شماره درس: 14
تاريخ درس: ۱۳۹۱/۵/۱۵
متن درس:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث اين چند روزه ما دربارۀ کار و تلاش و کوشش و جديّت و استقامت بود. فهميديم که قرآن در ششصد جا ميگويد کار و تلاش و کوشش داشته باش؛ هم براي دنيا و هم براي آخرتت. از قرآن استفاده کرديم که اگر حيات طيب در اين دنيا بخواهي، بايد کار کني و اگر طيبتر در آخرت بخواهي، کار ميخواهد. (مَن عمل صالحاً من ذکرٍ او اُنثي و هو مومنَ فلنحييَّهُ حياهً طيبه و لنجزينهم احسن الذى كانوا يعملون).
از بحث اين چند روزه استفاده کرديم که تنبلي، بيکاري، پرخوابي و پرخوري و زياد استراحت کردن و تفريح کردن؛ همۀ اينها نزد خدا مبغوض است. خدا بندهاش را زماني دوست دارد که ببيند در حال کار و تلاش و کوشش و جديت است؛ يا براي دنيا و يا براي آخرت. متأسفانه فضيلت گم شده و فضيلت فراموش شده است.
کار را به چهار قسم، منقسم کردند. کار فرهنگي؛ که بالاخره فهميديم ما بايد در تمدن و در زندگي خود و در زندگي اين دنيا متمدّن نمره اول باشيم. احتياج به دشمن نداشته باشيم. دانشگاههاي ما دوش به دوش دانشگاهها و اگر جلوتر نباشند، عقبتر هم نباشند.
دوم، کار توليدي است. ما بايد در توليد، خودکفا باشيم. اگر خودکفا نباشيم و احتياج به دشمن و غربيها و احتياج به امريکا داشته باشيم؛ پيغمبر اکرم ما را لعنت کرده است؛ «من کان له ماءًو تراب، وافتقر لعنة الله»، هرکه آب دارد و خاک دارد و باز احتياج به ديگران دارد، لعنت خدا بر اين باد. اين تحريمها اصلاً نبايد روي ما اثر بگذارد، اگر خودکفا باشيم. اگر تحريمها در اين جنگ نرم ما را فلج کرده است، براي اينست که خودکفا نيستيم و کار توليدي و آن صوابي که قبلاً گفتم و آن همه سفارشي که از قرآن و روايات داشتيم؛ ما بايد نه از نظر توليد واردات داشته باشيم بلکه بايد صادرات هم داشته باشيم. قبلاً کمي راجع به اين موضوع هم صحبت کرديم.
سوم، کار توزيعي، کار تجارتي و کاسبي است. اينکه توليد را به نحو عادلانه و به نحو انسان و به نحوي که تورم ايجاد نشود و گراني ايجاد نشود، توزيع کند؛ در اين باره هم کمي صحبت کردم. البته بحث هم راجع به کار فرهنگي و هم کار توليدي و توزيعي، ناقص است و هرکدام از اينها هفتهها و ماهها بحث دارد. اسلام راجع به اقتصاد، بالاترين اقتصاد را دارد. معجزۀ اسلام عزيز، اقتصاد اسلام عزيز است. در يک محيطي که محيط جهل بوده و سواد الفبا در آن محيط کم بوده است، اسلام يک اقتصادي آورده و موجب سرافرازي براي اسلام عزيز است و برتر از اقتصاد سرمايه داري است و بالاتر از اقتصاد تشرکي و کمونيستي است. نه اينست و نه آن و حد متوسط هم نيست که بعضي خيال کردند اقتصاد اسلام نه سرمايه داري است و نه کمونيستي و بين آن دو است؛ اين هم غلط است. بلکه اقتصاد اسلام يک اقتصاد مستقل و سالم است. اقتصاد دنيا الان مريض است، البته اقتصاد ما هم مريض است؛ براي اينکه طبق اسلام عمل نميکنيم اما مسلّم است و همه ميدانند و همه ميگويند که اقتصاد سرمايه داري و غربي و امريکايي مريض ست. اقتصاد کمونيسمي هم که به قول امام، له شد و چه له شدني. الان اقتصاد کمونيسمي مثل چينيها و شورويها، يک اقتصاد مريضي دارند. اسلام عزيز يک اقتصاد سالمي دارد، که اگر به اين اقتصاد سالم، صد در صد عمل شود؛ اول نتيجهاش اينست که فقر در دنيا نيست. اقتصاد اسلام يعني اقتصاد منهاي فقر. آنگاه ظلم نيست و اقتصاد اسلام يعني اقتصاد منهاي تبعيض و ظلم و تجاوز. همان اقتصادي که در زمان حکومت هل بيت «سلاماللهعليهم» و در زمان حکومت امام زمان پياده ميشود، اين معجزه نيست و اين پياده شدن احکام اسلام است. در زمان امام زمان، در زمان حکومت اهل بيت، قرآن پياده ميشود و گفتم که قانون اساسي هم مصحف فاطمه است؛ لذا براي اينکه قرآن پياده ميشود، يک زندگي منهاي فقر و يک زندگي منهاي تبعيض و ظلم و يک زندگي منهاي غم و غصه و دلهره و نگراني و اضطراب خاطر و بالاخره يک زندگي بهشتي است. اين معجزه نيست، بلکه پياده شدن قرآن است.
آقا امان زمان در اول که ميآيند و ميخواهند دنيا را بگيرند، اين معجزه است که اسمش را هم انقلاب دفعي گذاشتيم. بالاخره با خرق عادت و معجزه به يک شبانه روز دنيا را ميگيرد و به شش شبانه روز، روي کرۀ زمين مستقر ميشود. آنگاه حکومت اسلامي، يعني اسلام عزيز پياده ميشود. قوانين جهان، قوانين اسلام ميشود و قوانين اسلام يعني زندگي منهاي فقر و قوانين اسلام يعني اقتصاد منهاي تبعيض و منهاي ظلم؛ و قوانين اسلام يعني زندگي منهاي غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر و نگراني. همۀ اينها از قرآن است و از خود نميگويم. (فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِاْلأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)؛ چه کسي مستحق اين است که يک زندگي منهاي فقر و فلاکت و تبعيض و غم و غصه و دلهره و بالاخره منهاي ظلم داشته باشد؛ (فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِاْلأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ). بعد خود قرآن ميگويد اسلام. (الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ)؛ تأکيد ميکند و ميگويد وقتي اسلام پياده شد، يک زندگي صد درصد امن است و يک زندگي صد در صد عدالت و يک زندگي صد در صد غنا و ثروت است. لذا در زمان امام زمان، اسلام پياده ميشود. آنگاه اين اقتصاد فرهنگي و توليدي و اقتصاد توزيعي پياده ميشود و قطرهاي از دريايش را در اين چند روزه گفتم.
بحث امروزمان، مهمتر از بحثهاي روز گذشته است و متأسفانه به طور کلي فراموش شده است. اينکه قسمت چهارم از کار، کار خدماتي است.
خدا رحمت کند سعدي را که از بيش از هزار روايت گرفته است و از بيش از صد آيه گرفته است:
بني آدم أعضــاي يکديگــرند که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار دگـر عضـــوها را نمانــد قرار
توکز محنت ديگران بي غمي نشايد که نامت نهند آدمي
به اين کار خدماتي ميگوييم. يعني همه و همه بايد خدمتگزار ديگران باشند. اين مثال سعدي، مثال شيريني است. اگر شصت پاي شما زخم شود، مغز و عقل شما به تلاش و کوشش ميافتد و چشم و دست شما به تلاش کوشش ميافتد؛ بلکه همۀ اعضاي جوارح و جوانح شما به درد ميافتد تا اينکه اين شصت پا را مرهم بگذارد و مرمت کند و آن را از درد ساکت کند. وقتي آن شصت از درد ساکت شد، آنگاه همۀ بدن از درد ساکت ميشود. اما تا شصت پا درد ميکند، تمام اعضا و جوارح، درد ميکنند. تا شصت پا زخم است، عقل و شعور و دست و پا و چشم، کار ميکنند. اعضاي رئيسۀ بدن يعني عقل و چشم و دست ما بيشتر از همه کار ميکنند.
همچنين اگر چشم درد بگيرد، داد انسان بلند ميشود. چشم درد گرفته اما پا هم درد ميکند و همۀ اعضا درد ميکند. لذا کار و تلاش و کوشش ميکند تا به دکتر رود و براي چشم دوايي بگيرد. دست و پا و عقل تلاش و کوشش و جديت دارند براي اينکه اين چشم را خوب کنند.
قرآن و روايتها به ما اينطور ميگويد. ميفرمايد مسلمان کسي است که: (وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون)؛ و اين را در يک جا نگفته بلکه قرآن در بيش از صد جا فرموده (وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون). بعد هم قرآن ميگويد خيال نکنيد اين از متمولين است؛ بلکه (لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ . وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ الله). آنکه که خيلي ميتواند خدمت کند، خيلي و آنکه کم ميتواند، کم خدمت کند و آنکه اصلاً نميتواند و مورد خدمت ديگران است؛ رها نميکنند بلکه بايد دعا کند. اگر ببيند که کسي گرهاي دارد، خوابش نبرد. مثل همان که وقتي شصت پاي شما درد ميکند، شما خوابتان نميبرد. (وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون) اينست.
گفتم که بعضي از شعراي ما افتخار براي عالم تشيّع هستند. مخصوصاً ايرانيها نظير سعدي و حافظ، خيلي بالا شعر ميگويند. حال از آن شعرهاي بالا، همين شعري است که خواندم. بالاخره او را رها نميکنند که وقتي پرسيدند چرا به ديگران خدمت نکردي؛ او بگويد من که شل و کور بودم. به او ميگويند شل و کور که بودي، نميتوانستي در غم ديگران شريک باشي و دعا و ثنا کني و براي غم ديگران خوابت نبرد. به آن کسي هم که پول دارد و دست و پا دارد و ميتواند و يا قلم و آبرو دارد و با قلم و آبرو ميتواند؛ به او هم ميگويند که چرا خدمت به خلق خدا نکردي. خيال هم نکنيد که ساده است، بلکه گناهش خيلي بزرگ است. به اندازهاي که قرآن در سورۀ «ويلٌ لکل همزة لُمزة» ميگويد اين اصلاً مسلمان نيست و واي به اين نامسلمان که به فکر اجتماعش نيست.
همه بايد اين بار اقتصاد را بلند کنيم. يک نفر پيدا نميشود که مسئوليت نداشته باشد. آنکه پول دارد؛ (لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ) و آنکه قدرت دارد (لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ) و آنکه آبرو و قلم و قدم دارد؛ (لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ) و آنکه هيچکدام از اينها را ندارد، به هر اندازه که ميتواند؛ ولو اينکه از غم ديگران در غم شود و ولو اينکه موقع افطار خودش را فراموش کند و به ديگران دعا کند. کينه توزي و دشمني و دعانکردن به ديگران و نفرين کردن به ديگران و همۀ اينها در اسلام مُلغاست. کينه توزي در روز قيامت مثل شتر به صف محشر ميآيد. نفرين کردن به ديگران نميشود. انسان به جاي نفرين بايد بگويد خدايا اينهايي را که بدي ميکنند، هدايت کن. بايد مواظب همين عضوهاي زائد جامعه هم باشيم. بعضي افراد واقعاً عضو زائد جامعه هستند؛ مثل آدمهاي شش انگشتي که آن انگشت اضافه، عضو زائد است. اما آدم شش انگشتي، همينطور که مواظب شصت خودش هست، مواظب آن انگشت اضافه هم هست. همه بايد چنين باشيم. غير از اين، سلب اسلاميت شده و غير از اين گفتند تو مسلمان نيستي.
قرآن ميفرمايد: (فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ* اَلذينهم يُراعونَ ويَمنَعونَ الماعون)، واي به آن نامسلماني که در وقت نماز به فکر دنيايش است و نه به فکر آخرتش. واي به آن نامسلماني که در وقت نماز، مسجدها خلوت باشد. بعد ميفرمايد واي به آن نامسلماني که تظاهر و رياکاري ميکند و مرتب تعريف خودش را ميکند و اينکه من چه کردم و چه ميکنم و اين حرفهاي خرافي و تظاهر. اسلام تظاهر ندارد بلکه واقعيت دارد. ما بايد با تلاش و کوشش رفع حوائج مردم بکنيم و نه اينکه با زبانمان تظاهر کنيم. قرآن ميفرمايد تو مسلمان نيستي و واي به تو مسلمان که با تظاهر ميخواهي ديگران را گول بزني. بعد هم ميفرمايد واي به آن نامسلماني که ميتواند حاجت مردم را برآورد، اما نياورد. سعدي ميگويد اين ادم نيست. قرآن ميگويد اين مسلمان نيست و معلوم است که هرکه مسلمان نيست، آدم نيست. روايات ما ميگويد اين جهنمي است و معلوم است که هرکه جهنم رود، آدم نيست. اما اين يک فضيلت فراموش شده است و همه فراموش کردهايم و همه خودخواه و خودمحور شدهايم و در عباداتمان هم همه خودخواه و خودمحور شدهايم. يک پول حسابي خودش و براي زن و بچههايش صرف ميکند و با يک پول فراواني به عمره ميرود. معلوم است که عمره خيلي خوب است اما تويي که اين چند ميليون را براي عمره خرج ميکني، آيا به فکر دخترخواهرت هستي که جهيزيه ميخواهد و در خانه مانده است. آيا به اندازۀ دختر خودت، به فکر دخترخواهر و دختربرادرت هستي يا نه! عمره ثواب دارد اما اگر به فکر نيستي، پس تو مسلمان واقعي نيستي. يا مثلاً چندين ميليون خرج يک مهماني ميکند. مهماني و وليمه دادن خوب است. اما آن وليمهاي که چندين ميليون خرج شود اما همسايه گرسنه باشد؛ اين مسلمان نيست.
پيغمبر اکرم بارها و بارها روي منبر ميفرمود: «ما آمن بي من بات شبعان وجاره جائع»؛ مسلمان نيستي کسي که سير بخوابد و همسايهاش گرسنه باشد. خوب، اين وليمههاي ما غلط است و اين عروسيها و جهيزيههاي ما غلط است و اين مهريههاي ما هم غلط است. اين جهيزيهها، هفت ـ هشت ده تا جهيزيه ميشود. پس چرا نميکنيد؟! اين مهريههاي ما ده ـ بيست مهريه ميشود. اين وليمههاي ما صد نفر را ميپوشاند و صد نفر را سير ميکند و دين صد نفر را ادا ميکند و آنگاه زندانهاي ما گله داني نميشود. و اين زندانهاي ما گَله داني است براي اينکه ما به فکر مردم نيستيم. به اين خودخواهي و خودمحوري ميگويند و قرآن ميگويد من مسلمان خودمحور و خودخواه ندارم. مسلمان يعني ديگرگرا و مسلمان يعني گذشت و ايثار و فداکاري. مسلمان، (و يُوثِروُنَ عَلي اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَة)؛ مسلمان اينست.
ابوأيوب انصاري يک مسلمان حسابي است و همان مسلماني است که وقتي پيغمبر اکرم وارد مدينه شدند؛ همه ميگفتند به خانۀ ما بيا و يک تظاهر بازي عجيبي درآمده بود. پيغمبر اکرم ديدند که اکنون نزاع ميشود و آنگاه فرمودند شتر من بر در خانۀ هرکس که بخوابد، همان جا منزل ماست. شتر به در خانۀ ابوأيوب انصاري خوابيد. ابوأيوب انصاري يک فقير بود اما زنش مقدس بود و ابوأيوب يک مسلمان حسابي بود. پيغمبر اکرم رد ميشدند و ديدند که ابوأيوب انصاري با زن و بچهاش در کوچه فرش پهن کردند و نشستند. پيغمبر فرمودند خانهات چه شده و چرا در خانهات نميروي؟ گفت: يک عده مهاجري آمدند و خانه نداشتند و من ديدم که اگر اينها در کوچه بمانند، براي ما ننگ است و اما اگر من در کوچه بمانم، طوري نيست. خانهام را به مهاجر دادم و خودم در کوچه آمدم. آيۀ شريفه آمد: (و يُوثِروُنَ عَلي اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَة)؛ مسلمان، ايثار و گذشت و فداکاري دارد. براي زنش هم همين را نقل ميکنند. معلوم است که شتر پيغمبر بايد بر در خانۀ اين زن بخوابد. اين ابوأيوب انصاري يک پسر کوچک سه چهارساله داشت و اين پسر مُرد. ابوأيوب به دنبال کار رفته بود. اين زن کمي براي بچهاش گريه کرد. اما ناگهان به اين توجه پيدا کرد، يعني اسلامش او را به جاي ديگري برد. گفت اگر تو گريه کني و بعد هم شوهرت بيايد و شوهرت ناراحت و خسته باشد و تو هم غم روي غم بياوري، چه فايده دارد؟! لذا بچه را پنهان کرد. ابوايوب انصاري گفت بچه کجاست. گفت الحمدالله خوب شد. يعني مرد و قضيه تمام شد و در بهشت رفت. حسابي دل ابوأيوب انصاري را به دست آورد. شامي و گفتاري و کرداري و بعد خودش را به ابوأيوب انصاري عرضه داشت. براي نماز شب بلند شدند و غسل کردند و ابوأيوب ميخواست براي نماز پيغمبر برود. زن گفت يک پيغام و يک حرف برايت دارم و آن حرف اينست که اگر يک امانتي کسي پيش تو بگذارد و بعد بگويد امانت را بده و تو ندهي، چطور آدمي هستي؟! گفت خيلي بد هستم و خيانت در امانت کردم. گفت اگر چنين است، بچه در دست ما امانت بود و خدا ميخواست تا عصر ديروز براي ما باشد و عصر ديروز خدا امانتش را گرفته و پسرت مُرده است. حال به نماز برو و بعد از نماز به رفقايت بگو تا بيايند و بچه را دفن کنند. ابوأيوب انصاري براي نماز آمدند و پيغمبر اکرم مثل اينکه مهيّا بود و فرمود مبارک باد ديشب شما. اهل دل ميگويند خدا يک پسر به اين داد و از اولياء الله شد. يک پسر به اين داد که ارزشش از دنيا و آنچه در دنياست، بيشتر شد. معلوم است اين خانم با اين گذشت و ايثار و فداکاري و اين ابوأيوب با اين گذشت و ايثار و فداکاري، پس شتر پيغمبر بايد در خانۀ اينها بخوابد. و پيغمبر اکرم به خانۀ اينها برود و به خانۀ متظاهرها و مسلمانهاي ظاهري نرود. شتر پيغمبر بايد در خانۀ اين بخوابد و پيغمبر هم بايد به خانۀ اين برود. به اين گذشت و کار خدماتي ميگويند و همۀ ما در اين لنگيم. ساده گرفتيم، اما قرآن و روايات ما ساده نگرفته است و خيلي جديّت دارند و اسمش را قانون مساوات و برادري و همزيستي و قانون تساوي با هم، ميگذارند و اين متروک است و فضيلت متروکه است. پيغمبر اکرم هم ميفرمود که اين قانون مواسات در امت من، آنطور که ميخواهم، پياده نميشود.
اين بحث ناقص است و اگر دو سه روز دربارهاش حرف بزنيم، جا دارد. لاأقل تاريخ پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين و ائمۀ طاهرين مخصوصاً حضرت زهرا را مطالعه کنيد. نه مثل آنها، بلکه به قول اميرالمؤمنين در نامه به استاندارش فرموده نه مثل من؛ اما «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»؛ کمک کنيد به علي، در قانون مواسات، به هر اندازه که ميتوانيد.
نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم
بحق فاطمه، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک