پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 162

تاريخ درس: ۱۳۸۰/۲/۵

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث اين بود كه مسئله اخلاق، سير و سلوك خود سازى كار مشكلى است امّاكار لازمى است مشكل‏تر از اين كار نيست و اتفاقا لازمتر از اين كار هم نيست انسان بتواند صفت حسادت را ريشه‏كن كند و مخصوصا اينكه ضد حسد، خير خواهى ديگر گرائى به جاى او غرس بكندو بارور بكند از ميوه‏اش خودش و ديگران استفاده بكند خيلى مشكل است بقول حضرت امام چهل سال خون جگر مى‏خواهد يعنى كار، كار مداوم تا انسان بتواند اين كار را بكند و اگر هم نكند اين حسادت ريشه هايش باشد يك وقتى به طور نا خود آگاه گل مى‏كند عالمى را آتش مى‏زند نه اينكه فقط خودش را آتش مى‏زند عالمى را آتش مى‏زند و اين مطلب به تجربه نيز اثبات شده است كه اگر ريشه صفت رذيله نظير اين حسادت از بين نرود بعضى اوقات مثل اينكه انسان مواظب آتش نباشد ناگهان آتش بگيرد چه جور آنجا خيلى ضرر دارد اينجا هم چنين است و اين قصه‏هاى قرآن اين قصه‏هاى تاريخ را ما نبايد فراموش كنيم از نظر قانون وراثت پسر پيغمبر است امّا برادر مى‏كشد اين از نظر زمينه‏ها همه چيز بوده است زمينه قانون وراثت پسر حضرت آدم زمينه غذاى حلال، حضرت آدم و آن غذاى حلالش و بالاخره زمينه‏هاى ديگر همه اينها بوده است امّا ناگهان وقتى كه دو نفر قربانى مى‏كنند از يكى پذيرفته مى‏شود از ديگرى پذيرفته نمى‏شود مى‏گويد مى‏كشمت آن هابيل بهش مى‏گويد به من چه ربطى دارد برو خدا را بكش او قبول نكرده به من چه، مى‏گويد مى‏كشمت او مى‏گويد من كه كار با تو ندارم ولى همين كه تحريك عاطفى هم مى‏كند فايده ندارد مى‏كشد اين قصه قرآن به ما چى مى‏گويد مابقى هم همين جورها است ديگر تمام اين قصه‏هاى قرآن اين تاريخ‏هاى قرآن كه خيلى هم هست از قرآن نصف بيشترش تاريخ است براى خاطر همين است كه ما به قول همين قرآن يازده جا مى‏فرمايد «فسيروا فى الارض فانظرو كيف كان عقبة الظالمين» گفتند «فسيروا فى‏الارض» يعنى تاريخ خواندن، تاريخ‏هاى قرآن را بخوان و از آن برداشت اخلاقى بكن قضيه هابيل و قابيل را بخوان و از آن برداشت بكن كه اگر حسادت را ريشه‏كن نكنيم روزى مثل آن آتش خانه مى‏كند به طور ناخوداگاه يك «ذنب لا يغفرى» يك مفسده‏اى كه قابل جبران نيست برايمان جلو مى‏آيد زياد هم من ديدم زياد اين كسروى يك آخوند خوبى بود نمره اول بود در تبريز آن طلبه‏هاى كه باهاش بودند در قم مى‏گفتند استعداد خوب بود تقوا خوب بود چرا اين جور شد؟ رياست‏طلبى مخصوصا اگر سر بخورد، خدا نكند يك كسى از يك چيزى سر بخورد از روحانيت سر بخورد آن شكست زمينه مى‏شود براى آنكه صفت رذيله گل بكند آن وقت كه صفت رذيله هم گل كرد ديگر به كم قانع نيست اين صفات رذيله مثل شيطان مى‏ماند شيطان از كم شروع مى‏كند امّا به كم قانع نيست اين قاعده ملا شيطان است كه خوب بلد است از كم شروع كن به كم قانع نباش از كم شروع مى‏كند اين ميرزاعلى محمد بهاى از كم شروع كرد امّا ناگهان ادعاى پيغمبرى كرد همين كسروى يك كتابهائى نوشته رد بهاى گرى نوشته رد شيعه گرى هم نوشته در آن رد شيعه گرى چند جا جسارت به امام صادق عليه‏السلام كرده است. خيلى داغ كه متأسفانه آنهم صد متأسفانه حالا دارند كتابهايش را چاپ مى‏كنند اين جا مرادم است كه كسروى از كم شروع كرد امّا ناگهان ادعاى پيغمبرى كرد وقتى كه اين بزرگان، جوان‏هاى دين دار فدائى‏ها اين را كشتند آن موقع بود كه پيغمبرى مى‏كرد امّا ادعاى پيغمبرى رسيد به اينجا كه تمام پيغمبرها را رد كرد خودش ادعاى پيغمبرى كرد ديگر ميرزا على محمد بهاى اين جور نبود حالا چرا؟ خدا نكند صفت رذيله‏اى اين خانه بكند. روزى زمينه بدست بياورد روزى بخواهد خودش را راضى كند و زمينه هم پيدا بكند ما را بتواند افسار كند ما را بتواند دنبال خودش بكشاند در جلسه قبل مى‏گفتم تعجب نكنيد اگر خدا يازده قسم بخورد بعد از يازده قسم با سه چهار تا تأكيد مى‏گويد «قد افلح من زكها و قد خاب من دسها» عمده كه بزرگان هم گفتند و مى‏گويند ممكن است در حالت عادى صفت رذيله كارى با او نداشته باشد حتى برسد به آنجا كه راستى متقى بشود اهميت به واجبات بدهد حسابى اهميت به مستحبات بدهد حسابى، و اجتناب از گناه داشته باشد و بالاخره متقى باشد امّا ناگهان همان تقوا حربه بشود مالك‏ابن صور بشود در مقابل اميرالمؤمنين قد علم بكند خيلى متقى بود مالك‏ابن صور تا امير المؤمنين نيامده بود بصره و كوفه تا آن رياستش محبوب بود امّا وقتى اميرالمؤمنين آمد ضربه زد به رياستش زمينه پيدا شد و طلحه و زبير آمدند و گولش زدند رسيد كارش به اينجا كه در جنگ جمل طائفه ازد هودج عاشيه را گرفته بودند سر دست زنده باد، زنده باد مى‏كردند يك اُردى خواند گفت «يا معشر الا زد هذه امكم فانها صلاتكم و صومكم» و آمد توى جنگ مردم التماس دعا بهش مى‏گفتند راستى مستجاب الدعوه مى‏دانستندش موقعيكه طلحه و زبير رفتند گولش بزنند ساعت هشت و نه بود و هنوز توى سجاده‏اش نشسته بود خيلى بالا بود امّا حسود بود آن وقت كه حسود بود ديگر حسادت على و عمر نمى‏شناسد شما فكر مى‏كنيد معاويه اميرالمؤمنين را نشناخته بود قطعا بيش از ما مى‏شناخت خيلى، على را بزرگ كرده بود همه‏اش را مى‏دانست همه را همه فضائل على را مى‏دانست بعضى اوقات به طور ناخودآگاه طرف دارى مى‏كرد وقتى خبر مرگ اميرالمؤمنين را برايش آوردند آنقدر متلاطم شد دو سه بار بلند شد و نشست و مى‏گفت اللّه‏ اكبر مُرد آن كسى كه استراحت او ميدانها بود امّا چرا اين جنگ بپا شد جنگ جمل را همين معاويه بد جنس بپا كرد چه برسد به جنگ صفين، خوارج نهروان چرا؟ خودش مى‏گفت چرا درباره عمرو عاص دارد از اول شب تا به صبح فكر مى‏كرد مثل همان عمر سعد ابن ابى الحديد معتزلى مى‏گويد از همان اول شب تا به صبح فكر مى‏كرد پسرهايش مى‏دانستند و مرتب مى‏آمدند و مى‏گفتند كه بابا برو بخواب، نكن، چه جورى مى‏خواهى بروى با اميرالمؤمنين بجنگى طرفدار معاويه كه اين جور نمى‏آيد نكن، نمى‏شود البته الا بعضى از موذى هايش حالا اينجا اول اذان صبح نمى‏دانم اين از او گرفت يا عمروعاص از او يا هر دو از شيطان، گفت كه مى‏رويم كار خودمان را مى‏كنيم بعد هم توبه مى‏كنيم نمى‏شود كه دنيا را رها كرد بعد هم آمد معاويه خيلى احترامش كرد بعد از احترام گفت مى‏خواهم بجنگم با على گفت با چى مى‏خواهى بجنگى گفت با اين پولها، پولها را نشان داد گفت مى‏خواهم تو رئيس باشى تو بازوى من باشى گفت چى بهم مى‏دهى گفت هر چه بخواهى گفت من مصر را مى‏خواهم با باج كه مى‏گيرم براى خودم چيزى به تو ندهم گفت خيلى است گفت نه بابا خيلى كم است در حالى كه مى‏خواهم در عوض دين به تو بدهم خيلى كم است. از اينها نگذريد اينها يك چيز هائى است كه هم شيعه نوشته و هم سنى اينها يك چيز هائى است كه به تجربه اثبات شده، چيزهائى است كه از بزرگان، كوچكان ديده شده است بى دين‏ها ديده شده با دين‏ها ديده شده است گقت خيلى خوب مصر و باج مصر براى جنگيدن با اميرالمؤمنين شصست هزار نفر را بلكه بيشتر اين عمروعاص به كشتن داديعنى اگر صفت رذيله‏اى داشته باشيم گاهى زمينه نداريم خيلى سُك به ما نمى‏زند امّا زمينه پيدا بشود. حضرت امام بارها اين نصيحت را به ما مى‏كردند خوب نصيحتى است مى‏فرمودند از خداوند در دل شب بخواهيد وقتى كه حال داريد بخواهيد كه خدايا اگر بنا است من آدم نباشم امّا شهرتى پيدا بكنم هر چه زودتر بميرم و راستى حرف، حرف خوبى است اين همين جمله امام سجاد عليه‏السلام در صحيفه سجاديه «اللّهم ان كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك سريعا» اگر بنا است دل من چراگاه شيطان بشود هر چه زودتر بميرم بهتر حالا راستى اين عمرو عاص به دنيا نيامده بود وقتى پسر يزيد، روى منبرآن حرف‏ها را زد مادرش پا شد و گفت كه الهى حيض شده بودى به دنيا نيامده بودى مى‏گفت بله الهى وقتى حيض شده بودم به دنيا نيامده بودم كه الان روى منبر بنشينم روز قيامت بهت بگويند پسر يزيد حرفهاى خوبى است آدم يك دفعه عمروعاص بشود حرف امام خيلى خوب است هميشه دعا كنيد خدايا اگر بناست من شهرتى پيدا كنم شهرتم موجب ذلت اسلام بشود موجب اختلاف بشود خدايا اگر عمر من دل من چراگاه شيطان بشود اگر بناست من عالم بشوم و آن علم حربه شود براى حسادتم معلوم است انسان هر چه زودتر بميرد بهتر است يا اين رياستها پيدا نكند بسيارى از بزرگان فرار مى‏كردند پدر من مى‏گفت مرحوم آقاى صدر را مى‏خواستند مرجعش بكنند فرار كرد خودش گفته بود يك چفيه از همسايه‏ام قرض كردم و روى سرم گذاشتم و فرار كردم رفتم يك ماهى توى اين ده و آن ده كه اين بار سنگين را بر دوشم نگذارند چرا؟ كار كه كار خيلى مقدسى است مرجعيت نيابت از حضرت ولى عصر خيلى ثواب دارد خيلى بالا است على كل حال اين مسئله خودسازى خيلى لازم است از نماز شب لازم‏تر، از نماز اول وقت لازم‏تر، از تمام واجبات لازم‏تر، از تمام اجتناب از گناه لازم‏تر، اينكه ما حسود نباشيم، ما بخيل نباشيم، مغرور نباشيم و بالاخره ما رياست طلب، دنيا طلب نباشيم خيلى هم هست در همين الاخلاق كه من جمع كردم چهل صفت خوب، چهل صفت بد و هر كدامشان به قول حضرت امام بايد چهل سال رويش خون جگر بخوريم تا بتوانيم ريشه‏كن كنيم آن يكى را غرس بكنيم باروربكنيم و بتوانيم از ميوه‏اش استفاده بكنيم و همه در اين باره كار نمى‏كنيم نكرديم نمى‏كنيم عموم مردم كه اصلاً و ابدا آنها كه اصلاً كارى به اين حرف‏ها ندارند شما خواص هم كه بايد كار به اين كارها بايد داشته باشيد كار رويش نمى‏شود ما اهل علم در اخلاق كار نمى‏كنيم خودسازى كار نمى‏كنيم بايد اقلاً يك ساعت دو ساعت صرف اين حرفها بشود نمى‏شود و قرآن بعد از يازده قسم مى‏گويد «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسها» و حتى الان توى ضمن درسها هم گفتم خيال نكنيد كه يك كسى اگر متقى شد ديگر صفت رذيله ندارد نه ما زياد ديديم راستى متقى است امّا حسود است امّا رياست طلب است امّا دنيا پرست هست خود خواه، خود پسند به اندازه‏اى كه آن عبادتش شيطانش شده اينها بعضى اوقات هم اگر خداى نكرده اگر عجبى، غرورى موجب مى‏شود آن عبادتها هم فيه ما فيه مى‏شود مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل در همان مقدمه وسائل در آن باب‏ها مى‏گويد كه دو نفر وارد مسجد شدند يكى فاسق يكى صديق نه عابد نه متقى صديق امّا وقتى كه از مسجد بيرون آمدند آن فاسق صديق و صديق فاسق شده بود بعد امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند آنكه وارد مسجد شد فاسق حالى پيدا كرد حال خجالت زدگى در مقابل خدا حال بى خودى از خود و اينكه خدايا چه بكنم با اين گناهانم ترقى كرد و امّا آن صديق وقتى وارد مسجد شد شيطان گولش زد رفت توى اينكه من و عبادتم، نماز شبهايم، اين رابطه هايم و همين زمينش زد بعضى اوقات آدم متقى است امّا حسادت زمينش مى‏زند بد هم زمين مى‏خورد توى اين اشعار آمده از وطن تا مكه هر قدمى دو ركعت نماز امّا در آن نماز آخر به فكر خود همه نمازها از بين رفت غرور عجب ديگر كم كم موجب ريا مى‏شود، ريا مى‏داند اين ريا عمل را باطل مى‏كند روى منبر هم گفته است امّا اگر ريشه كن نكرده باشد ناگهان به طور ناخود آگاه مى‏بيند عمل شده براى غيره مى‏بيند كه خدا رفت خرما آمد جلو خيلى واجب است خيلى لازم است امّا خيلى مشكل است قرآن مى‏فرمايد شبانه روز كار مى‏خواهد «ان لك فى النهار سبحا طويلاً» يعنى اين آيه شريفه خطاب به پيغمبر است، پيغمبر سفح طويل بود يعنى اين كره زمين ما سفح طويل است شبانه روز فعاليت دارد اين كره زمين ما يك حركت نه شانزده حركت براى اين زمين درست شده است ما بقى تكوينات هم همين است يعنى نه فقط اين كره زمين ما بقى كرات هم حركات دائم امّا نه يك حركت حركات ضد يكديگر حركات اختلاف با يكديگر حالا اين كره زمين ما شانزده حركت دارد چه حركت‏هاى سرسام آورى امّا دقيق منظم بدون ذره‏اى وقفه مى‏خواهى خود سازى كنى بايد اين