شماره درس: 216
تاريخ درس: ۱۳۸۲/۵/۱۵
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره غيبت بود و يك مقدارى دربارهاش صحبت كردم و همه ما خيلى بايد مواظب اين گناه بزرگ باشيم ومتأسفانه در ميان مردم زياد است چند تا مسئله باقى ماند كه امروز بايد راجع به آن چند تا مسئله صحبت كنم مسئله اول كه يك مقدار در جلسه قبل صحبت كردم اينكه بزرگان، علماى علم اخلاق در باب غيبت يك استثناهائى آوردند و به عبارت ديگر غيبت جايز و از مرحوم نراقى هم در جامع السعادات مخصوصا در معراج السعاده سيزده مورد استثنا در غيبت حرف اولى كه بايد به آن توجه داشته باشيم ما غيبت حلال نداريم ولى غيبت جايز داريم لذا قرآن آنجايى كه غيبت را تجويز مىكند كلمه سوء را به كار مىبرد «لا يحب اللّه الجهر بالسوء من القول الا من ظلم» [1] غيبت كه يك سوء است سوء قولى اين نبايد باشد امّا مظلوم مىتواند داد بزند يعنى مىتواند اين سوء را استعمال بكند كه مىگفتم نظير اكل در مخمصه است كه اين ميته است حرام است ميكروب دارد، ضررها دارد امّا به قاعده اهم ومهم بايد اين ميته را بخورد گاهى واجب هم مىشود ميته را بخورد در باب غيبت هم بايد اينجورها بگوئيم غيبت هيچ كجا حلال نيست نمىشود كه يك چيز مفسده داشته باشد مفسده ذاتى و ما بگوئيم حلال است لذا اين سيزده مورد استثناء منقطع است استثناء متصل نيست بله قانون اهم و مهم گاهى مىآيد اهم مهم را از تنجز مىاندازد و اين قانون اهم و مهم نه در باب غيبت در همه جا هست و اين قانون اهم و مهم سيال است از اول فقه تا آخر فقه و من جمله در باب غيبت از اين جهت آن سيزده مورد مرحوم نراقى در جامع السعادات در معراج السعادة آن سيزده مورد بر مىگردد به يك مورد يك قاعده كلى و آن اين است اگر يك چيزى جلو آمد كه بتواند حرمت را از تنجز بيندازد آنجا غيبت جايز است كه اين خيلى مهم هم هست براى اينكه تشخيص انسان بدهد ولو غيبت است مثل اكل در مخمصه است و اين گفتن از آن غيبت است خيلى مشكل است مخصوصا اينكه شيطان نفس اماره آن انقلت قلتهاى طلبهگى اينها معمولاً كار مىكند و قانون اهم و مهم درست مىكند ولى ما بايد با عصاى احتياط راه برويم «حرام بين، حلال ٌ بين، شبهاتٌ بين ذلك و من ارتكب الشبهات وقع فى المحرمات من حيث لا يعلم» كه معمولاً بزرگان نظير حضرت امام اين روايت را اينجور معنا مىكنند كه مواظب باش وارد شبهات نشوى براى اينكه آن شبهات موجب مىشود نفس جرى بشود وقتى نفس جرى شد ديگر غيبت مىكند آن حرام را بجا مىآورد در حاليكه مىداند هم حرام است شيطان از كم شروع مىكند امّا يك وقت «وقع فى المحرمات من حيث فى ما لا يعلم و من ترك الشبهات نجى من المحرمات» نفس قوى مىشود «و من ارتكب الشبهات وقع فى المحرمات من حيث لا يعلم» «من حيث لا يعلم» يعنى يك دفعه مىبيند نفس مهارش را از دست رفته است و مهارش آمده دست شيطان و مىبردش آنجا كه خاطر خواه اوست اين مسئله اول لذا اگر يادتان باشد مرحوم شيخ انصارى «رضوان اللّه تعالى عليه» در مكاسب محرمه ديگران در اين باره خيلى صحبت كردند امّا اگر بخواهيم يك خلاصهگرى بكنيم اين است كه عرض كردم غيبت حلال نداريم غيبت جايز داريم آنجا كه يك امر اهمى جلو بيايد كه آن امر اهم بايد به جا آورده بشود لازمهاش اين است كه آن امر مهم كه غيبت باشد از تنجز افتاد، مىشود غيبت جايز و من از همه شما تقاضا دارم از همه شما يك دفعه شما را در چاه نيندازد چون خيلىها در چاه مىافتند از همين راهها اين راه توجيه گرىها يك مقدار قبلاً در اين باره صحبت كردم تقاضا دارم به اين مسئله كه فوق العاده مهم است اهميت بدهيد حالا آنجا كه نمىدانيم جايز است يا نيست نگوئيم چه اشكالى پيدا مىكند جلوى زبانمان را بگيريم چه اشكالى پيدا مىشود و اين غيبت چيز بدى است آنكه سابقا هم گفتم از امام حسين عليهالسلام و امام سجاد عليهالسلام هر دو در تحف العقول از هر دو نقل مىكند «الغيبة ادام كلاب اهل النار» نان خورش سگهاى جهنم غيبت است يا آن معناى دقيقى كه از حضرت امام نقل كردم و اگر ما براى حرمت غيبت هيچ چيز نداشتيم جز اين دو تا روايت از پدر و پسر، بس بود آنجاها كه نمىدانيم غيبت است يا نه غيبت كه هست نمىدانيم جايز است يا نه غيبت را نكنيم. مطلب دوم كه از اين مطلب هم مهمتر است شنيدن غيبت است و اين شنيدن غيبت مثل گفتن غيبت است روايت داريم مثل هم است و اتفاق فقهاست مثل هم است و خيال نكنيد غيبت كردن حرام است غيبت شنيدن هم حرام است و مخصوصا اينكه يك چيزى در غيبت كردن نيست در غيبت شنيدن هست و آن دفاع است وقتى كه غيبت را شنيدى بايد دفاع كنى بايد نهى از منكر بكنيد دفاع از عرض مردم مثل دفاع از جان مردم است از ناموس مردم است چنانچه وقتى غيبت را شنيديم بايد نهى از منكر بكنيم علاوه بر اين روايت داريم علاوه بر اينكه روايت داريم گفتن و شنيدن ندارد مثل هم است علاوه بر اين اين دو تا مطلبى كه عرض كردم هست در مسئله وقتى كسى غيبت كرد ما بايد دفاع بكنيم اين واجب مىشود ما بايد نهى از منكر بكنيم اين واجب سوم مىشود و نگذريد از اينها بعضى اوقات انسان يك خذلان جلوى آن مىآيد به طور ناخودآگاه و اين خذلان از كجا سرچشمه مىگيرد نمىداند هر چه فكر مىكند نمىداند ناگهان مىبيند در يك مجلسى كه عرض مردم آبروى مردم در مخاطره واقع شد و اين ساكت ماند و اين رودر بايستى خيلى چيز بدى است انصافا اين حياى شيطانى خوب رو دربايستى مىكند ديگر يك رو در بايستى يك دفعه هم مىبينى هم غيبت كرده بايد دفاع كند نكرده است بايد نهى از منكر مىكرده نكرده و يك خذلان حسابى برايش جلو مىآيد براى يك رو در بايستى خيلى هم مشكل است و انسان نمىداند چه بكند توجيه مىكند بگويد نكن بگويد بكن پا شود پا نشود خيلى كار مشكل است كه در گوش دادن غيبت كار مشكلى است اين قدر در غيبت كردن نيست مىتواند جلوى زبانش را بگيرد و معمولاً ما طلبهها اين دفاع از حق مردم نهى از منكر راجع به گناه مردم شنيدن غيبت اعانت به اسم همه پيش ما فراموش شده است پيش همه فراموش شده است امّا پيش طلبهها فراموش شده است بايد حسابى دفاع بكنيم راستى اگر دفاع كنيم غيبت از ميدان در مىرود سر جايش مىنشيند ديگر اگر راستى نهى از منكر كنيم خيلى كارها مىشود كرد اين فسادهاى اخلاقى كه الان جامعه را گرفته است خيلى بد وضعى است انصافا و روز به روز بدتر مىشود اين دخترها كه بايد بگويم اراذل و اوباش در شهوت ولو اينكه دانشگاهى از خانواده اصيل است امّا حالا راستى اين لچك مىرود كنار اين آستين هى كوتاه مىشود اين سينه هى باز مىشود حالا چيزى كه تازه پيدا شده در اصفهان هم پيدا شده يك تفنگ براى نابودى اسلام بر روى دوشش است يعنى آلت موسيقى روى دوشش است و افتخار هم مىكند و اسمش را هم يك چيزى غريب عجيبى مىگذارد و اين گفتند در تهران كم بوده حالا در اصفهان زياد شده همه مقصر هستيم يعنى يك آدم رذلى يك آدم نانجيبى تفنگ عليه جمهورى اسلامى به دوشش در خيابانها برود هيچ كس هم چيزى نگويد راستى اگر جلو مىگرفتيم به اينجا نمىرسيد و نمىكنيم مسئولين تقصير دارند بسيج تقصير دارد دادگاه تقصير دارد از همه مهمتر ما طلبهها تقصير داريم اين بازاريها خيلى تقصير دارند اين دكان دارها خيلى تقصير دارند چرا اين دكان دارها اين قدر زحمت مىكشند اين دخترش اين پسرش اين قدر بد مىشود وقتى اين جور خريد و فروش بكند بدهد دختر بخورد همين مىشود كه شما مىبينيد و على كل حال ما طلبهها تو رو دربايستى گير مىكنيم پيش ما غيبت مىكنند و هيچ چيزمان نمىشود در حالى كه بايد دفاع بكنيم جدا مسلمان است عرض او مثل ناموس اوست هر دو از جان از مهمتر است براى اين كه حاضر است جانش را بدهد ولى آبرويش را حاضر نيست بدهد ناموسش را حاضر نيست بدهد نكن چرا غيبت كردى و على كل حال اين مطلب خيلى مهم است خيلى و متأسفانه راجع به گوش دادن غيبت حالا ممكن است خودمان غيبت نكنيم امّا راجع به گوش دادن غيبت بايد دفاع بكنيم نمىكنيم، اين هم مطلب دوم كه مطلب خيلى مهم است و بايد به آن خيلى اهميت بدهيم. مطلب سوم كه خيلى هم مهم است اين غيبت از كجا سرچشمه مىگيرد چرا ماغيبت مىكنيم يك مقدار بررسى بكنيم مىبينيم كه حسود هستيم بدترين رذايل را يك مقدار بررسى كنيم مىبينيم كه خود بين هستيم نمىتوانيم ديگرى را بالاتر از خود ببينيم يك مقدار بررسى كنيم مىبينيم كه ديگران را مىخواهيم خراب كنيم براى اين كه خودمان آباد شويم خيلى اين رذائل بالا است بر مىگرديم به اينكه «قل كل يعمل على شاكلته» از كوزه برون طراوت آنچه در اوست بايد برويم دنبال خود سازى بايد حسادت را كنترل كرد نمىشود ما بگوئيم ريشهكن كرد چهل سال شبانه روز خون جگر مىخواهد انسان بتواند صفت رذيلهاى را از بين ببرد امّا لااقل كنترل حسادت گل نكند اينكه ديگر بايد باشد اين منيت و خوديت كه كار مىكند به آنجا خيال نكنيد كه قرآن نقل مىكند الشيطان ما اين جور نيستيم كار مىرسد به آنجا كه خوديت و منيت در مقابل خدا مىايستد بعد هم مغالطه مىكنند پروردگار عالم به او مىگويد چرا سجده نكردى مىگويد من بهتر از آن هستم چون آن از خاك است من از آتش از بس استدلال خرافى است خدا جواب اين را نمىدهد براى اينكه خدا نگفته بود به جسمش سجده كن «و اذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» گفت به روح من از بس بالا است به طور تشريفات روحى به اين سجده كن اين احمق مغالطه كرد شايد هم مىدانست اين قدر هم معلوم نيست احمق باشد خيلى ملا است اين بازى در آورد خوب حالا همين مقدار بس است نه چندين جا تشر زد به خدا و قرآن هر چند جا را نقل مىكند معلوم مىشود خيلى مهم است كه قرآن هر چند جا را نقل مىكند خدا بهره كافى از آنها مىگيرم گمراهشان مىكنم به آمال و آرزوهايش مىاندازم خدا از طرف چپ مىآيم از جلو مىآيم از راست مىآيم «و لا تجد اكثر هم شاكرين» خدا به عزت و جلالت همه آنها را نابود مىكنم مگر مخلص را، اينها تشر به خدا است ديگر چرا شيطان اين جورى شد واى به منيت اين بت، بت درون خوديت كه مترتب مىشود به آن تكبر، رياست طلبى، جاهطلبى و اينها هم چيزى نيست كه ما به همين زوديها بتوانيم از بينش ببريم «آخر ما يخرج عن قلوب صديق حب الجاه» خيلى روايت عجيب است يعنى ممكن است انسان متقى باشد مراتب تقوا را طى كرده باشد امّا هنوز ريشههاى تكبر و جاهطلبى و منيت در سر او باشد حالا چرا اين قدر اصرار مىكنى يازده تا قسم بعد از يازده تا قسم «قد افلح من زكها و قد خاب من دسها» براى اينكه اگر ريشهها باشد غيبت مىكند، تهمت مىزند، شايعه پراكنى مىكند لذا غيبت با اين گناهش از كجاسرچشمه مىگيرد از صفت رذيله تا اين صفت رذيله را رفع نكنيم نمىتوانيم جلوى غيبت كردن را بگيريم چه آن كسى كه غيبت مىكند چه براى آن كسى كه غيبت مىشنود و متأسفانه اين مسئله خودسازى هم هميشه كم بوده است در ميان ما طلبهها كم بوده است راستى شما در بيست و چهار ساعت براى خودسازى كار كنيد در صدد كنترلش، در صدد رفعش خيال نمىكنم در اين مجلس همچين چيزى باشد در حاليكه به اين زوديها صفت رذيله رفع بشود ديگر نمىشود «قد افلح من زكها و قد خاب من دسها» اگر صفت رذيله باشد انسان را بدبخت مىكند خواب مىكند چه خوابى بى بهره و شقى مىكند چه بى بهره و شقاوتى اين هم مطلب سوم مطلب چهارم هم هست هفته آينده راجع به لمزه است «ويل لكل همزة لمزه» واى به كسى كه غيبت كند، واى به كسى كه زخم زبان بزند تعيير و سرزنش بدتر از غيبت است. خدايا به حق اوليائت قسمت مىدهيم توفيق خودسازى بتوانيم اين صفت رذيله را رفع بكنيم لااقل كنترل كنيم به همه مخصوصا ما طلبهها عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1]- سوره نساء آيه 148