شماره درس: 16
تاريخ درس: ۱۳۹۱/۵/۱۷
متن درس:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث ما در اين چند روز، راجع به کار و تلاش و کوشش و جديّت و استقامت در زندگي بود؛ براي سعادت دنيا و سعادت آخرت؛ و از قرآن استفاده کرديم که سعادت دنيا و آخرت مرهون کار است و البته با زيربناي ايمان. اگر مؤمن باشد و جدّي کار کند؛ هم سعادت دنيا پيدا ميکند و هم سعادت آخرت پيدا ميکند.
بحث طول کشيد اما بدانيد يک در صد بحث هم نشده است. لذا امروز بحث را با سورۀ مبارکه والعصر در قرآن تمام ميکنم.
اين سورۀ والعصر در پيش مسلمانها به اندازهاي هم اهميت داشته است که وقتي به يکديگر ميرسيدند، به جاي تعارف،سورۀ والعصر ميخواندند. يکي ميگفت سلام و ديگري ميگفت سلام و يکي ميگفت حال شما چطور است و ديگري ميگفت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ* ديگري ميگفت: إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
سوره اينقدر نزد مسلمانها اهميت داشت. از همين جهت هم همين مسلمانها بانبود امکاناتشان، با تلاش و کوشش و جديّتشان توانستند در هشتاد و چهار جنگ که روي دست آنها گذاشتند؛ پيروز بيرون بيايند و بالاخره دشمن را خوار و ذليل کردند. در فتح مکه، همۀ آن دشمنها خوار و ذليل و سر به زير در مقابل پيغمبر و در مقابل مسلمانها شدند. و اين سورۀ والعصر به ما ميگويد که قسم به کار و تلاش و کوشش. براي کلمۀ وَالعَصر، به تناسب بحث دربارۀ ولي عصر «روحنافداه»، چند وقت قبل پنج معنا براي آن کردم؛ اما يک معنا که خيلي معناي شيريني است، خدا به کار و تلاش و کوشش و جديت قسم خورده است. بعد با تأکيد مهمي فرموده است: إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ * کلمۀ انَّ و جملۀ اسميه و لام تأکيديه هم يعني همۀ انسانها بدبختند و همۀ انسانها ورشکسته هستند و همۀ انسانها سرمايۀ خود را ميدهند و چيزي هم عايدشان نميشود مگر يک طايفه و آن يک طايفه، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ آن کساني که ايمان دارند و اين زيربناست و روبنا هم کار و تلاش و کوشش و کارش شايسته براي دنيا و آخرتشان است. اين يک بال است و بار ديگر هم نظارت ملي يعني امر به معروف و نهي از منکر است. خودش کار و تلاش و کوشش و جديّت دارد و ديگران را هم واميدارد که کار کنند و تلاش و کوشش کنند و واميدارد که ديگران تنبل نباشند و واميدارد که پرخور و پرخواب و پراستراحت نباشند و نظارت ملي دارد. اين ملت پيروز است و سرمايۀ اين ملت که عمر است و بالاترين سرمايهها را داده و در عوض سعادت دنيا و آخرت را گرفته است. (مَن عَملَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ اَو اُنثي وَ هُوَ مُومنٌ فَلَنُحِييَنَّهُ حَياةً طيبةً وَ لَنَجزيَّنَهُم اَجرَهُم باَحسَنِ ما کانوُا يَعمَلَون) (آيه 97، سورۀ نحل).
انسان بايد به هراندازه که ميتواند کار کند و تلاش و کوشش و جديت داشته باشد. در حين راه رفتن بر سر کارش، زبانش بيکار نيست و ذکر خدا را ميگويد و قرآن هم ميخواند. اگر در ماه مبارک رمضان کسي يک قل هُوالله بخواند، خدا به او ثواب يک ختم قران را ميدهد.
خانم ظرف ميشويد و خانه داري ميکند اما در حين کار، صد قل هُوالله ميخواند و صد ختم قرآن کرده و ثوابش را هم از خدا ميگيرد. انسان ميتواند در آن واحد هم عقلش کار کند و فکر صحيح کند و هم زبانش کار کند با خيرخواهي براي مردم و قرآن و دعا خواندن و هم دستها و هم پاهايش کار کند. در همان وقتي که دستها کار ميکند، ميتواند با پاها هم ورزش کند. گفت پيش بزرگي رفتم و ديدم که در آن واحد سه چهار کار ميکند. به اين زرنگ ميگويند. انسان بايد براي دنيا و آخرتش زرنگ باشد. انسان بايد در فکرش زرنگ باشد. بعضي اوقات انسان فکر دارد و انسان بي فکر نميشود و به قول بزرگان ميگويند: «الانسان يخلوا من فکرما»، يعني دائماً فکر ميکند. اما اگر زرنگ باشد، مسئله حل ميکند و فکر خدا و معرفت ميکند و اگر زرنگ باشد، فکري ميکند که خدمت به خلق خدا باشد و کار فرهنگي باشد و اگر هم زرنگ نباشد، فکر بيجا ميکند. از اين فکر به فکر ديگر و مالايُعني است و اين فکرش هيچ نتيجهاي ندارد و وقتي نتيجه نداشت، يکي از آثارش اينست که فشار قبر دارد و نود و نه درصد مردم اين فشار قبر را دارند. ممکن است به بهشت روند اما مالايُعني زياد دارند.
به جوانها ميگفتم که يک جواني مرده بود و به دست پيغمبر اکرم به قبر رفت و مادرش گفت من برايت گريه و عزاداري نميکنم و خوشحالم براي اينکه به دست پيغمبر اکرم در قبر رفتي و به بهشت رفتي. پيغمبر اکرم وقتي مادرش رفت، فرمودند بله!بهشتي است اما قبر چنان فشاري به اين داد که زير منگنه الهي له شد. گفتند يا رسول الله! اين که آدم خوبي بود. فرمود بله ولي مالايُعني زياد داشت. کارهاي بيهوده و حرفهاي بيهوده زياد داشت. الان شما يک دقيقه در فکر کارهاي خودتان برويد. آنگاه خواهيد ديد که نوددرصد کارهاي شما بيهوده است. اگر غيبت و تهمت و شايعه نباشد، ور ور است؛ يعني هيچ نتيجهاي براي دنيا و آخرت ندارد. شما عزيزان که از خوبان هستيد، اگر به فکرتان برويد، خواهيد ديد که دائماً خوابهاي بيهوده ميبينيد. به جاي اينکه خوابهاي خوب و مقدسي رويد و روح شما با عالم ملکوت يک روابط خوبي پيدا کند، اما به قول قرآن خوابهاي بيهوده است. شماييد که ميتوانيد فکر را به گونهاي پرورش دهيد که خوابها هم خوابهاي مفيد و تعبيردار باشد. ولي معمولاً خوابها بيهوده است.
عمده اينجاست که شما عزيزان و خوبان، نود و نه درصد شما افکارتان بيهوده است. از اين فکر و به آن فکر و از آن فکر به آن فکر و همه هيچ است و مايُعني است و يک نتيجۀ سوء با آن فشار قبر را به همراه دارد. ما ميتوانيد در عين واحد هم فکر کنيم و هم زبانمان کار خوب انجام دهد و هم دست و پايمان کار کند و در عين واحد سه چهار کار مفيد داشته باشيم و اين لازم و واجب است.
شما خيال نکنيد که اين تشيّع به اين سادگي به ما رسيده است. تشيع هميشه براندازي داشته است.
سقيفۀ بني ساعده تشکيل شد و اميرالمؤمنين علي «سلاماللهعليه» کنار رفت. به قول مرحوم کاشف الغطاء، آن مرد عالم سياسي و اسم ميآورد که صد و چهارده نفر از عقلاء و علما، مخالف سقيفۀ بني ساعده بودند و تشيّع را تشکيل دادند. اگر آن صد و چهارده نفر نبود که در رأس آنها حضرت زهرا بود، ما الان تشيّع نداشتيم. بالاخره صد و چهار نفر تشيّع را تشکيل دادند. البته اين لفظ شيعه هم که اين صد و چهارده نفر انتخاب کردند، از پيغمبر اکرم گرفتند براي اينکه پيغمبر اکرم خيلي اوقات تعريف شيعه را ميکرد و حتي قرآن شريف تعريف شيعه و اينکه به دست اين شيعه و به رهبري امام زمان پرچم اسلام روي کرۀ زمين افراشته ميشود و اگر مرتد شدند و سقيفه بني ساعده جلو آمدند؛ بالاخره يک دسته اين تشيع را نگاه ميدارند و پيغمبر اکرم بارها روي منبر فرمودند: «ياعلي! أنت و شيعتک هم الغالبون، انت و شيعتک هم الفائزون». اينها در زمان پيغمبر اکرم بوده اما تشيّع و تشکل،بعد از پيغمبر اکرم، با صد و چهارده نفر پيدا شد. سخت بود و خيلي مشکل بود اما الحمدالله پيدا شد. و اين صد و چهارده نفردر حالي که موانع زيادي داشتند اما بالاخره رو به افزايش بود. آنگاه رسيد به جايي که دشمن حساب کار کرد تا اينکه نزديک بود تشيّع را به دست معاويه و يزيد براندازي کند. آنگاه آقا امام حسين با زن و بچه، قيام کرد که اگر قيام امام حسين نبود، يزيد يعني بني اميه و در اصل معاويه، تشيّع را به طور کلي نابود کرده بود. ميگفت که مؤذنه گفت أَشهدأن لا اله الاّ الله؛ معاويه روکرد به من و گفت آرام نمينشينم تا اين را از مؤذنه پايين بياورم. اما کار حسين و کا زينب نگذاشت و بالاخره قيام کردند. شهيد و اسر شدند، اما کارشان فوق العاده مفيد بود. يعني نگذاشتند که تشيّع براندازي شود. امام حسين نگذاشت اين تشيّع براندازي شود و اسارت زينب نگذاشت که براندازي و نابود شود. اما از نظر فرهنگي عقب ماند. ائمۀ طاهرين يک فرصتي ميخواستند. خوشا به حال کساني که فرصت طلب باشند و در فرصتها کار را انجام دهند. اميرالمؤمنين «سلاماللهعليه» در نهج البلاغه روي اين حرف خيلي پافشاري دارد که فرصتها را از دست ندهيد. براي اينکه فرصتها مثل ابر ميگذرند و يک وقت نگاه ميکنيم و ميبينيم که ديگر نميشود. لذا ائمۀ طاهرين دنبال فرصت بودند و زمان بني اميه و بني العباس که به جان هم افتاده بودند، يک فرصتي براي امام باقر پيدا شد و شيعيان سرتاسري از جوانها جمع شدند براي کار فرهنگي و بقاي تشيع و اينکه به تشيّع امام حسين که فرهنگ نداشت، فرهنگ دهند. تا کم کم امام باقر خيلي کار کردند اما نشد و ايشان را شهيد کردند و از دنيا رفتند، آنگاه آقا امام صادق جلو آمدند. اما با پشتوانۀ مردم و طلبهها و بيش از هزار نفر اطراف امام صادق را گرفتند و همۀ کار خود را رها کردند و با فقر و فلاکت و صدمه و کتک و زندان، اطراف امام صادق را گرفتند.
ميگويد ديدم که در مسجد رسول الله بيش از هزار نفر قال الباقر و قال الصادق ميکنند و بالاخره اين جوانها و اين طلبهها که البته در ميانشان مُسنها هم بودند؛ تونستند يک فرهنگي غني به شيعه دهد. فرهنگ شيعه خيلي قوي است.
به قول استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي «رضواناللهتعاليعليه» ميفرمودند که سنيّها در فقه بيش از ششصد روايت ندارند و دو ثلث اين روايتها هم از نظر سند خيلي ضعيف است. ابوهريره و کعب الاحبارها. اما شيعه بيش از سي هزار روايت در فقه دارد. اين سي هزار روايتي که فقه و تشيع را قوي کرده، در اثر کار و تلاش و کوشش است. بله به زندان ميرفتند و مصادرۀ اموال را هم قبول ميکردند.
يک طلبه به نام ابن ابي عمير، هم تجارت ميکرد و هم طلبگي ميکرد. براي اينکه بايد دنياي آنها هم اداره شود. بالاخره توانست خيلي کار کند. اين را گرفتند و محکوم به هفت سال زندان کردند و مالش را مصادره کردند؛ اما بالاخره توانست روايتهايي را که مخفي کرده بود، به رفقا بدهد و از نسل امام صادق به نسل موسي بن جعفر بدهد. همين آقا بيست و يک هزار تازيانه خورد و جرمش طلبگي و تشيع بود و جرمش نشستن پاي منبر امام صادق بود. در هر عصر براي اينکه طلبهها بترسند و مردم هم سر جاي خود بنشينند؛ اين را به ميدان ميآوردند و روي زخمهايش تازيانه ميزدند تا غش ميکرد. او را به زندان ميبردند و دوباره فردا عصر او را ميآوردند.
اگر کار طلبهها نبود و اگر زحمات امام باقر و امام صادق نبود و اگر تلاش و کوشش و جديّت و همه چيز فداي شيعه گري و تشيع و فداي دين بود؛ ماالان وسائل الشيعه نداشتيم.
اين بحار علامه مجلسي يک افتخار براي ماست و خيلي بالاست. چه کسي اول اين بحار را به ما داده است؟ طلبههاي امام باقر و امام صادق. و اما با زحمت و مشقّت. گاهي نميگذاشتند امام صادق درس بگويند و جلوي درس ايشان را ميگرفتند. اينها جلسات مخفي داشتند و قال الباقر و قال الصادق داشتند و اگر يک مسئلهاي براي آنها پيدا ميشد که ميخواستند امام را ببينند و از ايشان بپرسند؛ با يک سختي به خدمت امام صادق ميرسيدند.
يک کسي گفته بود که من ميخواستم خدمت امام صادق برسم ولي نميشد. يک خيارفروشي يک طبق خيار روي سرش بود و مرتب ميگفت «من يَشترالخيار»، چه کسي از من خيار ميخرد. ميگويد جلو رفتم و طبق خيار را خريدم و روي سرم گذاشتم و بعد در کوچۀ امام صادق رفتم و گفتم «من يشترالخيار» و بعد در خانه را زدم و جلو رفتم و برگشتم و امام صادق بيرون آمدند و من مسئله را سوال کردم و ايشان هم مسئله را جواب دادند به عنوان اينکه ميخواهند خيار بخرند. بعد فرمودند بردار و برو که اگر بفهمند تورا شقه ميکنند. اما اين دست برنداشت و حاضر بود با تلاش و کوشش و کار، تشيّع را پايه دار و ريشه دار کند. بالاترين افتخارش اين بود که در راه امام صادق و در راه فقه امام صادق جنبيدند. شما خيال ميکنيد اين روايتها و اين کتابهايي که ما الان داريم، همينطوري به دست ما رسيده است. ولي ما قدرش را هم نداريم.
يک مثال عوامانهاي هست و مثال خوبي هم هست. ميگويند يک پدري که زحمتکش بود و کار و تلاش و کوشش، پول پيدا کرد و فقط يک پسر داشت. يک روز به پسرش گفت يک مَن گندم در بقچه بگذار و بياور. بعد گفت بروي روي پشت بام و اين گندمها را پايين بريز. اين تعجب کرد و گفت آيا پدرم ديوانه شده است. اما بالاخره به حرف پدر را شنيد و گندم ها را پايين ريخت. وقتي برگشت پدرش گفت گندمها را جمع کن. اين هم يقين پيدا کرد که پدرش ديوانه شده است. بالاخره تا عصر گندمها را جمع کرد. سپس پدر او را خواست و گفت عزيزم! پول پيدا کردن مانند جمع کردن اين گندم است و پول خرج کردن، مانند پايين ريختن گندم است. من با زحمت و مشقّت اين مال را پيدا کردم و اين مال را به تو ميدهم و مواظب باش که مانند آن يک مَن گندم، پايين نريزي.
مثالش الان شما هستيد. اين همه روايتها و اين همه زحمتها؛ کداميک ازشما هستيد که قدر شاگردان امام صادق را بدانيد و نه اينکه براي آنها حمد و سوره بخوانيد بلکه کتابهايشان را مطالعه کنيد. اين علامه مجلسي اين صد جلد کتاب به بالا را براي چه کسي نوشته است؟ اصلاً خيلي از شما جلد بحارالانوار را هم نديدهايد چه رسد که بخواهيد مطالعه کنيد. اينقدر سفارش شده که شيعه و ايراني بايد عربي بداند،چون روايات و قرآن ما عربي است و ما حسابي بايد در عرب وارد باشيم تا هم بتوانيم قرآن را بفهميم و هم بتوانيم روايات اهل بيت را بفهميم. اگر در روز قيامت از ما به خاطر اينها بازخواست کنند؛ چه ميکنيم.
اين صاحب عبقات، در ولايت کتاب نوشته که صد جلد کتاب فارسي ميشود. کداميک از شما تا حال خوانديد؟!
اگر در روز قيامت بگويد من جانم را دادم و به اندازهاي تيغ خاردا روي من زدند تا مرا کشتند و احقاق الحق و عبقات نوشتم. پس تو چه کردي؟! من نميخواستم تو بنويسي. شيعه از نظر استقلال و روايت در امامت، مستغني است و لازم نيست کسي چيزي بنويسد و هرکه هرچه بنويسد در آنجا هست. بيش از صد جلد کتاب را صاحب عبقات و صاحب احقاق الحق و صاحب الغدير نوشتند و چيزي براي ما نگذاشتند تا ما بنويسيم. فقر صاحب الغدير از ما ميخواهد که مطالعه کنيم. کداميک از شما الغدير را مطالعه کرديد! کداميک در امامت کار کرديد! طلبهها اين کارها را نکردند و نميکنند و چه رسد به شما بازاريها و شما آقايان.
اگر در روز قيامت اينها از ما سؤال کنند که چرا قدرداني نکرديد، آنگاه چه جوابي ميدهيد. آنها خيلي کار و تلاش کردند.
اين جواهر ما که پايۀ فقه ماست و به قول حضرت امام ميفرمودند من اجازه نميدهم غير از فقه سنتي و جواهري باشد و فقه پويا و گويا نه؛ بله فقه جواهري و فقه سنتي باشد. اين به تنهايي چهل جلد کتاب به بالا به نام جواهر نوشته که چکش مراجع تقليد است. وضع مالي اين آقا خيلي بد بوده است و يک خانۀ پنجاه متري در نجف داشته است. اين خانه دو اطاق داشته و يک اطاق براي زن و بچهاش و يک اطاق هم براي خودش. در شصت درجه و يک اطاق بوده و دو در داشته و کوران ميشده و اين کوران، کولر اين بوده است. اما در هواي شصت درجه نجف، جواهر را نوشته است. شبانه روز زحمت کشيده و به قول حضرت امام ميفرمودند صاحب جواهر کرامت کرده است و جداً کرامت است و دست عنايت امام زمان روي آن است و الاّنميشود.
يک دفعه انسان تاريخ مينويسد و ياحکمت مينويسد اما يک دفعه فقه مينويسد و پايه، روايت اهل بيت است. اين خيلي مشکل است. بعضي اوقات استاد بزرگوار ما حضرت آيت الله آقاي داماد به من مي گفت من ديشب هشت ساعت روي اين مسئله کار کردم. و يک مسئلهاي که آقاي داماد هشت سال روي آن کار ميکند تا يک رساله بنويسد؛ حال شما عزيزان چقدر با رساله مرجع تقليد سر و کار داريد. اگر اين مرجع تقليد از شما بپرسد که من هشتاد سال شبانه روز کار کردم و يک رساله نوشتم و براي تو نوشتم و مجاني هم نوشته و براي اينکه تو مسلط بر احکام باشي.
اين صاحب جواهر با تلاش و کار و کوشش؛ به اين اندازه که پسرش از دنيا رفت و عصر او را غسل دادند و ميخواستند او را دفن کنند و گفتند براي فردا بگذاريم تا همه جمع شوند و از همه طرف هم بيايند و ثواب ببرند. بالاخره حرف صاحب جواهر را نشنيدند و جنازه را در همان اطاق مطالعۀ صاحب جوهر آوردند. اين پسر عصاي دست صاحب جواهر بود و محبوبش بود اما نماز مغرب و عشا را خواند و ديد که بايد جواهر را بنويسد. آمد و بالاي سر جنازه نشست و در اين سه چهار ساعت، جواهر را نوشت و بعد از اينکه جواهر را نوشت، گفت ثوابش براي پسرم باشد. بالاخره در همان شب جواهر را نوشت.
ابن رشد ميگويد من در مدت عمرم يک شب نشد که مطالعه نکنم به غير از شب عروسيام که نشد مطالعه کنم.علامه مجلسي ميگويد در آن شب هم بايد مطالعه کرد. داماد علامه مجلسي عروسي کرده بود وقتي عروس خانم يعني دختر علامه مجلسي که باسواد بود به حجله آوردند؛ اين داماد براي مطالعه نشست تا مطالعه کند و اتفاقا گير کرد و نتوانست مسئله را خوب حل کند و عروس خانم براي او مسئله را حل کرد و وقتي مسئله حل شد، آنوقت اين داماد علامه مجلسي که در پيش علامه مجلسي دفن است و شرح نهجالبلاغۀ خوبي هم نوشته، به پيش عروس خانم رفت. معلوم است که اين آقا ميتواند شرح نهجالبلاغه بنويسد. معلوم است که آن آقا بحار علامه مجلسي مينويسد و آن آقا به تنهايي ميتواند جواهر بنويسد. ما لُجنه هم داريم اما نميشود؛ براي اينکه ميخواهيم با غير از تلاش و کار و کوشش به جايي برسيم.
حال دوباره سوره را بخوانم و بعد دو سه کلمه مصيبت بخوانم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»
نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم
بحق الحسين و اخيه اباالفضل، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک