موضوع درس:
شماره درس: 144
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۵/۵
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث هفته گذشته در باب مراقبه بود قانون مراقبه كه به آن قانون محاسبه هم مىگويند كه اين قانون مراقبه، قانون محاسبه گفتم كه قانون خوبى است. براى اينكه حال توجه به ما بدهد خوب قانونى است و گفتم اين قانون مراقبه و محاسبه را بعضى مختصر، بعضى متوسط و بعضى مفصل فرمودند. به عبارت ديگر قانون مراقبه سه قسم است يا بگوئيم سه مرحله است يك مرتبهاش خيلى مفصل يك مرتبهاش خيلى مختصر كه ما مفصلش را با هم بحث مىكنيم تا به متوسط و مختصرش برسد آن را هم بايد يك بحثى روى آن كرد. مفصلش را گفتم كه اين است اولاً قبل از همه چيز توجه به اين كه در محضر خداست اگر بتواند اين توجه را دائمىاش كند ديگر به رتبه تالى تلو عصمت مىرسد و هفته گذشته گفتم اصلاً عصمت يعنى هيمن توجه. به قول شيخ انصارى معناى عصمت يعنى همين، به قول حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» عصمت را كه مىخواستند معنا كنند همين جور به اين توجه معنى كردند به مرتبه آخر توجه. و راستى اگر آن هدف از خلقت را كه دوام توجه باشد اين دوام توجه براى كسى پيدا شود معلوم است ديگر گناه نمىكند چنان چه به طور ناخود آگاه همه صفات رذيله ريشهكن مىشود به طور ناخودآگاه ديگر حسادت، تكبر، منيّت، غرور و امثال اينها نابود مىشود حالا اين توجه و لو فى جمله ضرورى است اين قانون مراقبه. متوجه باشيم در محضر خدائيم علماى علم اخلاق تا همين جا گفتند من هفته گذشته عرض كردم يك مقدار مخصوصا براى ما طلبهها بيشتر، توجه به اين كه ما در محضر مقدس حضرت ولى عصر هستيم. و قوام من قيام من، قوام وجودى من به واسطه ايشان است و اين توجهها خيلى كار مىكنند خيلى، مرحوم فشاركى «رضوان اللّه تعالى عليه» اين يكى از مراجع تقليد بوده است در اصفهان امّا روى منبر مىرفته است. خدا درجاتشان عاليست، عالىتر بكند. ايشان منبر هايشان را يك كتاب كردند به عنوان، عنوانُ الكلام و اين عنوان الكلام گرچه منبرهايش قديمى است امّا يك نكات خيلى خوبى در اين عنوان الكلام است و راستى يك نكات خوبى دارد از نكتههاى خوبش به يك تناسبى ايشان مىفرمايند كه قحط و قلا شد يك زن سيدهاى آمد پيش همسايهاش و همسايهاش امكانات داشت تمكن داشت گفت كه بچه هايم در مضيقه هستند همسايه بى ادبى كرد گفت كه هر چه بخواهى بهت مىدهم به شرطى كه ناموست را به من بدهى مرحوم آقاى فشاركى مىگويند اين لرزيد رنگش زرد شد نتوانست حرف بزند و رفت. رفت و دفعه ديگر دو سه روز بعد آمد باز گفت و آن هم آن بى ادبى را باز تكرار كرد معلو مىشود اين خانم علاوه بر اين كه مقدس بوده است عفيف هم بوده است معلوم مىشود زرنگ هم بوده است دفعه سوم آمد و اظهار كرد و آن هم همان اظهار بى ادبى را كرد گفت حاضرم امّا شرطش اين است كه مرا به جائى ببرى كه هيچ كس نباشد اين ادم متمكن خيلى خوشحال شد گفت خوب معلوم است تو را به جائى مىبرم كه احدى نباشد و بالاخره بردش در يك خانهاى و بردش در اتاق و در اتاق را هم بست ديد اين زن دارد مىلرزد گريه ميكند. گفت چرا گريه مىكنى گفت به شرطت وفا نكردى آخر بنا شد تو مرا جائى ببرى كه كه به غير از من و تو احدى نباشد گفت كه خوب احدى نيست گفت نه اينجا خدا هست. من و تو در محضر خدائيم و تو مىخواهى عمل منافى با عفت با من بكنى در محضر خدا معلوم است بعضى اوقات جملات يك جرقه مىشود اگر از دل هم بلند شود ديگر آن جرقه خيلى عالى مىشود و آن جرقه