شماره درس: 13
تاريخ درس: ۱۳۹۱/۵/۱۴
متن درس:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
مولود پربرکت امام مجتبي، امام دوم ما، اين عقد پربرکت و اين عيد سعيد را به همۀ شما تبريک ميگويم. و از طرف همۀ شما، اين عيد بزرگ را به ساحت مقدس حضرت ولي عصر «عجلاللهتعاليفرجهالشريف»، تبريک ميگويم و از طرف همۀ شما از حضرت زهرا«سلاماللهعليها» ميخواهم که نظر لطفي به جلسه عنايت کنند و انشاء الله با لطف حضرت زهرا و با عيدي گرفتن از حضرت زهرا از جلسه بيرون رويم. اظهار ارادت کنيد خدمت امام دوم «سلاماللهعليه»، با سه صلوات.
به مناسبت مولود پربرکت امام دوم، واجب است که بحثمان راجع به ايشان باشد.
امام دوم «سلاماللهعليه»، زندگي پرتلاطمي داشتند. زندگي ايشان از همۀ ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم»، مشکلتر و سختتر و پرتلاطمتر بود. خوشي امام دوم آن هست سالي بود که در دامان پيغمبر بودند. اما چهل سال بعد و آن سي سالي که در زمان پدر بزرگوارشان بودند، براي اميرالمؤمنين زندگي سختي بود. به اندازهاي که اميرالمؤمنين در آخر عمر در خطبههاي نماز جمعه گريه ميکردند. بعد از أميرالمؤمنين علي «سلاماللهعليه»، آن ده سالي که حکومت امام دوم بود، براي آقا از آن سي سال مشکلتر بود. اما بدانيد که اين تقصيرها و اين تلاطمها فقط تقصير دشمن نيست. بلکه تقصير دوست هم هست. يک روايتي برايتان بخوانم و ببينيد که چطور تقصير دوست هم هست و تقصير شيعه هم هست.
راوي ميگويد يکي از عمال بني اميه، از کارش پشيمان شده بود و خدمت امام ششم آمد تا توبه کند. آقا امام ششم، اول گله کردند و فرمودند اگر مردم اطراف بني اميه را نگرفته بودند، بني اميه نميتوانست حق ما را غصب کند. مثل شمايي اطراف بنياميه را گرفتيد و حق ما را غصب کرديد. بعد هم توبۀ او را قبول کردند، به شرطي که چون همۀ اموالش حرام بود، همۀ اموالش را ردمظالم بدهد. او هم که معلوم ميشود توبۀ جدي کرده بود و همۀ اموالش را ردّ مظالم داد. آقا فرموده بودند که اگر حرف مرا بشنوي، دم مرگ تو را نجات ميدهم. راوي ميگويد دم مرگ بالاي سرش بودم و چشمهايش را باز کرد و گفت امام صادق به وعدهاش وفا کرد. مرادم اينجاست که زندگي پرتلاطم در سي سال، از اميرالمؤمنين بود و دشمن از جمله معاويه کرد اما دوستهاي بي عرضه و دوستهاي زيربار اميرالمؤمنين نرو و حرف مولا اميرالمؤمنين را نشنو؛ اينها هم شريک در جرم بودند.
آن ده سال زندگي بعد از اميرالمؤمنين براي امام حسن مجتبي خيلي سخت بود؛ اما هم تقصير دشمن بود، مثل معاويه و هم تقصير شيعه بود، براي بي عرضگي و براي ترس از مرگ و براي ترس از اينکه دنيايشان در مخاطره بيفتد. درحقيقت امام دوم کسي را نداشت. دشمنها که در خط مقدم جبهه و عليه ايشان بودند و دوستها هم پشت جبهه بودند اما بي عُرضه و حرف نشو بودند و بالاخره حاضر نبودند که دنيايشان را براي آخرت بدهند.
