پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


شماره درس: 5

تاريخ درس: ۱۳۹۰/۵/۱۶

متن درس:

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریة ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

بحث امروز ما راجع به یک امر مهمی است و متأسفانه جامعۀ ما راجع به آن بی تفاوت است. چه دولت ما و چه ملت ما، چه عموم مردم و چه خواص مردم. و آن مسئله ادای امانت است. امانتی که انسان دارد باید خوب حفظ کند و خوب به صاحبش رد کند و طبق دستور صاحب عمل کند، و این از مصادیق حق الناس است. اما نمی­دانم چه شده که روایات ما این مصداق حق الناس را خیلی اهمیت داده است. درحالی که حق الناس مشکل است. پروردگار عالم قسم خورده است که من از حق الله ممکن است بگذرم اگر لیاقت باشد و اگر بشود مورد عفو واقع شود، اما از حق الناس نخواهم گذشت. از روایات فهمیده می­شود که در روز قیامت راجع به حق الله، ملائکه سؤال می­کنند. اما راجع به حق الناس، به اندازه­ای اهمیت دارد که خدا سؤال می­کند. یک گردنه­ای هست و یک پلیس راهی هست به نام مرصاد. قرآن می­فرماید خداست آنجاست. انّ ربّک لبالمرصاد. و روایات اهل بیت می­فرماید که در آن گردنه و در آن پلیسراه، خدا سؤال می­کند که از حق الناس چه کردی، با مال مردم چه کردی و قسم خورده است که نمی­گذرد. نگذشتن هم از قرآن و از روایات فهمیده می­شود که خیلی مشکل است. اگر عبادت دارد، عبادتش را می­دهند به بستانکار. اگر نمازی یا روزه­ای دارد و یا حجی رفته است و کمکی به کسی کرده است و بالاخره هرچه دارد، می­دهند به بستانکار. و اگر ندارد گناه بستانکار را خدا می­گذارد روی دوش بدهکار، و با یک عالم گناه، هم گناه خودش و هم گناه بستانکار، باید این بدهکار به جهنم برود. که قرآن در این باره می­فرماید که اعمال خوبی دارد اما این اعمال خوبش، هباءً منثورا است. وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا. اعمال خوبش از بین می­رود و از بین می­رود یعنی می­دهند به بستانکار. حتی در روایات می­خوانیم که ملائکه او را مسخره می­کنند و می­گویند اعمال این را دیگران خوردند. اما بدتر از این اگر اعمال خوب ندارد یا کم می­آورد، اعمال بد آن بستانکار را به این بدهکار می­دهند و این جهنمی است و جهنمی­اش دوبرابر می­شود. مثلاً این بناست که یک سال در جهنم حبس باشد ولی دو سال در جهنم حبس است. و بالاخره آن اعمال بد آن بستانکار آمرزیده می­شود. لذا از این جهت آن بستانکار به نفعش می­شود. برای اینکه در روز قیامت همه، وای چه کنم، وای چه کنم و بالاخره آنجا یک چیزی به دست می­آورد. یا اعمال خوب آن بدهکار را به او می­دهند و یا اعمال بد این را از گرده­اش برمی­دارند و اگر ما برای حق الناس چیزی نداشتیم جز همین آیه­ای که خواندم و جز همین روایاتی که خواندم، بس بود که بدانیم حق الناس مشکل است، مشکل. لذا بزرگان روی این حق الناس خیلی مواظب بودند. حاضر بودند گرسنگی­ها بخورند و حاضر بودند که مشقّتها بکشند، اما حق الناس بر ضمّۀ آنها نباشد. و خوشال به حال آن کسی که بمیرد و حق الناس بر ضمّۀ او نباشد. لذا اصل حق الناس خیلی مشکل است. به اندازه­ای که امیرالمؤمنین (ع) در دل شب مثل باران گریه می­­کند و یکی از حرفهایش همین است که خدایا پناه می­برم به تو که حق الناس مشکل است. اللّهم انّي أعوذ بک من نقاش الحساب. درحالی که می­دانید امیرالمؤمنین راجع به حق الناس، خیلی مواظبت می­کردند. یک مثال برایتان بزنم و ببینید که امیرالمؤمنین (ع) چقدر مواظب حق الناس بودند.