جور باشى شبانه روز سفح طويل آدم را مى‏تواند به يك جائى برساند و الا نه اين هم قرآن و راستى بدون كار كردن نمى‏شود بله بعضى اوقات عرض كردم الان هم مى‏گويم ما چاره‏اى نداريم به غير اين كه بگوئيم خدا، بگوئيم خدايا ما كه نمى‏توانيم ما كه لنگ هستيم ديگر بايد تو يك لطفى بكنى امّابايد توى صحنه بايشم و اين جور حرف بزنيم بگوئيم خدايا خودت گفتى «و لولا فضل اللّه‏ و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه‏ يزكى من يشاء» خدايا تو گفتى حرف خوبى است امّا بالاخره بايد يك كارى بكنى جدى نه شوخى نه تظاهر حقيقت معلم ما بشود خدا، اگر معلم ما بشود خدا، خدا خوب معلم اخلاقى است عالى ما بتوانيم مورد فضل خدا مورد رحمت خدا بشويم و اين صفات رذيله را يك فكرى برايش بكنيم و الا نابود مى‏كند و الا بدبختى‏ها مى‏آورد. بعضى اوقات آدم جلويش را مى‏گيرد مى‏گيرد، مى‏گيرد تا مى‏رسد دم مرگ دم مرگ ديگر نمى‏شود حضرت امام بعضى اوقات گريه مى‏كردند ماها، به گريه وا مى‏داشتند همه يك پارچه گريه مى‏فرمودند بعضى اوقات اين جور مى‏شود. ملك الموت مى‏آيد مى‏خواهد جان اين را بگيرد بايد با اجازه اميرالمؤمنين عليه‏السلام باشد بدون اجازه نمى‏شود هر كه باشد در مقابل اين اجازه مى‏گيرد از اميرالمؤمنين عليه‏السلام، اميرالمؤمنين عليه‏السلام اجازه ميدهد و اين نمى‏خواهد برود يعنى دنيا پرستى علاقه به اين دنيا نمى‏خواهد برود يك وقتى نخواست به زور جانش را مى‏گيرند اين قبض روح هم كه در روايات مى‏گويند اين قدر سخت است از همين جا سرچشمه مى‏گيرد به زور وقتى كه به زور از اين دنيا برود چه مى‏شود با بغض اميرالمؤمنين از دنيا مى‏رود نمى‏خواهد برود على عليه‏السلام مى‏بردش آن وقت چى ازش در مى‏آيد اگر سير و سلوكى‏ها مرتب مى‏گويند كه مواظب باش يك وقت دم مرگ به جاهاى بدى مى‏رسد يك وقت به شما مى‏گفتم كه حضرت آيت اللّه‏ العظمى گلپايگانى به من مى‏فرمودند كه رفتم سر جان دادن يك كسى دم مرگ بود و مى‏گفت هم مباحثه‏اى با هم بوديم چشمها را باز كرد و چشمها را دوخت توى چشمهاى من گفت حاج سيد محمد رضا اين خدا چقدر ظالم است مى‏خواهد بين من و بچه هايم تفرقه بياندازد من از جوانها مخصوصا تقاضا دارم كه سرسرى قضيه را نگيريد نمى‏شود سرسرى گرفت يك وقت سفت مى‏خوريم، بد مى‏خوريم و اين مسئله خود سازى را قرآن خيلى بهش اهميت مى‏دهد به همان اندازه كه ما اهميت نمى‏دهيم قرآن اهميت داده است قرآن زنگ خطرش را مى‏زند نمى‏شود به اين زودى‏ها خودسازى كرد نمى‏شود به اين زودى‏ها درخت رذالت را كند بعد هم زنگ خطرش را مى‏زند اگر نكنى بعضى اوقات خطر خيلى بالا است خطر بى دينى است و ما هر چه زنگ خطر خدا و قرآن بالا است ما اهميت نمى‏دهيم خواب ما سنگين است. خدايا به حق اميرالمؤمنين عليه‏السلام به حق ولايت و نبوت گوش شنوا از قرآن شريف از ائمه طاهرين عليهم‏السلام به همه ما عنايت بفرما.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group