موضوع درس:
شماره درس: 80
تاريخ درس: ۱۳۷۷/۴/۳۱
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى
در قرآن شريف همچنين در روايات اهل بيت گاهى مذمت از دنيا شده است خيلى داغ هم مذمت از دنيا شده است گاهى هم تعريف از دنيا شده است خيلى داغ تعريف از دنيا شده است گاهى مىفرمايد «يا ايها الناس لا تغرنكم الحياة الدنيا و لا يغرنكم باللّه الغرور» دو چيز موجب فريب شما مىشود يكى زندگى دنيا و يكى هم آن دشمن قسم خورده كه مىآيد و با رحمت خدا شما را فريب مىدهد يعنى شيطان «فويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره و يصدون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجا اولئك فى ضلال بعيد» «الهكم التكاثر حتى زرتم المقابر» تا آخر در قرآن زياد است كه مذمت از دنيا شده خيلى شديد در نهج البلاغه گاهى مىفرمايد كه اين دنياى شما پيش من پست تر از يك استخوان خوك دست يك آدم خورهاى است گاهى مىفرمايد اين دنياى شما پيش من پستر از آن برگى كه دهن يك ملخ است گاهى مىفرمايد اين دنياى شما پيش من پستتر از آن عطسهاى كه آن بز بكند بادى كه از دماغ بزغاله بيرون بيايد عفطة عنز گاهى مىفرمايد اين دنياى شما پيش من كم ارزشتر از كفشى كه وصله دار است ارزش اصلاً ندارد و در روايات ما در باب مذمت دنيا اگر جمع بكنيم يك كتاب مىشود ما يك وقتى در همين باره جلد چهارم اقتصاد را كه مىنوشتم با عدهاى از رفقا لجّنهاى نوشتم عدهاى از رفقا راجع به همين در حاليكه بنا داشتيم فشرده باشد تكرار نباشد شايد بيش از 500 روايت يا آيه يا نهج البلاغه ديديم كه مذمت از دنيا شده است و اگر ما براى مذمت دنيا چيزى نداشتيم جز حب الدنيا رأس كل خطيئه سر همه گناهان يعنى همه گناهان سر چشمه مىگيرد از همين حب دنيا اين از يك طرف از يك طرف هم تعريف اين دنيا خيلى شدهاست «ربنا اتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه» خوب حسنه در دنيا را گفتهاند زن صالح همسر صالح مال حلال اولاد شايسته رياست كه بشود به واسطه آن رياست خدمت به خلق خدا كرد كه اين حسنه كه در روايات ما مصاديق برايش تعيين شده خوب دنيا شده حسنه همان دنيايى كه «لا تغرنكم الحياة الدنيا و لا يغرنكم باللّه الغرور» حالا اينجا شده حسنه در سوره جمعه مىفرمايد «فاذا اقضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل اللّه» برو دنبال دنيا دنيا گفته اطلاق شده فضل اللّه گفته اطلاق شده دنيا پول زندگى رفاه اميرالمومنين عليهالسلام در نهجالبلاغه آمده ديدند كسى آمده دارد مزمت دنيا را مىكرد فرمودند «ايها الذام للدنيا الدنيا مسجد احباء اللّه مهبط وحى اللّه متجر اولياء اللّه» براى چه مذمت دنيا مىكنى اين دنيا مسجد دوستان خداست محيط قرآن شريف است اين دنيا حال تجارت خانه براى دوستان خداست چرا مذمت مىكنيد و امثال اينها خب بزرگان هر كسى در اين باره چيزى گفته اتفاقا همه هم گفتند مرحوم علامه مجلسى (رضوان اللّه تعالى عليه) در بحار خيلى مفصل در اين باره صحبت كردند استاد بزرگوار مرحوم حضرت امام در چهل حديث خيلى خوب صحبت كردند و بالاخره ديگران هر كسى چيزى گفته است حضرت امام خيلى رفتند در عرفان و جنبه يلى الربى ويلى الخلقى مرحوم علامه مجلسى هم بالاخره از نظر روايات يك جمعى كردند و من خيال مىكنم