شماره درس: 187
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۴/۱۲
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين جلسه ما اين بود كه گناه شوم است دنياى انسان را شوم مىكند انسان را بد بخت مىكند آخرت انسان را شوم مىكند بد بخت مىكند آدم را از سير و سلوك مىاندازد بد بخت مىكند انسان را متوغل در ماديات مىكند ديگر اصلاً اسم و رسمى از عالم وحدت ندارد و على كل حال گناه به قول قرآن شريف شوم است «و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه» بحث امروز ما بحث دقيقى است بحث خوبى است بحث به درد بخورى است و آن بحث اين است كه اين قلب ما از نظر قرآن از نظر روايات خيلى اهميت دارد «قلب المومن عرش الرحمن» «لا يسعنى ارضى و لاسماعى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» جاى خدا در دل مومن كه به واسطه همين قلب به اندازهاى شرافت پيدا مىكند كه «المومن اعظم حرمةً من الكعبه» «المومن اعظم حرمةً من الملك المقرب» خيلى مقام است انصافا اين آيه امانت را هر كسى معنا كرده است مصداقى برايش معلوم كرده است و من خيال مىكنم يا منحصرا يا مصداق كامل مرادقلب انسان دل انسان است «انا عرضنا الامانه على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها واشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا»[1] هر كسى جورى معنا كرده است بعضىها گقتهاند ولايت خوب معناى خوب است مفسرين ولايتى مثل مرحوم فيض گفتهاند منظور ولايت است استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمايند كه تكليف است مرحوم طبرسى مرحوم شيخ طوسى مىگويند بايد آن شعور انسان كه مرتبهاى از عقل است يا خود عقل. ايرادهاى كه به اين مفسرين به اين تفسيرها هست به اين است كه ما خود انسان را كه نشناختيم، نشناختيم غير انسان را هم نشناختيم شما از كجا مىگوئيد كه موجودات تكليف ندارند «واذالوحوش حشرت» مىگويد كه اينها تكليف دارند قدرى در فراخور حالشان تسبيح موجودات شعور دارند شعورشان بالا است مرحوم صدرالمتألهين مىفرمايند عقل دارند عقل منتشر دارند موجودات بگوئيم ولايت ندارند در بعضى روايات آمده است كه ولايت را عرضه كردند بر عالم وجود همه پذيرفتند مگر بعضى از انسانها در بعضى از روايات دارند كه همه پذيرفتند مگر آبهاى تلخ آبهاى شور بى مزه و به درد نخور و على كل حال اينها خيلى حرف دارد مرحوم صدر المتألهين در اسفار راجع به عقل تكليف موجودات خيلى حرف دارد اينها مراد من نيست اين كه مراد من است من خيال مىكنم اين آيه امانت مراد قلب انسان است آنكه عرش الرحمن است اين امانت پيش ما است «انا عرضنا الامانه» اين امانت پيش ما است خانه خدا اعظم از خانه خدا پيش ما است ما بايد امانت دارى بكنيم معمولاً هم امانت دارى نمىشود «انه كان ظلوما جهولا» همه ظالم به خودش است خيلى هم جاهل به دلش است خيلى. كى دل شناس است كى قلب شناس است و اين دل انسان مال خدا در روايات هم داريم كه همه چيز تو مال تو امّا دل تو مال من «واصطنعتك لنفسى»[2] را هم همين جورها بايد معنا كنيم عالم هستى را خلق كردهام براى تو امّا تو را براى خودم «الم تروا ان اللّه سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض و اسبغ عليكم نعمه ظهرة و باطنه»[3] امّا وقتى راجع به انسان مىرسد مىگويد «واصطنعتك لنفسى» تو را براى خودم و دل تو خانه من دل تو عرش من دل تو به اندازهاى وسعت دارد كه من در آن دل مىگنجم «لا يسعنى ارضى و لا سماعى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» و اگر راستى ما بتوانيم شياطين را از اين دل بيرون كنيم به خيلى جاها مىرسيم «ولولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السموات و الارض» و نمىگويد كه سر و كار با عالم ملكوت پيدا مىكند نه بالاتر از اينها مىيابد قيوميت حق را «و نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض»[4] يك دفعه ابراهيم مىبيند جبرئيل را مىبيند عرش خدا را مىبيند آسمان هفتم را يك دفعه نه بالاتر از اين مىيابد وابستگى جهان را به خدا ملكوتيت پروردگار عالم را درك مىكند همين روايت نمىفرمايد «و لولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى السموات و الارض» نه «لنظروا الى ملوك السموات و الارض» يعنى راستى مىرسد به اينجا عالم را سايه مىبيند براى صاحب سايه نه به قول مرحوم حاجى سبزوارى نگو ظل و ذى طل بگويم و نم دريا و نمى از دريا قطره از دريا هم نه نمى از دريا انسان يك وقت مىرسد به اينجا كه مىتواند بگويد حالا اين آقاى بابا طاهر به كجا رسيده چه اندازه اين شعرش را هضم كرد عمل بوده نمىدانم چه اندازه بوده امّا مىگويد:
به دريا بنگرم دريا تو بينم به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به هر جا بنگرم از كوه و در دشت نشان از روى زيباى تو بينم
تو لاغير «ليس فى الدار غيره ديار» ما كه خيلى چيز مىدانيم ما خودمان را مىبينيم بالاتر از همه نفسيتهاى خودمان بت درون خودمان ما كه خيلى چيز مىبينيم امّا راستى يك وقت انسان مىرسد به اينجا كه ديگر بتها نمىبيند «ليس فى الدار غيره ديار» مىيابد قيوميت حق را ديگر مىيابد كه همه چيز وابسته به او است اصلاً معناى توحيد افعالى يعنى همين استاد بزرگورا ما علامه طباطبائى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىگفتند من چندين سال پاى درس مرحوم آقاى قاضى رفتم آقاى قاضى به غير از توحيد افعالى هيچ نگفتند هميشه توحيد افعالى مىگفتند راستى هم يك مخزنى است كه همه چيز در او خوابيده است آدم بتواند هضم بكند بتواند بيابد توحيد افعالى را اگر دل باشد مىيابد خدا را نظير آدم تشنه كه مىيابد تشنگى را آن وقت بالاتر از اين كه مىيابد «ليس فى الدار غيره ديار» ديگر مىيابد ملكوتيت حق را دل مىخواهد بله «لولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم» گاهى دل انسان چراگاه مىشود چراگاه هوى و هوس چراگاه نفس اماره چراگاه صفات رذيله چراگاه محبتهاى دنياى به معناى عام معلوم است وقتى كه اغيار در خانه باشد جاى خدا نيست ديگر نمىشود به قول قرآن شريف مىفرمايد ما دو تا دل براى يك كسى خلق نكرديم يك دل آن دل اگر دل باشد جاى خدا است اگر هم كپه گل باشد جاى شياطين است دل و اين دل، قلب كه در قرآن شريف هم خيلى روى آن پافشارى شده در روايات ما خيلى تأكيد روى آن شده است شرافت انسان هم همين است اگر «علم الانسان كلها» است اگر «كان خليفة اللّه» است و بالاخره اگر به هر مقام به هر جا اگر گل سرسبد اين جهان است از نظر قرآن و بالاخره اشرف همه موجودات است به واسطه اين قلب است بايد قلب باشد چيزى كه بايد توجه بكنيم اين جا است كه چه چيزى اين دل را از بين مىبرد و به قول امام صادق عليهالسلام پاره پارهاش بكند گناه امام صادق مىفرمايد «ان الذنب للقلب اسرع من سكين فى اللحم» كارد چه جورى گوشت را پاره پاره مىكند گناه با دل انسان اين چنين مىكند يك روايتى مرحوم كلينى در كافى نقل مىكند مرحوم فيض در وا فى معنا مىكند آن روايتى كه مرحوم كلينى نقل مىكند اين است كه گناه قلب را وارونه مىكند هر كسى جورى معنا كرده قلب را وارونه مىكند يعنى چه مرحوم فيض در وافى معنا مىكند يعنى وجهه ملكوتى را مىگيرد و وجهه ناسوتى به آن مىدهد يعنى وارونهاش مىكند مثل نفس اماره نفس ما كه جنبه ناسوتى دارد هم و غمش اين دنيا است سر و كار با عالم وحدت ندارد سر و كار با عالم معنويت ندارد گاهى دل اين جورى مىشود ديگر آن وجهه ملكوتى گرفته مىشود ديگر مىشود وارونه يك احتمال را هم من مىدهم و شايد اين احتمال من بهتر از احتمال مرحوم فيض باشد اين است كه ظرف وقتى وارونه بشود ديگر هيچ چيزى در او نيست يك ظرف پر از آب، آب زلال، آب حيات اين ظرف را وارونه كن ديگر چكهاى آب در آن نيست گناه با دل چنين مىكند بايد اين دل پر از محبت خدا پر از نور عشق عرش خدا باشد ناگهان هيچ چيزى در او نمىماند خدا رحمت كند مرحوم آقاى ريزى را كه كميل را در اصفهان او آورد در تخت فولاد كميل مىخوانده بعضى اوقات حرفهاى خوبى داشته اين مرد معلوم مىشود حالا يكى از حرفهاى آقاى ريزى اين بوده است كه اين دل كه الان گفتيم جاى خدا است بيائيد از عبادات خود توبه بكنيم اين مرد بزرگ مىفرمود همه مىگويند مشرك نباشيد من مىگويم اى كميل خوانها بيائيد مشرك باشيم بعد معنا مىكرده مىگفته است اين دل جاى خدا است و الان اين دل ما را پر كرده است اين دنيا يك گوشهاش را حب به اولاد يك گوشهاش را حب به مال يك گوشهاش را حب به رياست و بالاخره امّا يك جا براى خدا در اين دل نيست اقلاً مشرك باشيد بيابيد يك جا هم براى اين صاحب خانه باز كنيد همه را غصب نكنيد يك جاى هم براى خدا باشد حرف خوبى است من خيال مىكنم روايت هم همين معنايش باشد كه گاهى دل وارونه مىشود هر چه توى آن است ريخته مىشود ديگر اصلاً از فطرت خبرى نيست كه نيست ديگر يابيدن خدا مثل يك آدم تشنه كه مىيابد خدا را ديگر نيست ديگر هيچ چيزى از خدا در اين دل نيست حالا يا عرض من يا فرمايش بزرگ مرحوم فيض «رضوان اللّه تعالى عليه» اين است كه گناه براى اين دل خيلى ضرر دارد گناه ولو كوچك امّا آلودگى حتى فكر گناه حضرت عيسى به حواريون مىگفت گناه نكنيد من مىگويم فكر گناه نكنيد براى اينكه فكر گناه مثل دودى است آتش با دودى است كه اگر در اتاقى بر افروخته بشود اتاق را سياه مىكند راستى الودگى مىآورد قساوت مىآورد درباره قساوت صحبت كرديم اين گناه خيلى كوچك است حتى مكروهات است حتى به قول حضرت عيسى دود است از آتش اما همين اگر راستى مرتب اين دود بيايد ناگهان مطبخ دهاتىها مىشود البته مطبخ دهاتىها از نظر شرافت خيلى بهتر از مطبخ شهرىها است با اين همه گناهشان با اين همه غذاى حرامشان اما كلى كل حال آن مطبخ دهاتىها خيلى پر دود است حالا اگر او را نديدى بيا سر دل خودمان ببين چه قدر آلوده است گناه كارش اين است اول نقطه سياه پيدا مىشود به قول امام صادق اين نقطه سياه زياد مىشود يك وقت مىرسد اين نقطه سياه تمام دل را مىگيرد «فلن يفلح ابدا» راستى نگذريم از اين روايت اين «فلن يفلح ابدا» يعنى چه ديگر سابقا درباه قساوت صحبت مىكردم مىگفتم يك وقت مىرسد به آنجا كه ديگر نه زير پل دين مىزند نه دين را مسخره مىكند و ما خيلى افراد را داريم كه فساد اخلاقى مىرساند اينها را به آنجا كه دين را مسخره مىكند خوب اين مردك سيد است اولاد پيغمبر يك پايش را توى جبهه داده اما مىرود توى جاى علم بعد دين را مسخره مىكند مىگويد همه ميمون هستند چى است راستى چر ا انسان اين جورى هستند چرا اين سيد اولاد پيغمبر كارش به اينجا مىرسد دين جدش را مسخره مىكند چرا يك جبهه رفته و پا داده اين قدر رذل و كثيف مىشود چرا؟ «و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزوا»[5] موسيقىها، گناهها، يكى پس از ديگرى اجتماع فاسد، فساداخلاقى اين جلسه و آن جلسه، آن جلسه دين را كه مىبرد، مىبرد «ويتخذها هزوا» روى اينها بايد فكر كرد از بى ادب بايد ادب آموخت بايد بنشينيم يك قدرى نگاه بكنيم راستى چه جور مىشود شمرابنذىالجوشن پيدا مىشود امام حسين عليهالسلام را كه بهتر از من و شما مىشناخت حسابى مىشناخت امام حسين عليهالسلام من نمىدانم تاريخ اين مقتل چه جور است يا نديدم يا اينكه يادم نيست كه امام حسين عليهالسلام بهش مىگفت نكن مگر من چه كردم مىگفت پدرت بهترين پدرها بهترين خلق خدا مادرت بهترين خلق خدا جدت بهترين خلق خدا خودت بهترين خلق خدا بهتر از تو الان توى دنيا نيست گفت چرا مىخواهى من را بكشى مىگفت حب رياست حب دنيا اينها چى است چه جور مىشود انسان اين جور مىشود اين شمر فطرت داشت وقتى به دنيا آمد فطرت داشت بى فطرت كه نيامد بى دل كه نيامد با دل آمد امّا چرا اين دل چنين شد روايت مىگويد گاهى گناه اين دل را وارونه مىكند مثل اينكه شما يك ظرف پر از آب را وارونه كن ببين يك چكه در او نمىماند شماها گناه نمىكنيد امّا تقاضا دارم مواظب باشيد گناه نباشد اگر يك گناه آمد فورا عذر خواهى كنيد جدى عذر خواهى كنيد اين رنگ سياه را پاك كنيد اين آلودگى را پاك كنيد و الا آلودگى دل كارها مىكند. خدايا به حق آن كسانى كه دل دارند و از آن دل لذت مىبرند مىيابند دلشان عرش خدا است خدايا توجه به اين گونه مطالب يك مقدارى هر روز يك ساعتى به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد
[1] ـ سوره احزاب، آيه 72.
[2] ـ سوره طه، آيه 41.
[3] ـ سوره لقمان، آيه 20.
[4] ـ سوره انعام، آيه 75.
[5] ـ سوره لقمان، آيه 6.