موضوع درس:
شماره درس: 161
تاريخ درس: ۱۳۸۰/۱/۲۲
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره اين بود كه خود سازى كار مشكلى است امّا كار لازمى است و اگر صفت رذيلهاى بر دل كسى حكمفرما باشد اين بالاخره عاقبت به خير نمىشود يا مشكل است عاقبت به خير شود و اگر بخوهد عاقبت به خير شود «يوم لا ينفع مالٌ ولا بنون الاّ من اتى اللّه بقلبٍ سليمٍ» نگذريد از اين آيات اين آيات تأكيد دارد بعضى اوقات يك روايتى از اهل بيت عليهمالسلام ديده مىشود ما طلبهها مىرويم تو معنايش و تو دقت هاى فلسفى و عرفانى و از اصل مطلب باز مىمانيم روايت داريم كه هم روايت نبوى است هم ولوى اين كه پروردگار عالم بعضى اوقات بندهاى را دوست دارد ولو عملش را دشمن دارد امّا بعضى از بندهها را خدا دوست ندارد ولو اينكه عملش را دوست دارد اين در مسئله جبر و تفويض اين گونه روايات آمده است در مسئله قضا و قدر رويش بحث شده است امّا خوب است يك بحث اخلاقى روى آن بشود و اين كه اگر انسان سلامت نفس داشته باشد اين را خدا دوست دارد ولو اين كه گناهكار است و گناهش را خدا دوست ندارد امّا اين بالاخره عاقبت به خير مىشود بالاخره آن سلامت نفسش او را نجات مىدهد امّا بعضى اوقات شقاوت اخلاقى دارد صفت رذيلهاى بر دلش حكمفرما است خدا اين را دوست ندارد ولو اين كه نماز شب هم مىخواند ولو نماز اول وقت مىخواند امّا آن صفت رذيله نمىگذارد اين عاقبت به خير شود ناگهان مىبينيم آن تكبرش آن خود خواهى اش براى خاطر يك صحنهاى كه جلو آمده است از همه بد بين شد حتى از خدا و تمام آن خيراتش از بين رفت چه بسيار ديديم و روايت قبل از آن كه ببريمش در جبر و تفويض قضا و قدر خوب است ببريمش در اخلاق و بگوئيم يك زنگ خطر پيغمبر اكرم، امام صادق عليهالسلام كردند اين است كه «يوم لا ينفع مالٌ و لا بنون الاّ من اتى اللّه بقلب سليم» راستى فكر كرديد كه چرا هفده تا تأكيد براى «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسَّها» نداريم تو قرآن ديگر. يازده تا قسم بعد هم پنج شش تا تأكيد براى چى «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسَّها» شقى است آن، بالاخره بد بخت است آن، صفت رذيله يك مهار بزرگى است كه شيطان بتواند مهارش بكند براى اين كه شقى بشود اين قضيه صحراى كربلا اين قضيه تاريخ كربلا انسان بعضى اوقات مبهوت است كه چرا اين جور شد راستى چه جور مىشود بعضى اوقات امام حسين عليهالسلام هى مىرود دنبال يك كسى و به زور، به زور اخلاقى به زور رودربايستى اورا مىكشاندش توى اصحابش مثل زهير، جه جور مىشود امّا شب عاشورا بيش از هفتاد نفر را بيرون مىكند آن هم اخلاقى آن هم با روضه چه جور مىشود چرا همچنين شد فكر كرديد دو سه جلسه با عمر سعد مىگيرد هى اصرار، عمر سعد نكن، اشتباه مىكنى اشتباه آمدى راه كج آمدى و بالاخره نمىشود چرا جاذبه ابى عبداللّه عمر سعد را نگرفت هم خوانديد هم گفتيد هم تطميش كردند هر چه بخواهى بهت مىدهم اگر مالت را ضبط كردند چندين برابر ميدهم مزرعه هم مىدهم ده مىدهم رياست مىدهم عزت بهت مىدهم و بالاخره آخر كار مىگويد من رياست طلب هستم من رياست رى مىخواهم تو نمىتوانى اين را به من بدهى بعد هم جسارت به امام حسين مىكند حضرت عصبانى شدند عصبانى به جا گفتند اميدوارم از گندمش نخورى گفت ما الاغ هستيم (جو)اَش هم برايمان بس است گفت ما جو برايمان بس است بعد مىرسد به اينجا آن وقت خيلى داغ عمل مىكند ابن زياد بهش مىگويد من كى مىگفتيم اينقدر داغ عمل بكنى خيلى داغ عمل مىكند وقتى دو تا لشكر صف مىبندند تير اول را عمر سعد مىزند و بعد هم شاهد مىگيرد مىگويد آهاى لشكر شاهد باشيد خيل اللّه شاهد باشيد اولين تير را من زدم يكى وبن عمر و بن وهب، عمر ابن وهب نصرانى هم بوده است اين همه روايت را كه مىگويد بعضى خدا يك كسى را دوست دارد، دل پاك، اين دل پاك است كه يك وقت با يك جرقه به اين جاها مىرسد امام حسين آمدند رد بشوند رسيدند به اين چادرها، نبودش تازه عروسش شده بود، تازه ازدواج كرده بود عروسش بود مادر پيرش اين نمىدانم چه جور شد مادرش آمد پيش امام حسين، امام حسين را نمىشناخت نصرانى بود ديگر، گفت، ما وضع آبمان اينجا خيلى بد است حضرت يك عصائى دستشان بود اين عصا را زدند به يك سنگى آب از آن جارى شد عمر وبن وهب آمد گفت كه اين آب كجا، مادرش رفت تو دنيا گفت به چه خوب شد و يك آقا آمد اينجا اين چوب را زد و اين آب پيدا شدما ديگر از اين به بعد آقا هستيم صحرا مىكاريم مردم مىآيند اطراف ما و هى گفت اين جمله عمر وبن وهب مادر جان قبل از اينكه دنبال آب برويم بايد دنبال آب نما برويم آن كه اين آب را نمود بر ما بيا برويم ببينيم او كه بوده است. مىگويد مادرش هم مريض بود به دوشش گرفت سه نفرى آمدند پيش امام حسين و مسلمان شد بعد ديگر معلوم است مگه امام حسين را رها مىكند امام حسين را اين عمر وبن وهب خيلى اصرار كردند آن وقت فردايش دو روز ديگر شب عاشورا، روز عاشورا كه بابا بر گرد عروست را بردار و برگرد امّا بالاخره مگر رها مىكند مگر زنبور عسل گل را رها مىكند مگر عاشق معشوقش را رها مىكند بالاخره رسيد به آنجا سه نفرى رفتند تو جبهه و يك زن ما از شهداى كربلا داريم اين عروس خانم است كه ظاهرا شمر است مىگويد من گرزى به كله او زدم و او را با شوهرش شهيد كردم سر را بريدم سر را اين مادر مىآمد تشجيع مىكرد سر را انداخت پيش اين مادر سر را بوسيد و سر را انداخت در ميان لشكر گفت چيزى را كه در راه خدا دادم ديگر پس نمىگيرم چه جور مىشود چرا چنين است آن عمربن سعد چرا چنين است گفتم نرويد تو مسئله قضا و قدر گير بكنيد برويد تو مسئله «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسَّها» برويد تو آن قضيه بگوييد كه بعضى اوقات خدا مثل عمر ابن وهب و زنش و مادرش را دوست دارد ولو اينكه اعمالشان بد است. دل پاك است سلامت نفس دارد وقتى سلامت نفس دارد وقتى حق را مىبيند مىگويد كه گريه شوق مىكند. قرآن زياد از اين آيات دارد مردم را دو دسته مىكند يك ترسيم از جامعه دارد مىفرمايد بعضى از مردم اين هستند «اذا سمعوا ما اُنزل الى الرّسول ترى اعينهم تفيض من الدبع ممّا عرفوا من الحق»[1] وقتى كه جاذبه قرآن مىگيردش گريه شوق ميكند مىگويد دنبال حق بودم و الحمدلللّه به حق رسيدم اين يكى، يك ترسيم ديگر هم دارد مىگويد وقتى حق را ببيند مىگويد خدايا من كه نمىتوانم ببينم، يك سنگى از آسمان بيايد نابودم بكند مىگويد كه «اللّهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارةً من السّماء أَوئتنا عذاب اليم»[2] او مىگويد كه گريه شوق مىكند مىگويد كه الحمداللّه حق ديدم. حق به من رسيد الحمداللّه گريه شوق براى حق، او حق را مىبيند. مىگويد اى كاش يك سنگى آتشى بيايد نابود شوم حق را نبينم اين ترسيم چه چيزى به ما مىگويد آن قضيه كربلا چه چيز به ما مىگويد روايت علوى و نبوى چه چيز به ما مىگويد همه يك حرف دارند و آن اين است كه انسان اگر يك صفت رذيلهاى بر دل تو حكم فرما شد ديگر رستگار شدن تو خيلى مشكلتر است نمىگذارد. ديگر يك چشم بندى مىشود براى چشم انسان ديگر نمىشود حركت كرد «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشينهم فهم لا يبصرون» سد بين حق و اين نمىشود حركت كرد حالا هر چه ملا همان علمش حجاب اكبر مىشود «العلم حجاب الاكبر» براى چه كسى براى كسى كه صفت رذيله داشته باشداگر آدم حسود باشد همان علمش يك دفعه دنيا را به آتش مىكشاند راستى اين جنگها كه الان در اين كره زمين بر پاست اينها عالم نيستند چرا ديگر، امّا اينها عالم رياست طلب هستند اينها عالم پول دوست هستند لذا تو رياست طلبى شان مىبينيد كه تو نشست و بر خاستشان، يك بازيهاى در مىآورند هيچ بچهاى اين بازىها را در نمىآورند كدامها جلو بروند هر دو بايد با هم بروند تو قدمها كدام قدمها جلوتر نباشد باهم بنشينند با هم پا شوند يك جائى كه يك ذره دلالت كنند او مقدم شده است يا او اين جلسه را شركت نكندآن چى است امّا مخترع هم هست ما با چشم حسرت و ندامت به علمش نگاه مىكنيم اين معلوم است اين آدم متكبر وقتى كه تونشست بر خاستش به اين جاها برسد اگر ديد در مخاطره است حاضر است با دو تا بمب دويست هزار نفر را به خاك و خون بكشد مگر دو تا بمب در ژاپن نينداخت امريكا دويست هزار نفر را به خاك و خون كشيد چرا؟ بعدا گفت رياست من در مخاطره است الان، الان بهش مىگويند كه با ايران چرا همچنين مىكنى مىگويد منافع مادى ام در خطر است با فلسطين چرا همچنين مىكنى هيچ حيوانى اين طور مىكند با حيوان ديگرى هيچ گرگى را ديدهايد با گرگ ديگرى چنين بكند كه اينها با فلسطينىها اين جور مىكنند كى مىكند؟ امريكا چرا؟ منافع مادى ام در خطر است تأمين منافع مادى ام اينها چى بما مىگويند همه اينها به ما مىگويد كه اگر يك صفت رذيلهاى داشتيم اگر مالمان بيشتر شد همان مالمان وزرو وبال است اگر علممان بالا رفت همان علممان وزرو وبال است اگر قدرتمان بالا رفت همان قدرتمان براى خودمان، براى جامعه مان وزرو وبال است و بالاخره اگر يك آلتى پيدا كرديم براى پيشرفت همان وزرو وبال است. والا به قول آن آقا از غم بى آلتى افسرده است اگر مىبينيد كه كارى نمىكند آن صفت رذيله براى اين است كه علم ندارد براى خاطر اين است كه قدرت ندارد و يك قدرى بايد تو اين فكر كرد همين جورى كه بى فكرى، با غفلتى، مىرسد به آنجا كه بالاترين واجبات خودسازى است از نظر ما طلبهها چه رسد به مردم شلترين كارها خود سازى است يعنى شماها خوبها افراد خوبى هستيد همه شماها خوب هستيد امّا خوب خوبتر در اين جلسه كداميك، بيست و چهار ساعت يك ساعت با خدا يك ساعت خلوت با خدا نه پنج دقيقه، پنج دقيقه بنشينيم حتى من هم نه خلوت با خدا غفلت از خود خودم كدامتان قانون مراقبه داريد اين قانونى كه اين قدر ائمه طاهرين رويش پافشارى دارند اين است معمولاً در علم اخلاق در حالى كه اينكه است كه مىدانيم امّا در عمل نبوديم مردم نماز مىخوانند نمىدانم خمس مىدهد امور مستحبى به جا مىآورد امّا سر تا پايش را رذالت گرفته است لذا آن عبادتها هم به واسطه آن رذالتها از بين مىرود ديگر يعنى ده روز مثلاً روضه مىخواند ناگهان با « الا تبطلوا اصدقتكم بالمنّ و الاذى كالذى ينفق مالهُ رئاءَ النّاس و لا يومن باَ اللّه و اليوم الاخر» قرآن است ديگر با يك تظاهر با يك من من همه باطل مىشود. همه مىشود گردوى پوچ ما بايد روى اين مسئله خودسازى فكرى بكنيم و الان هم همين جا قم، نجف درس اخلاق نيست يا وقتى سى تا درس اخلاق در زمان مرحوم حاج سيد عبدالهادى شيرازى آ ن مرد كلاس معلم اخلاق بود خيلى بالا بود فرموده بود الحمداللّه سى تا علم اخلاق اينجا هست و الان جايش همه جا خالى است اصلاً زير بار نمىرود اين زير بار اينكه بايد بنشينيم مرحوم حاج شيخ انصارى وقتى روز چهار شنبه مىشد به شاگردهايش مىگفت كه زنگار دلِ ما را گرفته است بيائيد پاى درس آقا سيد على شوشترى، آقا سيد على شوشترى از شنبه تا چهار شنبه درس مرحوم شيخ انصارى شركت مىكرد امّا بعدش مىرفت درس اخلاق ميگفت زنگار دل مارا گرفته است برويم درس آقاى شوشترى. مىآمد ديگر اگر اين نباشد انسان لنگ است قرآن 6666 آيه دارد مثلاً حالا همين تقريبهاست كم و زياد بالاخره قريب هفت هزار آيه دارد حساب سر انگشتى مىبينيم كه بيش از دو ثلثش مربوط به اخلاق است تمام اين قصههاى قرآن اخلاق است ديگر قضيه اخلاقى مىگويد همه سوره والشمس را مىبيند كه يازده تا قسم مىخورد بعد از يازده تا قسم با چند تا تأكيد «قد افلح من زكيها وقد خاب من دسَّها» بعد يك قصه مىگويد «كذبت ثمود به تقويها» آن وقت بالاخره مىرسد به آنجا كه من با هفده تا تأكيد گفتم «قد افلح من زكيها» اگر صفت رذيلهاى بر دل حكم فرما بشود كار مىرسد به اينجا كه پيغمبر خدا شتر را با بچه از كوه بيرون آورد همه ديدندامّا ايمان نياوردند بلكه شتر را كشتند اين هم قصه است ديگر در ذيل همين كه به منزله علت است به منزله اين است كه چرا هفده تا تأكيد آوردى يازده تا قسم خوردى و گفتى «قد افلح من زكيها وقد خاب من دسَّها» خدا مىگويد علتش اين است علتش قوم ثمود است از قوم ثمود درياب چرا چنين گفتند اگر يك كسى عنود شد لجوج شد حالا من عرض ميكنم دو ثلثش حضرت امام يك وقت گفتند آيهاى نداريم تو قرآن كه رنگ اخلاقى نداشته باشد قرآن مىدانيد همه چيز دارد، كُپيه عالم وجود است به قول حضرت امام پروردگار عالم يك تجلى كرد با تمام اسماء و صفاتش حتى اسماء و صفات مستأثره قرآن پيدا شد همه چيز دارد حتى صفات و اسماء مستأثره هم دارد در آن موجود است تجلى ذاتى حق است امّا، آن كه مىشود گفت اين قرآن كتاب اخلاق است كارخانه آدم سازى است چرا؟ براى اينكه انسان تا صفت رذيله دارد نمىتواند پيشرفت كند مرحوم شيخ الرئيس در آخر اشارات اين «فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى» را همين جور معنا مىكند ايشان مىفرمايد معنايش اين است كه آقا قبل از هر چيز «فخلع نعليك» قبل از هر چيز دل را پاك كن قبل از هر چيز بايد مجنون بشوى تا وارد صحنه سير و سلوك شوى وارد هر صحنهاى كه بخواهيم بشويم، و من خيال مىكنم، همه هم مىگويند عمل نمىشود همه هم هميشه گفتند پدر من مىگفتند كه خدمت مرحوم صدر آقاسيد اسماعيل صدر در نجف بودم آقا سيد اسماعيل صدر از مراجع خيلى بزرگ نجف بودند، گفتند يك طلبه را بابايش آورد يك بچه را آورد طلبه بشود مىخواهد با اجازه مرحوم صدر باشد مرحوم صدر بگويد بگو هو الفتاح العليم مرحوم صدر بهش بگويند بدان «ايدك اللّه تعالى فى الدارين كه الكلمات لغت عرب بر سه گونه است» گفت مرحوم صدر به باباى اين گفتند بابا اين را ببرش اول معراج سعادة بخواند بعدش هم رساله عمليه بعدش هم يك دوره اصول دين تا آن وقت بيايد تا طلبهاش بكنيم و راستى اين جور است اين سه تا علم مخصوصا اين معراج سعادهاين كتاب آدم سازى و متأسفانه لنگيم در اين باره خلاصه حرف اين است كه ما اگر برويم تو تاريخ حتى تاريخ كربلا، مىبينيم كه حرّبن يزيد رياحى براى آن دل پاكش از قضايا خوب معلوم مىشود همان وقتى كه جلوى امام حسين را گرفته است امّا نماز پشت سر امام حسين عليهالسلام مىخواند وقتى امام حسين عليهالسلام گفت «ثكلتك امك» برو گم شو گفت كه من نمىتوانم جسارت به شما بكنم شما هر كارى بكنيد هر چه بگوئيد و بالاخره اين دل پاك ظهر عاشورا كرد آن چرا كه بايد بكند عمر سعد هم آن همه تبليغ از امام حسين عليهالسلام نشد براى اينكه رياست طلبىاش نگذاشت نشد، نشد، كه نشد و عمر سعد دنيايش را از دست داد آخرتش را هم از دست داد قرآن همين را مىگويد، روايتى كه خواندم همين را مىگويد، تاريخ همين را مىگويد، ما طلبهها بايد صفت رذيله نداشته باشيم لااقل شعله ور نباشد نمىشود كه ما به اين زوديها صفت رذيله را از دل بكنيم شعلهور اقلاً نباشد به مرور زمان صفت رذيله ما ريشهكن بشود اين درخت فضيلت را غرس بكنيم يعنى ردخت رذالت را بكنيم ريشهكن بكنيم درخت فضيلت به جاى آن غرس بكنيم ميوه دارش كنيم بشود «مثل كلمة طيبة كشجرة طيبه» ميوهاش براى خودمان و براى ديگران استفاده داشته باشد. خدايا به حق مقربان درگاهت به حق آن كسانى كه سلامت نفس دارند توفيق علم اخلاق توفيق اخلاق عملى توفيق كاركردن در اين گونه مطالب به همه ما عنايت بفرما.
و صلىالله علي محمد و آل محمد .
[1] ـ سوره مائده، آيه 83.
[2] ـ سوره انفال، آيه 32.