پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


شماره درس: 200

تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۰/۲۰

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحثى كه در اين چند جلسه درباره‏اش صحبت كردم بحث ارزنده‏اى است و بايد مواظبت از اين بحث خيلى داشته باشيم در اين چند جلسه فهميديم كه اگر ما دنيا بخواهيم بايد با صداقت باشيم اگر بخواهيم كارمان پر بركت باشد بايد با صداقت باشيم، با صفا باشيم و اگر آخرت بخواهيم بايد چنين باشد اگر العياذ باللّه‏ صداقت نباشد علاوه بر اين كه آبروى ما مى‏رود شخصيت براى ما نمى‏ماند مگر يك شخصيت زرق و برقى، كف و پفى به قول قرآن كارمان هم بى بركت است و آخرتمان هم آخرت نا آبادى است انصافا اگر العياذ باللّه‏ ملكه دروغ بر كسى حكم‏فرما باشد اين در روز قيامت خودش را افتضاح مى‏كند در مقابل خدا دروغ هم مى‏گويد مى‏داند دروغ است مى‏گويد اصلاً وضع اين جور مى‏شود بعضى راديديم در اين دنيا مى‏خواهند دروغ نگويند امّا نمى‏شود عادت كرده است به دروغ گفتن و اين آيه شريفه كه گفتند (اين آيه را تقاضا دارم خيلى بخوانيد) خدا رحمت كند مرحوم آقاى رجائى را محبوبيت عجيبى داشت نبوغى كه نداشت امّا يك شخصيت اجتماعى، يك محبوبيت اجتماعى اين براى چه بود؟ مرادم اين است كه اين آقا وقتى مى‏خواست وارد صحبت بشود اين آيه را مى‏خواند «رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج و اجعلنى من لدنك سلطانا نصيرا» [1] خدا رحمت كند صياد شيرازى را هم من يك تماس خيلى بالائى با ايشان داشتم ماهى يك مرتبه مى‏آمد قم يك دستورى از من مى‏گرفت يك گزارشى به من مى‏داد يك نظم دقيقى سر دقيقه مى‏آمد، سر دقيقه پا مى‏شد همه‏اش نظم مرادم اين است كه اين هم «رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعلنى من لدنك سلطانا نصيرا» و اين وعده خدا است كه ما را يارى بكند اگر با صداقت باشيم اگر راستى با صميميت باشيم زير و رو نداشته باشيم و گفتار ما، كردار ما به غير راستى چيزى نداشته باشد همين آيه مى‏گويد كه ما يارى اش مى‏كنيم «واجعلنى من لدنك سلطانا نصيرا» و به تجربه هم اثبات شده است چنين است چنان چه عكسش هم به تجربه اثبات شده است آدم‏هاى متظاهر، آدم‏هاى دو رو، آدم‏هاى دروغ گو، آدم‏هاى بى صفا، آدم‏هاى بى صداقت علاوه بر اين كه به دست خودشان شخصيت خودشاان را از بين مى‏برند همين مثال عوامانه كه روايت هم رويش داريم دروغ گو بى ذهن و كم حافظه مى‏شود و راستى اين جور است خودش را افتضاح مى‏كند هم تو خانه، هم پيش رفقايش، هم تو اجتماع تا ببينيم سعه وجوديش چه قدر است و هر اندازه كه سعه وجودى دارد خودش را افتضاح مى‏كند دروغ گو بى ذهن و حافظه مى‏شود امّا يك روايت از امام حسين عليه السلام است من از امام سجاد عليه السلام هم در تحف العقول ديده‏ام روايت خوبى است انصافا خيلى روايت عالى است و من از شماها تقاضا دارم اين روايت هميشه در زندگى شما، سرمشق شما، در زندگى شما باشد يك عربى آمد خدمت امام حسين عليه السلام گفت «عظنى بكلمتين» گفت يا حسين يك سرمشق مختصرى به من بده مفصل نباشد مختصر حضرت هم يك سرمشقى بهش دادندكه راستى هر كه به كار اندازد دنيا و آخرت را دارد حضرت فرمودند «من حاول امرا بمعصية اللّه فهو افوت لما يرجوا و اسرع لما يحذر» هر كسى كه چيزى را از راه گناه بخواهد به دست بياورد «من حاول امرا بمعصية اللّه‏» از راه دورغ مى‏خواهد خودش را جا بگذارد با شخصيت بشود از راه خراب كردن ديگران مى‏خواهد خودش را جا بگذارد بيندازد حضرت فرمودند اين كه از راه گناه مى‏خواهد به جائى برسد «فهو افوت لما يرجوا» حتما آنچه اميد دارد اميدش نا اميد مى‏شود «و اسرع لما يحذر» حتما به ضد مطلوب مى‏رسد دوان دوان به ضد مطلوب مى‏رود مى‏خواهد با شخصيت بشود به دست خودش، خودش را بى شخصيت مى‏كند به دست اولادش بى شخصيت مى‏شود مى‏خواهد از راه گناه پول به دست بياورد به دست خودش اولادش را فقير مى‏كند خودش را عاقبت نا خير مى‏كند. اين به تجربه اثبات شده است من الان شايد بتوانم براى شما بيش از ده تا سند تاريخى بدهم اين روايت امام حسين عليه‏السلام «من حاول امرا بمعصية اللّه‏ فهو افوت لما يرجوا و اسرع لما يحذر» يك جمله تاريخى را بهتون عرض مى‏كنم يك جمله شيرينى است ببينيد كه راستى چنين است اين از باب نمونه است در تاريخ مى‏نويسند اين بحرين مال مسلمانها و مال ايران و شهر آبادى بود كه حالا مملكت آبادى است يك ناجنس آمد آنجا و خيلى بدى كرد مخصوصا بحرين هميشه شيعه بوده است سنى‏ها مى‏آمدند آنجا حكومت مى‏كردند و شيعه‏ها را خيلى اذيت مى‏كردند و قضيه بحرين اين جور شد پيرمردها، متدين‏ها، دلسوزها، شيعه‏ها يك جلسه گرفتند چه كار بكنيم اين را بردارند يك پيرمرد آزموده‏اى امّا نمى‏دانست كه از راه گناه نمى‏شود به جائى برسى اين پيرمرد گفت من يك بار شتر درهم و دينار مى‏خواهم تا اين را بردارم گفتند دو تا بار بهت مى‏دهيم و فردا رفتند در ميان مردم پول جمع كردند يك بار درهم و دينار اينها را بار شتر كردند آمد مدينه و حكومتشان هم خالد بن وليد نكبتى بود خيلى آدم نكبتى بود انصافا شجاع بود امّا خيلى نكبتى بود در عالم اسلام خيلى بدى كرد و به تشيع و اينها مى‏خواستند اين را بردارند زمان عمر بوداين آقا آمد پيش عمر گفت من يك حرف مخفيانه با شما دارم چى گفت كه كسى نبايد باشد تا بهتون بگويم و بالاخره مخفى كرد با عمر به عمر گفت آقا اين حكومتى كه فرستادى دزد است و حيف و ميل مى‏كنند و يك بار درهم و دينار پيش من جمع كرده است من ديدم پايم لب گور است اگر بميرم اين دزديها را چه جور جواب بدهم لذا اين بار درهم و دينار اينها دزدى است حيف و ميل بيت المال است گفتم بدهم به شما و بهت بگويم اين حكومت را برش دار. عمر عصبانى فرستاد پى خالد ابن وليد بيايد به اين آقا هم گفتند صبر كن تو همين جا باش اين را نگهش داشتند تا خالد ابن وليد آمد عمر عصبانى داد و فرياد كرد آقا حيف و ميل كردى چى شده چى اين پيرمرد مى‏گويد كه يك بار درهم و دينار دزدى كردى خالد ابن وليد بد جنس فهميد چى به كجا شده است گفت آقا در ضمن دعوا نرخ تعيين نكنيد اين دو تا بار بوده است اين يك بارش را آورده آن يك بارش بود عمر رو كرد به پيرمرد و گفت از دزد بدزدند، دزد است تو ديگه از اين دزدى كردى اين بنا كرد التماس كند نه بابا، بستندش به شلاق گفت خب ولم كنيد تا بگويم ولش كردند واقعه را گفت گفت راستى اين خالد ابن وليد خيلى بد جنسى مى‏كرد بدى مى‏كرد ما جلسه گرفتيم اين پيشنهاد را من كردم كه ما اين را برداريم با تقلب و حقه بازى با اين دروغ عمر گفت كه خالد برو سر كارت معلوم مى‏شود همه حرفهايشان دروغ است هر چه گزارش به من دادند دروغ است برو سر كارت مار شد مار زخمى ببينيد با شيعيان، با اهل بحرين چه كار مى‏كرد حالا بزرگان همين جا نتيجه مى‏گيرند مى‏گويند ببين از راه گناه مى‏خواست خالد ابن وليد را بر دارد امّا به سرش آمد از آنچه مى‏ترسيد نشد كه نشد بلكه بدتر شد به تجربه اثبات شده است چنين است نمى‏شود مخصوصا ما طلبه‏ها خيلى خوب است صداقت داشته باشيم، صفا داشته باشيم، اصلاً و ابدا دروغ تو زبان ما نباشد توريه نباشد كه نگوئيم هم نمى‏شود من بسيارى از بزرگان را سراغ دارم من به شما بگويم من از اول طلبه‏گى‏ام تا الان هميشه حشرو نشرم با بزرگان بوده است با آن كسانى كه همه قبولشان داشتند با آن كسانى كه راستى چيز داشتند و من زياد ديدم از بزرگان كه اصلاً توريه بلد نيستند ديگر اين كه تو خانه بايد دروغ گفت و الا نمى‏شود اينها در زندگى‏اش نيست اصلاً نمى‏تواند دروغ بگويد، اصلاً نمى‏تواند دروغ بگويد و دروغ يك گناه براى او است قرآن مى‏گويد واى به اين دروغ گو «ويل لكل افاك اثيم» من زياد سراغ دارم كه دروغ هزلى دروغى كه واقعيت ندارد امّا طرف مى‏داند واقعيت ندارد، نه ندارد ديگر نيست تو زبانش يك روايت هست اين روايت را بعد درباره‏اش صحبت بكنم شما معنايش بكنيد نمى‏دانم معنايش چى است چه جورى است اين در مجموعه وراّم و در مكارم اخلاق هر دو اينها روايت از پيغمبر نقل كردند از ابوذر. پيغمبر اكرم به ابوذر گفتند واى بر كسى كه دروغ بگويد براى اينكه ديگران بخندند كه بهش مى‏گويند دروغ هزلى شوخى، بعد پيغمبر فرمودند واى به اين، واى به اين، واى به اين، اين چى است چه جورى آدم درستش بكند با روش و منش جامعه با اين روش و منش ما «ويل لمن يحدث ليضحك به الناس و ويل له و ويل له و ويل له» من سراغ دارم ديدم نشست و برخاست داشتم با اهل دل من خيلى از اهل دلها را حتى من بعضى اوقات مسافرت مى‏كردم در تعطيلى براى اين كه يك اهل دلى را يك ساعت دو ساعت باهاش بنشينم و راستى مجالس اينها باصفا، با صداقت، بدون غيبت، بدون شايعه پراكنى، بدون دروغ، بدون مسخره و چيزى در جلسه نيست الا خدا و از مردم مى‏خواهند چه رسد از ما طلبه‏ها مى‏خواهند آقا جدى مى‏خواهند ما راستگو باشيم، ما با صداقت باشيم و دروغ شوخى‏اش را مى‏گويد نه، چه رسد دروغ جدى‏اش را شما اين جمله نهج البلاغه را چه جور معنا مى‏كنيد «لا يجد المومن طعم الايمان حتى يدع الكذب جده او هزله» اين را چه جور معنا كنم نهج البلاغه است ديگر «لا يجد المومن حتى يدع الكذب جده او هزله» يعنى بايد صاف باشيم دروغ را بايد ميته بدانيم حالا شما يك ميته در مقابلتان جدى باشد شوخى باشد مسخره براى اين كه ديگران بخندند مى‏خوريم دروغ بدتر است از ميته اميرالمومنين عليه السلام اصلاً مى فرمايند «لا يجد المومن طعم الايمان» ايمان اين نچشيده، ايمان چه مزه دارد معلوم مى‏شود ايمان مزه‏ها دارد كه اميرالمومنين چشيده است مزه‏ها دارد نچشيده است اين را مگر اينكه دروغ نگويد، جدى باشد دروغ نگويد به عنوان اولى باشد دروغ نگويد به عنوان ثانوى باشد دروغ نگويد شوخى هم باشد دروغ نگويد من نمى‏دانم بعضى اوقات يك كتابهائى مى‏نويسند رمان است بعضى از اهل علم هم ديدم نوشتند قصه و آن محتوا را پياده مى‏كند يك شخص كه آن شخص اصلاً واقعيت ندارد اين چه جور درست مى‏شود اين درست است زياد هم از اين كتابها نوشته شده است زياد كه مى‏دانيم ما هم مى‏دانيم كه اين واقعيت ندارد دروغ يعنى اين كه واقعيت ندارد معناى دروغ اين كه واقعيت ندارد خوب آن كه كتاب را مى‏نويسد مى‏داند واقعيت ندارد ما هم كتاب را مى‏خوانيم مى‏دانيم واقعيت ندارد يك قصه است براى خاطر اين كه جاذبه پيدا كند تو اين رمان ريخته شده است تو اين داستان ريخته شده است اين قصه‏ها را تو راديو بهترين اوقات پناه بر خدا يعنى ظهر خوب راديو يك قصه مى‏گويد نيم ساعت يك قصه مى‏گويد اينها را چه جورى درستش بكنيم قصه‏ها كه واقعيت ندارند نرويد هى مرتب انقلت قلت طلبه‏گى كنيد اين علم حجاب الاكبر اين پدر انسان را به قول حضرت امام در مى‏آورد همين انقلت قلت‏ها اگر رنگ نداشته باشد همين توجيه‏ها پدر در آور است ما از صداقت چه بدى ديده‏ايم كه برويم كتاب داستانى بنويسيم كه واقعيت ندارد تو مجلس دروغ هائى بگوئيم كه مردم بخندند اين روايت‏ها را نمى‏دانم نيست هست اين كه حرفها نيست، هست كه، حالا توبحث فقهى انقلت قلت فقهى هر چه مى‏خواهى بگو بالاخره وقتى بيائيم تو بحث اخلاقى، بيائيم تو بحث عرفانى، بيائيم تو بحث سير و سلوكى اينها را با توجيه درست كردن با همين روش خودش هم بلد بود توجيه كند پيغمبر اكرم هم بلد بود توجيه كند امّا مى‏گويد نه «فويل له فويل له» آن كسى كه دروغ شوخى بگويد مردم بخندند «حتى يدع الكذب جده او هزله» مى‏بينيد مرحوم شيخ در مكاسب، مكاسب محرمه نمى‏تواند ازش بگذرد مرحوم شيخ آدم زرنگى است انصافا هم زرنگ است در علم هم زرنگ است در تقوا هم زرنگ است در عرفان خيلى ملا است مى‏گويد فرار مى‏كند مى‏دهد دست شما امّا بدانيد كتاب اخلاق مى‏گويدها دارد فقه مى‏گويد خيلى تفاوت دارد كتاب قانون مى‏گويد براى اينكه ما قانون به دان باشيم امّا راستى ما يك كتاب بنويسيم از اول تا آخرش دروغ بهترين اوقات جمعه را بدهيم به يك كسى نيم ساعت حرف بزند از اول تا آخرش دروغ بعد هم بگوئيم چون مى‏داند طورى نيست مگر بنا است او بداند پس زبان من چه كاره است اين زبان من مال خدا است بايد ببينيم خدا راضى است يا نه و اين روايت عجيب آمد خدمت پيغمبر اكرم گفت يا رسول اللّه‏ يك نصحيت به من بكن حضرت فرمودند بگويم گوش مى‏كنى گفت بله دو دفعه فرمودند بگويم عمل مى‏كنى گوش مى‏كنى گفت بله دفعه سوم پيغمبر فرمودند دروغ نگو بعد هم پيغمبر فرمودند اين زبان است كه تا منخره انسان را تو آتش جهنم مى‏برد و اين دروغ نگو خيلى مشكل است من يادم نمى‏رود مكه بوديم يك طلبه‏اى خوب بود مى‏خواست به يك جائى برسد به من گفت يك دستورالعمل تو مكه به من بده تو اين مسافرت سفر اولش هم بود سفر اولى كه حركت كرده بوديم هنوز به مدينه و مكه نرسيده بوديم بهش گفتم مواظب زبونت باش يك چهار پنج روز آمد پيش من گفت نمى‏شود، نمى‏شود آدم راستى مواظب زبونش باشد خوب يك كارى بكنيد مواظب زبانتان باشيد ديگر شنيديم آقاى بهجت مريضند دعايشان كنيد ايشان مرد عجيبى است آقاى بهجت خيلى هم به من حق دارند بعضى اوقات در مى‏زد مى‏گفتم كيه مى‏گفت بهجت و مى‏آمدند نيم ساعت، سه ربع، يك ساعت و خيلى من جلسه با ايشان داشتم خيلى . بسيارى از اوقات هم خودشان مى‏آمدند آقاى بهجت از شاگردهاى مرحوم قاضى بود بابايش سعايت كرده بود باباش هم ارباب رعيت بودند يا ساده، نوشته بود راضى نيستم بروى جلسه آقاى قاضى، چه كار كرد حرف بابا را نمى‏شد زير پا بگذارى به جايش سكوت اختيار كرد. اقاى بهجت چندين ساعت سكوت و به جائى هم رسيد به قول مرحوم آقاى قاضى بهش گفته بودند كه توانستى نتيجه‏ات را ببرى. اين جورى كه نه. آن مال مرحوم آقاى قاضى مال شاگردشان آقاى بهجت و مال علامه طباطبائى امّا ما بايد مواظب باشيم من زياد جلسه با حضرت با امام داشتم من يك لوس بازى كه كردم و خيلى خوب گرفت اين بود كه همان سال اول سال 28 بود رفتم قم رفتم پيش حضرت امام يك مدرسى بيش نبودم من آمدم قم براى شما 1ـ براى دوستان 2ـ مى‏خواهم دست عنايت شما روى سرم باشد ايشان اصلاً استيحاش داشتند از اين حرفها امّا اين جمله من نمى‏دانم چه جور شد يك تأثير عجيبى روى ايشان گذاشت كه ايشان تبسم كردند فهميدم كار خودم را كردم و با ايشان من خيلى جلسه خصوصى جلسه عمومى و راستى ايشان مواظب زبانش بود جدى، تو جلسه مراجع من بودم زياد آن مراجع انقلت قلت طلبه‏گى شروع مى‏كردند اون مى‏گفت اون مى‏گفت و ايشان ساكت بودند و مثل اينگه اصلاً چيزى بلد نيستند يعنى اگر غريبه نگاه مى‏كرد مى‏گفت اين آقا شبيه طلبه‏ها است اونها انقلت قلت طلبه‏گى ايشان ساكت بود نكند ريا باشد، نكند خودپسندى باشد، اينها را خوب داشتند ديگر بعضى از امتيازات بالاى حضرت امام همين سكوتشان بود 2 چيز تيره عقل است دم فرو بستن به وقت گفتن، گفتن به وقت خاموشى آن وقت كه بايد بگويد مى‏گفت آن جور مى‏گفت وقتى هم كه نه نتيجه دنيا داشت نه نتيجه آخرت ساكت بود آقا، اينها روايت دارد روايت صحيح و السند دارد اين كه «مالا يُعنى» فشار قبر دارد ما اين را چه جور درستش مى‏كنيم و حتى روايت دارد يك جوانى مرد پيغمبر به دست مباركش تو قبرش گذاشتند و قبر را پوشاندند بعد مادرش گفت ديگر برايت گريه نمى‏كنم وقتى مادرش رفت پيغمبر اكرم فرمودند زير منگنه الهى له شد همچنان فشارى بهش داد استخوانهاى سينه‏اش در هم شكسته شد گفتند يا رسول اللّه‏ آدم خوبى بود فرمودند بله امّا «مالا يُعنى» زياد داشت ور، ور، آن مى‏گويد نه نتيجه دنيا دارد نه نتيجه آخرت.

خدايا به حق آن كسانى كه مواظب زبانشان هستند و نتيجه مى‏گيرند خدايا توفيق مواظبت از زبانمان به همه ما عنايت بفرما .

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 

 

 

[1]- سوره اسراء آيه 80.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group