شماره درس: 199
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۰/۱۸
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث روز چهارشنبه درباره رذيله دروغ بود اين گناهى كه خيلى بزرگ است امّا متأسفانه قبحش رفته است اين گناه بزرگ را منقسم كردند به اقسامى و سه قسم از آن اقسام را در دو سه جلسه عرض كردم اول تهمت به خدا به رسول خدا به ائمه طاهرين، به علماى دين به عبارت ديگر تهمت به دين دوم تهمت به مردم و سوم خدعه، تظاهر دو روئى. در باره اين سه قسم صحبت كردم قسم چهارم كه بحث امروز است راجع به ريا دروغ عملى حالا اين هم تفاوت نمىكند اينكه عملاً باشد يا قولاً و معناى ريا هم اين است دروغ است در حالى كه نماز مىخواند مىنماياند براى خدا امّا قصدش اين است كه ديگران ببينند بگويند بارك اللّه ديگران بگويند اين هم نماز شب خوان است بارك اللّه اين ريا گناهش خيلى بزرگ است قرآن در اين باره در حالى كه عمل را باطل مىداند گناه را در سر حد كفر مىداند مىفرمايد «لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رياء الناس و لا يومن باللّه و اليوم والاخر» [1] آدم ريا كار مسلمان نيست ايمان به خدا ندارد ايمان به آخرت ندارد و الا ريا كارى نمىكرد صدر آيه عمل را باطل مىكند ذيل آيه بيان تكليفى، حكم تكليفى گناه را در سر حد كفر مىداند و راستى گناه خيلى بزرگ است وقتى هم برويم تو روايات مىبينيم كه روايات هم روى اين ريا خيلى حرف دارد علاوه بر اين كه در روز قيامت ريا كار اصلاً و ابدا اعمالش قبول نيست پروردگار عالم مىگويد من شريك خوبى هستم براى همان كه عمل را به جا آوردى، گناهان عجيبى هستند عذابهاى عجيبى هستند بار بر اين گناه شدند اين از يك طرف از يك طرف هم عمل خالص خيلى كار مشكلى است انسان بتواند عمل را خلوصا تحويل بدهد بشود مخلص، قرآن مىفرمايد اگر مخلص شد ديگر شيطان كاربردى روى اين ندارد «فبعزتك لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» راجع به مخلصش هم معلوم است كه خيلى راه را توانسته طى بكند امّا بتواند به مقام مخلصيت برسد خيلى كار مشكل است از يك طرف مىبينيم كه خيلى لازم است از يك طرف مىبينيم خيلى مشكل است حالا يك مثال بزنم اين مثال عوامانه ببينيد كه چه قدر مشكل است خيلى مشكل است مىگويند بهلول كه خيلى ملا بوده است رد مىشد يك كسى مسجد مىساخت به صاحب مسجد گفت كه آقا اجازه مىدهى من هم شركت در اين مسجد كنم خيلى هم نه يك خشت گفت طورى نيست طولى نكشيد كه يك كاشى آورد توى آن نوشته شده بود مسجد بهلول و اين را نصب كرد سر در مسجد اين كه مسجد مىساخت داداش رفت بالا اين كه صدمه را من مىكشم پول را من مىدهم مسجد بشود مال بهلول، بهلول بهش گفت اگر مسجد مال خداست چه فرقى مىكند بين اين كه اسم من باشد يا اسم تو. معلوم مىشود كه اين كار خراب است معلوم مىشود مسجد يعنى خانه خدا امّا خانه شيطان است مىسازد براى اين كه بهش بگويند بارك اللّه. خيلى مثال خوبى است مرحوم حاج شيخ عباس قمى يك مرد عجيبى بوده است و همين كه كتابهايش اين قدر ارزندگى دارد امّا مىبينيد كه مرحوم حاج شيخ عباس به قول