پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

شماره درس: 167

تاريخ درس: ۱۳۸۰/۳/۳۰

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.

هفته گذشته راجع به قلب يك مقدارى صحبت كردم و اينكه قلب اگر مهيا باشد جاى نور خداست «قلب المؤمن عرش رحمان لا يَسعنى ارضى و لاسماعى ولكن يسعنى قلب عبدى المؤمن و نظيرش در روايات ما زياد است و اينكه اين كلمه قلب يك كلمه فوق‏العاده مقدسى است در فلسفه در عرفان در قرآن در روايات ما اشكالى نيست اين روح ما «فى وحدته كل قوا» است يعنى روح ما فرمان مى‏دهد به مغز ما فكر مى‏كند فرمان مى‏دهد به چشم ما مى‏بيند فرمان مى‏دهد به زبان ما مى‏گويد و فرمان مى‏دهد به دل ما احساسات،عواطف، فضائل در آن پيدا مى‏شود و به روايت ديگر اين دل ما جاى فضائل است فضائل مربوط به مغز ما نيست اين فضائلى كه هر كدامش به دنيا و آنچه در دنياست ارزش دارد مربوط به دل ماست اگر ما بتوانيم تخليه كنيم بتوانيم موانع را رفع بكنيم خوب اين دل ما است كه محل فضائل مى‏شود و محل فضائل مى‏شود يعنى فضيلت‏ها همه همه مربوط به دل ماست در تفهيم و تفهم اگر علمى باشد مربوط به مغز ماست يعنى عقل ما مغز ما است كه مى‏داند ياد مى‏گيرد اما دل ما است كه مى‏يابد جاى يابيدنيها جاى باورها جاى يقينها دل ماست نه مغز ما نه عقل ما كه وجدان اخلاقى هم اسمش را مى‏گذارند نفس لوامه هم اسمش مى‏گذارند در قرآن نفس لوامه گفته شده همه اينها مربوط به دل است آن نفس وقتى كه توجه به دل پيدا كرد آن دل است كه مى‏فهمد مى‏يابد آن دل است كه عواطف كه در او است به خرج مى‏دهد احساسات مى‏كند احساسات دينى، احساسات ملى، احساسات مردمى، و بالاخره اين دل ما است كه داراى همه فضائل انسانى مى‏شود اين اگر نفس ما يعنى روح ما حاكم باشد بر دل ما چنانچه العياذبالله اگر شيطان نفس اماره اين فرمان بدهد به دل ما جاى رذايل مى‏شود دل ما جاى قساوتها مى‏شود دل ما و جاى احساسات غير دينى مى‏شود دل ما كه در روايات آمده اين دل دو درى است اگر آن درى كه مربوط به عقل است آن در باز بشود اين قلب مى‏شود قلب انسانى مى‏شود جاى خدا مى‏شود نور خدا و اما اگر شيطان بدمد در آن و آن در شيطانى باز بشود مى‏شود يك شيطان، قساوتها و رذايلها از آنجا سرچشمه مى‏گيرد به قول روايت مى‏شود چراگاه شياطين «فلولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظرو الى ملكوت السموات و الارض» روايت را بزرگان يعنى علماى علم اخلاق خيلى به آن اهميت داده‏اند اين دل ما اگر چراگاه شياطين نباشد يعنى در دل ندمد نفس اماره ندمد شيطان در دل ما رذايل نباشد توانسته باشيم درخت رذالت را از دل بِكنيم اين ديگر كارش مى‏رسد به آنجا كه مى‏يابد قيوميت كه ديگر همه چيز در مقابل آن پوچ است جز خدا ديگر در جهان چيزى نمى‏بيند جز خدا و اين ملكوت السموات و الارض» يعنى توحيد افعالى اگر انسان بتواند تهذيب نفس بكند بتواند تخليه بكند صفات رذيله را از دل بكند اول نتيجه‏اش توحيد افعالى است يعنى ديگر در جهان چيزى را مؤثر نمى‏داند جزء خدا مى‏يابد معناى «اللّه‏ لا الهَ الا هو الحى القيوم» قيوميت حق را مى‏يابد اين دانستنى نيست همه ما كه اينجا نشسته‏ايم قيوميت حق را مى‏دانيم و الا ندانيم كه نجس هستيم ندانيم كه خدا را نمى‏توانيم قائل بشويم قيوميت حق را ندانيم كه قرآن را قبول نداريم همه ما مى‏دانيم اما فرق است بين اينكه اين قيوميت وارد بشود در عقل ما يعنى بدانيم يا وارد بشود در دل ما يعنى بيابيم يابيدن يعنى باوركردن غير از دانستن است ممكن است عقل ما مجاب باشد براى خاطر برهان براى خاطر دانستنيها اما دل ما سركش باشد دل ما شك داشته باشد و اينها منافات با هم ندارد و اگر بخواهيم بيابيم بفهميم اين مربوط به عقل نيست اين مربوط به مغز نيست آن روح ما بايد فرمان بدهد به دل ما، دل ما بايد كار بكند و وقتى دل ما كار كرد به قول اين روايت شريف مى‏يابد قيوميت حق را لذا چيزى بالاتر از اين قلب نداريم و اگر بگويم اشرف اين موجودات قلب است حتى از عقل هم بالاتر است از عقل بالاتر از تمام اعضا و جوارح ظاهرى و باطنى بالاتر و شرافتش بيشتر اين دل ماست جاى احساسات،جاى عواطف، جاى فضائل، جاى توحيد افعالى و بالاتر از اينها جاى يقين، يقين كجاست در دل ما علم كجاست در مغز ما علم‏اليقين مربوط به مغز ماست مربوط به عقل ماست اما عين‏اليقين حق‏اليقين مربوط به دل ماست آن دانستنى است اين يافتنى آن دانستنى است اين باوركردنى و عصمت از همين جا سرچشمه مى‏گيرد عدالت از همين جا سرچشمه مى‏گيرد انسان برسد به آنجا كه حاضر نباشد دنيا را به او بدهند يك گناه را بكند از اينجا سرچشمه مى‏گيرد و بالاخره بيابد خدا را نظير آدم تشنه كه مى‏يابد تشنگى را اين يابيدنيها از اين دل سرچشمه مى‏گيرد. بله آن طرفش هم بايد توجه بهش بكنيم «فويلٌ لغاسةِ قلوبهم من ذكراللّه» اگر دل چراگاه شياطين شد اگر به جاى اينكه روح ما فرمان بدهد به دل ما نفس اماره شيطان درون شيطان برون شيطان انسى، شيطان جنى اين مسلّط شد به قول قرآن واى به اين دل ديگر جاى قساوتها اينجا مى‏شود ديگر مى‏رسد به آنجا كه حاضر است جهان را به باد بدهد براى خاطر يك شهوت براى خاطر يك رياست ديگر حاضر است با اين دل سياهش به هر چه دست بزند براى رسيدن به مطلوبش و در تاريخ هم زياد ديده شده اينكه قرآن شريف روى قساوت دل اينقدر پافشارى دارد يا روايت مى‏گويد «لن يفلح ابدا» در روايات صحيح سند داريم اگر گناهى بكنيم نقطه سياهى در دل پيدا مى‏شود نمى‏گويد در عقل فى قلب نقطه سياهى پيدا مى‏شود اگر آن نقطه سياه را به واسطه توبه رفع كرد، كرد والا گناه دوم آن نقطه سياه را زياد مى‏كند گناه سوم تا آنجا كه سياهى همه دل را مى‏گيرد بعد امام صادق(ص) مى‏فرمايد «اِذا لَن يفلح ابدا» ديگر اين دل رستگار نيست ديگر واى به اين دل و ما هستيم كه اين دل را نورانى بكنيم كه نور خدا «اَفمن شرح اللّه‏ صدرهُ للاسلام» اين صدر در اينجا به معناى قلب است براى اينكه در فلسفه آمده كه براى روح هفت مرتبه درست مى‏شود و دو سه مرتبه‏اش مربوطه به قلب است گاهى قلب به آن مى‏گويند به اعتبار حال و محل گاهى صدرش مى‏گويند چون قلب در سينه است و همان چيزى كه جريان خون به واسطه اوست كه در طرف همان پايين سينه در طرف چپ واقع شده به اين قلب مى‏گويند چون محل عواطف است چون آن نفس آن روح كه فى وحدته كل قوى در عواطف به اين فرمان مى‏دهد جاى مغز نيست جاى قلب است همين قلب صنوبرى همين قلبى كه جريان خون به واسطه اوست اين يكى از بهترين آلات نفس ماست يعنى روح ماست كه فرمان مى‏دهد در فضائل در عواطف به اين دل حالا اين دل گاهى نور خدا در آن مى‏تابد خوشا به حال اين «اَفمن شرح اللّه‏ صدرهُ للاسلام فهو على نور من ربه»(زمر22) شرح صدرش براى اسلام پذيرفتن اسلام در مقابل تعبديات اسلام سر فرودآوردن كى مى‏شود كه انسان در مقابل تعبديات سر فرود بياورد وقتى كه نور خدا در دل تابيده باشد جاى خدا شده باشد و الا «فَويل للقاسية قلوبُهم من ذكر اللّه‏» ديگر نمى‏تواند شرح صدر در مقابل اسلام داشته باشد ديگر نمى‏تواند سر فرو بياورد تواضع صد در صد به عبارت ديگر تسليم تسليم و رضاى صد در صد در مقابل مقدرات الهى مقدرات تكوينى، مقدرات تشريعى نمى‏تواند سر فرود بياورد و اين يك آدم سركشى مى‏شود چرا چرا كنى مى‏شود نه در مقابل بنده‏هاى خدا در مقابل خود خدا لذا ما هستيم كه دل را بدهيم دست نفس اماره و شيطان درون و برون يا ماييم كه دل را بدهيم دست خدا و اعمال خدا، دست خدا و عقلى كه از اعمال خداست و نفسى كه از اعمال خداست روحى كه از تشريفات از اعمال خداست به اندازه‏اى كه نسبت به خود خدا داده شده «فاِذا سوَّيتهُ و نفخت فيه من روحى» و اين امانت است پيش ما اين آيه امانت من عقيده دارم كه معنايش همين قلب انسان است ولى حالا اگر شما نپذيريد از من چون كه نديديم كسى بگويد ولى در اينكه قلب ما امانت است از خدا پيش ما اشكالى نيست «إِنا عرضنا الامانة على السّموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و احمل الانسان انه كان ظلوما جهولا» (احزاب72) عالم هستى نتوانست بپذيرد لياقت اين كار استعداد اين را نداشت استعداد اين پذيرش امانت مال اين انسان بود «و حَمَلها الانسان» بعد هم مى‏فرمايد «انهُ كان ظلوما جهولا» خيلى ظالم به خودش است براى اينكه صد و نود و نه هم اين امانت را حفظ نمى‏كند خيلى جاهل به خودش صد و نود و نه هم قدر و منزلت اين امانت را نمى‏داند هم ظلوم هم جَهول، ظلوم براى اينكه بايد اين قلب جاى خدا باشد جاى شيطان مى‏شود جاهل به خودش بايد به مقام خليفه‏الله برسد يك شيطان به تمام معنا مى‏شود در اين امانت هر كسى چيزى گفته كه اين امانت چيه بعضى گفتند كه مراد انتخاب است اراده اين مختص به انسان بعضى گفتند تكليف و اين مختص به انسان است بعضى گفتند كه اين ولايت مطلقه است يعنى استعداد اين كه برسد به مقام خليفه‏اللهى كه پروردگار عالم اين مقام خليفه‏اللهى را به انبياء بالفعل داده اين انسان مى‏تواند بالقوه پيد ا كند و چيزهايى ديگر هم گفته شده بيش از ده تا معنا براى اين امانت «اِنا اعرضنا امانة» در روايات ما يا در قول مفسرين آمده و من خيال مى‏كنم اگر اين امانت را به معناى قلب معنا كنيم بهتر از همه اينها باشد 0إنا عرضنا امانة» اين قلب ما عرش‏الله است قلب مؤمن عرش‏الرحمان اين قلب مؤمن مال خداست ما بايد چيز ديگرى غير از خدا در دل نياوريم غصبش نكنيم اين خانه را خانه خداست اين خانه خدا پيش ما امانت است و كسى امانت‏دارى مى‏تواند بكند خيلى كم است اگر بتواند امانت‏دارى بكند مى‏شود جاى خدا ديگر هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نيست جزء خدا اگر نتواند امانت‏دارى بكند چراگاه شياطين مى‏شود وقتى هم چراگاه شياطين شد ديگر شايد اين يحمون على قلوبهم شياطين چراگاه شياطين يعنى چراگاه رذايل و لولا انَّ شياطين يحومون على قلوب آدم» يعنى «فلولا ان رذائل يحومون على قلوب بنى آدم» حالا اگر خاص نباشد لااقل يحمون على قلوب بنى آدم را هم شياطين انسى بگيريم هم شياطين جنى بگيريم و بالاتر از اينها رذايل اگر رذالتها در دل ما نباشد ديگر مى‏شود جاى خدا اين مى‏شود خليفه‏اللّه‏ وقتى خليفة اللّه‏ شد «لنظروا الى ملكوت السموات و الارض» اول نتيجه‏اش توحيد افعالى است و اول نتيجه او اين است كه مى‏يابد نه مى‏داند «لا مؤثر فى الوجود الى اللّه‏» ديگر همين در سر حد عصمت مى‏شود كه اصلاً معصوم را از همين جا گفتند سرچشمه مى‏گيرد در سرحد عصمت مى‏شود راستى مى‏رسد به آنجا كه اميرالمؤمنين(ع) در نهج‏البلاغه مى‏فرمايد «و اللّه‏ اعطيت الاقاليم السَّبعه بما تحت افلاكها على أن اعصى اللّه‏ فى نملةٍ اسلبها جلب شعيرة ما فعلة» (نهج‏البلاغه خطبه 244) هستى را به على بدهند بگويند ظلمى را به مورچه‏اى بكن پوسته جروابى جهت از دهان او بگير نمى‏كند اين تعريض است اين براى ما است و الا اميرالمؤمنين(ص) اين جور چيزها برايش مقام نيست مقام او بالاتر از اينها است يعنى راستى شيعه بايد برسد به آنجا كه اگر دنيا و هستى را به او بدهند و مى‏گويند گناه كن بگويند ظلمى را بكن نكند آن هم نكند تحميلى نه ديگر راستى اگر دل دل شد اگر جاى خدا شد تحميل نيست به طور ناخود آگاه است الان در جلسه ما مسلم افرادى هستند كه اينها به طور ناخودآگاه گناه نمى‏كنند اصلاً معناى عدالت همين است ديگر امام جماعت بايد عادل باشد مرجع تقليد بايد عادل باشد ولايت فقيه بايد عادل باشد بلكه هر كه كار اجتماعى دارد در اسلام بايد عادل باشد عادل چه كسى است آنكه گناه نكند «الملاكةٍ» گناه نكند عن ملكةٍ يعنى چه؟ يعنى غيبت نمى‏كند به طور ناخودآگاه دروغ نمى‏گويد به طور خودكار نگاه آلوده ندارد به طور ناخودآگاه خوب اين را فقها شما فقها در رسائلهايتان نوشته‏ايد در رسائل‏ها نوشته شده و خيلى شما هم عادل هستيد ديگر به طور ناخودآگاه گناه نمى‏كنيد خوب اگر اين مراتب دارد مقوله به تشكيك است برود جلو مى‏رسد به آنجا كه راستى گناه نمى‏كند، نمى‏كند بلكه شنيدن گناه او را متلاطم مى‏كند گناه در عمر نكرده است اما باز هم در مقابل خدا شرمنده است حضرت سلمان استاندار مداين بود راوى مى‏گويد دم مرگ خيلى مضطرب است خيلى متلاطم است به او گفتم آقا سلمان منا اهل البيت مال شماست ده درجه ايمان كه بچه بازى نيست ما يك درجه آن را هم نداريم به او گفتم آقا ده درجه ايمان را از پيغمبر اكرم شنيده‏ايم مال توست اين اضطراب چى گفت من از پيغمبراكرم شنيده‏ام روز قيامت هفتاد گردنه است هفتاد پليس راه است «بخل مخفون وهلك مسغلون» سنگين بارها نمى‏تواند اين راه را بپيمايند مى‏گويد من كنجكاو شدم در زنزدگى سلمان چى دارد ديدم يك دكان اين هم منزلش است هم محل استانداريش محل حكومتش، يك كاسه گلى يك آفتابه گلى يك ليوان گلى يك قلم و دوات اما مضطرب است گريه مى‏كند مى‏گويد سنگين بارم سنگين بارم سنگين بار راستى هستم ندارد اما مى‏رسد به اينجا كه به طور ناخودآگاه در مقابل پروردگار شرمنده است ياد نعمت‏ها كه خدا به او داده است ياد قبر قيامت‏ها و آن احوالاتى كه هست اينرا به اينجا مى‏رساند باباطاهر درباره همين شعرى دارد و خيلى عالى است مى‏گويد

مو كه چون اشترى قانع به خاكم خورم خارى و خروارى به بارم

با اين خرج قليل و بار سنگين هنوز در روى صاحب شرمسارم

هنوز حضرت سلمان با آن كارش با آن بارش با آن خوراك و با آن زندگى مى‏گويد سنگين بارم، سنگين‏بارم، سنگين بار و راستى اگر دل باشد اينجورى است و اما اگر دل نباشد ديگر سبك‏بار است هر چى داشته باشد باز كم است از خدا توقع دارد هر چه خدا داده باشد از خدا ناراضى است ديگر اصلاً معنا ندارد بر اين مقام تسليم قرآن مى‏گويد مقام تسليم «افمن شرح اللّه صدرهُ لااسلام فهو على نور من ربه» آن است كه نور خدا در قلب او تابيده باشد آن است كه قلب او يحومون على الشياطين نباشد آن است كه مى‏گويد سنگين‏بارم آن است كه شرمنده در مقابل خدا است آن است كه تسليم است يعنى در مقابل مقدرات تكوين در مقابل مقدرات تشريع اين تسليم است تسليم است يعنى چه؟ يعنى يابيده است چه جور الان ما مى‏دانيم روز است يابيديم روز است تسليم هستيم كه روز است بعضى در مقابل تعبديات تكوين و تشريع چنين هستند نمى‏تواند هم مثل ما طلبه‏ها قائده قضا و قدر را درستش بكند ملاصدرا نيست كه از نظر علمى برايش درست شده باشد اما چون دل دارد از نظر عمل از نظر اينكه رفع كرده است رذائل را مقام تسليم براى او خودبه خود پيدا شده است علم لدنى و باور كردنيها همه‏اش علم حضورى و علم لدنى است اگر انسان دل داشته باشد علم لدنى دارد اگر انسان دل داشته باشد ديگر در اين گونه مطالب توحيد افعاليش در سائر مراحل توحيد در آن مسائل دقى عرفانى و فلسفى نظير قضا و قدر جبر و نقيض ديگر علم لدنى دارد و راستى همان جمله اول كه ما طلبه‏ها مى‏خوانيم اما كى اين تعبدى صرف علمى بشود كى ديگر اين يابيدنى باشد نمى‏دانيم «اول علم معرف الجبار آخر العلم تفويض الامر اليه» اين تفويض الامر اليه اين ديگر لدنى است اين ديگر انقلت قلت مدرسه نمى‏تواند بدهد چى مى‏تواند بدهد رابطه با خدا چى مى‏تواند بدهد وقتى نور خدا بر دل بتابد وقتى انسان دل داشته باشد نور خدا بيايد تسليم و رضاى تكوين و تشريع هم مى‏آيد و من زياد ديدم كه در اين گونه مسائل دقى آنهائيكه رابطه با خداشان عالى است، عالى دارند به عكسش هم زياد ديدم، فيلسوف است راستى مسئله قضا و قدر و جبر و تفويض را خوب حل كرده است علما وقتى نشيند مى‏تواند از نظر برهان از نظر فلسفه خوب پياده بكند اما همين كه خوب پياده مى‏كند دلش از دست خدا راضى نيست چرا؟ چون عقل دارد، دل ندارد بعضيها دل دارند عقل ندارند، عقل علمى درجاتشان عالى است عالى‏تر كند حضرت امام راجع به آن مرد بزرگ مرحوم رجائى مى‏گفت كه دل دارد علم ندارد دين دارد حالا شما عقل علمى داريد او عقل دينى دارد و راستى بعضى اوقات اين جورى است كه با عمل با رابطه با خدا آدم علم پيدا مى‏كند علم لدنى پيدا مى‏كند ديگر اين مسائل دقى فلسفى و عرفانى اين مسائلى كه مربوط به خدا است توحيد مراتب توحيد مسئله تسيم و رضا، جبر و تفويض، قضا و قدر اينها برايش خيلى صاف حل شده است و داراى اين علوم بطور بالا، اگر بخواهيد اين علوم ما اين دانستنيهاى اگر بخواهيد يابيدنى بشود دل مى‏خواهد دل عمل مى‏خواهد رابطه با خدا مى‏خواهد تخليه مى‏خواهد صفات رذيله را انسان رفع كند ديو بيرون رود فرشته درآيد. خدايا بحقِ مثل حضرت سلمان و امثال سلمان كه رابطه شان محكم با ائمه عليهم السلام بود و به جاى بالايى رسيدند خدايا دلى كه بفهميم بيابيم توحيد را با مراتبش مخصوصا توحيد افعالى را به همه ما عنايت بفرما.

 

و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group