پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 80

تاريخ درس: ۱۳۷۷/۴/۳۱

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى

در قرآن شريف همچنين در روايات اهل بيت گاهى مذمت از دنيا شده است خيلى داغ هم مذمت از دنيا شده است گاهى هم تعريف از دنيا شده است خيلى داغ تعريف از دنيا شده است گاهى مى‏فرمايد «يا ايها الناس لا تغرنكم الحياة الدنيا و لا يغرنكم باللّه‏ الغرور» دو چيز موجب فريب شما مى‏شود يكى زندگى دنيا و يكى هم آن دشمن قسم خورده كه مى‏آيد و با رحمت خدا شما را فريب مى‏دهد يعنى شيطان «فويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره و يصدون عن سبيل اللّه‏ و يبغونها عوجا اولئك فى ضلال بعيد» «الهكم التكاثر حتى زرتم المقابر» تا آخر در قرآن زياد است كه مذمت از دنيا شده خيلى شديد در نهج البلاغه گاهى مى‏فرمايد كه اين دنياى شما پيش من پست تر از يك استخوان خوك دست يك آدم خوره‏اى است گاهى مى‏فرمايد اين دنياى شما پيش من پستر از آن برگى كه دهن يك ملخ است گاهى مى‏فرمايد اين دنياى شما پيش من پست‏تر از آن عطسه‏اى كه آن بز بكند بادى كه از دماغ بزغاله بيرون بيايد عفطة عنز گاهى مى‏فرمايد اين دنياى شما پيش من كم ارزشتر از كفشى كه وصله دار است ارزش اصلاً ندارد و در روايات ما در باب مذمت دنيا اگر جمع بكنيم يك كتاب مى‏شود ما يك وقتى در همين باره جلد چهارم اقتصاد را كه مى‏نوشتم با عده‏اى از رفقا لجّنه‏اى نوشتم عده‏اى از رفقا راجع به همين در حاليكه بنا داشتيم فشرده باشد تكرار نباشد شايد بيش از 500 روايت يا آيه يا نهج البلاغه ديديم كه مذمت از دنيا شده است و اگر ما براى مذمت دنيا چيزى نداشتيم جز حب الدنيا رأس كل خطيئه سر همه گناهان يعنى همه گناهان سر چشمه مى‏گيرد از همين حب دنيا اين از يك طرف از يك طرف هم تعريف اين دنيا خيلى شده‏است «ربنا اتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه» خوب حسنه در دنيا را گفته‏اند زن صالح همسر صالح مال حلال اولاد شايسته رياست كه بشود به واسطه آن رياست خدمت به خلق خدا كرد كه اين حسنه كه در روايات ما مصاديق برايش تعيين شده خوب دنيا شده حسنه همان دنيايى كه «لا تغرنكم الحياة الدنيا و لا يغرنكم باللّه‏ الغرور» حالا اينجا شده حسنه در سوره جمعه مى‏فرمايد «فاذا اقضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل اللّه‏» برو دنبال دنيا دنيا گفته اطلاق شده فضل اللّه‏ گفته اطلاق شده دنيا پول زندگى رفاه اميرالمومنين عليه‏السلام در نهج‏البلاغه آمده ديدند كسى آمده دارد مزمت دنيا را مى‏كرد فرمودند «ايها الذام للدنيا الدنيا مسجد احباء اللّه‏ مهبط وحى اللّه‏ متجر اولياء اللّه‏» براى چه مذمت دنيا مى‏كنى اين دنيا مسجد دوستان خداست محيط قرآن شريف است اين دنيا حال تجارت خانه براى دوستان خداست چرا مذمت مى‏كنيد و امثال اينها خب بزرگان هر كسى در اين باره چيزى گفته اتفاقا همه هم گفتند مرحوم علامه مجلسى (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) در بحار خيلى مفصل در اين باره صحبت كردند استاد بزرگوار مرحوم حضرت امام در چهل حديث خيلى خوب صحبت كردند و بالاخره ديگران هر كسى چيزى گفته است حضرت امام خيلى رفتند در عرفان و جنبه يلى الربى ويلى الخلقى مرحوم علامه مجلسى هم بالاخره از نظر روايات يك جمعى كردند و من خيال مى‏كنم بهترين جمع‏ها اين بحث دو سه هفته ما و آن اين است كه انسان يك دفعه دلبستگى به اين دنيا پيدا مى‏كند دنيا نه خوب است نه بد به قول اميرالمومنين منجر اولياءاللّه‏ نه خوب است نه بد. نه مى‏شود گفت خوب نه مى‏شود گفت بد چه بد است و چى خوب است دلبستگى ما و دلبستگى ما يك دفعه ما به واسطه دلبستگى به دنيا عمرمان را به قول شيخ بهايى گاهى لعب و گاهى در لهو و گاهى در زينت و گاهى در تكاثر و گاهى هم در حرص و طول امل مى‏گذرانيم و «انما الدنيا لعب و لهو و رينة و تفاخر و تكاثر» عمر اين جور گذشته مى‏شود، معلوم است‏كه اين دنيا انسان را جهنمى بكند انسان را مشرك بكند خيلى بد است اما گاهى هم دنيا نتوانسته براى اين دلبستگى بياورد حكومت اميرالمومنين عليه‏السلام شده كه يك ذره دلبستگى نيست، نيست بلكه براى اين است كه اثبات كند حقى را يا از بين ببرد باطلى را اين دنيا خوب است يعنى همين دنيا است كه با امكاناتش مى‏شود انسان حقى را اثبات كند باطلى را از بين ببرد مى‏تواند حكومت حقى را در ميان مردم بياورد طاغوتى را از بين ببرد خوب معلوم است اين خوب است كه به قول ما طلبه‏ها خوب و بدى دنيا صفت به حال متعلق موصوف است نه صفت به حال خود موصوف مائيم كه دنيا را بد مى‏كنيم يا دنيا را خوب مى‏كنيم اگر دلبستگى آمد حالا به هرچه باشد ديگر دنيا است بد است به هر چه باشد حالا ولو به يك انگشتر. اگر هم دلبستگى نبود خوب است ولو اينكه جهان ملك او باشد حضرت سلميان باشد اميرالمومنين عليه‏السلام باشد و رياست دو ثلث جهان باشد و بالاخره هر چه باشد وقتى دلبستگى بود انقطاع عن الناس و انقطاع الى اللّه‏ اين بود اين خوب است اما صفت به حال متعلق موصوف يعنى اين دنيا به واسطه اين دنيا آخرت را شايد اين آيه را كه خواندم همين را بخواهد بگويد كه «و ويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره» دوران امر است بين دنيا و آخرت دنيا را مى‏گيرد آخرت را رها مى‏كند «يستحبون الحيوة الدنيا على الاخره» گاهى هم آخرت را مى‏گيرد دنيا را رها مى‏كند اين ديگر «و ويل للكافرين» نيست بايد بگوييم «طوبى للمومنين من جنة اللّه‏ الذين يستحبون الاخره على الدنيا» اين هم يك آيه نازل شد اگر اين باشد قرآن شريف با مفهوم همين را مى‏گويد كافر يعنى كافر در اينجا آن كافر اصطلاح فقهى نيست يعنى آن كه واقعا كافر است واقعا مشرك است واى به اين كه دنيا را مقدم انداخته بر آخرت باطل را بر حقيقت عوض را با واقعيت و اما اگر قضيه عكس شد همان كه آمد نزد امام صادق عليه‏السلام گفت يابن رسول اللّه‏ دنيا را مى‏خواهم فرمودند مى‏خواهى چه كار گفت مى‏خواهم زن و بچه‏ام در رفاه باشند خمس بدهم زكات بدهم انفاقات بكنم مكه بروم حضرت فرمودند بگو آخرت مى‏خواهم نه دنيا راستى اگر آدم بتواند اينجورى عمل بكند كه دلبستگى اصلاً نباشد آنچه آدم را بيچاره مى‏كند همين دنيا بشود لهو و لعب براى اين دنيا بشود زينت براى اين دنيا بشود تكاثر براى اين معلوم است اين دنيا، دنياى بدى است و اين هم بدش كرده است اين بدش كرده است دنيا را دنيا هم از دست اين شكايت مى‏كند شيخ بهايى مى‏فرمايد اين آيه شريفه راجع به عمر انسان است كه منقسم مى‏شود به پنج قسم يك چيز ديگرى بايد به شيخ بزرگوار گفت كه آقاى شيخ بهايى شما گفتيد انما الدنيا لعب راجع به بچه‏ها لهو راجع به نوجوانها و زينت راجع به جوانها وتفاخر راجع به مسن‏ها تكاثر راجع به پيرها، شيخ بهايى چون خودش اهل همه چيز بوده اهل عمل بوده بعضى از ما كه پير است هم لهو دارد هم لعب دارد، زينت دارد، تكاثر دارد و هم تفاخر دارد بعضى اوقات راستى اين شعرى كه ملا مغنى يك شعر خوبى دارد مى‏گويد انزب و انت فى السريع و الدهر نل الانسان دورايه تو پير شدى هنوز بازى مى‏كنى بعضى اوقات انسان اينجورى است طلبه درسخوان مبلغ اما تا ساعت 12 فوتبال بازى مى‏كند اين لهو و لعب نيست بعضى اوقات راستى ملا ريش سفيد اما هنوز غيبت مى‏كند غيبت يعنى تفاخر تهمت يعنى تفاخر شايعه پراكنى يعنى تفاخر ما چرا غيبت مى‏كنيم تفاخر است ديگر مى‏خواهم بگويم من خوبم و او بد اين من خوبم و او بد اين تفاخر اين غيبت مى‏شود پايش لب گور است اما هنوز دزدى مى‏كند هنوز ربا مى‏دهد هنوز ربا مى‏خورد ديگر تكاثر دارد تفاخر دارد زينت دارد پايش لب گور است هنوز خانه عوض مى‏كند سال به سال هنوز دل بستگى به زندگى تجملى دارد بعضى اوقات انسان راستى مى‏رسد به اينجا كه ملاى مشهورى است اما عمر فعليش كه پير شده آيه شريفه به اين عمر فعليش صادق است هم لهو دارد هم لعب هم زينت دارد هم تفاخر تكاثرش هم كه به قول شيخ بهايى «يشيب ابن آدم و يشبّ فيه الخصلتان الحرص و طول الامل» پير است پايش لب گور است اما دروغ مى‏گويد به خاطر اثبات رياست نيست در ميان شما اما خدا نكند انسان راستى فراموش بكند كه پايش لب گور است رفته تو سرازيرى مرگ «من بلغ اربعين و لا يتعصى فقد عصى» هر كه برود تو سرازيرى و هنوز بى مهابا باشد هنوز عصاى احتياط نداشته باشد اين خود يك گناه است راستى هم گناه است آدم از چهل سال به آن طرف تو سرازيرى است هر قدمى بر مى‏دارد سرازيرى قبر خب يك قدم به عقب جلو مى‏رود حال امشب است يا فردا شب امسال است يا سال ديگر نمى‏دانم اين روايت را خيال نكنيد همه آن مال پيرها است مال غير طلبه‏ها است نه بابا وقتى انسان محبت به دنيا پيدا كرد وقتى انسان علاقه به دنيا پيدا كرد ديگر هر كه باشد چنين است هارون الرشيد گفت من يك كسى را مى‏خواهم كه از اصحاب رسول خدا باشد بالاخره تو
مملكت پيدا كردند يك كسى را تو سبد گذاشتند او را بردند در مقابل هارون، هارون گفت از پيغمبر اكرم روايتى شنيدى گفت بله «يشب ابن ادم و يشبّ فيه الخصلتان الحرص و طول الامل» گفت هزار دينار به او بدهيد يك كيسه زر آوردند گذاشتند در مقابلش تشكر كرد رفت هنوز از خانه بيرون نرفته بود گفت بر گردانيد كار دارم خيال كردند يك روايت ديگر يادش آمده، آمد در مقابل هارون گفت آقا اين پولى كه دادى هر سال است يا فقط همين امسال گفت نه هر سال «يشب ابن ادم و يشب فيه الخصلتان الحرص و طول الامل» مى‏گويند رفت بيرون به خانه نرسيده مرد زياد است اين على بن اسماعيل خوب اين پناه بر خدا (فراوان است حالا انشاءاللّه‏ در ما نيست ولى فراوان است) على بن اسماعيل اين نوه امام صادق است عمويش موسى بن جعفر است هارون خواست او را موسى بن جعفر على ابن اسماعيل را خواست گفت نرو مى‏دانست موسى بن جعفر چه خبر است گفت نرو گفت بايد بروم خيلى عجيب است عمويش است امام است مى‏داند امام است گفت نرو گفت بايد بروم گفت قرض دارم مى‏خواهم بروم آنجا هارون پول به من بدهد قرضم را ادا كنم فرمود من تمام قرضهايت را مى‏دهم با كمال پررويى گفت بايد بروم فرمودند اگر بايد بروى سعايت نكن براى من در خون من شريك نشو خبر به او مى‏دهد اين اول تعجب كرد راستى هم تعجب مى‏كند چطور مى‏شود سعايت بكند خدا نكند امتحان جلو بيايد امتحان جلو بيايد معمولاً رفوزه هستيم يكى از بزرگان كه هميشه نمره بيست مى‏آورد راستى هم نمره بيست مى‏آورد اين دفعه يك مشكل جدى براى اين پيش آمده بود ديدم كه دارد نق مى‏زند به او گفتم رفوزه شدى امتحان بيايد آدم نمره بيست بياورد كجا نه نمره بيست هم نمى‏خواهيم ده دوازده بياوريم رفوزه نشويم بالاخره على بن اسماعيل آمد ديگر خدا نكند زرق و برق دنيا اين تعريفها اين كه روايت داريم تعريف در مقابل صورت كسى نكنيد نه تعريف بد باشد تعريف حق كه بايد بكنيم اين براى اين است كه وقتى تعريف بكنى راستى يك چيزى مى‏شود راستى كم پيدا مى‏شود كه در او اثر نداشته باشد خيال مى‏كند خبرى است اين يحيى برمكى كه همه چيزش را از دست داد براى خاطر يك امتحان با يك سعايت بردش خانه شان نخست وزير دو ثلث جهان هى به او احترام هى خُم خُم تا بالاخره يك جمله به او گفت برو به هارون بگو كه يك مملكت دو تا خليفه نمى‏شود كه اين بد بخت هم آمد همين را گفت، گفت اگر عموى من خليفه است تو چى مى‏گويى ديگر نمى‏شود كه دو خليفه در دو مملكت هارون بدبخت فريب خورد ولى همان وقت گفت خوب سعايت خيلى بالا بوده گفت صدهزار درهم و دينار به او بدهيد آمد بيرون حنّاق كرد بابا بايد بترسيم يك نفس مى‏رود بر نمى‏گردد بر مى‏گردد نمى‏رود نصف بدن فلج مى‏شود حنّاق كرد دكتر آمد شوراى دكترها نشد، نشد رفت دم مرگ ناگهان دو تا طبق زر و نقره آمد گذاشتند در مقابلش هى نگاه مى‏كرد تا به درك واصل شد بعد هم برگرداندند به پيش خليفه برگرداندند آنجا كه دزدها مى‏خورند خب اين وضع است اين انسان است؟ چى بد است اين زرها؟ نه آن دنيا. نه دلبستگى. آرى به كجا مى‏رسد انسان را رفوزه مى‏كند در سرازيرى است اما دروغ مى‏گويد براى اينكه رياستش تثبيت شود ربا مى‏خورد در سرازيرى مى‏بيند همكارش مرد مى‏بيند برادرش مرد مى‏بيند همه مردند خودش تنهاست رباخورى اش بيشتر مى‏شود ربا دادنش بيشتر مى‏شود دروغ گفتنش غيبت كردنش همه براى چى براى دنيا پاى او لب گور است اما اين دنيا براى او گاهى لعب است گاهى لهو است مى‏نشيند از اول شب تا صبح پاسور بازى مى‏كند شطرنج بازى مى‏كند حلالش هم مى‏كند همينطور تا صبح بعد مى‏گويد سرگرمى، سرگرمى يعنى چه «انما الدنيا لعب» سرگرمى آخر بگذار سرگرم باشيم لهو خوب اگر فايده داشته باشد بالاخره اينكه پايش لب گور است پا شو دو ركعت نماز بخوان قرآن بخوان آقا حاضر است گعده بكند تا دو و سه نصف شب اين فيلمهاى شهوت‏انگيز را كه پيرمرد هم تحريك مى‏شود چه رسد به جوان تا دو سه بعد از نصف شب تحريك شود نماز صبحش قضا شود آنهالهو نيست آقا زينت چه زينتى چه بازيچه‏اى براى اين آقا چون پول دارد شبانه روز به زينتها ور مى‏رود به تزئين حالا گاهى تزئين تو خانه گاهى تزئينها تفاوت مى‏كند گاهى من و شما سر يك مباحثه نزين مى‏كنيم (يك قسمت از نواز ضبط نشده است) اين مرا گدا كه اينقدر گناه تا سر حد كفر است معنايش چيست معنايش اين است كه من مى‏خواهم حرف خودم را به كرسى بنشانم كه شما را مجاب كنم اين تفاخر نيست يعنى ريشش سفيد شده است مجتهد است بى بهره از اين دنيا است اما شبانه روز تفاخر است من من بعضى اوقات اين تفاخرها مى‏رود تو حرفها يك حرفهاى قلمبه سلمبه كه بايد برايش گريه كرد شيخ انصارى (رضوان اللّه‏ تعالى عليه) خوب مى‏دانيد شيخ انصارى يك افتخار است يك نابغه است دم مرگ گريه مى‏كرد در حاليكه به اندازه‏اى مقيد بود كه اين اسهال داشت رو به قبله‏اش مى‏كشاندند اما خودش را از قبله مى‏كشاند عقب و چون اسهال داشت مدفوع بيرون مى‏آمد مى‏ديد رو به قبله نمى‏شود بعد به اينها آب پاكى را روى دستشان ريخت گفت يك وظيفه من دارم يك وظيفه شما داريد هى مرتب من خودم را مى‏كشانم به اين طرف و شما من را بكشيد رو به قبله تا بميرم حالا رو به قبله يا پشت به قبله تا هم من به وظيفه عمل كرده باشم هم شما عمل كرده باشيد خوب ديدند دارد گريه مى‏كند گفتند آقا چرا گريه گفت تو طهارت (كه اين كتاب طهارت يك كتاب بالايى است در فقه) گفتم‏و توهم بعض من لا علم له خب اين دروغ است براى اينكه حالا توهم هم كرده باشد بعض من لا علم له چيست خب عالم بوده دروغ است گريه مى‏كنم از اين دروغ، دروغ گفتم اما مى‏بينم بعضى از اهل علم ريشش سفيد است پايش لب گور است روزى ده تا غيبت مى‏كند بيست تا دروغ مى‏گويد اين تفاخر نيست ديگر بيا سر تكاثر هم همين است يشب ابن ادم و يشب فيه الخصلتان الحرص و طول الامل شبانه روز حرص، حرص براى چه براى رياست براى اينكه اين رياستى كه دارد باقى بماند هر جور مى‏شود از هر راهى بشود اين محراب باقى بماند هر جور بشود اين منبر مقدم بر آن منبر باشد نمى‏دانم واللّه‏، زودتر دعوتش كنند اينها كه در شما نيست هيچكدام ولى وضع اين طورى است آدم برسد در سرازيرى قبر
چهل سال به آن طرف عمرش گاهى اين 24 ساعت كه مى‏گذرد فكرش را بكنيد ببينيد هستيم يا نه 24 ساعت كه مى‏گذرد گاهى لعب است گاهى لهو گاهى زينت گاهى تفاخر گاهى تكاثر چرا چنين است واى به دل بستگى «فويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره» وقتى چشمش پر شده باشد از دنيا به جاى انقطاع عن الدنيا انقطاع عن غيراللّه‏ انقطاع الى الدنيا باشد ديگر بت چه بت بزرگى هستند يك افرادى كه راستى اين دنيا نتوانست آنها را ببرد حضرت سلمان دم مرگ است استاندار بود ديگر استاندار مدائن بود دم مرگ بود ديدند دارد گريه مى‏كند گفتتند آقا چرا گريه مى‏كنى گفت من از پيغمبر اكرم شنيدم هفتاد عقبه است براى آنهايى كه دلبستگى به دنيا دارند هر عقبه‏اى چندين سال طول مى‏كشد پنجاه هزار سال براى اين دل بستگى‏ها گفت من شنيدم كه عقباتى است پيغمبر فرمود كه «نجى المخفون و هلك المثقلون» سبك بارها از اين گردنه‏ها مى‏گذرند سنگين بارها نمى‏توانند از اين پل بگذرند از اين گردنه‏ها بگذرند مى‏گويند نگاه كردم ببينم چرا اين آقا سنگين بار است ديدم يك مغازه اجاره كرده اين هم محل استانداريش است هم خانه‏اش مثل اينكه زن و بچه نداشته نبرده هم استانداريش هم خانه يك پوست گوسفند هم رختخوابش هم فرش خانه يك كاسه گلى يك آفتابه گلى يك كوزه گلى يك قلم و دوات براى استاندارى اما گريه مى‏كند مى‏گويد سنگين بارم سنگين بار بابا طاهر چه حرف خوب مى‏گويد نمى‏دانم اهلش بوده يا نه ان شاءاللّه‏ بوده مى‏گويد

 

موكه چون اشترى قانع به خارم

خورم خارى و خروارى به بارم

به اين خرج قليل و بار سنگين

هنوز از روى صاحب شرمسارم

 

چه عالى مى‏گويد چه افرادى پيدا مى‏شوند يك عمر پر بركت دم مرگ ه خجالت از خدا، سنگين بار هستيم سنگين بار، سنيگين بار، يك عمر اين خرجشان، اين بارشان اميرالمومنين عليه‏السلام شصت و سه سال آن بار سنگين اش و آن خرجش مى‏گفت در سرماها يك پيراهن وصله دارد مى‏لرزد گفتم اين بيت المال يك پيراهن به تو نمى‏رسد خوب پيراهن بپوش گفت من با اين پيراهن و كوله بار آمدم كوفه يا بايد بميرم و بروم تو قبر يا بايد برگردم با اين كوله بار از بيت المال استفاده كنم ولو براى پيراهن نه، نه، نه خرج و مخارجش هم يك زمينى بود در مدينه بدست مبارك خودش زمين موات بود درست كرده بود اجاره داده بود جو از مى‏فرستاد نان درست مى‏كرد هفته به هفته على بن حاتم مى‏گويد رفتم افطار ديدم اين كسيه را آوردند يك مقدارى نان جو كه خودش پخته بود پناه بر خدا فضه آمد دادم بلند شد بابا يك قدرى روغن به اين نانها بزن كه اين قدر سخت است با يك ماست ترش ماست را آوردند دوغ كردن ترش بود كه على ابن حاتم مى‏گفت ترشى آن در دماغم مى‏رفت اين ماست ترش را خودش تهيه كرده بود آن نان را خودش تهيه كرده بود فضه گريه كرد گفت نمى‏گذارد قدرى روغن به آن بزنم نرم شود مى‏گفتيم يا على چرا چنين؟ مى‏گفت دنيا مى‏گذرد اين شكم بايد پر بشود حالا از نان خشك باشد يا از بهترين غذاها اين شكم پر مى‏شود به اندازه رمق بخوريم نميريم پر مى‏شود اگر اين‏ها نبودند روى تاريخ سياه بود سياه اگر اين علما را نداشتيم روى تاريخ روى روحانيت تاريخ روحانيت سياه بود اما چه افرادى پيدا مى‏شوند كه توانسته‏اند ريشه محبت دنيا را بكنند چى به جايش مى‏آيد معلوم است چى مى‏آيد وقتى اغيار بيرون رفتند صاحبخانه مى‏آيد چى است «لا يسعنى عرضى و لا سمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المومن» ديگر مى‏بيند خدا را با كدام چشم با همان خانه خدا مى‏بيند مى‏شنود حرف خدا را مى‏ايستد نماز يك معاشقه مى‏كند ديگر وقتى قلبش مالا مال محبت خدا شد معاشقه مى‏شود دارد حمد و سوره مى‏خواند مى‏شنود با گوش دل صداى خدا را سبحان ربى العظيم و بحمده مى‏بيند توجه خدا كه چقدر مزه دارد چقدر لذت دارد اين همين است كه امام صادق مى‏گويد «ركعتان فى جوف اليل احب الى من الدنيا و ما فيها» راستى همين طور است اين ديگر آدم خوب مى‏تواند هضم بكند دو ركعت نماز اينجورى از دنيا و آنچه در دنيا است براى اميرالمومنين بهتر است براى امام صادق بهتر است معاشقه است نه، نماز شنيدن حرف خدا است كلام كلام اللّه‏ است ديگر شنيدن كلام اللّه‏ است يابيدن توجه خدا است «من الدنيا و ما فيها» كسى پيدا مى‏شود اينها را كه نمى‏خواهيم اما مرتبه ضعيفش كه بايد باشد اگر مرتبه ضعيفش را بخواهيم انقطاع عن الناس، انقطاع عن غير اللّه‏ بايد اين توجه‏ها بايد اين وابستگيها بايد اين دل بستگيها باشد فويل للكافرين كفر هم براى او اطلاق شده فويل للكافرين من عذاب شديد چه عذابى بالاتر از اينكه انسان دلش پر از دنيا باشد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره . خدايا مى‏دانى ما لنگيم خدايا گفتنها زياد است شنيدن‏ها زياد است خدايا به حق اميرالمومنين قسمت مى‏دهيم ولو به طور كمرنگ اين انقطاع عن غير اللّه‏ اين انقطاع الى اللّه‏ را ولو كمرنگ به همه ما عنايت بفرما.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group