شماره درس: 141
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۴/۸
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث رسيد به جائى كه چه كنيم آدم شويم چه كنيم بتوانيم درخت رذالت را از دل بكنيم درخت فضيلت به جاى آن غرس كنيم بارور كنيم و از ميوه آن استفاده بكنيم هم ما استفاده كنيم هم ديگران اگر بشود خيلى خوب است خيلى مزه دارد امّا آدم شدن خيلى مشكل است ديگر نگفتيم در حاشيه چند جلسهاى مىخواستم در همين باره صحبت كنم امّا رفتيم در حاشيه رفتيم در مسائل ديگر و نشد. امروز در اصل اين مطلب صحبت كنم قرآن مىفرمايد كه شما خودتان نمىتوانيد، خدا بايد بكندمعلم اخلاق خداست و اين نمىتوانيد نمىشود معنايش همين است گرچه مقدمات دست خود ماست امّا بالاخره ذى المقدمه دست خداست و اين آيه خيلى تأكيد دارد و شايد كم نظير باشد از نظر تأكيد كه خودمان نمىتوانيم «فلو لا فضل اللّه و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا»[1] خيلى تأكيد دارد «فلو لا فضل اللّه و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا»[2] هيچ كسى هيچ وقت اين نمىتواند خودش را پاك كند و درخت فضيلت را غرس بكند نه بالاتر ومهمتر درخت رذالت را بكند.كندن درخت رذالت برسد به جايى كه حسود نباشد كى مىشود كجا مىشود به يك جايى كه منيّت نفسيت بر او حكمفرما نباشد برسد به يك جايى كه تعريف و تخريب براى او هيچ تفاوت نداشته باشد تعريفش را بكنند بلكه از تعريف بدش بيايد ناراحت بشود از تخريب، از انتقاد خوشش بيايد از انتقاد خشنود شود هديهاى باشد براى او از تعريف بدش بيايد از اينكه موجب غرور مىشود موجب نشاط مىشود اين غرور و نشاط بعضى اوقات پدرش را در مىآورد كجا پيدا مىشود راستى كسى برسد به جايى كه غرور علمى نداشته باشد ما طلبه ها غرور علمى نداشته باشيم كجا مىشود مرحوم شيخ انصارى دم مرگ مثل باران گريه مىكرد مىگفتند كه چرا تو كه همه چيز به همه كس نشان دادى به قول حضرت امام مىفرمود شيخ انصارى كه همه چيز را به همه كس نشان داد تو چرا؟ مىگفت براى اينكه من تو طهارت تو كتاب طهارت يك دروغ دارم نوشتم كه «و قال بعض من لا فهم له» خوب اين دروغ بود و حالا چه كار كنم يعنى راستى برسيم به جايى كه تو مباحثههاى طلبگى اصلاًناراحت نشويم اگر غلبهاى بر خصم پيدا كرديم خوشحال نشويم كجا پيدا مىشود آقا سيد محمد فشاركى خيلى بالا بود اين خيلى. اين اصفهانىها يك افراد خيلى بر جستهاى در تاريخ روحانيت دارند اين آقا سيد محمد فشاركى از همين فشارك اصفهان بوده خيلى بالا بوده و شاگردهايى مثل مرحوم آقا ضياء عراقى مرحوم كمپانى مرحوم نائينى اين شاگردها را تحويل داده و ايشان از نظر مالى خيلى در مضيقه بوده خيلى و مرجعيت هم قبول نكرد حالا مرجعيت را ببينيد چه جور قبولى نكرد جمع شدند عدهاى، از بزرگان توصيه مرحوم ميرزاى بزرگ هم بوده يعنى مرحوم ميرزا فرمودند كه اين مرجع بعد از من، توصيه مرحوم ميرزا رفتند پيش ايشان مثل شيخ شريعتها آقا شيخ عبدالكريمها مرحوم نائينىها آقا ضياءهاى عراقى. اين جلسه اول مثل اينكه تو مسجد بوده همراهشان آمد در خانه در خانه كه باز شد خودش ايستاد دم در كسى نيايد تو خانه گفت «تلك الدار الآخر نجعلها للذين لا يريدون علوا و لا فسادا و فى الارض و العاقبة للمتقين» رفت تو خانه و در را بست تيغشان نبريد گفتندخوب باز هم ميرويم دفعه دوم آمدند خوب اينها كه ساده نبودند مرحوم حاج شيخ و شيخ شريعه و مرحوم كمپانى اينها از وجوه نجف بودند گفتند در آخر كار يك جلسه آب پاك را روى دست همه ريخت گفت آقايان مرجعيت فقط به فقه و اصول نيست مرجعيت سياست مىخواهد عقل مىخواهد اداره مىخواهد من جُربُزه اداره ندارم ولو اينكه اعلم هم هستم خوب ديگر همه ساكت شدند آنها هم متدين بودند نمىخواستند كه مرجع تراشى كنند ديدند آره بابا مرجعيت و رهبرى فقط به فقه و اصول نيست خيلى چيزها مىخواهد تا بشود امام تا بشود مقام معظم رهبرى خيلى چيزها مىخواهد مرجعى كه خير وشر جامعه را تمييز ندهد حالا اين اعلمُ العلما باشد حالا اين كه نمىتواند مرجع باشد اينكه نمىتواند رهبر باشد بالاخره فرار كرد و مرجعيت را نپذيرفت حالا اين جا مرادم اين رسيده بود ديگه به همه جا رسيده اين جور كسها معلومِ كه از نظر تقوا خيلى بالاتر هستند معلوم مىشود خودسازى كرده امّا همين آقا سيد محمد فشاركى مىگويند رو منبر مىفرمود كه ما همه چيز را درست كرديم يعنى درس مىدهيم خلوصى منبر مىرويم محراب ميرويم خلوصى توانستيم تصرف در بيت المال نكنيم، امّا اين «انقلت، قلت» طلبگى روى منبر را من نمىدانم اين خلوص است يا نه مىخواهم غلبه كنم بر اين طلبه اين طلبه را ساكتش كنم يا اينكه راستى خلوص است مىخواهم چيز يادش بدهم نمىدانم چيه و مىسوزم از اينكه نمىدانم چيه راستى از اوجب واجبات است همين طورى كه همه بزرگان مىگويند از اوجب واجبات از نماز واجبتر خودسازى است از روزه و خمس و زكات و حج خودسازى است حتى از اعتقادات واجبتر است به قول حضرت امام اعتقادات متوقف بر خودسازى. والا اگر خودش را نساخته باشد ممكن است كتاب اعتقاد بنويسد همين كتاب اعتقاد برايش جهنم مىشود ممكن است همان توحيدش بوى گند بدهد گفته بود علمت خوبه ولى نمىدانم چرا بو مىدهد راستى بعضى اوقات بوى گندش را استاد آقا سيد محمد فشاركى مىشنيد اعلمُ العلماست امّا بوى گندش را استاد سيد محمد فشاركىها، ملائكه، عالم ملكوت بوى گند اين علم را مىشنوند لذا اگر علم فقه است متوقف بر خودسازى است بايد اول آدم شود بعد فقيه اگر فلسفه است متوقف بر خود سازى مرحوم صدر المتألهين اول اسفار كه وارد مىشود راستى به قول حضرت امام مىفرمدند كه «و من ادراك من صدر المتألهين» راستى «و من ادراك صدر المتألهين» همين آقا اول اسفار مىفرمايد كه متخصص در اشراق شدم ديدم عُجبِ خيلى حرفِها متخصص در مشّاء شدم ديدم كه تاريك است نور ندارد ضميمه كردم مشّاء را با اشراق حكمَت متعاليه شد ديدم بى ريشه است تمسّك به قرآن و اهل بيت كردم ديدم ريشهدار شد شد اسفار حكمت متعاليه ملاصدرا، خوب همين ميگويد متخصص شدم ديدم عجب على كلَ حالٍ مشكل است امّا لازمتر از همه چيز اگر اين نباشد همه چيز بوى گند مىدهد حالا ولو علم فقه باشد ولو فلسفه حكمت متعاليه باشد از همين جهت خود شما ببنيد مرحوم محقق نراقى در جامع السعادات بعدش مرحوم محقق نراقى در معراج السعادات مرحوم فيض در مُحجة و مرحوم حضرت امام بارها و بارها، مرحوم حضرت امام نقل از مرحوم آقا شاه بادى ميكردند بارها اينكه از اوجب واجبات اين مسئله خودسازى و مسئله آدم شدن ديگر علتش هم معلوم همان طور كه اصل مطلب عقلى است علتش هم معلوم اين از اوجب واجبات اين عقل مستقل است عقل مراد اين واجب، واجب تعبدى نيست واجب شرعى نيست واجب عقلى است لِمش هم عقل مىگويد چرا عقل مىگويد كه اگر خودسازى نباشد هرچه علم بالاتر وزر و بالش بيشتر راستى يك وقت مىرسد به آنجا علم در مقابل پيغمبر قد علم مىكند « بلعم باعور» مىشود به قول قرآن « واضله اللّه على علم» دانسته، دانسته بيچاره مىشود من يك دفعه به شما مىگفتم استاد بزرگوار ما مرحوم آقاى داماد مثل باران گريه مىكرد مىگفت كه آقا شيطان مىآيد پيش من مىگويد كه تعريف تو تعريف اسلام تخريب تو تخريب اسلام هر كسى كه تعريف تو را بكند بايد به او پول بدهى بايد به او آبرو بدهى بايد تعريف او را بكنى، براى اينكه تعريف اسلامِ تقويت اسلامِ و هر كه را كه با تو بد باشد بايد او را بكوبى چون اسلام را دارد مىكوبد لذا مىرسد به آنجا كه بيت المال مسلمانها صرف مىشود براى تعريفها بيت المال مسلمانها داده نمىشود به افراد مستحق مثل باران گريه مىكرد و اين جمله را مىگفت حالا شايد فضل حق رحمت حق اين مرجع واقعى را مرجعش هم نكرد و راستى اين جورى اگه آدم يك دفعه دام شيطان بيايد شيطان انسان را افسار بكند شيطان ملاتر از ماست خيال نكنيد كه شيطان بى سواد ِنه به قول مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدى گفته بود كه همه شيطان دارند من ملا شيطان دارم خوب معلوم ما ملا شيطان داريم اين جور نيست، كه شيطان ملا است توجيهاى آقا شيطان از توجيههاى هر توجيه گرى از هر روانشناسى از هر معلم اخلاقى از هر فقيهى فيلسوفى همه چيز بلد است ملا شيطان. اگر انسان خودش را بسازد ديگر معلوم ِ شيطان ديگر چه كار ميتواندباهاش بكند قرآن با كمال تأكيد مىفرمايد شيطان مىرود گم مىشود «انه ليس له سلطان على الذين آمنو و على ربهم يتوكلون»[3] انسان برود زير پرچم حق « انه ليس له سلطان» خيلى تأكيد دارد ديگر كلمه انّو ضميرش و بعدش جمله ليس و خيلى تأكيد دارد «انّهُ ليس له سلطان» براى كى، براى آدمها «انّما سلطانهُ على الذين يتولونه» اين هم مفهوم را ذكر كرده براى تأكيد كى شيطان مسلط بر اون است آنكه زير پرچمش باشد لذا اگر آدم بشويم ديگر زير پرچم خدائيم و شيطان هم مىرود گم مىشود ديگر شيطان چه كار مىتواند بكند « فبعزتك لاغوينهم اجمعين الاّ، الاّ عبادك منهم المخلصين»[4] ديگر اگر آدم شد مخلصِ اگر مخلص شد ديگر شيطان كاربردى به او ندارد اين كه نمىگويد «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» يعنى چون كه مخلصِ من دوستش هستم اينكه معنايش نيست نه چون مخلِص دشمنش هستم امّا كاربرد ندارم نمىتوانم كارى اش بكنم نمىشود لذا اول چيزى كه بايد درباره خودسازى ما توجه بهش داشته باشيم اين كه مشكل است خدا بايد رحم كند خدا بايد تلطف كند خوب حالا كى بايد با تضرع با توجه به اينكه مريضيم با دعا در مظانّ استجابت دعا بگوئيم خدا تو معلم اخلاق ما بشو. و اين واجبِ لازمِ الآن مثلاً شماها خوبانيد ديگر از خوبان شما شده در سجدهتان يكى از دعاهاى مهمتان در شب قدر مظانّ استجابت دعا در طوافتان بگوئيد خدايا مىدانى من آدم نيستم من را آدم كن كمِ، دعاها همه مىروند روى همان فسادِ اخلاقىها خدايا خانه ندارم خانهام بده خدايا علم ندارم علمم بده خدايا وجاهت ندارم وجاهتم بده خدايا زن ندارم زنم بده و همچنين همچنين امّا خدايا من حسودم حسادتم را رفع بكن بد اين حسادت خدايا اين عمامه جور نمىآيد با هوا وهوس يك كارى بكن مسلط بر هوا و هوس بشوم خوب اين بايد باشد اين اولين چيزى است كه قرآن مىگويد بايد باشد تا خدا نظر لطفى كند خدا معلم اخلاق ما بشود وقتى خدا معلم اخلاق ما شد خوب ديگر، ديگر زير پرچم خدا برويم در تعليم و ديگر علم هم مىشود علم لدنى ديگر علم مىشود علم وجدانى ديگر علم تعليم و تعلمى انقلت قلت هم نيست علم حضورى مىشود علم لدنى مىشود اگر خدا بدهد ديگر يابيدنىِ نه دانستنى و ما بايد از خدا بخواهيم خدا بدهد عفو بكند بعد هم مضراتش هم به طور يابيدنى به طور وجدان به طور علم حضورى به ما لطف بكند دوم تقوا، «فلولا فضل اللّه و رحمته» در آيات ديگر معنا مىكند كى مورد رحمت خدا مىشود متقى كى نزديك به خداست متقى و بالاخره كى خدا بهش عنايت مىكند متقى و الا اگر تقوا نباشد دور است پرت است ديگر تقوا نباشد سقوط است آن هم در دره سيل زده نه در دره جهنم «فمن اسس بنيانه على تقوا من اللّه و رضوان خير امٌ من اسس بنيانه على شفا جرف هارٍ فانهار به فى نار جهنم» اگر تقوا نباشد سقوط است بنا لب دره سيل زده معنوى سقوط، سقوطش تنها فنهار به فى نار جهنم بعدش هم اين جمله «انّ اللّه
لا يهدى القوم الفاسقين» اين هدايت بر اين هدايت تشريحى نيست همين هدايتى است الآن داريم بخثش را مىكنيم هدايت، هدايت عنائيه است يعنى بعضى اوقات خدا معلم اخلاق مىشود اين را مىگويند هدايت عنائيه است «هدىًللمتقين» اينجا هم مىفرمايند كه «ان اللّه لا يهدى قوم الفاسقين» معلم اخلاق براى كسى كه فاسقِ خدا نمىشود ممكنِ ماها به عنوان معلم اخلاق، معلمِ اخلاقِ يكى ديگر بشويم خودمان خراب بشويم ديگران هم خراب شوند يك انقلت قلت هم بكنيم و امّا راستى اگر خودسازى بخواهيم تقوا بخواهيم اهميت به واجبات همه، همه مخصوصا نماز، نماز خيلى انسان را مىسازد قرآن هم مىگويد سازندگى معلم اخلاق اهميت به مستحبات همه، همه مخصوصا نماز شب خدمت به خلق خدا خواندن قرآن سر و كار داشتن با قرآن دعا، راز و نياز با خدا امّا از اين دو مهمتر اجتناب از گناه، گناه ولو كوچك امّا براى سقوط انسان خيلى بزرگ است ديگر اينجا كه رسيد گناه كوچك و بزرگ ندارد هول دادن وقتى هولش بدهند ديگر سر كوه باشد مىافتد اگر هم لب يك ايوان باشد باز هم مىافتد ديگر اينجا كوچك و بزرگ ندارد اجتناب از گناه اگر گناه آمد فورا جبران تدارك، گريه، زارى، راستى چه جور يك طلبه در مقابل خدادر محضر خدا با علمِ اينكه خدا روزى اش مىدهد در مكانى كه خدا به او داد گناه مىكند معلوم خيلى گريه مىخواهد غسل مىخواهد، غسل توبه آمد خدمت امام صادق گفت من خودم موسيقى ندارم امّا همسايه دارد گوش ميدهم فرمودند واى پاشو برو غسل كن غسل توبه نماز كن نماز توبه، توبه كن براى اينكه اكر به اين حال مىمردى واى به تو بعد هم فرمودند بابا جان هر چيز را اهلى است شيعه كه اهل ساز و آواز نيست هر چيزى را اهلى است طلبه را كه اهل گناه نيست گناه براى فاسقهاست نه براى طلبهها راستى گريه، زارى اين هم كمِ تا كم كم اين روح خدا ترسى بشود در عمقِ جانِ ما به اين مىگوئيم تقوا وقتى روح خدا ترسى شد در عمقِ جان ما اين زمينه مىشود براى اينكه ما مشمول رحمت خدا فضل خدا بشويم وقتى مشمول رحمت او شديم آن وقت معلمِ اخلاقِ ما مىشود خدا آن وقت مىشود آسان ديگر مشكل نيست رسيدنش مشكل است اگر انسان برود زير پرچم خدا و معلم اخلاقش خدا بشود ديگه خدا ناگهان مىبينيم راه صد ساله را مىپيمايد مرحوم بحرالعلوم و مرحوم ميرزاى قمى با هم هم مباحثه بودند مرحوم ميرزاى قمى آمد قم و راستى هم از معلمهاى اخلاق بالا بود چون از نظر علمى هم خيلى بالا بود اين هِى مرتب مىشنيد كه بحرالعلوم، بحرالعلوم شده است اين تعجب مىكرد مىگفت آخه ما وقتى مباحثه مىكرديم كه اين خبرها نبود تا من نجف بودم كه اين خبرها نبود بالاخره مرحوم ميرزا قمى رفت كه ببيند چه خبر اين دريا كجا پيدا شده اين بحرالعلومى كه اين صفت را طلبهها به اين دادهاند لقب را دادند كجا پيدا شده رفت و چند روزى ماند و ديد راستى بحرالعلوم است راستى بحرالعلوم آن وقت شبى با هم تنها، بهش گفت آقا من كه تو را مىشناسم چه كردى به اينجا رسيدى گفت من با توسل در مسجد سهله خدمت ولى عصر رسيدم مرا در بغل گرفت سينه من به سينه آقا امام زمان بوسى امام زمان به لبهايم كرد بحرالعلوم شدم. راستى مىتواند بيايد روى منبر بگويد من كسى هستم كه ديگر ريشه ريا را كندم ريشه را خلوص را بر افكندم تقوا مىخواهد توسل مىخواهد ما طلبهها ملجأمان، پناهمان، آقايمان، آقا امام زمان و ما امام زمان را فراموش كرديم يك كسىاهل دلى خدمت آقا امام زمان رسيد و گفت من از دست اين طلبهها گله دارم براى اينكه طلبهها مرا فراموش كردند اين جيره خورها خود امام زمان مىگويد طلبهها جيره خواراى من به اين آقا مىگويد خدا را قسم بده به جيره خواران من تا دعايتان مستجاب شود امّا ما جيره خوار مىخوريم امام زمان را فراموش كردهايم معلوم ديگر خودسازى هم نمىشود كرد بحث ناقصِ بايد يك مقدار بيشتر در موردش صحبت شود . خدايا به حق حضرت ولى عصر از آن عنايات خاصِ خودت عنايات خاص وليت امام زمان به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره نور، آية 1.
[2] ـ سوره نور، آية 1.
[3] ـ سوره نحل، آيه 99.
[4] ـ سوره ص، آية 83.