موضوع درس:
شماره درس: 107
تاريخ درس: ۱۳۷۸/۲/۱۴
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اين جلسه دو سه تا تذكر عرض مىكنم و تقاضا دارم به اين تذكرها اهميت بدهيد و به ديگران هم بگوئيد و اين تذكرها لازم است گفته بشود لازم است خود شما اين تذكرها را به ديگران بدهيد و لازم هم هست به ديگران متذكر بشويد و در آخر فقه هم به من گفتند كه يك مقدار اخلاق صحبت بكن من اشتباه كردم و نكردم يكى از اشتباهات شما اين است كه فقه را مىنشينيد و اين بحث اخلاقى را نمىنشينيد اين خيلى اشتباه است و حالا اين جور مىكنيد يا من نمىدانم امّا شما بدى به من خيلى مىكنيد يكى هم همين است كه قم اين بدى را نمىكردند ولى شما اين بدى را مىكنيد ولى على كل حال دو سه تذكر بايد بدهم تا بعد راجع به اين بدىهاى شما خوبىهاى شما يك وقتى يك صحبت ديگرى بشود ان شاء اللّه. تذكر فوق العاده مهمى كه به تناسب سالگرد حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» است اين است كه راجع به حضرت امام اصفهان از اول كوتاه آمد و اين طور كه قم بود يك دهم هم اصفهان نبود و اين طور كه ساير شهرها بود اصفهان هم نصف او نبود راجع به حضرت امام كوتاه آمدند اين كوتاه آمدن معمولاً دست خواص بود يعنى خواص اين كار را كردند يك قسمت آن افراط گريها كه در نظام وارد شد به دست يك افراد لاابالى البته به دست يك افرادى كه از خواص شمرده مىشدند نظير قتلها كشتن مثل حضرت آيت اللّه شمس آبادى نظير مصادره اموال، مصادره بيجا نظير زد و بندها و بالاخره نظير ظلمها اينها خيلى اثر گذاشت اينكه مردم دل چركين بشوند از نظام از شاگردان امام و رفتن بالا ختى رسيد به خود حضرت امام و اين نقطه سياهى شد در اصفهان كه هنوز هم اين نقطه سياه هست و مقصر كى آن افراطىها كه به نام حضرت امام به نام نظام، به نام انقلاب، به نام خواص كردند آنچه نبايد بكنند يك عده كه كمتراز آن هم نيستند كمتر از آنها نبودند اصلاً شأن و منزلت حضرت امام را شأن نظام و انقلاب را پايين آوردند به اندازهاى كه اصلاً مردم شك كردند كه امام مرجع تقليد هست يا نه يك اهل علمى از نجفين بود بعد خوب شد وقتى امام رفت نجف درس شروع كرد و آن درس اين جورى گل كرد و آنها فهميدند چه اشتباهى كردند مراد اينجا هست من مشهد بودم آن آقا هم مشهد بود قبل از رفتن حضرت امام به نجف راجع به حضرت امام و يك مسئله جلو آمد من گفتم ايشان مىگفتند مگر حضرت امام مرجع تقليد است حضرت امام مگر رساله دارد كه شايد هم تقلب و حقه بازى نبود شايد يك واقيت بود يا همين تحرير حضرت امام را يك مرجع تقليدى به يكى از رفقا گفته بود كه مگر حضرت امام تحرير الوسيله دارند كه حاشيه بر تحرير زده است حضرت امام را پايين نه دوش به دوش يك مرجع اصلاً ايشان يك فيلسوف است ايشان اصلاً علم ندارد يا اگر دارد يا اگر خيلى بالا مىبردند چهل نفر از علماى اعلميت يك كسى را اثبات مىكردند و درست نا اعلميت حضرت امام را مىگفتند به همه روى منبر پايين منبر حسابى و كم كم وقتى هم انقلاب پيروز شد راجع به نظام يك سوژههاى خوبى هم براى مردم داشتند يعنى مردم نمىتوانند تحليل سياسى بكنند تحليل اجتماعى بكنند خوب حالا اگر يك استاندر بد شد استاندار على هم زياد ابن ابى بود اگر يك قاضى بد شد قاضى اميرالمؤمنين هم شرحه قاضى بود نمىتوانند كه اين تحليل سياسى را بكنند تحليل سياسى را شماها هم نمىتوانيد اگر شماها هم مىكرديد كار به اينجا نمىرسيد كه الان رسيد معلوم است وقتى يك سوژه هايى دست باشد فلان قاضى چه ظلمى كرده فلان قاضى چه مصادره اموال كرده اينها احساسات مردم گل مىكند احساسات خود روحانيت هم تحريك مىشود و بالاخره با يك سوژههايى روى منبر توى مساجد جلوى مريدها زدند زمين را هم نظام را هم حضرت امام را و مخصوصا روى حضرت امام رئيس نظام و ديگر كم كم همين سوژهها راديو تلويزيون دست حضرت امام هست يا نه اگر دست حضرت امام هست چرا درست نمىكند اگر دست حضرت امام نيست چرا قدرت ندارد هر كسى را جورى تحريك كردند براى زمين زدن حضرت امام اين هم از خواص بودن آنها خواص بودند اينها هم خواص بودند و بالاخره يك دسته به عنوان ولايت اين نظام را حضرت امام را زمين زدند يك دسته هم به عنوان طرفدارى از نظام طرفدارى از حضرت امام، حضرت امام را زمين زدند همان يك جملهاى كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمود «قسّم زهرى رجلان رجل متهتك و رجل متنسك» من اين چهل سالى كه با حضرت امام بودم بارها و بارها اسم اصفهان مىآمد ايشان اصفهان را دوست داشتند و هيچ وقت نديدم كه ايشان در اين باره گلهاى بكنند چون مربوط به خود ايشان بود من ياد ندارم در حالى كه من اصفهانى بودم و ايشان يك علاقه خاصى به من داشتند حرفهاى خصوصى بين من و ايشان زياد بود هم سياسى هم اجتماعى و هم درد دلها امّا ايشان يك بار از اصفهان گله كرده باشند اصلاً مقام سامخ حضرت امام نمىرسيد به اينجاها كه چيزهاى مربوط به خودشان باشد و ايشان گله داشته باشند اگر يك دفعه مربوط به نظام مىشد مربوط به اسلام مىشد داد مىكشيدند امّا اگر مربوط به خودشان مىگفتند اگر راستى عكس من را هم پاره كنند شماها عكس العمل نشان ندهيد لذا من ياد ندارم كه ايشان راجع به خودشان راجع به اين قضيه اصفهان كه مربوط به خودشان است ايشان حرفى زده باشند ولى على كل حال اين اصفهان خيلى كوتاه آمدالبته خواص راجع به حضرت امام در حالى كه همينهايى كه ايشان را به مرجعيت قبول نداشتند نه درس از ايشان نه كتاب از ايشان ديده بودند نه علميت ايشان را مىدانستند چى هست نمىدانستند در حالى كه نمكى دانستند امّا ايشان را علنا عقب مىزدند و حالا اينها را چه جور مىشود جواب داد نمىدانم در حالى كه اين نكبتهايى كه به وجود آمد در اين نظام هيچ كدامشان مربوط به ايشان نيست و ايشان زجر مىكشيدند از اين ولى با نسبت دادن ظلم به ايشان، ايشان را زمين زدند ايشان را در ميان مردم رساندند به آنجا كه الان اين كسوتيها اين عزاداريها با آن شأنشان با آن مقامشان هنوز آشتى با نظام نيستند هنوز توى دلشان يك چيزى با حضرت امام هست و اينجاها ماها بايد جواب بدهيم روز قيامت مسلم جواب هم نمىشود داد حضرت امام يك آدم عادى نيست حضرت امام در حالى كه يك فيقه است به فقه سنتى كه سفارش مىكند به اين فقه سنتى در اين وصيت نامه به فقه جواهرى در وصيت نامه امّا انصافا فقه پويا فقه ارزنده فقهى كه دنيا روى آن حساب بكند ابتكارهاى ايشان در فقه در اصول ايشان در فقه و اصول ابتكار دارد شما كتابهاى ايشان را جدا مطالعه كنيد مطالعه نكرده خيلى موقعها حرف مىزنيم مطالعه نكرده مقايسه بكنيد ببينيد آيا حضرت امام ابتكار دارد يا نه اعلميت دارد يا نه عالميت دارد يا نه فقيه بالايى است حضرت امام، من وقتى كه راجع به مديريت رفتم خدمت ايشان با دو سه نفر از بزرگان به ايشان همين را مىگفتم، مىگفتم آقا شما دو تا انقلاب كرديد يكى راجع به انقلاب اجتماعيتان سياسى، الهى اين به جايى رسيده ان شاء اللّه به جايى خواهد رسيد امّا يك انقلاب فرهنگى داشتيد اين در مخاطره است در قم و انقلاب فرهنگى حضرت امام اين است كه در زمان استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى حوزه دار حضرت امام بود اينها چيزى نيست كه من بگويم، من كه شاگرد ايشان هستم حوزه دار ايشان بودند من درس مراجع معظم آن وقت مىرفتم همه خوب بودند عالى بودند امّا هيچ كدامشان از نظر شاگردى بيست نفر بيشتر شاگرد نداشتند از 5 نفر بود تا بيست نفر ولى همان وقت كه حضرت امام هر جا مىرفتند فقه اصول شروع مىشد يك هفته آنجا پر مىشد و آنجا ديگر جا نبود، مسجد محمديه بوديم ديگر نشد منتقل به مسجد امام نگذاشتند و منتقل شديم به مجلس سلماسى دم در ايستاده بودم كه همه ما نگران بوديم كه در كوچه طلبهها ايستادند و بايد چه بكنيم در زمان آقاى بروجردى بود ديگر حوزه دار ايشان بود آن هم درس آقاى بروجردى درس تشريفاتى بود درس مرجعيت بود، مراجع مىآمدند و پيرمردها مىآمدند ولى آنچه به درد قم مىخورد به درد طلبهها مىخورد به درد جوانها و درس حضرت امام يعنى درس جوانها و اتفاقا درس آن كسانيكه نظام را هم آنها پيروز كرده بودند يعنى اگر شاگردهاى حضرت امام نبود آن زجرها آن شكنجهها آن زندانها آن استقامتها آن منبرهاى اطراف ايران اگر نبود اين نظام معلوم نبود پيروز بشود اين شاگردهاى حضرت امام اين نظام را پيروز كردند سرپرست ايشان آنكه قرآن شريف راجع به حضرت ولى عصر مىفرمايد سرپرست او، و امّا افراد صالح و شايسته گرداننده زمان ظهور هستند اين شاگردهاى حضرت امام اين جوانها گرداننده درس ايشان بودند ايشان قم بود راجع به حضورشان وقتى همه طاغوت ايشان را تبعيد كردند به نجف با يك بى اعتنايى هم تبعيد كرد آقا مصطفى به من مىگفتند كه از تركيه ما را آوردند فرودگاه بغداد رها كردند و رفتند ما نه پول داشتيم نه جايى را مىدانستيم اينجا كجا است چه كار بايد بكنيم كجا بايد برويم تا اينكه يكى از مريدهاى پدرم رسيد و ديگر از آنجا شروع شد و تا كربلا رفتن ديگر درست شد مرادم اينجا است وقتى رفتم نجف درس ايشان شد اول درس ديگر مريدهاى فضلاء نجف آن وقت فهمى دند كه حضرت امام يعنى چه اينها كه چشم بندى نيست كه من بگويم آقايان نجفىها مىگويند آقايان قمىها مىگويند ايشان در مقابل مراجع تقليد آن هم مراجع بالا راستى بالا آقاى حكيم آدم ملايى است واقعا خيلى ملا در مقابل ايشان درس شروع كردند و درس ايشان چهار پنج برابر درس آقاى حكيم بود ايشان فقيه بود ايشان اصولى بود ايشان ابتكار دارد در فقه و اصول تتبعى نيست و بعضى از بزرگان تتبعى هستند بزرگند سواد دارند مرجع هستند امّا تتبعى هستند يعنى راستى جواهر را خوب مىتواند معنى بكند از همين جهت هم پنج دليل مىآورد هر پنج دليل هم مال صاحب جواهر ايت اين يك مرجع است ولى يك مرجعى از خود چيز دارد مسئله را كه عنوان مىكند بايد از خودش يك دليل داشته باشد و من دوازده سال كه درس حضرت امام بودم كم سراغ دارم يا سراغ ندارم كه يك درس از ايشان تمام بشود امّا ابتكارى توى اين درس نباشد تتبعى فقط باشد يعنى از صاحب جواهر يا از مرحوم حاج آقا رضا مطابعت كرده باشند در حالى كه ايشان فقيه بودند فيلسوف هم بودند در فلسفه حضرت امام ابتكار دارد يعنى در مقابل صدر التألهين ابتكار دارد و راستى هم فلسفه ايشان كه يكى از چيزهايى كه مىخواستند ايشان را زمين بزنند اين بود كه ايشان فلسفه دارند فيلسوف بود استاد در فلسفه بود عارف بود و تخصص در عرفان داشت و اين كم پيدا مىشود آدم فقيه باشد و تخصص در عرفان هم داشته باشد مفسر بود ايشان اصلاً اين تفسيرها را قبول نداشت حالا يك دفعه يك كسى بگويد اينها چيست امّا بايد چيز داشته باشد حضرت امام در تفسير آشنايى با قرآن داشت همان طور كه ايشان خيلى قرآن مىخواند و خيلى هم كتاب مىخواند كتابهاى تفسيرى ايشان ابتكار داشت در تفسير ايشان آشنايى كامل به معارف اسلامى داشت روايات اهل بيت را ايشان همان طور كه در زيارت جامعه مىگويد كلامكم نور ايشان باور كرده بودند مىديد نور روايات اهل بيت را مىديد علاوه بر اين علاوه بر آن عرفانش آشنا تخصص در روايات اهل بيت داشت بارها مىديدم كه از روايات چيزى نه روايت فقهى روايت غير فقهى استفاده مىكند كه «لم يسبغه احد» و آشنايى كامل دارد در هر علمى كه مربوط به اسلام بود ايشان آشنايى كامل داشت و اينها را كه به كسى نمىدهند اينها را مسلم با استعداد و اين چيزها را كه نمىتوان به دست آورد ايشان يك مجمع بود مجمع البحار در اسلام آن وقت يك مجمع البحار در اسلام كه اينها تخصصى هم بود مخصوصا در فقه اصول شاهكار ايشان بود كه وقتى وارد فقه و اصول مىشد انگار اصلاً فلسفه بلد نيست مثل اين كه فقه بلد نيست وقتى كه وارد تفسير مىشد مثل اينكه اصلاً فيلسوف نيست اين مجمع البحار اين جورى كه بتواند تفكيك قائل بشود و بود حضرت امام چون كه يك چيز واضحى است در نجف آن چهارده سال فهميدند چنين است و در قم لذا تعريف ايشان نيست كه من شاگرد تعريف آن را بكنم ولى اين مجمع البحار را اصفهانىها زمين زدند براى ايشان طورى نشد يعنى اصفهانىها نتوانستند به مقام شامخ ايشان ضررى بزنند نه افراطىها نه تفريطىها براى اينكه ايشان پيش ما قبل از انقلاب پيش شاگردهايشان قلب از پيروزى انقلاب ايشان كُر بودند و به ملاقات اين نجاستها نجس نمىشد. بعد زا مرجعيت هم كُر بود و ديگر با ملاقات اين نجاستها نجس نمىشدند ولى بالاخره اصفهانىها يك نقطه سياهى در تاريخ گذاشتند يك عده به عنوان ولايت ايشان را زمين زدند تا سر حد كفر يك عده عملشان ايشان را زمين زد تا سر حد كفر از نظر عملى از نظر تقوى هم حصرت امام خيلى بالا بود حضرت امام راجع به سهم امام اولاً كه تا مرجعيت ايشان يك شاهى از سهم امام مصرف نمىكردند امّا خيلى ساده زيست با ساده زيستى ايشان يك سرى از زمينهايى كه در خمين به ايشان رسيده بود كه بعد از پيروزى انقلاب اين زمينها را بخشيدند به زارعين ايشان كه از اين زمينها ارتزاق مىكردند خيلى ساده زيست بود حضرت امام من دوازده سال درس ايشان بودم لباده عوضى از ايشان نديدم يك لباده توى زمستان اين دوازده سال اين لباده را مىپوشيدند و در دوازده سال عبا ايشان يك عباى كلفت يك عباى زمستانه آن هم از آن مازندرانىها از نظر لباس هم گواردين اينها نبود خيلى ساده طلبههاى معمولى به اين سادگى در لباس و پوشاك ،خوراك، مقيد هم بودند يك پاسدارى كه بعد پاسدار من شد و مدتها چندين سال پاسدار ايشان بود در آن وقتى كه ايشان شاه دنيا بودند در آن وقتى كه وزير خارجه شوروى آمد در مقابل ايشان نتوانستند حرف بزنند و بالاخره ابهت ايشان نگذاشت ايشان حرف بزند هى لرزيد ايشان رنگش تغيير كرد و بالاخره نتوانست حرف بزند نشد آن وقتى كه دنيا از ايشان حساب مىبرد اين پاسدار مىگفتكه من خريد خانه حضرت امام را داشتم يك روزى زن حضرت امام حاج خانم گفتند كه مهمان دارم و اين ميوه را بگير مىگويد من رفتم و دو صورت ميوه گرفتم وقتى آمدم حضرت امام داشتند راه مىرفتند در صحن خانه نگاه كردند يك نگاه تندى كردند ديدند كه خيلى است آن هم دو قسم هيچ به من چيزى نگفتند حاج خانم آمدند ميوهها را بگيرند گفتند اين چى است چرا اين جور گفت كه مهمان دارم حضرت امام به حاج خانم گفتم كه نمىدانم من كه نمىتوانم در روز قيامت جواب بدهم تو مىتوانى يا نه نظير اين زياد ما از حضرت امام سراغ داريم آقاى قرهى به من مىگفت كه بنا بود من ماهى بيست و پنج تومان بدهم به پسر حضرت امام آقاى قرهى در قم بود مقسم حضرت امام بود يك ماهى پنجاه تومان دادند و بيست و پنج تومان براى اين بود كه خانمش وضع حمل كرده بود و بيست و پنج تومان بيشتر لازم داشت و پنجاه تومان دادند ماه ديگر از نجف نوشتند به احمد آقا كه اين دفعه شهريه دو برابر شده براى چى چرا علتش را ننوشتى همين آقاى قرهى به من گفتند كه من روى كاغذ باطله مىنوشتم اندرون مىرفت بعد جواب داده مىشد يك روز نداشتم روى كاغذ سفيد نوشتم ايشان پشت برگه نوشتند اين حرفها را در كاغذ باطله هم مىشود نوشت. زياد از اين چيزها حضرت امام دارد در همين غيبتهاى سياسى غيبت سياسى جايز است امّا توى جلسات بارها يك كسى غيبت كرد امّا غيبت يك قدرى بيشتر بود مربوط به حلسه نبود ايشان تا غيبت دوم كهربطى به جلسه نداشت مطرح مىشد ايشان مىفرمودند كه اينكه ربطى به جلسه ما نداشت چرا غيبت كردى، كنترل شده جلسهاش كنترل شده، زبانش كنترل شده، رفتارش كنترل شده و ايشان از همان بچگى معلم اخلاق بود و همه به معلم اخلاق بودن ايشان راضى بودند يعنى مراجع كه خودشان معلم اخلاق بودند مثل آقاى خوانسارى كوچك، آقاى حاج سيد احمد اين مراجع بزرگ اين آيات اعزام اينها خيلى از نظر مقام بالا بودند امّا به اينكه حضرت امام يك معلم اخلاق است همه قبول داشتند معلم اخلاق يعنى چه همه قبول داشتند كه حضرت اما خود را ساخته است حضرت امام خود را ساخته بود ذرهاى هوى و هوس من در حضرت امام نديدم نه من بگويم همه شاگردهاى ايشان اين را باور داشتند ايشان ديگر درس اخلاق را تعطيل كرده بودند همه منتظر اين بودند ديگر روز آخر حضرت امام اخلاق بگويد بزرگان