بهترين جمعها اين بحث دو سه هفته ما و آن اين است كه انسان يك دفعه دلبستگى به اين دنيا پيدا مىكند دنيا نه خوب است نه بد به قول اميرالمومنين منجر اولياءاللّه نه خوب است نه بد. نه مىشود گفت خوب نه مىشود گفت بد چه بد است و چى خوب است دلبستگى ما و دلبستگى ما يك دفعه ما به واسطه دلبستگى به دنيا عمرمان را به قول شيخ بهايى گاهى لعب و گاهى در لهو و گاهى در زينت و گاهى در تكاثر و گاهى هم در حرص و طول امل مىگذرانيم و «انما الدنيا لعب و لهو و رينة و تفاخر و تكاثر» عمر اين جور گذشته مىشود، معلوم استكه اين دنيا انسان را جهنمى بكند انسان را مشرك بكند خيلى بد است اما گاهى هم دنيا نتوانسته براى اين دلبستگى بياورد حكومت اميرالمومنين عليهالسلام شده كه يك ذره دلبستگى نيست، نيست بلكه براى اين است كه اثبات كند حقى را يا از بين ببرد باطلى را اين دنيا خوب است يعنى همين دنيا است كه با امكاناتش مىشود انسان حقى را اثبات كند باطلى را از بين ببرد مىتواند حكومت حقى را در ميان مردم بياورد طاغوتى را از بين ببرد خوب معلوم است اين خوب است كه به قول ما طلبهها خوب و بدى دنيا صفت به حال متعلق موصوف است نه صفت به حال خود موصوف مائيم كه دنيا را بد مىكنيم يا دنيا را خوب مىكنيم اگر دلبستگى آمد حالا به هرچه باشد ديگر دنيا است بد است به هر چه باشد حالا ولو به يك انگشتر. اگر هم دلبستگى نبود خوب است ولو اينكه جهان ملك او باشد حضرت سلميان باشد اميرالمومنين عليهالسلام باشد و رياست دو ثلث جهان باشد و بالاخره هر چه باشد وقتى دلبستگى بود انقطاع عن الناس و انقطاع الى اللّه اين بود اين خوب است اما صفت به حال متعلق موصوف يعنى اين دنيا به واسطه اين دنيا آخرت را شايد اين آيه را كه خواندم همين را بخواهد بگويد كه «و ويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره» دوران امر است بين دنيا و آخرت دنيا را مىگيرد آخرت را رها مىكند «يستحبون الحيوة الدنيا على الاخره» گاهى هم آخرت را مىگيرد دنيا را رها مىكند اين ديگر «و ويل للكافرين» نيست بايد بگوييم «طوبى للمومنين من جنة اللّه الذين يستحبون الاخره على الدنيا» اين هم يك آيه نازل شد اگر اين باشد قرآن شريف با مفهوم همين را مىگويد كافر يعنى كافر در اينجا آن كافر اصطلاح فقهى نيست يعنى آن كه واقعا كافر است واقعا مشرك است واى به اين كه دنيا را مقدم انداخته بر آخرت باطل را بر حقيقت عوض را با واقعيت و اما اگر قضيه عكس شد همان كه آمد نزد امام صادق عليهالسلام گفت يابن رسول اللّه دنيا را مىخواهم فرمودند مىخواهى چه كار گفت مىخواهم زن و بچهام در رفاه باشند خمس بدهم زكات بدهم انفاقات بكنم مكه بروم حضرت فرمودند بگو آخرت مىخواهم نه دنيا راستى اگر آدم بتواند اينجورى عمل بكند كه دلبستگى اصلاً نباشد آنچه آدم را بيچاره مىكند همين دنيا بشود لهو و لعب براى اين دنيا بشود زينت براى اين دنيا بشود تكاثر براى اين معلوم است اين دنيا، دنياى بدى است و اين هم بدش كرده است اين بدش كرده است دنيا را دنيا هم از دست اين شكايت مىكند شيخ بهايى مىفرمايد اين آيه شريفه راجع به عمر انسان است كه منقسم مىشود به پنج قسم يك چيز ديگرى بايد به شيخ بزرگوار گفت كه آقاى شيخ بهايى شما گفتيد انما الدنيا لعب راجع به بچهها لهو راجع به نوجوانها و زينت راجع به جوانها وتفاخر راجع به مسنها تكاثر راجع به پيرها، شيخ بهايى چون خودش اهل همه چيز بوده اهل عمل بوده بعضى از ما كه پير است هم لهو دارد هم لعب دارد، زينت دارد، تكاثر دارد و هم تفاخر دارد بعضى اوقات راستى اين شعرى كه ملا مغنى يك شعر خوبى دارد مىگويد انزب و انت فى السريع و الدهر نل الانسان دورايه تو پير شدى هنوز بازى مىكنى بعضى اوقات انسان اينجورى است طلبه درسخوان مبلغ اما تا ساعت 12 فوتبال بازى مىكند اين لهو و لعب نيست بعضى اوقات راستى ملا ريش سفيد اما هنوز غيبت مىكند غيبت يعنى تفاخر تهمت يعنى تفاخر شايعه پراكنى يعنى تفاخر ما چرا غيبت مىكنيم تفاخر است ديگر مىخواهم بگويم من خوبم و او بد اين من خوبم و او بد اين تفاخر اين غيبت مىشود پايش لب گور است اما هنوز دزدى مىكند هنوز ربا مىدهد هنوز ربا مىخورد ديگر تكاثر دارد تفاخر دارد زينت دارد پايش لب گور است هنوز خانه عوض مىكند سال به سال هنوز دل بستگى به زندگى تجملى دارد بعضى اوقات انسان راستى مىرسد به اينجا كه ملاى مشهورى است اما عمر فعليش كه پير شده آيه شريفه به اين عمر فعليش صادق است هم لهو دارد هم لعب هم زينت دارد هم تفاخر تكاثرش هم كه به قول شيخ بهايى «يشيب ابن آدم و يشبّ فيه الخصلتان الحرص و طول الامل» پير است پايش لب گور است اما دروغ مىگويد به خاطر اثبات رياست نيست در ميان شما اما خدا نكند انسان راستى فراموش بكند كه پايش لب گور است رفته تو سرازيرى مرگ «من بلغ اربعين و لا يتعصى فقد عصى» هر كه برود تو سرازيرى و هنوز بى مهابا باشد هنوز عصاى احتياط نداشته باشد اين خود يك گناه است راستى هم گناه است آدم از چهل سال به آن طرف تو سرازيرى است هر قدمى بر مىدارد سرازيرى قبر خب يك قدم به عقب جلو مىرود حال امشب است يا فردا شب امسال است يا سال ديگر نمىدانم اين روايت را خيال نكنيد همه آن مال پيرها است مال غير طلبهها است نه بابا وقتى انسان محبت به دنيا پيدا كرد وقتى انسان علاقه به دنيا پيدا كرد ديگر هر كه باشد چنين است هارون الرشيد گفت من يك كسى را مىخواهم كه از اصحاب رسول خدا باشد بالاخره تو
مملكت پيدا كردند يك كسى را تو سبد گذاشتند او را بردند در مقابل هارون، هارون گفت از پيغمبر اكرم روايتى شنيدى گفت بله «يشب ابن ادم و يشبّ فيه الخصلتان الحرص و طول الامل» گفت هزار دينار به او بدهيد يك كيسه زر آوردند گذاشتند در مقابلش تشكر كرد رفت هنوز از خانه بيرون نرفته بود گفت بر گردانيد كار دارم خيال كردند يك روايت ديگر يادش آمده، آمد در مقابل هارون گفت آقا اين پولى كه دادى هر سال است يا فقط همين امسال گفت نه هر سال «يشب ابن ادم و يشب فيه الخصلتان الحرص و طول الامل» مىگويند رفت بيرون به خانه نرسيده مرد زياد است اين على بن اسماعيل خوب اين پناه بر خدا (فراوان است حالا انشاءاللّه در ما نيست ولى فراوان است) على بن اسماعيل اين نوه امام صادق است عمويش موسى بن جعفر است هارون خواست او را موسى بن جعفر على ابن اسماعيل را خواست گفت نرو مىدانست موسى بن جعفر چه خبر است گفت نرو گفت بايد بروم خيلى عجيب است عمويش است امام است مىداند امام است گفت نرو گفت بايد بروم گفت قرض دارم مىخواهم بروم آنجا هارون پول به من بدهد قرضم را ادا كنم فرمود من تمام قرضهايت را مىدهم با كمال پررويى گفت بايد بروم فرمودند اگر بايد بروى سعايت نكن براى من در خون من شريك نشو خبر به او مىدهد اين اول تعجب كرد راستى هم تعجب مىكند چطور مىشود سعايت بكند خدا نكند امتحان جلو بيايد امتحان جلو بيايد معمولاً رفوزه هستيم يكى از بزرگان كه هميشه نمره بيست مىآورد راستى هم نمره بيست مىآورد اين دفعه يك مشكل جدى براى اين پيش آمده بود ديدم كه دارد نق مىزند به او گفتم رفوزه شدى امتحان بيايد آدم نمره بيست بياورد كجا نه نمره بيست هم نمىخواهيم ده دوازده بياوريم رفوزه نشويم بالاخره على بن اسماعيل آمد ديگر خدا نكند زرق و برق دنيا اين تعريفها اين كه روايت داريم تعريف در مقابل صورت كسى نكنيد نه تعريف بد باشد تعريف حق كه بايد بكنيم اين براى اين است كه وقتى تعريف بكنى راستى يك چيزى مىشود راستى كم پيدا مىشود كه در او اثر نداشته باشد خيال مىكند خبرى است اين يحيى برمكى كه همه چيزش را از دست داد براى خاطر يك امتحان با يك سعايت بردش خانه شان نخست وزير دو ثلث جهان هى به او احترام هى خُم خُم تا بالاخره يك جمله به او گفت برو به هارون بگو كه يك مملكت دو تا خليفه نمىشود كه اين بد بخت هم آمد همين را گفت، گفت اگر عموى من خليفه است تو چى مىگويى ديگر نمىشود كه دو خليفه در دو مملكت هارون بدبخت فريب خورد ولى همان وقت گفت خوب سعايت خيلى بالا بوده گفت صدهزار درهم و دينار به او بدهيد آمد بيرون حنّاق كرد بابا بايد بترسيم يك نفس مىرود بر نمىگردد بر مىگردد نمىرود نصف بدن فلج مىشود حنّاق كرد دكتر آمد شوراى دكترها نشد، نشد رفت دم مرگ ناگهان دو تا طبق زر و نقره آمد گذاشتند در مقابلش هى نگاه مىكرد تا به درك واصل شد بعد هم برگرداندند به پيش خليفه برگرداندند آنجا كه دزدها مىخورند خب اين وضع است اين انسان است؟ چى بد است اين زرها؟ نه آن دنيا. نه دلبستگى. آرى به كجا مىرسد انسان را رفوزه مىكند در سرازيرى است اما دروغ مىگويد براى اينكه رياستش تثبيت شود ربا مىخورد در سرازيرى مىبيند همكارش مرد مىبيند برادرش مرد مىبيند همه مردند خودش تنهاست رباخورى اش بيشتر مىشود ربا دادنش بيشتر مىشود دروغ گفتنش غيبت كردنش همه براى چى براى دنيا پاى او لب گور است اما اين دنيا براى او گاهى لعب است گاهى لهو است مىنشيند از اول شب تا صبح پاسور بازى مىكند شطرنج بازى مىكند حلالش هم مىكند همينطور تا صبح بعد مىگويد سرگرمى، سرگرمى يعنى چه «انما الدنيا لعب» سرگرمى آخر بگذار سرگرم باشيم لهو خوب اگر فايده داشته باشد بالاخره اينكه پايش لب گور است پا شو دو ركعت نماز بخوان قرآن بخوان آقا حاضر است گعده بكند تا دو و سه نصف شب اين فيلمهاى شهوتانگيز را كه پيرمرد هم تحريك مىشود چه رسد به جوان تا دو سه بعد از نصف شب تحريك شود نماز صبحش قضا شود آنهالهو نيست آقا زينت چه زينتى چه بازيچهاى براى اين آقا چون پول دارد شبانه روز به زينتها ور مىرود به تزئين حالا گاهى تزئين تو خانه گاهى تزئينها تفاوت مىكند گاهى من و شما سر يك مباحثه نزين مىكنيم (يك قسمت از نواز ضبط نشده است) اين مرا گدا كه اينقدر گناه تا سر حد كفر است معنايش چيست معنايش اين است كه من مىخواهم حرف خودم را به كرسى بنشانم كه شما را مجاب كنم اين تفاخر نيست يعنى ريشش سفيد شده است مجتهد است بى بهره از اين دنيا است اما شبانه روز تفاخر است من من بعضى اوقات اين تفاخرها مىرود تو حرفها يك حرفهاى قلمبه سلمبه كه بايد برايش گريه كرد شيخ انصارى (رضوان اللّه تعالى عليه) خوب مىدانيد شيخ انصارى يك افتخار است يك نابغه است دم مرگ گريه مىكرد در حاليكه به اندازهاى مقيد بود كه اين اسهال داشت رو به قبلهاش مىكشاندند اما خودش را از قبله مىكشاند عقب و چون اسهال داشت مدفوع بيرون مىآمد مىديد رو به قبله نمىشود بعد به اينها آب پاكى را روى دستشان ريخت گفت يك وظيفه من دارم يك وظيفه شما داريد هى مرتب من خودم را مىكشانم به اين طرف و شما من را بكشيد رو به قبله تا بميرم حالا رو به قبله يا پشت به قبله تا هم من به وظيفه عمل كرده باشم هم شما عمل كرده باشيد خوب ديدند دارد گريه مىكند گفتند آقا چرا گريه گفت تو طهارت (كه اين كتاب طهارت يك كتاب بالايى است در فقه) گفتمو توهم بعض من لا علم له خب اين دروغ است براى اينكه حالا توهم هم كرده باشد بعض من لا علم له چيست خب عالم بوده دروغ است گريه مىكنم از اين دروغ، دروغ گفتم اما مىبينم بعضى از اهل علم ريشش سفيد است پايش لب گور است روزى ده تا غيبت مىكند بيست تا دروغ مىگويد اين تفاخر نيست ديگر بيا سر تكاثر هم همين است يشب ابن ادم و يشب فيه الخصلتان الحرص و طول الامل شبانه روز حرص، حرص براى چه براى رياست براى اينكه اين رياستى كه دارد باقى بماند هر جور مىشود از هر راهى بشود اين محراب باقى بماند هر جور بشود اين منبر مقدم بر آن منبر باشد نمىدانم واللّه، زودتر دعوتش كنند اينها كه در شما نيست هيچكدام ولى وضع اين طورى است آدم برسد در سرازيرى قبر
چهل سال به آن طرف عمرش گاهى اين 24 ساعت كه مىگذرد فكرش را بكنيد ببينيد هستيم يا نه 24 ساعت كه مىگذرد گاهى لعب است گاهى لهو گاهى زينت گاهى تفاخر گاهى تكاثر چرا چنين است واى به دل بستگى «فويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره» وقتى چشمش پر شده باشد از دنيا به جاى انقطاع عن الدنيا انقطاع عن غيراللّه انقطاع الى الدنيا باشد ديگر بت چه بت بزرگى هستند يك افرادى كه راستى اين دنيا نتوانست آنها را ببرد حضرت سلمان دم مرگ است استاندار بود ديگر استاندار مدائن بود دم مرگ بود ديدند دارد گريه مىكند گفتتند آقا چرا گريه مىكنى گفت من از پيغمبر اكرم شنيدم هفتاد عقبه است براى آنهايى كه دلبستگى به دنيا دارند هر عقبهاى چندين سال طول مىكشد پنجاه هزار سال براى اين دل بستگىها گفت من شنيدم كه عقباتى است پيغمبر فرمود كه «نجى المخفون و هلك المثقلون» سبك بارها از اين گردنهها مىگذرند سنگين بارها نمىتوانند از اين پل بگذرند از اين گردنهها بگذرند مىگويند نگاه كردم ببينم چرا اين آقا سنگين بار است ديدم يك مغازه اجاره كرده اين هم محل استانداريش است هم خانهاش مثل اينكه زن و بچه نداشته نبرده هم استانداريش هم خانه يك پوست گوسفند هم رختخوابش هم فرش خانه يك كاسه گلى يك آفتابه گلى يك كوزه گلى يك قلم و دوات براى استاندارى اما گريه مىكند مىگويد سنگين بارم سنگين بار بابا طاهر چه حرف خوب مىگويد نمىدانم اهلش بوده يا نه ان شاءاللّه بوده مىگويد
موكه چون اشترى قانع به خارم
خورم خارى و خروارى به بارم
به اين خرج قليل و بار سنگين
هنوز از روى صاحب شرمسارم
چه عالى مىگويد چه افرادى پيدا مىشوند يك عمر پر بركت دم مرگ ه خجالت از خدا، سنگين بار هستيم سنگين بار، سنيگين بار، يك عمر اين خرجشان، اين بارشان اميرالمومنين عليهالسلام شصت و سه سال آن بار سنگين اش و آن خرجش مىگفت در سرماها يك پيراهن وصله دارد مىلرزد گفتم اين بيت المال يك پيراهن به تو نمىرسد خوب پيراهن بپوش گفت من با اين پيراهن و كوله بار آمدم كوفه يا بايد بميرم و بروم تو قبر يا بايد برگردم با اين كوله بار از بيت المال استفاده كنم ولو براى پيراهن نه، نه، نه خرج و مخارجش هم يك زمينى بود در مدينه بدست مبارك خودش زمين موات بود درست كرده بود اجاره داده بود جو از مىفرستاد نان درست مىكرد هفته به هفته على بن حاتم مىگويد رفتم افطار ديدم اين كسيه را آوردند يك مقدارى نان جو كه خودش پخته بود پناه بر خدا فضه آمد دادم بلند شد بابا يك قدرى روغن به اين نانها بزن كه اين قدر سخت است با يك ماست ترش ماست را آوردند دوغ كردن ترش بود كه على ابن حاتم مىگفت ترشى آن در دماغم مىرفت اين ماست ترش را خودش تهيه كرده بود آن نان را خودش تهيه كرده بود فضه گريه كرد گفت نمىگذارد قدرى روغن به آن بزنم نرم شود مىگفتيم يا على چرا چنين؟ مىگفت دنيا مىگذرد اين شكم بايد پر بشود حالا از نان خشك باشد يا از بهترين غذاها اين شكم پر مىشود به اندازه رمق بخوريم نميريم پر مىشود اگر اينها نبودند روى تاريخ سياه بود سياه اگر اين علما را نداشتيم روى تاريخ روى روحانيت تاريخ روحانيت سياه بود اما چه افرادى پيدا مىشوند كه توانستهاند ريشه محبت دنيا را بكنند چى به جايش مىآيد معلوم است چى مىآيد وقتى اغيار بيرون رفتند صاحبخانه مىآيد چى است «لا يسعنى عرضى و لا سمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المومن» ديگر مىبيند خدا را با كدام چشم با همان خانه خدا مىبيند مىشنود حرف خدا را مىايستد نماز يك معاشقه مىكند ديگر وقتى قلبش مالا مال محبت خدا شد معاشقه مىشود دارد حمد و سوره مىخواند مىشنود با گوش دل صداى خدا را سبحان ربى العظيم و بحمده مىبيند توجه خدا كه چقدر مزه دارد چقدر لذت دارد اين همين است كه امام صادق مىگويد «ركعتان فى جوف اليل احب الى من الدنيا و ما فيها» راستى همين طور است اين ديگر آدم خوب مىتواند هضم بكند دو ركعت نماز اينجورى از دنيا و آنچه در دنيا است براى اميرالمومنين بهتر است براى امام صادق بهتر است معاشقه است نه، نماز شنيدن حرف خدا است كلام كلام اللّه است ديگر شنيدن كلام اللّه است يابيدن توجه خدا است «من الدنيا و ما فيها» كسى پيدا مىشود اينها را كه نمىخواهيم اما مرتبه ضعيفش كه بايد باشد اگر مرتبه ضعيفش را بخواهيم انقطاع عن الناس، انقطاع عن غير اللّه بايد اين توجهها بايد اين وابستگيها بايد اين دل بستگيها باشد فويل للكافرين كفر هم براى او اطلاق شده فويل للكافرين من عذاب شديد چه عذابى بالاتر از اينكه انسان دلش پر از دنيا باشد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخره . خدايا مىدانى ما لنگيم خدايا گفتنها زياد است شنيدنها زياد است خدايا به حق اميرالمومنين قسمت مىدهيم ولو به طور كمرنگ اين انقطاع عن غير اللّه اين انقطاع الى اللّه را ولو كمرنگ به همه ما عنايت بفرما.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد