موضوع درس:
شماره درس: 54
تاريخ درس: ۱۳۷۶/۷/۲
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره دستورالعملى بود كه به پيغمبر داده شده بود تا بار سنگين نبوت را به منزل برسانده و اين دستور العمل براى همه مخصوصا براى ما طلبهها مفيد است بار سنگين روحانيت و طلبگى را بتوانيم به منزل برسانيم يكى از دستورات اين دستورالعمل اين است كه «و اصبر على ما يقولون و ا هجرهم هجرا جميلاً» بايد صبر كرد بر گفته دشمن و انسان را از جا تكان ندهد مواظب باشيد به واسطه جزع و فزع از هدف باز نشود اين معلوم است يكى از چيزهاى مهم براى رسيدن به هدف است و معمولاً انسان به قول قرآن شريف اين صبر و استقامت را ندارد «ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر الخير منوعا» اين انسان نحو خلقش اين است كه سبك سر است و به واسطه صبر و استقامت خود را پايبند نكرده است هلوع است سبك سر است و اگر شرى به او برسد او ناشكرى و دادش بلند است هر كسى بيايد پيش او از دست دشمن داد مىزند از دست مصائب داد مىزند جلسه را مكدر مىكند «و اذا مسه الخير منوعا» و امّا اگر شر بود و خير برايش جلو بيايد ديگر يك آدم سركشى يك آدم خودخواهى يك آدم خودپسندى از آب در مىآيد اين طبع انسان است يعنى انسان از نظر بعد مادى اين جورى است «خلق الانسان عجولا خلق الانسان كفورا و خلق الانسان ما اكفره» يك صفتش هم همين است كه اين انسان از نظر جسمى صبر و استقامت در زندگى ندارد و اگر كسى بخواهد به جايى برسد عصاى او بايد اين صبر باشد نمىتواند حركت بكند وسيله براى حركت صبر است تمام فضائل متوقف بر اين صبر است اين نظير كلمه خلوص مىماند كلمه خلوص كه قبلاً دربارهاش صحبت كدريم همه قربات همه گفتار و كردارها اگر بخواهيم رنگ پيدا بكند متوقف بر همين صبر است اگر خلوص نباشد انسان نمىتواند استكمال پيدا بكند عبادت بجا بياورد كه باطل است عبادت هم كه به جا نياورد كه رنگ دنيا پيدا مىكند آن هم باطل است به اين معنى ادا و قضا دارد اين هم باطل است به اين معنى كه مربوط به دنيا است مىرود و مىگذارد در دنيا و مىرود لذا كلمه خلوص اگر بخواهد اين گفتارش كردارش رفتارش خودش اگر بخواهد رنگ خدا پيدا بكند خلوص مىخواهد «صبغة اللّه و من احسن من احسن اللّه صبغة» كلمه صبر هم همين است اگر انسان بخواهد يك قدم بردارد صبر مىخواهد بدون صبر نمىشود حتى خلوص هم متوقف بر صبر است اين خصوصيت را صبر دارد كه خلوص ديگر ندارد و اين است كه كلمه خلوص هم به همان مرتبه ضعيفش تا برود مرتبه بالا مرتبه هفتگانه كه با هم مباحثه كرديم متوقف بر صبر است و اين كلمه صبر خيلى كلمه خوبى است انصافا انسان تصورش را بكند مىبيند كه تمام فضائل متوقف بر او مىبيند چه نورانيتى دارد براى آبروى انسان در دنيا و آبروى انسان در آخرت از آن طرف هم مىبيند صبر نباشد جزع و فزع باشد همه مصائب زير سر همين است انسان را متوقف مىكند و اگر ما بخواهيم درس بخوانيم صبر لازم است بدون صبر كه نمىشود كسى به جايى برسد اگر هم بخواهيم از نظر تقوا بالا برويم كلمه صبر لازم است نماز شب صبر مىخواهد تا انسان به واسطه نماز شب به مقام محمود دست پيدا كند خودسازى صبر مىخواهد انسان