يك كسى مىگفت مرحوم حاج شيخ عباس مىخواست برود راهش نمىدادند خيلى شلوغ بود روز چهلم اربعين بود ديدم خيلى ناراحت است من رفتم حرم و برگشتم ديدم اين پير مرد ايستاده نمىتواند حرم برود بهش گفتم حاج شيخ عباس نرفتى حرم گفت نه نمىشود گفتم بهت بگويم هر نفرى يك حاج شيخ عباس است براى اينكه هر نفرى يك مفاتيح زير بغلش است و مىرود حرم. اين مفاتيح خيلى كار كرده است، خيلى كار مىكند كتاب دعا خيلى نوشته شده است امّا خلوص اين مرد مفاتيح درست مىكند حالا اينجا مرادم هست مىگفت كه مرحوم حاج آخوند با اين حاج شيخ عباس قمى خيلى رفيق بودند هر دو شان منبرى بودند مرحوم حاج آخوند پدر مرحوم آقاى راشد بوده است امّا خيلى اهل دل بوده است انصافا بالا بوده است مىگفت مرحوم حاج آخوند روى منبر منازل الآخره شيخ عباس را آورده بود مىخواند و از رو مىخواند پدر آقا شيخ عباس قمى پا منبر بود خيلى پسنديده بود اين بَهْ چه كتاب خوبى است هى ذوق زد تا آمد خانه به حاج شيخ عباس گفته بود كه امروز حاج آخوند يا امشب حاج آخوند روى منبر يك كتاب خيلى زيبا مىخواند اى كاش تو هم يك همچنين كتابى نوشته بودى يك همچنين كتابى بنويس حاج شيخ عباس گفت هر چه خواستم بگويم اين كتاب مال من است ترسيدم ريا بشود نگفتم دو دفعه به ذهنم آمد كه بابام را راضى كنم ولى معمولاً وقتى شيطان مىآيد ملا است ديگر خوب بلداست توجيه گرى گفت كه حاج شيخ عباس گفته بود كه من از اين راه آمدم جلو كه خوب بابام است بابام را خوشحالش بكنم خيلى خوب است بگويم كتاب مال من است امّا باز هم شيطان نتوانست و بالاخره دو سه مرتبه كه مىخواستم بگويم كتاب مال من است با توجيه گريها كه شيطان برايم كرد ولى بالاخره نگفتم اين كتاب مال من است خيلى حال مىخواهد امّا از آن طرف هم بگويد كتاب مال من است خيلى خراب مىشود و اين ريا روايت داريم كه مورچه سياه در شبى كه مهتاب نيست شب تاريك اصلاً مورچه پيدا نيست ديگر روى سنگ سياه پيداتر نيست ريا اين قدر مخفى، و راستى هم مخفى است يعنى مخفى كه پردهها عقب برود مىبينيم كه كار خراب است خيلى هم بايد رويش كار كنيم و معمولاً هم نمىشود براى اينكه معمولاً ماها روى اخلاق كار نمىكنيم و به جاهاى بد بدى مىرسيم اگر اين اهل علم از همان وقتى كه مىگفتند بدان «ايدك اللّه تعالى اهم فى الدارين» كه كلمات سخت عرب بر چند گونه است همان وقت راستى راجع به درخت رذالت، راجع به حسد، راجع به تكبر، منيت راجع به اين ريا صحبت مىكردند برايشان اخلاق عملى مىگفتند يك كسى كه بلد بود اخلاق بگويد اخلاق نظرى برايشان مىگفت كه اخلاق نظريشان اخلاق عملى بشود و اين نبوده است الان هم نيست و يكى از كوتاهىهاى ما حالا دانشگاهها اينها كه اون ديگر حالا هيچ. امّا ماها كه مربوط به دين و مربوط به تدين و اينها اين اخلاق خيلى كوتاه مىآئيم اصلاً زير بار نمىرويم همين الان مثلاً فقه خوب مىبيند فقهىها رفتند حالا امروز يك قدرى جمعيت بيشتر است اصلاً زير بار نمىرويم و يك قدرى هم بازش بكنيم خودش را بهتر از آن مىداند كه اين چيزهائى است كه ما بلديم و مصيبت هم هست و اين خلوص را انسان بتواند تحصيل بكند خيلى كار مشكلى است خيلى مىگفتند دم مرگ استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى گريه مىكرد آقاى بروجردى از نظر علم بالا بود از نظر عمل و فضائل انسانى هم انصافا خيلى بالا بود به قول آقاى داماد رضوان اللّه تعالى عليه مىگفت من يك مسافرتى با ايشان كردم ديدم كه دين در عمق جان او رسوخ كرده است راستى آقاى بروجردى خيلى بالا بود مخصوصا از همين نظر خلوص و از نظر انسانيت و كار هم كرده بود آقاى بروجردى در اين باره خيلى كار كرده بودند آن كسانى كه بودند مىگفتند آقاى بروجردى خيلى گريه مىكرد يك كسى از اين اطرافيان مىخواست آقا را ساكت كند مىگفت آقا شما الحمدللّه كار و بارتان خيلى خوب است مسجد اعظمتان، كارهاى دينى تان، اين حوزه تان انصافا آقاى بروجردى راجع به حوزه قم خيلى حق به حوزه دارد اگر الان در ايران حوزه هست قم آن حوزه مقدس را دارد مرهون آقاى بروجردى است ديگر گفت كه اين آقا هى شمرده بود آقاى بروجردى دم مرگ عصبانى شده بود به اين گفته بود آقا چى مىگوئى روايات مىگويد «خلص العمل فان الناقد بصير بصير» راستى اگر بخواهند مو را از ماست بكشند خيلى گير هستيم همه ما خيلى، مىدانيم كى گير نيست مرحوم شيخ انصارى مىآمد درس آقا سيد حسين كوه كمرهاى يكى از مدرسين خيلى بالا بوده است در زمان بعد صاحب جواهر از شاگردهاى مرحوم صاحب جواهر بوده است آقا سيد حسين كوه كمرهاى، سيد حسين كوه كمرهاى درس مىگفته است درشس خيلى شلوغ بوده، اين شيخ انصارى هم درس ايشان آمده است امّا قبل از آن كه در س آقاى سيد حسين كوه كمرهاى بنشيند به سه چهار تا شاگرد درس مىگفت يعنى اول شيخ انصارى يك درس خارج مىگفت نمىدانم حالا تقرير بوده يا درس خارج بوده است يعنى تقرير درس آقا سيد حسين بوده است يا اينكه نه مستقل بوده است درس آقا شيخ انصارى تمام مىشده مرحوم آقا سيد حسين كوه كمرهاى منبر مىرفته است و اين شيخ انصارى را ما سيد حسين كوه كمرهاى نمىشناختيم طلبه منعزلى بوده طلبه نا مشهورى بوده است آقا سيد حسين كوه كمرهاى يك روز زودتر آمد مثلاً ديد نيم ساعت وقت دارد بخواهد برود خانه و بيايد نمىشود گفت خوب مىرويم توى مسجد مىنشينيم و تا موقع درسمان بشود آمد تو مسجد ديد يك شيخى است دارد درس خارج مىدهد نشست امّا دور دور درس را دور دور گوش مىداد ديد چه درس خوبى بهتر از درس خودش است ديد چه تقريرات خوبى، چه تحقيقات خوبى، چه بيان خوبى بالاخره تا آخر گوش داد آقا سيد كوه كمرهاى ديد درس آقا شيخ انصارى بهتر از درس خودش است طلبهها هم جمع شدند فضلا، مثلاً هزار نفر جمع شدند ايشان رفتند منبر قبل از آنكه وارد بحث بشوند گفتند آقايان من امروز آمدم زودتر آمدم اين آقا شيخ درس مىگفت درس خارج مىگفت من هر چه فكر مىكنم مىبينم اين مقدم بر من است درس اين بهتر از درس من است حق اين ضايع مىشود اگر كه من درس بگويم و از فردا ديگر من مىنشينم پا منبر ايشان و ايشان ميروند منبر براى همه مان درس مىگويند آقا شيخ انصارى از آن روز شد شيخ انصارى ايشان يك طلبه معمولى بود ناگهان شد شيخ انصارى. اين آقا سيد حسين كوه كمرهاى شيخ انصارى را به اينجا رساند خود شيخ چه خب رساله نداشت به حاج شيخ گفتند آقا بايد رساله بنويسى گفت نه من مرجع تقليد نيستم هم مباحثه من اعلمتر از من است يك آقا زين العابدينى بود توى مازندران گفت برويد دنبال آن و بالاخره طلبهها و فضلا را روى كار كردند رفتند آنجا كه شيخ انصارى مىگويد تو اعلم از منى و تو بايد بيايى نجف حوزه را دست بگيرى آن هم گفت سلام مرا به آقا مرتضى برسانيد بگوييد تو اعلمى براى اينكه من هفت هشت سال است رفتم تو مازندران آنجا متاركه كردم تو هفت هشت سال است دارى درس مىخوانى بنابراين تو اعلمى تو حتما بايد رساله بنويسى كه آن رساله را من دارم مرحوم شيخ انصارى نجاهالعباد را يك مجمع رسالهاى بود حاشيه زده است همهاش را هم احتياط احتياط. فتوا را مثل مرحوم شيخ انصارى خيلى زرنگ است نمىتواند فتوا را دست بدهد همهاش را احتياط احتياط بالاخره نجاهالعباد را يك احتياطى احتياطى شد مرجع تقليد حاج سيد حسين كوه كمرهاى آن هم شيخ انصارى آن هم زين العابدين و آنها همه او مىگويد او بهتر از من، او مىگويد او بهتر از من، او مىگويد او بهتر از من و بالاخره او مىگويد من خلوص دارم، آن هم مىگويد من خلوص دارم او هم مىگويد من خلوص دارم اينها را ما نبايد ساده بگيريم اينها ساده نيست ما رويش كار نكرديم چون كار نكرديم ساده مىگيريم و الا فرمايش آقاى بروجردى خيلى فرمايش خوبى است «خلص العمل فان الناقد بصير بصير» ما بايد راجع به نماز جماعتمان راجع به درسمان راجع به بحثمان راجع به منبرمان همه همين جورها باشيم دو تامنبرى مىخواهند بروند يك كدام هفت هشت دقيقه وقت او را مىگيرند دادش بالا مىرود راستى اگر آن بهتر از او منبر برود او بايد همهاش را بدهد به او براى خاطر ترويج دين است ديگر هر كسى بهتر مال او ولى معمولاً در اينجاها لنگيم و اين يكى از دروغهاى شاخ دار است حالا ما دروغش حساب نمىكنيم توجه بهش نداريم امّا بايد توجه بهش داشته باشيم كه اين نماياندن اينكه براى خدا است فقط معمولاً ما طلبهها ديگر اين جورى هستيم همه مال خدا براى اينكه آن بازارى اگر رنگ ندهد عملش باطل نيست خريد و فروش مىكند اگر خريد و فروشش صحيح باشد اگر با انصاف باشد ثواب هم دارد امر توصلى هم هست ولى معمولاً امور ما همهاش تعبدى و تقربى هست و سر تا پاى ما قربى است بايد براى خدا باشد نماز مىخوانيم قربة الى اللّه يعنى فقط براى خدا نه براى كس ديگر نه براى ديگرى نه براى چيز ديگر ما مقرم خوانديم پيش يك عالمى خدا بيامرزدش از ادباى خيلى بالا بود آقا زاده بود مسجد داشت مسجد نمىرفت تو بيد آباد مسجد داشت اسمش هم احمد آقاى مقدس بود اين خيلى مرد بالائى بود انصافا در ادبيت هم نمره اول بود ما ادبيت پيش ايشان خوانديم مقنى حاشيه خيلى هم مسلط بود خدا رحمتش كند امّا هر چه به ايشان گفتند مسجد آقا اين مسجد مال تو است مسجد نمىرفت آن وقت شوخىها هم مىكرد يك روز به من مىگفت كه به ما من جمله من به ما مىگفت كه من هر وقت توانستم رو به قبله بايستم آن وقت مىروم تو محراب امّا رو به مردم ايستادن اين نماز را باطل مىكند حالا اين قدر سخت گرفتن نه امّا اين قدر شل گرفتن هم نه معلوم است بايد نماز جماعت بخوانيم معلوم است بايد منبر برويم معلوم است بايد درس بخوانيم معلوم است بايد تصرف در امور مردم داشته باشيم امّا فقط براى خدا، اگر يك دفعه شد غير، مىشود بت ما ديگر بت پرستى كه تفاوت نمىكند بين اين كه حالا بت باشد مثل آنها كه بت توى جيبشان است يك عروسك به اين عروسك سجده مىكند يا هوى و هوس باشد يا العياذ باللّه يك نفر باشد بعضى اوقات انسان راستى گير مىكند كه اين جمله كه گفتم معمولاً اين جورى است كه ما بايد به فكر اين باشيم چى مردم اين مريض چى مىخواهد؟ و هر چه مىخواهد ولو اين كه برايش هم تلخ باشد برايش هم سنگين باشد بايد بگوئيم ولى اگر اين معنا نشد معنا اين شد كه از چى خوشش مىآيد ما بگوئيم از اين كه اين صاحب منزل خوشش بيايد همينها است كه الان در آمده است كه ماها روى منبر چيز هائى نمىگوئيم كه صاحب الزمان خوشش بيايد چيزهائى مىگوئيم كه صاحب مجلس خوشش بيايد بعدا بگويد بارك اللّه سال ديگر هم دعوتمان كند البته شماها نه، وقتى كه اين به قول آقاى بروجردى مو را مىخواهند از ماست بكشند يك بت از كار در مىآيد و اين دروغ يعنى دروغ ريا از آن قسم اول و دوم و سوم خيلى دقيقتر است امّا خيلى هم لازمتر است. مخصوصا براى ما طلبهها و انصافا زشت هم هست يك كسى پايش لب گور باشد امّا بت پرست باشد يعنى وقتى كه پردهها عقب برود ببيند كه يك عمر امّا براى غير خدا بعضى اوقات مشتبه هم مىشود بعضى اوقات مشتبه مىشود جهل مركب مىشود و ما خيال مىكنيم كه راستى براى خدا است حتى مشتبه مىشود به اندازهاى كه روز قيامت با خدا سر جنگ پيدا مىكنى نبايد ما از اين آيات بگذريمها در آيات دارد بعضى اوقات ما با خدا سر جنگ داريم به خدا مىگوئيم خدايا تو اشتباه مىكنى من كارهايم خلوص داشته من آدم خوبى بودم من بهشتى بودم خدا به حق خودت قسم تو اشتباه مىكنى «يوم يبعثهم اللّه جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شىء الا انهم هم الكاذبون» [2] در روز قيامت قسم مىخورد مىگويد خدايا به حق خودت من آدم حسابى هستم خدايا تو اشتباه مىكنى خدايا تو ظلم مىخواهى بكنى كه مىخواهى من را جهنم ببرى اين حساب و كتاب و اينها اصلاً مال من نيست قرآن مىگويد ببين چه قدر دروغ گو معمولاً اين دو قسم است يك قسمت اين كه در اين جهان تقلب و حقه بازى بوده است در آنجا هم مىخواهد متقلب و حقه بازى يكى هم نه جهل مركب است يعنى ما در دنيامان هر چه هست در آخرت همان است در دنيامان آدم متقلبى، پشت سر اندازى آدم ريا كارى است همان مجسم مىشود در روز قيامت با خدا با ملائكه، مىخواهد كلاه سر ملائكه بگذارد اين جا كلاه سر مردم مىگذاشت آنجا كلاه سر ملائكه بگذارد قدرى مىرود بالاتر مىخواهد كلاه سر خدا بگذارد اين قسم است يك قسم هم اين جا جهل مركب بوده است روى اخلاق كار نكرده و جهل مركب در آنجا جهل مركب است در مقابل خدا عرض اندام مىكند مىگويد خدايا من خوب هستم تو اشتباه مىكنى و اينها را بايد رويش اهميت بدهيم چه جور مىشود كه راستى در روز قيامت به جاى اينكه تواضع كنيم التماس كنيم نه خيال هم بكنيد التماسها پذيرفته نمىشود التماسها دو قسم است يك التماس هائى است قرآن شريف در اين باره مىفرمايد نه اين كه التماس مىكند «ولو ردّ و لعادوا لما نهوا عنه»[3] دمش در تله گير كرده است دارد خدا خدا مىكند و اينها اگر در روز قيامت راستى اگر در جهنم راستى توبه بكند معنا ندارد توبهاش قبول نشود توبهاش قبول مىشود ان كه توبهاش قبول نمىشود حقه بازىاش است، جهل مركب اش است رسوخ كرده در اين شده است يك آدم ريا كارى در جهنم هم ريا كارى مىكند در دنيااش ريا كار بوده است آنجا هم ريا كار است و الا راستى معنا ندارد از نظر عقلى هم معنا ندارد مخالفت با لطف خدا هم دارد اين كه در قرآن هم دارد توبه گناه كار قبل از مرگش قبول نيست يا در جهنم توبهاش قبول نيست معنايش همين است «رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمت هو قائلها» [4] اين دروغى توبه مىكند دم مرگ والا اگر راستى توبه بكند معنى ندارد توبهاش قبول نشود مسلم توبهاش قبول مىشود ما ديديم هم قبول شده است افرادى را داريم دم مرگ توبه كردند به درجه اولياء الهى رسيدهاند مرحوم آخوند همدانى رد مىشد رسيدند به يك آدم دغلى اين سلام نكرد و نمىدانم چه جور شده بود يك عتابى، عتاب خوب معنايش همين است يك نگاهى كردند فرمودند سسمك اسمت چى است؟ گفت من عبد الفرار هستم گفت «افررت من اللّه أو رسول» اين جمله حسابى اثر گذاشت روى اين رذل كه از آن داشهاى عجيبى بود هى «افررت من اللّه أو رسول» رفت خانه «افررت من اللّه أو رسول» دق كرد و مرد فردا مرحوم آخوند آمده بودند درس، درس مرحوم آخوند همدانى ملا حسين قلى خيلى درس مفصلى بود درس فقهى بود و شيخ انصارى از شاگردهاى شيخ است ايشان مىگفتند درس امروز تعطيل يكى از اولياء اللّه از دنيا رفته است بيائيد برويد تشيع جنازه كه آمدند تشيع جنازه خيال كردند آخوند اشتباه كرده است بعد ديدند نه همين عبدالفرار از دنيا رفته است و مرحوم آخوند كفنش كردند دفنش كردند اگر راستى دم مرگ توبه كند معنا ندارد توبهاش قبول نشود امّا مىدانيد توبه كى قبول نمىشود توبه ريا كار، توبه متقلب، حقه باز، كه دم مرگ هم مىخواهد حقه بازى كند «انها كلمة هو قائلها» مىخواهد ريا كارى كند راستى توبه قبول مىشود امّا توبه نمىخواهد بكند «يوم يبعثهم اللّه جميعا فيحلفون له كما يخلفون لكم» اين مىخواهد آنجا هم ريا كارى، حقه بازى و مىخواهد در مقابل خدا كلاه سر خدا بگذارد معلوم است توبه قبول نمىشود «ولو ردوا لعادوا لما نهوا» اگر بر گردد باز همان است حقه باز است دارد تو جهنم التماس با خدا مىكند و الا راستى اگر تو جهنم خدا خدا بكند لطف خدا معنا ندارد توبهاش قبول نشود بد چيزى است اين ريا خيلى بد است پيدا شدنش هم خيلى كار مشكلى است براى ما طلبهها از اوجب واجبات خلوص است بدترين گناه ريا است رويش كار نكرديم خيلى بايد رويش كار بكنيم انشاء اللّه بشويم يك آدم مخلصى كم كم بشويم مخلصى كه شيطان روى ما كاربرد نداشته باشد انشاءاللّه.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1]- سوره بقره آيه 264.
[2]- سوره مجادله آيه 18.
[3]- سوره انعام آيه 28.
[4]- سوره مومن آيه 100.