موضوع درس:
شماره درس: 142
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۴/۱۵
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه چه كنيم خودسازى كنيم درخت رذالت را از دل بكنيم درخت فضيلت به جاى آن غرس كنيم بشويم مزكّى هفته گذشته گفتيم كه قرآن مىفرمايد اين كار، كار خداست معلم اخلاقِ واقعى خداست خدا بايد اين كار را بكند «فلو لا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احدٍ ابدا و لاكن اللّه يزكى من يشاء»[1] هيچ كدام شما حتما، يقينا بلا شك نمىتوانيد خودسازى كنيد نمىتوانيد درخت رذالت را از دل بكنيد درخت فضيلت به جاى او غرس كنيد بارور كنيد از ميوه آن استفاده كنيد حتما خودتان نمىتوانيد «و لكن اللّه يزكى من يشاء» كار، كارِ خداست هفته گذشته گفتم خوب اگر بخواهيم مورد فضل خدا مورد عنايت خدا بشويم چه كنيم گفتم تقوا در قرآن آيات فراوانى داريم كه اگر روح خدا ترسى در عمق جان ما حكومت كند دست عنايت خدا روى سر ماست شايد اگر آياتش را روى هم جمع كنيم حتما بيش از صد آيه مىشود «من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يتحسب» [2]اين يرزقه كه خورد وخوراك نيست فقط رفع مشكل مادى نيست فقط،بلكه مصداق كاملش رفع مشكلات معنوى است. يعنى تزكيّه است «وفى السماء رزقكم وما توعدون»[3] اين كه فقط نان و خورش نيست فقط مسكن و ازدواج نيست. و مصداق كاملش تزكيّه است فضائل بهترين نعمتهاى خدا بهترين رزق خداست، اين كه يك كسى كه خسيس است سخى شود يك كسى كه قسى است رئوف بشود خوب معلومِ بالاترين رزقهاست بالاترين نعمتهاست رفع مشكل «من حيث لا يتحسب» مشكل حسادت بالاترين مشكلهاست مشكل منيت بالاترين مشكلهاست و اين آيه مىفرمايد اگر متقى شدى پروردگار عالم رفع مشكل مىكند. روزى «من حيث لا يحتسب» مىدهد از راهى كه گمان ندارى درست مىشود. و بالاخره مسلّم است كه اگر ما متقى شديم اهميت به واجبات همه،هم مخصوصاً نماز، اهميت به مستحبات همه، همه مخصوصاً خدمت به خلق خدا، اجتناب از گناه همه، هم مخصوصاً حق الناس، واگر گناه آمد فوراً عذر خواهى توبه انابه كم كم اينها ملكه بشود روح خداترسى در ما حكمفرما شود در عمق جان ما ريشه كند مىشويم مورد فضل خدا مورد رحمت خدا واين ايه «لو لا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احدٍ و ابدا ولكن اللّه يزكى من يشاء» مىفرمايد خدا به طور نا خود آگاه ديگر تو را آدم مىكند و ما براى تقوا اگر هيچ نتيجه نداشتيم جز همين بس بود كه بگوئيم تقوا چيز خوبى است خدا ترسى به نحو ملكه چيز بامزهاى است كه به طور نا خود آگاه يك وقت چشمها را باز كنيم ببينيم ديگر تظاهر نيست مثل بحرالعلوم بتواند ادعا بكند ديگر ريا ندارد ريشه ريا را سوزاندند ديگر منيت، خوديت نيست، تكبر نيست ديگر به جاى خود محورى، خود خورى، خودگرائى، ديگر گرائى، ديگر محورى ديگر خواهى، اين اول، يعنى راه آدم شدن توجه به اين كه معلم اخلاق خداست و مابايد خود را در معرض رحمت خدا در معرض فضل خدا قرار بدهيم تا اين معلم اخلاق به طور ناخودآگاه مارا آدم كند و اگر بخواهيم از اين راه بايد شروع بكنيم مطلب دومىكه باز همينِ امّا به يك عبارت ديگرى اين كه صفات رذيله معمولاً شاخ و برگ دارد ميوه تلخ دارد و ميوه تلخ دارد و و شاخ و برگِ او گناه است «ان النفس لامارة بالسوء» اين «ان النفس الامارة بالسوء» خوب معنايش ديگر همينه يعنى حسادت متر تب مىشود بر او گناهانى آدمى كه بخيل مترتب مىشود بر بخلش گناهانى، يعنى بعضى از گناهان سرچشمه مىگيرد از حسادت بعضى از گناهان سر چشمه مىگيرد از تكبر بعضى از گناهان سرچشمه مىگيرد از غرور علمى، يا غرورهاى ديگر، بعضى از گناهان سرچشمه مىگيرد از منيت، خوديّت پس از شاخ و برگ صفات رذيله ميوههاى صفات رذيله گناه است و اگر درختى را شاخ و برگش را بزنند، ميوهاش را بچينند اين درخت كم كم پژمرده مىشود ريشه كن نمىشود امّا پژمرده مىشود ديگر كمكم مىرسد به آنجا ميوه نمىدهد شاخ و برگِ درخت چيده شده، كنده شده ريشه تنه بيشتر نيست آتش زير خاكسترِ و بالاخره درخت پژمردهاى است اگر اين درخت پژمرده نخشكد لااقل ديگر پژمرده است نمىتواند طوفانى بشود نمىتواند كار بكند. خوب وقتى چنين باشد باز اجتناب از گناه، اجتناب از همه گناهان مخصوصا حق الناس اين موجب مىشود درخت رذالت دگر طوفانى نشود ديگر نتواند ميوه بدهد ديگر پژمرده باشد آتش زير خاكستر باشد لذا از اين نظر هم باز چه كنيم خود سازى كنيم از كجا بايد شروع كنيم اجتناب از گناه، لذا اين سير و سلوكىها معمولاً به شاگرد هايشان كه دستور مىدهند همين دستور را مىدهند مرحوم آخوند ملا قلى همدانى اين مرد راستى چيز دار خيلى چيز داشته مرحوم آخوند راستى به يك مقامهاى خيلى بالا رسيده بود راستى با يك اشاره مىتوانسته كارها بكنه با يك عتابها مىتوانسته آدمها بسازد اين مرحوم آخوند ملا قلى معمولاً به شاگردها مىگفته در كتاب ها كه مربوط به ايشانِ اين را دارد ايشان مىفرمايد كه هيچ جيزى را در سير و سلوك در تهذيب نفس از تقيد به ظواهر شرع نمىبينم انسان متقيد به ظواهر شرع باشد بهترين چيزها براى خودسازى است و راستى چنين است به تجربه هم اثبات شده اين آدمهائى كه راستى بازيشان نمىآيد متقى هستند راستى به نماز اهميت مىدهد در وقتى كه موذن مىگويد اللّه اكبر تلاطم درونى پيدا مىكند اگر يك گناه آمد يك تلاطم درونى در آن ايجاد مىشود تا عذر خواهى نكند، توبه نكند رها نمىكند اينها، اين تقيد به ظواهر شرع انسان را مىسازد لااقل آن درخت رذالت را پژمرده مىكند و همين مقدار هم بسِ بخواهيم ما ريشه كنش بكنيم آن همان است كه مرحوم حاج شيخ گفتهاند ملا شدن چه مشكل آدم شدن محال است آن خيلى حرف دارد، خيلى كار دارد به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام چهل سال خون جگر مىخواهد نه سر سرى، خون جگر مىخواهد تا انسان بتواند ريشه يك صفت رذيله را از عمق جانش در بياورد آن كار دارد خيلى امّا اين پژمرده كردن ديگر نتواند اذيت بكند ديگر صفت رذيله نتواند كار بكند اين همين كه شاخ و برگش را بزنيم و ميوه تلخش را مواظب باشيم ندهد، و بالاخره آتش زير خاكستر مىشود اين به واسطه تقيد به ظواهر شرع حتما حاصل مىشود حتما مىشود گفتم اين سير و سلوكىها معمولاً دستور اول، نسخه اول كه به شاگرد مىدهند، مىكويند اجتناب از گناه يا مىگويند توجه به ظواهر شرع همه همه يا مىگويند اجتناب از گناه ديگر مىگويند اجتناب از گناه همان تقيد به ظواهر شرع است انسان گناه نكند معنايش اين است كه بايد همه واجبات را به جا بياورد انسان گناه نكند بايد تقيد به مستحبات داشته باشد و الا اعراض از مستحبات كه حرامِ يك كسى موقع نماز كاسبى كندنماز جماعت هم بر پا شده اين حرامِ اعراض از مستحبات حرامِ يك كسى هم هى مىلوله تو رختخواب هم مزاحم خودى هم مزاحم خانمش بشود كه پا نشود نماز شب بخواند اين حالش را نداشته باشد هميشه اين اعراض از نماز شب مسلما حرامِ، خصوصا براى ما طلبهها امام زمان مىفرمايند ننگ است براى طلبه نماز شب نخواند راستى هم ننگِ چه جور مىشود طلبه نماز شب نخواند. لذا اين فرمايش اينها كه گاهى مىفرمايند اجتناب از گناه گاهى مىگويند تقيد به ظواهر شرع برمىگردد به يك چيز و بهتر حرفها اينكه راستى انسان يك كارى بكند مشكل هم هست كه روح خدا ترسى در عمق روح وجان او حكمفرما باشد ديگر راستى در وقت گناه غافل نباشيد گناه رامثل مار بدانند حق الناس را مثل عقرب بدانند ديگر اينجاها كه غفلت معنا ندارد اگر اين تقيد به ظواهر شرع پيدا شد ديگر خواه ناخواه خودسازى پيدا مىشود اون ديگر به طور ناخود آگاه هم هست يعنى همين كه قرآن مىفرمايد ديگر خدا اين را مزكّى مىكند و راستى هم مزه دارد كه انسان برسد به جائى كه معلم او خدا باشد خيلى خوبِ معلم اخلاقش خدا باشد. اين هم دوم. سوم چيزى كه در مسئله موثر است و بايد هم باشد توجه. توجه به اين كه حسادت خيلى بدِ آدم را حتما جهنمى مىكند توجه به اين كه منيت، غرور علمى، تكبّر، اينها آدم را به سقوط مىكشاند اصلاً پيش خدا آدم متكبر ديوانه است «ان اللّه لا يحب كل مختالٍ فخور» و اين مختال يعنى سفيه يعنى آدم خيال باف يعنى ديوانه قرآن مىفرمايد خدا اين ديوانه را دوست ندارد يعنى متكبر، راستى هم كه آدم متكبر آدمى كه به چهار تا اصطلاح يك غرور علمى داشته باشد و اينها يك سفاهتىِ ديگر يك سفاهتِ. روايت هم داريم كه پيغمبر اكرم رد مىشدند ديدند كه اطراف يك نفرى را دارند پيغمبر فرمودند كه چه خبرِ گفتند ديوانه پيغمبر اكرم فرمودند نه بابا اين ديوانه نيست اين مريضِ. يعنى يكى از رگهاى مغزش نمىتواند فرمان بدهد و اين مريضِ و اختلال عصبى پيدا كرده است. و فرمودند مىخواهى بهتان بگويم ديوانه كىِ. آن زنى كه متكبرانه در خيابان راه برود ديگران را جذب خودش بكند. لذا ديوانه امروزه زياد داريم. همين مسئولينشان ديوانهاند آنهائى كه بهشان امر و نهى مىكنند و هم خودشان و ما بى تفاوتها راجع بهشان ديگر نمىدانم ما چى. وآن كسانى كه ترويجشان مىكنند و آن كسانى كه با اين اوضاع دردسر براى جوآنهابراى ديگران درست مىكنند بعد همين جاست كه پيغمبر اكرم مىفرمايند زن متكبرى كه در خيابان جذب بكند مردم را اين ديوانه است والا اون كس كه عربده بكشد اون مريضِ مريض. توجه به اين امور اين همين كه استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبائى در زمان مرگ، خانمش گفت كه هى مرتب گفت توجه، توجه، توجه من خاطره شيرينى دارم از ايشان شايد سه چهار روز قبل از مرگ ايشان يك عدهاى از ما، از شاگردهاى ايشان كه نظر لطف به اين شاگردها داشتند مرحوم علامه طباطبائى به شاگردهاى خودشان نظير آقاى مصباح، نظير آقاى جوادى، يك لطف خاصى داشتند يك عدهاى اين جورى رفتيم خدمت ايشان، ايشان در مجالس خيلى مودب مىنشستند. حرف هم نمىزدند هميشه اين جور بود حضرت امام هم همين جور بودند خضزت امام در مجالس عمومى حرف نمىزدند و آدم غريبه اگر حضرت امام را نمىشناخت خيال مىكرد اين يك كسى است كه عمامه سرشِ امّا سواد ندارد ديگران انقلت قلت داشتند نمىدانم مباحثه طلبگى مىكردند ايشان صاف نشسته بودند. ايشان علامه طباطبائى اين جور بود و تو مجالس دو زانو مىنشستند آن وقت هم كه رفتيم خدمت ايشان خيلى مودب نظير مودبِ يك شاگرد در مقابل استاد ايشان در مقابل ما نشسته بودند و ما هم كه خوب ديگر با ايشان رودربايستى نداشتيم مسائل سياسى آمد جلو يك مقدار كه يك مقدار كه مسائل سياسى آمد من ديدم كه ايشان زجر دارند مىكشند راستى هم وضع حالشان بد بود به ايشان عرض كردم يك نصيحت به ما بكنيد تا مرخص بشويم ايشان فرمودند چيزى يادم نيست بلافاصله گفتند كه اين آيه يادم آمد «فاذكرونى اذكركم» توجه توجه به اين كه همه جا محضر خداست ما در محضر خدائيم. توجه به اين كه صفات رذيله اينها دشمن خدا هستند و ما با دشمن خدا نبايد آشنا باشيم اين قضيه گذشت دو روز بعدش من مهمان عزيزى هم داشتم آقاى محمدى گيلانى آمدند در خانه گفتند كه وضع آقاى طباطبائى خوب نيست بيا برويم خدمت ايشان گفتم من الآن نمىتوانم به زور ايشان مرا نشاندند تو ماشين و حتى جورابهايم پايم نبود رفتيم خدمت ايشان آن موقعى كه رفتيم ايشان نفس مصنوعى داشتند و نمىتوانستند نفس بكشند چشمهاى مباركشان فرو بسته بود ما يك مقدارى دم در ايستاديم به ايشان نگاه كرديم ديگر آمديم. تا از اتاق آمديم بيرون ايشان فوت شدند حالا اينجا مرادمِ خانم ايشان مىگفتند كه دم مرگ ايشان نفس پيدا كردند دم مرگ ايشان چشمهايشان را باز كردند و حرف آخرشان يك توصيه بود به همه توجه توجه توجه. اين همان «فاذكرونى اذكركم» كه دو روز قبل به ما مىگفتند امروز دم مرگ به ما گفتند اين توجه توجه توجه همه مصيبتها از غفلت درست مىشود ببيند اين آيه مىگويد چه «و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس»[4] «اكثرهم لا يعقلون اكثرهم فاسقون اكثرهم لا يشعرون» كه اينجا مىگويد «و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس» اينها كيا هستند. «لهم قلوب لا يفقهون بها» «و لهم اعينٌ لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون»[5] اين «اولئك هم الغافلون» يعنى اگر حرف آقاى طباطبائى اين مرد بزرگ اين معلم اخلاق اگر حرف ايشان نباشد توصيه ايشان نباشد ما به طور ناخود آگاه جهنم را طى مىكنيم ديگر نه چشم داريم ببينيم نه گوش داريم بشنويم نه دل داريم بفهميم امّا به طور ناخودآگاه هم داريم جهنم مىرويم ديگر اينها هم«اولئك كالانعام بل هم اضل» كه شايد معنايش اين باشد اينها ديگر سيرتا آدم نيستند آنهائى كه چشم بصيرت دارند وقتى بهشان نگاه بكند مىبيند كه حيوانند از حيوان پستتر مرحوم صدرالمتألهين در اسفار مىفرمايد ـ من روايتش را نديدم ـ روايت اين جورى مىفرمايد بعضىها مىآيند صف محشر زشتتر از هر ميمونى زشتتر از هر خوكى. كه در روايات دارد هم به شكل بوزينه است در حالى كه به شكل بوزينه است به شكل خوك در حالى كه به شكل خوك به شكل سگ و در حالى كه به اين اشكال هست آن آدم تو دنيا هست حالا اين را ديگر چه جورى آنهائى كه چشم بصيرت دارند مىدانند چه جورى امّا اين كه مىخواهم الان بگويم «اولئك هم الغافلون» ما بايد يك توجه داشته باشيم مريضيم كى ميتواند تو اين مجلس پا بشود بگويد من صفت رذيله ندارم. خوب وقتى كه دارم از هر سرطانى بالاتر است حسادت بالاترِ يا سرطان مثلاً روده، مسلم حسادت. براى اينكه به قول قرآن سرطان معنوى آدم را الاغ مىكند آدم را حيوان مىكند آدم را جهنمى مىكند امّا آن سرطان معده خوب خيلى بالا برود آدم را مىكشد. راحت مىشود ديگر از اين اجتماع فعلى راحت مىشود مىروند خاكش مىكنند سر و كارش با خدا مىشود بالاخره خدا هم ارحم الراحمينِ آن كه چيزى نيست مردن الان خيلى خوبِ راستى مخصوصا براى كسانى كه درد دين داشته باشند مردن خيلى خوبِ گواراست امّا چى بدِ مردنِ روح و اگر ما توجه نداشتيم « اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون» ديگر اينجا حرام ديگر توجه به اينكه مريضيم توجه به اينكه بايد خود سازى كنيم بدون توجه نمىشود توجه اينكه بايد كار كنيم سخته مشكله درخت رذالت را از دل كندن خيلى مشكلِ توجه به اينها اين توجه. توجه،بعد توجه و مىتواند خيلى كار بكند اينها ديگر بسِ مان است بحث ناقصِ انشاءاللّه هفته ديگر دربارهاش صحبت مىكنم. خدايا مريضيم تو را به حق اولياءت تو را به حق امام حسينت توفيق خودسازى توفيق تقـوا توفيق اين كه بيائيم زير پرچم تو و تو معلم اخلاق ما باشى به همه ما عنايت بفرما.
[1] ـ سوره نور، آيه 21.
[2] ـ سوره طلاق، آيه 2.
[3] ـ سوره ذاريات، آيه 22.
[4] ـ سوره اعراف، آيه 179.
[5] ـ سوره اعراف، آيه 179.