شماره درس: 210
تاريخ درس: ۱۳۸۲/۳/۷
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بعضى اوقات اينجور مىشود و نميدانم چرا اينجور مىشود شماها توهين به اخلاق مىكنيد من در قم درس اخلاق داشتم سه تا سالن مسجد اعظم پر مىشد جا كم مىآمد و بزرگان شركت مىكردند فضلا شركت مىكردندو اينجا حالا فقه تمام مىشود و همه مىروند اين توهين به من نيست توهين به اخلاق است يكى هم توهين به خودتان است مىخواهيد بگوييد مَن مَن، من اينها را بلد هستم اينها مال من نيست مال بچهها است و اين توهين به خودتان است توهين به من نيست لذا نمىدانم چه كار بكنيم ما گير هستيم از جهاتى حالا الا كل حال اينجورى است كه مِن جمله اين درس اخلاق يك بغرنجى شده و بعضى اوقات هم ما طلبهها فضلا از خارج مىآيند مىبينند بعد اعتراض مىكنند مىگوييم خودشان مُخَلَق به اخلاق اللّه هستند مىگويند همانها كه مُخَلَق به اخلاق اللّه است بيشتر بايد اهميت بدهد و اينكه بنا نيست استفاده بكند بنا است جلسه اخلاق بشود و بعضى اوقات هم اين اتفاق مىافتد و من شك مىكنم كه چرااينطور شد يعنى جلسه اخلاق چراتعطيل شد اميدوارم كه اخلاق جلوى ما رانگيرد. بحث ما راجع به يك صفت رذيلهاى بود كه اين عام البلوا است مخصوصا در ميان ما طلبهها اما گناهش بزرگ است خيلى بزرگ است و آن كلمه نفاق كلمه منافق، راجع به اين نفاق و منافق يك مقدارى صحبت كردم گفتم كه اين از نظر علماى علم اخلاق منقسم شده است به چند قسم يك قسمت آن نفاقى كه برگشتش بى دينى است از نظر اعتقادات اصلاً حق وحقيقت و واقعيت قبول ندارد اما تظاهر مىكند، كه امروز در جمهورى اسلامى زياد داريم كه اينها نه فقط نظام و ولايت فقيه و حضرت امام قبول ندارند اصلاً از حرفشان خيلى خوب مىشود فهميد دين ندارند خدا وپيغمبر و ائمه طاهرين قبول ندارنداين در زمان طاعوت كم بود، من هم زمان طاغوت را درك كردم و هم زمان ياقوت را كم بود ولى الان زياد است مخصوصا در ميان كارگردانها زياد است آنوقت كه جايش بشود مىگويد كه من دين ندارم مىگويد كه اسلام مختص به عربها است آنهم تحجر نه الان ديگر اسلام تمام شد اصلاً ائمه طاهرين يكى پس از ديگرى آمدند عقل مردم راكاشفيت بدهند بعد از آنكه امام دوازدهم مرد حالا ديگر خود مردم بايد حكومت تعيين كنند بعد ديگر حال حرفهاى آخوندها غلط است و اين فراوان در كلماتشان ديده مىشود متأسفانه بعضى از آخوندها دامن مىزنند دامن زدن يك دفعه مىگويند اين حرفها را يك دفعه تأييد مىكنند ديگر طرفدارى كفر، كفر است حالا چرااينرا نقل مىكنم براى اينكه دعا كنيد خدا عاقبتمان را به خير بكند اين كسروى آدم خوبى بود اول، كتابهايش هم كتابهاى خوبى بود اين كتابى كه در مشروطه نوشته معلوم مىشود كه ملا است از آن منبرىهاى نمره اول اما يك فرصت برايش جلو آمد آنچه داشت روافتاد كمكم ادعاى پيغمبرى كرد ادعاى پيغمبر هم من چيزيم نمىشود يك شخصى ادعاى پيغمبرى كرد براى رياست مثل ميرزاعلى محمد بهايى آنكه آدم را مىسوزاند اينكه يك آخوند اهانت كند به امام صادق عليهالسلام كتاب شيعه گرى بنويسد سر تا پا جسارت به امامصادق عليهالسلام باشد يا يك افرادى جبهه رفته اين پياده نظامها كه الان هستند غالبشان خيلى داغ بودند اول انقلاب جبهه رفته خط مقدم جبهه به جبهه كمك بكن و يك كارهاى تندى كه حضرت امام نمىخواستند بكن كه حضرت امام مجبور شدند امضاء بكنند زياد بود حالا ناگهان رسيده به اينجا كه نامه فدايت شوم به آمريكا مىنويسند كه آقا چرا نمىآيى اين اختلافى كه تو مىخواهى هست مردم حكومت نمىخواهند مردم نظام نمىخواهند ولايت فقيه نمىخواهند تشريف بياوريد سه چهار تا نامه تا حالا نوشتهاند ا.ل مىدهند به آمريكا بعدمى دهند به مقام معظم رهبرى اول مىدهند به اينترنت به آمريكا برسد سپس اگر بشود مىخواهند پخشش كنند در ايران اما پخش نمىكنند اما بالاخره مىدهند به مقام معظم رهبرى اينها آدم را مىسوزاند ولى حالا قطع نظر از سوختن اينكه حالا به شماها ميگويم درد دل با شما مىكنم يك برداشتاخلاقى و اينكه بدانيد اگر خدا دست شما را نگيرد پرت مىشويد، هم عايشه مىگويد هم او سلمه مىگويد مثل اينكه ذكر خاص پيغمبر اكرم بوده در مواقع خاص كه مىديدم پيغمبر اكرم سر مبارك به سجده مثل باران گريه مىكند و ذكرشان اين است «الهم لا تكلنى الا نفسى طرفة عينى ابدا» و راستى خدا آدم را يك آن به خودش وا بگذارد ناگهان مىبيند كه پير مرد است پاسش لب گور است اما يك زن همهجاى برده خودش را افتضاه كرده خانواده را افتضاه كرده رو حانيت هم افتضاح شد و آنكه مهم است بقول حضرت امام ذنب لا يغفر است اينكه گناهانمان مربوط به شخص نيست مربوط به خانواده نيست مربوط به روحانيت است روحانيت ضربه مىخورد و يك نفر از آخوندها بى دين بشود خيلى ضرر به روحانيت مىخورد و هميشه هم بوده يعنى وقتى برويم توى اصحاب ائمه طاهرين غير از الان است كه يومنومن بالغيب است پيغمبر اكرم خيلى تعريف ما را كرده است ما يومنون بالغيب هستيم يك كسى امام صادق عليهالسلام رادرك كرده باشد مدتها خدمت امام صادق عليهالسلام باشد آنهمه معجزهها اصلاً وجود امام صادق عليهالسلام يعنى معجزه آنمه خدمت امام صادق عليهالسلام ناگهان بعد امام منكر ولايت موسى ابن جعفر عليهالسلام بشود براى چه ده بيست نفر خوششان بيايد اطرافش را بگيرند اين عبداللّه ابن افتح پسر امام صادق است من نمىدانم خوذش چه غلتى كرده است چه جور مىشودعبداللّه ابن افتح را بهش بگويند امام ساكت بماند پسر امام ساكت بماند مگر امام نگفته بودند بعد من موسى ابن جعفر بعد من حضرت رضا تابرسد بعد اينها فرزند ششم من غايب مىشود غيبتش طولانى مىشود مردم بر مىگردند از دين اما«بهى يملع ازد قسط و عدلاً بعد ما ملعت ظلما و جورا» صد مرتبه شايد عبداللّه افتح اين را شنيده حالا ادعاى امامت مىكند اين على ابن حمزه از علما است پناه بر خدا وكيل موسى ابن جعفر مثل اينكه وكيل امام صادق است امااين بعد موسى ابن جعفر متوقف شد متوقف هم به اين معنا نگفت كه موسى ابن جعفر كسى را تعيين نكرد، حضرت رضا را عقب زد مفسرين دربارهاش مىگويند براى يازده هزار دينار خدا نخواهد پول جلو بيايد خيلى مردمى خواهد تا نباشد دعا كنيد خدا از اينجور امتحانها جلو نيايد برايتان تا نباشد ممكن است انسان بگويد نه دنيا يك طرف امام صادق عليهالسلام يك طرف مسلم است دينارها را رها مىكنم امام صادق را مىگيرم اما يك دفعه امتحان بيايد جلو وقتى امتحان آمد جلو مىبيند كه دنيا نه براى خاطر يك پول مختصرى پشت سر مرجع تقليد حرف مىزند حسابى اگر هم پايش بيفتد به قول مرحوم حاج شيخ تكوير هم مىكند كمكم هم خودش كافر مىشود اينها خيال نكنيدكه ما بهتر از آنها هستيم نه على ابن ابى حمزه بطاعنى راستى از بزرگان است به اندازه ايكه وكيل امام صادق عليهالسلام است وكيل موسى ابن جعفر عليهالسلام است در سهم امام گرفتن در رتق و فتق كارها عبداللّه افتح اين پسر امام است جعفر كذاب پسر امام هادى نيست مگر مگر برادر امام حسن عسكرى عليهالسلام نيست اينها را خيال مىكنيد چيزى سرشان نمىشد پسرامام هادى عالمتر بود ياما از نظر علم كلام علمى از علمى كدام يك از ما قوىتر هستيم پسر امام هادى عليهالسلام در دستگاه خدمت امام هادى عليهالسلام در دستگاه حكومت حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام اينها بزرگ شده اين مىداند كه فرزند امام عسكرى عليهالسلام امام است مىداند به دنيا آمده مىداند كجا است لذا وقتى امام عسكرى مىميرد ميان مردم مىنشيند براى اينكه خليفه گفته بنشين و ادعاى امامت مىكند بعد هم مىبيند با معجزه دو سه تا معجزه همان وقت از امام دوازدهم و يكى نماز خواندن امام دوازدهم و تصرف ولايى كرد و احدى نتوانست حرف بزند احدى نتوانست كار بكند با آن تصرف ولايى نماز خواند اين جعفر هم مىخواست نماز بخواند كه آقا نگذاشتند حالا همين آقا تحريك مىكند خليفه ناحق را اينكه برويد ايشان را بكشيد تحريك، نشان دادن، كجا بودن همه آنها مال جعفر كذا است شمشيرزنها مال ان خليفه ظاهرى است چه جور مىشود، مىشود يا نه تاريخ مىگويد مىشود خدانكند آدم يك صفت رذيلهاى بر ائ حكم فرما بشود ديگر تفاوت هم نمىكند لجاجت پسر نوح درست مىكند راستى پسر نوح پدرش را نمىشناخت پدرش مىگويد بيا در كشتى مىگويد ما مىرويم در كوه پدر جان در كوه فايده ندارد نه فايده دارد تو متوجه نمىشوى «فحال بينهما موج» چطور مىشود بعد هم حضرت نوح ناراحت مىشود خطاب مىشود «انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح» اين فاسق است اين فاجر است كه نمىشود پيغمبر باشد ما سلب پسريت مىكنيم از نظر ظاهر كهاين ديگر روحانى نيست خوب خدا نكند آدم لج كند قرآن راجع به هابيل وقابيل همين را مىگويد قابيل مىدانست كه هر دو قربانى كردند از يكى از آنها پذيرفته شد از يك كدام پذيرفته نشد به جاى اينكه با خدا بجنگد نمىتوانست با خدا بجنگد به برادرش مىگفت مىكشم تو را اگر خدا هم بود به خدا مىگفت مىكشمت فرق نمىكند ديگر خدا نبود دسترسى به خدا نداشت به برادرش گفت مىكشمت برادر با تسلط بر اعصاب عزيزم برادرم «انّما يتقبل اللّه من المتقين» تقوا داشته باش ازتو هم قبول مىشود تو فاسق و فتجر هستى و خدا هم فاسق و فاجر را دوست ندارد گفت مىكشمت بالاخره حسادت و لجاجت برادرش را كشت آن هم برادر پسر پيغمبر آنهم برادر بى گناه آن هم مىدانست ظلم دارد مىكند مىدانست اين مظلوم است و همين جور بيا جلو در هر فردى در هر دستى كه مطالعه مىكنيم مىبينيم كه يك صفت رذيله آنجا حكم فرما است و آن صفت رذيله يا رياست طلبى است يا پول دوستى است يا لجاجت است يا حسادت است يا امثال اينها نمىگذارد يعنى آن صفت رذيله نمىگذارد آدم عاقبت به خير بشود، نمىشود اول ممكن است در حالت عادى كارى نداشته باشد در حالت متعارف هيچ كار نداشته باشد اما وقتى طغيانى شود يك وضع استثناى بيايد جلو ديگر مىزند زير پل همه چيز حتى مىرسد به اينجا خوب ديروز در فقه بود يا اصول مىگفتم كه مرحوم محدث قمى از ابوحنيفه، ابوحنيفه شاگرد امام صادق عليهالسلام است راستى هم اقرار مىكند ما رأيته افقه از امام صادق عليهالسلام شاگرد امام است واقعيتهاى امام را مىبيند اما ناگهان در مقابل امام صادق عليهالسلام دكان باز مىكند آنهم دكان اينجورى كه منصور دوانيقى به او مىگويد كه عليه امام صادق عليهالسلام كار كن من هم تأيد مىكنم درس پولى درست مىكند هر درس يك دينار مىداد جمع شدند اينها مىرفتند درس ابوحنيفه امام صادق عليهالسلام را نمىشناختند اما يك دينار بعد هم به زور هر كه هم مىخواهد درس امام صادق عليهالسلام برود بايديك دينار بدهد بعضىها مىرفتند كار مىكردند سه چهار روز تا يك روز بتوانند درس امام صادق عليهالسلام بروند يك دينار مىدادند بعضىها همان هم نه درس شلوغ مىشد پناه بر خدا چه جور مىشد آنوقت ابوحنيفه مىگويد من باشاگردهايم يعنى شاگردها مىدانند ابوحنيفه مىداند مىگويد من هفتصد فتوا عليه پيغمبر دادم اگر پيغمبر بودند به من مىگفتند بارك اللّه چه خوب من اشتباه كردم اينها را راستى ابوحنيفه اينقدر احمق است نه خدا نكند يك كسى اينقدر مؤيد بهه باطل بشود يعنى امتحان بيايد جلو به اين بگويند رياست را رها كن به او بگويند يا دين يا رياست به او بگويند يا دين يا پول خيلى مرد مىخواهد چه بايد كرد دو كار يك بايد صفات رذيله خود را رفع كنيم مشكل هم هست در سر حد محال است كه انسان بتواند صفت رذيله را ريشه كن بكند خيلى مشكل است كار مىخواهدو آنهم كار شبانه روز به قول حضرت امام چهل سال خون جگر مىخواهد تا ريشه تكبر ريشه حسادت را بكنيم دو علاوه بر كار، خودمان را بسپاريم به خدا بسپاريم به امام زمان دست ولايت روى سر ما باشد اين هم خيلى كار مىخواهد اين هم به اين آسانى نمىشود اين جمله«الهم جهل امرنا عاقبة خيرا» را خيلى بخوانيد يك دفعه خداى نكرده آدم يك محروميتهاى عجيبى تو اين دنيا ببيند محروميت طلبهگى خوب طلبه يعنى محروميت اما يك دفعه يك رياستى يك پولى يك فرصتى جلو بيايد انسان پا مىگذارد روى خدا و روى امام زمان و اين خيلى كار مىخواهد تمسك به ولايتش تمسك به خدايش هم كار مشكلى است براى اينكه قرآن مىگويد تقوا مىخواهد «ومن يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على اللّه فهو حسبه»[1] تقوا مىخواهد تقواى ملكهاى در توسلش هم تقوا مىخواهد «يا ايّها الّذين امنوا اتّوا اللّه وابتغوا اليه الوسيله» تقواى ملكهاى تا اينكه وسيله ما امام زمان (عج) كار فرما باشد كار گر باشد خيال نكنيد ما اين آيات را مىخوانيم و رد مىشويم اما حالا چه جور سقيفه بنى ساعده جلو آمد با دو ماه فاصله اينها چيزى نيست شيعه بگويد يا مشكوك باشد با دو ماه فاصله غدير خم تا سقيفه بنى ساعده دو ماه فاصله يك جلسه صدو بيست هزار نفر همين مسلمانها همين كسانيكه سقيفه بنى ساعده را بنا كردند خواص و عوام سه روز همينها توى وسط بيابان نشستند و انتخاب كردند بيعت كه نبود بيعت كهما توى اسلام نداريم آنكه هست خدا آنكه هست پيغمبر «من كنت مولا فهذا على مولا» سه روز هم تأكيد براى اينكه همه دست بدهند خود سنىها ابن ابى الحديد معتزلى و خيلىها بخٍ بخٍ لك يا اميرالمومنين كى گفته اول كسى كه گفته عمر خود همين خواص همه ديگران اطرافيان پيغمبر اكرم همه، اول اينها بعد هم مردم، جنازه هنوز روى خاك است «ارتدناس بعدالرسول اللّه الى الصلوة» اين ارتد به معناى كفر كه نيست به معناى ارتداد از ولايت است همه اينها، يك دسته خواص كارگردان يك دسته عوام بى تفاوت سقيفه بنى ساعده درست مىكند بى تفاوتها نمىدانستند كه نا حق است باطل است بايد با تفاوت باشند چرا خيلى بهتر از ما بودند هشتاد و چهار جنگ را پشت سر گذاشته بودند اينها هشتاد و چهار جنگ بانبود امكانات پشت سر گذاشته بودند اما وقتى خواص رفتند روى باطل عوام هم به دنبالش زير پرچم سقيفه بنى ساعده اينجا سينه زدند خواص هم گفتند على نا على پيغمبر نا پيغمبر الان حسابى دانشگاه الازهر بهترين دليلى كه پيدا كرده براى سقيفه بنى ساعده اينها چند دليل پيدا كردند حالا روشنفكرى مىگويد «الحكم لمن غلب»بله پيغمبر گفته بعد هم يك حكم من غلب پيدا شد ابوبكر آمد روى كار و «الحكم لمن غلب» اولىها مىگفتند اجماع ابن ابى الحديد مىگويد با پنج نفر كه نمىشود اجماع درست كرد يك قدرى آمدند جلوتر گفتند پيغمبر اشتباه كرده و پيغمبر اشتباه زياد مىكند مثل ابو حنيفه حالا مىگويند «الحكم لمن غلب» راستى دانشگاهه الازهر نمىداند عمر باطل است خيلى خرفتى مىخواهد خيلى كودنى ذهن مىخواهد، نه مىداند پس چى است خدا نكند كه يك شهرت عوامانه يا خواصانهاى پيدا بشود آدم مب تواند بر خلاف آب شنا بكند نهپس بايد چه كار كرد يك خود سازى كنيد و از كارهاى كه من جمله ما طلبهها نداريم همين خود سازى است قانون مراقبه مىخواهد جلسات دينى اخلاقى مىخواهد خودش بنشيند بگويد بشنود و بالاخره مرتب مبارزه، مبارزه تا كمكم تا بتواند يكك صفت رذيله را از بين ببرد هيچ كدام نمىكنيم دو توسل بخواهيد اين زيارت جامعه خوب زيارتى است تقاضا دارم اين صبحگاهىتان باشد سرباز امام زمان يك صبحگاهى مىخواهد اين صبحگاهى خوب صبگاهى است همه اسرار شيعه در اين زيارت هست علامه مجلسى مىگويند امام زمان (عج) خواندم فرمودند «هذه نعم الزياره» چه زيارت خوبى است و راستى زيارت خوبى است و بخوانيد براى همين كه آقا امام زمان (عج) يك آن دست عنايتروى سرم نباشد ناگهان عمر و ابى بكردرست مىشود آقا امام زمان من لعن ابىبكر و عمر مىكنم اما نكند يك دفعه «اخرته عند على ذلك» شامل حال خودم بشود هى ميتب بسوزيد و بسازيد با امام زمان(عج) صحبت كنيد، بسوزيدو نسازيد در اين جاها عشق سوختن است بسوزيد اما نه اينكه بسازيد نه نسازيدتضرع زارى، كار مشكل است آقا باقر بهبهانى مىگويد اى كاش طلبه نشده بودم در حاليكه آقا باقر خيلى كار براى اسلام كرده است همين آقا باقر بهبهانى از مراجع بزرگ بود ديد كه بهبهان وضع دينىاش خوب نيست آمد يك مدتى اينجا آخوند شد امام جماعت منبرى منبر مىرفت آن هم در بهبهان در آخر كار هم خيلى حوصلهاش سر رفته بود مىگفت من و شما با هم بازى مىكرديم حالا شما زير بار من برويد معلوم است نمىرويد ديد نمىشود يك مدت آمد همان كرمانشاه يك مرجع تقليد از مراجع بزرگ آنجا منبر مىرفت مسجد مىرفت نشد يعنى آنجور كه مىخواست نشد يك مدتهم آمد اصفهان خودمان آقا باقر بهبهانى يك مدت هم اصفهان بوده مسجد داشته منبر مىرفته كه يك دفعه همين آقا باقر بهبهانى گفت مردم خوب وقتى است امام زمان بيايد مىترسم نتوانيد تحمل بكنيد هُو كردند خيلى هم بد هُو كردند بالاخره يك مدتى هم اصفهان بود بعد ديد آنكه مىخواهد نمىشود بهتر از اين نمىشود رفت كربلا قضيه صاحب حدائق آمد جلو اخبارى گرى عالم را گرفته بود و ايشان آقا باقر بهبهانى اصول گراى را اخبار گرى را بالاخره الان الان ما اگر اصول و فقه داريم مرهون آقا باقر بهبهانى است و كار مىخواهد زحمت مىخواهد پا گذاشتن روى نفس مىخواهد. خدايا به حق اوليايت توفيق خود سازى، صميميت، صداقت توفيق اهميت به روحانيت اجر اين روحانيت را داشتن خدايا به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره طلاق، آيه 2.