پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 135

تاريخ درس: ۱۳۷۹/۲/۱۴

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.

گرچه بحث ما به يك تناسبى رسيد به تجسم عمل و بنا بود كه امروز راجع به تجسم عمل صحبت كنم اما ديروز در بحث اصول به يك تناسبى يك بحثى كردم و اين بحث براى بعضى از آقايان سنگين آمد و امروز يك مقدارى درباره همين بحث، بحث مى‏كنم و ان‏شاءاللّه‏ مى‏گويم كه نبايد اين گونه بحث‏ها براى ما سنگين باشد بحث كه ديروز شد راجع به عدالت بود و اينكه عدالت از نظر فقها يك ملكه است و انسان بايد مسلمان يا كسانيكه كار اجتماعى دارند بايد اين‏ها اهميت به واجبات بدهند همه و همه بطور خودكار اجتناب از گناهداشته باشند به طور خودكار و حتى ترك مروّت داشته باشند به طور خودكار زبان او كليد داشته باشد ديگر احتياج نباشد اينكه وقتى دروغ مى‏آيد وقتى غيبت مى‏آيد تحميل برخود بكند نه اين بطور خودكار ملك است «لهُ ملكةٌ يَقْتَدرو بها على ترك ذنوب على ترك الكذب على ترك الغيبت» و گفتم كه اين ملكه را از زمان مرحوم علامه كه بحثش را كردم ديگر در باب عدالت غالب بلكه ادعاى اجماع هميشه بايد كرد اينكه اين ملكه را در باب عدالت فقها قائل هستند ديروز گفتم فقط آنكه ما سراغ داريم اين محروم صاحب مصباح است يعنى مرحوم حاج آقا رضا همدانى كه ايشان مى‏گويند ملكه نه اما چون الان بحث فقهى ندارم دقت در كلام ايشان بكنيم ايشان خودش را آورده اسمش را نياورده اينجور نيست كه مرحوم حاج آقا رضا همين جورى بگويند كه ترك مطلق اين عادل است بايد عادل داراى ملكه باشد اين را اجماع در مسئله مى‏توانيم ادعا بكنيم دلالت دليل به خوبى هست عادل به كسى مى‏گويم كه تمام اعضا و جوارح او كليد داشته باشد چشم او از اينجا مى‏رود تا خانه محيط آلوده اما يك نگاه شهوت‏آميز هم نكرده يك نگاه آلوده هم نشده به طور خودكار در يك ساعت در مجلس نشسته است صحبتها متفرق آمده است و اين يك دروغ نگفته است به طور خودكار كليد داشته زبانش خوب اگر مثلاً درى قفل باشد ديگه معلوم است هيچ كس نمى‏تواند وارد شود اين ديگر خيلى احتياج نيست اينكه يك كسى دم در بايستد نه اصلاً كسى وارد در نمى‏تواند باشد اگر زبان ما كليد داشته باشد ديگر معمولاً اين جورى است و راستى راجع به چشمش گوشش ز بانش دستش همه همه به طور ناخودآگاه مخالفت پروردگار عالم از اين سر نمى‏زند به اين مى‏گويد عادل معمولاً هم مى‏دانيد در كارهاى اجتماعى اسلام عدالت مى‏خواهد شيعه عدالت مى‏خواهد رهبر باشد مرجع باشد و امام جماعت باشد قاضى باشد يا رئيس بيت‏المال باشد مدير كل باشد استاندار باشد همه اين امور اجتماعى را وقتى كه برويم در فقه مى‏بينيم كه عدالت شرط است در باب امانت مسلم، كى مى‏تواند امين بر مال مردم باشد بر مال صغار باشد آن كه عادل باشد لذا همانجا بحث آن را مى‏كنند اگر ممكن نشد عدالت آن وقت چى مى‏روند روى صغرى اوّل عدول مؤمنين اگر نشد مى‏گويند كه صغرى باشد لذا آن كه از نظر فقه شيعه مسلم است 1ـ بايد در امور اجتماعى همه عادل باشند. 2ـ عدالت ملكه است. آن وقت در اين باب ديروز عرض مى‏كردم كه چون ملكه را بدست نمى‏شود آورد چونكه ديدنى نيست چونكه شنيدنى نيست نمى‏شود بدست آورد كاشف مى‏خواهد. كاشف قطعى هم نمى‏شود كه انسان يقين پيدا كند آن هم مشكل است كم است كاشف ضمى يعنى كاشف حجت كه حجت باشد كاشفى كه حجت باشد ضمى معتبر است گفتند كفايت مى‏كند آن وقت كاشفش را گفتند كه يا دو نفر عادل يا چند نفر كه عادل نيستند اما شهرت اسمش را مى‏گذاريم موجب اطمينان يا رفت و آمد با او كه حسن ظاهر كاشف از ملكه يعنى رفت و آمد با او مى‏كند آن كارهايش چشم از اين مى‏كند كه ملكه دارد در اين باره كه گفتم سنگين درآمد يك جمله گفتم و گفتم كه درباره اينكه كاشف ترك عدالت باشد آن هم كاشف دارد مى‏بينم كه يك دروغ گفت خوب اين فقه اين را گفتند گناه كبيره كاشف است از اينكه ملكه ندارد اما بعضى اوقات يك گناه صغيره يعنى مى‏بينم با عمامه‏اش نگاه مى‏كند به نامحرم خوب همين نگاه اول و نگاه آلوده كاشف از اين است كه اين ملكه ندارد لذا مى‏گفتند احتياج نيست اصرار بر صغيره آنوقت مى‏گفتند بعضى اوقات ترك اولا يعنى تو رساله‏ها آمده ترك مروت بعضى اوقات خلاف مروّت عمل مى‏كند كاشف است از اينكه ملكه ندارد يعنى در كارهاى خانوادگيش در كارهاى اجتماعى در كارهاى فردى يك كارى مى‏كند انگشت نماى شود جلب توجه همين طور كه درباره زن اگر هر كارى بكند كه جلب توجه نامحرم بشود حرام است حالا يكدفعه صورتش را مى‏نمايند يكدفعه نه طرز راه رفتن به جورى است كه جلب توجه مى‏كند مى‏دانيد كه حرام است ديگر «و لاتبرَّجن تبرَّجَ الجهليّةِ»[1] مى‏گيردش خودش را برج مى‏كند يعنى كارى مى‏كند كه جلب توجه مى‏شود اگر يك طلبه هم در كارهاى اجتماعيش در كارهاى خانوادگيش در كارهاى فرديش توجه مردم را به خودش جلب بكند براى مثال در بازار تخمه بشكند و امثال اينها كه مثال خيلى دارد همين كاشف از لاابالى‏گرى اين است همين كاشف از اينكه اين كه عدالت ندارد لذا مى‏گفتم نبايد ما از نظر فقهى سر گناه كبيره بگويم اگر گناه كبيره كرد اين كاشف از اين است كه عدالت ندارد نه آن گناه كبيره گاهى در حال غضب يك فحش ميدهد در حال غضب يك غيبت مى‏كند اين كاشف نيست از اينكه ملكه ندارد اما يكدفعه در حال عادى يك نگاه شهوت‏آميز مى‏كند يا نه در حال عادى يك لاابالى گرى شخصى مى‏كند در بازار سيگار مى‏كشد و يك طرز داش مانند تو كوچه راه مى‏رود كاشف از اين است كه اين ملكه ندارد لذا بايد برويم و كشف البته كشف ضمى است همه اينها اما حجت است كه ببينيم كاشف است يا نه آنوقت راجع به همه چيز هم مى‏آيد حالا گوش دادن، حرف زدن، تصرف در اموال مردم من يادم نمى‏رود بچه طلبه بودم در همين مدرسه صدر خدا رحمت كند مرحوم آقاى ضعيرالاسلام را يك واعظى بود در اصفهان يك حجره داشت همين جا مدرسه صدر ايشان خيلى به من علاقه داشت چون هم محله هم بوديم من يك كارى با ايشان داشتم آمدم حجره ايشان كتابهاى در مقابل ايشان بود من آن كنار نشسته بودم براى اينكه بيكار نباشم كسى آنجا بود نمى‏خواستم حرفهايم را بزنم براى اينكه بيكار نباشم بدون اجازه ايشان دست بردم يكى از كتابها را برداشتم براى مطالعه ايشان يك خنده‏اى كردند گفتند تو هم كه بله و ما خيال مى‏كرديم تو عادل هستى و اين كتاب را براى چه برداشتى چرا اجازه نگرفتى همان وقت انصافا حالا ايشان شوخى مى‏كردند امّا چه شوخى است كه نصفش جدى نباشد يك مقدار آدم فكر بكند مى‏بيند كه بعضى اوقات يك چيزهاى جزئى كاشف است از خيلى چيزهاى كلى ما نبايد اين رواياتى كه از ائمه طاهرين عليه‏السلام صادر شده اختصاص به آن بدهيم سرسرى از روايات بگذريم اين جمله نهج‏البلاغه مال ما طلبه‏هاست ديگر مال اميرالمؤمنين كه نيست حالا سنگين است براى ما اما وقتى برويم توى حالات بزرگان توى حالات علما مى‏بينيم نه براى آنها سنگين نبوده اين جمله نهج‏البلاغه مى‏فرمايد كه «و اللّه‏ لَو أَعطيتُ الا قاليم السَّبْعَةَ بِما تحتَ أَفلاكِها على أَن أعصِىَ اللّه‏ فى نَملةٍ أَسلُبها جلب شعيرةٍ ما فعلته» به خدا قسم اگر جهان را به من بدهند و بگويند كه يك گناه بكن يك ظلم بكن بدون جهت پوست جو را از دهان مورچه بگير مورچه يك دانه را دارد مى‏برد لانه‏اش من بدون جهت پوسته را بگيرم اميرالمؤمنين مى‏فرمايند جهان را به من بدهند بگويند اين ظلم را بكن من نمى‏كنم بعضى اوقات همين گرفتن دانه از دهان مورچه كشتن مورچه اينها كاشف است از اينكه آن عدالتى كه بايد باشد نيست آن روح خداترسى كه در عمق جان ما بايد باشد نيست من تقاضا دارم اينها سنگين نباشد براى شما اينها را تمرين كنيد اينها را با هم مذاكره كنيد بعضى اوقات شيطان عجيب است براى خاطر اينكه شيطان انسى هم همين است شيطان انسى هم الان عجيب است بعضى اوقات براى اينكه مطلب را از دست بدهيم يك شبه‏هاى در مطلب مى‏آورد و اصل مطلب را از دست ما مى‏گيرد مثلاً در باب همين عدالت كه صحبت كردم به ذهن مى‏آيد به ديگرى مى‏گويد ديروز چهار و پنج نفر همين را به من گفتند كه آقا اين عدالتى كه تو درست كرده‏اى ديگه نماز جماعت را بايد ترك كرد ديگه كى مى‏تواند پشت سر كى نماز بخواند يعنى يك شبه مى‏اندازد و اصل مطالب را از بين مى‏برد نه ما بايد ببينيم اصل عدالت اين كاشفش آن است بعد هم راستى به ديگران بگويم با خودمان تعهد بكنيم با هم ديگر مذاكره بكنيم و آن عدالتى كه اسلام مى‏خواهد در خود ايجاد بكنيم حالا من به آن آقايان ديروز جواب مى‏دادم مى‏گفتم خوب لازم نيست ما خودمان را عادل بدانيم همين مقدار كه مردم ما را عادل بدانند كفايت مى‏كند و متأسفانه يا غير متأسفانه خوشبختانه مردم اين ها سرشان نمى‏شود و هر كه بايستد نماز پشت سرش نماز مى‏خوانند و بشناسند يا نشناسند همين مقدار هم چون يقين دارد يقين آن هم عوامانه است حجت است كفايت مى‏كند ولى اين ها همه به درد واقعيت‏ها و به درد اخلاق و امثال اينها نمى‏خورد ما برويم راستى بشويم عادل ما طلبه‏ها راستى بايد بشويم عادل از همين كتابى كه مثال زدم خدا رحمتش كند مرحوم حاج زهير از همين جا بايد شروع كنيم بايد شروع كنيم تا برسد به آنجا كه «و اللّه‏ لَو أعطيتُ الا قاليمَ السَّبعةَ بِما تحتَ افلاكِها على أَن أعصى اللّه‏ فى نملةٍ أسلبها جلب شعيرة ما فعلته» مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى استاد عزيز ما آقاى داماد به من مى‏گفت كه دم مرگ مرحوم حاج شيخ عبدالكريم آيت‏اللّه‏ العظمى مؤسس حوزه يك مقدار پول سهم امام پيش مرحوم آيت‏اللّه‏ آقاى صدر بود مرحوم آقاى صدر خود يك آيت‏اللّه‏ بالاى بود مرحوم آقاى حجت مرحوم آقاى خوانسارى كه مرحوم آقاى حاج شيخ حوزه را به اين سه نفر سپردند وقت مرگ گريه مى‏كردند كه حوزه در مخاطره است و اين سه تعهد كردند و انصافا هم خوب حوزه‏دارى كردند هر سه عالى اين مرحوم آقاى صدر مثل اينكه امانت دار مرحوم حاج شيخ بوده است پول پيش ايشان بوده است آقاى داماد مى‏گفتند دم مرگ مرحوم آقاى صدر خلوت كردند سه نفرى بوديم گفتند آقا اين پول كه پيش من است اجازه بدهيد بدهم به دو پسرهايتان براى اينكه اين دو پسرها هر دو طلبه هستند متّقى هستند و هيچ چيزى هم ندارند اينها امشب شام شب ندارند و اين به جا است اين كار را بكنيم و من تصديق مى‏كنم كه اين به جا است مرحوم حاج شيخ يك نگاهى كردند به مرحوم آقاى صدر گفتند آقا من پسر يك كاسبى بودم و بابايم مُرد و مادرم روى دست من ماند و وقتى خدا بخواهد اينجور شد كه من مادرم را برداشتم آمدم كربلا پيش مرحوم فاضل اردكانى يكى از مراجع بزرگ در كربلا بوده و ايشان منرا فرستاد پيش ميرزاى بزرگ رفتم پيش ميرزاى بزرگ، ميرزا فرمودند كه مادرت برود در اندرون و خودت هم بمان بيرون و بالاخره اينجا زندگى كنيد تا ببينيم از خدا چه مى‏آيد و بالاخره همان وقت مرحوم ميرزا من را پذيرفت و يك روز نشد كه در بمانم تا الان اگر پسرهاى من متدين باشند طلبه يك روز در نخواهد ماند خدا به فريادشان مى‏رسد و اگر هم متدين نباشند برا چه سهم امام به آنها بدهم بنابراين سهم امام‏ها را به مجرد اينكه من مُردم تقسيم كن همين جور كه شهريه مى‏دادى شهريه را بده تا اين سهم امام تمام بشود و اين را ديگر مرحوم آيت‏اللّه‏ حائرى براى من تعريف كردند وقتيكه ايشان مردند پيش مرحوم صدر سهم امام بود اما ششصد تومان ايشان مقروض بود كه مرحوم حائرى به من مى‏گفتند يك مقدارش صرف عروسى من كرده بودند عروسى من را نمى‏خواستند از راه سهم امام باشد قرض كرده بودند و شش صد تومان قرض شخصى داشتند براى اينكه مخارج شخصى داشتند و نگران بودند دم مرگ كه اين ششصد تومان چى مى‏شود و آن كسى كه اين شش صد تومان را بستانكار بود آورديمش خدمت مرحوم حاج شيخ، مرحوم حاج شيخ را راضى كرد گفت آقا من شما را برى ضمه كردم مرحوم حاج شيخ مثل اينكه خدا دنيا را بهش داد گفت خدا تو را رحمت كند كه من مى‏ميرم و دِيْن كسى به ضمه من نيست اين مرحوم حاج شيخ است به فكر حوزه خيلى حتى مشهور است در قم در ميان علما در ميان مراجع مشهور بود يك خانه براى ايشان خريدند ايشان شهريه نتوانست بدهد خانه را فروخت براى شهريه داد دو دفعه خانه خريدند نتوانست شهريه بدهد خانه را فروخت و شهريه داد. اين خانه‏اى كه مرحوم حاج آقا مرتضى در آن زندگى مى‏كردند اين به نام خودشان بود ديگر در زمان خودشان خانه‏اى خريدند به نام دو تا پسر كه ديگر ايشان حق فروش نداشته باشند نتوانند بفروشند اما در تصرف در مال مردم براى خود خيال نكنيد كه فقط مرحوم حاج شيخ خيلى‏ها اينجور مقسمى داشت مرحوم آقاى حجت اين آدم مقدسى بوده انصافا با من رفيق بود خيلى مى‏گفت من يك روز خدمت مرحوم حجت نشسته بودم يك تبريزى آمد سهم امام بدهد و اين تبريزى سهم امام را داد آنوقت به من گفت كه به من اجازه بده من بروم دست آقا را ببوسم و اين پول را هم خودم بدهم به آقا گفتم مانعى ندارد آمد خدمت اقاى حجت و مرحوم آقاى حجت هم با ايشان گرم گرفتند و سلام و تعارف بعد مى‏خواستند دست آقا را ببوسند دست داد وقتى دست داد به مرحوم آقاى حجت ديدم كه رنگ مرحوم آقاى حجت گرم شد و بنا كرد بلرزد و او خداحافظى كرد و رفت من به مرحوم آقاى حجت گفتم چى شده گفت كه وقتى اين دست به من داد اين تاولهاى دست اين زبرى دست اين بر اثر كار ديدم اين پولها بر اثر اين كار است مى‏خواهم بخورم مى‏خواهم تقسيم كنم اين كار كرده با اين ارادت آمده دست منرا مى‏بوسد و اين پول را به من مى‏دهد درست صرف مى‏شود يا نه آيا اين آقا كه اينجور كار مى‏كند اينجور پول به من مى‏دهد من درست صرف مى‏كنم يا نه اينها زياد است كه راستى وقتى آدم برود در زندگيشان مى‏بيند كه همين مصداق «و اللّه‏ لَو أعطيتُ الا قاليم السبعة بما تحتَ افلاكِها على أَن أعصى اللّه فى نملةٍ أسلبها جلب شعيرة ما فعلته» و اين را هم بگويم از وقتى به دنيا آمدند كه اين حالت را پيدا نكردند مبارزه كردند راستى كار كردند همين طور كه مجتهد جامع الشرائط شد يك بال ديگر به نام عدالت پيدا كرد عدالت بالا است ديگر سهم امام را براى حوزه و صرف تقويت حوزه چونكه مال امام زمان خيلى برايش آسان است اما همين پول را يك تومانش را دادند به پسرش برايش خيلى مشكل است مرحوم آقاى قرهى به من مى‏گفت من ماهى بيست و پنج تومان مى‏دادم به احمدآقا بناى شهريه اينجور بنا بود به من گفته بودند بيست و پنج تومان و يك ماهى احمد آقا زنش مريض شد برديمش بيمارستان بيست و پنج تومان اضافه دادم حضرت امام از نجف براى من نوشتند كه اين دفعه پنجاه تومان چرا، چرا دليلش را ننوشتيد و نوشته بوديد پنجاه تومان احمدآقا همين آقاى قرهى به من مى‏گفت كه من موقعيكه من چيز مى‏نوشتم مى‏رفت خدمت امام آن را روى كاغذ باطل مى‏نوشتم يكوقت كاغذ نداشتم روى كاغذ سفيد نوشتم همان وقت ايشان روى كاغذ سفيد نوشته بودند كه اين حرفها را توى كاغذ باطله هم مى‏شود نوشت براى چه توى كاغذ سفيد نوشتى زياد است اينها ولى معمولاً مراجع بزرگوار علماى مقيد علماى سلف اينها خيلى تقيّد داشتند به مال مردم خيلى تقيد داشتند به زبانشان، رفتارشان، كردارشان، همين مرحوم حاج شيخ عبدالكريم كه البته اينها استاد خيلى تأثير دارد فوق‏العاده اينها بزرگان همنشين هم مباحثه اينها خيلى تأثير دارد ايشان يعنى همين مرحوم حاج شيخ مى‏فرمايند كه حاج سيد محمّد فشاركى اين حاج سيد محمد يكى از مراجع بزرگ است و راستى حتى رسيد به آنجا كه مرحوم ميرزاى بزرگ يعنى شاگرد مرحوم ميرزا بود و مرحوم ميرزا مى‏گويد من از حاج سيد محمد استفاده مى‏كنم و عجيب بوده از نظر علمى خيلى بالا بوده اما سهم امام مصرف نميكرده و مى‏گفته فقيرتر از من هم هست هر چه مى‏گفتند مال تو همه شهريه را بگير مى‏گفته كه نه عجيب اينجا است مرحوم حاج شيخ گفته بودند«مرحوم آقاى داماد برايم نقل كردند» من شهريه را مى‏گرفتم و مى‏دادم به ايشان به عنوان تبرك و ايشان نمى‏دانستند اين شهريه من است و من گرسنه مى‏ماندم اما شهريه را مى‏دادم به ايشان «سه تومان» و ايشان چون زن و بچه داشتند به سختى خودشان را اداره مى‏كردند يعنى اين شاگرد به آن مرجع تقليد پول مى‏داده و شهريه خود را خود گرسنه مى‏مانده و شهريه خود را مى‏داده به ايشان كه بعد كه مرحوم حاج سيد محمّد مريض بودند مرحوم حاج شيخ حتى لگن زير ايشان مى‏گذاشتند پرستارى ايشان را مى‏كردند وقتى حاج سيد محمد از دنيا رفت مرحوم حاج شيخ مدتها در سامرّا ماندند درس نخواندند براى پرستارى زن و بچه اين حاج سيد محمد باچى سرپرستى مى‏كرد با همان دو سه تومان شهريه آن نمى‏گرفت مى‏گفت لياقت ندارم او مى‏گرفت مى‏داد به استاد، خود گرسنه مى‏ماند اينها چيزى نيست كه تاريخ باشد اينها چيزى است كه همه‏اش حدس نيست نقل نيست بلاواسطه اينست مثل آقاى داماد مرحوم حاج شيخ ديگر نمى‏توانيم بگوئيم مرحوم حاج شيخ خلاف واقعه مى‏گفته مرحوم داماد خلاف واقع مى‏گفته همين صاحب مصباح اين مرد بزرگ اين حاج آقا رضا همدانى خيلى مرد بزرگى است اين هم مباحثه بوده است با مرحوم ميرزاى بزرگ، مرحوم ميرزاى بزرگ به زور مرجعيت را قبول كرد با يك حالت عجيب و غريبى گفتند وقتى مرجعيت را روى شانه ايشان گذاشتند مثل اينكه مار ايشان را گزيد قبول كردند مابقى فرار كردند مثل حاج آقا رضا قبول نكردند مراد اينجا است به مرحوم ميرزا گفتند كه مرحوم حاج آقا رضا از نظر فقر با دامادش لحاف‏دوزى مى‏كند و در اثر استفاده لحاف‏دوزى خود را اداره مى‏كند توى خانه يك مرجع تقليد لحاف‏دوزى مى‏كرد مى‏توانست كه اين طرف و آن طرف بزند كه مى‏توانست مى‏شد نمى‏گويم شماها اينجور باشيد نه مى‏شود نه بايد گفت نه مى‏خواهم اما مراد اين است كه سنگين نباشد براى شما كه بگوئيم عدالت ملكه است بايد اين ملكه را داشته باشيم بگوييم كه بعضى اوقات يك حيف و ميل‏ها از اين است كه اين ملكه در كار نيست يك كتاب برداشتن نشان از اين است كه ملكه در كار نيست تصرف در مال مردم ولو خيلى مختصر نشان از اين است كه ملكه نيست اين مراد است نه اينكه ما لحاف‏دوزى بكنيم آنوقت مرحوم ميرزاى بزرگ فهميد كه مرحوم حاج‏آقا رضا لحاف‏دوزى مى‏كند خيلى ناراحت شد معلوم است كه ناراحت مى‏شود كه چرا من نفهميدم چرا نمى‏گويد چرا بررسى نمى‏كند تحقيق نمى‏كند آنوقت با يك عذرخواهى بالاى ماهى ده تومان فرستاد خدمت ايشان خودشان گفتند اگر من بيايم بد است چون هم مباحثه‏اى هستيم حالا اينكه اعلم از من است بهتر از من است و من بروم پول به ايشان بدهم زشت است برويد از ايشان عذرخواهى بكنيد حالا اينجا وقتى پول را دادند به ايشان گفتند من كه صرف نمى‏كنم اما چون ايشان امر مى‏كنند چشم ولى من خرج و مخارجم 3 تومان است نه 10 تومان 7 تومان را برگرداندند گفتند تشكر مى‏كنم از شما چشم از اين به بعد لحاف‏دوزى نمى‏كنم از اين به بعد شهريه قبول مى‏كنم اما مخارج من سه تومان است شما ماه سه تومان به من بدهيد هفت تومان برگرداندند آقا زياد است اين بعضى اوقات چون آدم خودش يك عمرى يك جور ديگر زندگى كرده اينها برايش خرافات مى‏شود اينها برايش مصيبت مى‏شود اينها برايش دروغ مى‏شود اما وقتى برويم توى سطح اين اهل دل‏ها برويم توى سطح اين اولياءاللّه‏ ببينيم راستى اينها تصرف كردن در اموال من يادم نمى‏رود بچه بودم خيال نكنيد همه‏اش راجع به ما اهل علم است من بچه بودم يك آدم عامى بى‏سواد هم بود مى‏شناختمش حتى مى‏گفتند اين خيلى تقيّد به ظواهر شرع هم ندارد اين يك كسى مرده بود چهل نماز بهش داده بودند كه تو برو بده به آقايان اين آمده بود كسى را پيدا نكرده بود اين چهل نماز را آورده بود پيش پدر من كى مثلاً ساعت 9 شب دو سه ساعت از شب رفته پدر من مى‏گفت من يكى از اينها را قبول مى‏كنم مجانى هم مى‏كنم پولش هم براى خودت گفت نه گفت خوب پولش را هم بر مى‏دارم يكى را من مى‏خوانم بيشتر از يكى كه نمى‏توانم بخوانم مابقى را بايد اينطرف و آنطرف بدهى به آقايان مراد اين است اين بنا كرد مثل باران گريه كردن گفت آقا تو را به خدا قسم اين مار سياه را از روى دست من بردار و راستى اينجور است «اللهم انى اعوذ بك من نِقاشِ الحساب» سخت است مشكل است و نمى‏دانم ما بالاخره بايد همين جور كه خوب درس مى‏خوانيم «كه اين هم جايش خالى شده» خوب هم تقوا پيدا بكنيم يعنى دوش به دوش برويم جلو وقتى شرح لمعه تمام شد بايد ملكه تقوا درست شده باشد وقتى مجتهد جامع شرايط باشد آن ملكه تقوا بايد برو جلوتر بالا، بالا بايد برسد به آنجاها مشهور است كه مى‏گويند مرحوم شيخ انصارى را برايش از ايران پول آوردند درهم و دينار بود ريختند گوشه اتاق يك تپه پول شد آن آقاى طلبه گفته بودند پهلوى شيخ انصارى نشسته بودم هر دو داشتيم مطالعه مى‏كرديم شيخ كار او را تمام كرد و رفت اين پولها ماند كه بيايند ببرند يك دفعه اين پولها دل منرا بُرد نگاه به زرد و سرخ‏ها مى‏كردم به اين طلاها و نقره‏ها مى‏كردم يك وقت شيخ متوجه شد كه پولها دل منرا برده يك جمله گفت رو كرد به من گفت مى‏دانى اين پول چقدر پيش من ارزش دارد فضله در مستراح چقدر ارزش دارد اين همين مقدار پيش من ارزش دارد يعنى حرامش البته مراد حرامش بود يعنى همين جورى تصرف بكنم مثل اينكه تصرف در فضله بكنم. دلت را نبرد و راستى چنين است آنكه بحث امروز بحث كردم براى خاطر اين است كه مى‏خواهم بگويم آقايان سنگين نباشد اين حرفها برايتان اين سنگين شدن يك توجيه مى‏آوريد از اصل قضيه منحرف مى‏شويد ما طلبه‏ها بايد ملكه عدالت داشته باشيم اگر ملكه عدالت نداشته باشيم لنگ هستيم حالا برويم توى فقه و درستش بكنيم و اگر ما امام جماعت باشيم خودمان را عادل ندانيم و ديگران ما را عادل بدانند كافى است اين ها خيلى خوب اما يك مرجع تقليد مى‏خواهد تصرف در اين پول بكند جايز هست يا نيست اگر عادل نباشد جايز نيست اين سهم امام را بگيرد نمى‏تواند حرام است ديگر اينكه نمى‏توان گفت كه خودش را عادل بداند يا نداند حالا توى امام جماعت يك توجيه فقهى داريم يك قدرى برويد بالاتر بشويد مرجع تقليد اين مرجع تقليد را برايش سهم امام مى‏آورند اين مى‏خواهد قبول بكند بايد كى باشد بايد عادل باشد اگر عادل باشد مى‏خواهد رساله بنويسد مى‏تواند بدون عدالت رساله بنويسد؟ حرام است، حرام است كسى رساله بنويسد كه ملكه عدالت نداشته باشد مى‏خواهد قضاوت كند عدالت ندارد مى‏تواند قضاوت كند؟ نه رهبر است يك دروغ بگويد يك غيبت بكند خودبخود از رهبرى مى‏افتد يك مرجع تقليد است غيبت كند تصرف در اموال مردم كند خودبخود از مرجعيت مى‏افتد لازم نيست كسى او را از مرجعيت بيندازد از رهبريت بيندازد خود به خود از مرجعيت مى‏افتد حالا اگر تو نماز جماعت يك كارهايى بكنيم درستش بكنيم اما ديگر وقتى كه فضلا شماها برويد بالاتر بشود مرجع بشود رهبر بشود قاضى بشود امانت‏دار مردم ديگه آنجا كه عدالت واقعى است و مى‏خواهيم اين عدالت را اين عدالت بايد باشد ما طلبه‏ها مثل آهنگر كه چكش آلت دست او است عدالت آلت دست ما است اگرچه جور آهنگر چكش نداشته باشد نمى‏تواند كار بكند چه طور اگر يك نويسنده قلم نداشته باشد نمى‏تواند كار بكند ما طلبه‏ها اگر عدالت نداشته باشيم نمى‏توانيم كار بكنيم نمى‏شود و عدالت هم يعنى ملكه يعنى به طور ناخودآگاه بايد زبان من كليد داشته باشد دروغ نگويم غيبت نكنم تهمت نزنم شايعه قبول نكنم نگويم و بالاخره گناه زبان من نداشته باشد آنهم بطور ناخودآگاه حالا الحمدلله همه داريد ديروز مى‏گفتم تقوى مرتبه چهاردهم آن عصمت است همين طور كه شيخ انصارى مى‏گويد لذا چونكه مقوله به تشكيك است هر چه داريم بالاتر از آن مطلوب است خدايا قسمت مى‏دهيم به اين اولياء دين كه افتخار براى روحانيت هستند به اين افرادى كه حرفشان براى ما لذت‏بخش است كارشان براى ما شيرين است خدايا ما را از زمره اينها قرار بده.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 

 

[1]- احزاب / 33.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group