شماره درس: 218
تاريخ درس: ۱۳۸۲/۵/۲۲
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
يكى از گناهانى كه خيلى بزرگ و گناه در سر حد كفر است اهانت به ديگران است زخم زبان به ديگران زدن سرزنش كردن و بالاخره شخصيت ديگران را ضربه زدن او را در ميان مردم كوچك كردن گناه خيلى بزرگ است در روايات صحيح سند من جمله آن روايت قرب نافله كه صحيح سند مرحوم كلينى در اصول كافى نقل مىكند «من اهان وليا فقد بارزنى بالمحاربه» كه امام صادق عليهالسلام مىفرمايند ولى در اينجا شيعيان ما است اگر كسى به شيعه اهانت بكند مثل اين است كه با خدا بجنگد اعلام جنگ هم نيست كه در باب ربا در قرآن آمده اينجا نه «فقد بارزنى بالمحاربه» جنگ با من و نمىشود اينها را ما سبك بشماريم از نظر وضعى هم در روايت سند صحيح داريم «من انب مؤمنا انبة اللّه فى الدنيا و الاخره» هر كه مومنى را كوچك كند در همين دنيا كوچك مىشود خدا او را كوچكش مىكند در آخرت هم خدااو را كوچك مىكند اين هم خيلى گناه بزرگ است در روز قيامت خدا كسى را افتضاح كند كوچكش كند يا در آخرت يا يك جورى فراهم شود شخصيت او ضرر بخورد به تجربه هم اثبات شده مرحوم كلينى رواياتى به اين مضمون نقل مىكند كه «من عيّر مؤمنا ولو فى معصيتة ابتلاه اللّه به» اگر كسى به يك مومن توهين كند سرزنش ولو در معصيتش بگويد مرده شورت را ببرند با اين چشم چرا نيت توهين كند سرزنش كند او را در ميان مردم كوچك كند اين روايت مىگويد كه همان معصيت به سر خودش خواهد آمد «من عير مؤمنا ولو فى معصيته ابتلاه اللّه به» به همان معصيت مبتلا مىشود به تجربه اثبات شده و بزرگان اخلاق گفتهاند از چيزهائى كه به تجربه اثبات شده آدمهاى بد زبان ضربه به شخصيتشان مىخورد آدمهاى بد زبان ولو از باب نهى از منكر باشد به همان معصيت مبتلا مىشود و نظير اين روايات زياد است زياد و اگر براى قضيه هيچ چيز نداشتيم جز اين سوره عبس بس بود ديگر بگوئيم گناه خيلى بزرگ است خيلى از اين مستكبرها خدمت پيامبر اكرم عليهمالسلام نشسته بودند ابن ام مكتوم كه كور بودكور لوسى هم بود سر زده وارد مىشدند در خانه حضرت زهرادر خانه پيغمبر اكرم در مجلس نشسته و حرف هم زياد مىزده در اينجا هم همين جور شد اين ابن ام مكتوم وارد شد و آمد در دل اين مستكبر نشست خوب به او برخورد ديگر رويش را ترش كرد اين مستكبر جمع و جور كرد خودش را همان وقت سوره عبس آمد «عبس و تولى ان جائه الاعمى و ما يدريك لعله يزكى او يذكر فتنفعه الذكرى» خيلى داغ است چرا به اين كور كه در روايات مىخوانيم اين در حالى كه مستكبر هم بود امّا جا خورد كه پيغمبر اكرم اول هم مىگويند پيغمبر اكرم عصبانى شدند فرمودند چرا اين جور كردى ترسيدى از غناى او به تو مالد ترسيدى از قناى او سرايت به او كند و هى گفت نه نه و حضرت فرمودند چرا همچين كردى اين توهين چه بود به اين كور كردى كه گفت يا رسول اللّه نصف مال خودم را مىدهم كفاره گناهم كه اين ابن ام مكتوم قبول نكرد گفت مىترسم متمول شوم و مثل اين بشوم از همه اينها بگذريم كه من دل مىخواهم شما اين جمله «ويل لكل همزة لمزه» در نظر مباركتان هميشه باشد ديگر اين شأن نزولى و نمىدانم اختلاف بين سنى و شيعه و امثال اينها هم نيست خيلى مسئله واضح و هويدا متشابه كه نيست واى به كسى كه غيبت كند واى به كسى كه سرزنش كند همزه يعنى تعيير كردن كسى پشت سر يعنى غيبت كردن لمزه يعنى لغزه در مقابلش كه قلنبه سلنبه به او بگويد توهين به او كندقرآن مىگويد واى به اين دو دسته كه اين دو دسته را كنار آن افرادى كه پول پرست هستند هر سه جهنم مىروند در جهنم براى آنها گذاشته مىشود مثل اينكه قل بزند در ديگ اين جورى قل مىزنند در جهنم و اين سوره همزه خيلى عذابش داغ است حالا عذابهاى بعديش هيچ چى اين ويل خوب اين ويل دو تا معنى دارد يك معنا اينكه واى به تو يعنى اينكه كارت خيلى خراب است يك معنا هم امام صادق عليهالسلام كردند كه منافات هم با هم ندارد ويل يك وادى است در جهنم و افرادى كه غيبت كنند كه زخم زبان بزنند در جهنمشان مىبرند سلولشان مىبرند در آن وادى غيبت كردن، زخم زبان زدن براى ما عادى شده لذا خيلى استيحاش نمىكند امّا راستى برود در قرآن برود در روايات مىبيند خيلى گناه بزرگى است خيلى. آيت اللّه حسن زاده آملى به من مىگفتند كه تابستان بود من آمل بودم و خانه كوچك بود بعد از ناهار من خوابيدم بچهها نمىگذاشتند بخوابم هى سر و صدا مىكردند من پا شدم بجاى اينكه به بچهها با تلطف با مهربانى بگويم كه نكنيد زنم را دعوايش كردم معلوم است كه دعواى آقاى حسن زاده آملى فحش كه نيست گفت كه چرا نمىگذاريد من بخوابم يك همچين چيزى آدم منزهى است مىگويد كه ديگر خوابم نبرد وقتى غضبم تمام شد ديگر خوابم نبرد كه چرا من زنم را دعوا كردم اين چه شد اين توهين چه بود اين پرخاشگرى چه بود مىگويد پاشدم رفتم شيرينى گرفتم و جشن گرفتيم و مرتب عذر خواهى مخصوصا از خانمم عذر خواهى مىكردم آشتى كرديم بالاخره از دلش بيرون كردم امّا باز هم دلم راضى نمىشد ديدم بايد بروم پيش استادم، استاد ايشان مرحوم آقاى الهى برادر استاد عزيز ما علامه طباطبائى آقاى الهى سوادش به اندازه آقاى طباطبائى نبود امّا خيلى بالا بود خيلى از نظر معنا خيلى بالا بود و آقاى حسن زاده آملى مىرفت تبريز اين طرف و آن طرف و خيلى زير نظر ايشان بود آقاى حسن زاده آملى مىگفت كه ديدم بايد بروم آنجا عتاب از آنجا شروع مىشود ماشين هم آن وقت سخت بود آمدم تهران از تهران هم بليط گرفتم براى تبريز و صبح رسيدم تبريز رفتم در خانه آقاى الهى ديدم منتظر من است در را باز كرد ديدم صبحانه را حتى سفره هم پهن كرده خوب نشستيم صحبت كرديم چيزى نگفت قبل از اينكه من به ايشان بگويم يك حرفى قبلاً به ايشان داشتم آن حرف را جلو كشيدم من به آقاى الهى گفته بودم به مرحوم آقاى قاضى كه مرده بود و مرحوم آقاى الهى تماس با نظير مرحوم قاضى داشت در عالم برزخ مىگويد من به آقاى الهى گفته بودم كه به آقاى قاضى بگو من پيشرفت ندارم يك نظر لطفى به من بكن يك دعائى يك دست عنايتى يك قدرى برويم جلو مىگويد من سر سفره من به آقاى الهى گفتم كه آقا اين عرض من را به آقاى قاضى گفتى فرمودند بله ديشب گفتم امّا ايشان گفتند آدمى كه زنش را دعوا بكند لياقت اين حرفها را ندارد از اين حرفها نبايد بزند ماها خيلى اهميت نمىدهيم هم ممكن است زنش را دعوا بكند فحشش بدهد براى شما كه نه ممكن است يكسال هم با او قهر و طهر خوب ما،ءاين جور هستيم امّا راستى قاضىها، الهىها، حسن زادهها، آملىها، اينها نيست اينها روى جزء جزئش حساب مىكنند به حسن زاده آملى مىگويند نمىتوانى ترقى بكنى چون زنت را دعوا مىكنى خيلى بايد ما مواظب باشيم بعضى اوقات اين زن آقايان موجه هم هست مىآيد پيش من صحبت مىكند راستى آدم مات است چرا اين جور آقا جسارت به زنش مىكند و على كل حال بايد خيلى مواظب باشيم نمىخواهم از اين حرفها خيلى بزنم شايد شنيده باشيد، ديده باشيد مرحوم آيت اللّه شهيد مطهرى خيلى علاقه داشت به آقاى حاج ميرزا على آقاى شيرازى اين نمونه در اصفهان كه اصفهانىها اجرش را نداشتند يك روضه خوان ايشان را حساب مىكردند ولى خيلى بالا بود انصافا مرحوم شهيد مطهرى خيلى مريد ايشان شده بود و مخصوصا در نهج البلاغه در تفسير نهج البلاغه خيلى مريد ايشان شده بود در اين كتابهاى كه از شهيد مطهرى است هر وقت فرصت باشد تعريف حاج ميرزا على را خيلى بالا مىكند آن وقت يك قضيهاى كه ايشان در كتابشان تكرار كرده من جمله در عدل الهى مىگويد كه يك روزى آقاى حاج ميرزا على آقا آمدند درس، نهج البلاغه امّا نمىتوانستند درس بگويند و مثل باران گريه مىكردند گفتند ديشب يك خواب ديدم شايد هم در خواب نبوده كشف بوده است يك خواب ديدم و نمىدانم چه كار بكنم و آن اين است كه خواب ديدم مردم خواستند من را توى قبر بگذارند يك سگ سفيدى آمد مىخواست با من بيايد توى قبر من حاج ميرزا على آقا گفته بودند كه من درك مىكردم كه اين سگ آن اخلاقهاى بد من است آن تشرها، بد اخلاقىها، حاج ميرزا على آقا فحش كه نمىداد امّا گاهى عصبانى مىشد به شاگردشان به يك كسى پر خواشگرى مىكرد اين براى من هم اتفاق افتاده براى حاج ميرزا على بود ديگر، مىگفت كه درك كردم كه اين سگ آن تشرهاى من همان بد اخلاقىهاى من با مردم، با زنم توى خانه با مردم و رفقا توى مدرسه مرحوم حاج ميرزا على آقا گفته بودند كه خيلى ناراحت شدم يادم آمد روضه خوان هستم لذا توسل پيدا كردم به حسين عليهالسلام آقا آمدند سگ را جدا كردند من را گذاشتند توى قبر و روى قبر را پوشاندند نگذريد از اينها قرآن است اينها روايت است اينها حرفهاى اهل دل است و بالاخره اينها يك واقعيت است و ما توى خانه داريم و اين هم يك نفاق است با مريدها كم داريم تسلط بر اعصاب در مقابل مريدها خيلى بالا است امّا تسلط اعصاب راجع به زير دستها توى خانه راجع به بچهها راحع به زن (اگر از زنمان نترسيم) با رفقا راستى هيچ فكر كرديد اين مباحثههاى ما با اين انقلت قلتها به كجا مىرسد چه جور مىشود استاد بزرگوار ما حضرت آيت اللّه بروجردى خيلى بالا بود انصافا خيلى از نظر علم خيلى بالا بود اين هفت هشت سال درسى كه من خدمت ايشان بودم راستى وقتى كه وارد مىشد، خوب وارد مىشد و مىديديم يك دريا به تلاطم در آمده است از نظر تقوا هم خيلى بالا بود ايشان عصبانى نمىشد توى درس و اگر حرف خيلى نامربوط بود با يك شوخى با يك مزاحى با يك سكوتى از قضيه مىگذشتند و ايشان نذر كرده بودند اگر يك توهين توى درس به يك طلبه بكند يك ماه روزه بگيرند و اينها خيلى بايد ما رويش فكر كنيم معمولاً تسلط بر اعصاب نيست فعلاً و اين خيلى مصيبت درست كرده اين ضعف عصب كه يك مرض عمومى شده مخصوصا در ميان كسانى كه زندگى برايشان سخت است مثل ماها در مضيقه هستيم در مضيقه خانه در مضيقه خرج و مخارج در مضيقه عزوبت آن وقت به طور ناخود آگاه تلافى اش را مىخواهيم در بياوريم و اين هم عقده است توى سر زنش در مىآورد با بچهها مىجنگد و بايد بدانيم اين ضعف عصب ها اين تسلط بر اعصاب نداشتنها كه همه داريم خيلى خطرناك است خيلى و اين كه انسان مىبيند كه بعضىها خيلى جدى هستند در حالى كه در مضيقه شديدى هستند عمده اين است كه راستى هضم كردند «ويل لكل همزة لمزه» هضم كرده است يابيده است از عقلش رفته در دل رسوخ در دل كرده عمق جانش نقش بسته شده «ويل لكل همزة لمزه» اگر دنيا اين طرف و آن طرف بشود اين ناراحت نيست و حالا آنكه به جا امّا بزرگان سراغ داريم اين جورى پيغمبر اكرم ايستاده بودند باهم حرف مىزدند يك احمقى رسيد و گفت يا رسول اللّه مىآى زنت را با شتر من عوض كنى حضرت فرمودند نه تمام شد بعد هم به عايشه گفتند اين رئيس قوم هم هست اين قضيه مالك اشتر را ممكن است روى منبر براى مريدهاتان گفته باشيد مالك اشتر مىگذشت يك آدم رذلى درب مغازهاش نشسته بود مىخواست آن همسايه هايش بخندند و آن گل را زد به عمامه مالك اشتر، مالك اشتر اصلاً بهش نگاه نكرد رفت بهش گفتند واى بر تو اين مالك اشتر است اين سر لشكر اميرالمومنين است حالا مىرود يك نظامى مىفرستد مىبرندت آنجا و بد بختت مىكند اين درب مغازه را بست دنبال مالك اين و آن طرف بالاخره مالك اشتر كجا رفت توى مسجد رفت ديد مالك اشتر دارد نماز مىخواند نمازش تمام شدافتاد روى دست و پا گفت آقا غلط كردم اشتباه كردم فرمودند تو كى هستى گفتند همان كه به شما جسارت كرد فرمودند كه من كه تو را نمىشناسم امّا وقتى كه آن كار را كردى ديدم خيلى گناه بزرگى است آمدم مسجد نماز بخوانم بعد نماز دعا كنم خدا از گناه تو در بگذرد براى اين آمده بودم مسجد براى اين نماز خواندم نمىخواهيم اين جورى امّا نمىشود هم ما با اين ضعف عصبها با اين اراذل و اوباش بازى توى خانه و بالاخره با اين پرخاشگريها نمىشود و بايد برايش فكرى بكنيم راستى اگر از عالم برزخ ما مىترسيم بايد فكر بكنيم، يكى از علماى بزرگ ايشان را خوابش را ديدند گفت وضعم خيلى خوب است وقتى كه من را در قبر گذاشتند يك باغى پيدا شد رفتم توى آن باغ و توى آن باغ هستم و حورالعين و كلفتى، نوكرى، جريانى و خيلى خوب است امّا صبح به صبح يك آقا عقرب كلهاش پيدا مىشود مىآيد يك نيشى به شصت پاى من مىزند من بايد هى بسوزم و بسازم مخصوصا با آن انتظار اين مخصوصا را من مىگويم با آن انتظار كه اين فردا مىآيد ديگر بدتر از آن درد مىشود تا دو دفعه بيايد سر و كلهاش پيدا بشود گفتند چرا؟ گفت براى اينكه جسارت كردم به يك طلبه بيجا توبه نكردم بيجهت كم گرفتم آن جسارت يك عقرب شده بايد بكشمش نكشتمش «يبدل اللّه سيّئاتهم حسنات» قرآن مىگويد بايد با توبه بكشيم اين را اين را نكشتم حالا هست و به جان من افتاده سر و كلهاش همين طور پيدا مىشود نگذريد از اينها خدا رحمت كند يكى از علماى علم اخلاق ما مثل باران گريه مىكرد مىگفت احتمالش هم بس است كه ما آدم بشويم راستى هم همين جور است احتمالش هم بس است اين كه زبامان كليد داشته باشد مواظب زبانمان باشيم انصافا ما خيلى توهين مىكنيم يك جملهاى آقاى جوادى دارند اين مردى كه خيلى بالا است من يك عمرى با آقاى جوادى هم مباحثه هم رزم هم بزم و يك غيبت از ايشان نديديم خيلى اهل دل است آقاى جوادى حالا اينجا مرادم است آقاى جوادى آملى مىگفتند من با پدرم رفتيم مشهد براى اينكه آنجا طلبه بشوم رفتم توى مدرسه سليمانيه نشستم با پدرم دم ايوان حدود يك ساعتى رفتم توى طلبهها ببينم چى است ديدم اين طلبهها زبانشان ول است راجع به مراجع توهين مىكنند ديدم نه مشهد جاى ماندن نيست همان فردا حركت كردم آمدم تهران كه ايشان چهار پنج سال تهران بودند آن هم زير نظر حاج شيخ محمد تقى عاملى و امثال اينها اين جمله آقاى جوادى كه مىگويد نه نمىشود مشهد ماند معلوم است مىشود آقاى جوادى همين جور مجانى كه آقاى جوادى نمىشود همين جور كه حسن زاده آملى نمىشود كار مىخواهد خون جگر مىخواهد اين جور چيزها مىخواهد تا كسى به جايى برسد و ما زبانمان ول است حتى رسيده به آنجا كه پشت سر مراجع هم حرف مىزنيم مخصوصا حالا كه نظام آمده جلو و زبان همه ول شده است و اين روزنامهها و اين وضع حرف زدنهاى توى مجالس و چه خبر و شروع مىكنند و امثال اينها اين وضعى كه الان جلو آمده است و نمىشود حرف اگر توهين بشود حضرت امام رضوان اللّه تعالى عليه خيلى زبانشان سفت بود خيلى، چهل سال من زير نظر ايشان بودم يك حرف بيجا من از ايشان نديدم زبان خيلى كنترل شده دست ايشان خيلى كنترل شده و اين زبان كنترل شده ايشان بعضى اوقات مىگفتند آقا پشت سر يك مرجع يك جمله مىگوئيد اين مىشود ذنب لا يغفر خطاب مىشود ذليل هستى هم در دنيا و هم در آخرت و راستى روايت هم داريم فرمايش حضرت امام را همين جورى ور ور كردن توى حجره توى مجلس با مردم حتى ور ور كردن روى منبر عليه نظام عليه مراجع عليه بزرگان اين به جائى مىرسد بله به جائى مىرسد به درك الى الاسفل «ان المنافقين فى الدرك الا سفل من النار» آنجا مىرسد من تقاضا دارم مواظب زبانها باشيد خيلى مشكل است خيلى امّا خيلى لازم است احترام بگذاريد به ديگران تا خدا احترام بگذارد به شما. خدايا به حق اهل بيت قسمت مىدهيم تسلط بر اعضا و جوارح تسلط بر دل مخصوصا تسلط بر زبان به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.