شماره درس: 204
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۱/۳۰
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
به مناسبت عيد غدير دو سه جلسه صحبت كنم و اميدوارم رنگ اخلاقى هم داشته باشد و از آن رنگ هم بتوانيم استفاده بكنيم اولاً قبل از آنكه وارد بحث بشويم اين دهه غدير را ماها خيلى بايداهميت بدهيم و يكى از نواقص شيعه وما روحانيت اين است كه دهه غدير مخصوصا آن روز هيجدهم را آنطور بايد بهش اهميت بدهيم نمىدهيم بايد ما جورى مردم را پخته باشيم يا بعداز اين بپزانيم كه اگر مقدم بر عيد نوروز نباشد كمتر هم نيست ما روحانيت بايد جورى به مردم فهمانده باشيم به مردم بفهمانيم و اگر از دهه محرم مهمتر نباشد كمتر نيست وهمان اهميتى كه به دهه محرم داده مىشود بايد به اين عيد غدير دهه غدير براى خاطر اينكه در اين چند روزه تا بيست و پنجم خيلى آيات است كه از ماه درخشندهتر نازل شده است ايه تبليغ، آيه كمال، آيه مباهله، آيه ولايت آيه تطهير آنهم دومرتبه در همينچند روزه نازل شده است و خيال نكنيد اين آيات، آيات سادهاى باشد بله دشمن ديروز وحتى امروز درصدداست كه بگويد اين آيات اهميت ندارد چيزى نيست آيه تطهير مربوط به زنهاى پيغمبر مقدس باشيد البته در ميان علماى سنى كم است آنها حسابى همين طور كه شيعه اهميت مىدهند به اين اهميت مىدهند حالا ولو به خاطر علمشان باشد براينكه در تاريخ ننويسنده اينها جاهلبودند متعصب بودند ولى از جهال آنها كمتر سرايت كرده بعضى از شيعه نماها به اين آيات اهميت مىدهند در حاليكه سنىها نقل مىكنند وقتيكه آيه ولايت نازل شد عمر بارها حالا علاوه براينكه انگشتر مىداد در حال ركوع براى رضاى خدا بارها مىگفت كه دلم مىخواست دنيا و آنچه در دنيا است مىدادم و اين آيه ولايت براى من نازل مىشد عمر هم سرش مىشد كه اين آيات اينقدر اهميت دارد و آيه ولايت روز بيست و چهارم آيه تطهير روز بيست وچهارم، روز بيست وسوم آيه مباهله، روز بيست و پنچم آيه اكمال، مثل فردا آيه تبليغ، مثل امروز مثل امروز مثل چند روز قبل هى مرتب آيه تبليغ دو سه مرتبه بر پيغمبر نازل شده است ومن جمله فردا و اينها ساده كه نيست و ما بايد يك دهه لااقل پنج روز از روز هيجدهم تا روز بيست و پنجم اين هفت روز را راستى براى مردم جا انداخته باشيم كه راستى از عيد نوروز بالاتر است مث دهه محرم است بايد جمهورى اسلامى بايد تعطيل داشته باشد اين هفت روز را و بايد جمهورى اسلامى خيلى تبليغ بكند راديو، تلوزيون، روزنامهها همه در اين باره صحبت بكنند ولى عمده ما آخوندها ما بايد جا انداخته باشيم الانبيندازيم اين مطلب را ومن خبال مىكنم اگر اميرالمومنين عليهالسلام و حضرت زهرا (س) از ما گله مىكنند خدا نكند در روز قيامت گله بكنند اين يك مطاب كه من تقاضل دارم تصميم بگيريد جلسه داشته باشيد بنشينيد برنامه داشته باشيد اينها امر سادهاى نيست اين امر خيلى مهم است مخصوصا حالا كه حكومت دست ما است خيلى بايد ماها در اين باره صحبت بكنيم در اين باره اين مطلب را جابيندازيم و اگر بشود اينكه به نام اين نسل اين هفت هشت روزه مثل عيد نوروز بشود مثل دهه محرم بشود مثل دهه ماه صفر دهه ماه صفر را طلبهها تعطيل نكنند الان دوسه روز آخر را نمىدانم دهه ماه صفر براى چه تعطيل شده است تعطيل نكنند اما به جايش اين هفت هشت روز را تعطيل بكنند جشن بگيرند رفت و آمد كنند عيدى بدهند به بچههاشان همان طور كه عيد نوروز عيدى مىدهند همان كارهاى آنوقتها پلو مىپختند خيلى اهميت مىدادند هر چه اهميت مىدهند ما بايد بكنيم ما خيال مىكرديمى آييم اصفهان و يك حوزه نمونه درست مىكنيم ومن جمله اينجور چيزها را طلبههاى اصفهان چونكه هميشه برازنده بودند اين برازندگى مال اينها نشد كه اين يك مطلب، مطلب دوم راجع به اين اصل غدير است نصب ولايت كه تا مطلب سوم را هم ان شاء اللّه عرض كنم قضيه، قضيهاى فوق العاده است يعنى ما وقتى برويم توى تاريخ برويم توى روايات سنى و شيعه مخصوصا روايات سنى برويم در روايات اهل بيت مىبينيم قضيه غدير يك ضرورت است مو زير درض اونمىرود مرحوم علامه امينى خيلى زحمت كشيده انصافا اين در جلد اول الغدير سى صد وشصت كتاب مخصوصا از سنىها اين قضيه غدير را نقل مىكنند و اگر برويم توى روايات سنى، روايات شيعه، تاريخ شيعه مخصوصا از نظر تاريخ سنى مقدم بر شيعه است اين تاريخهاى كه هست اينها معمولاً از سنىها است در دست ما سيره ابن هشام، سيره حلبى، تاريخ طبرى، كامل ابن اثير و حتى مروج الذهب معلوم نيست شيعه باشد ما مىگوييم شيعه است ابن تواريخ همه مال سنىها است اينها همه شان مىگويند كه مثل فردا پيغمبر اكرم مردم را جمع كردتوى بيابان آن كسانيكه رفته بودند برگرداند آن كسانيكه نيامده بودند آمدند وحال چند نفر هر كسى چيزى مىگويد آنها معمولاً از صد و بيست هزار كمتر ننوشتند ومى گويند هم پيغمبراكرم مقدمه سازى كردند معلو است حرف ما درست است كه پيغمبر اكرم آيه تبليغ قبلاً بهشان نازل شده بود آيه تبليغ در مدينه نازل شده بود و اصلاً پيغمبر اكرم آمدند در حجة الوداع براى همين كار و بالاخره همه را به زور رو دربايستى جمع كردند صدو بيست هزار نفر يك آدم نابابى كه تازه پيدا شدهاند اينها استنباط كرده بود آنوقت چه جور صد و بيست هزار جمع شدند روى هر كجاكه بشود يك خدشه بكنند، خدشه مىكنند الا كل حال تواتر دارد لااقل صد و بيست هزار نفر پيغمبر اكرم جمع كردند خود سنىها مىگويند شيعه اتفاق دارد كه «ياايهّا الرسول بلغ ما انزل ايك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالة واللّه يعصمك من النّاس»[1] يعصمك من الناس به منزله علت است كه پيغمبر چرا اينكار را نمىكرد اين قضيه تفرق قضيهاى كه بعد از مرگ پيغمبر اكرم پيدا شد قبل پيغمبر اكرم اتفاق بيفتد كه اگر زمان پيغمبر پيدا مىشد اسلام به طور كامل نابود مىشد لذا اين آيه در مكه نازل شد ولى بنا همين بود از طرف پروردگار همين بود كه در غدير خم باشد تأكيد دو دفعه نازل شد و بالاخره ديروز نازل شد ديگر حتما همين جا جايش است مسلم است پيش سنى و شيعه اينكه پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اميرالمومنين را سر دست بلند كردند و گفتند«الست اولى بكم من انفسكم» هرچه من بگويم پذيرفته است با نه حتى مقدم بر جانتان هستم يا نه «الست اواى بكم من انفسكم قالوا بلى» هرچه بگويى درست است ولو بگويد كشته شويد مالتان ار بين برود بله بپذير اين را چشم اميرالمومنين عليهالسلامرا سر دست بلند كردند «من كنت مولى فهذا على مولى» اميرالمومنين عليهالسلام را زمين گذاشتند سنىها شهرت شيعه اجماع اينكه اول كسيكه دست داد عمر بود بخٍبخٍ لك يا اميرالمومنين اصبحت مولى مولا كل مومنٍ و مومنه بعد هم اين بادمجان دور قاب چينها يعنى اطرافيان پيغمبر مثل ابى بكر، عثمان، طلحه، زبير اين افرادى كه اطراف پيغمبر را هميشه گرفته بودند اين بادمجان درو قاب چينها اينها همه آنها بعد هم مشهور در ميان سنى اجماع در ميان شيعه براى تأكيد مطلب بيعت چيزى نيست كه دراسلام روى آن حساب شد بلكه تأكيد است اگر پيغمبر اكرم بيعت گرفت در حديبيه براى تأكيد مطلوب بود اگر اينجا بيعت گرفت بارى تأكيد مطلب بود خوب اميرالمومنين از طرف خدا امام شد اما براى تأكيد مطلب براى اينكه مطلب را جا بيندارد كسى نگويد كه نه سه روز پيغمبر اكرم ماندند تا همه بيعت كنند و از اين صدو بيست هزار كسى نبود كه بيعت نكند همه بيعت كردندحتى يك نفر هم كه نقل مىكنند بيعت كرد اما با اعتراض بيعت كرد ولى معترض هم كسى را سراغ نداريم از نطر تاريخ همه بخ بخ لك يا اميرالمومنين حتى زنها آب گذاشته بودند وقتى زنها مىآمدند اميرالمومنين دستشان در آب بودو اين زنها دستشان را در آب مىگذاشتند و اين نحو متصل بود و انهم اينجورى بيعت مىكردند تاتمام شد مطلب اينكه از طرف خدا براى اينكه همه سنى و شيعه نقل مىكنند كه پيغمبر اكرم بارها اين را گوش زد مىكردند جبرئيل آمد از طرف خدا آمده الان پيش من است مىگويد الان اميرالمومنين را منسوب كن به خلافت و از طرف خدا به نوسط جبرئيل و به زبان پيغمبر با اين اهميت همه مردم را توى آن هواى داغ نگه داشتن اين خرفها همه مسلم اين هم مطلب دوم كه مطلب دوم اين است كه كسى را نداريم از سنى و شيعه كه بگويد غدير خم نبوده است يا پيغمبر اكرم اميرالمومنين را منسوب به خلافت نكرده است حالا حرف سوم جلو مىآيد و آن اين است كه چه جور شد كه از قضيه دو ماه و هفت هشت روز طول مىكشد براى اينكه هيجدهم ماه اينكار را كردند پيغمبر هم روز بيست و هشتم صفر از دنيا رفتند و تقريبا مىشود دو ماه و هفت هشت روز ناگهان كار رسيد به اينجا كه اميرالمومنين(ع) به حضرت زهرا عليهاالسلام گله مىكنند حضرت زهرا عليهاالسلام گريه مىكنند كه ديگر اينهاسلام به من نمىكنند و حتى سرشان رابر مىگردانند كه منرا نبينند چرا قضيه چنين كمكم آنه نمىتوانستند چيزى بگويند آنها مىگفتند كه پيغمبر اشتباه كرد پيغمبر و اميرالمومنين خويش و قوم بودند دامادش بود و بالاخره جوانى بيش نيست نمىتواند اداره بكند پير مردها بايد اراده بكنند لذا ما مىتوانيم اداره بكنيم او نمىتواند لذا اهم و مهم اقتضا مىكند حرف پيغمبر را زير پا بگذاريم آنها اين را مىگفتند كمكم افتاد دست آخوندهاى نا اهل آنها ديگر توجيه غلط غلطٌ آخر مثلاً گفتند اين من كنت مولا اينكه اميرالمومنين دوست بداريد كه «يذهك به سكلا» آيه شريفه آمده تبليغ دين بكن گفتند اين آيه تبليغ دين بكن يعنى تبليغ قرآن بكن قرآن راتبليغ بكن«با ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالة» گفتند كه اين آيه شريفه درباره زباعج اهل كتاب است حال چرا اين «اليوم اكملت لكم دينكم» اين قدر مهم است كه دين كامل به آن است اينها نمىدانند «من كنت مولا فهذا على مولا» گفت يعنى دوستش بدار صدو بيست هزار نفر را جمع كرددو سه روز مزاحم مردم اى مردم على را دوست بداريد اين حرفها چرا انسان اينجور حرف مىزند يك عالم چرا انسان برسد به آنجا كه كه الان كه بايدگريه كرد از اين حرفها كه الان يك كتاب تازه از يك استاد دانشگاهى البته او سنى است اين چاپ شده است و ارشاد امضاء كرده است آنكه بايد رويش گريه كرد اينكه اين آن گروه در سازمان تبليغات كه ناظر تبليغ قرآن هستند آن هم امضاء كردند يك قرآن چاپ شده است اين از نظر عربى را به فارسى كردن خوب است لذا تعريفش را مىكند ارشاد تعريفش را مىكند براى اينكه ادبياتش خيلى خوب است وتوى اين ترجمه تمام امتيازهاى شيعه را از بين برده است همين آياتى كه گفتم آيه اكمال را ميگويد اين مربوط به اين حرفها نيست آيه تبليغ را مىگويد يعنى يا رسول اللّه تبليغت را بكن آيه مباهله را مىگويد اين انفسنا يعنى پيغمبر معنايش اين است كه بچه هايمان را مىآوريم خودمان مىآييم و مهيا مىشويم انفسنا و انفسكم يعنى خودمان مهيا مىشويم آيه ركوع را آيه ولايت كه بالاترين آيات است كه مىگوييم اينطور كه سنىها نقل مىكنند عمر بارها مىگفت اى كاش دنيا مال من بود مىدادم اين آيه ولايت كه اميرالمومنين در ركوع انگشتر دادنداى آيه نازل شد اينآيه درباره من نازل مىشد اينمردكاستاد دانشگاه گفته كه معناى ركوع يعنى خضوع معنا اين جور مىشود كه دوست شما خدا دوست شما پيغمبر دوست شما مومنين خاضع خاشع آنهايكه نماز مىخوانند آنهايكه زكات مالشان را مىدهند وآن راكعون يعنى خاشعون اينقدر رذالت حالا اينقدر بى شعور كه اجازه كه اجازه تبعش هم ذاذه بشود ديدم من مثل اينكه چاپ چهارم بود معلوم است زود زود هم چاپ مىشود آيه تطهير اين آيه تطهير هفت هشت مرتبه نازل شده است براى خاطر اينكه خيلى اهميت دارد آيه عصمت است سنى مىگويد مربوط به عصمت است شيعه مىگويد مربوط به عصمت است و كم خيلى از متعصبين سنى پيدا شده كه بگويد مربوط به عصمت نيست مربوط بخ زنهاى پيغمبراست ولى اين مىگويد كه معناى اين آيه اين است كه اى زنهاى پيغمبر مقدس باشيد بعد خودش مىگويد اينكه (كم) دارد اينرا چه كارش بكنيم مىگويداين ضمير مذكر به اعتبار اهل بيت است در حاليكه اهل بيت بعد است ضمير را بر مىگرداند به بعد مىگويد اين ضمير كم دو جا اين ضمير مذكر به اهل بيت بر مىگردد ولى آيه مربوط به زنهاى پيغمبر است «انما يرد اللّه ليذهب عنكم» مىگويد يعنى زنهاى پيغمبر «عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم»[2] يعنى زنهاى پيغمبر چه جور مىشود اين جور مىشود حالا بحث سوم ما هم همين جا است مرگ بر لجاجت، خدا نكند آدم لجوج بشود خدا نكند آدم بخواهد حرف خودش را به كرسى بنشاند علامه امينى در الغدير نقل مىكند با يك عالم سنى مباحثه مىكردم و صفحه صغحه مىگفتم در اين در اين سطر اين روايت است عليه عمر ايشان منكر شد گفت نه مسلم هم چيزى نيست بنا شد خودش شب برود كتاب را ببيند فردا بيايد به من بگويد اين چيز هست يا نه فدا با يك حق به جانبى آمد با داد و فرياد كه نگفتم شما شيعهها دروغ مىگويد نگفتم شما شيعهها دروغ حرف مىزنيد گفتم چى مگر حالا نبود گفت توى دويست و هششتاد و چهار كه نبود توى صفحه دويست و هشتاد و دو بود وضع اينجورى است اين ديگر فرق نمىكند سنى و شيعه يا بين جناح فالن و فالن يا بين آخوند و غير آخوند وقتى آدم لجوج شد وقتى انسان سلامت نفس ندارد ديگر حرف خودش را به كرسى بنشاند اگر بشود بااستدلال اگر بااستدلال نشود با هوچى بازى اگر با هوچى بازى نشود با زور اگر با زور نشود با كشتن و هرچه جلو بيايداين انسان است از زمان حضرت آدم تا الان چنين است اين انسان سبك سر است «انّ الانسان خلق هلوعا» و اين آدم سبك ير مىشود خود خواه مىشود لجوج مىشود حرف خود را به كرسى نشان به هر جور ولو آبرويش رااز دست بدهد لو آبروى علمى را ولو شخصيتش را از دست بدهد بله «الى الذين امنوا و عملوا الصالحات»اگر راستى ايمان رسوخ در دل بكند اين را پا بر جا كرده والا اين لجاجت اين عصبيت اين خود خواهى اين منيت اين هم دنياى انسان رااز بين مىبرد هم آخرت انسان را مىرساند به اينجا كه آدم را سنى مىكند على رارها مىكند و عمر را مىگيرد در يك كتابى تازه دادند به مديرها كه مديرها اين كتاب را مطالعه كنند كه اگر سؤال و جواب دبيرستانىها باهاشان كردند بتوانند جواب بدهند در همين كتاب نوشته كهعمر قوىتر از على بود در سياست در خلافت ابى بكر نزديكتر به دمكراسى است تا خلافت اميرالمومنين چرا انسان اينجور مىشود امير المومنين با ان همه فضيلت نه از طرف ما از طرف سنىها و عمر باآن بى فضيلتى از طرف ما نه از طرف سنى براى اينكه خود سنىها نقل مىكنند كه خود عمر بارها مىگفت كه«كل الناس افقح من عمر حتى المجورات»اين راسنىها نقل مىكنند حالا آنوقتها جاهلانه مقدم انداختند ابى بكر را بر عمر چونكه پيرتر بود كه به پدرش تبريك گفت كه چون من پيرتر بودم مردم من را خليفه كردند پدرش جواب داد بايد منراخليفه مىكردند چونكه منپدر تو هستم پيراز تو هستم اگر قضيه پيرمردى باشد، آنوقتها اينجور اما حالا ديگر چرا اما از لجاجت امان از عصبيت مرگ بر خوديت مرگ بر نفسيت و منتقاضا دارم قبل از آنكه مسجدى دستتان بيايد قبل از آنكه محرابى دستتان بيايد من تقاضا دارم از همهتان لااقل مسلط بشويد بر صفت رذيله اگر نتوانيد صفات رذيله را ريشه كن بكنيد لااقل مسلط بر صفات رذيله باشيد والا مسلط بر صفات رذيله نباشيد وامصيبتها مىشود و توى همين اصفهان ما از اين ائمه جماعات توى مسجدشان يك حرفهاى مىزنند كه راستى آدم عاق مىشود بعضى اوقات حرف رامى شنوم ديگر شب خوابم نمىبرد راستى يك عمامه به سر يك جوان فكر يك جوان آنهم مسجد دار منبر برو آيا مىتواند اين حرفها را بزند آيا اينجور حرفها مىشود از آدم سر بزند اما وقتيكه بريم ببينيم لجاجتها عصبيتها خوديتها گل بكند ديگر كار مىرسد به آنجا كه اميرالمومنين را عقب مىزند و سقيفه بنى ساعده چند راى دارد پنچ تا با پنج راى شده اجماع، اجماع بر كى يك جرسومه تقوا و فضيلت را كه اتگر فضيلت را مجسم كنند على مىشود او خانه نشين بشود يك كسيكه افقح الناس من عمر حتى المحجرات اينجلو بيايد حالا كتابش چاپ بشود اينكه نه او سياست مدارتر بوده است دمكراسى كه بديل ندارد خلافت ابى بكر نزديكتر به دمكراسى است پس بنابراين او مقدم بوده است خود ازى كنيد والا كار زار است . خدا را قسم مىدهم به مظلومى اميرالمومنين توفيق تقوا توفيق خود سازى توفيق اينكه يتوانيم درخت رذالت را از دل بكنيم درخت فضيلت به جاى او غرس كنيم به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره مائده، آيه 67.
[2] ـ سوره احزاب، آيه 33.