موضوع درس:
شماره درس: 165
تاريخ درس: ۱۳۸۰/۳/۹
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در مسئله قبل مىگفتم كه اين مسئله تهذيب خيلى مسئله مشكلى است و خيلى هم مسئله لازمى است و معمولاً، ما طلبهها نه احساس مشكلش را مىكنيم و نه احساس خطرش را لذا نماز مىخوانيم اهميت به آن ميدهيم اهميت به واجبات مىدهيم بسيارى از شما اجتناب از گناه دارند اهميت به تقوا ميدهيم اما به مسئله خود سازى نمىبينيم كسى را اهميت بدهد بگويد حسود هستم و بايد اين حسادت را رفع بكنم من متكبر هستم بايد اين تكبر را رفع بكنم من خود خواه هستم، منيت دارم، نفسيت دارم روح فرعونيت در من هست و اين روح فرعونيت را زائل بكنم معمولاً غفلت داريم در حالى كه زائل كردنش خيلى مشكل و بودنش مشكلتر و اگر امتحان جلو بيايد معمولاً رفوزه مىشويم، استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى «رضوان اللّه تعالى عليه» از مرحوم قاضى نقل مىكردند مىفرمودند كه بعضى اوقات انسان خيال مىكند مهذب است امّا وقتى كه امتحان جلو بيايد آن ريشههاى صفت رذيله گل مىكند و نه تنها در امتحان رفوزه در مىآيد تا در سر حد كفر مىرسد ايشان نقل مىكردند مرحوم آقاى قاضى «رضوان اللّه تعالى عليه» مثال مىزدند مىگفتند يك حوضى اين به حسب ظاهر زلال است وقتى نگاه بكنيم در او وضو بگيريم مىبينيم آب پاكى است آب زلالى است امّا آفتاب بتابد به حوض ناگهان مىبينيم لجنهاى ته آمد رو بقول ايشان يك سُكى به اين ور بكنيم يك چوبى در او بزنيم ناگهان مىبينيم به قول مرحوم آقاى قاضى آن سيبهاى گنديده كه ته نشسته بود آمد رو آب آن آب به آن زلالى ناگهان شد آلوده خيال مىكرديم كه زلال است تا وضع استثنائى جلو نيامده بود آب زلالى بود امّا وقتى كه يك استثناء آمد جلو يك امتحان آمد جلو همان دل پاك مىشود ناپاك همان صفت رذيله او را بد بخت مىكند او را رفوزه مىكند و به قول علامه طباطبائى قرآن شريف برايش مثال مىآورديم بلعم باعور، شيطان اينهائى كه قرآن فرموده قصه نمىخواهد بگويد قرآن مىخواهد اخلاق بگويد قرآن همه چيز دارد امّا كتاب هيچ چيزى نيست فقط قرآن كتاب اخلاقى است بهترين فلسفه در قرآن است امّا قرآن كه كتاب فلسفه نيست ملاصدرا افتخار مىكند شاگرد قرآن است علوم طبيعى طنطاوى مىگويد هشتصد آيه در علوم طبيعى در قرآن است. حالا قرآن كتاب علوم طبيعى است نه. بهترين تنجيم در قرآن است ابتكار در قرآن است باطل كردن در قرآن است امّا حالا قرآن كتاب تنجيم است نه امّا حالا قرآن چى است به قول حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» كارخانه آدم سازى مثال خيلى در قرآن است اين امثله قرآن اين تاريخ قرآن، قرآن كه كتاب تاريخ نيست امّا يازده جا مىفرمايد «فسيروا فى الارض» يعنى تاريخ مطالعه كن اين تاريخ هائى كه من گفتم توى اين تاريخها دقت بكن يعنى من به واسطه مثال به واسطه تاريخ براى اين كه اوقع در نفس است يك واقعيت اخلاقى را برايت جا مىاندازم شيطان «كان من الجن امّا كان من الكافرين» اين يعنى چه؟ شيطان در زمره ملائكه است رسيده به آنجا كه مكالمه با خدا دارد امّا همين تشر به خدا مىزند آن هم نه يك جا بلكه چند جا تشر به خدا مكالمه با خدا دارد يقين به قيامت دارد علمى نيست خيلى بالا است اما تشر زدن به خدا به اندازهاى است كه خدايا مرا مهلتم بده تا روز قيامت براى اينكه پدر اين انسان را در بياورم اينها چيست و چرا چنين است «كان من الجن اما كان من الكافرين» يعنى هنوز مهذب نبود حسادت ريشههاى حسادت در عمق جانش بود تكبر مىرسد به اين جا كه يك مغالطه نميدانم شايد هم مىداند و مغالطه مىكند من خيال مىكنم مىداند و مغالطه مىكند در مقابل خدا مىگويد «و خلقتتهُ من نار خلقتهوا من طين» پس من برتر از او يك صغرى و كبرى مقالطه حالا يكى بگويد كه خدا ديگر اينها را بهش نگفته است خدا وقتى كه اين بى حيايى را كرد خدا خطاب كرد كه برو گو شو. امّا جوابش اين است كه «خلقتنى من نار و خلقته من طين» من كه نگفتم سجده كن به اين جسم گفتم «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» او مغالطه كرد گفت كه «خلقتنى من نار و خلقته من طين» خدا كه نگفته بود به جسمش سجده كن امّا او مغالطه كرد حالا يا نفهمى مىكند فرق هم نمىكند براى اينكه به قول قرآن شريف«صم بكم عمى فهم لا يعقلون» وقتى صفت رذيله گل كند آدم را كور مىكند وقتى صفت رذيله گل كند آدم را كر مىكند آدم را جهل مركب صرف جهل مركب مىكند نه اينكه جهل مركب عود بكند نه ديگر صرف جهل مركب مىشود «صم بكم عمى فهم لا يعقلون» اين قضيه بلعم باعور اين متقى بوده است مشهور در ميان مردم به استجابت دعوة بوده است راستى هم مستجاب دعوة بوده است تقوا ورع، امّا روح فرعونيت هنوز در عمق جانش بوده است وقتى كه رياست آمد جلو سوار الاغش شد آمد برود براى موسى نفرين كند الاغ را مىكشد كه چرا نميرود جلو چه جور مىشود اينها را نگويى دروغ است؟ اينها را اهميت بدهيم خدا نكند يك صفت رذيلهاى گل بكند اين ديگر صفت رذيله گاهى هم مال غرائز است امّا اگر گل بكند ديگر كى مىتواند جلويش را بگيرد مگر خود را مهذب كرده باشد و الا خيلى مشكل مىشود همان است مقدس اردبيلى بهش گفته بودند كه اگر در يك خانهاى باشى يك زن نامحرمى باشد آيا زنا مىكنى يا نه نگفت نه گفت پناه مىبرم به خدا چنين صحنهاى برايم جلو بيايد. آدم گرسنه بشود ديديمها، شدهها، حاضر است زنش را بكشد و بخورد بچهاش را بكشد بخورد شده است كردند، خدا نكند اين غريزه جوع اين فرويد شاگردهايش ديگر تو دهنش زدند گفتند برو نه اين جورها نيست يكى از شاگردهاى فرويد به فرويد مىگويد تو مىگويى غريزه جنسى مقدم است بر همه غرايز امّا اگر غريزه جوع گل كند انسان يك زن زيباى فربه را براى خوردن بهتر مىخواهد تا براى اطفاى غريزه جنسى راستى اين جورى است اگر خودسازى باشد كه خيلى كم است خيلى كم است «اخر ما يخرج عن قلوب صديق حب الجاه» يعنى ممكن است روح فرعونيت در متقى در ورع در صديق هنوز باشد بله به حسب ظاهر چون متقى است جلوگير است اين يك اختلافى است براى اينكه كى مىتواند جلوى غريزه را بگيرد هر كسى چيزى گفته است در اين باره من يك كتابى هم نوشتم يعنى من ننوشتم يك ده روز يك جا در قم منبر مىرفتم آن را يك كتابش كردند به نام كتنرل غرائز. و اين بحث من اين است كى مىتواند جلوى غرائز را بگيرد اين بحث اخلاقى است كى مىتواند جلوى حسد را بگيرد نه آن يك چيز ديگر است جلوى غرائز را بگيرد هر كسى چيزى گفته است بعضى گفتهاند مثل فلاسفه خيلى از ايشان گفتند عقل را آماده كن جلوى غريزه را مىگيرد افلاطون مىگويد علم، مردم را عالم كن رها كن بعضىها هم مىگويند تربيت بعضىها گفتهاند قانون، بعضىها گفتهاند همين نظارت ملى امر به معروف نهى از منكر، من آنجا گفتم هيچ چيزى نمىتواند جلوى غرائض را بگيرد جز دين آن هم نه دين علمى دين قلبى، ايمان همان «الذين آمنوا و عملوا صالحات» ايمان يعنى ايمان رسوخى يعنى آن هم عاطفه بشود آن هم غريزه بشود غريزه در مقابل غريزه پدر آن غريزه را در مىآورد حسابى جلو گير است حسابى جلو مىگيرد حتى ايمان عقلى نمىشود ما ديديم چهل تا دليل مىآورد براى اينكه خدا هست امّا غريزه گل مىكند چهل تا دليل مىآورد خدا نيست زياد هم اتفاق افتاده است زياد ابوالفضل گلپايگانى يك عالمى بوده است بهائى شده است خيلى هم براى بهائى كار كرد خدا لعنتش كند يك فرائد هم نوشته است فرائدش خيلى بزرگ است عليه اسلام آنچه يك عمر گفته است و ريشش سفيد در آن كتاب شده است امّا غريزه او را بهائى كرد رياست، شهرت، پول بهائى شد كتاب هم نوشت عليه آنچه يك عمر گفته بود قال الباقر قال الصادق خدا نكند مخصوصا توى پيرى، عقده، حسادت، تكبر گل بكند مىگويد كه هميشه امتحان مىشويم نمىشود امتحان نشويم همه امتحان مىشوند هر روز امتحان مىشويم «احسب الناس يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون و لقد فتنا» دعا كنيد رفوزه نشويد نمره بيست آوردن كم است كى مىتواند بيست و هيجده، نه رفوزه نشويم مىگويند يك عالمى يك كتاب نوشته بود در اصول دين وضع ماليش بد بود يك روز از همان وضع ماليش آمد صحرا كه رفع هم و غمش بشود به واسطه صحرا، نشست لب آبى كه از باغ بيرون مىآمد ديد كه مرتب خيار آن هم خيار قلمهاى آن هم خيلى تازه دارد مىآيد بيرون اولى را گرفت خورد، دومى، سومى يك وقت نگاه كرد از درز اين واره ديد يك خانمى كنار آب نشسته خيارها را مرتب داخل خودش مىكند و بعد گرم كه مىشود مىاندازد داخل آب، ديد كه اين خيارهاى آن وضع را مىخورد همين جا، راه افتاد گفت خدايا اين هم وضعش شد آمد يك كتاب نوشت عليه دين، عليه خدا، خدا نكند آدم عقدهاى بشود خدا نكند يكى از اين صفات گل كند اين شعرش در سيو طى آمده است «كم عاقل عاقل اعيت مذاهبه و جاهل جاهل تلقاه مزروقا هذا الذى الاوهام حائله» و صيّر العالم النحرير رنديقا نمىشود خودسازى نكنيم يك وقت به واسطه يك چيز جزئى كلى مىشود آنهم چه كلى، آنهم چه كلى ديگر وقتى هم بلعم باعور مىشود آنهم چه كلى ناگهان بلعم باعور مىشود و اين صفت رذيله گل كرد ديگر فكر اين را نمىكند كه اين الاغ نمىرود پس من از الاغ سرمشق بگيرم نه الاغ مىكشد زياد اتفاق افتاده به حرم ابى عبداللّه آب مىبندد حائل مىشود حالا دست بر مىدارد نه بالاخره آب را روانه مىكند هفده مرتبه قبر امام حسين را خراب مىكند به آب مىبندد، خيش مىزند گاو نمىرود، گاو را مىكشد گاو ديگرى مىآورد، اينها توى تاريخ آمده اينها مسلم است. بلعم باعور به جاى اينكه الاغ معلم اخلاقش بشود الاغ را مىكشد پياده مىرود همانكه قرآن مىگويد «و لقد ذرعنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم اذان لايسمعون بها اولئك كل انعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون» و متأسفانه همه من جمله ما طلبهها چيزى كه به فكرمان نمىآيد مسئله خود سازى چه براى خودمان چه براى مريدهامان آقا حسود هستى يا نه اگر حسود باشى به قول مرحوم آقاى قاضى اگر آب به حوض دلت بخورد آن وقت سيبهاى گنديده روى آب مىافتد يك وقت لجنهاى ته دل مىآيد رو ديگر به جاى اينكه قلب المومن عرش الرحمن خدا تجلى بر اين دل بكند شيطان تجلى بر اين دل مىكند به قول اميرالمومنين در نهج البلاغه مىفرمايد كه به واسطه زبانش شيطان حرف مىزند «تكلم بلسانه» به واسطه چشمش شيطان مىبيند «نظر بعينه» همين طور كه راستى اگر خدا بر دل حكومت كند آن هم خود خدا مىفرمايد كه ديگر «يبصروا» به چشم من «يتكلم به لسان من» ديگر «يبطش بقدرتى» و همچنين تا آخر تا ببينيم چى بر دل حكم فرما مىشود اگر راستى صفت رذيله مثل آن حوض مرحوم قاضى نه خيلى از ماها راستى صفت رذيله حاكم بر دلمان است عمامه داريم با سواد هستيم جماعت داريم منبر خوب مىرويم امّا حسود هستيم، حسادت بر دل ما حكم فرماست لذا غيبتهاى بزرگ بزرگ مىكنيم چه غيبتهائى شايعه پپراكنىها حرفهاى نا مربوط مثلاً در باره رفيقمان كه يك مقدار رفته بالا نمىتوانيم ببينيم، نمىتوانيم هم جلوى منبرش را بگيريم غيبت مىكنيم شايعه پراكنى مىكنيم مىخواهيم ببينيم يك جورى مىشود ديگر دورش را نگيرند ديگر مىشود يك جورى كه منبر و محرابش خلوت بشود بعضى اين جورى هستند كارى به حرف مرحوم قاضى ندارند مرحوم آقاى قاضى به علامه طباطبائىها گفته علامه طباطبائىها، ممكن است حوض دل شما مثل آن حوض پر از لجن باشد كه لجن هايش ته نشسته باشد امّا آنهائى كه مرحوم آقاى قاضى را تكفير مىكنند مسخره مىكنند اصلاً درسش را درس خرافى مىدانند مرحوم قاضى كارى به آنها ندارد آنها كه معلوم است كه «نشسته پاك هستند» بايد خود سازى كرد و نمىشود به اين زودىها نمىشود بله اگر انسان كارى بكند كه معلم اخلاقش خدا بشود ممكن است يك جهشى بكند بعضىها اين جور شدند كه جهشى خدا يك نظر لطفى كرد «ولو لا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه يزكى من يشاء» يك كارى بكنيد به واسطه نماز شبتان، جدى توى نماز شب بخواهيد متأسفانه اين جور است كه نمىخواهيم هم اصلاً خودمان را مريض نمىدانيم و مثلاً اگر خداى نكرده آلودگى چشم داشته باشيم آلودگى گوش و زبان داشته باشيم اين را توبه مىكينم وقت توبه راستى تضرع و زارى مىكنيم امّا حسود هستيم و توبهاش را نمىكنيم نمىخواهيم كه اين رفع بشود همه مصيبتها اين جورى است نمىخواهيم رفع بشود و الا راستى ممكن است يك وقتى توسل به اهل بيت مخصوصا به پيغمبر اكرم و در اين چيزها تضرع و زارى يك حال استثنائى جلو بيايد به يك جائى انسان برسد راستى به يك جائى برسد و الا همين جور خودمان را مهمل گذاشتن يك درخت جنگلى بار آمدن اين همان است كه حضرت امام بارها به ما سفارش مىكردند مىفرمودند كه از خدا بخواهيد جدى بخواهيد اگر بنا است شهرتى پيدا كنيد اگر بنا است به جائى برسيد امّا غير متقى باشيم غير مهذب باشيم بميريم و راستى اين جور است كه گفتم اين فرمايش حضرت امام از صحيفه سجاديه گرفته شده است كه در صحيفه سجاديه همين است كه خدايا «ان كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك سريعاً» اگر بنا است شيطان مسلط در دل من باشد چرا دل من جايگاه شيطان باشد هر چه زودتر انسان بميرد بهتر طلبه نشده بود بهتر ملا نشده باشد بهتر پستى حيثيتى پيدا نكرده باشد بهتر و اگر هم اينها هست هر چه زودتر بميرد «انكان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك سريعا» من از همه تقاضا دارم به اين بحثها اهميت بدهيد يعنى اين جورى نباشد كه من يك چيزى گفتم و يك چيزى شما شنيديد اين نباشد كه اصلاً شيطان ببرد يك جائى كه بگوئيد اصلاً اين چه كاره است اين حرفها را مىزند. راستى يك فكرى، يك وضعى اينكه نشد صفت رذيله ما داشته باشيم و به فكرش هم نباشيم از سرطان بدتر است كه انسان صفت رذيله داشته باشد و معمولاً نود و نه درصد مردم اين جورى هستند نود و نه درصد ما طلبهها اين جورى هستيم ديگر يعنى اهميت به درس مىدهيم اهميت به تقوا مىدهيم اهميت به دنيا مىدهيم اهميت به آخرتمان مىدهيم اهميت به روحانيت و نظاممان مىدهيم امّا اهميت به دلمان نمىدهيم كى است الان توى اين جلسه بگويد من در بيست و چهار ساعت يك ساعت خودسازى ميكنم در حالى كه همه مىگويند از اوجب واجبات است همه فقها وقتـى مىرسنـد بـه بحث مىگوينـد از اوجب واجبات است.
خدايا به حق پيغمبر اكرم و آن دل پاك و دل نورانى اش آن مظهر جمال و جلال پروردگار خدايا توفيق خودسازى ولو كمرنگ ولو گاهى به همه ما به جامعه ما به بچههاى ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.