بتواند در مقابل ديگران منيت و خوديت و حرف خود به كرسى نشاندن و اينها مشكل است كه از بين ببرد اگر به ما گفتند جهاد اكبر است براى همين است جهاد صبر مىخواهد اين هشت سال دفاع مقدس اگر بگوييم كه حربهاش صبر بود اشتباه نكرديم صبر در جبهه اون سازندگىها را داشت كه اين هشت سال دفاع مقدس اتفاقا يك امتياز شد براى ما كه اين امتياز مسلم از زمان صدر اسلام تا الان در اسلام عزيز نداريم و در ايران هم اين 2500 سال طاغوتى يك همچنين امتيازى مسلم ايران ندارد از نطر تاريخى مرهون چيست؟ مرهون صبر در جبهه است مرهون آن زحمات رنج دار در جبهه است و شما هرچه بخواهيد فرض كنيد بدون صبر و انسان نمىتواند به او برسد و ملا شدن خيلى مشكل است خيلى به قول مرحوم حاج شيخ رضوان اللّه تعالى عليه مؤسس حوزه علميه قم كه مىگويند چه آسان آدم مشكل است مىفرمودند اشتباه است ملا شدن چه مشكل آدم شدم محال است راستى انسان بخواهد خليفة اللّه و آدم «علم ادم الاسماء كلها» خيلى مشكل است اگر بگوييم محال است با يك تسامح يا محال عادى اشتباه نكرديم مىتواند انسان را ملا بكند آدم بكند؟ صبر صبر بر چى درس خواندن خيلى مشكل است اگر ما اقلاً هشت ساعت كار نكنيم مسلم به جايى نمىرسيم هستند بودند ديگران كه اقلاً شانزده ساعت مطالعه مىكردند مگر مىشود يك دوره جواهر نبيند يك دوره جواهر را هضم كند عقل او يك دوره جواهر را هضم كند امّا بله مىشود كى به وقتى كه صبر باشد خود صاحب جواهر با آن صبر كذايى يك دوره جواهر نوشت كى نوشت وقتى كه در آن گرماى نجف كه به قول حضرت امام يك سرداب هم نبود يك اطاق كوچك اين خانه خانه محقرى بود آنهايى كه مشرف شدند نجف مىدانند كه خانههاى نجف هنوز هم خانههاى كوچكى است اين خانه دو اطاق داشته است يكى براى زن و بچه ديگر كتابخانه و دو عدد درب داشته است يكى در دالان و ديگرى در صحن منزل توى آن هواى گرم نجف ايشان جواهر نوشتند نه پنكه بود نه كولرى نه سردابى بود نه ييلاقى با بيست و پنج سال جواهر نوشت و راستى اگر ما طلبهها جواهر ندانيم اگر سر و كار با جواهر نداشته باشيم صاحب جواهر در آن دنيا جلوى ما را مىگيرد آقا اين جواهر را من براى شما نوشتم با آن همه صدمهها چه كرديد؟ مثل همين در روز قيامت پيغمبر اكرم بگويد با قرآن و عترت چه كرديد صاحب جواهر هم به ما مىگويد با جواهر چه كرديد آيا جواهر داشتى يا نه؟ اگر داشتيد گرد خورد يا نه؟ آيا با يك چيز مختصرى فروختى يا نه و بالاخره با جواهر من چه كرديد و جواهر فهميدن كار مشكلى است و مسلم است پيش اصحاب اگر كسى بتواند يك بحث جواهر را تحويل بدهد اين مجتهد است و راستى جواهر فهميدن مشكل است فقه جواهرى به قول حضرت امام اين فقه جواهرى كه مىبينيد بعضى اوقات يك زمزمه هايى شده است اينها حال جواهر را مطالعه كردن را ندارند يا بلد نيستند لذا وقتى كه دشمن جواهر شد مىخواهند يك چيزى به فهمشان بخورد و لذا منكر جواهر مىشوند اين جواهر بيست و پنج سال نوشته شده است امّا به عبارت ديگر صبر صاحب جواهر استقامت صاحب جواهر يك امتيازى براى شيعه اين امتياز را سنى ندارد يعنى سنىها كتاب زياد دارند امّا تحقيق اصلاً ندارند تفسيرهاى قديمشان تفسيرهاى جديدشان