شماره درس: 229
تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۰/۲۴
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث هفته گذشته ما درباره مراء و جدال بود كه گناهش خيلى بزرگ است در روايات گناه را برده در سر حد كفر و چون اين مسئله، مسئله مهمى است مخصوصا براى ما طلبهها لذا توجه به مسئله ضرورى است مراء يعنى خود نمايى يعنى انسان بگويد من آن هستم كه حرف خودم را به كرسى نشاندهام اين را مىگويند مراء و جدال هم يعنى جنگ لفظ گاهى جنگ را با شمشير مىكنند گاهى با زبان آن جنگ با زبان را مىگويند جدال اين اصل در مراء و جدال است و ما بايد در حرفهايمان در گفتارمان در كردارمان خود نمايى نداشته باشيم بايد هم اكو مكو يعنى جنگ زبانى اين را اصلاً نداشته باشيم و در هفته گذشته مىگفتم اين امر عقلى است عقل ما مىگويد كه لازم نيست مراء لازم نيست جدال بايد نباشد اين با ادب انسانيت با ادب اسلاميت جور نمىآيد به اندازهاى كه در كفارات حج برايش كفاره تعيين شده است و اين مراء و جدال بايد نباشد اين قاعده كلى على سبيل قضاياى مهمله است و راستى بعضى از بزرگان هم مقيد بودند كه اين مراء و جدال هم در كلماتشان نباشد من مجالس خصوصى از حضرت امام (رضوان اللّه تعالى عليه) خيلى داشتم خيلى بودم و معمولاً اينكه مباحثه شروع مىشد گفتگوها شروع مىشد من زياد ديدم اما ياد ندارم ايشان خودشان را در دور انداخته باشد يكى او بگويد يكى او بگويد تو مباحثههاى كه معمولاً در مجالس ما داريم ما طلبهها اين است كه يك كسى مىگويد يكى اين مىگويد يكى او مىگويد حالا كه معمولاً مراء است كه بگوييد ما طلبهها ريا كار نيستيم ما طلبهها هم جدالمان براى اثبات حق است اما همين من مىديدم كه اگر كسى وارد مجلس بود و حضرت امام را نمىشناخت خيال مىكرد يك طلبه بى سوادى است توى طلبهها نشسته و گوش مىكند و ايشان مقيد بود اينكه خودش را توى دور نيندازند مقيد بودند و هيچ فراموش نمىكنم يك جلسهاى بود كه ده بيست نفر از شاگردهاى فاضل ايشان و ايشان راهم دعوت كرده بودند صاحب منزل ايشان رادعوت كرده بود ماها را دعوت كرده بود براى اينكه ايشان مىآيند آنوقت ايشان معمولاً ساكت بودند و در مجالس ساكت بودند يك كسى مىخواست ايشان را به حرف در بياورد يكى از فضلا، از ايشان يك مسئله نهج البلاغه پرسيد گفت كه آقا در نهج البلاغه هست اينكه اگر زمانه بد شد تو هم در كارها مواظب باش در روايت داد اگر ديگران گرگ شدند تو هم گرگ بشو گفت آقا اين معنايش چيست كه اگر زمانه بد شد تو هم بد باش تو هم گرگ باش ايشان براى اينكه مسئله رابخواند و اصلاً سالبه به انتفاع موضوع كند فرمودند كه اين جور مسائل را كه نمىشود در مقابل اصالة الصحه قرار داد اصالة الصحه فى فعل المسلم در قول مسلم اين مقدم بر همه اين چيزها است و زير زبانى خيلى شل و ول گفتند و كش هم ندادند نگذاشتند كش پيدا بكند نه خودشان كش دادند مسئله را و در مجالس يكى از خصوصيات حضرت امام اين بود كه صامت بودند براى اينكه نكند مراء و جدال جلو بيايد مجلس مجلس طلبهگى باشد يك كسى چيزى بگويد و ايشان هم توى دور بيفتند من مجالس با مراجع با ايشان ديدم مجالس بزرگان ديدم مجالسى عاميانه با ايشان ديدم و در همه اين مجالس ايشان چيزى كه بوى مراء و جدال بدهد درايشان نديدم چنانچه هفته گذشته مىگفتم كه استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى (رضوان اللّه تعالى عليه) من خيلى باايشان بودم و علاوه بر آن جلسات خصوصى هشت سال درس ايشان بودم و در اين مدت يك داد و فرياد يك مراء و مجادله كه ما طلبهها داريم ايشان نداشتد اگر هم كسى سؤال خيلى سؤال نارسى بود ايشان حرصش را مىخوردند اما حالا جسارتى بكنند توهينى بكنند مسلم نبود و اين دو استاد بزرگوار ما كه ما هر چيزى داريم از اينها است در اين مدت چهل سال من حضرت امام را در جلسات درسى در جلسات خصوصى و علامه طباطبايى را در جلسات درسى همين جورها بود هيچ فراموش نمىكنم جلسه آخر كه دو سه روز بعد آقاى طباطبايى از دنيا رفتند هفت هشت ده نفر از فضلاى خوب از شاگردهاى ايشان از مدرسين خوب رفتيم خدمت ايشان و آنجا بحث شروع شد و وضع حال ايشان هم خوب نبود اما ايشان وضعشان اينجور بود كه توى مجالس دو زانو مىنشستند و سر به زير بودند بخث شروع شد و اتفاقا بحث سياسى هم شروع شد و ايشان ساكت بودند من ديدم كه جلسه نمىخورد با حال ايشان به ايشان عرض كردم آقا ما مرخص بشويم شمايك نصيحتى به ما بكنيد تا ما مرخص بشويم و ايشان يك جمله فرمودند كه «فاذكرونى اذكركم» به ياد خدا باشيد تا دست عنايت خدا روى سر شما باشد خب تقريبا يك ساعت جلسه گفتار ايشان همين يك كلمه در حالى كه هر دوى آنها خوب مىتوانستند جلسه دارى بكنند جلسه را قبضه بكنند اصلاً جورى كه ديگران حرف نزنند ولى چون شبهه مراء و جدال بود پرهيز از اين شبهه مىكردند و نمىگفتند الا لازم گفتارشان، كردارشان، هفته گذشته مىگفتم خيال هم نكنيد كه اين كار، كار آسانى است مخصوصا براى ما طلبهها خيلى كار مشكل است در گفتارمان در نوشته هايمان در كردارمان در مجالس اينها بوى مراء نداشته باشد بوى جدال نداشته باشد خيلى مشكل است و يك جملهاى به شما عرض بكنم راستى بعضى اوقات يك جملاتى از بزرگان نقل مىكنند انسان خيلى تعجب مىكند راجع به مقدس اردبيلى و شيخ بهائى نقل مىكنند كه شيخ بهايى آمدند اصفهان و مبتلا شدند اصفهان اما خب مىدانيد خيلى كار كردند خيلى يكدفعه يك معاندى به حضرت امام مىگفت كه آقا اينها مثل شيخ بهائى علامه مجلسى آخوند دربارى بودند فرمودند نه اين جور نگو، بگو كه شاه عباسها اينها دربار شيخ بهائيها و دربار علامه مجلسىها بودند حرف خوبى است انصافا شيخ بهائى آمد اصفهان و خيلى كار كرد اما برايش هم خيلى مشكل بود براى اينكه نه رياست طلب بود از اين رياستها از اين شيخ الاسلاميها خيلى رنج مىبرد شيخ بهائى اما خب مىديد كه مىشود كار كرد خوب كار كرد شيخ بهائى، ميرداماد، محقق دوم براى تشييع خيلى كار كردند در زمان صفوى و از جمله علامه مجلسى اول و مخصوصا علامه مجلسى دوم اينها استخدام كردند دربار را استخدام كردند صفوى را حالا شيخ بهائى اصفهان بود مقدس اردبيلى آمده بود از نجف ديدن ايشان و در مجلسى ان قلت قلت شروع شد و مرحوم مقدس اردبيلى كوتاه آمد حسابى كوتاه آمد يكى دو تا مسئله گفته شد كوتاه آمد و جلسه كه تمام شد مرحوم مقدس اردبيلى فرمودند به شيخ بهائى يك قدرى قدم بزنيم شايد در همين ميدان امام بوده بعد دو تا كه با هم قدم مىزدند حسابى مقدس اردبيلى شيخ بهائى را مختم كرد كه اينجايش اشتباه است اينجايش اشتباه بود شيخ بهائى خيلى عالى گفت آقا چرا نفرموديد درمجلس فرمودند آخر ما بايد تو را بلندت بكنيم و اگر من در آنجا چيزى مىگفتم تو بلند نمىشدى بلكه ضرر بود و براى خاطر اين كه واجب است بر ما تو را ترويجت بكنيم تو را بلندت بكنيم صلاح در همين بود ساكت بمانم اما جواب اين مسايل را بايد بدهيم مباحثه كنيم لذا در جلسه عموم ساكت ماندم در جلسه خصوص اشتباهات را گفتم خيلى حرف است همه ما بايد چنين باشيم و اينها بعضى اوقات يك پاداشهاى خيلى بالاى هم دارد اسم صفوى را آوردم، همين شاه عباس يك پهلوانى داشت اين پهلوان خيلى به خودش نى نازيد يك مسابقه پهلوانى گذاشتند از خارج حالا نمىدانم از كجا يك پهلوان آمد با اين كشتى بگيرد و اين پهلوان كه آمده بود در كوچهها مىرفت ديد يك كسى حلوا قسمت مىكند يك پير زنى و مرتب مىگويد اين حلوا را بخوريد و به پسر من دعا كنيد گفت اين پسر تو كى، چى، گفت پسر من فردا مسابقه پهلوانى دارد و اگر اين زمين بخورد اين خيلى بد است و اين حلوا را بخوريد دعا كنيد پسر من زمين نخورد اين تصميم گرفت فردا پسر اين زمين نخورد و وقتى چسبيدند به هم اين پهلوان واقعى خورد زمين اين هم نشست روى سينهاش مردم هم برايش كف زدند آن وقت در تاريخ دارد اين پهلوان ديد يك حال بصيرتى پيدا كرد خيلى پردهها برايش عقب رفت و به خيلى جاها رسيد به تجربه اثبات شده راستى انسان اگر براى خدا كار بكند به خيلى جاها مىرسد خيلى جاها و من جمله همين مراء و جدال كه انسان راستى در مجالس كوتاه بيايد فايدهاى نداشته باشد كوتاه بيايد آنجا هم كه راستى فايده داشته باشد بايد جواب بدهد خوب در مجالس خصوصى مىشود اين كار را كرد مثل مقدس اردبيلى وما بايد از اينها ياد بگيريم بايد همه اين جور چيزها را داشته باشيم حتما بايد داشته باشيم حالا چيزى كه بايد توجه به آن داشته باشيم اين در همينها كه مىخواهيم حقى را ثابت كنيم باطلى را از بين ببريم راستى مىخواهيم مباحثه واقعى بكنيم كم پيدامى شود مراء نباشد يعنى خودنمايى خب اين خود نمايى يك نحو تكبر عملى است ديگر كم پيدا مىشود جدال نباشد يعنى اكو مكو يعنى حرفهاى زيادى خيلى كم پيدا مىشود، كم پيدا مىشود توهين در آن نباشد يعنى وقتى كه ما داريم مباحثه مىكنيم حالا يا توهين اگر بى ادب باشد توهين از نظر زبانى اگر هم باادب باشد توهين از نظر عمل عملاً او كوچك مىشود عملاً او توهين مىشود و ما اگر بخواهيم اين توهين را بكنيم اگر ما بخواهيم اين مراء را بكنيم بايد از باب اهم و مهم باشد و خيلى مسئله دارد و يك جا پيدا بشود كه در اين اكو مكوها در اين مباحثهها مراء نباشد جدال هم نباشد خيلى كم است بايد از راه اهم و مهم بيايد جلو مثل غيبت است غيبت گناهش خيلى بزرگ است اما حالا بعضى اوقات اين غيبت جايز مىشود بعضى اوقات اين غيبت واجب مىشود «لا يحب اللّه الجهر بالسوء من القول الا من ظلم»[1] اگر بخواهد غيبت را بكند چه جور بايد باشد به اندازه ضرورت يك، دو تجاوز از او نكند و تا مىشود سر و ته آن را هم بياورد و اين خيلى كم پيدا مىشود اما اگر بخواهد غيبت بكند بايد قاعده اهم و مهم بيايد جلو و تا اهم و مهم جلو نيايد كه غيبت جايز نمىشود اين اين مراء و جدال هم همين است تا يك اههم و مهمى جلو نيايد تجويز نمىشود و اهم و مهم جلو آمدنش هم آن هم سر و ته آنها راهم بياوريم جلو مشكل است اين مراء جدال منقسم مىشود به سه قسم يك قسمت اثبات كند حقى را از بينببرد باطلى را خوب اين جايز است بلكه بعضى اوقات واجب است وقرآن هم مىگويد «وجادلهم بالتى احسن ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنه و جادلهم بالتى احسن»[2] كه حالا مجادله خيلى خوب اما همين جا كه اثبات حق است و از بين بردن باطل است بايد بدانيم مثل تجويز غيبت است اهم و مهم است بايد تا بشود مرائش نباشد بايد تا بشود جدالش نباشد و آن وقتى كه مرائش است جدالش هست بايد تا سر حد ضرورت باشد بخواهد تجاوز باشد مثل همان غيبت است مثل اكل درمخمصه است ديگر اكل در مخمصه را مىشود خورد به اندازه ضرورت بايد يك اهم و مهم باشد بخواهد بميرد و اگر نخورد بميرد سر و ته آن را هم بياوريم اين مراء و جدال از همان باب است بايد آنجا كه اثبات حق از بين بردن باطل باشد بايد.
1 ـ قاعده اهم و مهم باشد.
2 ـ تا مىشود اين مراء نباشد.
يعنى خودنماى جدال نباشد يعنى كوچك كردن ديگران زمين زدن ديگران نباشد خب اين صورت اول است. صورت دوم كه مجبور هستيم روايتى خيلى داغ حمل بر آن بكنيم مراء و جدال اينكه حقى را بخواهد باطل كند باطلى را بخواهد حق كند و اين خيال هم نكنيد در كارهاى ما نيست خوب در اعتقادات ما نيست مسلم اما الان در مراء و جدالها در روزنامهها در بولتنها در حرفها اينكه حق را باطل كنند باطل را حق كنند فراوان است حالا آن بحث ما نيست بحث سياسى است ولى در ميان ما بعضى اوقات كه پايش روى بيل مىماند دست به همه چيزى مىزند براى اثبات كردن باطلش يعنى راستى كم كم برايش ظاهر شده اما نمىتواند زير بار برود و مىخواهد اثبات كند باطلى را مىداند گفتار اين حق است اما نمىتواند قبول بكند ببيند زير بار رفتنش خوب نمىشود هى اكو مكو براى اينكه حق او را پايمال كند براى اينكه باطل خودش را اثبات بكند و اينها هست در ميان ما طلبهها هست و بايد بدانيم اين صورت گناهش خيلى بزرگ است خيلى بزرگ است. صورت سوم همان كه الان هفته گذشته دربارهاش صحبت كردم براى اثبات كردن حق را از بين بردن باطل را براى اثبات كردن باطل از بين بردن حق اينها نيست در جلسه مىخواهد بازى كند بازيها دو قسم است يكدفعه پاسور بازى مىكند يكدفعه مراء و جدال مىكنند آن مىبافد آن مىبافد، آن مىگويد آن مىگويد اين صورت سوم حالا اگر هم روايات آن طنطراقها شاملش نشود اما اينكه اين مىگويد اين خودنمايى است كم پيدا مىشود نباشد اين توهين لفظى و اين توهين عملى كم پيدا مىشود نباشد و اينكه اين مراء و جدال فايدهاى برايش بار نيست كم پيدا مىشود نباشد و اينكه محبت را از بين مىبرد ضربه به برادرى مىزند حوب معلوم است كم پيدا مىشود نباشد. آنها از شنذوذ است معمولاً اين جورى است كه مترتب مىشود بر او هم خودنمايى مترتب مىشود بر او هم زمين زدن ديگران و بالاخره ملاعبه با لفظ. در آخر يك جمله ديگر هم عرض كنم و مسئله را تمام بكنم و آن اين است كه شيطان چندين جا تشر زده به خدا مراء و جدال مىخواسته با خدا بكند وهى هم گفته پروردگار عالم مراء و جدال با او نكرده يك شش تا اشكال به خدا كرد كه فخر رازى مىگويد كه اگر دنيا پشت به پشت يكديگر كند بخواهد جواب بدهد نمىشود و خدا با يك جمله جواب داد خطاب شد كه تو مرا حكيم مىدانى يا نه گفت: بله گفت خوب پس فضولى موقوف اين جورى جواب داد خوب جواب لمى قانع كننده از نظر برهان بهترين برهان، برهان لمى حالا اينجا مرادم هست يكى از تشرها به خدايش اين بود گفت كه خدايا براى اينكه من رانده درگاه خدا شدم براى اين بنى آدم اغواشان مىكنم كه در آيات ديگر دارد الا مخلصون را همه آنها را اغوا مىكنم حالا در اين آيه دارد «فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم فلا تجد اكثرهم شاكرين» گفت خدايا از جلو از هر راهى بشود مىآييم اغواشان مىكنم از راه جلو از راه عقب از راه راست از راه چپ، كه ما بايد خيلى مواظب باشيم امام باقر عليهالسلام مىفرمايند كه از جلو يعنى آخرت را به فراموشى مىاندازم ازعقب بعنى دنيا را جلوه گر مىكنم از طرف راست از راه گناه مىآييم از طرف چپ از راه دين مىآيم و از راه دين يعنى ريا كارى از راه دين يعنى وسوسه گرى، استاد بزرگوار ما مرحوم آقاى داماد گريه مىكردند اشك مىريختند و اين را به ما نصيحت مىكردند مىفرمودند كه گاهى شيطان مىآيد پيش من و مىگويد ترويج تو ترويج اسلام است تخريب تو تخريب اسلام است پس هر كه تو را ترويج كند بايد پولش بدهى بايد ترويجش كنى بايدتعريفش كنى بايد بلندش كنى براى اينكه اسلام را دارد ترويج مىكند هر كس هم كه تو را تخريب كند بايد زمينش بزنى بايد هر جورى مىتوانى نابودش بكنى چون تخريب اسلام است آنوقت با همين جملات زرق و برق دار يك دفعه انسان را مىاندازد در چاه چه چاهى توهين مىكند به مسلمان چه توهينهاى غيبت مىكند چه غيبتهاى براى اينكه مراد خودش را بلند بكند ديگران را زمين مىزند حتى مرجع تقليد را اين فرمايشهاى داماد خيلى خوب فرمايشهاى است براى ما انصافا اين جور است حالا راجع به مراء و جدال اين جور است كه يك دفعه شيطان مىآيد از همين راه كه آقا اين جاهل است مىخواهيم از جلهش بيرونش بياوريم اين نمىفهمد ما بايد حق را برايش اثبات بكنيم اين حرفهاى من حق است حرفهاى او باطل است بايد در راهش بياوريم آنوقت شروع مىكند هم خودنمايى هم توهين پايهاش چى آنكه شيطان آمده«القى شيطان فى امنيّية»[3] شيطان آمده گفته اين مجادله تو صحيح است ولى ما بايد بدانيم نه اين مجادلههاى ما صدِ نودش نا صحيح است يا از آن قسمى است كه باطل است مىخواهم اثبات بكنيم حق را از بين ببريم يا لااقل همين حرفهاى بيهوده همين حرفهاى اكو مكو به قول عوام مردم كه به غير ضرر هيچ ندارد تقاضا دارم اين آيه شريف «فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم»[4] را تا آخر روى اين فكر بكنيد اين سر مشق باشد برايمان قرآن شريف از دشمن نقل كرده كه ما مواظب دشمن باشيم و بدانيم دشمن هميشه از راه گناه جلو نمىآيد نه به ماها هيچ وقت نمىگويد برويد دزدى كنيد به ماها هيچ وقت نمىگويد برويد زنا كنيد به ماها هيچ وقت نمىگويد كه گناههاى علنى در ميان مردم بكنيد به ماها جورى ديگر و يكى از راههاى كه مهار براى ما است همين راه مراء و جدال است كه متأسفانه در ميان همه ما هست به قول حضرت آيت اللّه آقاى نجفى (رضوان اللّه تعالى عليه) مىگفتند شترش در خانه خودمان خوابيده است و من تقاضا دارم مواظب اين شتر باشيد بد شترى است بد.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1]-سوره نساء آيه 148
[2]-سوره نحل آيه 125
[3]-سوره حج آيه 52
[4]-سوره اعراف آيه 16