پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 86

تاريخ درس: ۱۳۷۷/۶/۲۵

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى

از اين چند جلسه بحث بالاخره به اينجا رسيديم كه اگر ما طلبه‏ها مخصوصا بخواهيم به جايى برسيم و به آنجا كه به جز خدا نبيند به جز خدا نداند بايد اين اسارتها را از بين برد و پاره كردن اين بندها هم كارى است بسيار مشكل به قول بزرگان با مژه چاه كندن راستى اينجور است اما براى ما طلبه‏ها براى همه واجب است لازم است براى اينكه اگر يكى از اين بندها يكى از اين اسارتها باشد به قول قرآن شريف ديگر ميخ كوب در زمين هستيم قرآن شريف قضيه بلعم باعور را كه نقل مى‏كند و مى‏فرمايد علم لدنى به او داده بوديم علم لدنى داست ولكن يك صفت رذيله «اخلده فى الارض و لوشئنا لرفعناه» معنايش اين است كه او زمينه براى بالا رفتن بود آن علمش زمينه بود براى اينكه بالا رود آن هم خدا دست او را بگيرد معلم است به كجا مى‏رسد «ولكنه اخلد الى الارض»[1] اين ميخكوب شده بود و معلوم است يك مرغكى را در قفس و يا به قول قرآن يك مرغكى را پايش را ببندد اين كجا مى‏تواند پرواز كند خب حالا اگر پرواز كند ديگر «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه‏» ديگر آن هم «فى بيوت اذن اللّه‏» خدا دستش را مى‏گيرد خدا بال به او مى‏دهد خب معلوم است خدا دستش را بگيرد ديگر جاى او كجا، پرواز او كجا «ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر» عند مليك مقتدر خدا آنجايش مى‏برد اما اگر «اخلد على الارض» شد چى مى‏شود «فمثله كمثل الكلب» پناه بر خدا اين مثالهاى قرآن راستى تكان مى‏دهد اين ادب قرآن با اين بعضى اوقات مثالها اين مثالها معمولا هم راجع به علماى بى عمل علماى غير مهذب «مثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» اگر يك جاه و مقامى پيدا كند مى‏گزد عالمى را فسَد العالم عالمى را فاسد مى‏كند اگر هم نه به جايى نرسد كتابش خانه‏اش اطرافيانش را فاسد مى‏كند «ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» اگر مثل سگ هار با او كار داشته باشند گزندگى دارد اگر هم با او كار نداشته باشند باز هم گزندگى دارد بالاخره مى‏گزد ديگر مى‏شود نيش عقرب ديگر مى‏شود سگ هار خوب اين اسارت فرق هم ديگر نمى‏كند ديگر تفاوت نيست اين اسارت، اسارت حسد باشد تكبر باشد منيت باشد آدم مى‏بيند و اين عمرى كه ما كرديم و در ميان اهل علم بوديم خيلى چيزها ديديم هم اين طرف هم آن طرف و در تاريخ هم خيلى چيزها شنيديم هم اين طرف هم آن طرف و راستى داشته «اضله اللّه‏ على علم» دانسته فهميده جهنم مى‏رود ديگر وقتى كه اين اسارت آمد همينجور كه اگر اسارت نباشد زمينه هست به طور نا متناهى به قول روايات يعنى منازل را طى كند برسد به مقام لقاء تازه اول كار ديگر سير من الحق الى الحق غير متناهى ديگر تناهى هم ندارد ديگر حد يقف ندارد همينطور است اگرحركت سقوطى باشد حد يقف ندارد راستى مى‏رسد به اينجا كه براى خاطر اين دنيا يك نامه مى‏نويسد عليه امام حسين عليه‏السلام «من خرج على امام الوقت فدمه هدر» چه جور مى‏شود يك كسى كه قاضى اميرالمومنين بوده راستى ملا بوده حسن و حسين شناس بود ديده كه امام حسين وارد مسجد مى‏شود پيغمبر اكرم از منبر مى‏آيد پايين در دامنش مى‏گيرد روى منبر مى‏رود مى‏نشيند، روى دامنش نشسته براى مردم حرف مى‏زند اينها را ديده اما آن هم يزيد را نمى‏شناسد؟ مى‏شناسد يزيد كيست يزيد چيست همه را مى‏داند اما به آن مى‏گويند يا اين يا آن خوب اسير است وقتى اسير باشد نمى‏تواند اين اسارت را رها بكند خدا نكند كسى اسير باشد خوب وقتى پا بند است نتوانسته پاره بكند ديگر مى‏رسد به آنجا كه مى‏گويد ولو دين هم برود جهنم هم باشد اما اشباع بشود اين غريزه شهوت جنسى باشد همين است فرق نمى‏كند شهوت تكبر باشد همين است شهوت حسد باشد همين است شهوت خودپرستى و منيت باشد همين است ديگر تفاوتى بين اين اسارتها نيست تفاوت بين بندها هست بندها گاهى بند زنجيرى است گاهى نه بند شلى است كه مى‏تواند پاره بكند ولى از نظر اينكه اگر بند شد زنجير شد خوب مى‏رسد اينجا اول سوره يس حال اينها گفته مى‏شود «وجعلنا فى اعناقهم اغلالاً فهى الى الاذقان فهم مقمحون و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشينهم فهم لا يبصرون» اين حال اسارتها است زنجير غل جامعه به گردن خوب وقتى غل جامعه به گردن شد اين نه تنها پرواز نمى‏تواند بكند به قول قرآن سرش را نمى‏تواند بلند بكند اصلاً ديگر رو به معنويت سرش را نمى‏تواند بلند بكند چه رسد بخواهد پرواز بكند حالا ابزار هر چه عالى اما اگر سدى در جلو باشد سدى در عقب باشد خوب اين ديگر حالا بفرماييد علم، اعلم العلماء ديگر نمى‏شود حركت كند نمى‏تواند حركت كند اگر راستى يك كسى از نظر رانندگى از نظر اتومبيل خيلى بالا اما چشمش را بستند خوب نمى‏تواند حركت بكند نمى‏شود لذا قرآن مى‏گويد ابزار هر چه بالا اما اين هم كور است عم غل دارد هم زنجير دارد هم اصلاً ابدا نمى‏تواند حركت بكند نمى‏شود ديگر همين است كه «و اضله اللّه‏ على علم» دانسته فهميده جهنم است و نمى‏دانم تا چه اندازه درست باشد ولى روش همين است به او مى‏گويند آقا دست بردار بهشت مى‏گويد« النار و ولا العار» عمر سعد از اول شب تا آخر شب فكر مى‏كند بعد هم مى‏گويد آخرتى هست مى‏رويم حسين را مى‏كشيم رى را هم مى‏گيريم بعد هم توبه مى‏كنيم اين توجيه گريها عمروعاص از اول شب تا صبح فكر مى‏كند بعد بالاخره مى‏رود پيش معاويه، معاويه مى گويد كه چه مى‏خواهى با اميرالمومنين بجنگى. مى‏گويد با اين پولها پول در مقابلش بود گفت دستت را بده بيعت كنم گفت مى‏خواهى بيعت كنى معنايش اين است كه مى‏خواهى دينم را بگيرى در ازاى آن چى گفت هر چه مى‏خواهى گفت مصر و همه چيز هايى كه از آنجا جمع مى‏كنند گفت زياد است گفت نه بابا در مقابل دين، چه زيادى دارد مى‏خواهم دين بدهم قبول كرد. حالا خود معاويه اميرالمومنين را نمى‏شناخت عمر و عاص نمى‏دانست اين جنگ نا حق است همه اينها مسلم است اصلاً نمى‏شود «ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه»[2] نمى‏شود كوركورانه تو جهنم بيفتد نمى‏شود يك كسى كوركورانه عمر سعد بشود خدا دستش را مى‏گيرد راستى جاهل باشد خدا دستش را مى‏گيرد اين جورى مثل عمر سعد بشود مثل عمر و عاص بشود مثل شريح قاضى بشود اين افرادى كه اين جورى هستند نمى‏شود «ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه» دانسته چرا مرده باد اين اسارتها مرده باد اين تكبرها كه قرآن مى‏گويد مرده باد «انه فكر و قدّر فقتل كيف قدر ثم قتل كيف قدر»[3] فكر مى‏كند چه جورى پيغمبر را زمين بزند بعضى اوقات اين جورها عالم فكرمى كند پيغمبر را چه جورى زمين بزند