پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


شماره درس: 11

تاريخ درس: ۱۳۹۱/۵/۱۱

متن درس:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

بحث ما دربارۀ يک امر مهم و مقدّسي به نام کار و تلاش و کوشش و جديّت و استقامت بود. و فهميديم که امر به اندازه‌اي مقدس است که قرآن در ششصد جا امر به کار کرده است و همچنين عمل شايسته، چه عبادي و چه اجتماعي.

ديروز کار را منقسم کردم به چهار قسم. کار فرهنگي، کار توليدي، کار توزيعي، کار خدماتي.

هرکدام از آنها از ديگري بهتر و لازمتر است. راجع به فرهنگي صحبت کردم. راجع به کار توليدي هم ديروز صحبت کردم. بحث امروز ما راجع به کار توزيعي يعني تجارت است. هرگاه چيزي توليد مي‌شود، يک دسته اي بايد آن توليد را توزيع کنند. اگر توليد نباشد، توزيع معنا ندارد. اگر توزيع باشد و توليد نباشد، باز توزيع، کساد است. مگر اينکه متشبث شود به اجانب و جنسش را از اجانب و از دشمن تهيه کند و الاّ آنچه اسلام مي‌خواهد، اينست که ما بايد در توليد خودکفا باشيم و ديروز فهميديم که ما بايد خودکفا باشيم. لذا اين توزيع مترتّب مي شود بر آن توليد و اينکه بايد يک دسته‌اي آن توليد را توزيع کنند. به اين تجارت مي‌گويند. کار تجارت از نظر اسلام به اندازه‌اي مهم است و اين جملۀ (الکاسبُ حبيب الله) را همۀ شما شنيده‌ايد و همۀ شما مي‌دانيد که يکي از کارهاي مهم اميرالمؤمنين در زمان حکومت، نظارت بر بازار بود. نه اينکه تجارت کند بلکه تجارت آزاد است و دولت نبايد تجارت کند. ديروز مي‌گفتم که معنا ندارد دولت توليد يا توزيع کند. دولت بايد اجراي قانون کند و بايد نظارت بر قانون داشته باشد و نظارت بر توليد و نظارت بر توزيع داشته باشد. لذا تجارت آزاد است اما نظارت دولت بايد باشد. لذا يکي از کارهاي اميرالمؤمنين اين بود که هر روز قبل از آنکه براي حکومت بروند به بازار مي‌آمدند و تازيانه مبارکشان هم روي شانه‌شان بود و داد مي‌زنند که مواظب کارهايتان باشيد. اگر يک گناهي در بازار مي‌ديدند، علاوه بر اينکه همان موقع رفع گناه مي‌کردند، بعضي اوقات در نماز هم مي‌گفتند.

در يک زماني اميرالمؤمنين به بازار آمدند و بازار شلوغ بود و اما ديدند که اختلاط بين زن و مرد است و شلوغي، هم مردانه است و هم زنانه است. اميرالمؤمنين خيلي ناراحت شدند و در خطبه‌هاي نماز جمعه فرمودند مردم من به بازار رفتم و ديدم که اختلاط بين زن و مرد است و به يکديگر تنه مي‌زنند. مگر غيرت نداريد که زنهاي شما با نامحرم مختلط هستند. لذا اميرالمؤمنين «سلام‌الله‌عليه» يک نظارتي روي توزيع داشتند. چيزي که مهمتر است، اينست که ائمۀ طاهرين «سلام‌الله‌عليهم» روي اينکه کاسبها بايد مسئله دان باشند، خيلي پافشاري دارند. در همين رساله‌هاي عمليه، فقها و مراجع دربارۀ معاملات خيلي مسئله دارند. ما طلبه‌ها يک کتابي به نام مکاسب شيخ انصاري داريم که اگر يک طلبه خوب بخواند و وقت عالي روي آن بگذارد، سه سال طول مي‌کشد و اين کتاب از اول تا آخر مربوط به توزيع و مربوط به کاسب‌ها و تجار است. در زمان طلبگي ما و قبل از ما اين بازار يک تقدّس خاصي داشت. يک افراد خاصي هم در همين بازار تجارت مي‌کردند. اما معمولاً صبح به صبح مي‌رفتند و يک درسي از يک مجتهد يا مدرسي مي‌گرفتند و صبح‌ها طلبه بودند و بعد تاجر بودند و اين در همه جا يک رسمي بود. چه در تهران و چه در اصفهان و چه در جاهاي ديگر. و تجار و کاسبها، مسئله دان بودند و تجارت زياد مسئله دارد و اگر مسئله نداند، در چاه مي‌افتد.

الان بحث ما نيست و آن يک بحث طلبگي است و لاأقل يک ماه طول مي‌کشد تا من احکام توزيع را بگويم. اما يک چيزهايي که مبتلابه است و بعضي از آنها مصيبت براي توزيع و براي بازار شده، متعرض مي‌شوم.

اول چيزي که در ميان تجار است، چه در بازار و چه در خيابان، تنظيم تجارت است. تنظيم تجارت يعني بايد يک نرخي باشد و دونرخي و سه نرخي نمي‌شود و اين توزيع نيست و اين وبال و بلاست. که متأسفانه اين چندنرخي در همه جا هست. چه در کاسبهاي جزء و چه در تجار بالاتر. مي‌بينيم که در ميان تجار هم اگر يک جنسي بخرند، بين اين و بين آن، تفاوت هست. بعضي اوقات تفاوتش هم فاحش است؛ و اين وضع فعلي که براي مسلمانها خيلي سخت شده است و براي حزب اللهي‌ و براي همۀ مردم از نظر معيشيت مشکل شده است؛ و يکي از مشکلها که کاسبها و تجار به آن دامن مي‌زنند، چند نرخي است. بعضي اوقات به من آمار مي‌دهند که براي يک ظرف ماست، تفاوت قيمت هست. هرکه، هرچه بتواند گرانتر بفروشد، مي‌فروشد. اين گناهش خيلي بزرگ است. به هم زدن بازار و از بين بردن تنظيم توزيع، گناهش خيلي بزرگ است.

در خريد هم همين است. بعضي اوقات مي‌بينيم که در خريد،‌او به يک گونه مي‌خرد و ديگري به گونۀ ديگر مي‌خرد و بالاخره تا بتواند آن زارع را گول بزند، مي‌زند و تا بشود با رشوه خواري و کلاه برداري، تفاوت در خريد بکند، مي‌کند. هم در خريد و هم در فروش، تفاوت قيمت است و بايد اصلاً تفاوت قيمت نباشد و يکي از مشکلات در اقتصاد، همين منظم نبودن بازار است و همين چند نرخي در بازار است.

يک آقايي مي‌گفت که مي‌خواستم يک پيراهن بخرم و وقتي از سه چهار نفر پرسيدم و در آخر از يکي خريدم، تفاوت قيمت نصف شد. و اين خيلي گناه دارد و بالاترين گناه، فريب مسلمان است و اما بالاتر از اين گناه، اينست که بازار ما چند نرخي شود تا در ميان کاسبها تبعيض شود. تبعيض چيز بدي است. حال گاهي در تقسيم است و خيلي بد است و گاهي اختلاف طبقاتي است و از آن هم بدتر است. گاهي هم اختلاف طبقاتي نيست و ظلم نيست و اما بدتر از آن، چندنرخي در بازار و در ميان کاسبهاست. کاسب سر محله يک طور و کمي جلو بروي، طور ديگر و کمي جلوتر در بازار، بدتر يا بهتر است و اين تبعيض از نظر اقتصادي هم،‌اقتصاد را بيمار مي‌کند. الان از جهاتي اقتصاد ما بيمار است و اقتصاد سالم نداريم و يکي از چيزهايي که ضربه به اقتصاد سالم مي‌زند، چندنرخي، مخصوصاً در بازار است. کسي هم نمي‌تواند اين حرف را انکار کند، بلکه اين چند نرخي در بازار و خيابانها هست. بالاخره هرکه به هر اندازه که بتواند فريب دهد و گول بزند، مي‌زند. به اين مسلمان نمي‌گويند.

مسلمان کيست؟! مرحوم کليني «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در کافي در بيش از پنجاه روايت، مسلمان را معرفي مي‌کند و مي‌فرمايد مسلمان کسي است که «ان يحبَّ لغَيره ما يحبُ لنفسه، و ان يکره لغيره ما يکره لنفسه»، يعني آنچه براي خود مي‌پسندد، براي ديگران هم بپسندد و آنچه براي خود نمي‌پسندد، براي ديگران هم نپسندد. به اين مي‌گويند يک مسلمان، و الاّ مسلمان نيست. شما که نمي‌خواهيد در يک سطل ماست گول بخوريد، پس گول نزنيد. شما که نمي‌خواهيد در يک پارچه گول بخوريد،‌پس گول نزنيد. شما مي‌خواهيد به شما ارفاق کنند، پس تا مي‌توانيد به ديگران ارفاق کنيد. اين خيلي حرف دارد ولي به همين اندازه کفايت مي‌کنم. گرچه مي‌دانم حرف مرا کسي نمي‌شنود و فعلا رسيده به آنجا که هرکه، هرچه بخواهد مي‌کند و حرف مراجع و روحانيت هم فايده‌اي ندارد. اما بالاخره ما از باب امر به معروف و نهي از منکر واجب است که بگوييم، حال اگر شما بپسنديد يا نپسنديد و انجام دهيد يا ندهيد؛ مربوط به شماست.

2ـ بايد در بازار در ميان کاسبها، گناه نباشد. همينطور که روايتش را خواندم، اميرالمؤمنين درحالي که حاکم بودند و خيلي کار داشتند و دو ثلث آن جهان زير نظر اميرالمؤمنين بود، اما مواظب بازار کوفه بودند و بازار را تنظيم مي‌کردند و مواظب بودند که گناه در بازار نباشد.

بازاريها! وقتي من جوان بودم، بازار اصفهان يک تقدّسي داشت. گناه علني در بازار نبود. افراد وارسته و مقدس و مقيّد به عبادات و مقيّد به نماز و مقيّد به خمس، در آنجا زياد بود و جوانها حرف اينها را مي‌شنيدند. زمان رضا شود اما اين بدحجابي در بازار نبود.

در زمان طاغوت و در زمان طلبگي ما، به خاطر فساد اخلاقي ممنوع کرده بودند که ما در خيابان چهارباغ برويم؛ و اصلاً ما طلبه‌ها را هم مسخره مي‌کردند اما در بازار اين فساد اخلاقي نبود. مثل اينکه اصلاً زن بي حجاب و بدحجاب جرئت نداشت که به بازار بيايد. مقيّد بودند که بازار از نظر مغازه‌ها مقدّس باشد و رنگ تقدّس داشته باشد. متأسفانه اين فضيلت بزرگ، الان در بازار يک فضيلت فراموش شده است. آن تنه‌اي که اميرالمؤمنين مي‌فرمايند، الان از تنه هم گذشته است. چه بي حجابيها و چه بدحجابيهايي هست. حتي به من مي‌گويند در بازار در بعضي اوقات اين کار زشتي که در مغازه‌ها هست و يک عروسک جلفي درست مي‌کنند و يک بلوز به اين عروسک مي‌پوشانند تا يک عروس شود براي اينکه يک بلوز بفروشد. شنيدم در بازار هم آمده است. در خيابانهاي غرب که هست و در خيابانهاي جلف هم که هست و کم کم کنار مسجدها و در بازار هم هست. کاسب آدم خوبي است اما عروسکهايي که در مغازه‌اش هست، خيلي زشت و بد است. بايد گناه علني در ميان کاسبها نباشد. بايد گناه علني در بازار ما نباشد. بازار از يک تقدّس خاصي برخوردار است و هرکه اين تقدّس را بشکند، عاقبتش بخير نمي‌شود.

3ـ حرف سوم اينست که بايد رباخوري و بادادن و رشوه دادن و رشوه گرفتن در توزيع نباشد و در بازار نباشد.

قرآن مي‌فرمايد اي بازاري! اگر ربا دادي و اگر ربا خوردي، بدان که نابودي. (يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ). بعضي اوقات يک رواياتي هست که اين روايتها را نه مي‌شود گفت و نه مي‌شود قبول کرد اما روايتها خيلي داغ است.

يک شخصي با مادر خود در خانۀ خدا زنا کند، گناهش چيست. بعد امام «سلام‌الله‌عليه» مي‌فرمايد ربا دادن و رباخوردن، گناهش از اين هم بالاتر است. الان بازار ما و توزيع ما و کاسبهاي ما روي ربا مي‌چرخد. اگر کنجکاوي کنند در بغل هرکسي هفت ـ هشت ده تا دفتر وام هست. بعد هم ورشکستگي و بعد هم زندان است.

جوانهاي عزيز بايد براي اين خون گريه کرد. الان زندانهاي ما زندان نيست و گله داني است. من هرگاه يادم مي‌افتد به اندازه‌اي ناراحت مي‌شوم که حرف زدن برايم مشکل است. به اين بدبختي که در زندان است، چيزي نمي‌دهند که بخورد و حتي نمي‌تواند بخوابد يا بنشيند و تطهيرش يک وقت خاصي دارد و بالاخره يک زندان با شکنجه است و شکنجه خيلي بالاست. وقتي توي نخ اين زندانها برويم، مي‌بينيم که تقصير وامهاست و تقصير اين مهريه‌هاست. اگر همين دو چيز را از زندانها کم کنند، زندانها درست مي‌شود.

مثلاً دختر يک کيلو طلا مهريه کرده است و پسر هم ذوق و احمقي‌اش گل کرده و قبول کرده است. در جلسه با جملۀ چه کسي مي‌دهد و چه کسي مي‌گيرد، يک مهريۀ سرسام آوري مي‌گيرند. الان شما خانمها و آقايان اين مهريۀ سرسام آور را داريد. حال يا راجع به خودتان و يا راجع به دختر و پسرتان. معمولاً وضع فساد اخلاقي به اينجا رسيده که طلاقها فراوان شده است. صدِ سي از اين ازدواجها منجر به طلاق مي‌شود. حال اين پسر ندارد که مهريه را بدهد و آن دختر براي اينکه تسلّي خاطري برايش باشد، مهريه را اجرا مي‌گذارد. ما چندين مرتبه داد زديم و گفتيم اگر مهريه را زياد مي‌نويسيد و در محضرخانه مجبوريد که بنويسيد، لاأقل به جاي عندالمطالبه بنويسد عندالاستطاعه؛ اما حرف ما را نمي‌شنوند. اگر هم فشار بياوريم، آن دفترخانه اصلاً‌با من تماس ندارند تا اينکه پيش من بيايند و من بگويم عندالاستطاعه بنويسيد. الان همۀ اينها عندالمطالبه است و معناي عندالمطالبه اينست که به اين پسر مي‌گويند بايد طلاق دهي و يک کيلو طلا هم بدهي. پسر هم مي‌گويد طلاق مي‌دهم اما طلا را ندارم که بدهم، آنگاه او را زندان مي‌کنند. يک ثلث از زندانيان اين افراد هستند. وقتي اين نباشد، يک ثلث از اين گله داني کم مي‌شود. يک ثلث هم از وامهاست. کسي که مي‌خواهد وام بدهم، بايد بتواند پس بدهد و زمينه براي دادن داشته باشد و الاّ اگر زمينه براي دادن نداشته باشد، نمي‌تواند وام بگيرد. ولي اين فکرش را نمي‌کند و دو ميليون از اين بانک و ده ميليون از آن بانک و هشت ميليون بانک ديگر و کتابچه‌ها را جمع کرده و حالا ندارد که پس دهد و بنابراين جايش زندان است.

قرآن مي‌فرمايد: (فنظرة إلى الميسرةٍ)، بايد به اين مهلت داد. اما حرف قرآن و حرف روحانيت نيست و اين بايد به زندان برود.

يک ثلث هم اين ديرکردهاست. اين ديرکرد حرام است. درحالي که يکي از کارهاي بانکها، همين ديرکرد است. معناي ديرکرد اينست که چهارميليون گرفته و ناگهان مي‌بيند چهل ميليون شده است. حال ندارد که بدهد. اگر بتوانند خانه‌اش را مصادره مي‌کنند و زن و بچه‌اش را بيرون مي‌کنند و بالاخره اگر نشد، اين بدبخت بايد به زندان برود. اين توزيع ما شده که سرتاپا حرام است و سرتاپا مخالف با مکاسب مراجع تقليد است و سرتا پا با شخصيت جمهوري اسلامي نمي‌خورد. جمهوري اسلامي يکي از اين چيزهايي که گفتم، ندارد. لذا وقتي اين حرفهاي من حل شد و درست شد و بازار مسئله دان شد و بازار به گفتۀ مراجع تقليد عمل کردند و کاسبها به گفتۀ مراجع تقليد عمل کردند و مردم به روش مراجع تقليد عمل کردند، آنگاه کم کم زندان از جنايتکاران مي‌شود. آنگاه مي‌شود زندان را تنظيم کرد و يک زندان اسلامي باشد. لذا اگر گله داني است، تقصير دولت نيست و تقصير ماست که اينگونه زندان را درست کرديم، براي اينکه توزيع ما غلط است.

ما بايد کار توزيعي داشته باشيم. اگر کاسب نباشد، چه کسي شير آن آقايي که توليد کرده را توزيع کند. اگر توزيع نباشد و اين نانوايان نباشد،‌ اختلال نظام به وجود مي‌آيد. اگر بازار نباشد، چه کسي مي‌تواند جنسي بخرد! از آن مولد که نمي‌شود جنس خريد و آن مولد بايد به توزيع کننده يعني کاسبها و تاجرها بدهد.

حرف سومي که اين هم خيلي مهم است و من از بازاريها، چه از تجار و خيابانها و چه بازار و کاسبها تقاضا دارم که اگر برکت مي‌خواهيد به اين حرف فعلي عمل نمائيد. مخصوصاً که الان وضع مردم بد است، ما بايد به هر اندازه که مي‌توانيم عمل کنيم؛ و آن حرف اينست که يک مسلمان بايد گرانفروش نباشد. گرانفروشي با اسلام نمي‌سازد.

مرحوم شيخ حرّ عاملي در باب مضاربه اين روايت را مرتب نقل مي‌کند که يکي از آزاد شده‌هاي امام صادق مي‌گويد امام صادق مرا خواستند و گفتند وضع مادي من بد است و نمي‌خواهم از بيت المال استفاده کنم و توليد هم به اندازه ندارم. بنابراين دلم مي‌خواهد توزيع کنم و من هزار درهم دارم و مي‌خواهم اين پول را در کاسبي و در توزيع بيندازم. تو اين پول را به عنوان مضاربه جنس بخر و کاسبي کن و هرچه استفاده کردي، نصف از تو و نصف از من باشد. اين آقا مي‌گويد من اين هزار درهم را يک جنسي خريدم و با قافله به شام رفتيم. نرسيده به شام،‌رفقا از شام برگشته بودند. از آنها سؤال کردم که اين جنسي که ما داريم، وضعش چگونه است؟! گفتند کساد نيست و وضعش خيلي داغ است و خوب مي‌خرند. من هم با رفقا تصميم گرفتيم که هرچه خريديم، دو برابر بفروشيم. مثل بعضي از کاسبها و مثل بعضي از تاجرها. مي‌گويد به شام رفتيم و اتفاقا جنس خيلي گرم بود و دوبرابر فروختيم. هزار درهم امام صادق، دو هزار درهم شد. من خيلي خوشحال شدم که توانستم براي امام صادق کاري انجام دهم. مي‌گويد به مدينه آمدم و با يک خوشحالي، اين دو هزار درهم را خدمت امام صادق بردم. يعني من خودم چيزي نمي‌خواهم و هر دو هزار درهم از شما باشد. امام صادق «سلام‌الله‌عليه» فرمودند اين پول کجا بوده است! قضيه را گفتم که جنس را دوبرابر فروختم. تا اينکه اسم دوبرابر و اينکه جنس کمياب بود و بازار گرم بود و توانستم دو برابر بفروشم، آمد؛ آقا عصباني شدند و با ولايت قسمت کردند و پول خودشان را برداشتند و پول زيادي که من برايشان کاسبي کردم، در مقابلم انداختند و فرمودند اين پولها به درد من نمي‌خورد. بعد امام صادق يک جمله دارد و اين جمله، جملۀ بالايي است. فرمود: "مجالدة السيوف، أهون من طلب الحلال"؛ انسان در خط مقدم جبهه شمشيربازي کند، آسانتر از اينست که مال حلال به دست آورد و اين کار تو حرام و بي برکت است و اين پول به درد امام صادق نمي‌خورد. گرانفروشي عاقبت انسان را بخير نمي‌کند. گرانفروشي منجر به ورشکستي مي‌شود. گرانفروشي منجر مي‌شود که از شخص ديگري فريب مي‌خورد. اين مرتب گرانفروشي مي‌کند و ناگهان يک مشتري بدجنسي پيدا مي‌شود و به مرور زمان از اين ده ميليون جنس مي‌خرد و بعد هم منکر مي‌شود. ده ميليون را منکر شده و نمي‌شود از او گرفت. حال اين فکرش را نمي‌کند که از کجا خورده است. بلکه گرانفروشيها جمع شده و به اينجا رسيده است. لذا همۀ کاسبها در وضع‌هاي استثنائي بايد به هر اندازه که مي‌توانند، بفروشند. آقايان کاسبها و تاجرها! همۀ فقها و مراجع تقليد گفتند و در رساله‌ها هست و در مکاسب شيخ انصاري هم هست که يک کاسب متديّن اينست که در اول که چيزي مي‌فروشد، يک دهم بگيرد تا وقتي که خرج و مخارج روزانه‌اش تأمين شد، آنگاه تا شب به هر اندازه که خريده است، بفروشد و چيزي اضافه نگيرد. به اين يک مسلمان مي‌گويند. اصلاً اين روايتها را وقتي با کار ما مقايسه کنيم، که پيغمبر اکرم فرموده کاسبي کن براي مردم و هرچه خريدي، به همان اندازه بفروش. تا احتياج شبانه روز داري، يک دهم بگير و اگر احتياج نداري و تأمين شدي، به هر اندازه که خريدي، بفروش. لاأقل خوب است که در وضع استثنائي اينگونه باشيم. ما در آن هشت سال جنگ، خيلي مراعات کرديم و نشان داديم که مي‌شود همه کاري کرد. در آن هشت سال جنگ، بعد از آنکه صد در صد گفتيم نظام جمهوري اسلامي را مي‌خواهيم، حسابي پاي اين نظام جمهوري اسلامي ايستاديم. جوانها در جبهه و پيرمردها و خانمها و پيرزنها در پشت جبهه و با نبود امکانات، جبهه را اداره کرديم. استکبار جهاني نتوانست هيچ غلطي بکند. يعني مي‌خواست براندازي کند و وقتي صدام ديوانه حمله کرد، گفت ايران را شش روزه مي‌گيرم. از نظر سياست شيطاني درست مي‌گفت براي اينکه دنيا همراه او بود. هم از نظر اقتصاد و هم از نظر تجهيزات و از نظر سياست، يک مملکت نبود که با شما باشد. شما از نظر امکانات صفر بوديد و خانم حاضر بود نان شب نخورد و ناني بپزد و به جبهه بفرستد. بالاخره با ايثار و گذشت و فداکاري روي نظام، توانستيد نظام را از دست استکبار جهاني نجات دهيد. نگوييد که سخت است و نمي‌شود؛ بلکه نظام حکومت اسلامي است و دنياي الان با اين نظام مخالف است و مخالفتش هم همين است که چرا شما مي‌گوييد اسرائيل و صهيونيسم بايد باشد و چرا مي‌گوييد آمريکا را صهيونيسم اداره مي‌کند. ايران که جنايت نکرده و خيانت نکرده و کسي را نکشته و با کسي جنگ نداشته، پس چرا دنيا دشمن اوست. براي اينکه حق مي‌گوييد و شما از روي حق، در آن هشت سال جنگ، پيروز شديد. الان وضع بد است،‌مخصوصاً‌ براي فقرا و ضعفا و براي همه سخت شده است و زندگي اقتصادي الان براي همه مشکل شده است و يک جنگ نرمي به نام گرانيها و تحريمها و به نام در مضيقه گذاشتن مردم، براي ما جلو آمده است. ما بايد در اين جنگ پيروز شويم و يکي از پيروزيها اينست که ما لاأقل گرانفروشي نکنيم. لاأقل برسيم به جايي که مردم را گول نزنيم و چندنرخي نداشته باشيم. ولي امر بالاتر از اينهاست.

مي‌خواستم بحث را تمام کنم اما نشد و جلسۀ بعد عرض مي‌کنم که اسلام مي‌گويد وظيفه بالاتر از اينهاست و ما باشد شناخت وظيفه و عمل کردن به وظيفه داشته باشيم تا پيروز شويم.

نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم

بحق الحسين و عياله، بحق الحسين و اخته زينب،‌ یا الله

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group