شماره درس: 189
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۴/۲۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث هفته گذشته بحث ارزنده و مفيدى بود كه اگر چند جلسهاى در اين باره صحبت بشود جا دارد بحث اين بود چه كنيم گناه نكنيم اين گناهى كه اين اندازه شوم است كه يك در صد شومىها را گفتم و ديديم كه گناه خيلى شوم است خيلى انسان را به سقوط مىكشاند حالا چه بكنيم اين گناه در زندگى ما نباشد بزرگان علم اخلاق در اين باره صحبت كردند و يك چيز هائى هم فرمودند و عمده بحث آنها رفته است روى قانون مراقبه كه هر كدامشان اين قانون مراقبه را جورى تفسير مىكنند و هم و غم آنها روى اين قانون مراقبه است كه ان شاء اللّه بعد اشاره مىكنم امّا من خيال مىكنم اگر به دو چيز ديگر اهميت مىدادند خيلى بهتر بود و اين دو چيز اين است يك خود را بشناسيم اگر انسان خودش را بشناسد ديگر مىرسد به تالى تلو عصمت و ديگر بعيد است كه گناه در زندگىاش باشد البته عرفان غير عالميت است يك دفعه انسان مىداند چى است يك دفعه مىيابد بحث ما مىيابد ـ نه مىداند ـ دانستنىها خيلى نمىتواند كار برد داشته باشد ما زياد ديديم چهل دليل تقريبا براى معاد مىآورد
امّا روزى ده تا غيبت هم مىكند امّا نه علم خوب است شكى نيست مقدمه عرفان است همه چيز روى علم مىگردد امّا كاربردش كم است آنكه كاربرد دارد عرفان است «من عرف نفسه عرف ربه» «واعبد ربك حتى يأتيك اليقين»[1] آن يقين ان عرفان كه اسمش را مىگذاريم يابيدن نه دانستن اگر كسى بيابد خود را كه چيست اين ديگر تقريبا نه گناهى توى زندگى اش نيست تالى تلو معصوم مىشود راجع به عرفان و يقين اينها هم معلوم است رياضت دينى مىخواهد عبادت مىخواهد كه انسان به واسطه رياضتهاى دينى به مقام يقين برسد از علم اليقين برود به عين اليقين از عين اليقين برود به حق اليقين. هفته گذشته مىگفتم كه قرآن روى اين نفسشناسى خيلى پافشارى دارد امّا رسم قرآن اين است كه نمىگويد كه انسان تو اين هستى بلكه قضيه را مىريزد در يك قصهاى در يك حكايتى كه آن حكايت به طور غير مستقيم مىفهماند كه ما كى هستيم و اين خيلى بهتر است لذا اين حكايتهاى قرآن اين قصههاى قرآن همه براى همين است بعد هم يازده جا اصرار مىكند قرآن كه سير در تاريخ بكنيد سير در اين قصهها و حكايتها بكنيد «فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة الظالمين» اول چيزى كه قرآن مىفهماند به ما اين كه ما خليفة اللّه هستيم خيلى مقام بالا است انصافا «و اذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة» و به اندازهاى هم اين خلقت را واجب و لازم مىداند در وقتى كه ملائكه مىگويد وقتى اين انسان بيايد در ميانشان مفسد فى الارض در ميانشان سفك دماء زياد پيدا مىشود خطاب مىشود بله امّا من يك چيز مىدانم شما نمىدانيد و انسان روى همين فكر بكند بيابد خليفة اللّه است و اگر گناه بكند اين جنبه خليفة الهى نابود مىشود، ضربه مىخورد ديگر يك حيوان است ديگر بعيد است انسان گناه بكند نظير اين است كه شما يك درّ شب چراغى داشته باشيم و بدانيد درّ است يك دفعه نمىدانيد درّ است مىدهيد به يك خرما مثل يك بچه امّا يك وقت مىدانيد درّ شب چراغ است اين را باهاش بازى بكنيد سنگ رويش بزنيد نمىدانم در منظر ديگران قرار دهيد نيست اين طور چرا چون مىدانيد درّ است يعنى مىيابيد درّ است آدم بيابد درّ خليفة الهى را و گناه بكند اين ديگر ديوانه است همان است كه قرآن مىفرمايد «و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه» اين ديگر ديوانه است و الا عاقل چه جور مىتواند ضربه بزند به درّ خليفة الهى بالاتر از اين كه همان است امّا آنكه شفافتر است پروردگار عالم مىفرمايد انسان تو تجلى خدا هستى آن هم با تمام اسماء و
صفات تو مىتوانى به يك جائى برسى مظهر اسماء و صفات حق بشوى آنهم كلها اين تجليه كه اينها مىگويند اتحاد نيست حلول هم نيست يك چيزى است اسمش را مىگذاريم جلوه نظير عكس در آئينه، عكس ما در آينه عكس ما با ما متحد نيست يكى نيستيم دو تا هست حلول هم نيست يعنى ما در آينه حلول نكرديم امّا يك چيزى است اسمش را مىگذاريم جلوه اسمش را مىگذاريم تجلى نه اتحاد است نه حلول امّا هست و اين تجلى كه در روايات ما امده در كلمات ما آمده مرادش همين است بالاخره مظهر اسماء و صفات حق اين انسان است كه احدى لياقت اين را ندارد جز انسان خيلى مقام بالا است «و علم ادم الاسماء كلها» كه ملائكه وقتى كه ديدند تجلى ديدند، تجلى ديدند، ديدند كه بله هر چه باشد اين باز ارزش دارد ولو اين بشر مفسد فى الارض بشود، سفك دماء بشود، اين اصطكاكها و خون ريزىها بشود امّا بالاخره لطف خدا واجب است اين انسان در اين دنيا بيايد كه انسان كاملش آن وقت حضرت آدم بوده تا همين طور برسد به خاتم و ائمه طاهرين كه آنها ديگر مظهر اسماء و صفات حق
حتى اسماء و صفات مستأثره كه به قول حضرت امام افتخار هم مىكنند ايشان مىگويند از افتخارات ما اين است كه ما مىگوئيم پروردگار عالم تجلى كرد با همه اسماء و صفاتش حتى اسماء و صفات مستأثرهاش قرآن پيدا شد باز مىفرمايد كه خدا تجلى پيدا كرد تجلى ذاتى نه تجلى وصفى، تجلى ذاتى كرد با تمام اسماء و صفات حتى اسماء و صفات مستأثره ائمه طاهرين پيدا شدند و على كل حال اين انسان مظهر اسماء و صفات حق حالا اين آينه را مكدر بكند خيلى ديوانگى مىخواهد اگر انسان بفهمد آينه سر تا پا نماى خدا است اين آينه را بشكند اين آينه را مكدر بكند اين همين است «لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السعير» اقرار مىكند روز قيامت اگر گناه كردم ديوانه بودم و الا اگر عاقل بودم چه جورى آينه تجلى حق با تمام اسماء و صفاتش را شكستم ولى على كل حال مقام خيلى بالا است اين جملهاى كه منسوب به اميرالمومنين است مىفرمايد كه «اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر» همين مراداش است ديگر تو يك عالم هستى عالم در تو نهفته است تو متجلى اسماء و صفات حق آينه جمال حق خيلى مقام است «و فيك انطوى العالم الاكبر» باز در همين آيه مىفرمايد كه انسان تو مسجود ملائكه هستى حتى جبرئيل اين ديگر شايد از اولى و دومى هم خيلى بالاتر باشد «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين فسجد الملائكه كلهم اجمعون الا ابليس» مىدانيد اين استثناء منقطع است ديگر مستثنى منقطع را مىآوردندش براى تأكيد «جاء القوم الا الحمار» يعنى همشان آمدند حالا اين جا هم مىگويد همشان حمله عرش اينها هم سجده كردند جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، ... سجده كردند «فسجدو الملائكه كلهم الا ابليس» خيلى مقام بالا است يك چيزى كه بايد توجه بكنيد اين است اين كه از جنبه شخص آدم نبود كه بگويد چون كه او پيغمبر بود و به دست خدا ساخته بود، نه اين از جنبه آدميت بود چون آدم بود خليفة اللّه بود چون آدم بود انسان كامل بود مظهر اسماء و صفات حق بودچون كه كامل بود انسان كامل بود آدم بود اين مسجود ملائكه بود دليلش هم اين است كه وقتى گفت «و اذقال ربك للملائكة انى جاعلٌ له فى الارض خليفة» آنها اعتراض كردند گفتند مىخواهى يك كسى را خلق بكنى كه مفسد فى الارض بشود خوب حضرت آدم را مىدانستند وقتى كه بيايد توى دنيا يك پيغمبر است سفك دماء را از بين مىبرد افساد فى الارض را از بين مىبرد پس اين معلوم مىشود كه ملائكه فهميدند كه حضرت آدم را كه مىخواهد بسازد شرافتش از نظر روحى از نظر آدميتش است نه از نظر شخص حضرت آدم، نوع چنين است و اين هم خيلى بالا است و بالاتر از اين سه در آيات يك چيزى آمده معنايش را نمىفهميم ديگر اين را بايد بگذاريم حضرت ولى عصر برايمان معنى كند ديگر معنايش را نمىفهميم كه روح اللّه است اين روح اللّه يعنى چه مفسرين چون كه نفهميدند يا را تشريفاتى گرفتهاند مثل اين كه شما به شاگردتان مىگوئيد تو عزيز من هستى تو پسر من هستى عزيزم پسرم گفتند اين جورى هست روح اللّه چونكه انسان از جنبه روحى خيلى بالا است خدا نسبت به تشريفاتى به خودش داده گفته روح اللّه امّا معلوم است اين نفهميدگى است چون نفهميدند اين جورى معنا كردند انسان روح اللّه است يعنى چه امّا معلوم است خيلى بالاتر از اينها است امّا نمىتوانيم بفهميم نمىتوانيم درك كنيم اين روح اللّه يعنى چه امّا عليكل حال آنكه مىتوانيم بفهميم اين است كه اين انسان به اندازهاى بالا است به اندازهاى شرافت دارد كه روح اللّه است و خطاب مىشود كه «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» و همه سجده كردند و همه يابيدند چون يابيده بودند و اينها را هم ديگر همه توجيه است قبله قرار دادن و خدا را سجده كردن و... نه براى اينكه سجده عبادى غير از سجده عظمتى است و مانعى ندارد حالا اگر هم نهى شده باشد بالاخره شرك نيست چنانچه بچههاى حضرت يعقوب وقتى كه حضرت يوسف خواستشان پدر را خواست پدر را پهلوى خود نشاند قرآن مىفرمايد اين پسرها سجده كردند به حضرت يوسف يا به حضرت يوسف و يعقوب هر دو به حضرت يوسف اينها سجده عظمتى است مثل بوسيدن عظمتى كه اين سعودىها اينها كه خيلى نفهم هستند نمىدانم بوسيدن ضريح و لمس كردن ضريح را شركت مىدانند خودشان مشرك هستند نمىفهمند چى دارند مىگويند خودشان مشرك هستند اين بوسيدن، لمس كردن، سجده كردن اينها هيچ كدامش اشكال ندارد بله شايد اين سجده چون يك شباهتى دارد به سجده عبادى شايد نهى شده باشد امّا از نظر من اشكال ندارد از نظر مسئله فقهى. ولى آقايان اشكال مىكنند شايد براى همين اشكالشان باشد كه اين چون شباهت به سجده عبادى دارد اين نباشد و الا حالا بوسيدن عتبه بوسيدن در و ديوار درجاتشان خيلى عالى است عالىتر علامه طباطبائى خيلى مقيد بودند وقتى وارد حرم مطهر معصومه مىشدند از همان درب در حرم را مىبوسيدند با يك وضع خاصى هم ايشان مىبوسيدند در را مىگرفتند توى دلشان دستهاى مباركشان هم مىلرزيد با اين لرزيدن دسته در را مىگرفتند توى دلشان و يك بوسه خوبى به درب مىكردند و مىرفتند درب دوم درب حرم مىرفتند خودشان را مىچسباندند به ضريح زيارت حضرت معصومه مىخواندنداينها يابيده بودند خيلى چيزها را آن فيلسوف بود آن هم انصافا فيلسوف خيلى بالا، متخصص در مقابل صدر المتألهين و شيخ الرئيس حرف داشت ايشان حرفهاى خوب خوب امّا وقتى مىرسيد به اين جاها چنين مىشد اين ده پانزده ساله من تقاضا دارم از شماها اين ده پانزده ساله اين روح عبوديت را كه حضرت امام تبسم مىكردند مىگفتند روح عوام گرى را اين را از دست ندهيد چيز خيلى خوبى است حضرت امام كه ده پانزده سال در نجف بودند مسلم يك شب زيارت ايشان ترك نشد يك شب آن هم با يك وضع خاصى حضرت امام مىآمدند با يك نظم خاصى سر ساعت 9 مىآمدند مثل علامه طباطبائى حالا آنكه خيلى جا داشت حضرت امير عليهالسلام نودند درب حرم را مىبوسيدند همان درب را توى دل مىگرفتند درب دوم مىبوسيدند درب حرم مىبوسيدند ضريح حرم مىبوسيدند مثل يك عبد ذليل مىنشستند و تكيه به ضريح مىدادند مثل يك بچه عزيزى با يك پدر عزيزى و زيارت جامعه را مىخواندند و بعضى اوقات زيارت عاشورا را مىآمدند كربلا مقيد بود يك ساعت و نيم روى پا بايستند و زيارت عاشورا را در مقابل امام حسين روز عاشورا بخوانند اينها خيلى خوب است وقتى انسان بيابد چى است ديگر خواه ناخواه وقتى يابيد روح عبوديت پيدا مىكند اين روح عبوديت كه از روح رسالت خيلى بالاتر است در تشهد
وقتى شهادت مىدهيم اول شهادت به عبوديت مىدهيم بعد شهادت به رسالت خيلى بالاتر است اين روح عبوديت از كجا پيدا مىشود انسان بيابد روح اللّه است اين ديگر شهود است خيلى چيزها را انسان ديگر با علم حصولى نمىتواند بفهمد امّا با علم حضورى با علم كشف و شهودى مرحوم صدر المتألهين توى اسفار مخصوصا جاهاى مهم ابتكارها مثلاً حركت جوهرى مثل اتحاد عاقل و معقول ايشان وقتى مىفرمايند «هذا يحصل لنا عقيب الكشف و الخلوات و اقمنا عليه البرهان» بارك اللّه چه خوب است لذا آن يابيدنى است آن دوم دانستنى كه ما طلبهها در حالى كه مىدانيم بايد بيابيم در حالى كه مىيابيم بايد بدانيم يكى نمىشود اگر كشف و شهود باشد بدون علم گمراهى است خيلى گمراهى است و اگر دانستنى باشد بدون كشف و شهود آن هم حجاب اكبر است آن هم خيلى بد است دو تا با هم درجاتشان عالى است عالىتر مرحوم صدر المتألهين در اول اسفار همين را مىفرمايد كه مدتى اشراق خواندم ديدم غرور است مدتى مشاء خواندم ديدم سياه است تاريك است ضميمه كردم اشراق و مشاء را ديدم خطرناك است متوسل شدم به ثقلين آرامش پيدا كردم است مثل ملاصدرا خيلى عالى است خيلى بلند مرتبه است آدم نمىتواند بههمد روح اللّه يعنى چه امّا مىتواند بيابد روح اللّه يعنى چه بيابد آن وقت ديگر گناه بكند معقول نيست ديگر نمىشود ديگر آن وقت گناه نمىشود به قول شيخ انصارى «رضوان اللّه تعالى عليه» در كتاب عدالت همين را مىگويند، مىگويند اصلاً عصمت يك مرتبهاى از عدالت است ايشان به طور فشرده مىگويند يك يك نمىشمارند در كتاب عدالت مىفرمايند اين كتاب عدالت چهارده مرتبه دارد مرحله اولش همان اهميت به واجبات، اجتناب از گناه است مرتبه دومش ملكه ضعيف است همين طور مىروند جلو و يك دفعه مىگويند چهاردهم آن عصمت پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين است عصمت هم داراى مراتب است به قول ايشان درست هم هست حالا راستى ما بيائيم روح الهى هستيم مسلم ديگر آن مرتبه اول عدالت برايمان پيدا مىشود به طور نا خودآگاه پيدا مىشود. بحث ناقص است شما يك مقدارى هم خودتان مطالعه كنيد، رويش فكر كنيد.
از همه تقاضاى دعا داريم دعا كنيد براى همه چيز براى همه كس و من جمله يكى از دعاهايتان همين باشد كه خدايا علم اليقين، اين حق اليقين، اين عين اليقين را كه در قرآن سفارش روى آن كردى مرتبه ضعيفش را نصيب ما بگردان.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره حجر، آيه 99.