هست كه گاهى دل انسان را مثل انبار بنزين شعله ور مىكند اين جور شد و آتش شهوت را خاموش كرد آن زن هم به آن دعا كرد گفت خدا آتش دنيا و آخرت رابر تو خاموش كند همان طور كه آتش شهوت را از من خاموش كردى و رفت و بالاخره او گندم داد به او امكانات داد به او. حالا اين جمله مرحوم آقاى فشاركى راستى انسان در وقت گناه توجه داشته باشد خدا هست خيلى ديگر بى حيائى مىخواهد باز هم دروغ بگويد دروغ براى گول است خوب وقتى توجه كند كه ديگر خدا گول بخور نيست خدا توجه دارد كه اين حرفش مطابق با دلش نيست اين مرتبه اول است در قانون مراقبه و محاسبه است بعد اين توجه آن توجه هائى كه قبلاً گفتم توجه داشته باشد اين كه مسئله خودسازى. غير مسئله اين است كه انسان تقوا پيدا كند آن هم مشكل است كه انسان متقى بشود خيلى مشكل است روح خدا ترسى در عمق جانش باشد خيلى مشكل است امّا آنكه راستى در سر حد محال است انسان برسد به يك جائى كه ديگر خود را نبيند تا عملش ببيند نفسيتها، منيّتها ريشهكن بشود توجه به اين كه اين كار مشكل است امّا توجه به اين كه اين كار اوجب واجبات است. اگر منيّت باشد نمىگذارد انسان بهشتى بشود نمىشود و از آن طرف هم به اين زودىها ريشهكن نمىشود. اين صفات رذيله بعضى اوقات اين جورى است كه در حالات عادى كارى به انسان ندارد. امّا آنجا كه بايد شعله ور بشود در مواقع استثنائى در آن مواقع استثنائى يك وقت شعله ور بشود دين را مىبرد. همان كه يك دفعه بهتان مىگفتم كه مرحوم آيت اللّه العظمى گلپايگانى مىفرمودند كه هم مباحثهام دم مرگ بود رفتم بالاى سرش، تا چشمش به من افتاد به من گفت آقا سيد محمدرضا اين خدا خيلى ظالم است گفتم چرا گفت براى اينكه من وتو باهم، هم مباحثه بوديم حالا تو چرا اين رياست و اين شهرت و من خانه نشين و هيچ كس مرا نشناسد و تو از مراجع بشوى. تواستثناها يعنى ممكن است در موارد عادى امكان نداشته باشد آتش زير خاكستر باشد امّا ناگهان در استثناها مىزند به آن بالا بالاها خدا خيلى ظالم است. نمىگويد هم مردم ظالم است خدا ظالم است توجه به اين كه صفات رذيله مثل فسق نيست گرچه اين هم مثل همان است خدا نكند كسى ملكه تقوا نداشته باشد آن هم پدر در مىآورد امّا آنكه ناگهان شعله ور ميشود دين را مىبرد صفت رذيله است لذا از اوجب واجبات است كار كردن در اخلاق از اوجب واجبات است و متأسفانه هيچ كداممان كار نمىكنيم. كى وقتش را مىگذارد براى خودسازى اقلاً در بيست و چهار ساعت يك ساعت كى قانون مراقبه و محاسبه دارد من خيال نمىكنم در اين مجلس كسى باشد كه قانون مراقبه و محاسبه داشته باشد در حالى كه از اوجب واجبات است و اين اوجب واجبات را همه هم مىگويند يعنى من كسى را سراغ ندارم از علماى علم اخلاق از بزرگان كه نگويند از اوجب واجبات است اين توجه اول به اين ابعادى كه عرض كردم. نوبت اول مىرسد به عمل اينها چون كه خودشان نماز شب خوان بودند خودشان نماز اول وقت خوان بودند مىگويند بعد از نماز صبح بعد از تعقيباتش قبل از طلوع آفتاب يعنى آن وقت خاصى كه در روايات ما آمده وقت بهشت است بين طلوعين از اوقات بهشت است انصافا براى كسانى كه اين جور شمّها، اين جور چشمها را داشته باشند هم بوى بهشت مىشنوند هم وقت بهشت مىبينند مىگويند اين موقع، با نفس خود مشارطه كند. آن هم مىگويند كه با دل، نه با زبان، اين همان تلقين است كه روانشناسها پا فشارى روى اين تلقين دارند و راستى تلقين چيز خوبى است خيلى عالى است هم به تجربه اثبات شده است نفيا يا اثباتا چيز خوبى است هم روانشناسها خيلى روى آن