موضوع درس:
شماره درس: 106
تاريخ درس: ۱۳۷۸/۲/۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث جلسه گذشته به عقيده من بحث خوبى بود كه جلو آمد و با اجازه شما اين بحث را يك قدرى ادامه بدهيم هم براى من هم براى شما خيلى مفيد است بحث اين بود كه حساب خواص غير از حساب عموم مردم است ممكن است يك چيزى براى عموم مردم مباح باشد يا اينكه مكروه باشد امّا به عنوان ثانوى براى ما حرام باشد براى اينكه ما منسوب به اسلام هستيم و خيلى كارها را بايد انجام ندهيم خيلى مواظبتها را بايد بكنيم و اگر مردم از افعال ما از كردار ما برداشت حكمى بكنند يا ابهت گناه از دلشان برود اين گناه خيلى بزرگ است بعضى اوقات چنين هم مىشود انسان مىبيند كه يك جمله از يك عالم چه آتشها برافروخته است به عكسش هم مىبيند كه يك جمله از يك عالم چه نشاطها چه كارهاى خوبى پيدا شده است همه شما مىدانيم كه اين عمر ابن عبد العزيز اين حدود پنچ شش ماه بيشتر خلافت نكرد امّا خيلى كار كرد انصافا حتى در تاريخ مىخوانيم اقتصاد اسلام را پياده كرد و به اندازهاى كه مردم خلع فقر فردى و اجتماعى نداشتند حكامش مىنوشتند چه بكنيم بيت المال را مىگفتند كه غلام بخريد آزاد كنيد حالا آن كارهاى سلطنتى به كنار چونكه غضب خلافت كرد ولى اين كارى كه فدك را گرفت داد به بچههاى زهرا(س) اين خيلى كار بود دماغ عمر را به خاك ماليد آن همه سرو صداها كه زهراى مرضيه (س) با آن خطبه جذابش بالاخره عمر گذاشت اين فدك برگردد. اين فدك را گرفت داد به بچههاى زهرا و نظير اين كار خيلى كرد عمر ابن عبد العزيز خيلى كار كرده مخصوصا براى شيعه اگر هيچ چيز نبود به جز «اشهد ان على ولى اللّه» در اذان كه اين بچه بازى نيست برسد به آنجا كه برسد توى مصر توى محيط سنى گرى حجاز توى اذان بگويد «اشهد ان على ولى اللّه» و اين عمر ابن عبد العزيز بارها گفته در تاريخ نوشته شده است يك جرقه از يك معلم اينها را اهميت بدهيد ممكن است يك جرقه از شما روى منبر يك جرقه از شما در يك جلسه اين جرقه كارها بكند مىگفت معلم من پيش من نماز مىخواند نماز مستحبى براى اينكه بيكار بود من و يك پسر تشريفاتى ديگر بود چون اينها معلم خصوصى داشتند و پيش آن معلم خصوصى درس مىخواندند آقا مكتبى مىگفت من و اين بنا كرديم به اميرالمؤمنين عليهالسلام سّب بكنيم او يكى من يكى همين طور اين نمازش تمام شد مىترسيد بگويد چرا سّب مىكنيد نمىتوانست ببيند كه اين بچهها به اميرالمؤمنين لعن مىكنند آن وقت عمر ابن عبد العزيز رو كرد به من نه به بچه گفت كه كسى در زمان پيغمبر اكرم حتما بهشتى بوده و از نظر هم ضرورت است كه بهشتى بوده به چه دليل بعد از پيغمبر اكرم كافر شد كه بشود او را لعن كرد مىگويد همين يك جرقه روى ذهن من، من همان وقت تصميم گرفتم اگر قدرت پيدا كردم اميرالمؤمنين را بلند كنم اگر قدرت پيدا كردم فدك را بگيرم و بدهم به بچههاى زهرا و قدرت را پيدا كرد و در آن يك سال كمتر خيلى كار توانست بكند عكس قضيه را ببينيد چند شب قبل يك بولتن را مطالعه مىكردم اين آيات شيطانى از اين سلمان رشدى از اين آدم جلب به تمام معنى جلب آدم عنود اين چرا اسم اين كتاب را گذاشته آيات شيطانى اينجا از يك جرقه در تاريخ طبرى شما خودتان مىدانيد شاير براى مردم هم گفتيد تاريخ طبرى بد تاريخى است به قول آقاى بروجردى چون بزرگ است دروغ خيلى دارد از جمله دروغهاى در اين تاريخ طبرى اين است كه متأسفانه صد متأسفانه بعضى اوقات ماها نقل مىكنيم بعضى اوقات در تاريخ ما شيعهها هم آمده چه برسد به سنىها اصل اين از تاريخ طبرى است آن هم از يك يهودى عالم دربارى گرفته تاريخ ين است كه پيغمبر اكرم وقتى سوره النجم آمد خودشان آمدند در مقابل كفار اين سوره را خواندند مثل سوره برائت را دادند به اميرالمؤمنين على عليهالسلام آمدند در مقابل قريش خواندند اين اين سوره را خود آقا آمدند خواندند در مقابل كفار قريش در مكه خواندند، سوره وقتى رسيد به اينجا «افرأيتم الّلت و العزى و منوة الثالثه الاخرى»[1] رسيد به اينجا كه توى تاريخ است «فالق الشيطان فى فمه» شيطان توى دهان پيغمبر اكرم گذاشت و پيغمبر خواندند «تلك قرانيق الاولى و شفاعتهن لترجا» اين كفار خيلى خوششان آمد براى اينكه پيغمبر بت هايشان را شير كرد و گفت كه اين شيرها در روز قيامت شفاعت مىكنند براى اينكه عقيده اينها همين است قرآن هم نقل مىكند «ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى» [2] در آيه ديگر باز نقل مىكند كه ما اينها را مىخوانيم براى اينكه اينها شفاعت ما را بكنند اين آيه را پيغمبر اكرم خواندند «فالق لشيطان فى فهمى» و اين آيه را خواندند و سوره النجم تمام شد و مىدانيد آخر سوره النجم سجده دارد وقتى پيغمبر سجده كردند از خوشحالى همه كفار قريش سجده كردند و پيغمبر اكرم از اين هم خيلى خوشحال شد به خاطر اينكه كفار قريش در مقابل سوره متواضع شدند جبرئيل آمد كه يا رسول اللّه چه كار كردى يك شيطانى كردى آن يك اين «تلك قرانيق الاولى و شفاعتهن لترجا» اينكه مال خدا نبود اين را كه من نياروده بودم اين مال شيطان بود والقى كرد به زبان تو، تو هم براى خوشحالى آنها خواندى خوشحالشان كردى بعد هم آنجا سجده كردند اين سجده چى بود پيغمبر ناراحت شدند خيلى گريه كردند زارى كردند تا اينكه آيات ديگر آمد اين تاريخ سر تا پا خرافى اين تاريخ سر تا پا مزخرف مثل خود طبرى حالا اينجا اين آيات شيطانى از اينجا گرفته يعنى اسم كتاب را اين سلمان رشدى گذاشته آيات شطانى و مىگويد هم نمىدانم كسى اين كتاب را ديده يا نه كتاب مزخرفى است اين كتاب رمان است امّا سر تا پا اسلام را سر تا پا قرآن را سر تا پا پيغمبر را سر تا پا جمهورى اسلامى را اين كتاب آيات شيطانى اصلاً نوشته شده براى اينكه نظام مقدس جمهورى اسلامى را زير سؤال ببرد همه را مسخره كرده با يك رمان همه را مسخره كرده است اسمش را گذاشته آيات شيطانى و مىگويد من اين آيات شيطانى را از آن تاريخ طبرى گرفتهام اين مراد است يك جمله طبرى آورده اهميت هم نداده درست باشد يا نباشد امّا ناگهان از همين يك جمله از يك عالم آيات شيطانى درست مىشود سلمان رشدى و كتاب عليه همه تقدسها همه حقيقتها و اسم كتاب را هم مىگذارد آيات شيطانى زياد است كه ما براى خاطر احساسات ديگران احساسات ديگران را تحريك بكنيم جوانها از حرفهايمان خوششان بيايد يك چيزهايى مىنويسم يك چيزهايى مىگوئيم كه اينها را مىدانيم واقعيت ندارد مىدانيم صلاح نيست گفته بشود امّا بالاخره ندانم به كارى بالاخره آن عقل تبليغ را نداشتن آن عقل طلبگى را نداشتن بعضى اوقات انسان توى جلسه يك چيزى مىگويند عالمى را به آتش مىكشد. چه بسيار ديديم كه عوام مردم دارند ولى خيلى آن اهميت ندارد زياد دارد مىخواهند مردم گريه كنند تعزيه در مىآورند مثل اين زياد است همين تعزيههايى كه رسانههاى گروهى دامن بهش مىزنند مثل اينكه يكى از حقايق بزرگ در اسلام است و اين بازيهاى كه الان در اسلام هست متأسفانه در راديو هست در تلويزيون هست به اسم هنر شما الان اينها را رويش فكر بكنيد دربارهاش فكر كنيد و برداشت كنيد از بى ادب، ادب بياموزى همين الان شما ببينيد به اسم هنر چه حرامها، حرامهاى سنگينى چه حرامهاى بزرگى به نام هنر اسم را عوض مىكنند موسيقى سنتى دايه و تنبك مىگويند حلال است حتى كار مىرسد به اينجا كه من در ماه مبارك رمضان يك جمله گفته بودم يك نامه براى من يك مزخرفى نوشته بود كه آقا پايت را از گليمت درازتر نكن تو هنر را دارى، منبر را دارى زير سؤال مىبرى برسد كار به اينجا كه جرأت ندارد امضاء كند معلوم است جرأت امضاء كردن هم پيدا مىكند كه تو مىگويى داريه و تنبك حرام است. يك دفعه اين جور مىشود داريه و تنبك حلال مىشود نى، ساز و آواز حلال مىشود از كجا پيدا شد يك جمله كسى كار را به ايجا مىرساند و مخصوصا ما طلبهها خيلى بايد مواظب باشيم كه يك دفعه از جملات ما يك بدعت دينى درست نشود حضرت امام بارها هر وقت كه درسها تعطيل مىشد ايشان رسمشان بود بعد از درس اصول يك نصيحت اخلاقى مىكردند نصف درس مىگفتند و نصف هم اخلاق مىگفتند توى آن نصف اخلاق اين جمله را مىگفتند همه ساله معلوم مىشود پيش ايشان اين جمله خيلى اهميت داشت و راستى هم داشت و پيش من هم اهميت دارد مىفرمودند كه مىخواهى مبلغ
بلاد بشوى و مردم از رفتار شما از كردار شما از گفتار شما از منش شما دين برمىدارند مواظب باشيد با دين مردم چه مىكنيد بعد مىفرمودند اگر يك جملهاى كه با يك كارى موجب وهن اسلام بشود مىفرمودند كه نه موجب وهن روحانيت بشود از شما سر بزند اين «ذنب لا يغفر» است بعد من هيچ وقت نپرسيدم از ايشان اين «ذنب لا يغفر» يعنى چه؟ خودم توجيح مىكردم كه اين گناه به اندازهاى بزرگ است كه ديگر توفيق پيدا نمىكند توبه كند يا معنايش اين است يا اينكه وقتى آب ريخت، ريخت ديگر نمىشود آب را جمع كرد وقتى من موجب شدم وهنى در اسلام پيدا بشود ديگر نمىشود اين را جمع كرد مقام معظم رهبرى چند روز قبل يك سخنرانى داشتند خيلى سخنرانى بالا بود ايشان در مقابل اين توطئهاى كه جلو آمده يعنى آزادى هر كه هر چه بخواهد مىگويد ايشان مىگفتند كه گاهى آزادى در انديشه آزادى در گفتار مثل دانشگاه و طلبهها انقلت مىكنند شيخ انصارى رد مىكنند حضرت امام رد مىكنند و اثبات مىكنند اين خوب است امّا يك دفعه مثل حالا توى اين روزنامهها توى اين بولتنها نيش دارد انديشه نيش دار معلوم است اين حرام است گناهش بزرگ است اين البته با آزادى جور نمىآيد حتما بايد جلوى اين را گرفت همه بايد جلوى اين را بگيريم امّا آن وضع سوم مرادم است كه مقام معظم رهبرى مىگفتند كه ولى يك حرف ديگرى هم هست گاهى يك چيزهاى است كه وقتى در جامعه پيدا شد مثل عابدى و ديگر بخواهيم اين را جمع بكنيم ديگر نمىشود و مثال مىزدند مىگفتند مثل اين عكسهاى مستحجن فيلمهاى مستحجن يك كتاب مستحجن توى جامعه پخش بشود اين جوان را برد ديگر هر چه من بخواهم اين جوان را جمعش بكنند خيلى حرف بالا است خيلى حرف خوب است بعضى اوقات اين جورى است اين «ذنب لا يغفر» حضرت امام ظاهرا همين مراد است بعضى اوقات انسان يك جمله مىگويد و ديگر نمىتواند ضبط بكند ديگر نه نمىتواند بگويد اشتباه كردم نه مىتواند بگويد اين جور نيست ابهت روحانيت از دلها رفته است ابهت اسلام رفت ابهت تقدسها رفت حالا ديگر هر چه توبه بكند اين توبه كه نمىتواند جبران اين را بكند شايد ذنب لا يغفر حضرت امام اين مراد هم باشد ما آن وقتها مىگفتيم اين ذنب لا يغفر امام اين است كه موفق به توبه نمىشود ولى يك حرف ديگر هم هست «من سن سنة سيئه فله وزرها و وزر من عمل بها و من سن سنته حسنه فله اجرها و اجر من عمل بها» اين جملهاى كه معلم عمر ابن عبد العزيز به عمر ابن عبد العزيز گفت هر كارى كه عمر ابن عبد عبد العزيز كرد براى خودش ثواب داشت به همان اندازه براى اين معلم هم ثواب داشته است آن جمله خرافى آن آخوند دربارى كه جعل كرد و در تاريخ طبرى نوشت در تاريخ به اين اندازهاى گناه دارد خودش گناه دارد هر كس هم يك كار بيجايى براى اين بكند به همين اندازه گناه در نامه عمل طبرى و ابا الحوار نوشته مىشود اين را بايد بيائيم روى گفتار و كردار خودمان بعضى اوقات يك جمله بيشتر نيست با يك پوز خندى با يك تمسخرى امّا جوان پاى منبر ابهت اسلام از دلش مىرود اين گناهش خيلى بالا است يعنى ضربه زدن به شش صد هزار مفقود و اسير اينها را كه نمىشود گفت غير از اين است اينها كه انقلت طلبگى نيست اينها دو، دو تا، چهار تا است چنانچه يك جمله كه تأييد باشد ادامه خون شش صد هزار شهيد و مفقود و اسير باشد اين همان جورى كه آن شهدا مرتب مىبرند اين هم ثواب مىبرد دائما و چيزى كه همه بايد توجه كنيم مردم اينها اگر دو تا چشم دارند ده تا چشم دارد و به حرفهاى ما به گفتار ما، به زن و بچههاى ما نگاه مىكنند هميشه هم چنين بوده الان چون دشمن بيشتر است، بيشتر است امّا هميشه چنين بوده است ما زير ذره بين عموم مردم بودهايم و خيلى بايد مواظب باشيم الان يك زن و شوهر با هم اگر آن زن درست رو بگيرد باشد پهلوى شوهرش باشد با شوهرش حرف بزند بدون آنكه خندهاى باشد اين عموم مردم طورى نيست امّا اگر خيلى هم بالا برويم مكروه است اگر يك طلبه بخواهد زنش را پشت موتور سوار كند و از ده بيايد تا اينجا نمىشود ولو مجبور باشد امّا چه بايد كرد نمىشود اين وهن روحانيت است و بعضى اوقات مىبينيم كه با هم مىگويند و مىخندند و خنده زن، رونگرفتن، زن يك طلبه مانتو بپوشد معلوم است اين حرام است حرمتش هم خيلى بالا است و تقاضا دارم اين را خيلى مواظب باشيد حالا علاوه بر اينكه دشمن مىخواهد اين غلط را بكند و مىخواهد اين زن مانتويىها را يعنى چادر را از بين ببرد يكى از راههايش همين است كه زنهاى مانتويى بيايند در حرمهاى مطهر در مساجد و خيلى چيزها را ما از آنها محروم باشيم و همين است كه همه شما مىدانيد اين آيات اول سوره احزاب خيلى تكان دهنده است خوب وضع پيامبر اكرم اين بود كه اگر يك زن مىگرفت با دست مباركش با چهار تا از مريد يك اتاق گلى درست مىكردند خشت هم نه براى اينكه در نهج البلاغه دارد «لم يزع لبتة على لبن» يك ديوار گلى بعد هم يك مقدار سفال يعنى همين شاخههاى خرما مىآمدند مىريختند رويش اين يك اتاق مىشد براى عروس خانم براى يك اين زن مىآمد اين اتاقهاى پيغمبر هم درب نداشت كه خدا لعنت كند نفهميدگى را اين نفهميدگىها خيلى كار مىكنند بعضى اوقات مىخواهد خوب بكند به قول عوام كورش مىكند ابن وليد ابن عبد الملك اين اتاقها را خراب كرد خيلى كرد خيلى جنايت كرد بالا آورد خيلى خيانت كرد الان اگر اين اتاقها بود حالا يا متأسفانه اين كار سنىها اين افراط يا تفريط اين بقيع اين چنانى كه الان همه وقتى بهش نگاه بكنند به وضع خرابه بودنش يك جورى مىشوند امّا اتاقهاى پيغمبر اكرم را خراب مىكنند على كل حال اگر اين اتاقها بود خيلى خوب بود اين وضع زندگى اينها بود از نظر خورد و خوراك هم فوق العاده پايين كم كم جنگها مخصوصا جنگ خيبر يك آبى آمد به پوست مسلمانها يك غنيمتهاى خيلى خوب اين زنهاى پيغمبر طمع كردند لذا توانى كردند با هم نشستند و گفتند ما هم مثل مسلمانها چرا ما تشريفات نداشته باشيم ما هم خانه هايمان درب مىخواهد ما هم خانه هايمان پرده مىخواهد همين تشريفات اين جورى مثل تشريفات ما كه نه تشريفات اين جورى لذا زنهاى پيغمبر عايشه و حبزه اين خيلى حرف زن بودند و علاوه بر اينكه عايشه خيلى لوس بود پيش پيغمبر اكرم اين دو آمدند پيش پيغمبر اينكه ما مثل مسلمانها، پيغمبر اكرم جواب نداد نمىدانم همان وقت يا بعد اين آيات سوره احزاب آمد خيلى آيات تند است اين آيات براى من و شما است همه، همه ما در اين آيات گير هستيم من الباب الى الباب الى المحراب «يا ايها النبى قل لا زواجك ان كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين أمتعكن و اسرّحكن سراجا جميلاً» [3] اينها به اندازهاى وحشت زده شدند همه عذر خواهى رفتند توى اتاقشان نشستند اما اين آيه تا روز قيامت اين آيه براى ما هست همه هم بر مىگردد به همين كه آقا اگر يك كسى بخواهد كارش برسد به اينجا كه عمامهاش تيجان الملائكه لباس او اين جور كه خداوند به علامه طباطبايى مىگويد كه چه موقع من تو را اين هجده ساله به خود وا گذاشتيم سرباز امام زمان تمام اعمالش دو برابر يك كسى بخواهد اين جورها باشد نفس او مثل حاج شيخ عباس قمى نور گفت نگاهى كردم از حرم داشتم مىآمدم بيرون حاج شيخ عباس مىآمد حرم ديدم كه نفس كه مىآيد بيرون نور است نفس نور معلوم است اين را همين جورى كه به انسان نمىدهند ولى حالا اينها مردام نيست ثوابهاى ما قدر و منزلت ما، ما قدر و منزلت خودمان را نمىدانيم نه من مىدانم نه شما نه بالاتر از من و شما يعنى معمولاً ما طلبهها چه مبتدى چه مجتهد قدر و منزلت خودمان را نمىدانيم ما كى هستيم چه قدرى داريم چه منزلتى داريم لذا به آن قدر و منزلت نگاه بكنيم و گفتارمان كردارمان امّا آنكه الان مرادم است با شما اين است كه حساب خواص از حساب عموم مردم است ممكن است يك جمله عالمى را آتش بزند ديروز توى يك جلسهاى مىگفتم نمىخواهم اين حرفها را بزنم، نزدم، نمىزنم ولى بعضى اوقات انسان مجبور مىشود. توى يك جلسهاى مىگفتم به يك تناسبى كه اين كسوتىها من به آنها ارادت دارم اينها كارشان خيلى سنگين است از نظر معنوى ثواب دارد به قول حضرت امام انقلاب مرهون است انقلاب را اينها آوردند حتى از نظر تاريخ آن ادامه موج مال زينب بود بعد ادامه موج سراسرى بقاى تشيع بقاء آن كربلا مرهون اين عزاداريها مرهون اين كسوتىها اين عزاداريهاى سنتى خيلى خوب است امّا در اصفهان اين كسوتىها با اين مقامشان با انقلاب سر و كار ندارند اگر قهر نباشد لااقل آشتى هم نيستند مثل ما نيستند كه رفيق اين نظام هستيم وقتى كه انسان پى ببرد ريشه يابى بكند مىبيند كه تقصير ما آخوندها است روى منبر يك جملات نفهميدگى گفتيم و اين عوام مردم را اين ولايتىها را اين كسانى كه تا سر حد عشق به امام حسين علاقه دارند اينها را بدبين به نظام كرديم بدبين به حضرت امام كرديم بدبين به ولايت فقيه كرديم و اينها اگر من بگويم ذنب لا يغفر است شما نگوئيد اشتباه مىكنم بگوئيد درست است اينها ذنب لا يغفر است اين كسوتىها بايد خيلى با ما آشتى باشند اين دسته جات سنتى كه امام تعريفشان را كرده گفته كه اين عزاداريهاى سنتى نظام ما مرهون اين است بايد باشد بارك اللّه بالاترين ثواب است بالاتر از حج است بالاتر از عمره است امّا همينها با اين تعريفهاى ما، ما كه چاپلوسى نمىكنيم حقيقت با ما آشتى نيستند حالا رفيق بايد باشيم با همديگر همكاريم خيلى بايد رفيق باشيم من تقاضا دارم از شما روى اين حرفهاى من بدون حب و بغض بدون عصبيت و لجاجت بدون اينكه شما از نظر مرام چه كاره هستيد با نظام چقدر آشنا هستيم چقدر رفيق هستيم قطع نظر از اينها يك مقدار فكر كنيد و ببينيد كه حرفهاى ما اين جورى است كه گاهى يك حرف آتش به پا مىكند و عالمى را مىسوزاند بعضى اوقات هم يك جمله ما اين يك ابهت در دل مردم پيدا مىشود و آن ابهت تقويت اسلام تقويت تشيع تقويت روحانيت مىشود و ما هميشه بايد چنين باشيم در منشمان در رفتارمان، كردارمان، جلساتمان خصوصى مخصوصا روى منبر بايد چنين باشيم كه تقويت روحانيت بكنيم آقاى عزيز اين روحانيت كه اين همه صدمه روى او خورده شده امّا بالاخره تشيع مرهون اين روحانيت است اگر روحانيت نبود كه اين تشيع نبود شيخ طوسىها، سيد رضىها، سيد مرتضىها، شيخ مفيدها كمك مىآيد به متأخرين، خواجه نصير الدين طوسىها، محققها، علامهها بيايد كمتر تا صاحب جواهرها و بالاخره اين مراجع گذشته و اين مراجع فعلى تشيع مرهون اينها است اين را هر دو و دو دشمن مىداند تشيع مرهون ما عمامه به سرها است مرهون اين عمامهها است لذا ما بايد احترام اين عمامه را پيش زنمان، پيش بچه مان، پيش رفقايمان، در جامعه احترام اين عمامه را خيلى داشته باشيم و بعضى نداريم خدايا توفيق تقويت اين اسلام را توفيق تقويت اين تشيع و اين نظام را به همه ما عنايت بفرما.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- سوره نجم آيه 20.
[2]- سوره زمر آيه 3.
[3]- سوره احزاب آيه 28.