يک قاعدۀ کلي هم به همۀ جوانها بگويم؛ اينکه همۀ ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم»، اين مصيبت را داشتند و هم از دست دوست ميناليدند و هم از دست دشمن. اگر از دست دشمن ميناليدند، حق داشتند. براي اينکه حق آنها را غصب کرده بودند و بالاخره آنها را يا زندان و شکنجه ميکردند و يا مالشان را مصادره ميکردند و بالاخره هم شهيد ميکردند. امام دوستهاي به نام شيعه؛ اينها هم حاضر نبودند آخرت و امام را بگيرند و دنيايشان را رها کنند. وقتي حاضر نبودند، به اينجايي رسيد که ميبينيد. شيعه الان نبايد در مضيقه و در اقليت باشد. چه کسي شيعه را در اقليّت قرار داده است؛ که الان صعودي اگر شما بخواهيد به عمره برويد، از شما انگشت نگاري ميکند. اين يک ذلت است. ما خودمان قدر خود را ندانستيم و دنيايمان را گرفتيم و آخرت و امامان را فدا کرديم و رسيديم به جايي که ميبينيد. چه وقت درست ميشود؟! در آن وقتي که آن انقلاب تدريجي که گفتم، تحقق پيدا کند. يعني در وقتي که اين شيعه حاضر باشد همه چيزش را فداي امامش کند. در آن وقتي که حاضر باشد، صد در صد حرف امام را بشنود. در آن موقع امام زمان حتماً ميآيد و گفتم که به يک شبانه روز بر دنيا مسخر ميشود. اما آن تهيّأ الان نيست. هميشه چنين بوده است.
راوي ميگويد با امام صادق مسافرت ميکرديم و در يک جايي به يک گلۀ کوچکي برخورد کرديم. من مرتب به آقا اصرار ميکردم که آقا!چرا قيام نميکنيد. آقا فرمودند اگر به اندازۀ اين گوسفندها لشگر داشتم، قيام ميکردم.
يک ايراني، يک خراساني، خدمت امام صادق آمده بود و خيلي داغ بود و معلوم ميشود از اين شيعيان داغ لفظي بود. گفت آقا چرا قيام نميکنيد،پس قيام کنيد. آقا بيش از صد هزار نفر ايراني دنبال شما هستند و آقا پيروزي از شماست. مرتب گفت و امام صادق گوش ميدادند. امام صادق به مستخدمشان گفتند تنور را روشن کن. تنور را روشن کرد و تنور شعله ور شد. آقا به اين گفتند در اين تنور برو. رنگ آن شخص تغيير کرد و گفت آقا من که چيزي نگفتم؛ اگر ميخواهيد قيام کنيد و اگر نميخواهيد قيام نکنيد. من که خدمت شما جسارت نکردم. در آن هنگام يک شيعه رسيد و آقا فرمودند در اين تنور برو. گفت با کفشهايم يا بدون کفشهايم بروم و آقا فرمودند فرق نميکند. بالاخره در تنور رفت. اين خراساني ميگفت چرا آقا امروز آدم ميسوزاند. مگر اين چه کرده يا من چه کردهام!
آقا اين را گرم صحبت کردند و مثل اينکه چيزي واقع نشده است. خراساني ميگويد به گونهاي از خراسان و کوچههاي خراسان صحبت ميکردند؛ مثل اينکه آشناتر از من بودند. يک ربع ساعتي صحبت کردند و بعد فرمودند بر سر اين تنور برو و ببين چه چيز ميبيني. اين هم رفت و ديد که آن مسلمان چهارزانو و با يک نشاطي در تنور نشسته و آتش هم به او سرايت نميکند. (يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ)؛ دست ولايت روي سر حضرت ابراهيم، آن آتش را گلستان کرد. دست امام صادق هم روي سر او بود و آتش به او سرايت نميکرد. آقا به اين شيعه خلّص گفتند بيرون بيا. او هم بيرون آمد و در مقابل امام صادق نشست. آقا به اين خراساني فرمودند چند تا از اين شيعهها داريم؟! گفت مثل من صد هزار تا و مثل اين هيچ نيست. فرمودند وقتي ما شيعه اينگونه پيدا کرديم، آنگاه قيام ميکنيم.
