پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 83

تاريخ درس: ۱۳۷۷/۵/۲۸

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى

اين بحث ما اگر جا بيفتد و انسان بتواند زهد اسلامى را پيدا كند و اين دلبستگيها همه همه از بين برود اين بندها همه همه پاره بشود به قول قرآن شريف به قول عرفان اسلامى تبتل براى او پيدا بشود انقطاع عن الناس انقطاع الى اللّه‏ نتيجه خيلى دارد و نتايجش به اندازه‏اى بالا است كه مى‏توانيم بگوييم كه به مطلوب رسيده است به مقصود رسيده است اول نتيجه‏اش الهاماتى است كه براى او پيدا مى‏شود «جرت ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه» همان تقوا كه مى‏فرمايد «ان تتقوا اللّه‏ يجعل لكم فرقانا» اميرالمومنين در نهج‏البلاغه مى‏فرمايند «كلا من زهد الهمه اللّه‏» و اين روايتى كه همه ما شنيديم در روايت خوبى هم هست مى‏فرمايد كه «من اخلص للّه‏ اربعين يوما جرت ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه» اگر چهل روز كسى خودش براى خدا باشد يعنى علاوه بر اينكه عمل براى خداست علاوه بر اينكه دل براى خدا است خودش هم براى خدا است يعنى انقطاع الى اللّه‏ يعنى انقطاع عن الناس انقطاع عن الغير چهل روز بتواند بندها را پاره كند ديگر در دنيا نباشد در حاليكه وجودش در اين دنيا است اما خود در اين دنياپرواز به عالم غيب. اگر راستى بشود چهل شبانه روز زهد اسلامى تبتل قرآنى حالا علاوه بر اينكه به تجربه اثبات شده الهامات پيدا مى‏كند اين روايت هم مى‏فرمايد الهام پيدا مى‏كند «جرت ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه» يكى از بزرگان به من مى‏گفت شبهاتى در اعتقادات داشتم و رياضت چهل روزه رياضت دينى شروع كردم بعد از چهل شبانه روز در دو سه روز نه تنها شبهات خود به خود رفع شد دو سه روز يك دوره اصول دين نوشتم كه بعد مطالعه مى‏كردم خود استفاده مى‏كردم و اصول دينى نوشتم كه هيچ جا نديده بودم و من در ميان اين آزاده‏ها ديدم بعضى از آنها پيش من آمدند كه اين شكنجه‏هاى آنجا رياضتهاى آنجا توجه‏هايى كه براى بعضى از آنها آنجا بوده يك الهامات عجيبى پيدا كرده بودند حتى يك تسلط هايى كه اسمش را مى‏گذاريم غيب، غيب گويى نه يك تسلط هايى كه مى‏توانست آينده رابگويد مى‏توانست گذشته را بگويد و بالاخره اگر راستى آن زهد اسلامى پيدا شود بندها پاره شود دلبستگى به اين دنياى نباشد خب در حاليكه در اين دنيا است تمايلات را بايد ارضا كند ارضا مى‏كند در اين دنيا است و پول دارد امكانات دارد اما دلبستگى نيست دلبستگى اش فقط به خدا است هيچ چيزى هيچ كسى در دل نيست جز خدا نتيجه اولش الهام است اين الهامى كه مى‏گوييم معمولاً بزرگان اين الهام را راجع به معرفت اللّه‏ راجع به اصول دين گفته‏اند كه همان كه مى‏گويند راجع به اصول دين يكى علم است يكى ايمان علم يعنى انسان بتواند معرفت اللّه‏ را با دليل با برهان، اثبات مبدأ بكند اثبات معاد بكند اثبات صفات كند يا يك قدرى بيشتر اثبات نبوت بكند اثبات امامت بكند اثبات معجزه قرآن بكند خوب اين علم است كه اسمش را مى‏گذاريم علم اعتقادات علم كلام كه كاربرد هم خيلى ندارد ديدم بعضى اوقات چهل تا دليل براى معاد مى‏آورد حركت جوهرى و ملاصدرا را حسابى به كرسى بنشاند اما اعتقادات ندارد دل باور نكرده است و لذا گناه هم مى‏كند وقتى برسد به هر چه ديگر آن چهل تا دليل زير پا مى‏رود زياد هم ديده شده است خوب به اين مى‏گوييم علم كلام گاهى ايمان است گاهى باور است علم قلب است به عبارت خيلى بهتر گاهى دانستنى نيست يافتنى است بعضى اوقات مى‏يابد خدا را مى‏بيند خدا را با عمق جانش با فطرتش مى‏يابد صفات حق را راستى حكمت حق را مى‏يابد لذا مقام رضا مقام تسليم صد در صد براى او پيدا مى‏شود نه مى‏داند، مى‏داند مقام تسليم نمى‏تواند براى انسان بدهد چه كسى مى‏تواند «انت عالمة غير معلمة فهمة غير مفهمه» او با كمال شهامت در مقابل دشمن مى‏گويد «ما رأيت الا جميلا» مى‏يابد حكمت حق مى‏يابد عدالت حق مى‏يابد رأفت حق را همين جور كه الطاف جليه خدا را با چشم سر مى‏بيند الطاف خفيه خدا را با چشم دل مى‏بيند صد در صد مقام تسليم پيدا مى‏شود اين يافتنى است ايمانى هم كه قرآن مى‏گويد همين است اين باور كردن است غير دانستن. راجع به معاد هم اين است راستى مى‏يابد معاد را همين الان مى‏بيند بهشت و جهنم را مى‏بيند بهشتى و جهنمى را پيغمبر اكرم زيد بن حارثه بى‏سواد كه الفبا هم سواد نداشت فرمود كه «كيف اصبحت» گفت «اصبحت موقنا» يافتم، جهنم مى‏بينم بهشت مى‏بينم، جهنمى مى‏بينم بهشتى مى‏بينم مى‏توانم نشان بدهم مى‏خواهى نشان بدهم كه حضرت فرمودند نه، مى‏يابد، مى‏يابد معجزه قرآن را نه فقط مجزه قرآن را مى‏يابد نور قرآن را اين كربلاى كاظم اراكى خب خود من امتحانش كردم خود ما امتحانش كرديم. و حضرت آيت اللّه‏ آقاى خزعلى يك علاقه خاصى به اين داشت و مرتب با او حرف مى‏زد امتحانش مى‏كرد با او دوستى داشت خب راستى مى‏ديد نور قرآن را يادم نمى‏رود در جلسه مرحوم آيت اللّه‏ آقاى شيخ مرتضى حائرى آن مرد بزرگ ايشان هم يك علاقه خاصى به ايشان داشتند يكى از رفقا جواهر را به او داد اين را يك مقدارى بخوان ببينيم. يك قدرى قرآن بخوان. سواد الفبا نداشت. در جواهر را باز كرد خنديد گفت اين كه قرآن نيست اتفاقا يك آيه‏اى در جواهر بود دست گذاشت روى آن گفت اين قرآن است گفتند از كجا مى‏گويى گفت قرآن نور دارد من وقتى قرآن را باز مى‏كنم نور قرآن را مى‏بينم اين ديگر كم كم يافتنى به دانستنى آمده بود ظاهر نور قرآن را مى‏ديد حالا علاوه بر اينكه سواد الفبا نداشت يك نظرى از حضرت ولى عصر به او، بخوان ديگر خواند تا آخر، و نور قرآن را مى‏ديد و معجزه قرآن را مى‏يابيد حتى مى‏رسد به آنجا كه با قرآن صحبت مى‏كند زنده بودن قرآن را مى‏يابد چه رسد معجزه قرآن را ديگر مى‏رسد به آنجا كه مى‏گويد «السلام عليك ايها النبى» مى‏شنود جواب پيغمبر را مى‏شنود يكى از بزرگان مى‏گفت كه با حسين عليه‏السلامكشف و شهود داشتم زيارت مى‏خواندم آقا را مى‏ديدم توجه به من داشتند زيارتم را گوش مى‏دادند ناگهان يك جوان دهاتى بيسواد وارد شد سلام كرد آقا جوابش را داد يك تعظيم هم به او كرد خب مى‏رسد به آنجا جواب سلام را ميدهند يك تعظيم هم مى‏كنند و يكى از بزرگان به من مى‏گفت وقتى مى‏گويم السلام عليك ايها النبى تا جوابم را ندهند نمى‏روم در السلام علينا و على عباد اللّه‏ الصالحين و تا امام زمان مخصوصا جوابم را ندهد نمى‏روم در السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته و وقتى مى‏گويم السلام عليكم عالم وجود به من مى‏گويند السلام عليكم خب اينها يك قدرى مشكل است براى ما اما نرفتيم در آن واديها متصل نشديم به نور مطلق متصل نشديم به علم مطلق نه به هستى مطلق وقتى شود به هستى مطلق همان كه در روايت شريف در كافى روايت صحيح السند مى‏فرمايد كه اگر راستى تقيد پيداكرد به نوافل به مستحبات علاوه بر واجبات ديگر مى‏شنود اما با گوش من يعنى گوش او مى‏شود گوش خدايى مى‏بيند با چشم من يعنى چشم او مى‏شود چشم ملكوتى ديگر اعضاء و جوارح ملكوتى به اندازه‏اى كه آقا شيخ غلامرضا يزدى براى جناب حضرت آيت اللّه‏ آقاى مصباح براى من نقل مى‏كردند مرحوم آقاى شيخ غلامرضا گفتند كه من با سيد عبدالهادى شيرازى دسته‏اى از نجف مى‏آمديم براى كربلا در وسط راه تشنه شديم مرحوم آيت اللّه‏ العظمى آقا سيد عبدالهادى شيرازى فرمودند كه مى‏خواهيد آب به شما بدهم برد ما را پشت تپه چشمه آبى بود خورديم تطهير كرديم لنگ‏ها خيس كرديم روى سرمان انداختيم از تپه آمديم اينطرف آقا شيخ غلامرضا گفته بودند كه من شك كردم اين چى بود آب كه نبود اينجا گفت برگشتم ديدم آبى نيست مرحوم آقا شيخ غلامرضا تبسم كردند مى‏گفت لنگ روى سر من خيس بود اما آب نبود ديگر «كنت سمعه الذى يسمع به بصره الذى يبصر به يده الذى يبطش به» ديگر مى‏شود مستجاب الدعوة ديگر مى‏شود هر سوالى بكند خب جوابش را مى‏دهند راستى درك مى‏كند «يسبح للّه‏ ما فى السموات و ما فى الارض» مى‏شنود ديگر مى‏شنود حضرت آيت اللّه‏ آقاى ناصرى به من مى‏گفتند رفتم ديدن اين بانو امين گفتند كه دور باغچه راه مى‏رفت وقتى چشمش به من افتاد گفت كه بفرماييد اتاق حالا مى‏آيم بعد آمدند پهلوى من نشستند گفتند به چه مزه دارد انسان ذكر گلها را بشنود و با گلها معاشقه كند خب راستى مى‏شنود، مى‏شنود در همين مدرسه صدر مرحوم آخوند كاشى با در و ديوار معاشقه مى‏كرد. مى‏گفت «لا اله الا اللّه‏» در و ديوار با او مى‏گفتند لا اله الا اللّه‏ بابا اينها قرآن است «يا جبال اوبى معه و الطير» يعنى حضرت داود زبور مى‏خواند ما هم امر تكوينى كرديم گفتيم كه كوهها در و ديوارها پرنده‏ها همه با داوود بگوييد اللّه‏ اكبر، لا اله الا اللّه‏ اينها سوادهاى ما را نمى‏خواهد يك چيز ديگر مى‏خواهد چه بسيار سوادهاى ما نبود اما دلبستگيها هم نبود دلبستگى فقط به خدا بود وقتى دلبستگى فقط به خدا شد ديگر «سمع» با گوش خدا يعنى گوش او مى‏شود گوش ملكوتى ديگر مى‏بيند با چشم ملكوتى ديگر مى‏گويد با زبان ملكوتى از اين جهت هم نسيان هم كم دارد مى‏رسد تا سر حد عصمت كه گناه كه ندارد اشتباه هم كم دارد ديگر نمى‏گذارد اشتباه بكند ديگر نمى‏گذارد كه گمراه بشود نمى‏گذارد سقوط پيدا بكند دستش را مى‏گيرند و اين اول نتيجه‏اى است كه اين بحث ما دارد حالا ديگر هر كسى به اندازه همتش بتواند از اين دريا برداشت بكند هر كسى و در ميان ما طلبه‏ها زياد برداشت كردند زياد برداشت شده. برداشت مى‏شود حضرت آيت اللّه‏ آقاى حسن زاده به من مى‏گفتند كه خانه مان مازنداران بود آنجا ظهرى خوابيدم بچه‏ها سرو صدا كردند پا شدم زنم را دعوا كردم بچه هايم را دعوا كردم بعد رفتم خوابيدم پشيمان