شماره درس: 209
تاريخ درس: ۱۳۸۲/۲/۳۱
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما رسيده است به جاى حساسى و ما اهل علم بايد به اين گونه بحثها خيلى اهميت بدهيم بحث سابق ما راجع به دروغ بود و آن را تقسيم كرديم به اقسامى و خواهش كردم اينكه باصداقت باشيد باصفا باشيد چه در خانه با زن و بچه چه بارفيق و هم مباحثهاى و چه با مردم و مريدها اگر دنيا مىخواهيد ايننصفه و صداقت خيلى كار مىكند اگر آخرت بخواهيد كه مىخواهيد اگر دنيا و آخرت هر دو را بخواهيد اين، صفااين صداقت، اين صميميت خيلى كار مىكند از آنجا بحث ما رسيد به نفاق، دو چهره بودن دو رو بودن و ظاهرش غير باطن، باطنش عير ظاهر بحث حساسى است انصافا و اين نفاق را منقسم كردم به چهار قسم يك قشم منافق به اين اصطلاح قرآن اينكه به حسب ظاهر اظهار ايمان مىكند ولى ايمان ندارد و همين طور كه در قرآن آمده درروايات آمده خطر اين خيلى بدتر از مشركين از كفار آنهم مشركين و كفار محارب خيلى بالاتر است لذا مىبينيد اول سوره بقره راجع به مومنين پنج آيه دارد راجع به كفار سه چهار آيه راجع به مومنين و بيش از بيست آيه خيلى داغ همان اول قرآن خيلى داغ خدا با اينها برخورد مىكند و آمكه همه مصائب را در زمان پيغمبراكرم بعد از زمان پيغمبر اكرم به بار آوردن همه كاسه كوزهها را به هم ريختن شكستن همين قضيه نفاق بود و هميشه منافقين براى بشريت براى اديان مِن جمله الان منافقين براى اين نظام ضررشان يعنى پياده نظامهاى آمريكاكه هستند ضررشان خيلى بيشتر از آمريكا است و خيلى بيشتر از يهودىها خيلى بيشتر از نصرانىها است توجه ما به اين مطلب خيلى لازم است خدا رحمت كند مرحوم ايت اللّه آقاى نورى كه اين كتابهاى ارزندهاى نوشته است يك كتاب فصل الخطاب هم نوشتند كه خيلى براى اسلام ضرر داشت خودشان كتاب را جمع كردند اما ديگر نشد ئ اين مرحوم آقاى نورى مرحوم حاجشيخ عباس صاحب مفاتيح، محدث قمى خيلى تعريف ايشان را مىكندو راستى تعرف داشته اسن مرد متقى مرد عالم مرد پر كار اگر براى اين بزرگ چيزى نباشد جز اين مستدرك الوسائل بس است اينكه پر كار بودنش هموغمش اسلام روايت اهل بيت بالا بوده انصافا اما يك فصل الخطاب نوشت در مقابلش شهرت عرض اندام كرد گفت كه قرآن تحريف شده است آياتى از قرآن حذف شده است در حاليكه قدما مثل سيد مرتضىمثل شيخ طوسىها مأخرين مثل حضرت امامها آقاى خوىها آقاى حكيمها بالاتر مثل شيخ انصارىها همه اينها مىگويند يك زير و زبر قرآن كم و زياد نشده است مرحوم سيد مرتضى مىفرمايد عقيده ما اهل تشيع اين است ديگران ادعاى اجماع ادعاى ضرورت و در مقابل اين ضرورت كه در شيعه هست اينكه قرآن اصلاً و ابدا كم و زياد نشده است هر روايتى باشد بايد زير پا گذاشت هر روايتى اما ايشان روايت را اينطرف چون يك تيحرى هم داشتند روايت را اينطرف آن طرف بالاخره جمع كردند شد يك كتاب به نام فصل الخطاب و در آنجا مىگويد قرآن تحريف شده است قرآن كم شده است يك ثلث قرآن رادشمن انداخت از بين برد ناگهان متوجه شد يك منافق اين كار را كرد يعنى يك طلبه خارجى يك منافق يك پول بگير يك پياده نطام انگليسى آمد طلبه شد الان هم توى اصفهان داريم توى نجف هم بود هميشه واى به اين نفوذىها و اين از مريدهاى سر سخت ايشان شد روايت براى ايشان جمع مىكرداز خواص ايشان شد و بالاخره اين قصل الخطاب را نق نق كرد و روى دست آقا گذاشت و خود آقا فرموده بودند من سر مرز ايران و عراق رفتم براى جوازم ديدم يك كسى پشت ميز نشسته جواز منرا داد اما كربات و ريش تراشيده و عينك دودى و بعد كه مىخواستم بروم گفت منرا مىشناسى گفتم نه گفت من فلانى هستم و فصل الخطاب را من روى دست شما گذاشتم براى تضعيف اسلام براى تضعيف قرآن و قرآنى كه قائل بشويم يك ثلثش افتاده اين قرآن ديگر بدرد نمىخورد و من اين كار را كردم بعد مرحوم نورى نيامد ايران از همان راه برگشت نجف و مرتب پول مىداد و فصل الخطاب جمع مىكرد اما نشد منافق كار خودش را كرده بود اين مثال را زدم و هفت هشت تا از اين مثالها در نظرم هست اينكه ما بايد مواظب باشيم يك دفعه بضى بازارىها به عنوان ارادت به ما يك تحميل نكند اينها الان زياد است توى اصفهان بايد مواظب باشيم يك دفعه العياذ باللّه وقتى كه مرجع شديم اطرافىهاى ما نفوذى نباشند و آنهاخيلى زرنگتر از ما هستند آنها به قول حضرت امام شيطان بزرگ هستند و اين شيطان بزرگ يعنى از ابليس بالاتر راستى هم اين بوش يك سگى است از نظر باطن من مىبينم يك سگ است اما بالاخره از يك شيطانى است از ابليس بالاتر خيلى زرنگ هستند اين سازمان سيا و موسا يك دفعه يك چيزى روى دست ما نگذارند و اين را هم به شما بگويم همهاش مراجع نه همهاش مدرسين نه با طلبهها، نفوذىها با ما طلبه زياد كار دارند براى اينكه ما طلبه هستيم كه مرجع درست مىكنيم ما طلبهها هستيم كه شايعه پراكنى مىكنيم ما طلبهها هستيم كه مىتوانيم خيلى كارها بكنيم يك دفعه مريدمان به عنوان ارادت يك دفعه هم لباسمان به عنوان رفاقت يك چيزى روى دستمان نگذارد و بعد ببينيم كه ئنياو آخرتمان راخراب كرد اين قسم اول نفاق است كه هميشه بوده است الان بيشتر است و مسلم و مسلم هميشه خواهد بود براى اينكه اين پياده نظامهاى استكبارى خيلى بيشتر از استكبار مىتوانند كار بكنند قسم دوم از نفاق ريا بود اين را هم همه بايد مواظب باشيم انسان بتواند از يك وادى بگذرد سخت است خيلى مشكل است كه راستى خود ما عمل ما رنگ داشته باشدرنگ خدا «صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغه» خيلى مشكل است لذا حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» شايد در سال بيش از چهار پنج مرتبه بهما نصيحت مىكردند اين آيه را مىخواندند «قل انّما اعظكم بوحدةٍ أن تقومواللّه مثنى و فرادى» سباء(46) تنها موعظه من همين ريا نباشد در كارهاى اجتماعى در كارهاى فردى رنگ خدا نباشد بعد هم حضرت امام بلافاصله اقرأ را«اقرأ بسم ربك» اين را در اين اواخر براى مردم هم مىگفتند خيلى مشكل است يك جملهاى جملهاى براى شما عرض مىكنم تقاضا دارم به اين جمله اهميت بدهيد يك حرفى در اين است كه ريا عمل را باطل مىكند و گناهش هم در سر حد كفر است ولو اينكه «ولا تبطلوا صدقتكم بالمّن و الاذى كالّذى ينفق ماله رئاء النّاس و لا يومن باللّه و اليوم الاخر»[1] راستى اين ورى است ديگر خيلى گناهش بزرگ است عمل هم باطل است يك حرف اينكه اخلاقى بخواهيم حرف بزنيم كه بحث امروز ما است اين كارى به صحت عمل ندارد كاى به اينكه درجه اول خلوص را داريم ندارد مىگويد اى كسى كه درجه اول خلوص رادارى عملت هم صحيح است اما بدان عمل مقبول غير از عمل صحيح است ممكن است همه اعمال تو صحيح باشد اما هيچ كدام مقبول درگاه خدا نباشد چرا براى اينكه آنرنگى كه مىخواسته عمل نداشته است حتى روايت صحيح السند داريم كه اين روايت آخر دعاى كميل هم تأييدش مىكند و آن ايناست كه بعضى اوقات اين رياى خفيف به اندازهاى است كه ملائكه متوجه اين ريا نمىشود كه آخر دعاى همين را مىگويد آن روايت دارد اينكه ملائكه اين عمل را بالا مىبرند و عالم ملكوت خطاب مىشود اينرا بزنيد توى سر صاحبش براى خاطر اينكه خلوص نبوده است و اين را مىخواهند كارى به اين نداشته باشيد كه عملش صحيح است يا نه عمل صحيح حرفى عمل مقبول است حرفى ديگر «انّما يتقبل اللّه من المتقين» و از اين مرحله گذشتن خيلى مشكل است راستى كار ما برسد به اينجا كه من يك كتابى بنويسم اين كتاب خيلى ارزنده در بيايد به نام استاد به نام هم مباحثهاى اسم خودم را توى اين كتاب نياورم يك مسجد بسازم يك مدرسه بسازم اما معلوم نشود من اينرا ساختم خيلى مشكل است كه انسان بتواند از اين مرحله بگذرد كه اين مسجد به نام فلانى اين روشى كه ائمه طاهرين عليهمالسلامداشتند روش خيلى بالاى بوده است براى آنها همهاينها سر مشق است «و لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه» اينها سر مشق است كه اميرالمومنين عليهالسلاموقتيكه ضربت خوردند آنوفت يك شورشى از فقرا در كوفه پيدا شد گرسنه ماندند بى شام ماندند بى سحرى و بى افطارى ماندند فهميدند آن كسيكه ادارشان مىكرد اميرالمومنين عليهالسلام بوده و فحش هم بهش مىدادند موقعيكه مىرفت آنجا غذا بدهد فحش مىخورد راجع به قالب ائمه طاهرين معلوم مىشود همهگى بوده است نصفه شب به آنطرف قحشها را مىخوردند راستى بد بهشان مىگفتند اينكه چرا امام عليهالسلامصادق به ما رسيدگى نمىكند اينها بوده است مرحوم سيد خدا رحمتشان كند از كسانيكه در اين بارهها خيلى قوى بوده مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهانى اين اصفهانى زرنگ كه هم مرجع بوده هم يك نفوذ و مرجعيت عجيبى داشته است مىگويند كه ايشان اصحاب استفتاء نداشته براى چى نداشته براى اينكه نامههاى فحش و نامههاى بد را الا خودشان كسى نبيند و شب ديگر مىنشستند خودشان جواب استفتاء مىدادند خيلى هم مشكل بود و هر چه نامه فحش بود جمع مىكردند و يك روزى قربة الى اللّه مىآمدند كنار دجله و اينها را ذره ذره مىكردند و مىريختند توى دجله فحش بخورد كمك هم بكند راجع به مراجع خيلى از اين جملات نقل مىكنند خيلى از اين جملات ديده شده است درجاتشان عالى عالىتر استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى «رضوان اللّه تعالى عليه» در اين اواخر خسته شده بودند خيلى از فحشها هم خسته شده بودند و به سفارش مىكردند كه مواظب باشيد مرجع نشويد بعضى اوقات عصبانى مىشدند مىگفتند خيلى احمق مىخواهد يك كسى درس بخواند براى اينكه مرجع بشود حالا اينجا مرادم است بعضى اوقات مىگفتند من يك شاهى از سهم امام در تمام عمرم نه استفاده كردم نه مىكنم اولادم هم همين جور نه من نه اولادم ازاين سهم امام يك شاهى هم استفاده نمىكنيم بعد مىفرمودند من در آخر عمر صراف شدم مىفرمودند (اين جمله كه الان مىخواهم بگويم اينرا نمىگفتند) وقتى كه ما بروجرد بوديم چيزها مىديدم چيزها مىشنيديم وقتى آمديم قم اينها از ما گرفته شد اين جمله را روى منبر مىفرمودند كه در آخر كار صراف شدم پول را از اين دست مىگيرم به آن دست مىدهم اين سهم امامها را صد تومان صد تومان جمع مىشود تا يك شهريه بشود سر ماه شهريه بدهم مىفرمودند فرق بين صراف و من اين است صراف يك چيز بر مىدارد پول را كه مىگيرد پول مىدهد يك چيز بر مىدارد من به جاى اين فحش مىگيرم به من فحش مىدهند در آخر كار خسته شده بودند اين جمله را به من مىگفتند و راستى انسان برسد به اينجا و معمولاً ما طلبهها اگر بخواهيم راستى كار بكنيم حالا توى مسجدمان يا توى مرجعيتمان هر كجا هر پستى بايد اين سعه صدر به عبارت ديگر اين خلوص براى ما باشد معمولاً نيست نه در ميان بازاريها هست نه در ميان طلبهها كه راستى كار ار من بكنم و نخواهم ديگرى بفهمد يك دفعه همين هم ريا است تظاهر مىكند كه نمىخواهم اين بدتر است اين ريا روى ريا است نخواهيم تظاهر بشود نه توى بازار هست نه توى ما طلبهها و اين را مىخواهند و راستى مىخواهند بزرگان داشتند آنها الگو بودند پيغمبر اكرم الگو بوده براى ائمه طاهرين، ائمه طاهرين الگو بودند براى بزرگان، بزرگان الگو هستند براى ما، ما هم بايد الگو باشيم لااقل براى زن و بچه مان الگو باشيم براى مريدها الگو باشيم براى جامعه كه اين حالتها باشد هيچ چيزى هيچ كسى در نظر نباشد جز خدا «مخلصين له الدين» اين آيه در قرآن زياد تكرار شده است هيچ چيز هيچ كسى در نظر نباشد جز خدا و اين كم پيدا مىشود اما قرآن مىخواهد اما روايت مىخواهد اما بزرگان سفارش روى آن كردند كه اسمش را مىگذاريم رياى اخلاقى اين هفت مرتبه دارد كه ممكن است انسان بتواند آن مرحله اولش را برود بالا ديگر مرتبه دوم در او بماند من بعضى اوقات تعجب مىكنم كه چه افرادى پيدا مىشوند اينها چقدر خود سازى كردهاند كه به اينجا رسيدهاند و راستى مىتواند اين حرفها را بزند و رويش فتوا بدهد مرحوم شهيد «رضوان اللّه تعالى عليه» توى مسالك كتاب فقه هم هست توى منيه نيست توى مسالك است مىفرمايد اگر كسى نماز بخواند براى اينكه جهنم نرود يا نماز بخواند براى اينكه بهشت برود مىفرمايد اين نماز باطل است مرحوم شهيد به كجا رسيده بود توى چه وادى سير مىكرد كه رسيده به اينجا كه بايد بالاتر از اينها باشى «مخلصين له الدين»حتى بعضى از بزرگان مىگويند اگر محبت خدا موجب بشود نماز بخوانى اين هم شرك است پس چى بايد باشد كه اگر محبت انهم شرك خفى باشد پس چى بايد باشد « وجدتك اهل للعباد فعبدتك» اين بايد باشد اين خيلى شبيه به نيش قول است براى اينكه غزالى در احيا مىگويد كه يك مشت افرادى پيدا مىشوند پيدا شدند كه اگر سلمان فارسى اينها را ببيند اينها شيطان هستند و اينها هم به سلمان فارسى مىگويند اين ديوانه است اينكه عاقل نيست آدم عاقل كه اينجورى رفتار نمىكند و راستى آدم تعجب مىكند چقدر اينها خود را ساختهاند چقدر در اين والى طى كردهاند خارها ديدهاند پا برهنه رفته و تاولها ديدهاند تا اينكه مىرسد به اينجا مىگويد كه بايد مثل اميرالمومنين عليهالسلام باشيم «وجدتك اهل للعباد فعبدتك» اگر براى محبت باشد اين هم شرك است يا شهيد مىگويد اگر براى بهشت و جهنم هم باشد اين هم شرك است حالا او كه مىگويد نماز اصلاً باطل است البته اينها را گفتم بگويد نماز صحيح است صحيح هم هست بگويد كه ثواب دارد به بهشت مىرود خيلى خوب جهنم نمىروى خيلى خوب اما راستى اين نماز دل چسب است يا نه آيا اين نماز موجب تقرب است يا نه ما خودمان ديگر شصت سال هفتاد سال در عبادتمان مىلوليم بدونه اينكه يك قدم ترقى بكنيم راستى نماز مىخواند نماز اول وقت مىخواند امام جماعت است راستى مكه مىرود كربلا مىرود تقيد به ظواهر شرع دارد اما حالا سير و سلوك دارد يا نه، نه پس اين عبادت چى شد بايد پى ببريم يك جايش نقص است و آن نقص را پيدا بكنيم و بتوانيم يك مو برويم جلو بقول آن آقا كسيكه يك مو بيايد جلو همه اين سر و صداها هم براى همين است كه انسان راستى اين منازل را طى بكند منازل طى كردن مشكل است به قول قرآن مىگويد كه معلم اخلاق بايد خدا باشد خودت نمىتوانى «ولولا فضل اللّه عليكم و رحمتة ما زكى منكم احد ابدا و لكن اللّه يزكى من يشاء» نور(21) خدا بايد يارى كند توسلات خيلى مؤثر است توسل به قرآن توسل به عترت خيلى مؤثر است ولى من تقاضا دارم روى اين فكر كنيد روى اين كار كنيد جورى نباشد كه ما هى بلوليم گاهى مىلولد توى گناه اين نشسته پاك است گاهى مىلولد توى درس آن هم خوب است گاهى حتى مىلولد توى عبادتها اما ترقى نيست تنزل هم نباشدترقى هم نيست يك عمر لوليدن بعد مىبينم نقص كجا نقص اينجا «صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغة» رنگ خدا چه رنگ خوبى مىبينيم اين رنگ نيست.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره بقره، آيه 264.