پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع درس:

شماره درس: 164

تاريخ درس: ۱۳۸۰/۲/۱۹

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

يك جمله‏اى الان يكى از آقايان پرسيدند و اين براى بحث ما كه هفته‏هاى گذشته درباه‏اش صحبت مى‏كرديم خيلى مفيد است ايشان مى‏فرمودند اگر تحقير بشود انسان براى دين آيا تحقير شدن تأثير مى‏گزارد روى بزرگان يا نه پيغمبر اكرم را سنگ بهش مى‏زدند تحقيرش مى‏كردند ديوانه‏اش مى‏گفتند امير المومنين 25 سال تحقير شد دست يك مشت افراد جاهل و يك مشت افراد مرموز نظير معاويه و عمروعاص آيا اينها تاثير مى‏گذاشت روى اميرالمومنين يا نه و ايشان مى‏خواستند بگويند كه تأثير مى‏گذاشت يعنى اين شخصيت اميرالمومنين، پيغمبر اكرم و ديگران به اين چيزها ضربه مى‏خورد چنانچه به شخصيت ما ضربه مى‏خورد همين طور اگر تعريف اينها را بكنيم اين تعريفها شخصيت اينها را شكوفا مى‏كند چنانچه شخصيت مارا شكوفا مى‏كند من به ايشان مى‏گفتم نه روى شخص اگر حساب بكنيم بعضى اوقات اتفاق مى‏افتد كه تحقير را بهتر از تعريف دوست دارند و اگر ما درباره پيغمبر اكرم چيزى شنيديم كه پيغمبر اكرم از اين اوضاع از اين تحقيرها ناراحت مى‏شدند يا اگر در باره اميرالمومنين شنيديد بعضى اوقات گريه مى‏كردند و اين تحقيرها اثر روى ايشان مى‏گذاشت اينها برگشتش روى چيز ديگرى است و آن اين است كه دين خدا را اگر شكوفا مى‏ديدند خوشحال مى‏شدند دين خدا را اگر در ضعف مى‏ديدند ناراحت مى‏شدند مردم را اگر در رفاه مى‏ديدند خوشحال مى‏شدند شخصيت دينى رفاه جامعه و اكرام را در مضيقه مى‏ديدند ناراحت مى‏شدند و امّا راجع به شخص خودشان معلوم است ذره‏اى از اين تحقيرها يا از اين تعريف‏ها در آنها هيچ تأثيرى نداشت راجع به پيغمبر اكرم راجع به ائمه طاهرين همين جورها است مسلم و شكى نيست اميرالمومنين عليه‏السلام اگر براى شخص خودشان بود مسلم بود اين تحقيرها اصلاً روى ايشان هيچ تأثيرى نداشت و همين نهج البلاغه در آن ديوان است كه مى‏فرمايند من گذشتم بر آن كسى كه بر من فحش مى‏داد امّا من نديده گرفتم مثل اينكه اصلاً چيزى نمى‏گويد و وقتى هم برويم در احوالشان در آن عفو و گذشت و ايثارشان مى‏بينيم كه واقعا چنين است و در رياست‏طلبى شان در حب به مالشان چه فضائل، ـ رذائل كه نبود. ـ همه و همه از همين باب است مى‏فرمايد دنياى شما پيش من از بادى كه از دماغ بزى بيرون بيايد از اين هم پست‏تر است دنياى شما پيش من از يك استخوان خوك در دست مثل يك آدم خوره‏اى، دنياى شما پيش من از كم‏تر از اين كفش كه من دارم وصله مى‏كنم و امثال اينها، ديگر در رياستش در مالش همين است در تحقير و عدم تحقير هم همين است راستى اميرالمومنين كى خوشحال است وقتى تحقير ايشان اسلام را زنده بكند اميرالمومنين عليه‏السلام كى ناراحت هستند وقتى كه تشويق ايشان موجب تضعيف دين بشوند. همّ اونصب العين او رفاه مردم، نصب العين او دين خدا آن هم بر مى‏گردد باز به خدا و خدا العياذ باللّه‏ تحقير بشود دين خدا تحقير بشود آنجا حاضر است خودش را، زن و بچه‏اش را هستى را بدهد و آنجا كه دين خدا شخصيت پيدا بكند آن هم حاضر است خودش زن و بچه و هستى‏اش را بدهد اين راجع به پيغمبر و ائمه طاهرين، راجع به بعضى افراد هم ما سراغ داريم چنين است كه اين بحث ما براى خاطر همين است مسئله خود سازى خيلى مسئله مشكلى است معلوم است از هر چى مشكل‏تر انسان بتواند اين منيت را اين خوديت را زائل بكند اين خيلى مشكل است ممكن است انسان مقدس بشود متقى بشود ورع باشد به مقام ورعيت رسيده باشد صديق باشد امّا هنوز آن منيت رسوخ در جان اوداشته باشد «اخر ما يخرج عن قلوب الصديق حب الجاه» اين ممكن است قرآن شريف راجع به شيطان همين را مى‏گويد قضيه شيطان گرچه يك قضيه متشابهى است در قرآن اين راستى شيطان يعنى چه چه جورى رفت در ميان ملائكه در حالى كه «كان من الجن كان من كافرين» چه وفت به آن مقام رسيد امّا بالاخره همين متشابه با تكرارهاى قرآن به خوبى استفاده مى‏كنيم كه اين آقا از نظر تقوى به مقام بالائى رسيد خيلى، رسيد به مقام ملائكه «و امّا كان من الكافرين» كفر اخلاقى است «ابى و استكبر و كان من الكافرين» كفر اخلاقى داشت يعنى حسود وقتى كه خطاب شد گفت مى‏خواهم خليفه خودم را در روى زمين بياورم چيزى نگفت كه بعد خدا تعريض دارد كه «اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون»[1] چيزى نگفت امّا حسادتش گل كرد لذا ما بقى كه چيز گفتند كه خدايا اگر مقدس، مى‏خواهى ما مقدس كه خطاب شد نه مقدس نمى‏خواهم آدم مى‏خواهم گفتند اگر تحميد مى‏خواهى بكنيم اگر تقديس مى‏خواهى بكنيم اگر مقدس بخواهى ما مقدس، ما تقديس مى‏كنيم گفتند نه من آدم مى‏خواهم خلق كنم و اين «اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون» همان موقع بعد قرآن شريف هم مى‏فرمايد «كان من الجن» ملك نبود و ملك شد. يعنى با تقوايش با عبادتش امّا همين كه ملك شد «كان من الكافرين» يعنى «كان من الكافرين» كفر عقيدتى نيست اين با خدا حرف مى‏زد اين خيلى ايمانش بالا بود با خدا حرف مى‏زد معاد را قبول داشت و همان وقت هم كه رانده درگاه خدا شد گفت خدايا من را مهلت بده تا روز قيامت، قيامت قبول داشت معنويت قبول داشت امّا كفر اخلاقى داشت و همين تكرار قرآن بما مى‏گويد كه منافات ندارد يك كسى مقدس باشد يك كسى متقى باشد بشود هم پشت سرش نماز بخوانى امّا كفر اخلاقى ذاشته باشد يعنى روى اخلاق كار نكرده باشد و صفت رذيله هنوز در دل او باشد هنوز متكبر باشد منيت داشته باشد خوديت داشته باشد هنوز حسود باشد زياد هم داريم زياد كه راستى مريد اهل بيت است با اهل بيت سر و كار دارد و اميرالمومنين عليه‏السلام را خيلى بالا مى‏داند امّا وقتى كه حسادتش گل بكند در دل شب اميرالمومنين را نفرين مى‏كند كعب ابن صور همين بود كه وقتى اميرالمومنين آمد كوفه و بصره و اين يك قدرى التماس دعاهايش كم شد مى‏گويند در دل شب به اميرالمومنين نفرين مى‏كرد مى‏گفت خدايا اين را شرش را از ما بكن يك تيرى از غيب بيايد در سينه‏اش و ما راحت بشويم كه بعد در جنگ جمل وقتى كه كشته شد آن پول پرستى حسادتش آمد در جنگ جمل و كشته شد و او مى‏گويد كه من با اميرالمومنين مى‏رفتم توى كشته‏ها به اين رسيد به رو افتاده بود به پشت انداختش و با عصا بهش اشاره كرد و گفت كعب ابن صور آن نفرينى كه شبها به من مى‏كردى درباره خودت مستجاب شد اينها منافات ندارد لذا خود سازى خيلى مشكل است از آن طرف هم از اوجب واجبات است چيزى كه مى‏خواهم عرض كنم اينجا است كه اين اگر راستى انسان خودسازى بكند يك لذت فوق العاده مهمى دارد يعنى در همين دنيا مى‏شود بهشتى اصلاً آدم حسود چنانچه در روايات هم داريم همين دنيا جهنم است آتش حسادت آتش تكبر بعضى اوقات من ديدم كه آقا پايش لب گور است ديگر پير مرد است امّا متكبر است دلش مى‏خواهد بهش احترام بگذارند وارد جلسه مى‏شود آن احترامى كه بايد بهش بگذارند نمى‏گذارند يك جا مى‏نشيند يك ساعت و آن يك ساعت بدتر از هر جهنمى است برايش يعنى خود خورى، خودش را مى‏خورد چرا اين مقدم بر من شده چرا ديگرى اين جور شده من اين جور شدم چرا بايد من عقب بيفتم او اين جور باشد و جهنمش همين دنيا است دم مرگ هم مى‏گفتم كه آقاى گلپايگانى مى‏گفت خيره شد توى چشمهاى من و مى‏گفت خدا ظالم است و راستى جان كندن براى اين خيلى مشكل است ديگر آخرتش هم آن جهنم موعود است همان رذائل هم برايش جهنم است آن مار و مور و عقرب هايش يعنى همين صفات رذيله‏اش و علاوه بر اينكه آن جهنم موعود هم هست امّا اگر راستى بتواند خود سازى بكند خيلى راحت است اين رسيده باشد به يك جائى كه راضى باشد به مقدرات الهى، مقام رضا، مقام تسليم اين ديگر اصلاً نمى‏بيند اين دنيارا تا اينكه بخواهد غصه‏اش را بخورد «لكيلاً تأسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما اتاكم»[2] اين احترامهارا اين بالا نشستن‏ها و پائين نشستن‏ها را اين رياست‏ها را اصلاً اينها را موهوم مى‏داند چى را واقعييت مى‏داند معنويات عبادات و امّا اين كه پايين نشست يا بالا اينها ديگر فوق العاده برايش موهوم است. شما مى‏بينيد بچه‏ها در تخيلشان در ذهنشان مى‏تنند خانه گلى درست مى‏كنند با همان خانه گلى حسابها رويش ميكنند و شما بهش مى‏خنديد كه اين چى است. هستند يك افرادى كه به ما مى‏خندند و همين طور كه ما به اين بچه مى‏خنديم يك افرادى هستند مرحوم آيت اللّه‏ حائرى مرحوم حاج آقا مرتضى ايشان هم مثل پدرشان واقعا به يك مقام هائى رسيده بودند ايشان مى‏گفتند كه مرحوم آيت اللّه‏ خوانسارى حاج سيد احمد ايشان كه از مراجع بزرگ بودند در تهران كه ايشان رسيدند به جائى كه اگر يك نفر از صبح تا ظهر به ايشان فحش بدهد ايشان هيچ باك ندارد اصلاً چيزى نمى‏شود چنانچه اگر از صبح تا ظهر تعريف ايشان را بكند در ايشان هيچ تأثيرى ندارد و راستى مرحوم آقاى خوانسارى اين جورها بود مرحوم آقاى حاج آقا مرتضى را من با ايشان رفت و آمد داشتيم و راستى اين جورى بود گرچه ايشان مى‏خواستند تعريف آقاى حائرى را بكنند مى‏گفتند من به اين جا نرسيدم امّا راستى آقاى حائرى رسيده بود به جائى كه پول شخصيت رياست براى اينها تفاوتى داشته باشد. من مى‏ديدم اين اوايل حالا اواخر را شما حساب بكنيد. اين اوايل كه راه مى‏افتادند و مى‏گفتند روح منى خمينى و... مى‏ديدم مثل تيربه سينه ايشان بود و اين مشهور است اين مسلم است آن وقتى كه اطراف خانه ايشان زنده باد زنده باد مى‏گفتند ايشان مى‏گفتند من مى‏بينم كه يك روزى هم به اين معنا كه مى‏شود ممكن است اين خانه را سنگ باران كنند اگر خانه را سنگ باران كنند من كار خودم را مى‏كنم اگر هم اطراف خانه را بگيرند زنده باد زنده باد بكنند باز هم من كار خودم را مى‏كنم. آن كه وظيفه است. تعيين وظيفه و عمل كردن به وظيفه اين بايد باشد و راستى من مى‏بينم، مى‏ديدم افرادى را كه، آن كه هم و غمشان بود اينكه شناخت وظيفه و عمل كردن به وظيفه همان سالهاى اول يك افراد آمده بودند خدمت حضرت امام از شركت نفت اهواز بودند سخنگوى اينها گفت نيامده‏ايم بگوئيم از انقلاب چه مى‏خواهيم آمديم بگوئيم انقلاب از ما چى مى‏خواهد ايشان خيلى خوشحال شدند از اين حرف بعد رفتند جواب دادند كه انقلاب از ما اين را مى‏خواهد شناخت وظيفه و عمل كردن به وظيفه و حالا تعريف ما را بكنند يا تخريب ما را بكنند ـ اين را من مى‏گويم تعريف ما را بكنند يا تخريب ما را نه ـ تعريف آنها در ما بايد اثر داشته باشد نه تخريب آنها راستى انسان به اينجا برسد خيلى لذت مى‏برد و اين كه مى‏گويم اخلاق، اخلاق براى خاطر همين است كه ما بايد برسيم به يك جائى كه پول بيايد يا نيايد رياست باشد يا نباشد شخصيت باشد يا نباشد تعريف باشد يا تخريب باشد اينها براى ما هيچ فرقى نكند چى براى ما فرق بكند، دين ما تضعيف بشود يا نشود، دين خدا ترويج بشود يا نشود مهم باشد خدا براى ما مهم باشد و معناى خلوص يعنى همين خدا براى ما مهم باشد هيچ كسى هيچ چيزى در ما نتواند اثر بگذارد اين پيدا شدنش كار مشكلى است اين كه مرتب مى‏گوئيم اخلاق مشكل است همين است امّا اگر پيدا شد راستى لذت بالائى دارد بالاترين لذتها يعنى آدميت انسان آدم بشود مقام رضا مقام تسليم پيدا بكند اين معلوم است خيلى لذت دارد غم هم نيست «الا ان اولياء اللّه‏ لا خوفا عليهم ولا هم يحزنون»[3] اين «الا ان اولياء اللّه‏» مى‏بينيد با دو سه تا تأكيد حسابى «لا خوفا عليهم» از آينده «ولا هم يحزنون» از گذشته نه از گذشته غم و غصه‏اى دارند نه از آينده ترسى پس چى دارند «لكيلا تاسوا على ما فاتكم ولا تفرحوا بما اتاكم»[4] يعنى همين، پس چى دارند يعنى نور خدا چى داردآدميت چى دارد قلبى كه شده عرش اللّه‏، شده جاى خدا و هستند نگوئيد كه نمى‏شود مشكل است امّا خيلى عالى مى‏شود ما افرادى را ديديم افرادى را مى‏دانيم كه اين افراد رياست براى اينها هضم شده است گفتم اين را وهم و خيال مى‏دانند اين دنيا و ما فيها پيش اينها هضم شده است اين را وهم و خيال مى‏دانند خوديت و منيت ديگر اين پيش آنها يك وهم است يك خيال است چى پيش آنها عالى است همان كه اميرالمومنين به ابن عباس گفت اينها را نبريد همه‏اش روى اميرالمومنين و پيغمبر اكرم حساب بكنيد اين الان به آقا مى‏گفتم اين آقا مى‏گفتند اميرالمومنين هم تحقير رويشان اثر دارد نه بابا تحقير روى آنها اثر ندارد آن كه روى اينها اثر دارد بله اگر ولايت تحقير بشود و به واسطه تحقير ولايت تحقير خدا بشود تحقير دين خدا بشود والا تحقيرهاى شخصى قضيه ابن عباس را شما براى مريد هاتان گفتيد در نهج البلاغه هست آمده بودند ملاقات آن هم سران قم آن هم در جنگ جمل كه اميرالمومنين به سران احتياج داشت ابن عباس رفت توى خيمه ديدند اميرالمومنين دارند كفش‏هاى خودشان را وصله مى‏كنند اين چى است ابن عباس عصبانى شد و گفت آقا اين را بدهيد يك كسى وصله كند يا اصلاً چرا كفش وصله دار مى‏پوشيد اميرالمومنين ديدنداين خيلى ناراحت است كفش را انداختند در مقابل اين و گفتند اين كفش چه قدر ارزش دارد گفت هيچ چيز گفت به حق خدا به حق آن كسى كه اين جان من در دست او است اين رياست به اندازه اين كفش پيش من ارزش ندارد مگر اثبات كنم حقى را و يا از بين ببرم باطلى را آن كه تعريف تحقير آنكه تشويق و تحقير برايش من اذيت مى‏شوم اين است كه معاويه سر كار باشد من از اين اذيت مى‏شوم و امّا حالا اين رياست براى من ذره‏اى تفاوت داشته باشد، ندارد و من ديدم بعضى از بزرگان كه ذره‏اى اين رياستشان تفاوت در مخيله اينها نداشت در تاريخ زياد خوانديم مخصوصا در ميان ما طلبه‏ها زياد بوده است در ميان ما طلبه‏ها بيش از افراد ديگر بودند در حالى كه در بازاريها هم گاهى بوده است در كاسب‏ها در افراد معمولى گاهى رسيدند به جائى كه از خادمين حضرت ولى عصر مى‏شدند امّا در ميان ما طلبه‏ها زياد بوده است يك افرادى كه ديگر پول و رياست جاه و منيت پيش اينها پوچ بوده است مثل ما و نگاه كردن به بچه‏ها كه دارد شاه بازى مى‏كنند دارند خاله بازى ميكنند دارند تخيل بازى و توهم بازى مى‏كنند همين طور كه اينها اين جور است ما هم اين جوريم راستى اين جور هستيم درباره بهلول مى‏گويند كه اين مسخره مى‏كرد هارون را مسخره نه اين كه بخواهد تحقيرش بكند نه واقعا اين جور بود يك شامى برايش آوردند «در خرابه‏اى بود» گفت اين شام را بدهيد اين سگ‏ها بخورند آخر اين شام مخصوص است گفت داد نزنيد اگر سگ‏ها هم بفهمند نمى‏خوردند چه برسد من بخواهم بخورم همين مى‏گويند كه دربار راهش دادند مى‏آمد حرف ميزد. آمد يك درهم داد به هارون و بر گشت هارون خواستش گفت اين چى بود گفت من نذر كرده بودم كه به ذليل‏ترين مردم يك درهم بدهم به فقيرترين مردم يك درهم بدهم و نذرم درست شد و حاجتم بر آورده شد. ديشب فكر مى‏كردم ذليل‏ترين مردم كى است فقيرترين مردم كى است ديدم كه توئى اين يك درهم را به تو ميدهم تا نذرم را ادا كنم ما خيال مى‏كنيم مسخره است نه اين جورى هست واقعا اين طور است اگر انسان خودسازى بكند راستى مى‏رسد به اينجا كه ذليل‏ترين افراد پيشش هارون الرشيد است فقيرترين افراد پيشش آن متمولى است كه خمس نمى‏دهد آن كه دارد آتش مى‏خورد راستى اگر اين آيه را شما به مقام شهود رسيده باشيد «ان الذين ياكلون اموال اليتيمى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا»[5] اين راستى اگر به مقام شهود برسيم آنهائيكه خمس نمى‏دهند اينها پلوشان، ناهارشان، شامشان آتش مى‏خورند مى‏گفت مى‏خواستم خدمت آقا امام زمان برسم اعتصاب غذا كردم و دو سه روز اعتصاب غذا يك كسى از طرف امام زمان آمد و افطارى هم آورد و گفت اعتصاب غذا نمى‏خواهى بكنى كارى بكن تا خودم بيايم بعد گفت بايد بياى مشهد تا آنجا من را ملاقات بكنى و آن آقاگفته بود كه من را فرستاده كه تو را ببرم مشهد گفت بايد غذاى معمولى بردارى، من را برد تا به قدمگاه رسيده بود به يك جائى كه به يك مقامى برسد بعد آن آقا گفته بود رفاقت اينجا هستند برو يك سرى به اينها بزن مى‏گويد آمدم سر رفقا ديدم دارند ناهار مى‏خورند از نظر خودشان پلو و مرغ واوضاعى خيلى بالا امّا از نظر من ديدم دارند لجن مى‏خورند غذاهاى آلوده با لجن با يك بوى بدى، دارد لجن چك چك از دهان اينها بيرون مى‏ريزد به اندازه‏اى ناراحت آمدم پيش اين آقا آن آقا گفت چى ديدى گفت كه چى ديدم، گفت كه با اين غذا مى‏خواستى خدمت امام زمان برسى تو اين غذاها را مى‏خورى غذاى حرام غذاى شبه ناك اين كه نمى‏شود خدمت آقا امام زمان رسيد و مى‏گويد رفتم مشهد و آقا لطف كرد و خدمت ايشان رسيدم راستى مى‏بينيد اين جورى است رياست و جاه و مقام وقتى اين جورى مى‏بيند به خيلى جاها مى‏رسد. و اينها همه‏اش ديگر تشريفات مى‏شود مرحوم كاشف الغطا راستى بالا بوده است از نظر عمل صاحب جواهر مى‏گويد استاد الاكبر خيلى مقام داشته و اين استادالاكبر خيلى مثل صاحب جواهر تحويل جامعه داد يك روز آمد بعد از درسش گفت طلبه‏ها من دختر دارم مى‏خواهم شوهرش بدهم براى اينكه ديدم دارد موهايش را شانه ميكند فهميدم تمايل به شوهر دارد هر كدام مى‏خواهيد پا شويد يكى پاشد و نشست گفت بيا خانه كه حاج شيخ محمد تقى صاحب معالم از مسجد شاهى‏ها كه خيال هم نكنيد وقتى ما براى خدا كرديم نتيجه نمى‏دهد نه توى همين دنيا جور مى‏شود اين آمد خانه، حاج شيخ جعفر اين را مى‏شناخت از علماى درسش بود به اين طلبه گفت چى دارى گفت هيچ چيز و دو سه جلد كتاب توى حجره آمد به دخترش گفت پدر جان يك شوهرى برايت پيدا كردم هيچ چيزى ندارد امّا دين دارد امّا راستى طلبه است تقوا دارد، علم دارد و حاضرى ساكت شد. آمد و گفت كه حاضر هستم همان جا عقدشان را خواند اين خانه كاشف الغطا يك خانه محقرى بود يك اتاق زيادى داشت «زيادى به اين معنا نه مثل ماها» مرحوم صاحب جواهر يك خانه داشت مى‏گويند صد متر نبوده است دو تا اتاق داشت يك اتاق كتابخانه و محل مطالعه و يك اتاق هم زن و بچه در آن زندگى مى‏كردند مرحوم كاشف الغطا سه اتاق داشت مثلاً، همان اتاق را حجله كرد همان وقت دستور داد اين دختر را مهيا كنيد براى شب همان وقت اين آقا را مهيا كردند براى شب، شب رفت حجله، قبل از اذان صبح كاشف الغطا آمد در زد و گفت كه آب براى شما گرم كردم همان جا كه خودش غسل مى‏كرده آب برايتان گرم كردم پا شويد غسل كنيد و نماز شبتان را بخوانيد. معلوم است اين ديگر مى‏شود مسجد شاهى‏ها اين معلوم است مى‏شود حاج شيخ محمد تقى معلوم است مى‏شود كاشف الغطا حالا اين منيت‏ها شخصيتها مرجعيت‏ها موهوماتى كه ما همه‏مان داريم آينده نگرى‏ها، اينها پيش اينها پوچ است نمى‏تواند ببيند نه اينكه مى‏بيند و تسامح مى‏كند نه اصلاً مى‏رسد به اينجا نمى‏تواند ببيند يعنى واقعيت مى‏بيند وقتى واقعيت ديد ديگر نمى‏تواند اين موهومات را ببيند به قول حاجى سبزوارى «ما فى الكون الا و هم او خيال» وقتى و هم و خيال من فكر نمى‏كنم در نماز جمعه قم بوديم شبهاى احيا بود اينآقا كه پشت بلند گو بود مرتب اسم من را با آقاى جوادى مى‏برد وهر چه اسم من و آقاى جوادى را مى‏برد هفت هشت مرتبه با آن القاب بالا بالا اسم من را با آقاى جوادى مى‏برد آقاى جوادى پهلوى من نشسته بود و مى‏گفت و هم او خيال راستى اين جورى است راستى آقاى جوادى اين جورى هست و هم او خيال بايد به اينجاها برسيم مشكل است امّا اگر برسيم مى‏شويم كاشف الغطا هيچ چيزى ندارد امّا همه چيز دارد چونكه اصلاً اين دنيا و آنچه در اين دنيا است اگر در راه خدا نباشد مى‏بيند كه جهنم است اگر در راه خود باشد اين مى‏بيند كه و هم و خيال است حالا راستى شما وارد جلسه بشويد همه جلوى شما بايستند همه سلام تعارف و توى جلسه‏اى بلند بشويد هيچ كسى جلوى پاى شما بلند نشود هيچ كسى هم به شما سلام نكند هيچ كسى هم به شما تعارف نكند اين فرق مى‏كند اين فرقش كجا است آنكه حاجى سبزه وارى است مى‏گويد و هم او خيال آنكه آقاى جوادى است مى‏گويد و هم او خيال است آنكه مرحوم حاج شيخ است مى‏گويد و هم او خيال و آنكه خود ساخته نيست يك توجيه گرى‏هاى عجيبى مى‏كند مرحوم آقاى داماد «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» به مقامى رسيده بود راستى آقاى داماد از همان افرادبود مثل پدر خانواده‏اش مرحوم حاج شيخ ايشان بعضى اوقات مثل باران گريه مى‏كرد توى درس و مى‏فرمودند گاهى آقا شيطان مى‏آيد پيش من مى‏گويد كه احترام تو احترام به اسلام است تخريب تو تخريب اسلام است هر كسى تعريف تو را بكند تعريف اسلام را كرده است هر كسى تو را بشكند اسلام را شكسته است پس بنابراين آن كسى كه تعريف تو را مى‏كند بايد خيلى پول بهش بدهى خيلى بايد از اطرافيان تو باشد كسى كه تخريب تو را مى‏كند بايد او را بشكنى بايد او را نابود بكنى و گفت آقا شيطان مى‏آيد با اين صغرى و كبرى‏ها مارا رياست طلب بار مى‏آورد چه رياست‏طلبى جا مى‏زند به نام اسلام جا مى‏زند به نام روحانيت راستى اين جور است مشكل است امّا اگر هم پيدا بشود خيلى آسان مى‏شود. خدايا اين علم اخلاق مشكل است امّا مطلوب است همه ما خلق شديم براى همين خدايا توفيق خود سازى ولو كمرنگ ولو گاهى ولو توجه به آن به همه ما عنايت بفرما.

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 

 

 

[1] ـ سوره بقره، آيه 33.

 


[2] ـ سوره حديد، آيه 23.

 


[3] سوره يونس، آيه 62.

 


[4] ـ سوره حديد، آيه 23.

 


[5] سوره نساء، آيه 10.

 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group