موضوع درس:
شماره درس: 145
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۵/۱۹
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما در باره شرايط روحانيت بود يك طلبه چه شرايطى را بايد بدست آورد يك روحانى چه شرايطى را بايد داشته باشد يك مرجع تقليد يك مدرس يك منبرى چه شرايطى بايد داشته باشد سه شرط از شرايط را عرض كردم گفتم اول بايد ملا باشد و وامصيبتا به قول حضرت امام كه يك روحانى شهرت پيدا كند اما ملا نباشد معلوم است ضررش خيلى و بعضى اوقات ميرسد به انجا اين مريدها موجب غرور اين ميشود و مىبافد آنچه نبايد ببافد مىگويد از خود آنچه نبايد بگويد و على كل حال روحانى يعنى آنكه در ميان مردم شهرت به روحانى داشته باشد امام جماعت باشد يا منبرى مخصوصا منبرى و يا اينكه بالاتر، اين بايد ملا باشد در اين باره فى الجمله صحبت كردم حرف دوم بايد متقى باشد بايد روح خدا ترسى در عمق جان او حكم فرما باشد اين هم معلوم است بايد باشد حتى گفتم كه چكش ما روحانيت همين تقوى است همين طور كه نويسنده اگر قلم نداشته باشد نمىتواند بنويسد ما هم اگر تقوا نداشته باشيم تقواى ملكهاى روح خدا ترسى در عمق جان ما حكمفرمانباشد معلوم است كاربرد ندارد حرف مان فقط زمان اداره كردن يك منبر است امّا تأثير داشته باشد ندارد و گناهش هم بسيار بزرگ است «لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عنداللّه ان تقولوا ما لا تفعلون» اگر هم امام جماعت باشد واقعا اين نماز نيست ولو اين كه نماز مأمومين درستِ به حسب ظاهر امّا واقعا نماز نيست چون كه عدالت شرط است اگر هم العياذ باللّه اگر بالاتر باشد كه اين ديگر شرط واقعى است اگر مرجع تقليد باشد بخواهد رساله بنويسد جايز نيست براى اينكه شرطش عدالت است بخواهد سهم امام بگيرد جايز نيست براى اينكه شرطش عدالت است اگر سهم امام بگيرد رسواى است حق الناس است و همچنين تا آخر حتى مىگفتم اگر يك دروغ بگويد خود به خود از رهبرى عزل مىشود مرجع تقليد هم همين است يعنى يك حق الناس بكند رهبرى يك دروغ بگويد لذا چكش كار ما ابزار مهم كار ما طلبهها تقوا است و به دست آوردنش هم مشكل است ملا شدن هم مشكل است ملا شدن كه بچه بازى نيست و بالاخره بايد ملا بشويم و دوش به دوش او بايد متقى بشويم يعنى همين طور كه زحمت مىكشيم براى ملا شدن بايد همين طور هم زحمت بكشيم براى متقى شدن سه مهذب بايد باشد ديگر به قول مرحوم آخوند «رضوان اللّه تعالى عليه» قلم اينجا رسيد و سر بشكست انسان بتواند درخت رذالت را از دل بكند درخت فضليت به جاى آن غرس كند بارور كند از ميوه او استفاده بكند «مثل كلمة طيبه كشجرة طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السما توتى اكلها كل حين باذن ربها» لذا اين هم واجب است خيلى مهم است خيلى مشكل است امّا لازم است خوب در اين باره هم فى الجمله صحبت كردم لذا بحث من رسيد به اينجا كه خوب حالا اين تقواى مشكل را اين تهذيب نفس مشكل را از چه راه به دست بياوريم آن را هم الحمداللّه در هفت هشت جلسه البته فشرده دربارهاش صحبت كردم اين تا اينجا شرط سوم تمام شده ولى تقاضا دارم از همه شما كه سر سرى نگيريد اينها را يك واقعيت بگيريد اينها چيزى نيست كه انسان سرسرى از آن بگذرد من بگويم شما بشنويد بعد هم يك جلسه اخلاق بشود و تمام بشود نه اينها چيز هائى نيست كه به سادگى از آن بگذريم بايد منِ طلبه متقى باشم و همه حرفها از همين جا سرچشمه مىگيرد نگذاريد از اين كه «اذا فسد العالم فسد العالم» اين روايت است روايت صحيح سند است روايت ظاهر الدلاله است اين براى من و شما است نگذريد از اين كه اگر صفت رذيله بر ما حكم فرما باشد نمىگذارد ما بهشتى بشويم «يوم لا ينفع مال و ما بنون الا من اتى اللّه بقلب سليم» اين قرآن است تأكيد دارد تأكيد استثنائى دارد دلالت بر حصر دارد «الا من اتى اللّه بقلب سليم» و قرآن اصلاً مىفرمايد «و وضعنا فى صدورهم من غل اخوانا» بهشتى بايد اين جورى باشد ديگر نبايد از اينها بگذريم حالا اين سه شرطى كه فى الجمله درباره آن صحبت شد شرط چهارم كه آن هم شرط مهمى است امّا بايد توجه داشته باشيم كه اين شرط چهارم و امثال شرط چهارم در دل آن شرط سوم خوابيده است امّا چون كه ابزار كار ما چون كه اهميت دارد در كار ما از اين جهت به خصوص ذكر مىكنم چنانچه قرآن هم به خصوص براى ما طلبهها ذكر فرموده است و آن سعه صدر انسان دريا دل باشد و اين ابزار كار ما طلبهها است و هر كسى كه كار اجتماعى داشته باشد نه، هر كسى كه بخواهد يك بچه مسلمان تحويل جامعه بدهد هر كسى بخواهد يك زندگى خوبى در خانه داشته باشد هر كسى بخواهد يك زندگى خوبى با مردم داشته باشد امّا براى همه لازم براى ما الزم امّا روايت امام صادق راجع به گناهش مىفرمايد «الحسن لكل احد حسن و منك احسن من مكانك منّا و القبيح لكل احد قبيح و منك اقبح من مكانك منا» آن حرف اينجا مىآيد سعه صدر شرح صدر انسان دريا دل باشد براى همه لازم است اما براى ما طلبهها لازمتر است چون چكش كار مااست چون ابزار كار ما است نباشد نمىشود ما به وظيفه رفتار كنيم و قرآن به اندازه به اين سعه صدر به اين شرح صدر انسان دريا دل باشد اهميت مىدهد كه قضيهاى راجع به حضرت موسى نقل مىكند كه معناى اينكه حضرت موسى چنين گفت يعنى ما بايد باشيم قرآن مىفرمايد كه اول مىفرمايد كه حضرت موسى را ما تربيت كرديم بعد هم داديم دست پيغمبر خدا و آنجا قريب 10 سال تربيت شد و ساخته شد راستى ساخته شده است و حتى روايت مىگويد وقتى بنا شد اين مبعوث به رسالت بشود اين امتحان شد و امتحان هم خيلى بالا بود و توى بيابان هوا سرد، برف باريدن گرفت زنش درد زائيدن گرفت گوسفندان متفرق شدند و اين سرگردان و خيلى مرد مىخواهد يعنى سعه صدر مىخواهد انسان اينجا از خود باختگى نشان ندهد خودش را نبازد از يك طرف علاقه پيغمبر به زن و بچه از بالاترين علاقهها پيغمبر اكرم مىفرمودند همه بايد به زن خوبى كنند و من از همه بيشتر به زنم خوبى مىكنم معلوم است ديگر از آن طرف زن مظلوم وقت زائيدن بايد به فريادش برسد گوسفندها يعنى اين زحمت ده ساله اين گوسفندها متفرق شدند هوا سرد، آتش نيست برف دارد مىبارد و قرآن مىگويد كه مثل اينكه نمره بيست هم نياورد شايد نمره بيست نياورد از خدا خواست كه شرح صدر خدا بهش بدهد براى اينكه نمره بيست نيامد يعنى از دور آتشى را ديد و خودش ظاهرا متوجه به مطالب است به خانمش گفت صبر كن بروم برايت آتش بياورم رفت آمد وادى مقدس و وقتى آمد وادى مقدس يعنى آنجا كه ديگر بايد اتصال واقع بشود بايد وحى پيدا بشود اين مثل اينكه حالا يعنى زنم چطور مىشود خطاب «فاخلع نعليك انك بالواد المقدس الطوى» اين توبيخ است يعنى نمره بيست نياورديم اينجا هم مثل اينكه حالا به فكر زن بودن به فكر آن اوضاع واحوال بودن اين صد در صد به جا است شكى نيست انسانيت است و اسلاميت است ديانت است شكى نيست همه به جا اما بالاخره اينكه «فاخلع نعليك» يك توبيخ نمره بيست نياوردى اينجا چرا ديگر هنوز به فكر زن و بچه درست شد ديگر معلوم است زن و بچهاش درست شد خداوند عالم گوسفندانش را هم جمع كرد دنيايش درست شد بالاخره مبعوث به رسالت شد حالا اينجا مراد است همين هم شايد دليل بر اين است خودش متوجه شد كه نمره بيست نياورد در سعه صدر حالا خطاب شد «اذهبا الى فرعون انه طغى و قو لا له قول لينا لعله يتذكر اويخشى» اين جواب نداد خدايا مىخواهم برم پيش اين قلدر كه ادعاى خداى مىكند مردم خرفت عوام اين حرفها را پذيرفتند اين قدر محبوب در اين جامعه آن لشكر مجهز به قول فرعون در قرآن دارد كه وقتى حضرت موسى آمد و جلسه گرفت اول حرف فرعون گفت ببينيد ملك من را ببينيد مُلك من را ببينيد امكانات من را ببينيد اين هيچ چيزى ندارد من همه چيز دارم اين كه هيچ چيزى ندارد بر حسب ظاهر بجز يك عصا او همه چيز دارد خوب نگفت خدايا يك امكاناتى به من بده من مىخواهم بروم به مقابل اين قلدر يك لشكر مجهزى چى گفت، گفت «رب اشرح لى صدرى» معلوم مىشود اين شرح صدر از اين لشكر فرعون مهمتر است براى پيش بردما براى پيشرفت ما خيلى مهم است و بالا، همان شرح صدر هم شد كه از قرآن به خوبى استفاده مىكنيم شرح صدر شد كه فرعون به دست موسى نابود شود همين شرح صدر همين صبر و استقامت همين تسليم در مقابل مقدرات و همين حلم و بردبارى در مقابل ناملايمات و بالاخره همين تحمل مشكلها چه مشكلهاى و به عبارت قرآن همين دريا دل بودن حضرت موسى، حضرت موسى را پيروز كرد و گفت «رب اشرح لى صدرى» ظاهرا «و يسرلى امرى و احلل عقده من لسانى يفقهوا قولى» اينها مترتب بر اين «رب اشرح لى صدرى» است كه هم به ما مىگويد قرآن و هم حضرت موسى حكم را يعنى خواست خودش را خواست با اگر و بعضى اوقات اين جورى است كه يعنى حكم را مىگويند «و با بينه با برهان ذكر شى من بينة و البرهان» مثل حضرت موسى با خدا گفت «رب اشرح لى صدرى» چرا «و يسرلى امرى» اگر شرح صد رداشته باشند ديگر كارها درست مىشود ديگر انسان مىتواند در مقابل مشكل خيلى با تسلط بر نفس گرههاى كورى را هم باز بكند اگر نشد از كنار مشكل با صبر از كنار مشكل با حلم از كنار مشكل مىگذرد اگر سد محكم باشد نمىماند مشكل را به دوش مىكشد مىرود لذا يك آدمى كه سعه صدر داشته باشد اين جور است بشود مشكل را حل كند نشود مىگذرد نشود تحمل مىكند. يعنى نمىگذارد مشكل سد بشود سد را به دوش مىكشد و مىرود جلو مو مو مىرود جلو و مىشود صاحب جواهر آن همه مشكلها به قول حضرت امام يك كرامت پيدا مىشود نوشتن جواهر در بيست سال با آن همه مضيقهها با آن گرماى نجف و نبود امكانات با آن فقر و فلاكت با آن مصيبت و مىگويند خود صاحب جواهر در خود جواهر نوشته من خود جواهر را ديدم ولى نديدم اين جمله را ولى مىگويند در جواهر است اينكه پسر ايشان از دنيا رفت و پسر را تشيع كردند غسل كردند و مىخواستند فردا ايشان را دفن كنند و شايد به خاطر اينكه ديگران به تشيع جنازه برسند بالاخره مرحوم صاحب جواهر نماز مغرب و عشاء را خواند و موقع جواهر نوشتن شد آمدند سر تابوت نشستند و جواهر نوشتند و مىگويند آنجا نوشتند ثواب امشب مال اين جنازه پسرم كه بالاى سر اين جنازه پسرم نشستم و نوشتم در حالى كه ميگويند عصاى كارش بوده در حالى كه مىگويند عالم عاملى بوده است اين پسر امّا بالاخره ديگر وقتى صاحب جواهر سعه صدر داشته باشد توجه داردكه اگر اين كار را نكند چى حالا پس كه ديگر بر نمىگردد پس چه بهتر اينكه تسليم در مقابل خدا حس بكند اين از الطاف خفيه خدااست ديگر ما طلبهها بايد برسيم به اينجا حس بكنيم از الطاف خفيه خدا است كه امام مدعى هستند جهنم از الطاف خفيه خدا است راستى چنين است جهنم است كه پاك ميكند انسان را جهنم از الطاف خفيه خدا اين مصيبتها هم از الطاف خفيه خدا كى مىتواند هضم بكند آنكه سعه صدر داشته باشد كسى كه بداند اين مشكلها امتحان مهندس است از سنگ معدنى وقتى امتحان مهندس از سنگ معدن وقتى اين نرود در آن كورههاى چندين هزار درجه معنا ندار طلا بشود سنگى بيش نيست كِى جا در سينه خانم پيدا مىكند نه كى جا در دل همه ما پيدا مىكند وقتى كه طلا بشود كِى مىتواند طلا بشود وقتى كه كدورتها زائل بشود وقتى كدرها برود چه جور كدورتها زائل ميشود كوره چندين هزار درجه بايد ذوب بشود بايد آب بشود تا كدورتها برود انسان اينها را بايد درك بكند اينها سعه صدر مىخواهد لذا اين جمله «و يسرلى امرى» خدايا سعه صدر بده كارها آسان مىشود «و احلل عقدة من لسانى» خدايا توسعه صدر به من بده و وقتى سعه صدر دادى من خوب مىتوانم حرفم را بزنم كِى ما منبرىها مىتوانيم حرفمان را روى منبر بزنيم وقتى سعه صدر داشته باشيم والا يك جمعيت ما را از خودباختگى بر ايمان پيدا مىشود كى مىشود كه با يك دنيا اطمينان روى منبر بنشينيم سعه صدر مىخواهد «و احلل عقدة من لسانى» اگر من اراده قوى داشتم سعه صدر داشتم ديگر لكنت زبان ندارد خيلى درست حرفم را مىزنم حرف را كى مىتواند بزند آنكه سعه صدر داشته باشد يفقهوا قولى خدايا من مىخواهم رسالت است مىخواهم بتوانم حرفم را به مردم بفهمانم كى مىتواند حرفش را به مردم بفهماند آن كسى كه اطمينان داشته باشد سعه صدر داشته باشد وقتى سعه صدر باشد ديگر شفاف با قاطعيت حرف مىزند وقتى صعه صدر باشد ديگر تفهيم و تفهم پيدا مىشود بعضىها را ديدهايد يك ساعت حرف مىزند هيچ چيز نمىفهمد يك كسى را يكى از رفقايش بهش گفته بود كه آقا شما كه منبر مىروى منبر شما منقسم مىشود به سه قسم قسمت اول هم خودتان مىفهميد هم ديگران قسمت دوم خودتان مىفهميد ديگران نمىفهمند قسمت آخر را نه خودتان مىفهميد نه ديگران يك جورى حرف مىزند نه خود مىفهمد نه ديگران اگر راستى بخواهد با قاطعيت عالى صحبت بكند اين سعه صدر مىخواهد تفهيم و تفهم يك چيز خاصى است و از خدا بخواهيد بعضى از بزرگان مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى در حالى كه به حسب ظاهر بيانشان خيلى شيوا نبود امّا تفهيم و تفهم ايشان خيلى بالا بود كه حتى در زمان مرحوم آخوند مقرر درس ايشان وقتى ايشان درس را مىگفتند مىآمدند پائين درس دوم شروع مىشد درس آقاى بروجردى براى كسانى كه اشكال داشتند يا نفهميده بودند درس مرحوم آخوند را، تفهيم، تفهم، يفقهوا قولى، يفقهوا قولى براى ما طلبهها خيلى واجب است لذا حضرت موسى خيلى شفاف مىگويد من هيچ چيزى نمىخواهم جز اين سعه صدر دريا دل بودن و دريا دل شدن اين ابزار كار من است مىروم جلو، رفت جلو نتيجه هم گرفت بالاخره فرعون قلدر را به خاك سياه نشاند و راستى از دست همين چوپان فرعون جر آمده بود نمىدانست چه بكند ولى خوب حضرت موسى مىگفت من مىدانم چه بايد بكنم بايد بميرى تا درست بشود مدرس در مقابل رضا شاه، رضا شاه يقهاش را گرفت و گفت از جان من چه مىخواهى گفت مرگ تو را انسان بايد چنين باشد. مرگ تو را يك روحانى در مقابل رضا شاه بايد بگويد من مىخواهم مرگ تورا و اين سعه صدر مىخواهد و الا اگر توى فكر اينكه حالا اين بدش مىآيد اين خوشش مىآيد امّا حالا خدا خوشش مىآيد يا نه او نباشد اگر رفت توى اين فكر كه حالا از حرف من اين مىلرزد دعوتم نمىكند اگر برود توى اين فكر كه اگر بگويم اين حق را چه مىشود كتكم مىزنند يا نه و امثال اينها معلوم است همان قدم اول مىماند اگر راستى حضرت امام اين فكر هائى كه خيلى مان مىكنيم مىكردند قطعا همان قدم اول را هم نمىتوانستند بردارند راجع به پيغمبر اكرم هم قرآن مثل اينكه مىفرمايد اين پيروزى براى خاطر سعه صدر تو و حتى قرآن اين سعه صدر را مقدم بر علم پيغمبر مىاندازد در سوره انشراح مىفرمايد «بسم اللّه الرحمن الرحيم الم نشرح لك صدرك» اين منت بر سر پيغمبر است «الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك الّذى انقض ظهرك. و رفعنا لك ذكرك فإن مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا فاذا فرغت فانصب و الى ربك فارغب» مىگويد مگر قدرت بهت ندادم مگر علم بهت ندادم همه چيز مال پيغمبر است امّا ميان همه اينها «الم نشرح لك صدرك» بعد نيتجه مىآورد «و وضعنا عنك وزرك الذى انقض ظهرك» مصيبتهاى بيست و سه ساله كمر شكن مكه را از روى شانه هايت برداشتم يعنى شرح صدر تو بود كه آن 13 سال مصائب مكه را يك روزش را هم هيچ كس نمىتواند امّا 13 سال در مكه با مشكلات دست و پنجه نرم كردن سد راه بودن و بالاخره آنجا كه مىشد مشكل را حل كند آنجا مىشد از كنارش مىگذشت آنجا كه نمىشد مشكل را تحمل مىكرد مىرفت جلو. قرآن مىفرمايد اين مصيبتهاى كمرشكن «الذى انقض ظهرك» اين مصيبتهاى كمرشكن را از كمرت برداشتم براى چى شرح صدر آيا شرح صدر بهت نداديم كه آن مصيبتهاى كمرشكن برايت آسان شد بعد مىفرمايد «و رفعنا عنك ذكرك» اگر الان زمين مكه اگر الان زمينه ظهور براى پسر تو در مكه حضرت ولى عصر هست از اين سعه صدر است امام مىگويد شرح صدر واجب لازم براى پيامبرها،ابزار براى ما طلبهها، ابزار براى همه، اگر بخوهند موفق شوند ابزار است بايد باشد والا اگر نه انسان مىماند انسان در تحمل اسلام هم مىماند چه برسد در چيزهاى ديگر . امّا تقاضائى كه از شما دارم اينكه اين شرح صدر را با عمل يك جورى بشود كـه ان شاء اللّه ملاى با تقوا مهذب و داراى شرح صدر انشاءاللّه در همه پيدا بشود. خدايا بحق اهل بيت و آن شرح صدرشان و به حق اين قرآن و اين
سرمشقهاى دقيق قرآن اين صفت مهم را كه ابزار كار ماست يعنى سعه صدر به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.