بيايند بنشينند و ايشان اخلاق بگويند نفوذ كلام ايشان ساده نبود نفوذ كلام ايشان براى ما طلبهها كه به جا براى مردم اين بود كه توانست هشت سال جنك را با اين نفوذ كلام پشت سر بگذارد دنيا يك طرف و ماها يك طرف بچه بازى كه نبود، دنيا يك طرف اسلحه دنيا يك طرف بى اسلحه گى ما يك طرف امّا نفوذ كلام ايشان هشت سال جنگ را پشت سر گذاشت و امريكا نتوانست هيچ غلطى بكند صدمه خيلى به ما زد شهيد داديم خرابه داديم اقتصادمان از بين رفت بالاخره مىخواست شاه همين را گفت، مىگفت نگذاريد من بروم براى اينكه اگر من بروم ايرانستان خواهد شد يعنى مثل افغانستان و راست مىگفت كسى نگذاشت ايران ايرانستان بشود بى انصافها حضرت امام بود، حضرت امام نگذاشت ايرانستان بشود اينها تصميم داشتند ايران را ايرانستان بكند يا ايران را اروپا بكنند يك دهى از انگلستان بكنند هر دو را حضرت امام نگذاشت نفوذ كلام ايشان بله توحيد افعالى ايشان خيلى كار مىكرد من در كتابها خواندم من راجع به توحيد افعالى خيلى كار كردم صدر المتألهين توحيد افعالى داشت امّا حالا توحيد افعالى صدر المتألهين با آن مقام حضرت امام يك جملهاى پشت سر صدر المتألهين گفتهاند ايشان فرموده بودند «و من ادراك من صدر المتألهين» راستى هم اين جورى است امّا توحيد افعالى حضرت امام را من و كسانيكه توى اين كار، كار كردند مهمتر از صدر المتألهين مىدانيم راستى توحيد افعالى ايشان عالى بود راستى باور كرده بود خدا را، باور كرده بود معاد را، نه كتاب نوشته بود يا فلسفه مىدانست باور كرده بود و اين چنين را در اين آخر كار گريه نمىكرد پشت تلويزيون و راديو براى اينكه مقام ايشان بالاتر از اين بود كه گريه بكند ولى التماس مىكرد مىگفت ببين كار من به كجا رسيده، اين جملات را از راديو نقل مىكنم كار من به كجا رسيده كه به من مىگويند فلانى قمار را و موسيقى را حلال كرده است نسبت داديم چه نسبتها، آورديم پايين چه آوردنى پايين و بالاخره ايشان را از نظر علمى رسانديم به يك طلبه بى سواد از نظر تقوى رسانديم يك فاسق و بالاخره ايشان را آورديم پايين تا سر حد كفر و اينها ذنب لا يغفر يعنى اگر بعضى از مردم گفتند حتى اين كسوتىها اين طورى هستند خيلى نه امّا بعضىها اين طور هستند بعضى از اين دسته جاتها با ما سر و كار ندارند اگر شماها مقلد حضرت امام نباشيد ترويج حضرت امام و شاگردهاى امام را نكنيد نجفى باشيد يا يكى باشيد كه مربوط به حضرت امام نباشيد اينها شما را قبول دارند يا توى مساجد شما نمىآيند و بالاخره اگر بداند شاگرد حضرت امام هستيد اگر بداند كه مقلد ايشان هستيد از شاگردهاى ايشان تقليد مىكنيد با شما سر و كار ندارند ديگر كى كرد اينها را اين جور مىشود جواب داد خواص يا افراطىها يا تفريطىها يعنى يا آنهايى كه مصادره اموال كردند و اسلام و از زمين زدند كشتند در سر حد كفر يا آن كسانى كه به نام دين به نام ولايت به نام مرجعيت حضرت امام را زمين زدند و اين را به شما بگويم در ساير شهرها نبود در بعضى شهرها بود بعد از اصفهان در مشهد بود مشهد هم همين امّا مابقى اين جور نيست اين جور نبود اين نقطه سياه نيست حالا اين حرفها را زدم اين درد دلها بود كردم اما اين را مىگويم چه بايد كرد شما بايد جبران كنيد راستى واجب است براى شما آقا اين وجوب، وجوب كفايى نيست اين وجوب، وجوب عينى است اين وجوب، وجوب كوچك نيست وجوب، وجوب بزرگ است شما بايد جبران كنيد يعنى بايد بايد اصفهان از اين به بعد جبران كند و اين را هم به شما بگويم نه تملق نه چاپلوسى نه تعريف بيجا مىخواهيم نه دروغ نه خلاف واقع واقعيت دارد و بعد از آنكه باور كرديد بگوئيد اول باور كنيد كه اين نظام به درد نمىخورد يا نه درست آمد يا نه. بعد از آن تبليغ بكنيد ترويج بكنيد گرواچف را ديشب ديدم مىگفت اگر من حرف حضرت امام را شنيده بودم اين انقلاب به اينجا نرسيده بود نكبت شوروى الان براى اين است كه من حرف شوروى را شنيدم بابا گرواچف بشويد ديگر تا چه اندازه اين رئيس جمهور هندوستان يك هندو است اين آقا ماه گذشته مىگفت اينجا يك امام را مىخواهد اگر حضرت امام مىآمد اينجا مثل گاندى كه توانست از چنگال استثمارگر هندوستان را بگيرد يك حضرت امام مىخواهد تا هندوستان را مثل ايران بكند اين نخست وزير پاكستان آدم بدى است امّا همين آدم بد يك دو سه ماه قبل مىگفت كه اين اختلافها اين كش و مكشها براى اين است كه ولايت فقيه نيست اگر يك حضرت امام اينجا بود پاكستان ما به اينجا نمىرسيد كه بترسيم افغانستان بشود اينها را يك كمى فكر بكنيم دشمن چنين مىگويد دوست خوب است يك مقدار رويش فكر كنيد على كل حال حالا روز جمعه از طرف شما جلسه ختمى براى حضرت امام توى مسجد سيد هست تقاضا دارم شركت بكنيد روى اين حرفهاى من كه تا حالا هم نزده بودم اين دفعه اول است روى اين حرفهاى من فكر بكنيد اگر لازم است جبران كنيد شما نكرديد جسارت به شما نشود شما از طرف خواص هستيد بايد جبران بكنيد. خدا را قسم مىدهم به حق ولى عصر آنچه رضاى اوست ما همان را انجام بدهيم. يك جملهاى هم هست كه من شنيدم كه توى محرم مانتويى آمده توى مساجد اين را حتما بايد جلويش را بگيريد جدى جلويش را بگيريد نرويد روى حجاب اسلامى درست است يا نه كه چه نكبتى براى ما درست شده به نام حجاب اسلامى لذا روى اين حرفها نرويد بايد برويم روى تقدس اين مجالس كه تقدسى كه مىخواهند بشكنند و حتما بايد از اين كار جلوگيرى بكنيد راستى جلوگيرى بكنيد يكى هم اين بلندگوها مزاحم است و ماها كوتاه مىآييم راجع به اين بلندگوها يا رو دربايستى مىكنيم يا اينكه خودمان هم دوست داريم بلندگو توى مجالس خوب است براى اذان گفتن آن هم بايد باشد نمىشود نباشد حتى اذان صبح را حتى اگر اهل محله بگويند نه اين باشد امّا ديگر حالا اين بلندگوها را روى گلدسته گذاشتند الان مثلاً منزل ما از دهه اول محرم تا الان اول اذان صبح روضهها اين محله را صدا مىگيرد اين آقا مىخواهد بخوابد اين خانم مىخواهد بخوابد مثل شماها نمىخواهد نماز شب بخواند يا اگر هم بخواهد بخواند مىخواهد بعدش بخوابد و بالاخره اين مزاحم است و جلوى اين بلندگوها را هم بايد بگيريد بلندگوها بايد فقط داخل منزل باشد خيلى جاها اصلاً بلندگو نمىخواهد مسجد بلندگو مىخواهد براى اذان، براى حرف زدن داخل مسجد و امّا براى همسايهها اينها مردم را از اسلام ولو به طور نا خود آگاه منزجر مىكند.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد