شماره درس: 205
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۲/۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در جلسه قبل حرفى جلوآمد كه بايد اينحرف را مقدارى باز كنم و مخصوصا اينكه قبل از محرم هم هست براى اهل منبر اين جلسه مفيداست ما از قرآن از روايات به خوبى استفاده مىكنيم كه حساب خاص غير از حساب عموم مردم است حساب ما در اسلام غير از حساب مريدهاى ما است آن حسابى كه مردم روى ما باز مىكنند اسلام باز كرده است مىكند غير از حساب عموم مردم است در روايت داريم در روز قيامت هفتاد گناه از آنها آمرزيده مىشودقبل از آنكه يك گناه از ما آمرزيده بشود و اين روايت كمر شكن است روايت داريم كه جهنمىها بهشتىها را مىبينند بهشتىها جهنمىها را مىبينند با هم حرف مىزنند يك دفعه مريدها كهتوى بهشت هستند مىبينند كه آقاشان توى جهنم است از او سؤال مىكنند كه ما بواسطه تو بهشت رفتيم بهشتى شديم چرا خودت جهنم هستى جواب مىگويد كه من گفتم ولى عمل نكردم اما شما شنيديد و عمل كرديد شما شديد بهشتى من شدم جهنمى لذا در روايات مىخوانيم كه بالاترين حسرت در جهنم براى اين افراد است كه در روايت داريم كه حسرتش از آتش جهنم هم سوزانندهتر است وقتى برويم در قرآن مىبينيم قرآن روى اين مطلب خيلى پا فشارى دارد مثلاً قضيه حضرت يونس را در قرآن شريف سه چهار جا نقل مىكند و در سوره والصافات يك جملهاى داد كمر انسان را مىشكند راجع به اين قضيه مىفرمايد«اذ ابق اى الفلك المشحون فساهم فكان من المدحضين فلولا انه كان من المسبحين فالتقمه الحوت و هو مليم للبث فى بطنه يوم الى يبعثون»[1] اول اطلاث مىكند به پيغمبر خدا يك غلام فرارى پناه بر خدا بعد مىفرمايد اين غلام فرارى كه جزايش اين شد كه بايد ماهى او را بخورد ماهى او را بلعيد حالا آنكه كمر شكن است آنجا است كه مىفرمايد اگر در شكم ماهى توبه نكرده بود اين در شكم ماهى مىماند تا روز قيامت استحقاق زندان با شكنجه تا روز قيامت مگر چه كرده بود اگر استحقاق نباشد كه ظلم است پس استحقاق اين زندان با شكنجه را تا روزقيامت دارد داشته است اما توبه كرد خدا توبهاش را قبول كرد«فلولا كان من المسبحين للبث فى بطن الى يوم يبعثون» براى ما خيلى كمر شكن است همه بر ميگردد به اينكه حساب خواص غير از حساب عموم مردم است حضرت يونس يك ترك اولى كرد اما ترك اولى او يك گناه خيلى بزرگ بدون اجازه از طرف خدا از قوم آمد بيرون براى اينكه مىدانست اين قوم هلاك مىشود براى اينكه هلاك نشود بدونه اجازه آمد و آمد توى كشتى و آنجا مبتلا به آن نهنگ شدند بالاخره قرعه كشيدند يكى فدا بشود و قرعه به نام او در آمد«فسا فكان من المحدثين» اما قرآن اول مىفرمايد اين غلام فرارى بعدهم مىفرمايد شكنجه تا روز قيامت در آيه ديگر مىفرمايد اين زندان خيلى زندان عجيبى بوده است كه اين ذكر يونسيه خيلى ذكر خوبى بوده است از شما تقاضا دارم اين ذكر را در روز هز چه مىتوانيد بگوييد خيلى خوب است براى دنيا خيلى خوب است براى ارتقاء درجه خيلى خوب است براى آخرت خيلى خوب است خيلى روى آن پا فشارى دارند «لا اله الا انت سبحانك انيكنت من الضالمين» اين كنت من الضالمين در ظلمات ظاهرا اين ذكر يونسيه را در شب بيشتر مىگفته است هم شب هم دريا هم شكم ماهى، شكم ماهى كه زندان معمولى نيست خيلى زندان سخت است اما قرآن مىگويد خدا گفته استحقاق دارد«فلولا كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون» در مدينه يك مقدار جنگ كه شد مسلمانها يك مقدارى از نظر امكانات مالى وضعشان خيلى بد بود به اندازهاى كه بقول جرجى زيدان در جنگ يك دانه خرما را دو تا نظامى مىخوردند خيلى وضعشان بد بود اما بالاخره با نبود امكانات مىرفتند و پيروز مىشدند يك مقدارى وضعشان خوب شد زنهاى پيغمبر طمع كردند كه يك مقدار هم ما چرا همهاش مال مسلمانها يك مقدار هم ما آنها كه از پيغمبر زرو زينت كه نمىخواستند مىگفتند اين اتاق ما درب داشته باشد، پيغمبر يك دفعه رفتند جنگ وقتيكه برگشتند اين براى تشريفات پيغمبر خويش و قومهاى ام سلمه آمده بودند و اتاق ام سلمه را كاهگلى كرده بودند خانه پيغمبر خشتى نبود از همين ديوار باغىها ديوار گلى، دور آن را ديوار مىكشيدند خود پيغمبر هم شركت مىكردند بعد هم يك قدرى از شاخههاى خرما ليف خرما مىآرودند و مىگذاشتند روى آن و مىشد يك اتق درب هم نداشت يك پرده موى كه باد هم خيلى تكانش ندهد يك پرده موى هم براى درب اين و اين مىشد اتاق زن پيغمبر اينها يك قدرى گفتند فرش نداريم بقول امروزىها يك موكت بعضىها اصلاً فرش نداشت پوست هم نداشت يك پوست گوسفندى كه حضرت زهرا(س) به سلمان مىگويد فرش اتاق من اين پوست گوسفند و اين پوست گوسفند روزها علف براى شتر مىريزم رويش و شبها مىتكانم و من و اميرالمومنين روى اين مىخوابيم و توحالا ناراحت هستى از اينكه چادر من وصله دارد اينجورى بوده است لذا دسته جمعى (حضرت زهرا كه نه) زنهاى پيغمبر آمدند پيش پيغمبر براى گله كه يا رسول اللّه يك مقدارى همبه ما برس آيه شرفه آمد چقدر داغ «يا ايّها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلاً» بگو اينلات بازىها مربوط به شماها نيست و الا اگر اين اينها را مىخواهيد طلاق بگيريد و برويد اگر زن پيغمبر مىخواهى بشوى ديگر اين حرفها نيست و گفتم آنها دست بند هم نمىخواستند بايد ما هم مثل مردم باشيم بايد ما هم تشريفات داشته باشيم اينها نه يا زن پيغمبر و همين جورى كه هست روى شن بخواب خيلى بالا باشد روى پوست گوسفند زندگى كن و يا نه حرام نيست اگر تجمل گراى نباشد حرامنسيت اگر اصراف و تبذير نباشد حرام نيست اگر از مال مردم نباشد حرام نيست اگر از خمس و زكات نباشد حرام نيست اما طلبه نباش زن پيغمبر ديگر راستى چه مىگويداين آيه به ما بعد هم در همين سوره احزاب خطاب مىشود زنهاى پيغمبر اگر خوب شديد پاداش شما دو برابر اگر بد شديد پاداش شما دو برابر چرا براى خاطر اينكه زن پيغمبر هستى اگر يك غيبت بكنى يك گناه چون زن پيغمبر هستى يك گناه هم چون غيبت كردى يك گناه براى اينكه آن غيبت اسلام مىشكند به اسلام ضربه مىزند بعضى اوقات ذنب لا يغفر است حضرت امام به ما نصيحت مىكردند مىفرمودند كه در اين شهرها مىرويد در اين جلسات خصوصى كه نشستيد هفت هشت نفر خيلى مواظب باشيد براى اينكه يك دفعه سر سفره يك پر خورى يك بد خورى آنوقت مردم مىگويند آخوندها را ببين اين آخوندها ضربه مىزند به آن مجتهد جامع الشرايطى كه يك عمر با عزت در خانهاش زندگى كرده بعدايشان عسبانى مىشدند مىكفتنداين ذنب لا يغفر است بى خود كه نمىگفتند يعنى مشكل است اين ديگر توبه بكند اصلاً به فكرش نمىآيد كه اين ضربه زده به آن عالم با عصمت با عزت در گوشه خانه نشسته بعضى اوقات اينجورى است روى منبر يك جمله مىگوييم پدر همه را درمى آوريم خيال هم مىكنيم منبر رفتهايم و براى امام حسين عليهالسلام هم كارد كردهايم عمار مىگويد آمدم خدمت امام صادق عليهالسلام امام فرمودند شنيدهام عليه حج صحبت كردهاى يك سال بايد مرض بشوى براى اينكه يك جمله گغته بود پولها رابدهيد بع فقرا عمران آبادى كنيد همين، اما بى جا گفته بود همين يك جمله بى جا يك سال مريضى بعضى اوقات ما روى منبر قدر بى حيا مىشويم پشت سر مرجع تقليد حرف مىزنيم ديگر چه برسد پشت سر روحانيت پشت سر مردم و خيال هم مىكند به عنوان ولايت ديگر امير المومنين عليهالسلام بهس مىگويد بارك اللّه عمده اينجااست «قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالاً الّذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا»[2] مىخواهيد بدتر از همه ور شكستهتر از همه آن كسيكه كار بد ميكند كار خوبى كرده است توى شماها هست بعضى اوقات روى منبر عليه نظام صحبت مىكند بعد هم خيال مىكنيد امام زمان به شما مىگويد بارك اللّه بله ثواب ما خيلى بالا است به اندازهايكه قرآنمى فرمايد اگر بتوانيد توى اين دهه محرم يك كسى رابسازيد«فكانمااحيا الناس جميعا» مثل اين است كه دنيا را زنده كرده باشى اما همين قرآن مىفرمايد اگر با گفتارت با كردارت يك كسى را به اسلام بكنى بدبين روحانيت بكنى بدبين به نظام بكنى «فكانما قتل الناس جميعا»مثل اين است كه جهان را كشته باشى اين مال ما طلبهها است امام صادق عليهالسلام اين دو آيه را پياده مىكند راجع به ما طلبهها «مَن قَتَلَ نفسا بغيرِ نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا»[3] يك قضيهاى در سوره است مربوط به حضرت داود عليهالسلام بنابر آنچه قرآن مىگويد روايت مىگويد حضرت داود را بنا است امتحانش كنند رفوزه درآمد حالا ببينيد رفوزهاش چى است دو نفر آمدند و جور هم قضاوت بود كه مثل حضرت داود هم گول خورد چى بود اين دوتا اين جور گفتند (ان هذا له تسع و تسعون نعجه ولى نعجة واحدة فقال اكفلنيها وعزّنى فى الخطاب»[4] گفتند ما دو تا برادر هستيم اين برادرم نود ونه تا ميش دارد و من يكى اين مىگويد اين يكى را بده من، من صدتا داشته باشم تو هيچ چيز خيلى هم با استدلال مىگويد و من را مجاب كرده است پشت سر هم انداز هم است حسابى و من رامجاب كرده است مثلاً مىگويد من نود و نه تا گوسفند دارم اين يك گوسفند مزاحم تو است بيا اين يكى را بده به من و من كه اين نود و نه تا اداره مىكنم اين يكى را هم اداره بكنم و اين مزاحم تو نباشد از اين حرفها حضرت داود تحريك عاطفى شد حكم نكرداگر حكم كرده بود وامصيبتها مقابلاً گفت «لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه»گفت كه ظلم مىكندكه مىخواهد گوسفندهاى خودش ملحق بكند بعد هم حضرت داود يك قاعده گفت «و ان كثيرا من الخلطاء ليبغى بعضهم على بعض» مردم بضى هاشان همين طور هستند مىخواهند خودشان صد تا داشته باشند و خودشان هيچ چيز «الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و قليل ماهم» كم است كه مىخواهند اين جور ناشند اغلب مردم هم همين جور هستند ناگهان متوجه شد نبايد اين جمله را گفته باشد «فستغفر له فغفرنا له ذلك و ان له عندنا زلفى و حسن مأب» اين هم باز اين جور كه خيال نكنيد در پيغمبرى ايشان اشكال ايجاد شد نه ما آمرزيدم او را ما براى اينكه «خرّ و عناب» توبه حسابى كرد اصلاً پيغمبر است مقام بالاى پيش ما دارد بعد يك خطا فوق العاده كوبندهاى راجع به حضرت داود دارد «يا داود انّا جعلنك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل اللّه» تو خليفه هستى بايد حكم به حق بكنى و الا اگر انسان حكم به حق نكند كه اين ضلالت است گمراهى است «ان الذين يضلون عن سبيل اللّه لهم عذاب شديد» اگراينجورها نباشد عذاب دردناكى در روز قيامت دارد اينها همه براى چى اول خود حضرت داود متوجه شد لذا قرآن مىفرماييد متوجه شد توبه كرد، تضرع كرد، زارى كردبعد هم مىفرمايد ما توبهاش را قبول كرديم فغقرنا له باز هم با اين فرض باز هم خدا دست از سرش بر نمىدارد «يا داود انا جعلنك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى» اين مقابله تحريك عاطفه كه راستى بعضى اوقات اينجورى است كه حق باهمان است كه مىگويد من نود و نه گوسفند دارم تو هم آن يكى را بده دلسوزى مىخواهد بكند هميشه كه ناحق نيست بعضى اوقات هم حق است خود همين جمله هم كه حضرت داود مىفرمايد كه «انّ كثيرا من الخلطاء ليبغى بعضهم على بعض» اما خكين كلى گفتن « لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه» همين كناه بزرگى بود براى حضرت داود چرا براى اينكه حساب خواص غير از حساب عموم مردم است ممكن است يك كسى توى خانهاش خيلى كارها بكند كه اگر يكى از آنها را ما بكنيم از عدالت مىافتيم ممكن است در ميان مردم، مردم خيلى تشريفات براى خودشان داشته باشند يكى از شماها زن صيغه كرده بود بهش مىگفتند چرازن صيغه كردهاى مىگفت صيغه خيلى خوب است ثواب دارد بهشت دارد هرچه مىگفتم اين صيغه تو مريدهاى تو رابد بين به روحانيت كرد مىگفت بيخود نمىشود كه اينها را گفت نمىشودكه اينها را كرد اگر بخواهيم عمامه را برداريم و برويم دنبال كارمان آنوقت هر كار مىخواهيم بكنيم هر كار يعنى كار حلال نه هر كار حرام خيلى از حلالهاى مردم براى ما حرام است خيلى از مكروههاى مردم براى ما حرام است اگر عنوان ثانوى به خود بگيرد مردم بدبين به روحانيت بشوند مردم پشت سر آخوندها حرف بزنند در وضع فعلى كه دارند مردم را بد بين به روحانيت مىكنند ما هم دامن به آتش مىزنيم خيلى از مردم ممكن است كه يك چيزهاى بگويندتوى مجلس نشسته و هى مىگويد اما يكى از آنه را ما بگوييم همه را زمين مىزنيم همه زمين مىخورند ما خيلى بايد مواظب زبانمان باشيم خيلى بايد مواظب چشمانمان باشيم خيلى بايد مواظب كردارمان باشيم خيلى بايد مواظب زندگى مان باشيم ماشين براى اين بازارىها عر چه مدل بالا برايشان يك شأن است دخترش را زودتر مىروند مىگيرند خانهاش هر چه مدل بالا برايش شأن است مردم بيشتر به او اطمينان پيدا مىكنند كاسبىاش بيشتر مىگردد حالا ما هم همين طور از ما هرچه مدل پايينتر باشد او بهتر است حالا الا كل حال كارى به اسلام هم ندارم مردم هم همين جور هستند يعنى مردم روى ما اين جورها حساب مىكنند ديگر ما هم با مريد هامان بايد بسازيم ديگر حالا نمىگويم كه تظاهر بكنيد، ريا كارى بكنيد، نه بايد جورى باشد كه ما زبان مردم را قطع بكنيم زبان مردم را راجع به روحانيت دراز نكنيم و اينها حرف من و حرف حضرت امام و ساير مراجع و اينها نيست حرف قرآن است اينها حرف روايت است يك روايت صحيح السند مرحوم كلينى نقل مىكند در كافى نقل مىكند كه يكى از پيامبرها آمد در يك شهرى ديد كه يك عالمى مرده است و زير هوار است و مورچهها مغز اين را خوردهاند لذا رابطهاش را با خدا وصل كرد كه خدايا چى شده است اين را من مىشناختم عالم بود، عابد بود، متقى بود چرا اينچنين تعجب اين پيامبر بيشتر شد وقتيكه وارد شهر شد ديد حاكم ظالم آن شهر مرده است يك تشيع جنازه حسابى از او كردند آن ظالم اين هم عابد خطاب شد براى اينكه چند روز قبل ايم عالم مراجعه كرد به به اين ظالم از اين چيزى خواست حاجتى داشت و آن حاجتش را برآورد اوكيفر دارد او پاداش دارد پاداش او را در دنيا داديم اينكه ديدى، كيفر او را هم توى دنيا داديم اينكه ديديبراى اينكه در آخرت اين بهشتى باشد او جهنمى مگر اين چه كار كرده بود هميكه پيش ظالمى مقدارى ذلت يعنى حاجتى خواست همين چرا يعنى ما بايدعفت نفسمان به اندازهاى باشد كه بگويند اين آخوندها چقدر عفت نفس دارند بارك اللّه و حالا اگر روى منبر چرا پول كم دادى اگر او پول كم مىدهد جهنم ميرود پاداش منبر هايش هم مال شما اين يك حرفى است و الان بحث ما نيست كه يكى از مصيبتهاى بزرگ همين است كه يك ميليون، دو ميليون، سه ميليون خرج مىكند اما موقعى كه به آخوند مىرسد به يك گدا هم اينقدر نمىدهند كه به اين آخوند مىدهند اف بر اين روضه خواندن اين جهنم مىرود همين روضه هايش مىشود جهنم ثوابش هم مىشود مال شما اما يك حرف توى چك چك شما است مىشود يا نه خوب نه الا كل حال حساب ما جداى از حساب مردم است خيلى، خيلى، خيلى وما بايد يا بقول قرآن عمامه رابگذاريم كنار هر كارى كه مىخواهيم بكنيم حالا برويم دنبال صيغه ياعمامه داشته باشيم وهمين يك زن بس است هر تاجى دارى سر همين بزن بقول اميرالمومنين عليهالسلام فرمودند دو تا تخم مرغ يكى آبى يكى سرخ تخم مرغ تخم مرغ است اميرالمومنين عليهالسلامفرمودند هر كارى دارى با خانمت چهداعى دارى نگاه بكنى به ديگران اين نگاه كردن به ديگران خيلى احمقى مىخواهد به خانمت نگاه كن و اين حرفها يك دفعه آبروى روحانيت را مىبرد يك تخم مرغ كافى نيست، آبروى آخوندرا مىبريم براى همين و الا كل حال توى ماها، شماها نه، توى ماها عمل به اين منبر امروز نمىشود درحاليكه قرآن رويش خيلى پا فشارى دارد و من تقاضا دارم روى اين آيات، آيات زياد است روى اين آيات حساب بكنيد، فكر بكنيد فرق بين احمق وعاقل اين است عاقل اول فكر مىكند بعد كار انجام مىدهد اما احمق اول كار مىكند بعد پشيمان مىشود بايد روى اينها فكر كرد قرآن چه مىگويد روايات چه مىگويد علما چه كردند يك مثال بزنم بينيديك تخم مرغ كافى است يا نه دختر فتحعلى شاه اين طلاق گرفت رفت كربلا مجاور شد و دختر متمول و زيباى بود معلوم مىشود دختر مقدسى هم بوده است آنوقت حاج سيد ابراهيم قزوينى از مراجع بزرگ آن زمان بوده و كربلا بود رياست حوزه مال او، اين دختر طمع كرد فرستاد پيش مرحوم حاج سيد ابراهيم وگفت كه آقا من آمدم اينجا مجاور شدم ومى خواهم دست عنايت شما روى سر من باشد مرحوم حاج سيد ابراهيم گفت كفو شرط است و من هم كفو تو نيستم او خيال كرد كه مىگويد يعنى من پول ندارم پيغام داد كه خرج و مخارج زن وبچهات را هم مىدهم من خرج ومخارج خانه ات را مىدهم خرج و مخارج خانه خودم را هم مىدهم اصلاً جدا هستيم ربطى نداريم من شما راپول دار مىكنم براى حوزه ومن دختر شاه هستم فقط همين مقدار مىخواهم دست عنايت شما روى سر من باشد حالا اين جمله مرحوم حاج سيد ابراهيم پيغام داد دست از سر ما بردار من يك زن دارم اين در طلبهگى من خيلى زحمت كشيد مشقت ديد يك عمرى پاى من سوخته است حالا بعد يك عمرى من هوو بياورم سر اين بدبختى است اينكه نمىشود درستش كرد بنابراين ان شاءاللّه يك شوهر خوب براى تو پيدا مىشود ما اين كاره نيستيم خداحافظ ما بايد چنين باشيم بودند و هستند راستى بايد پاى همه چيز بسازيم هم خانه مان هم تخم مرغ مان بچه هامان غير از بچههاى ديگران بايد باشند اين بى عرضه گى ما برسد به آنجا كه دختر من مانتوى بشود و من نتوانم جلويش را بگيرم چقدر بى عرضه هستيم مرده شور تو طلبه را ببرد نمىشود كه بعد هم توجيه كنى مانتو كه طورى نيست مانتو طور است براى تو حرام است. خدايا به حق امام زمان (عج) قسمت مىدهيم ما را بدار در راهى كه رضايت امام زمان در آن است.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره صافات، آيه 140.
[2] ـ سوره كهف، آيه 103.
[3] ـ سوره مائده، آيه 32.
[4] ـ سوره ص، آيه 32.