تفسير المنار و... را شما مطالعه كنيد و تفسير الميزان را هم مطالعه كنيد تفسير فخر رازى را ببينيد تفسير مجمع البيان را هم ببينيد تحقيق ندارند امّا كتاب فراوان دارند از آنها تشكر مىكنيم در كتاب نوشتنشان در فراوانى كتابشان در اينكه طلبه هاشان عرضا كار مىكنند امّا عمقا اين عمقا مال ما طلبههاى شيعه است ولى متأسفانه كه من بايد گريه كنم و شما گريه كنيد بايد دق كنيم اينكه عمق فقه و اصول ما اين عمق تحصيل ما مثل يك چاهى است كه چيز ريختند داخلش حالا پر شده است اين عمق دارد از بين مىرود و من خيلى متأسف مىشود متأثر مىشود معلوم است نمىشود كه سرسرى آدم مجتهد بشود سرسرى انسان عميق بشود راجع به شيخ انصارى رضوان اللّه تعالى عليه آمدند اصفهان رفتند درس مرحوم شفتى و سيد شفتى ملا بوده واقعا كتابهاى او هم حاكى بر همين موضوع بوده است و مخصوصا در اصول ايشان متبحر بوده است استاد ديده درس خوانده درس گفته شيخ مىگويد رفتم درس مرحوم شفتى و شفتى را مجاب كردم خوشا به حال آن استاد كه اين جور شاگردها داشتند چقدر خوب است چقدر مزه دارد مىگويد بمان و بعد من را خواند و گفتند حاج شيخ اين قدر اصول خواندى مرحوم شيخ انصارى مىفركتيند من رفتم نجف و سى سال ديگر اصول خوندم يعنى خواندم و گفتم و خواندم و گفتم تا شد يك فرائد اين فرائد همين جور به دست ما رسيد نه بابا يك عمر اسن زحمت مىخواهد آقا و امثال عوامانه نخوانده ملا الان براى بعضى از طلبهها است نخوانده ملا نمىشود كه خوانده مطالعه كرده استاد بزرگوار ما حضرت آيت اللّه بروجردى روى منبر شايد بيش از ده مرتبه نصيحت مىكردند ما را مىفرمودند من در نجف مشغول مىشدم به اندازهاى منقمر مىشدم كه يك لحظه مىديدم دارند اذان صبح مىگويند بعد مىفرمودند كه نماز شب را نمىفرمودند چون نماز شبشان از بين رفته بود مىفرمودند كه خيلى شاد بودم خيلى بانشاط بودند بعد به ما مىگفتند تا جوان هستيد كار كنيد تا پير بشويد هيچ كار نمىتوانيد بكنيد مىفرمودند حالا يك كتاب مىخواهم ديگر كسى نيست به من بدهد اگر كسى بيايد كتاب را به من بدهد مطالعه مىكنم گرنه بى مطالعه مىمانم جوانى و صبر جوانى و استقامت مىشود ملا مىشود صاحب جواهر الان مىشود صاحب جواهر شد يا نه مسلم مىشود بالاتر هم مىشود امّا اين جورى همين صاحب جواهر همان از نطر فقرى ايشان خيلى در مضيقه بودند صبر در دنيايش چه جور مىشود من كه نمىتوانم شما هم نمىتوانيد كه انسان توى يك اطاق بنشيند نه كولر نه بادبزن نه پنكه نه سرداب توى نجف گرماى پنجاه درجه جواهر بنويسد پسرش مرد اتفاقا در تاريخ مىگويند اين پسر عصاى اين مرد بود عصاى مرجعيت ايشان بود كارهاى خانه را مىكردند كارهاى مرجعيت را مىكردند اين پسر مرد عصرى هم تشيع جنازه كرده غسل دادند امّا مىخواستند تشيع جنازه حسابى را فردا بگيرند نبردند تابوت را در مسجد مثل ما اين را آوردند توى كتابخانه صاحب جواهر دو اطاق كه بيشتر نداشت ايشان هم نماز مغرب و عشاء را خواندند ديدند ديد كه موقع جواهر نوشتن است وقت منظم در هر كار وقت جواهر نوشتن است آمد نشست سر جنازه همين پسر كه عصاى او بود همسن پسر ملا همين پسر كه از نظر همه چيز شايسته بود برايش گريه كند آمدنشست و جواهر نوشت وقتى كه اين تمام شد گفت كه اين ثوابش براى اين پسرم مىشود جواهر و صاحب جواهر كارش هم مىشود جواهر مىشود جواهر نوشت بله امّا با صبر با استقامت قرآن شريف مىفرمايد اگر راستى صبر و استقامت باشد تماس با ملائكه كارى ندارد «الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه» خودشان مىآيند به قول امام زمان (عج) فرمودند به اين طلبه كارى بكنيد كه خودم بيايم نمىخواهد به سختى من را پيدا بكنيد خودشان مىآيند «تتنزل عليهم الملائكه» «ان لاتخافوا و لاتحزنوا» به او مىگويند از گذشته نبايد غم و غصه داشته باشيد مؤمن كه نبايد از گذشته غم و غصه داشته باشد و لاتحزنوا از آينده كه يك مؤمن نمىترسد «نحن اولياءكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة» اينكه بعضى از مفسرين اين آيه را تفسير كردهاند براى آخرت نه هم دنيا و هم آخرت يعنى همين طور كه دم مرگ مىآيم مىبريمت در عالم برزخ از عالم برزخ مىبريمت قيامت همين طور كه در قيامت مواظب تو هستم بعد هم با حساب و كتاب و با سلام و صلوات مىبريمت بهشت همين طور دنيا «نحن اولياءكم فى الحياة الدنيا و الاخرة» دنيا الهام به تو مىدهيم صاحب جواهر بدون الهام كه نمىتواند اين فقه را بنويسد ما اگر صبر داشته باشيم االهام پيدا مىكنيم چه بسيار انسان در بن بستها الهام پيدا مىكند و شيخ الرئيس هم در شفا اين را گفتهاند وقتى گير مىكردم در يك مسأله الهى متوسل مىشدم به عالم ملكوت آنجا الهام پيدا مىكردم و مشكل حل مىشد ما بايد الهام داشته باشيم در فقهمان در اصولمان در نوشته هايمان در گفتارمان در بحثمان و نمىشود همين جورى انسان ما بشود و حيف است كه انسان جوانى را صرف بكند و ببيند چهل سال از عمرش گذشته و هيچ چيزى نشده است اين عمر ارزش دارد اينكه مىگويند اين عمر طلا است حرف غلطى است عمرى كه انسان مىتواند به يك آنى برسد به عالم ملكوت اين عمر قيمتش طلا است؟ جوانى و در روايت هم داريم «العبد و لايزول قدماه يوم القيامة حتى يسئل عن شباب فى ما ابلاه و عن عمره فى ما افناه» اين معلوم مىشود يك پرسش قبل از حساب و كتاب است يك بازجويى قبل از حساب و كتاب آن بازجويى چيست؟ العبد و لايزول قدماه همان لحظه كه مىخواهد وارد محشر بشود اين بازجويى مىآيد از جوانى گرچه كهنه شد از عمر در چه مصرف شد در چه فانى شد عمر ما طلبهها در چى بايد فانى بشود. راستش را بخواهيد من به اميدى اينجا آمدهام اميد آدم اينجا كه صد نفر طلبه درس خوان مباحثه كن جواهر فهم كمكم برسند به آنجا كه آن خلاء كه الان هست پر بشود اصفهان خياى بالا بوده اين خلاء را ما بايد پر كنيم همين اواخر حاج سيد محمد باقر درچهاى حاج سيد مهدى درچهاى حاج سيد على نجف آبادى حاج سيد محمد نجف آبادى اينها يك وزنههاى خيلى بالائى بودند كه نجف روى اينها حساب مىكرد قم روى اينها حساب مىكرد و اينها نيست الان و شما بايد اين خلاء را پر بكنيد در روز قيامت مسئوليد همه مسئوليد بايد پر كنيد اين خلاء را اين حاج سيد محمد درچهاى چى بود آقا از نظر فقرى وضعش اين بود پنجشنبه و جمعه مىرفت ده و وقتى مىخواست بر گردد قدرى نان جو يا گندم و قدرى ماست كيسه انداخته مىآورد توى حجره و سهم امام هم مصرف نمىكرد مىآمد در حجره و حجره هم الان هست حجرهاى كه ما الان بايد ببوسيم در حجره را و اين غذايش بود تا هفته تمام بشود چه كار مىكرد در بسته روى جواهر افتاده هشت ساعت ده ساعت مطالعه مىكرد اين وضع ما طلبهها بود اين صبر آنها در درس، در فقر و بالا اين صبرشان در همه چيز آن هم در رابطه با خدايشان رابطه با خداى اينها خيلى محكم بود همين حاج سيد محمد باقر درچهاى را يك كسى دعوت كرد و ايشان جائى نمىرفتند اين آقا آمدند و اصرار كردند تا قبول كرد شب رفتند آنجا يك شام به ايشان داد تشريفاتى شام را خوردند وقتى كه مىخواست بيايد اين آقا يك قباله آورد و گفت اين را امضاء كن حاج سيد محمد باقر ديد كه اين شام رشوه بود شام براى اين بود اين برگه را امضاء بكند رنگ اين آقا تغيير كرد و نقل مىكنند كه مىلرزيد و مىگفت كه من با شما چه كرده بودم اين زهر مار را به من داديد بعد آمدند سر باغچه انگشت زدند و هرچه مىشد استفراغ كردند شد سيد محمد درچهاى اينها صبر مىخواهد صبر كردن بر شكم صبر كردن بر شهوت صبر كردن براى دنيا براى درسمان و بالاخره پيدا كردن دو بال يكى بال علم و ديگر بال عمل و پرواز كنيم برسيم به آنجا به جز خدا نبينيم يعنى ديگر در دل ما هيچ چيزى هيچ كسى نباشد جز خدا و چقدر آن وقت مزه دارد اين همين است كه در اين دنيا هم پشت پا مىزند به بهشت و هرچه در آن است «تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما زرقناهم ينفقون فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعلمون» اين مربوط به آخرت نيست در دل شب با زبان حال و با زبان قال مىگويد اين ملوك و ابناء الملوك اين مترفين و ابناء المترفين بيايند ببينند چه مزه دارم بيايند ببينند چه حالتى دارم بيايند ببينند به كجا رسيدم با يك سبوح قدوس پشت پا بزند به دنيا و آنچه در دنيا است ما در ميان بزرگان زياد سراغ داريم لازم نيست برويم سراغ حضرت ابراهيم كه به حضرت ابراهيم گفتند سبوح قدوس گفت اگر يك بار ديگر بگوئى نصف مالم را مىدهم ديگر گفت و گفتند اگر يك بار ديگر بگوئى تمام مالم را مىدهم يك بار ديگر گفتند اگ يك بار ديگر بگوئى خودم را مىدهم و بعد گفت ديگر چيزى ندارم خودم نوكر تو استخدام تو. اين نه حضرت ابراهيم كه خيلى بالاتر از اينها است در ميان ما طلبهها از اين افراد زياد است با چى صبر بر بلا صبر بر اين پاگذاشتن روى اين دينا كار مشكلى است صبر بر بلا صبر بر مصائب مسلم است درس خواندن خيلى زحمت دارد خيلى محروميت دارد طلبه يعنى محروميت تو روايت در جلد اوّل بحار است پروردگار عالم مىفرمايد من طلبه را در فقر قرار دادم امّا طلبهها تمكن مال مىخواهند نمىشود اصلاً طلبگى يعنى توى مشكلات طلبه يعنى مشكل و مشكل يعنى طلبه اگر راستى بخواهيم طلبه باشيم يعنى محروميت و اينها صبر مىخواهد و من تقاضا دارم از شما يك مقدار بيائيد در طلبگى و نمىخواهم جسارت بكنم امّا الان تحصيلى قم كه طلبههايى كه تصحيل مىكنند اينها مهيا هستند فقط براى تحصيل و تبليغش هم تبليغ آنها كه طلبه هستند آنها كه مىخواهند آينده حوزه را تضمين بكنند و شما عزيزان هم بايد اين طور باشيد بيائيد توى طلبگى آينده اين حوزه را تضمين كنيد مىشود مسلم مىشود مىشود اين شيخ بهايىها و علامه مجلسىها پيدا بشود مسلم بهترش هم مىشود براى اينكه روز هرچه جلو برود بهتر مىشود بله شما برويد توى حالات علامه مجلسى و اين علامه مجلسى اوّلاً رياست عجيبى داشته است همه اصفهان بوده و علامه مجلسى همه علماء هم تابع او بودند رياست خيلى بالا بوده امّا همين علامه مجلسى اگر كتابهايش را بگذارند روى زمين مىرسد به سقف و ايشان شصت و سه سال هم عمر كردنداين كتابها را خودش نوشته است اين بيانهاى قوى بحار از علامه مجلسى است اين بيانات علامه مجلسى مىگويد من مفسرم، فقيهم، عارفم، آشنا به روايات اهل بيت هستم من آشنا به معارف اسلام هستم نمىگويد اين بيانات اگر شما اين بحار را ديده باشيد اين بيانات معرف اين است يك حجة الاسلام به تمام معنى يعنى آنكه خودش كتابش خبرش تاريخش برهان براى اسلام اين را مىگويند حجة الاسلام اين علامه مجلسى رفته چه كسى مىتواند اين خلاء را پر كند. نمىتوانم نمىدانم نمىشود در قاموس اين انسان راه ندارد روز قيامت هم قبول نمىكنند كه بگوئيم كه نمىدانم نمىتوانم نمىشود نه خدا يك ارادهاى به انسان داده است هرچه بخواهد مىتواتد اگر بيفتد توى ماده مىرود توى ماديات و تسخير فضا مىكند اين «الم ترى ان اللّه سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض» چه مىگويد به ما طلبهها چى مىگويد به مخترعين ما به دانشمندان ما مىگويد اين منظومه شمسى را كه نه آسمان دوم، سوم تا برسد به آسمان هفتم اينها را شما بايد مسخر كنيد اينها براى ما گفتن يا شنيدنش يك مقدار «الم ترى ان اللّه سخر لكن ما فى السموات و ما فى الارض و اسبق عليكم نعم ظاهرة و باطنة» مىگويد كه انسان هرچه را بخواهد و اراده كند مىشود هر كار هر چيزى را بخواهد بداند مىداند هر كارى را بخواهد بشود مىشود اگر گفت محال است براى ضعف اراده است براى عدم تمركز اراده است مىشود قرآن گفته مىشود زمان ظهور حضرت هم كه «يركب و يرقى فى الاسباب اسباب السموات و السبع و الارضين السبع» من خيال نمىكنم كه اين معجزه باشد اين علم قرآن است بروز و ظهور پيدا كرده است اين عاصف ابن برخيا كه علم من الكتاب داشت شما بايد كار عاصف ابن برخيا را بكنيد قرآن پيش شما است او علم كتاب داشت و تخت بلقيس را به چشم بهم زدن از يمن بياورد شام. شما بايد دانشگاه ما اين چنين باشد دانشگاهى كه در آن رنگ اسلام باشد رنگ قرآن در آن باشد همچنين حوزهها همه شما بايد تماس با ملائكه يك چيز عادى باشد طى الارض شما طى اللسان شما اينها را نشان دادند به ما مرحوم خلقكى يك اصفهانى بوده اين حاج شيخ على اصفهانى مسلم است كه هم طى الارض داشت هم طى اللسان يعنى از نخودك به خاطر فساد اخلاقى در زمان شاه رفت به نخودك هر روز مىآمد حرم امام رضا (ع) از نخودك مىآمد به يك آن نماز را مىخواند زيارت مىكرد و دوباره بر مىگشت نخودك امّا يك ختم قرآن هم مىخواند امّا ما تعجب مىكنيم ولى طى الارض داشت طى اللسان داشت «الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لاتخافوا و لاتحزنوا و ابشرو بالجنة التى كنتم توعدون نحون اولائكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة».