شماره درس: 178
تاريخ درس: ۱۳۸۰/۷/۱۸
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى. بحث ما درباره توكل بود اين لفظى كه علماى علم اخلاق خيلى روى آن پافشارى دارند و بزرگان اهل دل هم براى اينكه از مصاديق توحيد افعالى است روى آن خيلى پافشارى دارند و قرآن شريف هم روى آن خيلى پافشارى دارد و وعده داده است پروردگار عالم در آيات فراوانى كه اگر انسان در زندگى فقط اعتمادش خدا باشد پروردگار يار او است كمك كار او است «و من يتوكل على اللّه فهو حسبه» «حسبنا اللّه و نعم الوكيل» «نعم المولى و نعم النصير» و «على اللّه فليتوكل المتوكلون» «و على اللّه فليتوكل المؤمنون» كه اين جار و مجرورهم كه مقدم شده است اين امرى كه آمده يعنى پناه به هيچ چيزى به هيچ كسى نداشته باشى جز خدا، انسان اگر مىخواهد اعتماد پيدا كند فقط خدا نه چيز ديگرى نه كسى ديگرى كه علماى علم اخلاق به اين مىگويند انقطاع من الناس و انقطاع الى اللّه البته به اين زوديها پيدا نمىشود خود قرآن هم مىفرمايد به اين زوديها پيدا نمىشود در اين سوره طلاق آيه سه اول مىفرمايد تقوا مىخواهد «و من يتّق اللّه يجعل لهُ مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكَّل على اللّه فهو حسبه» البته توجه به اين مطلب هم ضرورى است كه نظير اين چيزها را به اين زودى به كسى نمىدهند نظير حضور قلب در نماز به اين زوديها براى كسى پيدا نمىشود نظير خلوص در عمل هيچ رنگى نباشد جز رنگ خدا به اين زوديها پيدا نمىشود دواعى فراوان است تا انسان بتواند اين دواعى را يكى پس از ديگرى بسوزاند و داعى فقط و فقط خدا باشد معلوم است به اين زوديها پيدا نمىشود توكلش هم همين است اين چيزهاى كه خيلى گران قيمت است معلوم است مفت به كسى نمىدهند معلوم است به يك خرما دُرّ نمىدهند و اگر راستى درّ بخواهد خيلى پول مىخواهد اگر كسى بخواهد توى زندگى خلوص پيدا كند حضور قلب پيدا كند انقطاع من غير اللّه پيدا كند انقطاع الى اللّه پيدا كند و توكل پيدا كند و امثال اينها خيلى مبارزه مىخواهد خيلى رياضت مىخواهد و در باب توكل اول رياضتش تقوا است راستى اگر انسان متقى شد اين توكل را بهش مىدهند و راستى اگر متوكل شد قرآن وعده داده است از راهى كه گمان ندارد دنيا و آخرتش را اصلاح مىكند و همين در ذيل اين آيه شريفه «و من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقهُ من حيث لايحتسب» پيغمبر اكرم فرمودند فقط دنيا نه از راه بىگمان دنيا را كه اصلاح مىكند شب اول قبر را در قيامت را اصلاح مىكند من حيث لا يحتسب روز قيامت بهشتى مىشود «من حيث لا يحتسب شب اول قبرش اميرالمؤمنين(ع) به فريادش مىرسد پيغمبر اكرم مىفرمايند اينرا فقط براى دنيا معنا نكنيد هم دنيا و هم آخرت و به تجربه اثبات شده است اين افرادى اين طلبهها كه براى خدا چيزى در نظرشان نيست جز ترويج دين چيزى در نظرشان نيست جز اينكه اين امانت را اين بار سنگين را از نسلى به نسل ديگر منتقل بكنند اينها كارهايشان نه فقط دنياشان درسشان بحثشان من حيث لا يحتسب درست مىشود من در اين باره خيلى افراد را سراغ دارم كه راستى هيچ گمان ندارد كه كارها رو به راه بشود يك سال طول نمىكشد كه در اخلاقش درست مىشود در فقه و اصول درست مىشود رابطه با خدايش درست مىشود و دنيا هم من حيث لا يحتسب درست مىشود به قول علامه طباطبائى ررضوانالله تعالى عليه مىگفتند كه وقتى رفتم نجف نه دنيا بود نه درس و بحثى سرگردان بودم از نظر دنيا خيلى گرفتار بودم از نظر آخرت هم يعنى درس و بحث خيلى سرگردان بودم يك خدا، يك توجه، اين يك توبه را ايشان چون مربوط به خودشان بود نمىفرمودند ولى يك توكل يك توبه ديگر به جاى اينكه ايشان دنبال استاد برود استاد آمد دنبال ايشان مىگويند هنوز من فرشهاى خانه را پهن نكرده بودم مرحوم آقاى قاضى آمدند از كجا خانه منرا پيدا كرده بودند نمىدانم من اصلاً ايشان را نمىشناختم ايشان منرا نمىشناختند ديدم يك سيد بزرگوارى آمدند اجازه گرفتند چند دقيقه مىخواهم بيايم توى منزلتان گفتم وضع من بد بود فرشها پهن نبود اما بالاخره گفتم بفرماييد آمدند جاذبه ايشان منرا گرفت و بعد هم به من گفتند درس فقه و اصول و درسهاى رسمى حوزه بايد باشد اما تو يك درس اخلاق مىخواهى مىگويد كشاندندم بعد هم يك آهى مىكشيدند و خيلى احترام براى آقاى قاضى قائل بودند ايشان بيست سال بعد از فوت ايشان يكى از رفقا مىگفت يك شيشه عطرى دادم به ايشان، ايشان سختشان بود بگيرند و براى اينكه من بدم نيايد گفتند اين عطر را مىخواهيد بدهيد به من استعمال بكنم من بعد از آنكه آقاى قاضى از دنيا رفتند عطر استعمال نكردم خيلى احترام براى آقاى قاضى قائل بودند اينجا مرادم است ايشان مىفرمودند كه هر چه دارم از آقاى قاضى دارم انسان ممكن است يك آن بعضى اوقات آن توكل رسوخى نيست اما گاهى يك آن انقطاع عنالناس از بين مىرود انقطاع الى اللّه جلو مىآيد بعضى اوقات مىشود همان وقت همين يك آن توكل كار خودش را مىكند ديگر ببينيد اگر رسوخى باشد چه كار مىكند همين استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى رضواناللّهتعالىعليه نقل مىكردند از يك بزرگى كه من هم صندلى بودم با يك جوانى و كربلا كه رسيديم اين جوان بنا كرد بلند بلند گريه كند توى راهيم وارد خاك كربلا شديم آنجا كه تربت است بهش گفتم چى است گفت مگر نمىشنوى امام حسين(ع) به همه خوشآمد گفت تعجب كردم يك جوان رسيده به اينجا كه نظر ولايت به اين اندازه كه براى خاطر آن به ما هم مشرف باد گفته شده است كه ديدم علامه طباطبايى مىگفتند ديدم آن آقا خيلى تعجب كردند گفتم جوان چه كردى به اينجا رسيدى گفتم گنهكار بودم خيلى، خيلى وضعم بد بود اما معلوم است كه جنسش، جنس خوبى بوده است معلوم مىشود كه تلاطم داشته مىگويد از جلسه گناه آمدم بيرون ناگهان يك توجه به من شد گفتم كه خدا دستم را بگير خدا كسى نيست جز تو اينكه به فريادم برسى گفته بود كه فردا صبحى برخورد كردم با يك عالمى كه او را نمىشناختم (اهل زنجان هم بوده) اما رفتم جلو گفتم با شما كار دارم مسئله دارم منرا برد خانه گفتم گنهكار هستم مسأله دارم مىخواهم توبه كنم، توبهام دادند در عرض چند روز يك دوره اصول دين علمى بهم دادند بعد هم يك دستورالعمل براى اصولالدين رسوخى بهم داند و يك سالى زير نظر اين آقا بودم وقتى كه آن اصول ين من رسوخى شد گفت ديگر حالا موقع توكل است برو كربلا من به امر آن آقا آمدم كربلا و حالا ديدم امام حسين(ع) به من گفت مشرف فرمودى صداى امام حسين را شنيدم اما راستى كار مىكند زياد اتفاق افتاده است كه يك ذره يك آن توكل اما يك توكل واقعى ولو همان رتبه اول هم گفتم به دوم و سوم هم نرسد كار مىكند و اينها حرف من نيست حرف خدا است با سند آنهم سند قرآنى «حسبىاللّه» «و من يتوكل على الله فهو حسبه» «نعم الوكيل» «نعم المولى و نعم النصير» اينها همه سند قرآنى است اينها همه به ما گويد كه راستى اگر توكل باشد زمينه مىخواهد بدون تقوى كه نمىشود توكل اگر زمينه باشد آن توكل رسوخى خيلى كار مىكند و بعضى اوقات هم راستى راه پنجاه ساله را با توبه مىرود همان وقت توكل غير رسوخى كار مىكند همان وقت يك انقطاع من الناس يك انقطاع الى اللّه مىرساندش به آنجا كه هم دنيايش اصلاح مىشود هم آخرتش و من در اين زندگى طلبهگى فراوان ديدم يك افرادى را كه اين توكشان هم دنيايشان اصلاح است هم آخرتشان يعنى من حيث لا يحتسب دنياشان اصلاح است زياد ديدم و خودش تعجب است اطرافيانش تعجب است كه اين از كجا اصلاح شد چه جور اين سال گذشت خوب گذشت با رفاه گذشت و زندگى ضرورى هم نه يك زندگى خوش زندگى خوش هم اين نيست كه انسان تجملگرا و قصر و آن اوضاع تجملگراى داشته باشد آن كه نه زندگى خدا است نه زندگى عقلا يك زندگى رفاهى يك زندگى كه در آن خوش باشد زندگى كه در آن محتاج نباشد و من زياد سراغ دارم افراديكه مخصوصا طلبهها چونكه پروردگار عالم قسم خورده است روايت را علامه مجلسى در جلد اول بحار نقل مىكنند قسم خورده است كه اگر طلبه، طلبه باشد ديگر روزى او مال من به عزت و جلالم كه روزى او مال من، من ديگر او را صلاح مىكنم و دنياشان اصلاح خوب مىتواند درس بخواند هم مباحثهاى خود به خود درست مىشود معلمش خود به خود درست مىشود معلم اخلاقش خود به خود درست مىشود معلم فقه و اصولش خود به خود درست مىشود يك وقت متوجه است همه چيزها جور شده است چه جور، جور شده است نمىدانم براى اينكه مىگويد «و من يتوكل على الله فهو حسبه» وقتى انقطاع من الناس شد ناس هيچ كاره اصلاً، يك قدرى بالاتر انقطاع من غير اللّه ديگر وقتى كه توكل درست شد اين حال انقطاع حتى از خودش ديگر خودش هم نمىبيند ديگر در زندگى عقل خودش هم نمىبيند ديگر زد و بند خودش هم نمىبيند مىبيند كه زد و بندها از طرف پروردگار عالم همه چيز را جور كرده است و اينرا هم به شما بگويم قبلاً در زمان ما صد نود و پنج آقايان اينها از نظر دنيا خيلى در مضيقه بودند اما همين صد نود و پنج كه من برخورد باهاشان داشتم الان هم به مقامهاى رسيدند از نظر معيشت بسيار در مضيقه بودند اما زندگى خوشى داشتند خوش، راحت، خانه نداشت نِق نِق صاحب خانه را هم داشت اما يك زندگى فوقالعاده رفاهى خيلى خوب من از علماى قم زياد سراغ دارم از گذشتهها از علماى فعلى كه اينها در مضيقه بودند اما زندگى خوش بود چنانچه درس و بحثشان هم رو به راه مىشد نه يك قدرى بالاتر بگويم تقوايشان هم رو براه مىشد خدا اگر انسان را به خودش وا بگذارد ديگر گناه پدرش را در مىآورد اطرافش مىشود گناه دست عنايت خدا روى سرش باشد معناى توحيد اصلاً همين است توجيه الصوات نحو المطلوب ديگر زندگى خوش مىشود ديگر درس و بحث رو به راه مىشود ديگر تقوا رو به راه مىشود ديگر مىرسد به آنجا كه شيطان درون، شيطان برون، شيطان صفات رذيله اينها هم خود به خود دور مىشود اگر يادتان باشد آيهاش را خواندم اين هم از وعدههاى بزرگ خدا است از الطاف جليه خدا است كه مىفرمايد «انَّه ليس لهُ سلطانً على الَّذين امنوا و على ربهم يتوكلون انَّما سلطانهُ على الّذين يتولَّونه و الَّذين هم به مشركون» نحل(99) اگر تأكيدش را حساب بكنيد هفت هشت تأكيد دارد آيه دوم به عنوان مفهوم براى تأكيد ذكر شده است و ديگر از مشتبهات و مجملات هم نيست خيلى ظهور قوى دارد مىفرمايد حتما يقينا بلا اشكال آن كسانيكه توكل بر خدا دارند آن كسانيكه تقواى توأم با توكل دارند ديگر شيطان بر اينها مسلط نيست نفس اماره مسلط نيست صفات رذيله مسلط نيست شيطان جنى شيطان انسى ديگر كار به اين ندارد ديگر نمىتواند كار داشته باشد نه اينكه نخواهد نمىتواند كار داشته باشد اينكه شيطان دو سه جا تشر زد به خدا و گفت همهشان را نابود مىكنم به غير مخلصين نه اينكه دوست مخلصين است نه يعنى اينكه نمىتوانم «فباذتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك المخلصين» يعنى نمىتوانم نزديكش نمىتوانم بروم و اين آيه شريفه هم همين را مىگويد اگر توك باشد ديگر شيطان نزديكمان نمىتواند بيايد حق نزديك آمدن را ندارد با آن تيرهاى كه در روايات داريم تيرهاى ملائكه به آن زده مىشود تيرها فقط آن نيست كه بخواهد به آسمان برود و تير شهاب خورده بشود اينرا من خيال مىكنم كنايه است معنايش همين است آسمان تقوا آسمان توكل آن فرديكه از نظر تقوا به آسمان است در عرش است اينها ملائكه مواظبش هستند اگر هم ملائكه را نبيند كه اگر مقام خيلى بالا شد ملائك محافظين را هم مىبيند حالا اگر نبيند محافظين يارش هستند كمك كارش هستند لذا اصلاً شيطان مىترسد آن شخص ابهتش شيطان شخصى را مىگيرد اصلاً نزديكش نمىآيد نفس اماره كنترل شده اينها توفيق ىخواهد مگر به همين زوديها انسان مىتواند مسلط بر نفس اماره بشود بقول حضرت امام توى درسهاى اخلاقى بارها مىفرمودند چهل سال خون جگر مىخواهد انسان بتواند مسلط بر هوى و وس بشود مسلط بر نفس اماره بشود بتواند صفات رذيله را ريشهكن بكند به اين زوديها كه نمىشود اما اين «انّه ليس له سلطان على الّذين امنوا و على ربِّهم يتوكَّلون إِنَّما سلطانهُ على الَّذين يتولَّونه»نحل(99) آنكه تقوا ندارد آنكه توكل ندارد اين زير پرچم شيطان است اين ديگر با يك بادى مىرود گاهى از طلبگى مىرود گاهى طلبه هست از درس خواندن مىرود گاهى درس مىخوانداما از معنويت مىرود معلوم است ديگر هر كه زير پرچم شيطان است همه چيز او را مىبرد جز خدا چنانچه اگر كسى زير پرچم خدا باشد همه كسى يعنى دشمن خدا از او دور هستند چى نزديك به او است «انَّ اللّه يحول بين مرء و قلبه» اين براى كى است جز مؤمن كه حال توكل داشته باشد و از همه اينها كه بگذريم من نمىخواهم اسم بياورم بتوانم در زمان طلبگى عدهاى از بزرگان را نشان بدهم كه يك حال اطمينان صد در صدى برايشان بود اصلاً به فكر اينكه فردا چى نبودند مىدانستند فردا درست مىشود به فكر اينكه بخواهد قرضى... جلو بيايد درست مىشود و آنجا هم كه ديگر معيشت سخت اگر بطور موقت جلو مىآمد و مىخواست فكرشان را ببرد خداوند عالم به كمكشان مىرسيد در جلسه قبل مىگفتم علامه طباطبايى مىگفتند عصرى نشسته بودم براى مطالعه كردن ناگهان ذهنم رفت به اينكه وضع معيشت بد است و چه كار بايد كرد تا ذهنم رفت يكى در زد رفتم درب را باز كردم يك كسى بود گفت من از طرف خداوند آمدم خدا سلام به تو رساند و گفت من تو را هجده سال است كى به خودت واگذاشتم كه حالا فكر دنيا مطالعه تور را از بين برد كه علامه طباطبايى مىگفتند من رفتم وادىالسلام اسم آن آقا را روى قبرى ديدم و فهميدم فوت شده بوده و از طرف خدا براى من پيغام آورده بعد علامه طباطبايى مىگويد اين هجده سال را نمىدانستم يعنى چه فكر كردم ديدم هيجده سال است معمم شدهام و اين تعمم شدنم يك خصوصيت داشته كه خدا پيغام مىدهد كه من كى تو را به خودت واگذاشتم كه حالا به فكر دنيا رفتى آنوقت هم كه مىخواهد يك ذرهاى ولو كم برود توى دنيا پروردگار عالم دستش را مىگيرد گاهى اگر لياقت داشته باشد مثل علامه طباطبايى برايش پيغام مىدهد آنهم پيغام اينجورى اگر نه الهام بهش مىشود مؤمن الهام دارد الهام بهش مىشود و اگر نه بدون الهام اين فكر را پروردگار عالم از ذهن اين مىبرد بيرون نمىگذارد رسوخ پيدا كند نمىگذارد صدمه ببيند «الا بذكراللّه تطمئن القلوب» اين آيه خيلى آيه كوچكى است اما خيلى پر محتوا است كلمه الا آمده بذكر اللّه جار و مجرور مقدم شده هيچ چارهاى نيست جز خدا هيچ پناهى نيست جز خدا و الا ديگر «كسراب بقيعه يحسبه الضمئان ماء»(نور39) به تجربه براى من اثبات شده است وقتيكه اتكا به كسى داشته باشيم همان كس ناكس مىشود از آن طرف اگر ضربه نخوريم لااقل نااميد مىشويم كه پروردگار عالم قسم خورده گفته به عزت و جلالم اگر اميد به غير من باشد از همان غير ضرر مىبيند لااقل از همان غير اميدت نااميد مىشود اگر سكونت مىخواهيم در مقابل دلهره و اضطراب خاطر نگرانى از آينده اين توكل چيز خوبى است اگر يك زندگى رفاهى زندگى خوش مىخواهيم كه در خانه راستى لتسكنوا عليها باشد توكل اعتماد به خدا اگر من حيث لا يحتسب بخواهيد كارهايتان درست بشود توكل به خدا اگر بخواهيد عمر پر بركت توكل به خدا و الا «و من لم يجعل اللّه له نورا فمالهُ من نور»(نور40) اين آيات بايد خوانده بشود بايد تكرار بشود بايد ما هر روز بخوانيم بايد رسوخ بدهيم توى دلمان توى قلبمان كمكم آيه شريفه رسوخى بشود قرآن تشبيه مىكند زندگى منهاى خدا را به يك كسيكه در دريا باشد آن دريا موجدار باشد ابر محيط بر دريا باشد و آن ابر هم ببارد يعنى دو سه تا تاريكى دريا خود تاريك است وحشتناك است اگر موجى باشد تاريك دوم است وحشت دوم است اگر ابر محيط بر او باشد وحشت سوم است تاريكى سوم است تشبيه مىكند زندگى كه منهاى خدا باشد را به اين تشبيه معقول به محسوس «او فى كظلمات فى جرٍ لُجّىٍّ يغشهُ مموج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض» و مىفرمايد كه اول مصيبت اين است «انا اخرج يدهُ لم يكد يَريها» يك از خود باختگى يك سردرگمى برايش پيدا مىشود بعد در آخر كار يك جمله براى سرمشق ما «و من لم يجعلاللّه له نورا فمالُه من نور» ما نور مىخواهيم در زندگيمان در تبليغمان و بالاخره راجع به علممان راجع به هر چى راجع به عاقبت به خيرى و اولادمان بايد نور خدا باشد و اگر نور خدا نباشد ديگر هيچ چيزى نمىتواند براى ما نورانيت داشته باشد تقاضا دارم روى اين بحثها يك مقدار فكر كنيد فكرش خيلى اهميت دارد رسوخ بدهيد كمكم از مجاز به حقيقت كمكم اين حقيقت، حقيقت علمى رسوخى و اگر راستى مراتب توكل مرتبه اولش براى ما پيدا بشود هم دنيامان اصلاح است و هم آخر تمام «و من اصلح بينه و بين اللّه اصلح اللّه دنياه و اخرته». خدايا اين نكتهها نكتههاى ظريف روايات و قرآن است خدايا توجه به اين گونه مطالب پيدا كردن توكل ولو مرتبه اول پيدا شدن اين نورانيتها به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمّد و آل محمّد.