مردم ائمۀ طاهرين را خانه نشين کردند. امام دوم را چه کسي خانه نشين کرد؟! يکي دشمن مثل معاويه و مثل سياستمدارهاي زمان معاويه و عمروعاصها و مثل آخوندهاي درباري در آن زمان. اما باز بگويم که شيعهها هم بودند. شيعيان بايد قيام کنند و حرف امام دوم را بشنوند و شيعيان بايد صد در صد تابع امام دوم باشند و به عبارت ديگر بايد شيعه راستين باشند. از نظر دل و از نظر عقيده امامت را قبول داشته باشند و از نظر شعار هم امامت راقبول داشته باشند و از نظر عمل هم صد درصد تابع امام «سلاماللهعليه» باشند. وقتي صد در صد تابع امام «سلاماللهعليه» شد، آنگاه شيعۀ خالص ميشود. وقتي شيعۀ خالص شد، همان زمان ظهور ميشود و آن بهشت موعودي که گفتم.
چه کسي علي «سلاماللهعليه» را خانه نشين کرد؟! مردم؛ يعني دشمن و اما علاوه بر اين دوست هم بود.
حضرت زهرا به اميرالمؤمنين «سلاماللهعليه» ميگفت يا علي! من شنيدم که مردم سلامت نميکنند. گفت: زهراجان سلام که ميکنم، جوابم را نميدهند. اينها علي «سلاماللهعليه» را خانه نشين کردند. اينها علي را کشتند. اينها امام دوم را خانه نشين کردند. اينها امام دوم را شهيد کردند.
يک نکتهاي که به همۀ شما مخصوصاً به جوانها بگويم و آن اينست که ما از نظر امام شناسي کوتاه آمديم. ما بايد در امام شناسي خيلي کار کرده باشيم؛ مخصوصاً جوانها و مخصوصاً دانشگاهها و دبيرستانها و حوزههاي علميه و اتفاقاً راجع به معرفت که بالاترين ثواب را دارد، کوتاه آمدهايم.
راوي ميگويد به امام صادق عرض کردم که افضل اعمال چيست؟! فرمود: بعد از معرفت، نماز است. بعد هم آيۀ قرآن را خواندند. انسان بايد در اصول دين، مجتهد باشد. ما بايد در امام شناسي کوتاه نياييم. اما وضع ما رسيده به جايي که الان زمان شبهه است؛ يعني يکي از شعلههاي جنگ نرم استکبار اينست که در رسانهها ايجاد شبهه ميکند. جوانها هم گوش ميدهند و بعضي اوقات هم نقل ميکنند و يا سؤال ميکنند و اين يک شبهۀ دشمن است.
شيعه آنست که وقتي شبهۀ دشمن را ميشنود، به آن خرافت بخندد. احتياج نباشد به اينکه براي او ايجاد شبهه شود و بخواهد آن شبهه را بپرسد.
جوانهاي عزيز! بزرگان راجع به امامت خيلي کار کردند. البته روي آن خيلي جان دادند، اما خيلي هم کار کردند. اين «احقاق الحق» که اگر فارسي کنند، بيش از صد جلد ميشود؛ يک نفر نوشته است. خيلي از آن را در هندوستان نوشته بوده که به آنجا رفته بوده براي اينکه شيعه درست کند. اما ايشان که اسمش شهيد سوم است؛ به جرم شيعه گري و به جرم همين احقاق الحق، سنّيها با سيم خاردار به اين زدند تا او را شهيد کردند؛ اما بالاخره احقاق الحق را نوشته است.
«عبقات» هم اگر فارسي شود، بيش از صد جلد است و اين را هم يک نفر نوشته است. اما در حالاتش ميگويند به اندازهاي نشسته و مطالعه ميکرد که وقتي خسته ميشد و ميخوابيد کتاب را روي سينه ميگذاشت و مطالعه ميکرد و کم کم سينهاش زخم شد، اما بالاخره توانست عبقات را در بيش از صد جلد بنويسد.
مرحوم علامه اميني در زمان ما، خيلي زحمت کشيد. بيش از ده ـ پانزده جلد کتاب که دوازده جلد آن چاپ شده است؛ ايشان راجع به امامت کتاب نوشته است. يکي از امتيازهاي اين «الغدير» اينست که يک روايت از شيعه ندارد. هر تاريخ و روايتي را از سني نقل ميکند و بالاخره در فضائل ائمۀ طاهرين، بيش از دوازده جلد عربي که اگر فارسي کنند، بيش از پنجاه جلد کتاب ميشود؛ به تنهايي نوشته. گاهي به اصفهان ميآمد و به کتابخانهها سر ميزد و شبانه روز در آن کتابخانه مطالعه ميکرد تا ببيند که آيا ميشود يک روايت يا دو روايت از اين کتابخانه بيرون بياورد و در الغدير ببرد. و نظير اين سه کتابي که گفتم، بزرگان خيلي کار کردهاند. لذا ما يک گنجينه در ولايت داريم. اما حالا جوانهاي ما از اين گنجينه که ارزش آن از دنيا و آنچه در دنياست، بيشتر است؛ چقدر مطالعه دارند. اصلاً اسم عبقات را نشنيده تا در صدد اين باشد که خودش ترجمه کند و يا خودش پخش کند. اصلاً جلد الغدير را نديده تا اينکه مطالعه کند و در صدد باشد تا فارسي کند. اين کتاب «شبهاي پيشاور» فارسي است و به طور قصه هم نوشته شده و خيلي شيرين است و اگر جلد معمولي کنند، هفت ـ هشت ده جلد ميشود. با قصه و حکايت و داستان، امامت را خيلي بالا اثبات کرده است. شبهاي پيشاور هم از شيعه چيزي ندارد و هرچه دارد از سنّي است و از کساني است که امام صادق را قبول نداشتند و امام دوم را قبول نداشتند و او را کشتند؛ اما بالاخره «شبهاي پيشاور» شد. آيا لذت اين شبهاي پيشاور براي شما بيشتر است يا اين سريالها. براي سريال دو تا چشم دارد و دو چشم هم قرض ميکند و دو گوش دارد و دو گوش هم از ديگري قرض ميکند و اگر يک جا را نفهميد از ديگري سوال ميکند، اما شبهاي پيشاور چه گفته است و چه ميگويد! آيا ما تقصير نداريم؟! اگر امام دوم امر کنند که ما را به جهنم ببرند، درست نيست؟!
امام دوم ميفرمايند من يک عمر زمينه ساختم براي اينکه برادرم قيام کند و برادرم همه و حتي بچۀ شيرخوارهاش را در راه تشيع داد که اگر من و برادرم نبوديم، تشيّع نبود و ما تشيّع را به تو داديم؛ حال تو دربارۀ من چقدر مطالعه داشتي! تو دربارۀ برادر من چقدر مطالعه داشتي!اگر خيلي کار کند، اينست که در روز عاشورا عَلَم داري و سينه زني و زنجير زني و بالاتر اينکه مراجع ميگويند نکن و ميگويد ما روز عاشورا مقلّد تو نيستيم و هرچه ميخواهد بکند. خوب عزاداري خيلي خوب است اما اينکه اين حسين کيست و براي چه قيام کرد؟! برادرش چرا صلح کرد؟! مگر معنا دارد که با معاويه صلح کنيم، پس چه شد که امام دوم صلح کردند و چه مضيقهاي بود که امام دوم صلح کرد. اينها را اصلاً نه شنيديم و نه ميشنويم؛ آنگاه در سايت ميبيند که دشمن جسارت به امام دوم ميکند و ميگويد امام دوم خودخواه و تنبل بود و نشست و معاويه مسلط بر سر مردم شد و اين هم در ذهن جوانياش خيلي ميچسبد. از اين و آن سوال ميکند و خودش هم کمي اضافه ميکند. عزيزم! کتاب مطالعه کن و ببين که راجع به صلح امام حسن چقدر عالي گفته است.