زینب مظلومه در کوفه، آنوقتی که پدر در آن دارالحکومه بر دو ثلث جهان حکومت می­کرد. این خانم می­خواست به یک مهمانی برود و گردنبند نداشت. لذا آمد نزد رئیس بیت المال و خواهش کرد که این گردنبندی که در بیت المال است، یک ساعت دو ساعت به من بده. اما عاریۀ مضمونه. یعنی اگر یک دفعه خسارتی به آن وارد شد یا اگر گم شد من ضامن هستم. به این می­گویند عاریۀ مضمونه. عاریه از دیگران گرفتن و او دادن، خیلی ثواب دارد. این رئیس بیت المال، محمد به رافع است و معلوم است که توانسته زیر دست امیرالمؤمنین، پنج سال کار کند و خیلی بالا بوده است. معمولاً دید که کار خوبی است که یک ساعت، دو ساعت دل دختر زهرا (س) را خوش کند و یک گردنبند به او بدهد و آبروی او را حفظ کند. بنابراین گردنبند را به او داد. زینب هم به مهمانی رفت. سبط ابن جوزی یک سنّی است اما سنّی با انصافی است و کتابی دربارۀ اهل بیت (علیهم السلام) نوشته است. می­گوید امیرالمؤمنین (ع) آمد به بیت المال تا گردش بکند، ناگهان دید که آن گردنبند نیست. ببینید امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) چقدر مواظب بیت المال بودند. لذا همانجا ایستادند و محمد بن رافع را خواستند و فرمودند این گردنبند چه شد. شاید این گردنبند خمس بوده و یک خانمی خمس بدهکار بوده و این گردنبند را فرستاده برای امیرالمؤمنین، علی علیه السلام. محمد بن رافع قضیه را گفت که زینب، آن شخصیت دوم مملکت، علت مبقیه برای اسلام عزیز، می­خواست به مهمانی برود و گردنبند نداشت و این گردنبند را عاریۀ مضمونه از من گرفته برای دو سه ساعت که برود و بعد برگرداند. امیرالمؤمنین فرستادند به دنبال زینب و شاید زینب در جلسه هم بوده اما بالاخره زینب را خواستند. وقتی زینب (س) آمد اول گردنبند را از او گرفتند و بعد داد سر زینب که عزیزم تو دختر زهرا (س) هستی. چرا چنین کردی. چرا باید تو که دختر من هستی از بیت المال استفاده کنی، ولو عاریۀ مضمونه باشد. امیرالمؤمنین (ع) با آن همه مقام زینب، علت مقبیه برای اسلام، اما به او تشرّ می­زند که چرا تو که دختر من هستی باید از بیت المال استفادۀ این چنینی کنی. حق الناس مشکل است. در میان پیغمبر و ائمۀ طاهرین (علیهم السلام) در حالی که خیلی مواظب حق الناس بودند، اما امیرالمؤمنین آن پنج سال حکومتشان، فوق العاده مواظب حق الناس بودند و مواظب بیت المال بودند. لذا حق الناس مشکل است اما یکی از مصادیق حق الناس این امانت است. چیزی امانت باشد نزد کسی و آن را خوب حفظ نکند و یا خوب آن را نگهداری نکند و به مصرف نرساند و به صاحبش رد نکند. این ولو حق الناس است، اما نمی­دانم چرا در روایات اهل بیت، بیش از دویست جا، صدق الحدیث اداء المانه، اینقدر روی این پافشاری شده است. بالاخره روی این مصداق حق­الناس خیلی پافشاری شده است. و قرآن هم می­گوید علامت مؤمن همین است. همین امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) وقتی از خانۀ خدا بیرون آمدند. یعنی زایمان علی (ع) در خانۀ خدا. معلوم است که با یک افتخاری مادرش فاطمه بنت اسد، بچه را روی دست گرفته و از خانۀ خدا بیرون آمد. آنهم با معجزه. همینطور که اول دیوار شکافته بود، حالا هم دیوار شکافته شد. مسجد هم پر بود از جمعیت و چشمهای امیرالمؤمنین (ع) فرو بسته بود و باز نمی­کرد، حتی در صورت پدرش، حضرت ابیطالب. تا اینکه پیغمبر اکرم (ص) او را گرفتند. دوازده سال قبل از بعثت است. یعنی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) یک بچۀ دوازده ساله بوده و قبل از بعثت. امیرالمؤمنین چشمها را باز کردند و سلام کردند و از پیغمبر اکرم (ص) جواب شنیدند. آنوقتها سلام هم نبود و کسی به کسی سلام نمی­کرد. می­گفت صبح آقا بخیر، أنعم صباحا. اما امیرالمؤمنین (ع) سلام کرد و جواب سلام کرد. آنوقت امیرالمؤمنین اول سورۀ مؤمنون را خواندند. هنوز قرآنی نبود و هنوز پیغمبر مبعوث به رسالت نشده بود، اما اول سورۀ مؤمنون را خواندند. بسم الله الرحمن الرحیم* قد أفلحَ المؤمنونَ * الذينَ هُم في صلاتِهِم خاشعونَ * مؤمن آنست که نماز می­خواند اما نه نماز معمولی بلکه نماز مؤدب و نماز با دل. تا رسیدند به اینجا که، والَّذيْنَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونْ. مسلمان واقعی آنست که به امانتش خوب عمل می­کند و مراعات امانت می­کند و امانتداری می­کند و اگر هم تعهدی با کسی کرده است به تعهدش عمل می­کند. لذا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قبل از بعثت و وقت تولد می­فرماید که: مسلمان و شیعۀ من باید راجع به امانت خیلی اهمیت بدهی. باید راجع به امانت، امانتدار باشی. این مراعات امانت هفت، هشت قسم است. کسی که شیعۀ امیرالمؤمنین (ع) است باید این هفت ، هشت قسم را حسابی مراعات بکن. اول راجع به مال مردم است. این مال مردم یک دفعه در بازار است و معامله با مردم است. یعنی اگر نسیه گرفت، باید فوراً سر وقت نسیه را رد بکند و یا لاأقل از آن بستانکار عذرخواهی کند و با اجازۀ او تأخیر بیندازد. اما اگر نسیۀ مردم را ندهد و تأخیر بیندازد و یا العیاذبالله اصلاً حاشا بکند، چنانچه الان در بازار مسلمانها فراوان شده است، این همان است که در روز قیامت اعمال خوبش را می­گیرند و به او می­دهند و اعمال بد او را می­گیرند و به این می­­دهند و این صد در صد جهنمی می­شود. یک چیزی که موجب تأسف است و خیلی باید ما تأسف بخوریم از سادگی مردم و آن قضیۀ مضاربه­­هاست که همان سالهای اول انقلاب پیدا شد. یک آدم حقه باز و دغلی به عنوان مضاربه از این و از آن و بعد هم سالهای هم یک پول حسابی به این و به آن و وقتی میلیارد بیشتر شد، ناگهان سرش را زیر آب کرد. عجب از مردم ساده لوح است. عجب از این مردم طمعکار است. هرچه می­گوییم نه، باز می­کند. در همین اصفهان سالانه چندین مورد پیدا می­شود. زن می­رود طلایش را می­فروشد برای اینکه این مضاربه صدِ، بیست به او می­دهد و ربا هم هست، اما یک کلاه شرعی سر آن می­گذارد به عنوان مضاربه. یک ماه یا دو ماه یک پول به او می­دهد و ناگهان منکر می­شود. این مسلمان نیست. این آدم حقه بازی است که در روایات می­خوانیم در روز قیامت که می­شود، خیال می­کند درِ بهشت است و به او می­گویند هَلُم، هَلُم. پیغمبر اکرم (ص) می­فرمایند به این می­گویند بیا، بیا و تا می­رود آنجا درِ بهشت بسته می­شود. درِ دوم و سوم و هفتم و بالاخره درِ جهنم باز می­شود و او را می­اندازند در جهنم. کم کم این قضیۀ هرمیها جلو آمد که آن غربی است. این مضاربه­ها، مضاربۀ خودمانی است و آن مضاربه­ها، مضاربۀ غربی است. هرچه قانون می­­گوید و هرچه مراجع می­گویند که این هرمیها غلط است و اینها حرام است و اینها رباخوری است و اینها اصل مال به باطل است، اما مردم دست برنمی­دارند. این مضاربه­ایها و این هرمیها که در امان خیانت می­کنند، باید بگوییم که تقصیر خودِ مردم است. تقصیرِ این خانمها و تقصیرِ این آقایان است. معمولاً این بازیهای هرمی و این بازیهای مضاربه­ای و این قرض الحسنه­ها را طبقۀ سوم و چهارم می­کنند. یعنی افرادی که پول ندارند و برای اینکه پولدار شوند، بالاخره النگو یا حتی خانه­اش را می­فروشد و ناگهان بدبخت می­شود، چه بدبختی.

این یک قسمت از خیانت در امانت است و در بازار فراوان شده است و در میان مردم فراوان شده است و پیغمبر اکرم (ص) می­گوید اینها که مسلمان نیستند. حتی آنها که این کار را می­کنند و می­دهند، مسلمان نیستند. اینها توکل به خدا ندارند و از راه ربا دادن و ربا خوردن و از راه اینکه یک کسی را به نوا برسانند و خودشان بینوا شوند، یک جامعه را بدبخت می­کنند.

قسم دوم راجع به ادای امانت، اداره­ها است. این اداره­ها باید کم کاری نداشته باشد. باید بیکاری نداشته باشد. باید بدکاری نداشته باشد و بالاخره ما باید پروندۀ تراکمی نداشته باشیم. این پروندۀ تراکمی که الان یک سال، دو سال و ده سال، پرونده­ها متراکم شده است، همۀ اینها حق الناس است و همۀ اینها مردم گول زدن است و خیانت در امانت است و می­دانید که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در امانت، خیانت نمی­کند. امیرالمؤمنین(ع) که فقط بر ایران حکومت نداشت، بلکه بر دو ثلث جهان حکومت داشت. خود امیرالمؤمنین(ع) در کوفه قضاوت می­کرد. یک مغازه بود برای امیرالمؤمنین به نام دکة القضاء. قبل از نماز می­آمد و قضاوتش را می­کرد و اگر تعذیر یا چیزی بود بعد از نماز و بالاخره امیرالمؤمنین (ع) اصلاً و ابداً پرونده نداشت. به این می­گویند کسی است که کمکاری ندارد و بدکاری ندارد و بیکاری ندارد و کار مردم را فوراً انجام می­دهد. الان وضع اداره­های ما خیلی بد است. ای اداریها! اینها خیانت در امانت است. ای دادگستریها! اینها ظلم است. ای همه! این مردم بیچاره و این زندانها عجیب است. انسان وقتی اسم زندان را می­شنود، شب خوابش نمی­برد که این زندانیها چه صدمه­ها در این زندانها دارند. نمی­دانید چه خبرهاست. نباید بگوییم برای اینکه توهین به نظام است و تضعیف نظام است اما اینها هست. این تراکم پرونده­ها و این زندانهای متراکم و این کم کاری و بدکاری و بیکاری اداره­ها و مخصوصاً شهرداریها و دادگستریها. و اینها همه خیانت در امانت است و باید جمهوری اسلامی این خیانت در امانت را نداشته باشد.

قسمت سوم، راجع به بیت المال است. بیت المال الان ما عجیب شده است. یک مقایسه کنیم و ببینیم که بیت المال و مصرف بیت المال درست است یا نه. امیرالمؤمنین (سلام الله علیها) در نهج البلاغه که نامه­اش الان هست، به استاندارهایش می­نویسد و می­فرماید که: ارّقوا اقلامکم و قاربوا بین ستورکم و ایاکم والا کثار فان اموال المسلمین لاتحمل الی ضرار. چقدر افتخار کنیم که این علی را داریم. می­فرماید استاندار من وقتی نامه به من می­نویسی سرِ قلمت را ریز کن و درشت نباشد و سطرها را توهم بنویسم و فاصله بین سطرها نباشد. جانِ کلام را بنویس و تعریف از من نکن. قلمفرسایی نکن. برای اینکه اگر سرِ قلمت درشت باشد و اگر بین سطرها فاصله بیندازی و اگر قلمفرسایی کنی، مرکب و کاغذ خیلی اضافه می­شود و خیلی مصرف می­شود و اموال بیت المال تحمل چنین ضررها را ندارد. این قضیۀ بیت المال است و اسلام عزیز. این قضیۀ بیت المال است و مولا امیرالمؤمنین و آن حکومتش. این قضیۀ بیت المال است و این مصرفش و بالاخره بیت المال برای اینست که مردم در رفاه باشند. بیت المال برای تقویت اسلام است و اینکه ما بخواهیم صرف بیت المال بکنیم، بدون اجازه و سرِ خود، معلوم است که نمی­­شود. راجع به همه و همه، مسئولین رده بالا و مسئولین رده پائین و همه باید مواظب بیت المال باشند. باید این جملۀ امیرالمؤمنین (ع) سرمشق زندگیشان باشد. یک حکایتی یادم آمد. این حکایت را بخوانم و ببینید که مربوط به امیرالمؤمین (ع) هم نیست، بلکه هرکه مسلمان است چنین است.

یک استانداری را فرستادند به حمّص. همین حمصی که الان یکی از شهرهای شام است و بحران دارد. این مدتی آنجا استانداری می­کرد. مردم بعد از یک سال از این شکایت کردند. گفتند که این استاندار شما دیر سر کارش می­­آید و این استاندار شما هفته­ای یک روز اصلاً پیدایش نیست و این استاندار شما شبها دسترسی به او نیست. مرکز او را خواست. این آقای استاندار پای پیاده با یک کوله بار آمد به مرکز. رئیس به او گفت که این شکایت برای تو آمده است. گفت هر سه درست است. این حاشا کردن و توجیه کردن و اینکه شکایتها را ما توجیه کنیم و بعد هم کینه و انتقام، همۀ اینها غلط است. مرکز به او گفت اگر چنین است، جواب چیست؟ گفت جوابش اینست که من دیر از خانه بیرون می­آیم برای اینکه نان پختن مال من است و این خمیر خوب ور نمی­آید و بالاخره تا می­آیم نان را خمیر کنم دیر می­شود. چرا هفته­ای یک روز پیدایت نیست؟ گفت هوای حمص سرد است و من لباس عوضی ندارم و باید زنم لباسم را بشوید و نمی­خشکد و لذا نمی­تواند یک روز از خانه بیرون بیایم. نماز جمعه را می­آیم و شنبه نمی­آیم برای اینکه لختم و لباس ندارم. همین جا این جمله را بگویم که راوی می­گوید امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) داشتند خطبۀ جمعه می­خواندند اما مرتب دستشان را تکان می­دادند. جلو رفتم و دیدم که پیراهن ایشان تر است و پیراهن تر را پوشیدند و به نماز جمعه آمدند و حالا مرتب دست را تکان می­دهند تا پیراهن بخشکد. این آقا هم گفت که من پیراهن عوض ندارم. گفتند این هم خوب و درست است. به او گفتند چرا شبها پیدایت نیست؟ گفت برای اینکه من وقتم را قسمت کردم بین خدا و بین مردم. شب را دادم به خدا و روزش همه مال مردم است و دیگر یک ساعت کم کاری و بیکاری و بدکاری در روز ندارم. اما دلم می­خواهم شب برای رابطه با خدا باشد. هزار درهم به او دادند و گفتند ایرادها وارد نیست، برو سر کارت. این دوباره این پولها را به دوش گرفت و آمد سر کارش. اگر شما بودید چه می­کردید؟ داد و انتقام و حس انتقامجویی و کتک و زندان. این همۀ مردم را جمع کرد و گفت ای مردم رفتم گزارش دادم و اشکالهای شما وارد نبود اما انتقاد را دوست دارم و از همۀ شما تشکر می­کنم. هزار درهم به من دادند و من پولدار شدم. هرکه مستمند است بیاید تا به او پول بدهم. لذا مشت مشت پولها را داد. یک مقدار از پولها باقی ماند. آمد به خانه و به خانمش گزارش داد. گفت قضیه اینطور شد. خانمش گفت این پولها را یک غلام بخر تا کارهایمان را انجام دهد و لاأقل توی استاندار دیگر نان نپزی و یک مقدار از کارها را او انجام بدهد. گفت صبر کن و ببین کار لازمتر و کار واجبتر هست. طولی نکشید که فقرا و ضعفاء باز آمدند در خانه و مشت مشت پولها را داد و چیزی نماند. به خانم گفت که این بهتر است یا آن غلام. خانم گفت این بهتر است برای اینکه این برای ما می­ماند. والباقیات الصالحات خیر. این مربوط به امیرالمؤمنین (ع) نیست، بلکه مربوط به یک شیعۀ واقعی و یک مسلمان واقعی است.

سلمان فارسی رد می­شود و یک غریبه رسید. لباسهای سلمان مثل لباسهای حمّال بود. این خیال کرد که حمّال است. گفت می­توانی این چمدان من را تا فلان جا ببری. سلمان گفت بله، پنج درهم می­گیرم و می­برم. پنج درهم گفت و چمدان روی دوش و مردم مرتب می­رسند و سلام می­کنند. این غریبه گفت این چه حمالی است که اینقدر احترام دارد. پرسید این کیست؟. گفتند سلمان فارسی است. رفت التماس کرد که آقا غلط کردم و اشتباه کردم. فرمودند نه، من باید افتخار کنم و از تو هم تشکر می­کنم. برای اینکه این پنج درهم از من می­شود و احتیاج به بیت المال ندارد که این مقدار از بیت المال بخورم. لذا از دست و رنج خودم و از حمّالی خودم است. این استاندار در مدائن است. آن مدائن غریب و عجیب، این استاندارش است. راوی می­گوید دمِ مرگ دیدم که این استاندار گریه می­کند. گفتم آقا چرا گریه می­کنی؟ تو این کارت است و آنهم درجۀ سلمانُ منّا اهل البیتة. پس چرا گریه می­کنی؟ گفت یک روایت از پیغمبر (ص) یادم آمد که این روایت مرا منقلب کرده است و آن روایت اینست که پیغمبر اکرم (ص) فرمودند در روز قیامت، هفتاد پلیس راه است و از این پلیس راهها نمی­توانند بگذرند مگر سبکباران، نجل مخفّون و هلک المسئلون. آنهایی که سنگین بارند و حق الناس دارند و خیانت در امانت ندارد، اینه نمی­توانند از این پلیسراه ها رد شوند و به رو می­افتند به جهنم.

عزیزان! جوانها! راوی می­گوید من یک بررسی کردم تا ببینم این استاندار چرا سنگین بار است. دیدم که یک مغازه، این دکة القضاست اما چون زن و بچه­اش را نبرده بود، خانه­اش هم بود. یک پوست گوسفند که هم روی آن می­خوابید و هم فرش او بود. از نظر غذا و مسکن و لباس، دیدم یک کاسۀ گلی برای خوردن و همین وسائل ضروری از گِل. پیغمبر اکرم (ص) یک نگاه به جهیزیۀ حضرت زهرا کردند و دیدند که قالبش از گِل است. گریه کردند و فرمودند که خدایا مبارک کن این جهیزیه را که قالبش گِل است. می­خواهد برود دختر یک کسی که رئیس بیت المال است و پیغمبر و همه کارۀ دنیا و همۀ کارۀ اموال دنیا و همه و همه. لذا می­گوید دیدم که این یک قلم و دوات هم برای استانداری دارد. یک عصا هم دارد برای راه رفتنش. اما باز گریه می­کند و می­گوید سنگین بارم، سنگین بارم، سنگین بارم.

خدا رحمت باباطاهر را که یک شعر دارد و شعرش خیلی زیباست برای همین استاندار سلمانی.

مو که چون اشتری قانع به خارُم خورم خاری و خرواری به بارُم

با این خرج کم و بار سنگین هنوز اندر روی صاحب شرمسارُم

می­گوید سنگین بارم، سنگین بارم، سنگین بار

چقدر باباطاهر عالی گفته است. اینهم از قسم سوم. می­خواستم بحث را تمام کنم و نشد و مجبوریم فردا باز در این ادای امانت صحبت کنم. امیدوارم خدا لطف کند و خدا توفیق به همۀ ما بدهد تا بتوانیم ادای امانت کنیم و خیانت در امانت اصلاً و ابداً نداشته باشیم. عذرخواهی می­کنم اگر دیر شد. چه کنم. انسان وقتی در بحثها می­افتد، گم می­شود که چه چیزش را بگوید و این نواقصمان را چه بکنیم. نداشتن این امتیازها، آنهم در جمهوری اسلامی. چرا این امتیازها نیست.

دو سه کلمه مصیبت بخوانم و مصیبت را می­خوانم برای اینکه خدا به همۀ ما، به مسئولین­مان، به بازاریها و به اداریها توفیق ادای امانت عنایت بفرماید.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group