پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 161

تاريخ درس: ۱۳۸۰/۱/۲۲

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما درباره اين بود كه خود سازى كار مشكلى است امّا كار لازمى است و اگر صفت رذيله‏اى بر دل كسى حكمفرما باشد اين بالاخره عاقبت به خير نمى‏شود يا مشكل است عاقبت به خير شود و اگر بخوهد عاقبت به خير شود «يوم لا ينفع مالٌ ولا بنون الاّ من اتى اللّه‏ بقلبٍ سليمٍ» نگذريد از اين آيات اين آيات تأكيد دارد بعضى اوقات يك روايتى از اهل بيت عليهم‏السلام ديده مى‏شود ما طلبه‏ها مى‏رويم تو معنايش و تو دقت هاى فلسفى و عرفانى و از اصل مطلب باز مى‏مانيم روايت داريم كه هم روايت نبوى است هم ولوى اين كه پروردگار عالم بعضى اوقات بنده‏اى را دوست دارد ولو عملش را دشمن دارد امّا بعضى از بنده‏ها را خدا دوست ندارد ولو اينكه عملش را دوست دارد اين در مسئله جبر و تفويض اين گونه روايات آمده است در مسئله قضا و قدر رويش بحث شده است امّا خوب است يك بحث اخلاقى روى آن بشود و اين كه اگر انسان سلامت نفس داشته باشد اين را خدا دوست دارد ولو اين كه گناهكار است و گناهش را خدا دوست ندارد امّا اين بالاخره عاقبت به خير مى‏شود بالاخره آن سلامت نفسش او را نجات مى‏دهد امّا بعضى اوقات شقاوت اخلاقى دارد صفت رذيله‏اى بر دلش حكمفرما است خدا اين را دوست ندارد ولو اين كه نماز شب هم مى‏خواند ولو نماز اول وقت مى‏خواند امّا آن صفت رذيله نمى‏گذارد اين عاقبت به خير شود ناگهان مى‏بينيم آن تكبرش آن خود خواهى اش براى خاطر يك صحنه‏اى كه جلو آمده است از همه بد بين شد حتى از خدا و تمام آن خيراتش از بين رفت چه بسيار ديديم و روايت قبل از آن كه ببريمش در جبر و تفويض قضا و قدر خوب است ببريمش در اخلاق و بگوئيم يك زنگ خطر پيغمبر اكرم، امام صادق عليه‏السلام كردند اين است كه «يوم لا ينفع مالٌ و لا بنون الاّ من اتى اللّه‏ بقلب سليم» راستى فكر كرديد كه چرا هفده تا تأكيد براى «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسَّها» نداريم تو قرآن ديگر. يازده تا قسم بعد هم پنج شش تا تأكيد براى چى «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسَّها» شقى است آن، بالاخره بد بخت است آن، صفت رذيله يك مهار بزرگى است كه شيطان بتواند مهارش بكند براى اين كه شقى بشود اين قضيه صحراى كربلا اين قضيه تاريخ كربلا انسان بعضى اوقات مبهوت است كه چرا اين جور شد راستى چه جور مى‏شود بعضى اوقات امام حسين عليه‏السلام هى مى‏رود دنبال يك كسى و به زور، به زور اخلاقى به زور رودربايستى اورا مى‏كشاندش توى اصحابش مثل زهير، جه جور مى‏شود امّا شب عاشورا بيش از هفتاد نفر را بيرون مى‏كند آن هم اخلاقى آن هم با روضه چه جور مى‏شود چرا همچنين شد فكر كرديد دو سه جلسه با عمر سعد مى‏گيرد هى اصرار، عمر سعد نكن، اشتباه مى‏كنى اشتباه آمدى راه كج آمدى و بالاخره نمى‏شود چرا جاذبه ابى عبداللّه‏ عمر سعد را نگرفت هم خوانديد هم گفتيد هم تطميش كردند هر چه بخواهى بهت مى‏دهم اگر مالت را ضبط كردند چندين برابر ميدهم مزرعه هم مى‏دهم