شماره درس: 203
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۱/۱۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث روز چهارشنبه ما درباره رذيله دروغ بوداين رذيلهاى كه گناهش خيلى بزرگ است، دروغ گو دشمن خدا است واى به دروغ گو، گندى از دهانش بيرونى آيدو ملائكه اورا لعن مىكنند واثال ايت روايات رسواى دنيا و آخرت مىشود اثر وضعى دروغ اين است كم حافظه مىشود خودش را رسوا مىكند ملكه مىشود درروز قيامت هم دروغ مىگويد و رسوااست رسواتر مىشود و امثال اينها اين رذيله را منقسم كردم به اقسامى راجع به نه قسم از اى اقسام صحبت كردم بحث امروزمان راجع به قسم دهم ازدروغو اين قسم دهم يك بحث مفصلى در فقه هم روى آن شده است و آن بحث توريه دروغ بگويد اما جورى دروغ بگويد كه آن مستمع خيال كند كه درست است مثال مىزنند يك روايت ضعيفى هم رويش هست اينكه مثلاً درب مىزنند ويك كسى مىرود پشت درب مىگويند آقا هست او نمىخواهد بگويد هست مىگويد نيست واراده مىكند از اين نيست اين پشت درب از اينجاى كه من هستم به اين مىگويند توريه در حاليكه آقا توى خانه هست اما مىگويد نيست و اراده مىكند از نيست پشت درب نيست يعنى اينجا كه من هستم نيست توى اين اتاق نيست آيا اين جايز است يا نه به اين مىگويند تقلب در قانون به اين مىگويند حيله شرعى همين تقلب در قانون حياه شرعى كه الان در زمان ما عام البلوا شده است آنوقتها كه مردم دروغ نمىگفتند با توريه درغشان راراست مىكردنداما حال دروغ يك چيز مشهورى شده است مىگويند مگر مىشود دروغ نگفت مگر مىشود در خانه دروغ نگفت مگر مىشود توى بازار دروغ نگفت چرخ نمى گردد مگر بادروغ لذااين ديگر توريه لازم ندارد كه مشهور شده جاى توريه در دروغ را توريه ربا خورى وامصيبتها با يك حيله شرعى اگر ربا خورها صدى ده مىگيرند اين صدى سى مىگيرد يك منزهى هم روى مؤسسهاش گذاشته است و اينها پدر در مىآورد انصافا يعنى آنوقتها دروغ مىگفتند با توريه حال دروغ مىگويند بعد هم بفهمند دروغ گفته خيلى خجالت نمىكشد مىگويد نمىشود دروغ نگفت زندگى نمىچرخد دروغ نگوييم اصلاً ديگر يك دفعه زير پل گناه دروغ زده است ولى به جايش مثل رشوه خوارى الان در ميان مردم مگر مىشود رشوه نخورد اين حقوقهاى امروز بدونه رشوخ كه الان چرخ نمىچرخد لذا رشوه هم چون يك مقدارى اشميزاز دارد اسمش را مىگذارد هديه اميرالمومنين در نهج البلاغه مىفرمايد يك وقتى بيايد كه ربا خوردن، رشوه خوردن حلال مىشود با گرداندن اسم، ربا راباكار مزد رشوه را با هديه حق الحساب اينها را مىگويند تقلب در قانون يعنى قانون را وارونه مىكنند يك سرو صورت حق به جانبى بهش مىدهند حيله شرعى هم بهش هم مىگويند و توريه هم همين است دروق يك حق به جانبى يك حق به راستى بهش مىدهند مثل همين مثالى كهمن زدم مىآيد توى خانه خانمش مىگويد فالن چيز كه بنا شد بخرى خريدى، نخريده است مىگويد يادم رفت اما يادم رفت يعنى يادم رفت نماز بخوانم يك همچين چيزى و تقلب هم مىكند سر و صورت مىدهيد يك دروغ را به يك راستى و اين وضعش چيست درتوريه مرحوم شيخ انصارى در مكاسب بحثش را دارند در مكاسب محرمه يك دستهاى كه خيلى كم مرحوم شيخ انصارى كسى را پيدانكرد به غير يك معلم اخلاقى كه تعجب هم مىكند كه چه جور معلم اخلاق چنين جورى گفته است گفتند كه توريه مطلقا جايز است و يك روايتى هم برايش آوردهاند مرحوم شهيد دوم در مسالك اين معلما خلاق يك روايتى هم در مكاسب برايش آوردهاند كه آن روايت را هم اين است كه امام صادق عليهالسلام دروغ گفتن را يادش مىدهد مىگويد كلفت تو برود پشت درب ئدر كه مىزنند بگويد آقا نيست يعنى پشت درب نيست شهيد هم بر طبق اين فتوا داده است در مسالك شيخ انصارى تعجب مىكنند مىگويند آخر اين را هيچ كس نگفته است روايت هم كه ضعيف است چرا بايد مثل شهيد گفته باشد بنابراين اين قول برود كنار اينكه ما بدونه يك مصلحت تامه ملزمهاى بدونه ضرورت بدونه درد سر ما بخواهيم دروغ بگوييم تقلب در قانون بكنيم ربا بخوريم رشوه بدهيم با اين جورها مسلم درست نيست و«المجاز قنطرة الحقيقة» همينها است كه كم كم انسان رامى رساند به آنجا كه در روز قيامت ملكه دروغ گوى رسوخ در جانش كرده با خدا هم دروغ مىگويد كه سابقا آيهاش را خواندم «يوم يبعثهم اللّه جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم ويحسبون انهم على شىء الا انهم هم الكاذبون»[1] در روز قيامت بعضى از دروغگوها متقلبهاآنهاى كه تقلب در قانون مىكنند آنهاى كه دروغ مىگويند و باك ندارند اينها در روز قيامت با خدا دروغ مىگويند مىدانند جهنمى است اما قسم مىخورد مىگويد خدايا به حق خودت قسم تو اشتباه مىكنى من بهشتى هستم نبايد منرا جهنم ببرى ظلم است قرآم مىفرمايد ببين «الا انهم هم الكاذبون»چقور بد بخت است در موقع حساب و كتاب همه چيز واضح همه چيز هويدا اما به خدا دروغ مىگويد خدا كه عالم السر و الخفيات است لذا من بارها به شماها گفتهام شيطان از كم شروع مىكند اما به كم قانع نيست و كى قانع مىشود اگر شيطان انسى باشد «لن ترضى عنك اليهود ولا النصرى حتى تتبع ملتهم»آنوقت راضى مىشود آمركا اگر هم شيطان جنى باشد «ثمّ كان الّذين اسؤا السواى أن كذبوا بايات اللّه» آن وقت شيطان راضى مىشود والا به كم قانع نيست به ما طلبهها كه مقيد به ظواهر شرع هستيم اول مىگويد توريه كن بعد هم مىگويد اين دروغ مصلحتآميز است طورى نيست بعد هم مىگويد دروغ شوخى كه اشكالى ندارد بعد هم ديدم يك فاضل فاسقى گفت كه آقا دروغ تا مفسده نداشته باشد طورى نيست اصلاً مىرود توى اجتهاد و دروغ اگر مفسده داشته باشد حرام است و ال نه وقتى شيطان رساند به اينجا ديگر تهمت مىزند حسابى، يادم نمىرود همين آقاى كه از فضلا است مىگفت دروغ مفسده زا كمكم رسيد به اينجا به ما مىگفت آقا تهمت بزنيد به مراجع در زمان طاغوت تا اينها خانه نشين بشوند تا اينكه انقلاب پيشرفت بكند يعنى مىرسد به تهمت كمكم وهم كارش مىرسد به بى دينى همين فاضل الان يك بى دين حسابى است از كم شروع مىكند به كم قانع نيست كمن تقاضا دارم از شما دروغ نگوييد حتى توريه هم نكنيد لذا آن قسم اول توريه كه انسان در هر وضعى باشد ولو ضرورت هم توى كار نباشد توريه بكند نه اينكه هيچ فقيهى نگفته است گفتم فقط مرحوم شهيد در مسالك يك روايت هم هست هم قول شهيد معرض النها عند الاصحاب است و هم آن روايت معرض النها عندالصحاب است هيچ كسى بهش عمل نكرده است اين راجع به قسم اول توريه قسم دروم توريه اينكه ضرورت در كار باشد يعنى مجور است اين كار بشود و چارهاى ندارد كه ان شاءاللّه در دروغ مصلحتآميز مثلاً يك مثالى كه مورد فتواى فقها است اينكه يك قاتلى دارد مىرود دنبال يك بى گناهى او را بكشد اين مىداند كه كجا است اينجا مىشود توريه كرد يا نه كه مىگويند فلانى كجا است دروغ مىگويد، ميگويد نيست اينجا توريه كند نيست يعنى اينجا كه من هستم اين مىشود يا نه مثل شيخ طوسى مىگويند طوريه داعى ندارى بكنى دروغ بگو براى اينكه دروغ مصلحتآميز بهتر از اين است كه توريه بكنى و راستى دروغ بگو بگو نمىدانم در حاليكه مىدانى شيخ طوسى اينرا ميگويد به عبارتى ديگر تقلب رابهتر از تقلب در قانون مىداند شيخ طوسى مىگويد اگر ضرورت است ربا بده براى ربا خوردن كه ضرورت نيست ديگر نمىخواهد كار مزدى و تحت عقدى از عقود چون ضرورت است توبيح المحضورات و وقتى توبيح المحضورات صاف و راست دروغ بگو و اين نفاق خيلى بد است توريه از نفاق است نفاق نكن شيخ طوسى و امثال شيخ طوسى اين را مىگويند لذا يكى از بزرگان براى من نقل مىكرد كه مرحوم آقا ضياء عراقى مىفذمود توريه دو تا دروغ است يكى خلاف واقع است و يكى هم نفاق بازى است هر دوتا دروغ است قسم سوم از دروغ را ما گغتيم خدعه است لذا توريه نكن اگر ضرورت است راست بگو، راست دروغ بگو اگر هم نه توربه لازم نيست نه توريه بايد بگويى نه دروغ بايد بگويى اما مشهور در ميان فقها اين است كه نه در صورتى كه ضرورتى در كار باشد توريه كن چرا يك حرف شيرين اخلاقى زدند و آن اين است كه اگر توريه كنى ابهت دروغ از دلت بيرون نمىرود توريه كن تا آن ابهت دروغ تا آن ابهت گناه در دلت بماند براى خاطر اينكه دروغ گفتن از اينجا پيدا مىشود كه كم كم ابهت دروغ ار دل مىرود انسان دروغگو مىشود و الا قبحش يك فطرى است لذا مىگوين بچه دوسه ساله اگر دروغ بگويد رنگش تعقير مىكند براى اينكه آمن فطرتش وجدان اخلاقىاش دروغ را قبيح مىداند بچه دوسه ساله كه بهش نگفتند كه دروغ بد است اما اگر يك خلاف واقع بگويد يك تلاطمى پيدا مىكند لذا اين ابهت گناه توى دل است و ما نبايد اين ابهت گناه را از دست بدهيم پس وقتى ضرورتى آمد توى كار توريه كن تا لااقل به حسب ظاهر دروغ نباشد ولو واقعا دروغ است لذا گفتهاند صورت ضرورت هم ديگر توريه كن دروغ نگو حالا اين حرف دروم مشهور در ميان فقها است حرف مرحوم شهيد كه شاذاست حرف مرحوم شيخ طوسى هم شاذ است حرف مشهور در ميان فقها اين است توريه در ضرورت اشكال ندارد بلكه واجب است انسان علنا دروغ نگويد توريه بكند ضرورت هيچ چارهاى نيست جز دروغ بگوى توريه كن اينجا راتوريه كن حالا اينكه ضرورت است كه من مىتوانم دروغ بگويم چراتوريه كنم علماى علم اخلاق گفتهاند براى اينكه ابهت گناه در دل بماند براى اينكه تو يك دفعه دروغ گو نشوى بواسطه اين توريه دروغ گفتن در ضرورت لااقل توريه كن همه اينهابه ما چه مىگويداينكه اين مسئله فقهى را علما عنوان كردند يك رنگ بسيار بزرگ اخلاقى دارد و حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» از نظر فتوا از نظر اخلاق هم همين ايشان در بحثهاى اخلاقى هم همين طور بودند اما از نظر فتوا ايشان تقلب در قانون را مطلقا حرام مىدانند مگر يك ضرورتى بيايد توى كار كه ان ضرورت اين را نگذارد تقلب در قانون بكنند فتواى من هم همين است تقلب در قانون مطلقا حرام است حال تحت عقدى از عقود اسلامى برود يا تحت توريه برود يا بالاخره يك كلاه شرعى به نام حيله شرعى سر او گذاشته بشود مطلقا حرام است الا ضرورت اين الا ضرورت منقطع است براى خاطر اينكه اگر ضرورت آمد ديگرتوبيح المحضورات ضرورت آمد بعضى اوقات موجب مىشود انسان شراب هم بخورد ديگر آمكه استثناء ندارد اگر راستى در شرف مرگ است هيچ چارهاى نيست يا مىميرد مىگويند به اندازه بخور و نمير شراب بخور اين ديگر ضرورت روى همه احكام مىآيد نماز را نمىتوانى باستى بنشين و بخوان روزه را نمىتوانى بگيرى بخور حج را نمىتوانى بروى نيابت بگير مسلم است وقتى ضرورت آمد الضرورت توبيح المحضورات آن يك مسئله ديگر است مربوط به حرف نيست و تقلب در قانون مطلقا حرام است حال ولو اينكه از نظر حكم وضعى هم درستش بكنيم باز آن حرف ديگرى است اما از نظر حرمت تكليفى مسلمان بايد صاف باشد مسلمان بايد صداقت داشته باشد مسلمان بايد مواظب باشد كه دو روى تقلب ولو حالا اينكه يك توريه همباشد بايد نباشد تا مىشود بايد صاف با واقعيت يك مثال بزنم شما روى اين اين مثال فكر كنيد تا جلسه آينده كه اين مثالهارا چه جور بايد درستش كرد عمر مُرد وصيت كرد براى خلافت روى شش نفر ابن ابى الحديد معتزلى اين تقلب در قانون را مىآورد جلو و مىگويد كه عمر بااين وضعيتش مىخواهد اميرالمومنين را بكشد اما نشد اميرالمومنين زرنگى كرد آن شش نفر كى بودند عبد ابن عوف كه اين يك قبر كنى بوده است اماكمكم اين عمر و ابى بكر يك شهرتى بهش دادند پير مرد جلسه بود سعد ابن وقاص پدر عمر سعد طلحه و زبير و اميرالمومنين على عليهالسلام و عثمان و عمر گفت اگر چهار نفر يك طرف و دو نفر يك طرف دونفر را بكشيد ديگر قدرمادى اگر سه نفر يك طرف سه نفر يك طرف آن طرف كه عبدالرحمان عوف است بگيريد و آن سه نفر را بكشيد كه از نظر سياسى مىدانست كه عبدالرحمان عوف هيچ وقت طرفدار اميرالمومنين عليهالسلام نمىشود و طرفدار عثمان است حالا كار به اينها نداريم اين شش نفر بعد مرگ عمر، عمر هنوز دفن نشده بود جلسه گرفتند براى تعين خلافت عبدالرحمان عوف دست داد به اميرالمومنين عليهالسلام گفت يا على با تو بيعت مىكنم به شرطى كه به كتاب خدا عمل كنى به سنت رسول اللّه عمل كنى به سنت ابى بكر و عمر هم عمل كنى اميرالمومنين عليهالسلام دست كشيدند گفتند من بيعت مىكنم باتو به شرطى كه به كتاب خدا و سنت رسول اللّه، عمر و ابى بكر كى هستند كه من با سنت آنها بيعت كنم به چه دليل خدا و پيغمبر دليل دارد اينها به چه دليل جلسه در يك سكوت خاصى رفت دو دفعه همين عبد الرحمان عوف چون پير مرد جلسه بود عمر هم بهش اهميت داده بود دست اميراامومنين را گرفت باز مين را گفت باز اميرالمومنين عليهالسلام دست كشيدند و گفتند نه دفعه سوم باز همين دست را كشيدند قبول نكردند دست داد به عثمان و گفت عثمان بيعت مىكنم با تو به شرط اينكه عمل بكنى به كتاب خدا به سنت رسول اللّه به روش شيخين عمل بكنى گفت چشم از صندوق عمر، عثمان بيرون آمد حالا يك حرف اينجا است عثمان همه مىدانند اصلاً كشته شد براى اين كه نه به قرآن عمل كرد نه به سنت پيغمبر اكرم نه به سنت شيخين حسابى هم ده سال حكومت كرد اين عبدالرحمان عوف هم آب از آب تكان نخورد اگر هم عثمان را كشتند طرفداران حق كشتند حالا سياست مدارها مثل ابن ابى الحديد معتزلى مىگويد خوب اميرالمومنين عليهالسلاميك دروغ بگويد، بگويد چشم هم به كتاب خدا عمل مىكنم هم به سنت پيغمبراكرم عمل مىكنم و هم به سنت شيخين بعد حكومتش را بفرستد اينطرف و آنطرف مستقر بر حكومت اسلامى باشد و بعد كه مستقر بر حكومت اسلامى شد هر كارى بخواهد بكند ديگر كى بود جلويش را بگيرد عبدالرحمان عوف كى بود چرا يك دروغ مصلحتآميز يك توريه نكرد تا خلافت را بدست يباورد. خدايا اين حقيقت وراستى كه همه مسلمانهابايدداشته باشند مخصوصا ما طلبهها به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره مجادله، آيه 18.