پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


شماره درس: 210

تاريخ درس: ۱۳۸۲/۳/۷

متن درس:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بعضى اوقات اينجور مى‏شود و نميدانم چرا اينجور مى‏شود شماها توهين به اخلاق مى‏كنيد من در قم درس اخلاق داشتم سه تا سالن مسجد اعظم پر مى‏شد جا كم مى‏آمد و بزرگان شركت مى‏كردند فضلا شركت مى‏كردندو اينجا حالا فقه تمام مى‏شود و همه مى‏روند اين توهين به من نيست توهين به اخلاق است يكى هم توهين به خودتان است مى‏خواهيد بگوييد مَن مَن، من اينها را بلد هستم اينها مال من نيست مال بچه‏ها است و اين توهين به خودتان است توهين به من نيست لذا نمى‏دانم چه كار بكنيم ما گير هستيم از جهاتى حالا الا كل حال اينجورى است كه مِن جمله اين درس اخلاق يك بغرنجى شده و بعضى اوقات هم ما طلبه‏ها فضلا از خارج مى‏آيند مى‏بينند بعد اعتراض مى‏كنند مى‏گوييم خودشان مُخَلَق به اخلاق اللّه‏ هستند مى‏گويند همان‏ها كه مُخَلَق به اخلاق اللّه است بيشتر بايد اهميت بدهد و اينكه بنا نيست استفاده بكند بنا است جلسه اخلاق بشود و بعضى اوقات هم اين اتفاق مى‏افتد و من شك مى‏كنم كه چرااينطور شد يعنى جلسه اخلاق چراتعطيل شد اميدوارم كه اخلاق جلوى ما رانگيرد. بحث ما راجع به يك صفت رذيله‏اى بود كه اين عام البلوا است مخصوصا در ميان ما طلبه‏ها اما گناهش بزرگ است خيلى بزرگ است و آن كلمه نفاق كلمه منافق، راجع به اين نفاق و منافق يك مقدارى صحبت كردم گفتم كه اين از نظر علماى علم اخلاق منقسم شده است به چند قسم يك قسمت آن نفاقى كه برگشتش بى دينى است از نظر اعتقادات اصلاً حق وحقيقت و واقعيت قبول ندارد اما تظاهر مى‏كند، كه امروز در جمهورى اسلامى زياد داريم كه اينها نه فقط نظام و ولايت فقيه و حضرت امام قبول ندارند اصلاً از حرفشان خيلى خوب مى‏شود فهميد دين ندارند خدا وپيغمبر و ائمه طاهرين قبول ندارنداين در زمان طاعوت كم بود، من هم زمان طاغوت را درك كردم و هم زمان ياقوت را كم بود ولى الان زياد است مخصوصا در ميان كارگردانها زياد است آنوقت كه جايش بشود مى‏گويد كه من دين ندارم مى‏گويد كه اسلام مختص به عربها است آنهم تحجر نه الان ديگر اسلام تمام شد اصلاً ائمه طاهرين يكى پس از ديگرى آمدند عقل مردم راكاشفيت بدهند بعد از آنكه امام دوازدهم مرد حالا ديگر خود مردم بايد حكومت تعيين كنند بعد ديگر حال حرفهاى آخوندها غلط است و اين فراوان در كلماتشان ديده مى‏شود متأسفانه بعضى از آخوندها دامن مى‏زنند دامن زدن يك دفعه مى‏گويند اين حرفها را يك دفعه تأييد مى‏كنند ديگر طرفدارى كفر، كفر است حالا چرااينرا نقل مى‏كنم براى اينكه دعا كنيد خدا عاقبتمان را به خير بكند اين كسروى آدم خوبى بود اول، كتابهايش هم كتابهاى خوبى بود اين كتابى كه در مشروطه نوشته معلوم مى‏شود كه ملا است از آن منبرى‏هاى نمره اول اما يك فرصت برايش جلو آمد آنچه داشت روافتاد كم‏كم ادعاى پيغمبرى كرد ادعاى پيغمبر هم من چيزيم نمى‏شود يك شخصى ادعاى پيغمبرى كرد براى رياست مثل ميرزاعلى محمد بهايى آنكه آدم را مى‏سوزاند اينكه يك آخوند اهانت كند به امام صادق عليه‏السلام كتاب شيعه گرى بنويسد سر تا پا جسارت به امام‏صادق عليه‏السلام باشد يا يك افرادى جبهه رفته اين پياده نظام‏ها كه الان هستند غالبشان خيلى داغ بودند اول انقلاب جبهه رفته خط مقدم جبهه به جبهه كمك بكن و يك كارهاى تندى كه حضرت امام نمى‏خواستند بكن كه حضرت امام مجبور شدند امضاء بكنند زياد بود حالا ناگهان رسيده به اينجا كه نامه فدايت شوم به آمريكا مى‏نويسند كه آقا چرا نمى‏آيى اين اختلافى كه تو مى‏خواهى هست مردم حكومت نمى‏خواهند مردم نظام نمى‏خواهند ولايت فقيه نمى‏خواهند تشريف بياوريد سه چهار تا نامه تا حالا نوشته‏اند ا.ل مى‏دهند به آمريكا بعدمى دهند به مقام معظم رهبرى اول مى‏دهند به اينترنت به آمريكا برسد سپس اگر بشود مى‏خواهند پخشش كنند در ايران اما پخش نمى‏كنند اما بالاخره مى‏دهند به مقام معظم رهبرى اينها آدم را مى‏سوزاند ولى حالا قطع نظر از سوختن اينكه حالا به شماها ميگويم درد دل با شما مى‏كنم يك برداشتاخلاقى و اينكه بدانيد اگر خدا دست شما را نگيرد پرت مى‏شويد، هم عايشه مى‏گويد هم او سلمه مى‏گويد مثل اينكه ذكر خاص پيغمبر اكرم بوده در مواقع خاص كه مى‏ديدم پيغمبر اكرم سر مبارك به سجده مثل باران گريه مى‏كند و ذكرشان اين است «الهم لا تكلنى الا نفسى طرفة عينى ابدا» و راستى خدا آدم را يك آن به خودش وا بگذارد ناگهان مى‏بيند كه پير مرد است پاسش لب گور است اما يك زن همهجاى برده خودش را افتضاه كرده خانواده را افتضاه كرده رو حانيت هم افتضاح شد و آنكه مهم است بقول حضرت امام ذنب لا يغفر است اينكه گناهانمان مربوط به شخص نيست مربوط به خانواده نيست مربوط به روحانيت است روحانيت ضربه مى‏خورد و يك نفر از آخوندها بى دين بشود خيلى ضرر به روحانيت مى‏خورد و هميشه هم بوده يعنى وقتى برويم توى اصحاب ائمه طاهرين غير از الان است كه يومنومن بالغيب است پيغمبر اكرم خيلى تعريف ما را كرده است ما يومنون بالغيب هستيم يك كسى امام صادق عليه‏السلام رادرك كرده باشد مدتها خدمت امام صادق عليه‏السلام باشد آنهمه معجزه‏ها اصلاً وجود امام صادق عليه‏السلام يعنى معجزه آنمه خدمت امام صادق عليه‏السلام ناگهان بعد امام منكر ولايت موسى ابن جعفر عليه‏السلام بشود براى چه ده بيست نفر خوششان بيايد اطرافش را بگيرند اين عبداللّه‏ ابن افتح پسر امام صادق است من نمى‏دانم خوذش چه غلتى كرده است چه جور مى‏شودعبداللّه‏ ابن افتح را بهش بگويند امام ساكت بماند پسر امام ساكت بماند مگر امام نگفته بودند بعد من موسى ابن جعفر بعد من حضرت رضا تابرسد بعد اينها فرزند ششم من غايب مى‏شود غيبتش طولانى مى‏شود مردم بر مى‏گردند از دين اما«بهى يملع ازد قسط و عدلاً بعد ما ملعت ظلما و جورا» صد مرتبه شايد عبداللّه‏ افتح اين را شنيده حالا ادعاى امامت مى‏كند اين على ابن حمزه از علما است پناه بر خدا وكيل موسى ابن جعفر مثل اينكه وكيل امام صادق است امااين بعد موسى ابن جعفر متوقف شد متوقف هم به اين معنا نگفت كه موسى ابن جعفر كسى را تعيين نكرد، حضرت رضا را عقب زد مفسرين درباره‏اش مى‏گويند براى يازده هزار دينار خدا نخواهد پول جلو بيايد خيلى مردمى خواهد تا نباشد دعا كنيد خدا از اينجور امتحانها جلو نيايد برايتان تا نباشد ممكن است انسان بگويد نه دنيا يك طرف امام صادق عليه‏السلام يك طرف مسلم است دينارها را رها مى‏كنم امام صادق را مى‏گيرم اما يك دفعه امتحان بيايد جلو وقتى امتحان آمد جلو مى‏بيند كه دنيا نه براى خاطر يك پول مختصرى پشت سر مرجع تقليد حرف مى‏زند حسابى اگر هم پايش بيفتد به قول مرحوم حاج شيخ تكوير هم مى‏كند كم‏كم هم خودش كافر مى‏شود اينها خيال نكنيدكه ما بهتر از آنها هستيم نه على ابن ابى حمزه بطاعنى راستى از بزرگان است به اندازه ايكه وكيل امام صادق عليه‏السلام است وكيل موسى ابن جعفر عليه‏السلام است در سهم امام گرفتن در رتق و فتق كارها عبداللّه‏ افتح اين پسر امام است جعفر كذاب پسر امام هادى نيست مگر مگر برادر امام حسن عسكرى عليه‏السلام نيست اينها را خيال مى‏كنيد چيزى سرشان نمى‏شد پسرامام هادى عالم‏تر بود ياما از نظر علم كلام علمى از علمى كدام يك از ما قوى‏تر هستيم پسر امام هادى عليه‏السلام در دستگاه خدمت امام هادى عليه‏السلام در دستگاه حكومت حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام اينها بزرگ شده اين مى‏داند كه فرزند امام عسكرى عليه‏السلام امام است مى‏داند به دنيا آمده مى‏داند كجا است لذا وقتى امام عسكرى مى‏ميرد ميان مردم مى‏نشيند براى اينكه خليفه گفته بنشين و ادعاى امامت مى‏كند بعد هم مى‏بيند با معجزه دو سه تا معجزه همان وقت از امام دوازدهم و يكى نماز خواندن امام دوازدهم و تصرف ولايى كرد و احدى نتوانست حرف بزند احدى نتوانست كار بكند با آن تصرف ولايى نماز خواند اين جعفر هم مى‏خواست نماز بخواند كه آقا نگذاشتند حالا همين آقا تحريك مى‏كند خليفه ناحق را اينكه برويد ايشان را بكشيد تحريك، نشان دادن، كجا بودن همه آنها مال جعفر كذا است شمشيرزنها مال ان خليفه ظاهرى است چه جور مى‏شود، مى‏شود يا نه تاريخ مى‏گويد مى‏شود خدانكند آدم يك صفت رذيلهاى بر ائ حكم فرما بشود ديگر تفاوت هم نمى‏كند لجاجت پسر نوح درست مى‏كند راستى پسر نوح پدرش را نمى‏شناخت پدرش مى‏گويد بيا در كشتى مى‏گويد ما مى‏رويم در كوه پدر جان در كوه فايده ندارد نه فايده دارد تو متوجه نمى‏شوى «فحال بينهما موج» چطور مى‏شود بعد هم حضرت نوح ناراحت مى‏شود خطاب مى‏شود «انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح» اين فاسق است اين فاجر است كه نمى‏شود پيغمبر باشد ما سلب پسريت مى‏كنيم از نظر ظاهر كهاين ديگر روحانى نيست خوب خدا نكند آدم لج كند قرآن راجع به هابيل وقابيل همين را مى‏گويد قابيل مى‏دانست كه هر دو قربانى كردند از يكى از آنها پذيرفته شد از يك كدام پذيرفته نشد به جاى اينكه با خدا بجنگد نمى‏توانست با خدا بجنگد به برادرش مى‏گفت مى‏كشم تو را اگر خدا هم بود به خدا مى‏گفت مى‏كشمت فرق نمى‏كند ديگر خدا نبود دسترسى به خدا نداشت به برادرش گفت مى‏كشمت برادر با تسلط بر اعصاب عزيزم برادرم «انّما يتقبل اللّه‏ من المتقين» تقوا داشته باش ازتو هم قبول مى‏شود تو فاسق و فتجر هستى و خدا هم فاسق و فاجر را دوست ندارد گفت مى‏كشمت بالاخره حسادت و لجاجت برادرش را كشت آن هم برادر پسر پيغمبر آنهم برادر بى گناه آن هم مى‏دانست ظلم دارد مى‏كند مى‏دانست اين مظلوم است و همين جور بيا جلو در هر فردى در هر دستى كه مطالعه مى‏كنيم مى‏بينيم كه يك صفت رذيله آنجا حكم فرما است و آن صفت رذيله يا رياست طلبى است يا پول دوستى است يا لجاجت است يا حسادت است يا امثال اينها نمى‏گذارد يعنى آن صفت رذيله نمى‏گذارد آدم عاقبت به خير بشود، نمى‏شود اول ممكن است در حالت عادى كارى نداشته باشد در حالت متعارف هيچ كار نداشته باشد اما وقتى طغيانى شود يك وضع استثناى بيايد جلو ديگر مى‏زند زير پل همه چيز حتى مى‏رسد به اينجا خوب ديروز در فقه بود يا اصول مى‏گفتم كه مرحوم محدث قمى از ابوحنيفه، ابوحنيفه شاگرد امام صادق عليه‏السلام است راستى هم اقرار مى‏كند ما رأيته افقه از امام صادق عليه‏السلام شاگرد امام است واقعيت‏هاى امام را مى‏بيند اما ناگهان در مقابل امام صادق عليه‏السلام دكان باز مى‏كند آنهم دكان اينجورى كه منصور دوانيقى به او مى‏گويد كه عليه امام صادق عليه‏السلام كار كن من هم تأيد مى‏كنم درس پولى درست مى‏كند هر درس يك دينار مى‏داد جمع شدند اينها مى‏رفتند درس ابوحنيفه امام صادق عليه‏السلام را نمى‏شناختند اما يك دينار بعد هم به زور هر كه هم مى‏خواهد درس امام صادق عليه‏السلام برود بايديك دينار بدهد بعضى‏ها مى‏رفتند كار مى‏كردند سه چهار روز تا يك روز بتوانند درس امام صادق عليه‏السلام بروند يك دينار مى‏دادند بعضى‏ها همان هم نه درس شلوغ مى‏شد پناه بر خدا چه جور مى‏شد آنوقت ابوحنيفه مى‏گويد من باشاگردهايم يعنى شاگردها مى‏دانند ابوحنيفه مى‏داند مى‏گويد من هفتصد فتوا عليه پيغمبر دادم اگر پيغمبر بودند به من مى‏گفتند بارك اللّه‏ چه خوب من اشتباه كردم اينها را راستى ابوحنيفه اينقدر احمق است نه خدا نكند يك كسى اينقدر مؤيد بهه باطل بشود يعنى امتحان بيايد جلو به اين بگويند رياست را رها كن به او بگويند يا دين يا رياست به او بگويند يا دين يا پول خيلى مرد مى‏خواهد چه بايد كرد دو كار يك بايد صفات رذيله خود را رفع كنيم مشكل هم هست در سر حد محال است كه انسان بتواند صفت رذيله را ريشه كن بكند خيلى مشكل است كار مى‏خواهدو آنهم كار شبانه روز به قول حضرت امام چهل سال خون جگر مى‏خواهد تا ريشه تكبر ريشه حسادت را بكنيم دو علاوه بر كار، خودمان را بسپاريم به خدا بسپاريم به امام زمان دست ولايت روى سر ما باشد اين هم خيلى كار مى‏خواهد اين هم به اين آسانى نمى‏شود اين جمله«الهم جهل امرنا عاقبة خيرا» را خيلى بخوانيد يك دفعه خداى نكرده آدم يك محروميتهاى عجيبى تو اين دنيا ببيند محروميت طلبه‏گى خوب طلبه يعنى محروميت اما يك دفعه يك رياستى يك پولى يك فرصتى جلو بيايد انسان پا مى‏گذارد روى خدا و روى امام زمان و اين خيلى كار مى‏خواهد تمسك به ولايتش تمسك به خدايش هم كار مشكلى است براى اينكه قرآن مى‏گويد تقوا مى‏خواهد «ومن يتق اللّه‏ يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على اللّه‏ فهو حسبه»[1] تقوا مى‏خواهد تقواى ملكه‏اى در توسلش هم تقوا مى‏خواهد «يا ايّها الّذين امنوا اتّوا اللّه‏ وابتغوا اليه الوسيله» تقواى ملكه‏اى تا اينكه وسيله ما امام زمان (عج) كار فرما باشد كار گر باشد خيال نكنيد ما اين آيات را مى‏خوانيم و رد مى‏شويم اما حالا چه جور سقيفه بنى ساعده جلو آمد با دو ماه فاصله اينها چيزى نيست شيعه بگويد يا مشكوك باشد با دو ماه فاصله غدير خم تا سقيفه بنى ساعده دو ماه فاصله يك جلسه صدو بيست هزار نفر همين مسلمان‏ها همين كسانيكه سقيفه بنى ساعده را بنا كردند خواص و عوام سه روز همين‏ها توى وسط بيابان نشستند و انتخاب كردند بيعت كه نبود بيعت كهما توى اسلام نداريم آنكه هست خدا آنكه هست پيغمبر «من كنت مولا فهذا على مولا» سه روز هم تأكيد براى اينكه همه دست بدهند خود سنى‏ها ابن ابى الحديد معتزلى و خيلى‏ها بخٍ بخٍ لك يا اميرالمومنين كى گفته اول كسى كه گفته عمر خود همين خواص همه ديگران اطرافيان پيغمبر اكرم همه، اول اينها بعد هم مردم، جنازه هنوز روى خاك است «ارتدناس بعدالرسول اللّه‏ الى الصلوة» اين ارتد به معناى كفر كه نيست به معناى ارتداد از ولايت است همه اينها، يك دسته خواص كارگردان يك دسته عوام بى تفاوت سقيفه بنى ساعده درست مى‏كند بى تفاوت‏ها نمى‏دانستند كه نا حق است باطل است بايد با تفاوت باشند چرا خيلى بهتر از ما بودند هشتاد و چهار جنگ را پشت سر گذاشته بودند اينها هشتاد و چهار جنگ بانبود امكانات پشت سر گذاشته بودند اما وقتى خواص رفتند روى باطل عوام هم به دنبالش زير پرچم سقيفه بنى ساعده اينجا سينه زدند خواص هم گفتند على نا على پيغمبر نا پيغمبر الان حسابى دانشگاه الازهر بهترين دليلى كه پيدا كرده براى سقيفه بنى ساعده اينها چند دليل پيدا كردند حالا روشنفكرى مى‏گويد «الحكم لمن غلب»بله پيغمبر گفته بعد هم يك حكم من غلب پيدا شد ابوبكر آمد روى كار و «الحكم لمن غلب» اولى‏ها مى‏گفتند اجماع ابن ابى الحديد مى‏گويد با پنج نفر كه نمى‏شود اجماع درست كرد يك قدرى آمدند جلوتر گفتند پيغمبر اشتباه كرده و پيغمبر اشتباه زياد مى‏كند مثل ابو حنيفه حالا مى‏گويند «الحكم لمن غلب» راستى دانشگاهه الازهر نمى‏داند عمر باطل است خيلى خرفتى مى‏خواهد خيلى كودنى ذهن مى‏خواهد، نه مى‏داند پس چى است خدا نكند كه يك شهرت عوامانه يا خواصانه‏اى پيدا بشود آدم مب تواند بر خلاف آب شنا بكند نهپس بايد چه كار كرد يك خود سازى كنيد و از كارهاى كه من جمله ما طلبه‏ها نداريم همين خود سازى است قانون مراقبه مى‏خواهد جلسات دينى اخلاقى مى‏خواهد خودش بنشيند بگويد بشنود و بالاخره مرتب مبارزه، مبارزه تا كم‏كم تا بتواند يكك صفت رذيله را از بين ببرد هيچ كدام نمى‏كنيم دو توسل بخواهيد اين زيارت جامعه خوب زيارتى است تقاضا دارم اين صبحگاهى‏تان باشد سرباز امام زمان يك صبحگاهى مى‏خواهد اين صبحگاهى خوب صبگاهى است همه اسرار شيعه در اين زيارت هست علامه مجلسى مى‏گويند امام زمان (عج) خواندم فرمودند «هذه نعم الزياره» چه زيارت خوبى است و راستى زيارت خوبى است و بخوانيد براى همين كه آقا امام زمان (عج) يك آن دست عنايتروى سرم نباشد ناگهان عمر و ابى بكردرست مى‏شود آقا امام زمان من لعن ابى‏بكر و عمر مى‏كنم اما نكند يك دفعه «اخرته عند على ذلك» شامل حال خودم بشود هى ميتب بسوزيد و بسازيد با امام زمان(عج) صحبت كنيد، بسوزيدو نسازيد در اين جاها عشق سوختن است بسوزيد اما نه اينكه بسازيد نه نسازيدتضرع زارى، كار مشكل است آقا باقر بهبهانى مى‏گويد اى كاش طلبه نشده بودم در حاليكه آقا باقر خيلى كار براى اسلام كرده است همين آقا باقر بهبهانى از مراجع بزرگ بود ديد كه بهبهان وضع دينى‏اش خوب نيست آمد يك مدتى اينجا آخوند شد امام جماعت منبرى منبر مى‏رفت آن هم در بهبهان در آخر كار هم خيلى حوصله‏اش سر رفته بود مى‏گفت من و شما با هم بازى مى‏كرديم حالا شما زير بار من برويد معلوم است نمى‏رويد ديد نمى‏شود يك مدت آمد همان كرمانشاه يك مرجع تقليد از مراجع بزرگ آنجا منبر مى‏رفت مسجد مى‏رفت نشد يعنى آنجور كه مى‏خواست نشد يك مدتهم آمد اصفهان خودمان آقا باقر بهبهانى يك مدت هم اصفهان بوده مسجد داشته منبر مى‏رفته كه يك دفعه همين آقا باقر بهبهانى گفت مردم خوب وقتى است امام زمان بيايد مى‏ترسم نتوانيد تحمل بكنيد هُو كردند خيلى هم بد هُو كردند بالاخره يك مدتى هم اصفهان بود بعد ديد آنكه مى‏خواهد نمى‏شود بهتر از اين نمى‏شود رفت كربلا قضيه صاحب حدائق آمد جلو اخبارى گرى عالم را گرفته بود و ايشان آقا باقر بهبهانى اصول گراى را اخبار گرى را بالاخره الان الان ما اگر اصول و فقه داريم مرهون آقا باقر بهبهانى است و كار مى‏خواهد زحمت مى‏خواهد پا گذاشتن روى نفس مى‏خواهد. خدايا به حق اوليايت توفيق خود سازى، صميميت، صداقت توفيق اهميت به روحانيت اجر اين روحانيت را داشتن خدايا به همه ما عنايت بفرما.

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 

 

 

[1] ـ سوره طلاق، آيه 2.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group