پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 114

تاريخ درس: ۱۳۷۸/۵/۲۷

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

هفته گذشته به تناسبى يك بحث خوبى جلو آمد درباره همان بحث يك مقدارى صحبت بكنم و براى ما طلبه‏ها اين بحث خيلى مفيد است براى دانشجوها براى اساتيد براى افرادى كه واقعا با سواد هستند يا تخيل مى‏كنند سواد دارند بحث، بحث مفيدى است و آن بحث اين بود كه در فقه نبايد علت يابى كنيم بايد مدرك يابى بكنيم در تعبديات علت يابى غلط است نه تنها به جايى نمى‏رسيم حتما سر در گمى هم براى همه هر كسى كه اين كار را بكند پيدا مى‏كند مخصوصا ديگر اگر طلبه هم نباشد يك آيه‏اى در قرآن تكرار شده و تكرارش دليل بر تأكيد آن مضمون آيه است «و من يسلم وجهه الى اللّه‏ و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى» [1] كه در آيه ديگر به صورت ماضى آمده «و من اسلم وجهه الى اللّه‏ و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى» و اين آيه كه گاهى به صورت ماضى گاهى به صورت مضارع در قرآن تكرار شده دو سه جور هم معنا شده و هر دو سه جور هم از مهام امور است و از نظر اخلاق، هر دو سه جور، هر دو سه قسم واجب است لازم است مخصوصا ما طلبه‏ها دارا باشيم بعضى آيه را معنا كردند البته انحصارى گفتند يك معنايش اين است «و من يسلم وجهه الى اللّه‏ و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى» گفتند كه معنايش توحيد افعالى است معنايش اين است كه انسان همه چيز را از خدا بداند و نظر او در افعال كسى چيزى نباشد جز خدا پيدا شدن توحيد افعالى مى‏دانيم كه خيلى مشكل است كه انسان در اين جهان مؤثرى نداند چيزى را، كسى را جز خدا كه معناى لا اله الا اللّه‏ هم يك معنايش همين است يعنى لا مؤثر فى الوجود الا اللّه‏ و قرآن در سوره يوسف مى‏فرمايد كه غالب مردم اين توحيد افعالى را ندارند «و ما يؤمن اكثرهم باللّه‏ الا و هم مشركون» غالب مردم مشرك هستند و انصافا هم همين است يعنى يك كس برسد به يك مقامى كه هضم كرده باشد دراين جهان نبيند چيزى كسى جز خدا خودش عقل خودش مردم خويشانش اينها برايش بود و نبود هيچ تفاوت نداشته باشد آنكه در اين جهان ببيند «و من يسلم وجهه الى اللّه‏» اين آنكه در آن جهان ببيند خدا است تسليم وجه فقط الى اللّه‏ تبارك و تعالى كه به عبار ديگر بتواند قيوميت حق را نه بداند، بيابد استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» در الميزان «و نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض» را اين جور معنا مى‏كند يعنى در آن آخر كار حضرت ابراهيم قيوميت حضرت حق را در اين جهان يابيد نشان او داديم يعنى نه علما نشان او داديدم از نظر علم حضورى و حضرت ابراهيم يابيد قيوميت حضرت حق را ديگر در اين جهان وجود نديد غير از وجود حق هر چه مى‏ديد ديگر وجود نما بود ديگر در اين جهان چيزى نبود چيزى نيست جز خدا ديگر هر چه هست تدلى است ديگر هر چه هست نسبت است ديگر هرچه هست عَرَض است و بالاخره «اللّه‏ لا اله الا هو الحى القيوم» زنده واقعى او و ما به الشياء از نظر قوام او اين يك معناى «و من يسلم وجهه الى اللّه‏ و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى» راستى هم حالت خوبى است اگر پيدا بشود راستى هم مستمسك خوبى است اگر پيدا بشود و بالاخره هم انسان مى‏رسد به جايى كه ديگر غمى اندوهى از گذشته ترسى از آينده براى او نيست «الا ان اولياءاللّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» يك معناى ديگر كه آن هم پيدا شدنش كار مشكلى است امّا آن هم لازم و واجب است اين است كه معناى «و من يسلم وجهه الى اللّه‏ و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى» اين مقام تسليم و رضا است انسان در اين جهان تسليم حق باشد صد در صد از نظر تكوين تسليم تكوينى رضاى تكوينى اين هم واجب است لازم است اگر كسى مقام تسليم مقام رضا نداشته باشد واقعا ضرر به حكمت، به حكمت بارى تعالى ضرر به علم و قدرت بارى تعالى و امثال اينها مى‏زند اگر راستى تسليم نباشد بعضى اوقات مى‏رسد به آنجا كه در حكمت خدا در عدالت خدا در علم و قدرت خدا شك پيدا مى‏شود اصلاً نبود تسليم و رضا يعنى شك در حكمت، شك در عدالت، اينكه شيعه دمين اصول دين را عدل گفته يك نكته‏اش همين است كه معناى عرفانى‏اش دوم از اصول دين عدل است يعنى پروردگار عالم حكيم است آنچه در اين واقع مى‏شود صد در صد مصلحت تامه ملزمه دارد اين است و الا اگر مصلحت صد در صد ملزمه نداشته باشد يا بايد خدا حكيم نباشد يا بايد خدا قادر نباشد، عالم نباشد، يا بايد خدا جواد نباشد و الا اگر ما بيابيم نه بدانيم همه مى‏دانيم اگر همه ما بيابيم كه خدا جواد است خدا رحيم است خدا عالم است خدا قادر است خدا حكيم است بيابيم وقتى بيابيم آن وقت تسليم صد در صد آن هم يابيدنى تسليم صد در صد و اگر اين تسليم و رضاى صد در صدى نباشد معلوم مى‏شود يك خدشه‏اى در دوم عدل است اينكه ائمه طاهرين اين قدر اصرار مى‏كنند پهلوى توحيد عدل را مى‏گذارند براى خاطر همين است كه راستى اگر دقت عقلى، دقت فلسفى بكنيم آن كسى كه دلش راضى نيست از زندگى دلش راضى نسيت از آنچه واقع شده است اين بايد يا خدا را حكيم نداند يا عالم، يا عادل، يا قادر، يا جواد نداند والا اگر اين چهار چيز درست بشود بيابد خدا حكيم است، بيابد خدا جواد است، بيابد يافتنى خدا عالم است، خدا عالم به حال اين است خدا عالم به اين موجود است، قادر است، وقتى اين چهار چيز باشد پس اينكه الان واقع شده دراين جهان هست يك ذره كم و زياد نمى‏تواند باشد براى اينكه اگر ما بگوئيم اگر كمتر بود بهتر، اگر بيشتر بود بهتر، معنايش اين است نيافتيم خدا حكيم است، نيافتيم خدا عالم است، خدا قادر است، خدا جواد است و پيدا شدن مقام تسليم هم كارى است بسيار مشكل اگر از آن اولى سخت‏تر نباشد لااقل در رديف همان اولى است همان توحيد افعالى لذا واقعا 95% مردم توحيدشان لنگ است يعنى خود ماها و از نظر حكمت بارى تعالى يعنى عدالت، يعنى دوم از اصول دين در اين هم لنگ هستيم و كى مى‏تواند بگويد كه صد در صد تسليم هستم اين را به شما بگويم كه يك دفعه مردم ادعا كنند حرفى نيست پروردگار عالم روى ادعاهاى عموم مردم، روى حرف‏هاى عموم مردم حساب نمى‏كنند در آخرتشان هم همين است اين شعر بابا طاهر، حالا خود بابا طاهر ظاهرا بالاتر از اينها بوده امّا اين شعر بابا طاهر كه مى‏گويد خداوندا به حق هشت و چهارت اگر گوى شتر ديدى نديدى خيلى‏ها در روز قيامت همين جورها است هفتاد گناه از جاهل آمرزيده مى‏شود قبل از اينكه يكى از ماها آمرزيده بشود بعضى اوقات مردم نق نق زياد دارند پروردگار عالم هم بهشان نمى‏گيرد طورى هم نيست و ضررى هم به جايى نمى‏خورد چون عقلشان بيش از اين كشش ندارد امّا يك دفعه اگر ما يعنى خواص يك جمله شايد چنان كوبيده مى‏شود كه از هر شكنجه‏اى بالاتر يكى از بزرگان از مرحوم عبدالزهرا نقل مى‏كرد عبدالزهرا يك معلم اخلاقى بوده اين اهل علم هم نبوده تاجر بوده امّا راستى چيز داشته به مقامى رسيده البته مبارزه زياد داشته مبارزه دينى و بسيارى از بزرگان همين اواخر هم بوده شاگردى اين مرد بزرگ را كردند اين خودش گفته بود كه من يك روز آمدم خانه ديدم هوا خيلى گرم است زن و بچه‏ام از بس هوا گرم است آمده‏اند تو صحن خانه زير يك درخت خرما و از گرما ناراحت هستند خيلى، مى‏گويند من هم لباسهايم را در آوردم آمدم نشستم پهلوى زن و بچه‏ام و خواندم بنا كردم بگويم الهى رضا به رضاك صبرا على بلاك ديگر دروغ هم نمى‏گفته، مى‏گفت درضمنى كه داشتم مى‏گفتم ناگهان يك كندو زنبور از آن بالا افتاد روى زمين يعنى در درخت خرما زنبورهاى عسل اينها خانه گذاسته بودند زنبور وحشى بوده وقتى اينها خورد زمين زنبورها افتادند به جان من و زن و بچه هايم و گزيدند گفت بالاخره منجر شد به بيمارستان در وسط راه چون من خودم راننده بودم و حالم بد بود، در وسط راه كسى نبود رانندگى برايم بكندماشين چپ شد و زن و بچه طورى نشد امّا من له شدم دستم شكست پايم شكست رفتيم مريض خانه ديگر آن باد زنبورها فراموش شد رفت روى شكستن دست و پاى من دكتر آمد گفت كه همين الان بايد عمل بشود متأسفانه ما دكتر بيهوشى نداريم مى‏گفت تن دادم كه عمل بشوم حالا بدون بيهوشى بخواهند دست شكسته را عمل بكنند نه خوب حالا اين توجه‏ها خوب است عبدالزهرا گفت ديدم آن زمزمه بيخود بوده «الهى رضا به رضاك و صبرا على بلاك» حالا هم بايد بگويد «الهى رضا به رضاك و صبرا على بلاك» همين پاشكستگى، دست شكستگى بايد بگويد حكمت خدا علم خدا، حكمت خدا، جود خدا، براى اينكه اگر بگوييم بيجا است يا خدا جواد نيست، يا خدا حكيم نيست، يا خدا عالم به حالش نيست، يا خدا قدرت ندارد، اينكه اين را حفظ بكند كدام‏ها خدا كه قدرت دارد خدا كه عليم است، خدا كه جواد است، خدا كه حكيم است، همين صد در صد طبق مصلحت تامه ملزمه است كسى هست بگويد من چنين هستم نمى‏شود ديگر امّا لازم است، امّا واجب است يعنى بايد كار بكند اينكه مى‏گويند اخلاق و استاد و شاگرد اينها مشكل است، گفتگو خيلى مشكل نيست آن ظرافتها، آن عملها، آنها مشكل است يعنى راستى انسان موحد بشود در توحيد افعالى كجا مى‏شود موحد بشود در توحيد عبادى، مرحوم حاج شيخ خدا رحمتشان كند آيت اللّه‏ العظمى مؤسس حوزه علميه قم ايشان از شاگردهاى حاج سيد محمد فشاركى است حاج سيد محمد فشاركى خيلى بالا بوده انصافا هم از نظر علم اعلم آن زمان بوده و حتى به تجربه براى من اثبات شده هر ابتكار شيرينى كه مرحوم حاج شيخ دارد مرحوم نائينى دارد، مرحوم نائينى دارد مرحوم حاج شيخ دارد براى اينكه «يرتضعان من لبن واحد» اين به تجربه براى من اثبات شده است و راستى در علم مرد بالايى بوده، اعلم بوده، چون مرجعيت را قبول نكرد از نظر دنيا خيلى در مضيقه بوده خيلى به اندازه‏اى در مضيقه بوده وقت مردن شصت تومان به قصاب بدهكار بود و قصاب هم اصرار مى‏كرده گوشت بگيرد درست مى‏شود و مرحوم حاج شيخ چون پرستار ايشان بود گفت دم مرگ گريه مى‏كرد هول اين حق الناس را داشت چه جور مى‏شود مرحوم حاج شيخ پرستارش هم بوده اين شاگرد، شاگرد با وفايى بوده، پرستارش بوده بعدش هم مرحوم حاج شيخ دو سه سال در حالى كه ديگر سر من رأى پاشيد امّا ايشان دو سه سال سر من رأى ماند براى خاطر زن و بچه حاج سيد محمد فشاركى حالا اينجا مرادم است مرحوم حاج سيد محمد فشاركى راستى بالا بوده ايشان مى‏گفت هميشه هول اين را داشت و از اين مى‏ترسيد مرحوم حاج شيخ گفته بودند كه روى منبر مى‏فرمود كه من در اينكه خلوص راجع به درس گفتن دارم اشكال ندارد و اين خيلى ادعا است و امّا راجع به انقلت انقلت‏ها كه شاگرد مى‏پرسيد من جواب مى‏دهم نمى‏دانم هنوز براى خدا هست يا نه نمى‏دانم چه جورى است يعنى توحيد عبادى كه آسان‏تر از توحيد افعالى است مرحوم حاج سيد محمد فشاركى با اين مقام دم مرگ مى‏ترسد در درس مرجعيت مى‏ترسد كه حالا سؤال مى‏كند من جواب مى‏دهم ممكن است من بخواهم مَن، مَن بكنم بخواهم او را مغلوب بكنم و راستى هم همين جاها يك امتحان بزرگى است بزرگ بالاخره ولو اينكه براى عموم مردم خيلى لازم نيست بله اگر بيفتد در راه ما بتوانيم آن را بيندازيم در راه خوب از معارف دقى شيعه است از معارف دقى فلسفى است، آن هم حكمت متعاليه است خيلى خوب امّا قبل از آنكه ما بخواهيم براى مردم بگوييم قبل از آنكه بخواهيم كسى را به جايى برسانيم، خودمان توحيد افعالى ما چيست، توحيد عبادى ما چقدر است و بالاخره اين تسليم و رضا چقدر به آن رسيده‏ايم قدم اول آن را برداشتيم راستى بعضى اوقات آدم من ديدم سواد ندارد امّا راستى رسيده به آنجا كه هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم مى‏بينم راستى جلو رفته، چه تسليمى، چه رضايى، خوب اين هم معناى دوم معناى سوم از اين مشكل‏تر است و آن تسليم در مقابل تعبديات كه اصلاً عبوديت كه مى‏گويند از همين باب است، عبد كه مى‏گويند از همين باب است، عبوديت و عبد اينها معنايش همين است راستى انسان به اين مثال كه همه تان براى مريدهاتان گفته‏ايد كه خراسانى آمد نزد امام صادق عليه‏السلام گفت يابن رسول اللّه‏ چندين هزار سرباز دارى چرا قيام نمى‏كنى خراسان همه مال شما امام صادق عليه‏السلام ديدند كه اين خيلى داغ است عملاً بايد جواب اين را بدهى نمى‏شود با گفتن اين احساساتى شده، امام صادق دستور دادند تنور را آتش كردند وقتى تنور برافروخته شد گفتند پاشو برو توى تنور اين بنا كرد بلرزد گفت يابن رسول اللّه‏ چه كار كردم، مى‏خواهى قيام بكنى بكن، نمى‏خواهى نكن، من كه چيزى نگفتم، اصرار، التماس، گريه در اين حين يك كسى آمد كه تعبد صد در صد در مقابل ولايت، هارون مكى سلام، سلام برو توى تنور با كفش يا بدون كفش، گفتند فرق نمى‏كند رفت توى تنور؛ شايد اين خراسانى مثل من و شما تعجب مى‏كرد چرا امام صادق عليه‏السلام آدم را مى‏سوزاند، اين را كه نتوانست بسوزاند نوبت رسيد به آن، يك مقدار امام صادق عليه‏السلام باهاش حرف زدند خراسان چه خبر است كه راوى مى‏گويد ديدم امام صادق عليه‏السلام مثل اينكه بزرگ شده خراسان است از كوچه‏ها و روش و منش همه با خبر است بعد امام صادق فرمودند برو ببين اين چه طور است مى‏گويد رفتم ديدم همان «يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم» آن اراده خدا در آنجا، اراده ولايت در اينجا اين چهار زانو نشسته دارد كيف مى‏كند راستى چقدر كيف دارد چقدر لذت دارد آدم بتواند صد در صد تابع امام صادق عليه‏السلام باشد خيلى لذت دارد فرمودند بيا بيرون آمد بيرون خدمت آقا نشست. اين آيه «و من يسلم وجهه الى اللّه‏ و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى» و «من اسلم الى اللّه‏» يا «للّه‏ و هو محسن» آيه تكرار شده سه چهار مرتبه گاهى للّه‏، گاهى اسلم، گاهى يسلم، دليل بر اين است كه مى‏خواهند «فقد استمسك بالعروة الوثقى» در همه آياتش هم آمده اصلاً «العروة الوثقى» يعنى همين و كدام داريم حالا من تقاضا دارم از شما كه آن هفته تقاضا مى‏كردم آقا در اين فقه، در اين تعبديات بفهمانيد به مردم جوان زده نشويد، ژيگول زده نشويد و بالاخره از اين حرفها حالت انفعالى پيدا نكنيد، بفهمانيد به مردم فقه مدرك گرايش لازم است واجب است منبرهاى ما اگر متكى بر قرآن و روايات اهل بيت باشد مدرك گرايش واجب و لازم است حرفى كه مى‏زنيم مدرك داشته باشد قرآن روايات اهل بيت و امّا آن كه علت يابى مى‏كنيم اين نه لازم نيست بلكه بسيار براى مردم قالبا ضرر دارد سر در گمى مى‏آورد و بالاخره كسروى منشى مى‏آورد و اين را همه بايد مواظب باشيم اين بحث ناقص است اگر يك مقدارى درباره‏اش صحبت بكنيم خوب باشد ولى الان به شما عرض مى‏كنم اين آيه شريفه آيه خوبى است و هر سه معنايش را بايد به اندازه قدرتمان، به اندازه خواص بودنمان دارا باشيم البته مبارزه مى‏خواهد، البته تمسك به ولايت مى‏خواهد، توسل مى‏خواهد، البته دعا و راز و نياز مى‏خواهد، امّا همت هم لازم است ولو كمرنگش را در توحيد افعالى در تسليم و رضا تكوينى و مخصوصا در تكوين و رضا تعبدى پيدا بكنيم ان شاء اللّه‏.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 

 

[1]- سوره لقمان آيه 22.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group