حساب مىكنند و هم ديگران. در مثنوى اين آقا خيلى از مثالهاى تلقين آورده شده است كه يك تأثير به سزائى داشته است لذا اين تلقين چيز خوبى است. لذا علماى علم اخلاق مىگويند مشارطه كنيد يعنى بنا كند با نفسش حرف بزند با آن بعد جسمانى، به عبارت ديگر آن جنگ درون كه بعد روحانى با بعد جسمانى هميشه تو جنگ است هميشه جبهه است و بالاترين جبهه بالاترين ثوابها «مرحبا بقومٍ غزو الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر» و آن جهاد اصغر گاهى است اين جهاداكبر هميشگى است هميشه آن بعد روحانى من با آن بعد جسمانى من هميشه در جنگ و من نمىدانم حالا برويم تا كجاها پيغمبر اكرم مىفرمايند من هم دارم زنجيرش كردم و راستى هم همين جورها است «انا بشر مثلكم يوحى الى»[1] حالا كارى به آنجا نداشته باشيم ما خود ما هميشه اين بعد جسمانى بعد روحانى در جنگند. آن وقت آن بعد روحانى با آن بعد جسمانى مشارطه كند نحوه مشارطهاش را گفتند امّا معمولاً خود انسان موارد، مواضع، زمان، مكان مىتواند چه جورى حرف بزند مثلاً اينها گفتند بگويد كهاى نفس امّاره اگر با من بيائى با من مدارا كنى بهشت مال ماست آسايش مال ماست رضايت خدا مال ماست و اگر نيائى مخالفت كنى و من زمين بخورم جهنم آن هم مال من نه، مال تو هم آرى «كلما نضجت جلودهم بد لنهم جلود اغيرها»[2] من بسوزم تو مىسوزى و غضب خدا مال ماست مال من تنها نيست مال تو هم هست اگر غضب خدا در دنيا عذاب استيصال بشود مال من مالِ توست اگر غضب خدا در قبر و برزخ و قيامت باشد مال من است مال تو است و بالاخره جهنم مال من، مال توست پس بنابراين بيا با من بساز بيا با هم بهشتى بشويم بيا با هم سعادتمند باشيم علماى علم اخلاق مىگويند كه التماس بهش بكنيد هى التماس، تو را به خدا قسم تو را به امام زمان كه قبولش ندارى قسم البته قبولش را ندارى را من مىگويم تو را به خدائى كه هميشه مخالف با او هستى قسم بيا با هم بسازيم بيا من به واسطه تو كه براق من هستى عروج بكنيم مىگويم التماس بهش بكنيد. اين مىشود مشارطه آن وقت اين مشارطه راعلماى علم اخلاق مىگويند اين كسى نيست كه به شرطش عمل بكنداين عهد شكن است «ان النفس لا مارة بالسوء الا ما رحم ربى» [3] لذا اين بايد مثل دشمن در جبهه مراقب اين باشد مراقب اين دشمن باشد مراقبه يعنى مواظبت و آنها مثال مىزنند مىگويند دو تا شريك كه يكى از شريكها آدم خوبى است امّا شريكش آدم دزدى است چه جور مواظب اين شريكش است هميشه بايد مواظب نفس امّاره باشد هميشه. يك دفعه از دست انسا در مىرود و كار خودش را مىكند لذا مراقب بايد باشيم مراقبه حسابى نظير همان مثال من شايد بهتر از مثال آنها باشد نظير مراقبه در خط مقدم جبهه چه جور نظامى در خط مقدم جبهه مراقبت كامل دارد مواظبت كامل دارد از دشمن اين بايد در روز چنين باشد اين توجه توجه توجه ناگهان اين توجه مىشود دوام توجه اين را فراموش نكنيدها اين جمله استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى دم مرگ كسى كه لا اله الاللّه رسوخ كرده بود در عمق جان او احتياج نداشت كه بگويد لاالهالاللّه باز هم مىخواست ديگران را بسازد دم مرگ هى مىگفت توجه توجه توجه توجه و بعد از دنيا رفت خيلى عالى است توجه.آن وقت علماى اخلاق مىگويند كه بعضى اوقات اين از دست انسان در مىرود يعنى گناه ميكند يا آن صفت رذيله كار مىكند يك غرور يك منيّت يك تجاوز در مال مردم يك غيبت از دستش هم بعضى اوقات در مىرود و راستى هم اين جورىها هستها، اگر اين صفت رذيله ريشهكن نشده باشد نمىشود شبانه روز يك جا از دست انسان در نرود. حالا ولو اين كه من من بكند تو خانه عصبانى بشود. خيلى از اين عصبانيت هائى كه تو خونه مىشويم با مردم نمىشويم فرق آن اين است كه آنجا نفسيت داريم در ميان مردم نفسيت كمتر داريم پيش بزرگان اين جور عصبانىها نمىشويم اين جور حرفها نمىزنيم لذا از دست انسان در مىرود اين نفس امّاره خوب اگر شد چى عتاب. چرا چنين شد اين همان توبه است كه در روايات ما آمده كه اگر گناه آمد فورا توبه و اينجا علماى علم اخلاق مىگويند اين اگر مىتواند فورا غسل كند مثلاً نعوذ باللّه اين يك دروغ گفت از نفسيت سرچشمه گرفت فورا برود غسل كند غسل توبه، دو ركعت نماز بخواند نماز توبه از مستحبات هم است هم غسل توبه از مستحبات است غسل وارده به عنوان قضا و اينها هم نمىخواهد به عنوان ورود هم نماز توبه داريم دو ركعت نماز بخواند نماز توبه بعد از نماز تضرع، زارى اولاً با خدا بعد عتاب سر نفس امّاره چرا چنين كردى مگر معاهده نكرديم كه با هم گناه نكنيم مگر مشارطه نبود چرا بى وفايى چرا اينقدر بدى مىكنى امّا بعد از عتاب مثل كسى كه تربيت كودك ميكند چطور عتاب مىكند ازش التماس مىكند ازش خواهش ميكند دو دفعه خواهش خواهش بيا نكن چنين با من بساز ساختن تو با من بر نفع توست فقط بر نفع من نيست چرا گناه شد اگر توبه نبود چى مىشد. اگر توبه را پروردگار عالم كه سر چشمه مىگيرد از رحمت خدا اين توبه نبود خوب همه جهنمى بودند و حالا توبه هست يك مقدار اين جور هست دو دفعه مراقبه، مراقبه، مراقبه، تا وقت خواب، وقت خواب توجه كنند كه اينجا قبرى است توجه به اين الان مىخواهم بروم توى قبر الان روز قيامت روز حساب و كتاب چه كاره هستم؟ امروز چه كردم اين «حاسبوا قبل ان تحاسبو» قدر متدينش اينجاست اين قدر متيقنش است شايد هم اطلاق گيرى بتوانيم بكنيد وبراى همه بگوئيد «حاسبوا قبل ان تحاسبوا، ليس منا من لا يحاسب نفسه كل يوم» مفصلش اين است كه گفتم مختصرش همين الان حساب دقيق از خودش بكند بگوييد كه صراف بينا است بينا، قبل از آنكه شب اول قبر من حساب فى الجمله از من بشود قبل از آنكه 50 هزار سال از نظر قرآن حساب و كتاب از من بشود من الان مىخواهم حساب خودم را بكنم ديگر از روز قيامت حساب نداشته باشم راستى هم اگر كسى حساب و كتابش را بكند ديگر انجا حساب و كتاب ندارد يك روايت شيرينى هست اين روايت شيرين براى شما شيرين است آمد خدمت امام صادق عليهالسلام گفت يابن رسول اللّه دو تا آيه در قرآن است نمىتوانم جمعش بكنم يك آيه مىگويد روز قيامت «مقدارهُ الف سنه» يك آيه مىفرمايد «مقدارهُ خمسين الف سنه» آن مىگويد هزار سال آن يكى مىگويد 50 هزار سال امام صادق عليهالسلام يك جواب شيرين دادند فرمودند 50 موقف دارد هر موقفى هزار سال اين وحشت كرد گفت يابن رسول اللّه 50 هزار سال فرمود امّا براى مؤمن يك لحظه نمىدانم رياضى دان در مجلس هست يا نه فرضيه نسبيت انيشتن مىگويد اينجاها خوب پياده مىشود مىگويند امّا براى يك مؤمن يك لحظه ـ يك لحظه 50 هزار سال اگر راستى كسى قانون محاسبه داشته باشد هر روز ديگر روز قيامت مىشود برايش يك لحظه و گرنه مىشود 50 هزار سال. 50 هزار سال و اينجاست كه خوب معلوم است همه را ناراحت مىكند بايد ناراحت بشويد آن وقت حساب و كتاب خودش را بكند از اول اذان صبح تا حالا كه موقع خواب است درست بيايد جلو فورا سجده شكر كند خوشحال بشود با نشاط برود تو رختخواب و امّا اگر رفوزه بوده است گريه كند زارى كند تضرع كند توبه كند اگر هم نمره به اندازه آورده از 10 به بالا است باز هم خوب معلوم است مؤمن كه نبايد نمرهاش كمرنگ باشد بايد التماس كند به خدا ديگر اينجا كارى به نفس ندارد با خدا تضرع و زارى خدايا من نمره كم آوردم خدايا تو بايد نمره كم را خيلى بپذير خدايا توفيق بدهى انشاءاللّه فردا روز من بهتر از امروز باشد تا من مؤمن باشم مغبون نباشم ملعون نباشم براى اين كه در روايات اميرالمؤمنين سلام اللّه در نهج البلاغه مىفرمايند اگر كسى دو روزش مثل هم مغبون است اگر كسى روز قبلش بهتر از روز بعدش بشود ملعون است پس مؤمن آن است كه رو به كمال است هر روز رو به ترقى است از خدا جدى بخواهد و با اين محاسبه برود به رختخواب خواب خوبى هم مىرود ميرود خواب براى نماز شب. ديگر آن خوابى كه بهترين خواب هاست ديگر آن خوابى كه بعضى اوقات مىرسد به خواب انبياء و چه الهاماتى در آن خواب چه وحى هائى در آن خواب ديگر آن خوابى كه براى نماز شب بيدارش مىكند يك جمله بگويم و اين جمله ديگر خاتمه بحث ما باشد ما در روايات مىخوانيم به تجربه هم اثبات شده است كه آدمهاى خوب نمىشود نماز شبشان از بين برود بيدارش مىكنند حالا هر چه خسته، هر چه رفته، هر چه جوان، بيدارش ميكنند يكى از علماى علم اخلاق اين مرد وارستهاى بود مرحوم حاج شيخ عباس قمى اين خيلى آدم وارستهاى بود بهش مىگفتند آقا شيخ عباس تهرانى واين صبحهاى جمعه مىآمد مدرسه حجتيه وآنجا قبل از ندبه، يك ندبه خيلى شيرينى بوداز همين مدرسين خوب الان از اين فضلاى خوبه الان قم يا افرادى كه متفرق شدند اينها اين را دعوت كرده بودند قبل ندبه به اخلاق مىگفت حالى داشت دلى داشت اين آقا مىگفت كه براى نماز شب من را بيدار ميكنند يك روز مىگويند آقا آقا پا شو، يك روز مىگويند آقا شيخ عباس پا شو، يك شب هم مىگويند عباس پا شو يك شب هم مىگويند اُ اُ، پا شو اقا شيخ عباس مىگفت من فكرش را كردم چه جورى است كه من گاهى آقا هستم گاهى آقا شيخ عباس هستم گاهى هم رسيدم به انجاى بى اعتنايى اُ اُ هستم يكى از رفقا از رفقاى از مدرسين خوب است الان، ايشان به من گفت كه آرام مىگفت كه يك چيز ديگر هم هست خودش اين مرتبه را هم داشته است مىگفت يك چيز ديگر هم هست و آن اين است كه الاغ را گاهى سُكش مىزنند پا بشود اين را سُكش مىزنند ديگر اُ، اُ هم بهش نمىگويند سُكش مىزنند مرحوم آقا شيخ عباس مىگفت من فكرى كردم كه چه جورى است مىديدم اعمال روز من تأثير مىكند بر صدا زدن شب من، اگر من يك آدم خوبى بودم در روز، آقا بودم در عالم ملكوت، واگر يك آدم بى خودى بودم غافلى بودم آنها كه گناه نمىكردند آقا شيخ عباس خدا رحمتش كند آقا شيخ عباس تهرانى گناه نمىكرد عالى بود امّا گاهى غفلت دنيا خواب و خوراك، درد، مشكلها ناتوانى در مشكلها، عرض اندام بكنيم، مشكلها را ببينيم مىگفتند اُ اُ. بودند بعضى اوقات هم راستى انسان در غفلت به اندازهاى است كه «اولئك كالانعام بل هم اضل» [4] همان سُك زدن به آن آقا بيدار كردن امّا اين را هم متوجه باشيد همين كه سُكش مىزنند دليل بر اين است كه خيلى عالى است كه بيدارش مىكند و الا من وشما را كه بيدار هم نمىكنند اصلاً سر و كارى به عالم وحدت نداريم منقمر بر اين عالم كثرت هستيم وقتى سر و كار با عالم وحدت نداشته باشيم معلوم است كه ديگر به كجا مىرسد. خدايا اين حرفها حرفهاى خوبى است تو را قسمت مىدهيم به آن كسانى كه عامل به اين حرفهـا بودنـد و هستنـد توفيـق عمل كردن به اين گونه حرفها به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره كهف، آيه 110.
[2] ـ سوره نساء، آيه 56.
[3] ـ سوره يوسف، آيه 53.
[4] ـ سوره اعراف، آيه 179.