شماره درس: 234
تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۲/۲۰
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى
بحث ما درباره گناهان كبيره بود و سيزده تا از اين گناهان را با هم مباحثه كرديم گناه چهاردهم كه قرآن روى آن پا فشارى دارند متابعت از هوى و هوس و اين گر چه مراتب دارد اما بالاخره على سبيل قضاياى مهمله گناه به اندازهاى بزرگ است كه قرآن او را شرك مى داند «افرأيت من اتخذ الهه هويه و اضله اللّه على علم» آيا نمىبينى بعضيها به جاى اينكه خدا بپرستند هوى مىپرستند در چاه مىافتد بعضى اوقات دانسته و مصيبت اينجا است و اين آيه مىفرمايد كه اينها دانسته در چاه مىافتند در گمراهى ضلالت مىافتند بعضى كارشان مىرسد به آنجا كه بدست خودشان، خودشان را جهنمى مىكنند مىدانند جهنم است اما مىروند خوب اصل مطلب خيلى مهم است انصافا كه قرآن بگويد بت پرست به جاى اينكه حالا عروسك نمىپرستد اما بت درون يعنى هوى و هوس مىپرستد بعدش هم اين «و اضلهاللّهعلى علم» اين هم خيلى خسران بالايى است انسان گاهى با غلبه غضب غلبه شهوت، ندانم به كارى جهل جهنمى مىشود جهنم مىرود گاهى اينها نيست دانسته رو به جهنم مىرود مىداند جهنم است اما انتخاب مىكند يك روايتى هم نبوى هم ولوى معلوم مىشود خيلى مهم است با يك عبارت هم هست روايت از پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل شده اميرالمومنين هم در نهج البلاغه دارد «ان اخوف و ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فأما اتباع الهوى فيصد عن الحق و طول عمل فينسى الاخره» پيغمبر اكرم نبوت اميرالمومنين ولايت كه اين «ان اخوف و ما اخاف عليكم اثنان» به اين عبارت نه به عبارتهاى ديگر از غير امير المومنين هم در روايات ما آمده مرحوم كلينى در جلد دوم اصول كافى رواياتى كه نقل مىكند از امام باقر عليهالسلام امام صادق عليهالسلام امام سجاد عليهالسلام نظير اينها را نقل مىكند يعنى ولايت و نبوت هر دو فرمودند آنكه خيلى برايتان مىترسم از آن دو چيز است يكى اتباع الهوى يكى هم طول الامل، آمال و آرزوهاى تخيلى، غير انسانى مىفرمايد «فأما اتباع الهوى فيصد عن الحق» اگر آدم تابع هوى و هوس شد ديگر كور مىشود نمىتواند حق را ببيند ديگر بى دل مىشود نمىتواند حق را بفهمد ديگر كَر مىشود نمىتواند حق را بشنود «و اما طول الامل فينسى الاخره» آدم آمال و آرزو هم ديگر نمىتواند روى قيامت عمر بكند ديگر آن آمال و آرزويش اين را مثل كرم ابريشم در دنيا مىتندش مثل كرم ابريشم در دنيا مىتند تا ناگهان مرگ بيايد خوب اين هم خيلى مهم است يعنى روايت كه پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم خيلى براى ما ترسيده از آن اميرالمومنين خيلى وحشت دارد براى ما از اينكه ما تابع هوى و هوس باشيم و اين تابع هوى و هوس بودن خالى شدن از آن هم كارى است بسيار مشكل كه انسان برسد به آنجا كه ديگر هوى و هوس نداشته باشد يا لااقل كار كرده باشد ديگر آنچه محركش است خواست خدا، دين واقعيات و اما هوى و هوس محركش نباشد خيلى مشكل همه شما شنيديد مرحوم علامه آن قول مشهور را كه مىخواست بشكند اول چاه منزلش را پر كرد بعد فتوا داد اين خيلى حرف در آن است يعنى بعضى اوقات مرجع تقليد راستى عادل است متقى است اما هوى و هوس روى فتوايش كار مىكند و لو خودش هم نمىفهمد امابه طور ناخودآگاه خواست خودش آنكه مىخواهد او كار مىكند نه خواست خدا نه واقعيت، و اينها را نبايد سبك بشماريد بايد انسان هميشه مخصوصا جوانها تمرين كنند تمرينش خيلى مشكل است مشكل و در فتوا دادنها بعضى اوقات انسان دنبال يك روايت مىگردد كه هوى و هوس خودش را پياده كند آنكه مىخواهد روايت بگويد و روايت را بگويد براى مردم زياد است انسان برسد به آنجا ببيند خدا چى مىخواهد نه هوى و هوسش يكدفعه خدا مىخواهد اين مكه نرود حالا ولو هوى و هوس مىخواهد كه برود مكه است ديگر، كربلا خوب دل همه پر مىزند براى كربلا و الا شيعه نيست بزرگ شده در تشيع نيست همه ما اين جور هستيم ولى انسان برسد به آنجا كه بگويد اين كربلا را حسين مىخواهد يا نه خيلى مشكل است انتخابش بسيارى از اوقات هوى و هوسمان روى نمازمان كار مىكند روى خمس دادن، جبهه رفتن، حج مان كار مىكند بعضى اوقات روى امر به معروف و نهى از منكر مان كار مىكند يك قدرى بالاتر بگويم گاهى روى تولى و تبرى هم كار مىكند راستى مىرسد به اينجا مىخواهد هوى و هوس خودش را ارضاء بكند امر به معروف و نهى از منكر مىكند روايت را مىخواند داغ مىخواند گريه مىكند روى روايت روى مصيبت خيلى هم خوب گريه مىكند نمىداند هم اين گريه از كجا سرچشمه مىگيرد از هوى و هوس سر چشمه گرفت يا نه و خيال هم نكنيد عوام نه خواص ما هم همين جور هستيم گفتم حتى گاهى روى فتوامان خواستمان اثر مىگذارد مرد مىخواهد تابع هوى و هوس نباشد مرد مىخواهد ولى اين را به شما بگويم اگر خداى نكرده تابع هوى و هوس شديد يكدفعه كار به جاى بدى مىرسد اين همين است كه مرحوم شيخ انصارى در مكاسب محرمه مىگويد يكدفعه كار مىرسد به اينجا يك خانمى زنا مىداد پولش را صدقه مىداد و بهش مىگفتند خانم چرا همچين مىكنى مىگفت من دل رحم هستم هم جوانها را راضى مىكنم هم پول مىگيرم صدقه مىدهم و راستى بازيش هم نمىآيد بعضى اوقات عقيدهاش هم همين است اميرالمومنين عليهالسلام در نهجالبلاغه به معاويه مىگويند معاويه شنيدهام مسجد مىسازى بعد اميرالمومنين مىفرمايد معاويه يك زنى بود اين زن زنا مىداد پولش را صدقه مىداد «فويل لك لا تزنى ولا تتصدقى» نه زنا بده نه صدقه بده مىگفت اما زنا دادنم خوب دل جوانها را خوش مىكنم پول مىگيرم صدقه مىدهم يكدفعه انسان مىرسد به اينجا قمه مى زند و آنكه مىگويد نزن تكفيرش مىكنند براى حسين راستى هم احساسات گل كرده و حسابى، بگويند نه مىگويند اين منكر حسين است كم كم اين حد يقف هم ندارد الان در مقابل ما مداحى مىآيد و در مقابل ما راجع به كى راجع به حضرت زينب راجع به حضرت زهرا، عشق من قربانت بروم قلب من اين جوان هاهم سينه بزن عشق من، عشق من، عشق من، قلب من، قلب من، قلب من، قربانت بروم، قربانت بروم، تصدقت بشوم، تصدقت بشوم يعنى آن حرفهاى كه اراذل و اوباش با با معشوقشان مىزنند اين آمده با حضرت زهرا مىزند مىدانيد كى تابع هوى و هوى نيست مرحوم عمان سامانى اشعارى دارد خيلى بالا است هنوز شعر روز است آن درباره حضرت زينب گفته مشكين مو شعرها پخش شد نمىدانم بهش گفتند يا خودش متوجه شد كه صفت حضرت زينب و اسم موى حضرت زينب آمده در اشعارش حالا در مجالس مقابل مردها مىخوانند مىگويند تا عمر داشت گريه مىكرد كه من چه جور اسم موى حضرت زينب را آوردم چه غلطى كردم، چه خذلانى بوده است كه گفتم مشكين مو حال اين مردك مىگويد كه بدن حضرت زهرا بوى عطر ياس مىدهد آ نها هم گريه مىكنند اگر حضرت ولى عصر در سرشان بزند بگويد كه به چه مناسبت اسم جد مرا بوى عطرش را عطر ياس را، بعد هم بگويد كف بزنيد كف و سوت و رقص وبپر بالا و لخت همين جورى ما هم ساكت هستيم همه ما ساكت هستيم و بخواهم از اين حرفها بزنم تكفير شماها هم مىآيد جلو چه رسد تكفير آن رقاصها، آن قمه زنها، آن زنجير زنها آنها كه حسابى تكفير مىكنند شماها هم مىآييد جلو مثلاً شما هم مىگوييد چرا و يك كسى پيدا بشود مثل علامه متوجه باشد اول برود چاهش را پر كند بعد بگويد «منزوحات بئر» لازم نيست و آب چاه مثل آب چشمه مثل آب جارى به ملاقات نجس، نجس نمىشود اول چاه را پر كند بسيار من ديدهام مثلاً كتاب مىنويسد عالم هم هست راستى عالم است اما براى اينكه زنها خوششان بيايد دنبال يك جورى است كه چادر را بيندازد از كار در فتواهايمان در منبرهايمان براى اينكه زنها آن هم نه همه زنها محجبه هامان، زنهاى محجبه كه بدشان مىآيد اما مىخواهيم يك كارى بكنيم وفتواها را جمع مىكنيم روى منبر فتاوا را مىخوانيم چادر لازم نيست و همچنين تا آخر چند وقت قبل منرا دعوت كرده بودند براى آخوندها مىخواهند بروند روحانى كاروان بشوند صحبت كنم، در صحبتها مىگفتم اين بى چادر بگذاريد در ايران بماند در جاهاى ديگر نبريد در مكه بنا كرده بى چادرى پيدا بشود يك آخوندى پاى منبر كه روحانى كاروان بود بنا كرد مِن مِن كند آقا يك قاعده كلى بدهيد اينكه نمىشود هيچى اصلاً جلسه به هم ريخت همين ما دامن زديم به بىچادرى جمهورى اسلامى چادر را برد آنوقت كه جمهورى اسلامى پيدا شد يك بى چادر نبود ديگر و بالاخره چادر ضد ارزش شد زياد است يك يك بخواهيم مثال بزنيم هم وقت از بين مىرود و همحرف در آن در مىآيد اما ما آخوندها در گفتارمان تابع هوى و هوس هستيم نه همه ما شماها نه مثلاً من و امثال من خوشش بيايد اين صاحب منزل خوشش بيايد از اين جهت اسم حضرت امام آورده نمىشود ديگر در روضه ها دعا به رهبرى نمىشود اصلاً اسم نظام يك ساعت منبر مىروند اسم نظام را نمىآورند نظام چى؟ چرا براى اينكه ممكن است سال ديگر دعوتت نكند او چرا براى اينكه ممكن است ضد انقلابها در مجالسش نيايند مىخواهد مجالسشان شلوغ بشود از دو راه مجلس را شلوغ مىكند يكى سور مىدهد يكى هم ضد انقلابها را با اين چيزها مىكشاند در مجلس همين ده تا ضد انقلاب بيايد در مجلس به اين آقا مىگويد آقا كارى به به اين حرفها نداشته باش قرآن بخوان روايت بخوان حالا خواست امام زمان چى است. و من از شما تقاضا دارم در گفتار در كردار در عبادتها يك وقت به شما مىگفتم اين پدر آقاى بهشتى نژاد آقاى حاج آقا مصطفى خدا رحمتش كند خيلى يك لطف خاصى به من داشت خيلى حتى قم كه مىآمدند حتما بايد من ايشان را ملاقات كنم خيلى به من ارادت و لطف داشتند من هم خيلى بهشان ارادت داشتم در وقتى هم كه مرده بود يك اهل دلى در حرم حضرت رضا مىگويد عالم كشف برايم پيدا شد ديدم حضرت رضا به من گفتند مسافرت هستند رفتند اصفهان و حاج آقا مصطفى بهشتى نژاد مرده است رفتند آنجا سر جنازهاش مىگويد من تا ريخ را نگاه داشتم ديدم بله همان ساعتى كه امام رضا رفته بودند مسافرت آمده بودند اصفهان سر جناره ايشان خيلى بالا بود حالا مرادم اينجاست اين آقا رفته بود كربلا با زنش بعد در جواز كه مىخواستند كنترل كنند آن فردى كه جواز را كنترل مىكرد گفته بود زنت را بايد روى صورتش را ببينم گفت بود نه نمىگذارم گفته بود نمىشود بروى گفته بود نمىروم بالاخره اصرار گفنه بودند خير آن هم لجبازى كرده بود بعد اينجا مرادم است كه اين هم پلاكيها اصفهانيهاآقا بگذاريد صورت اين پير زن را ببيند اين چيزى نيست گفته بود نمىشود حرام است نمىگذارم ببينى بالاخره همه رفته بودند كربلا غير از اين دو مىگويند كه همان جا خسروى يك نگاهى كرد و گفت السلام عليك يا ابا عبداللّه خداحافظ تا اينجا آمدم مقدر بود ديگر از اين به بعد مقدر نيست باركاللّهبه آن زن كه راضى شد، خيلى از ماطلبهها تابع زنمان هستيم زنها هوى و هوسى هستند ما هم هوى و هوسى مىكنند صد نود شما كه خوب هسنيد زن ديگر زنتان شما را هوى و هوسى مىكنند خوب باركاللّهبه آن زن خوب برگشت ديگر هيچى برگشت اين را مىگويند مرد اين را مىگويند كسى كه هوى و هوس نمىشود رويش اثر بگذارد ولو ربلاى حسين باشد كه در تاريخ سراغ ندارم هست مسلم خيلى اما راجع به حضرت ابراهيم هم همين را مىگويند، مىگويند حضرت ابراهيم را تبعيدش كردند زنش را گذاشت درون صندوق البته چند تا سوراخ براى صندوق كرد خفه نشود خوب حضرت ساره يك پير زنى بود ديگر آنوقت كه رسيد سر حد مىخواست بيايد فلسطين ديگر رسيد آنجا كنترل كردند مالش را است صندوق را مىخواستند ببينند گفت هر چه دارم به شما مىدهم در اين صندوق را باز نكنيد گفتند خير نمىشود و بالاخره به زور در صندوق را شكستند ديدند پير زن در صندوق است خوب حاضر نبود كه به زنش نگاه كنند اين را هم ما در تاريخ ديده بوديم نمىدانستيم درست است درست نيست اما وقتى كه راستى برويم در مردها مىبينيم نه تابع هوى و هوس نبودن خيلى مشكل است براى متقىها مشكل است ديگر چه برسد براى اراذل و اوباشها و چه رسد براى عموم مردم يك وقت مىبينيم كه خواهرش مىخواهد دختر شوهر بدهد و مانده حسابى مانده اين هم مىداند ده ميليون خرج مىكند يك روضه خوانى مىكند اين چى ساست هر سال مكه مىرود در حاليكه برادرش پسر بزرگ دارد زن ندارد و اينها زياد است يك خانمى مكه رفته بود مىخواست دو دفعه مكه برود عمره بهش مىگفتم خانم من ثواب يك حج و يك عمره مقبول را به تو مىدهم اين پول رابده فلانى مىگفت نه مىخواهم بروم مكه ثواب دو تا ده تا رساندم به ده تا عمره و حج مقبول و مبرور كه روايت دارد بالاخره راضى نشد مىگفت نه مكهام را بروم خوب مكه اگر براى ثواب است كه من ثواب ده حج مقبول بهت بدهم اما مىگفت نه چرا همان كه روايت داريم مكه مىروند «لتنزه» براى تفريح در خانه هستند خسته مىشوند نمىدانم از زن و بچه خسته شده از كار خسته شده حالا بعضىها مىروند اروپا بعضىها مىروند مكه آن مقدسها مكهاش را مىروند آن لااباليها دوبىاش را مىروند آن پولدارها هم لندنش را مىروند اينها كه تفاوتى نمىكندبا هم يعنى تفاوت از نظر اخلاقى يعنى از نظر بحث ما بايد لتنزه نباشد لتفريح نباشد لدنيا نباشد للهوى نباشد كى مىتواند بگويد اين جورى است و اينكه روايت داريم صراف بيناست، بيناست عمل را خالص كن صراف بيناست بيناست استاد بزرگوار ما حضرت آيتاللّهالعظمى آقاى بروجردى دم مرگ گريه مىكردند اين طور كه براى من گفتند آنوقت اين اطرافيها مىگفتند آفا شما چرا گريه چى شما اين مرجعيتتان اسلام را زنده كرده انصافا هم اين جور بود آقاى بروجردى اگر نيامده بودند قم خوب آمد ايشان اسلام زنده شد خيلى كار كردند خيلى سد محكمى در مقابل پهلوى بودند آن كارهاى خيرشان و كار خير، آقاى بروجردى خيلى كردند اما گريه مىكردند آن وقت بهش مىگفتند چرا گريه مىكنى مىگفت براى اينكه اين روايت يادم آمد «خَلّص العمل فانّ الناقل بصيرٌ بصيرٌ» مو را از ماست كشيدن يكدفعه انسان را به جاهاى بد بد مىرساند بايد هميشه دعا كنيم بگويم اين شعر بابا طاهر خيلى خوب شعرى است خدا بيامرزدش
خداوندا به حق هشت و چهارت
اگر گويند شتر ديدى نديدى
اين جورى امام حسين عليهالسلام بردارد ما را ببرد بهشت ولى بروند روى اعمال و بخواهند صرافى كنند اين مكهات براى چى بود اين نماز جماعتت براى چى بود اين منبر را براى چى رفتى اين پول را براى چى خرج كردى اين درس را براى چه خواندى و بخواهند بگويند خدا، خدا، خدا، خيلى مشكل است اما همه مخصوصا ما طلبهها بايد حسابى كار كنيم روى اين حرفها برداشت از او اين برداشت از اخلاق برداشت از روايات ديگر مشكل تر از اين عمل به آن خيلى مشكل است خيلى اما هرچه مشكل است لازم است و من از همه شما تقاضا دارم روى بحث امروز كه ناقص است بعد بايد دربارهاش صحبت كنم يك مقدار فكر كنيد يكدفعه اين جور نشود عبادات ما بشود براى هوى و هوس آن هم به طور ناخودآگاه قرآن مىفرمايد «هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» مىفرمايد مىخواهيد ورشكسته ترين افراد را نشان بدهم آن كسى كه كار بد مىكند خيال مىكند كار خوب كرده يعنى جهل مركب گفتم يكدفعه مثل آن است كه زنا مىدهد و پولش را صدقه مىدهديككدفعه مثل آن طرفى كه خمس نمىدهد مسجد مىسازد خمس نمىدهد مكه مىرود چه فرقى مىكند خوب مال مردم است ديگر مال مردم را بايد داد پول فقرا، پول طلبهها، پول امام زمان را دارد مىرود مكه اين اگر هوى و هوس نيست اسمش را چى ديگر، هوى و هوس ديگر يكدفعه نه مىرسد به آنجا خيال مىكند خير است در حالى كه واقعا شر است و انيان دقيق بشود اينجا مو شكاف بشود اينجا يكدفعه شر را به نام خير به جا نياورد خير را به نام شر به جا نياورد مشكل است مشكل و رويش بايد خيلى فكر بكنيم البته از خدا بخواهيد مقام فرقان به شما بدهد از امام زمان بخواهيد دست عنايتش روى سرتان باشد مقام فرقان به شما بدهد اگر مقام فرقان داشته باشيم آن وقت خيلى خوب است خدايا به آقا امام زمان به ولايت و نبوت قسمت مىدهيم تميز خير و شر را به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.