پيغمبر اکرم «صلياللهعليهوآلهوسلّم» فرمودند: «الحسن والحسين امامان إن قاما وإن قعدا»؛ همين يک جمله از پيغمبر اکرم که سني نقل ميکند؛ اينست که حسن و حسينم، هر دو امامند. اگر قيام کند، امام است و اگر هم صلح کند، صد در صد درست است و امام است. «الحسن والحسين امامان إن قاما وإن قعدا»؛ يعني اگر امام حسن صلح کرد، صد در صد به جا بود. امام حسين اگر قيام کرد، صد درصد درست بود. اگر بچۀ شيرخوارهاش را داد، صد درصد درست بود. ما که سني نيستيم که اماممان کسي باشد که هم جاهل باشد و هم اين چيزها سرش نشود؛ بلکه امام ما يعني معصوم. فرق ما شيعهها و سني اينست که ما ميگوييم امام معصوم است و معصوم يعني اين امام اشتباه نميکند، اين امام خطا ندارد، اين امام نسيان ندارد، اين امام گناه ندارد، اين امام صد در صد از پليدي و از رجس، مبرّاست. اين امام آنست که خدا دربارهاش گفته: (إنما يريدالله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيرا)؛ يعني خدا اهل بيت را براي امامت انتخاب کرده است و اگر امام است، بايد معصوم باشد و الاّ کسي که معصوم نيست، معنا ندارد که امام باشد. بلکه بايد معصوم باشد. معصوم هم يعني گناه ندارد و اشتباه و خطا و نسيان ندارد و يعني صد درصد وظيفه شناس است و صد در صد عمل به وظيفه دارد.
ما شيعيان که ميگوييم دوازده امام داريم، يعني دوازده معصوم داريم. وقتي دوازده معصوم داريم، معنا ندارد که بگوييم چرا امام حسن، صلح کرد! اين يک علت دارد و اتفاقاً صغري و کبرايش هم دمني است و آن اينست که حضرت حسن، معصوم بود و هرچه کرد، درست بود؛ پس صلح امام حسن، صد در صد به جا بود.
چرا امام حسين زن و بچهاش را برداشت به کربلا آمد، درحالي که ميدانست شهيد ميشود؟! چرا امام حسين در روز عاشورا بچۀ شيرخوارهاش را در مقابل دشمن آورد و تير سه شعبه به گلويش زدند؟!
جوابش اينست که آيا امام حسين معصوم هست يا نه! اگر معصوم نيست، سني ميگويد امام است ولي ما ميگوييم امامي که معصوم نباشد،امام نيست. بلکه شرط امامت، عصمت است. عصمت هم يعني اينکه آقا امام حسين هرچه کردند، صد درصد وظيفه و عمل به وظيفه بوده است. هرچه کردند، صد در صد درست بوده و يک در ميليون هم نادرست نيست. شيعه اگر بگويد يک در ميليون نادرست انجام داد؛ اين شيعه نيست و امامت را قبول ندارد.
امامتي که ما قبول داريم، محکم و مستحکم است و عقايد شيعه فولادي است. به قول قرآن، شجرۀ طيبه است. (کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فى السما توتى اکلها حین باذن ربها)؛ شيعه ميگويد امام من، عالم «بماکان و مايکون و ما هو کائن» است. امام من آنست که اين اواخر که زندگي براي اميرالمؤمنين خيلي سخت بود؛ طلب مرگ از خدا ميکردند اما ميفرمودند: اي مردم! " سلوني قبل أن تفقدوني "؛ اين را سنيها نوشتند و شيعه هم نوشته است و شرح ابن ابي الحديد خيلي در اين باره صحبت کرده که اميرالمؤمنين " سلوني قبل أن تفقدوني " دارد. بعد ميفرمايد: والله، هرچه بپرسيد تا روز قيامت، جواب ميدهم.
در روايت ديگري ميفرمايد: " سلوني قبل أن تفقدوني" و بعد ميفرمايد من به همۀ انسانها آگاهم. اينکه چه وقت متولد شده و چه وقت ميميرد و سرنوشت زندگيش چيست. ما که امام قبول داريم، اينگونه است و الاّ امام جاهلي که خودش بگويد «أفضل الناس أفقه من عمر حتى المقدرات». ما که اينطور نيستيم و ما علي و " سلوني قبل أن تفقدوني" را داريم. فرق هم نميکند براي اينکه ما ميگوييم همۀ ائمۀ طاهرين از نظر فضيلت، يک هستند و اين عقيدۀ شيعه است. فرق بين اميرالمؤمنين و امام حسن از نظر علم و قدرت و عصمت نيست. اگر امام حسن جاي اميرالمؤمنين بود، همانطور که اميرالمؤمنين عمل کردند، امام حسن هم عمل ميکردند. اگر هم اميرالمؤمنين به جاي امام حسن بودند، همينطور که امام حسن رفتا ميکرد، ايشان هم رفتار ميکردند. همچنين اگر امام حسين به جاي امام حسن بودند، همين صلح حسني را داشتند. به قول پيغمبر اکرم: صلح حسني بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست. اگر هم امام حسن جاي امام حسين بودند،قيام ميکردند. قيامي که تشيّع مرهون زحمات اوست. ما که امام ميگوييم، اين را امام ميگوييم. لذا اصلاً همۀ اين شبهات سالبه به انتفاع موضوع ميشود و اصلاً براي موضوع شبهه پيدا نميشود.
الان شبانه روز، بيش از پانصد رهانه و چه پولهاي ميلياردي خرج ميکنند تا شيعه را زمين بزنند. وقتي جنگ نظامي نتوانستند، جنگ نرم و جنگ تبليغي و ايجاد شبهه ميکنند. اگر ما شيعيان، درست شيعه شناس بوديم؛ آنگاه دشمن ميدانست که هزار رسانه هم شبانه روز کار کنند، ذرهاي نميتوانند به عقيدۀ شيعه ضرر بزنند. اما حالا که ميلياردها خرج ميکنند براي اينست که ميدانند که ميتوانند به شيعيان و به عقايد شيعه و به عقايد جوان ضربه بزنند.
جلسات منبر ما اين شده و جلسات مطالعهمان آن شده و در کتابخانههايمان بسته شده و به سريالها رو آورديم و به مزخرفات و ماهوارهها رو آورديم. معلوم است کسي که با ماهواره سر و کار داشته باشد و نه با شبهاي پيشاور و الغدير؛ آنگاه شبهۀ دشمن هم روي او کار ميکند.
جوانها و همه و همه، تقصير داريد. بايد پاي منبرهاي خوب بنشينيد و حسابي جمعيت باشد و راجع به امام شناسي، اگر يک سال هم کار شود،باز کم است. بايد راجع به امام شناسي مطالعه داشته باشيد. بايد راجع به شيعه مباحثه داشته باشيد و ترم دانشگاهي راجع به شيعه و شيعه شناسي و امام شناسي داشته باشيد. ما انقلاب کرديم و الحمدلله حکومت اسلامي را پياده کرديم؛ اما از نظر محتوا، کار نکرديم. کار نکرديم تا الان رسيده به جايي که فساد اخلاقي به نظام ما ضربه ميزند و نظام ما را تهديد ميکند و با متشابهات و ايجاد شبهات، به عقايد جوانهاي ما ضربه ميزند. هرچه هست، از قامت ناساز و بي اندام خود ماست. اگر ميلياردها براي جنگ نرم خرج ميکند، تقصير ماست و ميبيند که تأثير دارد و گفته من نميخواهم شيعه را سني کنم يا شيه را بيدين کنم و ميدانم که اين نميشود؛ اما همين مقدار که شبهات را براي او ايجاد کنم و او را در دين سست کنم و به عقايدش ضربه بزنم؛ همين مقدار براي من بس است. دشمن در جنگ نظامي نتوانست هيچ غلطي کند، اما در جنگ نرمش ضربه زد و پيروز شد و اين تقصير ماست. ما بهانۀ دست او داديم و دشمن ديد که ميتواند در جنگ نرم پيروز شود و در فساد اخلاقي ميتواد پيروز شود. دخترهاي ما را به جاي اينکه به کتابخانهها بکشاند، به فساد اخلاقي کشاند. ما ميخواستيم آنها را به کتابخانهها بکشانيم و او به فساد کشاند و او موفق بود و ما موفق نبوديم. تقصير من آخوند هم نيست بلکه تقصير خودتان است و خودتان کرديد.
انشاء الله امام دوم دعا ميکنند و همينطور که ما در جنگ نظامي پيروز شديم، در اين جنگ نرم هم پيروز شويم. انشاء الله.
نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم
بدم المظلوم، بدم المظلوم، بدم المظلوم، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک