شماره درس: 202
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۱/۹
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره رذيله دروغ بود اين صفت رذيلهاى كه دنياى انسان، آبروى انسان، آخرت انسان را از بين مىبرد و فهميديم گناهش خيلى بزرگ است اين دروغ را منقسم كردم به اقسامى در بعضى از اقسامش صحبت كردم تهمت به خدا، تهمت به مردم، خدعه، ريا، دروغ مفسده زا، دروغ غير مفسده زا، دروغ شوخى، هزلاً و دروغى كه به نام شايعه نمىدانى صدق است يا نه كه مىگوييم دروغ مشكوك يا دروغ شايعه در اين باره مباحثه ما رسيده به اينجا دست روى هر كدام از اين هشت قسم بگذاريم مىبينيم گناه خيلى بزرگ است ذيگر پايينتر از همه اين هشت قسم دروغ هزلاً است دروغ شوخى است «كفى بالمرء كذبا عن يحدث بكل ما سمع لا يجد المومن تجد الايمان حتى يدالكذب عنده او هزلاً» كه آن روايت ابوذر فرمود واى به كسيكه دروغ بگويد براى اينكه ديگران بخندند واى به اين، واى به اين، واى به اين، قسم نهم از دروغ آن چيزهاى كه دروغ نيست اما دروغ نما است صدقى كه شبه الكذب استو اين بدرد ما طلبهها خيلى مىخورد يعنى ما طلبهها بايد توجه به بحث امروز خيلى داشته باشيم خيلى، يك روايتى از پيغمبر اكرم است«ليس كلما يعلم يقال» هرچه كه مىدانيد نبايد بگوى نمىشود گفت اگر يك منبرى منبر مىرود بايد مواظب باشد چيزهاى بگويد كه پذيرش مردم روى آن باشد حالا اگر در كتابى چيزى ديده كه مردم پذيرش آن را ندارند مخصوصا جوانها مخصوصا باصطلاح روشن فكرها بايد مواظب باشد نگويد يك منبرى خيلى مشهورى را ديدم در مقابل دهه هزار نفر بيشتر يكجملهاى گفت خيلى هم گرفت در ميان عوام مردم اما معلوم است كه مسخره بود، جمله اين بود از يكى از صوفىها مشايخ صوفيه يكى از كارهاى زشت صوفىها اين است كه اسنها دروغ جعل مىكنند و غزالى در احياء گفته است اگر مىتوانى ترويج دين به دروغ بكنى بكن دروغ بگو از همين جهت هم غزالى خيلى دروغ دارد در حاليكه كتاب خوبى است اگر دروغهايش را برداريم به همين جهت مرحوم فيض مىخواست اين احياء را درستش بكند و كحجه ايشان محجه مرحوم فيض خوب كتابى است اما چونكه بوى سنىگرى مىدهد بالاخره شهرت پيدا نكرد مرحوم فيض هم زمينش زد ولى بالاخره مرحوم فيض خيلى كار كرد كه اين احياء را درستش بكند در اين احياء دروغ خيلى است و فتواى غزالى هم همين است كه مانعى ندارد ما يك قصههاى درست بكنيم و اين قصهها را بواسطهاش دين را ترويج بكنيم مردم عوام را بااين قصهها جذب بكنيم ولو مىدانيم دروغ است واقعا دروغ است اما ترويج دين بكنيم اين گناهش خيلى بزگ است از خزلانهاى غزالى همين است غزالى در حاليكه آدم عارفى است آدم كار كردهاى است اما حنطه هم خيلى دارد خزلان هم خيلى دارد و ار جمله خزلانهايش هم همين قصهها است مرادم اين است كه اتين منبرى مىگفت كه يك نفر ديد يك عقربى تند تند مىرود روى دريا دنبال اين عقرب رفت لب دريا ديد يك لاك پشتى آمد و اين عقرب رفت روى لاكپشت اين لاكپشت رفت آنطرف دجله اين آقا گفته بود من رفتم آنطرف دجله ديدم اين عقرب از روى لاك پشت آمد پايين و تند تند شروع كرد برود دنبالش رفتم ديدم رسيد به پاى يك درختى يك آقا خواب بود يك مار آمده بود اين آقا را بزند اين عقرب آمد روى كله اين مار يك نيش زد اين مار را خشك كرد دو دفعه برگشت لب دريا آن لاكپشت آمد رفت روى رفت روى لاك پشت رفت آنطرف دريا اين عقرب پايين آمد آن لاك پشت رفت دنبال كارش بعد من رفتم اين آقا را صدا كردم و گفتم چه كار كردى گفت كه چه جور شده قضيه را تعريف كردم بالاخره فهميدم اين آقا صله رحم كرده است و آن صله رحم كه در روايات عمر سه ساله را سى سال مىكند خدا اين را حفظ كرد با يك عقرب اين جورى مىگويد چون اين واعظ زرنگى بوده آيه قرآن راخواند «و ان يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفظله»[1] حالا آن آيهاش خيلى خوب به جاى اين قصه هم اگر روايت خوانده بود ما روايت داريم كه موسى ابن جعفر عليهالسلام پيش هارون بود هارون گفت كه يك روايت بخوان كه آفا دو سه تا روايت برايش خوانند من جمله رئايت اين بود كه اگر كسى صله رحم بكند خدا عمر سه ساله او را سى مىكند اگر هم كسى ترك رحم بكند خدا عمر سى ساله او را سه مىكند اما اين عقرب و لاك پشت دروغ دروغ نبود مسلم توى احيا ديده است اما مگر مىشود هر چيزى كه آدم ديد حالا ولو عوام بگويند بهبه مگر مىشود گفت اين گناهش خيلى بزرگ است يك دفعه يك بد آموزى به يك جوان بدهيم آن جوان بگويد اسلم يعنى همين خرافاتها چنانچه از ما آخوندها بعضى اوقات بد آموزىهااصلاً جوان را از منبر و محراب و همه چيز سير مىكند راستى ما بخواهيم اينرا توى دانشگاه پياده بكنيم مخصوصا اينجورى كه آن همه تبليغات عليه ما كه ما خرافى هستيم حرفهاى ما ريشه دار نيست اسلام اصلاً براى عوام است بااين حرفها با اين تبليغات ما برويم يك همچين حرفهاى بزنيم چه جور مىشود تأييد مىكنيم همانكه گفته اسلام پايه ندارد وخيلى بايد مواظب باشيم به اينهاغ مىگويند صدقى كه يشبه الكذب است خودش هم بعضى اوقات مىداند اينها دروغ است اما چون عوام فريبى است چونكه مىگيردازاين جهت براى گرفتن عوام مىگويد اميدورام توى خودتان نباشدخيلى بايد مواظب باشيد انسان بايد جوذى آيه را روايت راپياده كند معنا كند كه هر كسى پاى منبر است به طور ناخود آگاه وجدان اخلاقى عقلش دينش گويد بارك اللّه واما اينكه ما چند تا زن و مرد را جزبشان كنيم اما حرفهاى ما بد آموزى داشته باشد مسلم بداست حالا ديگر بعضى اوقات يك دروغ شاخ دار را به قول آن آقا مىگفت دروغ بگو لااقل شاخ دار نگو، يك مسى آمده بود پيش من مىگفت كه پدر من 170 جلد كتاب نوشته است همهاش الان مدون عالى و يكى از كتابهايش اين كه برد پيش مرجع تقليد (اسم مىبرد) پيش يك مرجع تقليد بالاى آن آقا ديد كه اين كتاب خيلى بهتر از كتاب خودش است، كتاب خودشديگر بدرد نمىخورد كتاب خودش را انداخت توى دجله براى اين كتاب اينها را مىگويند دروغ شاخ دار حالا شماها كه اصلاً دروغ نداريد اما آن را داريد آنكه مىگويندنمى شود پياده كرد كه مىگويند الصدق يشبه الكذب اين افرادى كه جلسه گرم كن هستند آقا است ريشش سفيد است پايش لب گور است براى خاطر اينكه بتواند توى جلسه كه دوستانش نشستند يك چيزهاى بگويد ديگران بخندند يك چيزهاى عجيب و غريبى و از نظر خودش صدق است اما يشبح الكذب توى كتابى مىخواندم كه يكى از بزرگان رفته بود پيش يك بزرگى باهم صحبت مىكردند ضمن صحبت اين آقا يك قصه گفت، گفت توى شهر ما زنها عصر به عصر ميروند از چشمه آب مىآورند تا اين اندازه كه بوده است و شايد هم الان باشد و وقتى كه آب روى سرشان مىگذارند بيايند بايد مواظب باشند يك كرمهاى بزرگى كرمهاى سبزى اينها هست و توى ده ما زياد هست اگر توى راه باشد واين زن پا بگذارد روى اين كرم سبز آب روى سرش تلخ مىشود آن آقا گفته بود وقتى اين جمله را براى اين آقا گفتم ديدم رنگش تعقير كرد و يك حال اشميزازى از من پيدا كرد درحاليكه به من خيلى احترام مىكرد ولى از من بدش آمد من تصميم گرفتم اين را جبران كنم مىگويد كه من فرستادم آن شهر يك طومارى درست بكنيد و بزرگان اين طومار را امضاء كنند كه اين قضيه هست مىگفت بعد دو سه ماه اين طومار آمد، طومار از بزرگان از علما اشرافيها اينها همه امضاء كردند بله هر زنى آب روى سرش باشد و پا بگذارد روى آن كرمها آب روى سرش تلخ مىشود گفت اين طومار را بردم پيش اين آقا چه افراد مؤدبى چه افراد فهميدهاى پيدا مىشود گفت آقا طومار را ديد بعد به من گفت آقا چونكه تو پيش من محترم بودى من مىدانستم تو دروغ نمىگويى حرف اينجااست يكراستى كه با يك طومار اثباتش بكنى چه داعى دارى براى گفتن چرا گفتى؟ حرف من اينجااست كه توى محترم تو آدمى كه شخصيت اجتماعى دارى چرا چيزى گفتى كه براى اثباتش يك طومار لازم باشد چرا مواظب زبانت نيستى يك چيزهاى بگو كه مردم پسند باشد حال چراراستى ما منبرىها چه داعى داريم يك چيزهاى بگوييم كه مردم ناپسند باشد حالا ولو در كتاب احيا باشد دركتاب كيمياى سعادت باشد در كتاب ابن عربى ديده باشد نه در كتاب حاج شيخ عباس قمى ديده باشيم فرق نمىكند خيلى چيزها توى مفاتيح هست اينها را مىشود گفت خيلى چيزها توى كتاب توى كتاب مرحوم محدث قمى است اما نمىشود پياده كرد وقتى نشد بايد يك چيزهاى الحمدللّه اسلام مستغنى است خيل بالا است روايات ما به اندازهاى است كه هزارها نفر هزارها سال منبر بروند روايتها زياد مىآيد روايتهاى ما كه يكى و دوتا و صدهزار تا نيست، يا قرآن شريف شما يك عمر راجع به قرآن منبر برويد من تجربه كردم هر چه انسان بخواهد از قرآن مىتواند بيرون بكشد همين كه آيه شريفه مىفرمايد«تبيان لكل شىء» اين يك معنايش است معناى مختلف دارد «تبيان لكل شىء» من جمله همين است كه شما بخواهيديك عمر منبر برويد روى قرآن مىشود و شما ببينيد «وان يمسسك اللّه بضرفلا كاشف له الا هو ان يردك بخير فلا راد لفضله»يونس(107)اين آيه باآن عقرب و لاك پشت او كجا و اين كجا اين چقدر ملاحت دارد چقدر جاذبه داردانسان بتئاند راجع به اين آيه بازش بكند يك مقدار پياده بكند تا اينكه برود روى لاك پشت عقرب نشست و رفت آنطرف دريا يك قصه ديگر يادم آمد اين قصه راهم بگويم مىگفت كه در زمان طاغوت شوراى ملى آنها وكيل قوچان ايندر آن جلسه كه وكلا بودند در ضمن صحبتها گفت كه در قوچان يك گوسفندهاى هست اينها دنبه آنها دوازده من است و اينها را نمىدانمشما ديد يا نه من ديدم كه راستى دوازده من دوازده من تبريز هست پيدا مىشود و آنوقتها زياد بودند آنوقتها كه دنبه مطلوب مردم بود اين قوچها را اين گوسفندها را پرورش مىدادند و راستى هفت هشت من دنبه پيدا مىكرد اصلاً من ديده بودم حركت كردن اينها مشكل بود و اين معمولاً همان قوچها آنجا هم ظاهرا بود حالا مرادم اين است كه اين وكيل اين جمله را در ميان وكلا گفته بود يك وقت متوجه شده بود كه اينها نپذيرفتند آن بنا كرد به او نگاه كند او به اونگاه مىكرد او يك چشمك مىزد او به او نگاه مىكرد كه چه دروغهاى مىگويدايشان تصميم گرفت اين مطلب را درستش بكند يقين بكند لذا فرستاد قوچان گفت يكى از اين گوسفندها را بدهيد بياورند گوسفند را آوردند اين همين وكلا را دعوت كرد يك سور حسابى يك سفره چرمى هم درست كرده بود قپون هم درست كرده بود در همان اتاق در مقابل اينها قصاب گوسفند را سر بريد و دنبهاش را جدا كردند دمبهاش را قپون كردند بيش از آن در آمد كه آن آقا گفته بود به مردم گفت كه آنوقت كه قبول نكرديد به يك ديگر چشمك مىزديد كه دروغ مىگويد بينيد ما گوسفند اينجورى داريم يكى از وكلا در همان در همان جلسه حرف همان آقا را زد خيلى حرف خوبى است گفت آقاى عزيز حرفى كه بايد با اين همه صدمه با يك سور حسابى اثباتش كنى چه داعى دارى بگوى چرا گفتى خيلى حرف خوبى است من تقاضا دارم از شما اولاً تعرف خودتان را نكنيد براى اينكه اين تعريفها معمولاً دروغ است شاخ داريش نكنيد خوب اين در ميان شما نيست و اينكه راست دروغ نما هم نگوييد ولو در جاى هم ديده باشيد ولو روايتى باشد ول اينكه از بزرگى شنيده باشيد ولو جاذبه داشته باشد بتواند عوام مردم را جذب بكند من ازشما تقاضا دارم در صدد جذب عوام مردم نباشيد در صدد جذب خدا باشيد در صدد جذب امام زمان باشيد اگر خدا را جذب كرديد منبرهاى شما مىگيرد عالى هم مىگيرد واگر هم خدا را جذب نكرديد«كسراب بقيعه يحسبه الظمئان ماء» يك زرق و برقى ممكن است داشته باشيد اما ناگهان خاموش مىشود ديگر «خسر الدنيا والاخره ذلك هو الخسران المبين» و متأسف[2] انه اين راستهاى دروغ نمادر منبرىهاى منبرى فراوان است توى فقه يك تناسبى مىگفتم يكى از مشكلات ما فعلاً همه جا مخصوصا اصفهان اين مكتب خواهرها شده است بالاتر از اين، اين روضه خوانى زنانه كه من مىگويم ماده بدشان آمده بود اين مادهها چه مصيبتى شدهاند براى ما چه حفها ماشنيده بوديم كه اگر زنها بخواهند ببافند خوب مىتوانند ببافند اما اين مقدار بتوانند ببافند در ميان اينها يك حرفها، رسيده به اينجا مىگويد امام زمان منرا صيغه كرده است هفتهاى يك مرتبه امام زمان مىآيد خانه ما من نمىدانم چه كار بكنم باايها و يك مصيبتى شده واين مصيبت را متأسفانه دشمن دامن مىزند دشمن خيلى مىخواهد اسلام عزيز ضربه بخورد براى اينكه بگويند اسلام عزيز يك خرافاتى بيش نيست بگويند اسلام عزيز براى عوام است نه براى خواص همين شعارهاى شيطانى كهالان مىگويند يكى از حرفها همين است كه مىگويند اسلام خوب است الييوم القيامه هم هست اما براى عوام است نه براى خواص همين چيزها را مىگيرند عوام جذب مىشوند مىگويند اسلام براى عوام است نه براى خواص در حاليكه حكومت خودشان مال عوام است نه مال خواص بالاخره ضربهاش را به ما مىزنند و اينكه ما وضعمان اينجورى شده كه اييجورى همشده دويست و سى نفر زن يك بتى به گردنش است پرچم اسلام مرتب بايداين زن برود اين پرچم را ببوسد مثل اين صوفى گرىها اين يك ساعت صحبت بكند خرافات بعد هم نماز جماعت بخواند دويست و سى نفر پشت سر اين نماز بخوانند اگر بهش بگويند روضه را با (ذ) مىنويسند يا با (ض) بلد نيست بگويد روحانى با (ح)يا با(ه) بلد نيست اما زرنگى كرده جذبكرده و آنكه حالا مناز شما تقاضا دارم علاوه براينكه بايد جلوى اين چيزها را بگيريد بايد مواظب باشيد نخواهيد عوام فريبى و عوام پسندى ومنبرهاى شما عوام زدگى واين چيزها باشد نه، بايد منبر بگردد روى قرآن روى روايات اهل بيت عليهمالسلام «الكافى كاف لشيعتنا» بايد روى اين اصول كافى، شما اگر بخواهيد صد سال روى اين اصول كافى منبر برويد مىتوانيد اين روايتها به اين پرمحتواى هر كجا پياده كنيد ايقدر جاذبه دار گرفته شده از جاذبه اهل بيت قرآن با اين جاذبه چرا ما قرآن و كافى را رها بكنيم روى قصهها حالا بعضى عوام پسندند البته اين بحث را منبحث كردم شماها هم شنيديد اما بدانيد به كار بستنش خيلى مشكل است اينطور نيست كه راستى شماحرف ما را بشنويد و عمل بكنيد و در ميان شما نباشد يا باشد نه خيلى هست و جلو گرفتنش هم مثل جلو گرفتن اين خانم مادا است اين مبلغ مادا است خيلى مشكل است . خدايا توجه به اينگونه مطالب به همه خصوصا به ما طلبهها عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره يوسف، آيه 107.
[2] ـ سوره حج، آيه 11.