ديروز خودش آمده در ميان اين هم پلاكيها نشسته گفته «ان له لمغضق» ميوه او ميوه‏ها شاخه او بهترين شاخه‏ها «ان له لحلاوه ان له لطراوه ان اعلاه لمثمر ان اسفله لمغضق و انه يعلو و لا يعلى عليه» كه مى‏گويند اين در فصاحت و بلاغت بعد از قرآن اول است از اوليها، همين، فردا مى‏آيد مى‏نشيند مى‏گويد چه جورى پيغمبر را زمين بزنيم مى‏شود بگويم مجنون است مى‏گويند اللهم لا مى‏شود بگوييم كاهن است اللهم لا مى‏شود بگوييم كاذب است اللهم لا «فكر و قدّر» هى «فكر و قدّر» يك دفعه گفت مى‏توانيم يك تهمت بزنيم و تهمت اينكه بگوييم پيغمبر اكرم ساحر است براى اينكه بين پدر و پسر بين زن و شوهر جدايى انداخته يكى مسلمان شده يكى نشده با هم نزاع دارند تو خانه نزاع پيدا شده پس معلوم مى‏شود جادوگر است مى‏شود جا انداخت همه گفتند اللهم نعم بعد آيه شريفه آمد مرگ با اين فكر مرگ با اين فكر «انه فكر و قدر ثم قتل كيف قدر فقتل كيف قدر» راستى هم مرگ بر اين انسان اين جورى آقا اينها تاريخ است اينها قرآن نقل مى‏كند براى كى براى ما كه اگر اسارت آمد ديگر اين اسارت آمد همان است كه قرآن مى‏گويد «اخلد على الارض مثله كمثل الكلب» اگر پول باشد همين است رياست همين است منيت و خوديت باشد همين است و هميشه هم بوده است يعنى اين جنگ بين حق و باطل اين جنگ درون انسان هميشه هست هميشه بوده شدت و ضعف دارد بعضى اوقات خيلى بالاست بعضى اوقات كم است اما خود ما اين جنگ درون را هميشه داريم خب چه بايد كرد اين اسارتها را از بين برد مشكل است دو چيز علماى علم اخلاق مى‏گويند خيلى چيزها هست خيلى در ما نحن فيه در اين بحث چند هفته ما مؤثر است. 1 ـ انسان متوغل در مشتهيات نباشد لذا يك جلمه از مرحوم قاضى، اساتيد ما نقل مر كردند مرحوم علامه طباطبايى و امثال ايشان جمله شيرينى است مى‏گفتند ايشان مرتب مى‏گفت اياك ثم اياك ثم اياك و التوغل فى المشتهيات يك دفعه انسان مثلاً مى‏خورد مى‏آشامد دفع غريزه جنسى مى‏كند و به اندازه رفاه يك زندگى دارد خوب است اما يك دفعه متوغل در مشتهيات است يعنى از هر راهى بتواند از اين غذا به آن غذا از اين زن به آن زن از آن زن به آن زن از اين خانه به آن خانه از آن دلبستگى به آن فرش و امثال اينها اين فرو رفتن در مشتهيات نفس، اين اسارت مى‏آورد يعنى غل وزنجيرها را محكم مى‏كند هر چه توغل بيشتر اين بيشتر لذا مى‏بينيم كه بزرگان حالا اين بزرگان را هم به سه قسمت، يك قسمت آن كسانى كه در درس فقه به يك تناسب مى‏گفتند مرحوم حاج آقا رضا همدانى كه يكى از مراجع بزرگ تقليد است براى اينكه از بيت المال نخورد لحاف دوزى مى‏كند و وقتى هم كه سهم امام به او مى‏دهند مى‏گويد كه سه تومان بس است ده تومانش را بر مى‏گرداند خوب حالا اينها كم هستند يك دسته ما اهل علم اين جورى هستيم يكدسته از اهل علم هم آن افرادى كه راستى مى‏تواند مى‏خواهد اما نمى‏كند براى خاطر اينكه غرائز را زمين بزند براى اينكه مسلط بر غريزه شود مى‏گويند ظرف حلوايى آوردند پيش اميرالمومنين، اميرالمومنين عليه‏السلام فرمودند مى‏دانم شيرينى معلوم مى‏شود تا حالا هم نخورده بودند مى‏دانم شيرينى مى‏دانم چرب هستى مى‏دانم كه لقمه گواريى اما نمى‏خورم حالا البته اينها براى ما نيست اما نمى‏خوريم خب خيلى‏ها را سراغ داريم اين جورى مرجعيت مى‏داند خب خيلى خوب است يعنى براى اين ميشود خيلى كار كرد اما مى‏ترسيد كه شيخ انصارى ديگر همين وقتى صاحب جواهر معرفى آن كرد گفتند خوب آقايان مى‏دانستند اعلم است فرار مى‏كرد گفت يك هم مباحثه داشتم اعلم تر از من است الان مازندران است برويد دنبال او رفتند دنبال او، او گفت بله شايد من اعلم بودم اما من چند سال است متاركه كردم ايشان الان تدريس مى‏كنند او اعلم است آمدند بالاخره روى دستش گذاشتند يك رساله نوشت احتياط از سر تا پاى اين مجمع الرسائل چند روز هم مى‏شود يك مسئله‏اى يكى مثل شيخ انصارى يك رساله به نحو احتياط بخواهد بنويسد به يك هفته مى‏شود و اين رساله را داد دست مردم به زور آن وقت آمد سر بيت المال ديگر همين حرف اميرالمومنين مى‏دانم شيرينى مى‏دانم گوارايى چربى اما نمى‏خورم مشهور است مى‏گويند كه پسر فتحعلى شاه آمد ديدن ايشان يا پسر ناصرالدين شاه نمى‏دانم يكى از اين قاجارى آمد ديدن ايشان با يك جمعى وقتى كه آمد ديد كه منزل شيخ انصارى فرش ندارد يك حصير دو در سه يك منقل گلى و شيخ انصارى سر اين منقل گلى نشسته روى اين حصير و نصف اتاق هم خاك است بى فرش اينها نشستند روى اين حصيرها شايد مثلاً مى‏خواسته تملق و چاپلوسى بكند گفت كه اگر اين مرجع است ملا على كنى چه مى‏گويد اگر ملا على كنى مرجع است اين چه مى‏گويد تا غيبت آن هم اسم ملا على كنى كه از مراجع بزرگ مبرز ايران بود تا اسم ايشان را آورد شيخ انصارى عصبانى شد گفت گم شو تو نزديگ است كافر شوى برو از خانه من بيرون اينها جا افتادند كه آقا غلط كرديم.بعد يك قدرى شيخ انصارى صبر كردند حال آمد بعد گفت پدرجان ملا على كنى در مقابل شاه واقع شده بايد چنين باشد چه كار به من دارى كه من در مقابل اين طلبه‏ها هستم ما طلبه‏ها همه مثل هم هستيم من كه نمى‏توانم ديگر بالاتر از طلبه‏ها باشم ديگر من بايد اين زندگى را داشته باشم آن هم بايد آن زندگى را داشته باشد خوب اين مى‏شودشيخ انصارى راستى مى‏گويد كه ملا على كنى به جا آن براى خودش قطعا به جا اما من هم خوب مى‏توانم بگويم كه‏اى حصير بين تو و فرش نخ فرنگ اى منقل گلى چه فرق مى‏كند بين تو و بين منقلى طلائى و بالاخره‏اى اتاق چه فرق مى‏كند بين تو و بين يك كاخ حالا كوخ باشد يا كاخ چه فرقى مى‏كند راستى اگر انسان يك مقدار تو اينها فكر بكند حالا مخصوصااينكه او «اخلدعلى الارض» او «فى بيوت اذن اللّه‏ ان ترفع رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر اللّه‏» اين جورى على كل حال نه مى‏خواهيم مثل شيخ انصارى باشيم نه مى‏خواهيم مثل مرحوم محقق همدانى باشيم اما اين را مى‏خواهيم اسير اين دنيا نباشيم اين قدرى روى اين فكر بكنيم اين توغل در مشتهيات بد چيزى است انصافا بد است و بزرگان ما نداشتند دختر فتحعلى شاه رفت نجف بابا روى اينها بايد خيلى فكر كرد رفت نجف اين ظاهرا از شوهرش طلاق گرفته بود ديگر نمى‏خواست تهران بماند رفت مجاور شد نجف مجاور شد كربلا آقا سيد ابراهيم قزوينى يكى از مراجع بزرگ است انصافا هم خيلى بزرگ است اين آقا سيد ابراهيم قزوينى هم از نظر علم وعمل شهرتى داشت در ميان طلبه‏ها، حوزه‏اى هم در كربلا تشكيل داده بود در كربلا اين خانم رفت آنجا مجاور شد اين دلش هواى آقا سيد ابراهيم قزوينى را كرد لذا فرستاد كسى را پيش آقا، آقا من مى‏خواهم دست عنايت شما روى سر من باشد ايشان فرمودند من و تو چه تناسبى با هم داريم كه دست عنايت من روى سر تو باشد اين دست بر نداشت دودفعه جواب داد آقا من اگر زن شما بشوم من از شما پول نمى‏خواهم من خرج و مخارج حوزه تان را مى‏دهم خرج و مخارج خانتان را مى‏دهم خرج و مخارج خانه مان را مى‏دهم من مى‏توانم به شما كمك بكنم به حوزه شما كمك بكنم من از شماچيزى نمى‏خواهم من به شما خيلى چيز مى‏دهم فرمودند كه نه تناسبى بين من و شما نيست و حساب اينها نيست اصلاً تناسب نيست دفعه سوم فرستاد حالا اينجا مرادم است ببينيد جمله چقدر شيرين است گفت آقا به اين خانم سلام برسان بگو من يك زن دارم اين زن من از جوانى من تا الان به فقر طلبگى من ساخته حالا آيا وفا است كه من هوو بالا سر اين بياورم آخه براى چه من زن بخواهم دارم اما هوو سر اين آوردن اين بى‏وفايى است، اين بى انصافى است، اين يك عمر با من ساخته حالا من بيايم دختر شاه را هووى اين كنم نمى‏شود كه زياد ما از اين طلبه‏ها داشتيم ما طلبه‏ها داريم و راستى بايد اين اسارتها پاره شود نمى‏دانم حالا شما را نمى‏گويم حالا يك كسى زن دارد العياذ باللّه‏ چشم چرانى هم داشته باشد اين خيلى زشت است خيلى اسارت است خوب بابا زن دارى ديگر اين چشم چرانى چيست ديگر چه فرق است بين زن تو و او، اميرالمومنين عليه‏السلام نشسته بودند سه چهار تا هم اطرافش بودند يك زن زيبايى آمد برود معلوم مى‏شود رو نگرفته بود اين زن نظر بعضى از اينها را جلب كرد اميرالمومنين عليه‏السلام عصبانى شدند فرمودند خوب چه فرقى مى‏كند بين اين و زن شما هر كدام مى‏خواهيد برويد پيش زن خودتان كه يكى از خارجيها آنجا بود جسارت كرد به اميرالمومنين كه به چه حرف خوبى زدى اما جسارت كرد خب بابا آخه زن دارى بچه دارى اين چشم چرانى اين خيلى بعضى اوقات آدم اسارتش به اندازه‏اى است كه وقتى فكرش را بكند بايد گريه بكند خب به اندازه رفاه حالا خرج و مخارج دارى ديگر چه داعى دارى كه العياذ باللّه‏ كلاش هم بشود نمى‏دانم آن تاجر مال مردم خورى هم مى‏كند گرانفروشى هم بشود يك قدرى آدم فكر بكند ببيند اسارتها خيلى زشت است فكر مى‏خواهد اين «تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنه» كه همه آن درست است بعضى اوقات هم من عيادة الف الف سنه آدم يك مقدار بنشيند اين بندها را پاره كند خوب ما يك خانه مى‏خواهيم به اندازه احتياج يك زن مى‏خواهيم به اندازه احتياج يك درسى مى‏خواهيم يك بحثى مى‏خواهيم و بالاخره يك خدمتى مى‏خواهيم خب هست يك مقدار زيادتر بشود من منحصر بشوم اين كوبيده مى‏شود چى شد اسم اين چيست اسارت و الا اگر اسارت نباشد خوب ديگر حالا اگر دنيا پشت به پشت يكديگر كند و يك كسى را بخواهند زمين بزنند اما خدا بخواهد او را بلند بكند خب نمى‏شود به عكسش يك كسى بناست زمين بخورد دنيا پشت به پشت او بكند او را بلند بكند نمى‏شود ديگر يك جمله‏اى راجع به حضرت يوسف و حضرت زليخا الان يادم آمد به شما بگويم تقاضا دارم اين جمله شيرينى است هميشه در نظرتان باشد خوب جمله است مى‏گويند كه زليخا يك زنى بود هر چه مى‏خواست داشت از نظر دنيا جوانى زيبايى، شوهرخوب، رياست، آن هم آن رياست اما يك چيز نداشت و آن خدا يك چيز داشت و آن اسارت و مى‏گويد كه همين كه خدا را نداشت زمين خورد به اندازه‏اى زمين خورد كه اگر دنيا پشت به پشت يكديگر مى‏كرد و مى‏خواست يك زن را زمين بزند اين قدر كه زليخا به دست خودش خودش را زمين زد ممكن نبود راستى هم زمين خورد چه زمين خوردنى آبرويش رفت، شوهر رفت، رياست رفت، نمى‏دانم تا چه اندازه درست باشد مى‏گويند به تكدى افتاد كور شد به تكدى افتاد سر كوچه نشست نمى‏دانم حالا اينها درست باشد يا نه ولى رفت همه چيز رفت بعد مى‏گويد اما يوسف يك مردى بود كه هر چه يك مرد مى‏خواست نداشت زن نداشت مال نداشت خانه نداشت اقربا نداشت به قول اين آقا مى‏گويد حتى خودش هم مال خودش نبود مال زليخا خانم بود اما يك چيز داشت و آن چى؟ خدا. و آنچه نداشت اسارت، اسير خدا بود نه اسير شهوت مى‏گويد همين كه خدا اگر دنيا پشت به پشت يكديگر مى‏كرد مى‏خواست يك مرد را بالا ببرد به اين اندازه كه يوسف بالا رفت نمى‏شد راستى اگر دنيا پشت به پشت يكديگر مى‏كرد غير خدا و مى‏خواست حضرت يوسف را به اين مقام برساند نمى‏شد كى كرد خدا كى كرد عشق به خدا اين نبود اسارتها و نمى‏شود كه خدا ديگر پاداش ندهد اين را هم به شما بگويم يعنى راستى اگر كسى بگويد «رب اسجن احب الى مما يدعوننى اليه» اين معنا ندارد البته اگر بگويد يعنى همه اين معنا ندارد خدا يوسفش نكند نمى‏شود نكند راستى يك كسى نمره بيست بياورد از آن مجلس بگويد كه «والا ان تصرف عنى كيدهن اصب اليهن
واكن من الجاهلين» اين جور «رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه» معنا ندارد كه خدا يوسفش نكند حتما مى‏شود. چنانچه آن اسارتها را همه معنا ندارد آن اسارتها ممكن است انسان يك زرق و برقى پيدا بكند نمى‏دانم به يك جاهايى هم برسد اما بالاخره زمين مى‏خورد اسارت مثل آن مرغك مى‏ماند.ممكن است اين مرغك يك قدرى اين بند دراز باشد يك پروازى بكند اما ناگهان همان بند بر مى‏گرداندش و زمينش مى‏زند اين را هم بدانيد به تجربه اثبات شده چنين است به تجربه لذا اين حرف آقا راجع به يوسف و زليخا خيلى حرف خوبى است بابا اگر بهشت مى‏خواهيد عشق به خدا، اسارت خدا اگر مقام عندالهى مى‏خواهيد خدا، اگر دنيا مى‏خواهيد خدا، اگر عزت مى‏خواهيد «فان العزة للّه‏ و لرسوله و للمومنين» نمى‏شود كه اسارتها عزت بياورد اين معنا ندارد نديدم هم كه بياورد نشده است كه بياورد خلاصه حرف اين است كه يك قدرى بنشينيد فكر بكنيد يك قدرى اين توغل‏ها را اين فرورفتن در مشتهيات خوب كم بشود راستى انسان بنشيند يك قدرى فكر بكند يك گرسنه اين بالاترين غذاها كه برايش لذت بخش است چيست؟ هر چه بخورد نان خالى يا آدم تشنه خوب يك نان خالى يك آب جوى سيرش مى‏كند حال اگر گرسنه نباشد بهترين غذاها برايش خيلى بد است از گلويش هم پايين نمى‏رود اما بالاخره دو تا آدم گرسنه يكى چلو كباب بخورد يكى هم نان خالى خوب سير مى‏شوند هر دو هر دو سير مى‏كند قوه آن هم بيشتر است اگر حرف اميرالمومنين باشد كه ببين اين درختهاى جنگلى چقدر سفت است من آن هستم درخت بيد كه ناز پرورده تنعم است كه راهى به جايى نمى‏برد و يك قدرى انسان فكر بكند حالا اين خوردنيها اين آشاميدنيها اين اطفاء غريزه شهوتها حالا شماها كه نداريد اما مثلاً توغل در مشتهيات شد چى كم كنيد كم آمال و آرزوها را كم كنيد اين خودپرستى‏ها را رويش فكر كنيد كم كنيد اين اسارتها را رويش فكر كنيد موقت پاره كنيد كم كم اين پاره كردنها ديگر راستى اين معناى تبتل قرآن پيدا مى‏شود كه مقام تبتل چيست به هيچ چيزى به هيچ كسى دلبستگى ندارد جز خدا ديگر مى‏رسد به آنجا كه مى‏تواند بگويد نمى‏دانم باباطاهر گفته راستى درست است يا نه.

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

به دريا بنگرم دريا تو بينم

به هر جا بنگرم از كوه و در و دشت

نشان از روى زيباى تو بينم

 

به به چقدر شيرين است چقدر مزه دارد يك شاعرى يك شعر گفت در آن ماند گفت كه هيچ زيبايى مثل زيبايى يوسف پيدا نشده و نتوانست شعر دومش را بگويد (حسن يوسف را به عالم كس نديد) در آن ماند مدتها مانده بود تو خواب مصرع دوم را به او گفتند، گفت (حسن آن دارد كه يوسف آفريد) راستى هم لذت حسن زيبايى همه چى او دارد كه آن چيزها را آفريده است حسن آن دارد كه يوسف آفريد خوشا به حال آن كسانيكه به قول امام حسين عليه‏السلام در دعاى عرفه خدا را دارد مى‏گويد خدايا آن كه تو را دارد چى ندارد آن هم كه تو را ندارد چى دارد كسى كه خدا را ندارد چى دارد حالا ولو دنيا هم مال او باشد خدايا گفت و شنيدنش خيلى آسان است خدايا تو مى‏دانى مى‏خواهيم، خدايا تو مى‏دانى كه وسعى نداريم، خدايا تو را به حق آن افرادى كه دارند ولو كمرنگش را به همه ما عنايت بفرما.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 

 

[1] ـ سوره اعراف آيه 176.

 


[2] ـ سوره انفال آيه 42.

 


[3] ـ سوره مدثر آيه 18،19و20.

 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group