ده مى‏دهم رياست مى‏دهم عزت بهت مى‏دهم و بالاخره آخر كار مى‏گويد من رياست طلب هستم من رياست رى مى‏خواهم تو نمى‏توانى اين را به من بدهى بعد هم جسارت به امام حسين مى‏كند حضرت عصبانى شدند عصبانى به جا گفتند اميدوارم از گندمش نخورى گفت ما الاغ هستيم (جو)اَش هم برايمان بس است گفت ما جو برايمان بس است بعد مى‏رسد به اينجا آن وقت خيلى داغ عمل مى‏كند ابن زياد بهش مى‏گويد من كى مى‏گفتيم اينقدر داغ عمل بكنى خيلى داغ عمل مى‏كند وقتى دو تا لشكر صف مى‏بندند تير اول را عمر سعد مى‏زند و بعد هم شاهد مى‏گيرد مى‏گويد آهاى لشكر شاهد باشيد خيل اللّه‏ شاهد باشيد اولين تير را من زدم يكى وبن عمر و بن وهب، عمر ابن وهب نصرانى هم بوده است اين همه روايت را كه مى‏گويد بعضى خدا يك كسى را دوست دارد، دل پاك، اين دل پاك است كه يك وقت با يك جرقه به اين جاها مى‏رسد امام حسين آمدند رد بشوند رسيدند به اين چادرها، نبودش تازه عروسش شده بود، تازه ازدواج كرده بود عروسش بود مادر پيرش اين نمى‏دانم چه جور شد مادرش آمد پيش امام حسين، امام حسين را نمى‏شناخت نصرانى بود ديگر، گفت، ما وضع آبمان اينجا خيلى بد است حضرت يك عصائى دستشان بود اين عصا را زدند به يك سنگى آب از آن جارى شد عمر وبن وهب آمد گفت كه اين آب كجا، مادرش رفت تو دنيا گفت به چه خوب شد و يك آقا آمد اينجا اين چوب را زد و اين آب پيدا شدما ديگر از اين به بعد آقا هستيم صحرا مى‏كاريم مردم مى‏آيند اطراف ما و هى گفت اين جمله عمر وبن وهب مادر جان قبل از اينكه دنبال آب برويم بايد دنبال آب نما برويم آن كه اين آب را نمود بر ما بيا برويم ببينيم او كه بوده است. مى‏گويد مادرش هم مريض بود به دوشش گرفت سه نفرى آمدند پيش امام حسين و مسلمان شد بعد ديگر معلوم است مگه امام حسين را رها مى‏كند امام حسين را اين عمر وبن وهب خيلى اصرار كردند آن وقت فردايش دو روز ديگر شب عاشورا، روز عاشورا كه بابا بر گرد عروست را بردار و برگرد امّا بالاخره مگر رها مى‏كند مگر زنبور عسل گل را رها مى‏كند مگر عاشق معشوقش را رها مى‏كند بالاخره رسيد به آنجا سه نفرى رفتند تو جبهه و يك زن ما از شهداى كربلا داريم اين عروس خانم است كه ظاهرا شمر است مى‏گويد من گرزى به كله او زدم و او را با شوهرش شهيد كردم سر را بريدم سر را اين مادر مى‏آمد تشجيع مى‏كرد سر را انداخت پيش اين مادر سر را بوسيد و سر را انداخت در ميان لشكر گفت چيزى را كه در راه خدا دادم ديگر پس نمى‏گيرم چه جور مى‏شود چرا چنين است آن عمربن سعد چرا چنين است گفتم نرويد تو مسئله قضا و قدر گير بكنيد برويد تو مسئله «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسَّها» برويد تو آن قضيه بگوييد كه بعضى اوقات خدا مثل عمر ابن وهب و زنش و مادرش را دوست دارد ولو اينكه اعمالشان بد است. دل پاك است سلامت نفس دارد وقتى سلامت نفس دارد وقتى حق را مى‏بيند مى‏گويد كه گريه شوق مى‏كند. قرآن زياد از اين آيات دارد مردم را دو دسته مى‏كند يك ترسيم از جامعه دارد مى‏فرمايد بعضى از مردم اين هستند «اذا سمعوا ما اُنزل الى الرّسول ترى اعينهم تفيض من الدبع ممّا عرفوا من الحق»[1] وقتى كه جاذبه قرآن مى‏گيردش گريه شوق ميكند مى‏گويد دنبال حق بودم و الحمدلللّه‏ به حق رسيدم اين يكى، يك ترسيم ديگر هم دارد مى‏گويد وقتى حق را ببيند مى‏گويد خدايا من كه نمى‏توانم ببينم، يك سنگى از آسمان بيايد نابودم بكند مى‏گويد كه «اللّهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارةً من السّماء أَوئتنا عذاب اليم»[2] او مى‏گويد كه گريه شوق مى‏كند مى‏گويد كه الحمداللّه‏ حق ديدم. حق به من رسيد الحمداللّه‏ گريه شوق براى حق، او حق را مى‏بيند. مى‏گويد اى كاش يك سنگى آتشى بيايد نابود شوم حق را نبينم اين ترسيم چه چيزى به ما مى‏گويد آن قضيه كربلا چه چيز به ما مى‏گويد روايت علوى و نبوى چه چيز به ما مى‏گويد همه يك حرف دارند و آن اين است كه انسان اگر يك صفت رذيله‏اى بر دل تو حكم فرما شد ديگر رستگار شدن تو خيلى مشكل‏تر است نمى‏گذارد. ديگر يك چشم بندى مى‏شود براى چشم انسان ديگر نمى‏شود حركت كرد «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشينهم فهم لا يبصرون» سد بين حق و اين نمى‏شود حركت كرد حالا هر چه ملا همان علمش حجاب اكبر مى‏شود «العلم حجاب الاكبر» براى چه كسى براى كسى كه صفت رذيله داشته باشداگر آدم حسود باشد همان علمش يك دفعه دنيا را به آتش مى‏كشاند راستى اين جنگ‏ها كه الان در اين كره زمين بر پاست اينها عالم نيستند چرا ديگر، امّا اينها عالم رياست طلب هستند اينها عالم پول دوست هستند لذا تو رياست طلبى شان مى‏بينيد كه تو نشست و بر خاستشان، يك بازيهاى در مى‏آورند هيچ بچه‏اى اين بازى‏ها را در نمى‏آورند كدامها جلو بروند هر دو بايد با هم بروند تو قدمها كدام قدم‏ها جلوتر نباشد باهم بنشينند با هم پا شوند يك جائى كه يك ذره دلالت كنند او مقدم شده است يا او اين جلسه را شركت نكندآن چى است امّا مخترع هم هست ما با چشم حسرت و ندامت به علمش نگاه مى‏كنيم اين معلوم است اين آدم متكبر وقتى كه تونشست بر خاستش به اين جاها برسد اگر ديد در مخاطره است حاضر است با دو تا بمب دويست هزار نفر را به خاك و خون بكشد مگر دو تا بمب در ژاپن نينداخت امريكا دويست هزار نفر را به خاك و خون كشيد چرا؟ بعدا گفت رياست من در مخاطره است الان، الان بهش مى‏گويند كه با ايران چرا همچنين مى‏كنى مى‏گويد منافع مادى ام در خطر است با فلسطين چرا همچنين مى‏كنى هيچ حيوانى اين طور مى‏كند با حيوان ديگرى هيچ گرگى را ديده‏ايد با گرگ ديگرى چنين بكند كه اينها با فلسطينى‏ها اين جور مى‏كنند كى مى‏كند؟ امريكا چرا؟ منافع مادى ام در خطر است تأمين منافع مادى ام اينها چى بما مى‏گويند همه اينها به ما مى‏گويد كه اگر يك صفت رذيله‏اى داشتيم اگر مالمان بيشتر شد همان مالمان وزرو وبال است اگر علممان بالا رفت همان علممان وزرو وبال است اگر قدرتمان بالا رفت همان قدرتمان براى خودمان، براى جامعه مان وزرو وبال است و بالاخره اگر يك آلتى پيدا كرديم براى پيشرفت همان وزرو وبال است. والا به قول آن آقا از غم بى آلتى افسرده است اگر مى‏بينيد كه كارى نمى‏كند آن صفت رذيله براى اين است كه علم ندارد براى خاطر اين است كه قدرت ندارد و يك قدرى بايد تو اين فكر كرد همين جورى كه بى فكرى، با غفلتى، مى‏رسد به آنجا كه بالاترين واجبات خودسازى است از نظر ما طلبه‏ها چه رسد به مردم شل‏ترين كارها خود سازى است يعنى شماها خوبها افراد خوبى هستيد همه شماها خوب هستيد امّا خوب خوبتر در اين جلسه كداميك، بيست و چهار ساعت يك ساعت با خدا يك ساعت خلوت با خدا نه پنج دقيقه، پنج دقيقه بنشينيم حتى من هم نه خلوت با خدا غفلت از خود خودم كدامتان قانون مراقبه داريد اين قانونى كه اين قدر ائمه طاهرين رويش پافشارى دارند اين است معمولاً در علم اخلاق در حالى كه اينكه است كه مى‏دانيم امّا در عمل نبوديم مردم نماز مى‏خوانند نمى‏دانم خمس مى‏دهد امور مستحبى به جا مى‏آورد امّا سر تا پايش را رذالت گرفته است لذا آن عبادتها هم به واسطه آن رذالت‏ها از بين مى‏رود ديگر يعنى ده روز مثلاً روضه مى‏خواند ناگهان با « الا تبطلوا اصدقتكم بالمنّ و الاذى كالذى ينفق مالهُ رئاءَ النّاس و لا يومن باَ اللّه‏ و اليوم الاخر» قرآن است ديگر با يك تظاهر با يك من من همه باطل مى‏شود. همه مى‏شود گردوى پوچ ما بايد روى اين مسئله خودسازى فكرى بكنيم و الان هم همين جا قم، نجف درس اخلاق نيست يا وقتى سى تا درس اخلاق در زمان مرحوم حاج سيد عبدالهادى شيرازى آ ن مرد كلاس معلم اخلاق بود خيلى بالا بود فرموده بود الحمداللّه‏ سى تا علم اخلاق اينجا هست و الان جايش همه جا خالى است اصلاً زير بار نمى‏رود اين زير بار اينكه بايد بنشينيم مرحوم حاج شيخ انصارى وقتى روز چهار شنبه مى‏شد به شاگردهايش مى‏گفت كه زنگار دلِ ما را گرفته است بيائيد پاى درس آقا سيد على شوشترى، آقا سيد على شوشترى از شنبه تا چهار شنبه درس مرحوم شيخ انصارى شركت مى‏كرد امّا بعدش مى‏رفت درس اخلاق ميگفت زنگار دل مارا گرفته است برويم درس آقاى شوشترى. مى‏آمد ديگر اگر اين نباشد انسان لنگ است قرآن 6666 آيه دارد مثلاً حالا همين تقريبهاست كم و زياد بالاخره قريب هفت هزار آيه دارد حساب سر انگشتى مى‏بينيم كه بيش از دو ثلثش مربوط به اخلاق است تمام اين قصه‏هاى قرآن اخلاق است ديگر قضيه اخلاقى مى‏گويد همه سوره والشمس را مى‏بيند كه يازده تا قسم مى‏خورد بعد از يازده تا قسم با چند تا تأكيد «قد افلح من زكيها وقد خاب من دسَّها» بعد يك قصه مى‏گويد «كذبت ثمود به تقويها» آن وقت بالاخره مى‏رسد به آنجا كه من با هفده تا تأكيد گفتم «قد افلح من زكيها» اگر صفت رذيله‏اى بر دل حكم فرما بشود كار مى‏رسد به اينجا كه پيغمبر خدا شتر را با بچه از كوه بيرون آورد همه ديدندامّا ايمان نياوردند بلكه شتر را كشتند اين هم قصه است ديگر در ذيل همين كه به منزله علت است به منزله اين است كه چرا هفده تا تأكيد آوردى يازده تا قسم خوردى و گفتى «قد افلح من زكيها وقد خاب من دسَّها» خدا مى‏گويد علتش اين است علتش قوم ثمود است از قوم ثمود درياب چرا چنين گفتند اگر يك كسى عنود شد لجوج شد حالا من عرض ميكنم دو ثلثش حضرت امام يك وقت گفتند آيه‏اى نداريم تو قرآن كه رنگ اخلاقى نداشته باشد قرآن مى‏دانيد همه چيز دارد، كُپيه عالم وجود است به قول حضرت امام پروردگار عالم يك تجلى كرد با تمام اسماء و صفاتش حتى اسماء و صفات مستأثره قرآن پيدا شد همه چيز دارد حتى صفات و اسماء مستأثره هم دارد در آن موجود است تجلى ذاتى حق است امّا، آن كه مى‏شود گفت اين قرآن كتاب اخلاق است كارخانه آدم سازى است چرا؟ براى اينكه انسان تا صفت رذيله دارد نمى‏تواند پيشرفت كند مرحوم شيخ الرئيس در آخر اشارات اين «فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى» را همين جور معنا مى‏كند ايشان مى‏فرمايد معنايش اين است كه آقا قبل از هر چيز «فخلع نعليك» قبل از هر چيز دل را پاك كن قبل از هر چيز بايد مجنون بشوى تا وارد صحنه سير و سلوك شوى وارد هر صحنه‏اى كه بخواهيم بشويم، و من خيال مى‏كنم، همه هم مى‏گويند عمل نمى‏شود همه هم هميشه گفتند پدر من مى‏گفتند كه خدمت مرحوم صدر آقاسيد اسماعيل صدر در نجف بودم آقا سيد اسماعيل صدر از مراجع خيلى بزرگ نجف بودند، گفتند يك طلبه را بابايش آورد يك بچه را آورد طلبه بشود مى‏خواهد با اجازه مرحوم صدر باشد مرحوم صدر بگويد بگو هو الفتاح العليم مرحوم صدر بهش بگويند بدان «ايدك اللّه‏ تعالى فى الدارين كه الكلمات لغت عرب بر سه گونه است» گفت مرحوم صدر به باباى اين گفتند بابا اين را ببرش اول معراج سعادة بخواند بعدش هم رساله عمليه بعدش هم يك دوره اصول دين تا آن وقت بيايد تا طلبه‏اش بكنيم و راستى اين جور است اين سه تا علم مخصوصا اين معراج سعاده‏اين كتاب آدم سازى و متأسفانه لنگيم در اين باره خلاصه حرف اين است كه ما اگر برويم تو تاريخ حتى تاريخ كربلا، مى‏بينيم كه حرّبن يزيد رياحى براى آن دل پاكش از قضايا خوب معلوم مى‏شود همان وقتى كه جلوى امام حسين را گرفته است امّا نماز پشت سر امام حسين عليه‏السلام مى‏خواند وقتى امام حسين عليه‏السلام گفت «ثكلتك امك» برو گم شو گفت كه من نمى‏توانم جسارت به شما بكنم شما هر كارى بكنيد هر چه بگوئيد و بالاخره اين دل پاك ظهر عاشورا كرد آن چرا كه بايد بكند عمر سعد هم آن همه تبليغ از امام حسين عليه‏السلام نشد براى اينكه رياست طلبى‏اش نگذاشت نشد، نشد، كه نشد و عمر سعد دنيايش را از دست داد آخرتش را هم از دست داد قرآن همين را مى‏گويد، روايتى كه خواندم همين را مى‏گويد، تاريخ همين را مى‏گويد، ما طلبه‏ها بايد صفت رذيله نداشته باشيم لااقل شعله ور نباشد نمى‏شود كه ما به اين زوديها صفت رذيله را از دل بكنيم شعله‏ور اقلاً نباشد به مرور زمان صفت رذيله ما ريشه‏كن بشود اين درخت فضيلت را غرس بكنيم يعنى ردخت رذالت را بكنيم ريشه‏كن بكنيم درخت فضيلت به جاى آن غرس بكنيم ميوه دارش كنيم بشود «مثل كلمة طيبة كشجرة طيبه» ميوه‏اش براى خودمان و براى ديگران استفاده داشته باشد. خدايا به حق مقربان درگاهت به حق آن كسانى كه سلامت نفس دارند توفيق علم اخلاق توفيق اخلاق عملى توفيق كاركردن در اين گونه مطالب به همه ما عنايت بفرما.

و صلى‌الله علي‏ محمد و آل محمد .

 

 

 

[1] ـ سوره مائده، آيه 83.

 


[2] ـ سوره انفال، آيه 32.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group