شدم گفتم آخه اين زن چه كرده بود تو دعوايش كردى اين بچه چه كرده بود خب بچه بايد بازى بكند حالا تو مى‏خواهى بخوابى تقصير توست نه تقصير بچه‏ها گفت پشيمان شدم لذا تصميم گرفتم بروم پيش استادم مرحوم آقاى قاضى كه برادر استاد عزيز ما علامه طباطبايى بود كه آن سواد آقاى طباطبايى را نداشت اما خيلى چيز داشت خيلى مى‏گفت تصميم گرفتم بروم آنجا درد و دل بكنم توبه بكنم مى‏گويد آمدم تهران خب بله ديگر آدم بخواهد همين جورى كه به او نمى‏دهند تو خانه به او نمى‏دهند با اين غيبتها با اين تهمت‏ها با اين شايعه‏ها با اين رياست‏ها با اين دل پر از غير خدا خب اينها كه نه مى‏گفت كه آمدم تهران، تهران ماشين گرفتم رفتم تبريز و صبح رسيدم تبريز آمدم در خانه در زدم ديدم آقا منتظر است منتظر من است صبحانه مهيا كرده صبحانه خورديم، قبلاً به ايشان گفته بودم به مرحوم قاضى آقا سيد على آن استاد مرحوم علامه طباطبايى آنكه خيلى چيز داشت گفت قبلاً به ايشان گفته بودم شما وقتى تماس مى‏گيرى با مرحوم آقا سيد على آقا تبريزى تماس عالم برزخى به ايشان بگو كه يك مقدار لطفى هم به من بكنند ما هم هستيم دلمان مى‏خواهد كه در اين وادى باشيم كار كنيم مى‏گويد تو ضمن صبحانه خوردن ايشان همه حرفها را زدند گفتند كه من با مرحوم آقا سيد على قاضى ديروز تماسى داشتم به من گفتند كه امروز مى‏آيى اما اين را هم گفتند كه كسى كه زنش را دعوا بكند اين لياقت اينكه ما به او لطفى بكنيم ندارد. براى چى زنت را دعوا كردى براى چه بچه هايت را دعوا كردى خوب راستى هست اينها زياد هم هست من اگر بخواهم بگويم هزارها كتاب بخواهيم بنويسيم يك جلد و دو جلد كتاب مى‏شود زياد است همه‏اش هم مدرك قرآن دارد آنهايى كه مدرك قرآن نداشته باشد مدرك روايات صحيح نداشته باشد نه آنها را قبول نداريم به اين معنا كه تا مدرك قرآنى نباشد مدرك روايى نباشد ديگر نبايد قبول بكنيم اما اينا همه قرآن است «يا جبال اوبى معه والطير»[1] «ما من شى‏ء الا نسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم»[2] فقه بايد پيدا كرد وقتى گوش پيدا كرد به قول مثنوى اين گوش الاغى را بگذار كنار گوش آدمى به جايش بگذار آن وقت ببين كه چه جورى در و ديوار مى‏گويند لا اله الا اللّه‏ گلبولهاى سفيد و قرمز در جان ما كه محافظ ما هستند آنها ما خوابيم و غافل او مى‏گويد اللّه‏ اكبر لا حول و لا قوة الا باللّه‏ اين چشمها اين گوشها از كجا پيدا مى‏شود از بريدن از همه چيز به قول قرآن شريف «يومنون بالغيب» همان اول «هدى للمتقين» اين هدى اين هدايت تشريعى كه نيست براى اينكه قرآن شريف كه هدى للمتقين نيست قرآن شريف هدى للناس است هفت هشت تا آيه نمى‏دانم ده بيست تا آيه كه باز در همين سوره بقره مى‏شود مى‏فرمايد «هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان» اما اينجا مى‏گويد «هدى للمتقين» اين چه هدايتى است هدايت عنائيه هدايت عنائيه كدام است يعنى همينها يعنى به انسان گوش مى‏دهد خب اين به كى؟ «الذين يومنون بالغيب» يومنون بالغيب يعنى چه؟ يعنى بندها پاره شود اين حجابها پاره شود وقتى كه بندها پاره شد حجابها پاره شد عالم غيب پيدا مى‏شود خود به خود نمايان است آن نمايان است ما در پرده‏ايم ما در بند هستيم ما در قفس هستيم اگر ما قفس را بشكنيم حجابها را رفع بكنيم نظير اين است كه ما در يك اتاقى باشيم در اتاق هم بسته باشد خوب تاريك است وحشتناك است وحشتناك در اتاق را باز كن خورشيد است خورشيد نمايان است نور و آفتاب خود نمايان است ماييم در اين اتاق دربسته ماييم كه حجابها موجب مى‏شد در روز قيامت هم حجاب داريم ديگر مى‏رسد به آنجا به جاى اينكه نور قرآن ببيند مى‏گويد قرآن اساطير است به جاى اينكه نور قرآن ببيند تفسير قرآن به رأى مى‏كند سر جوآنهابازى در مى‏آورد پناه بر خدا و اما آنكه راستى پرده پاره شده پاره كرده پاره نمى‏شود به خودى خود بايد پاره بكنيم مشكل هم هست بايد در اتاق را بشكنيم در قفس را بشكنيم خوب همين طورى كه براى يك مرغكى در قفس شكستن مشكل است براى ما هم مشكل است اما شدنى است رفتند و شد چه بسيار عالى شد رفتند و در وسط آفتاب به جاى اينكه برايشان علم اليقين بشود به جاى اينكه اينكه عين اليقين شود حق اليقين شد راستى هستند در ميان ما طلبه‏ها مخصوصا حق اليقين راستى هستند و اين حق اليقينى‏ها پرده‏ها بايد پاره بشود اين بحث ما است اين بحث چند هفتگى ما است كه اگر راستى تبتل آمد يعنى انقطاع عن غير اللّه‏ انقطاع الى اللّه‏ ديگر بندها پاره شده پرواز مى‏كند، پرواز مى‏كند به كجا اول مرتبه‏اش «الذين قالوا ربنا اللّه‏ ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه»[3] خوب اين ملائكه مى‏آيند همين جورى مى‏روند نه راستى الهام پيدا مى‏شود از ملائكه مثل پيامبر ديگر اين عالم غيب كه فقط مختص پيامبرها نيست اين هميشه عالم غيب است هست اين واسطه بين ما و خدا رابطه بين ما و خدا هميشه بايد باشد «نحن اولياء كم فى الحياة الدنيا و فى الاخره» اگر اين يك نگرانى داشته باشد اگر اين يك ترسى يك واهمه‏اى ملائكه مى‏آيند به او مى‏گويند «الا تخافوا و لا تحزنوا» غم و غصه به چه؟ و ترس از آينده به تو چه؟ «الا تخافوا و لا تحزنوا» «نحن اوليائكم فى الحياة الدنيا وفى‏الاخره» ما كمك كار تو هستيم هم در دنيا هم در آخرت در دنيا دست تو را مى‏گيريم الهام داريد در دنيا در بن بستها آن بن بست را بازش مى‏كنيم و بالاخره هر جاگيرى ما درست مى‏كنيم اين ديگر نرويد سر مشكل كه من خانه ندارم چرا ملائكه درست نمى‏كنند نه اين چيز ديگر است يك چيزى كه اصلاً مقدمه‏اش اين است كه انقطاع الى اللّه‏ باشد فقط خوب راستى ملائكه را مى‏بيند ما كه نمى‏فهميم يعنى چه «اولى اجنحه مثنى و ثلاث و رباع» ملائكه بال دارد يعنى چه؟ تو همين مدرسه صدر مرحوم آخوند كاشى از شاگرهايش من نقل مى‏كنم شاگرهايشان مى‏گفتند مرحوم آخوند مى‏گويند من ملائكه را مى‏بينم اين «اولى اجنحه مثنى. و ثلاث و رباع» براى من علم اليقين است اما حالا ملائكه دو تا بال دارند چهار تا بال دارند يعنى چه؟ اين چيست اين خرافاتى است كه بعضى از اين خرافاتى‏ها ملائكه درست مى‏كنند دو تا بال برايش مى‏گذارند اينكه نيست اما راستى بال است پرواز است ملائكه گاهى‏شان دو تا بال دارد خوب مى‏تواند پرواز بكند به آسمان اول و دوم و سوم اما گاهى‏شان جبرئيل است مى‏تواند پرواز كند بر عرش بالاتر، بالاتر، اما اين را هم بايد بدانيم مى‏توانيم پرواز كنيم به جاى كه «لو دنوت انملة لا حترقت»

گفت جبريلا بيا اندر پيم گفت رو رو من حريف تو نيم

اين بال پر ماست اين بال و پر كى پيدا مى‏شود وقتى اين قفس شكسته وشد اين بال و پر كى پيدا مى‏شود وقتى كه از جبرئيل پران شود كى پيدا مى‏شود قتى كه اين پرده‏ها عقب رود پاره شود بايد پاره كرد وقتى كه مقام زهد اسلامى پيدا شود در دل نباشد هيچ چيزى هيچ كسى جز خدا وقتى در دل نباشد هيچ چيزى هيچ كسى جز خدا ديگر مصداق خدا مى‏شد «عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى اقول كن فيكون تقول كن فيكون» خيال نكنيد آقا سيد عبدالهادى شيرازى غير ما طلبه‏ها بودند فرق ما طلبه‏ها و آن اين بود كه آن رسيده بود كه خدا در دل او حكومت داشت ديگر هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نبود جز خدا ديگر روايات مى‏گويد كه خطاب به او مى‏كنم «اقول كن فيكون تقول كن فيكون» زياد ديديم چه رسد شنيديم و مخصوصا در ميان طلبه‏ها درميان ما روحانيون زياد است و راستى خوشا به حال اينها چه لذتها چه مقامها دارند اما خوب اينها اينها هستند كه اگر تمام جهان را به او بدهند و بگويند به غير خدا ـ نه گناه ـ يك توجه به غير خدا خب نيست ديگر يعنى مصون است ديگر كنترل شده است اين جمله اميرالمومنين عليه‏السلام اين براى اميرالمومنين عليه‏السلامنيست اين جمله براى ما است «و اللّه‏ لو اعطيت اقاليم سبعه و ما تحت افلاكها على عن اعصى‏اللّه‏ فى نملة اصلبها جلب شعيرة ما فعلته» راستى اين است عالم هستى را به او بدهند بگويند ظلم كن به يك مورچه پوست جو را از دهان مورچه بگير من كه على هستم نمى‏كنم خب اين مقام اولش است ديگر اگر هيچى نبود جز اين بس بود بگوييم به دنيا و آنچه در دنيا است بلكه به بهشت و آنچه در بهشت است مسلم ارزشش بيشتر بود ديگر بيشتر از اين مزاحم نشوم تقاضا دارم روى اين چيزها كار كنيد بايد كار كرد بايد يك مقدار اين پرده‏ها را پاره كرد اگر نه روز به روز پرده رو پرده مى‏شود و يك دفعه جهنم مى‏شود پرده هفت لاى اين بندها را بايد پاره كرد و الان همان كه قرآن شريف مى‏گويد كه زنجيرهاى جهنم هفتاد متر است اين از باب مثال است بعضى اوقات هفتاد هزار متر است كى درست كرده كى بافته خود ما وقتى اين غل و زنجيرها به بدن شما كه به بدن جهنمى‏ها مى‏شوند اول حرفى است به آنها از طرف خدا «ذلك بما قدمت ايدكم» خود بافتى به قول مثنوى مى‏گويد خود كردى هر چه بافتى همه روزه بپوش هر چه مى‏كارى همه روزه بپوش

اين سخنهاى چو مار و كژدمت مار و كژدم مى‏شود گيرد دمت اين‏ها روايت است «ذلك بما قدمت ايديكم» مى‏گويد اين زنجيرها را خود بافتى در دنيا خب شده هفتاد متر در دنيا پيچيده بود به تو اينجا هم پيچيده است به تو.

خدايا اين‏ها را بلد هستيم اين‏ها را مى‏گوييم مى‏شنويم اما تو را قسم مى‏دهيم به آن كسانيكه اين بندها را پاره كردند اين پرده‏ها را پاره كردند ولو مرتبه ضعيف اين مراتب را به همه ما عنايت بفرما.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 

[1]- سوره سباء، آيه 10.

 


[2]- سوره اسراء، آيه 44.

 


[3]- سوره فصلت، آيه 30.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group