شماره درس: 14
تاريخ درس: ۱۳۹۰/۵/۲۶
متن درس:
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریة ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
امیدوارم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نظر لطفی به جلسه عنایت کنند و با عیدی گرفتن از حضرت زهرا از جلسه بیرون رویم، اظهار ارادت کنید به امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) با سه صلوات.
بحث دیروز ما راجع به این کلمۀ مقدّس عفو، گذشت و فداکاری بود و فهمیدیم که این عفو و گذشت را خدا جداً میخواهد. فهمیدیم که اگر ما سختگیر باشیم و قهرو باشیم و با مردم با قهر و بی اعتنایی پرخورد کنیم و کینۀ دیگران در ما باشد، در روز قیامت هم پروردگار عالم ما را عفو نمیکند. بلکه ما را رسوا میگند و با یک رسوایی جهنمی میشویم. مورد شفاعت اهل بیت هم نمیتوانیم واقع شویم. کسی میتواند مورد شفاعت اهل بیت واقع شود که شباهت به اهل بیت (علیهم السلام) داشته باشد و الاّ اگر شباهت نباشد، معنا ندارد که شفاعت باشد. و من تقاضا دارم این آیهای که دیروز خواندم و دو سه مرتب هم گفتم، به این آیه عمل کنید و مسئله را هم جدی بگیرید. والیَعفوا وَالیَصفَحوا الا تحبّون ان یَغفِرالله لَکُم. باید عفو کنید. باید بدی کسی را به رخش نکشید. باید کینه توز نباشید. اگر میخواهید در روز قیامت خدا عفو کند، اگر میخواهید در روز قیامت رسوا نشوید و بدیهایتان به رُختان کشیده نشود و بهشتی شوید و مورد شفاعت واقع شوید.
عفو به سه قسم منقسم میشود. یکی عفو عموم مردم است. که مردم اگر بخواهند در روز قیامت خدا از آنها عفو کند، باید در این دنیا این صفت عفو را داشته باشند. باید از بدی دیگران بگذرد. باید بدی دیگران را کینه نکند. به این میگویند عفو عمومی که همین شبهای ماه مبارک رمضان، دعا مستجاب است و از گسانی که قهرند و کینۀ دیگران را دارند و عفو نمیکنند، خدا گفته است که دعای این را مستجاب نمیکنم. روایت دارد که شبهای قهر همه مورد رحمت خدا واقع میشوند، جز آدم قهرو، آدمی که کینۀ کسی را به دل دارد و آدمی که عفو نیست. این قسم اول که همه و همه باید داشته باشد و قرآن میفرماید ولو او هم تقصیر داشته باشد، تو باید بگذری. در آخر سورۀ مؤمنون، یکی از علامت مؤمن همین است. إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا. وقتی که یک کسی بدی کرد و تقصیر هم دارد، تو باید بگذری. قهر و تهر نه، بلکه با زبان خوش آن بدی را جواب دهی. بلکه با کارهای خیر، آن کار بد او را جواب دهی. دو سه تا آیه در قرآن است که مفسرین معمولاً معنا کردند که اگر کسی به تو بدی کرد، تو به اندازۀ بدی او میتوانی بدی کنی. جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها (سوره شوری، آیه 40). اما بعضی از بزرگان این دو سه تا آیه را طور دیگر معنا کردند و گفتند: جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها، اگر کسی به تو بدی کرد و تو هم بخواهی بدی کنی، این هم یک گناه مثل آن است. اگر او به تو بدی کرد، تو باید به او خوبی کنی. نباید کینۀ او را به دل بگیری. نباید حس انتقام گیری در تو زنده باشد و آن کاری که او کرده است را تو بکنی که این خود یک گناه است. چقدر این معنا ظریف است. چقدر این معنا با ذوق یک مسلمان و با روش اهل بیت (علیهم السلام) سازگار است. و بالاخره إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا. مؤمن آنست که اگر کسی به او بدی کرد، او خوبی کند و او با سلامتی از قضیه بگذرد.
امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرماید: اَمرّ عَلی اللَئیمِ یَسُبّنی. گذشتم از یک کسی که به من فحش داد و آنهم خیلی و من ندیده گرفتم. مثل اینکه اصلاً با من نبود، من ندیده گرفتم و گذشتم. این روش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است که برای ما شعر هم گفته و در لفافۀ شعر ما هم چنین باشیم. مخصوصاً زن راجع به شوهر و شوهر راجع به زن. مخصوصاً پدر و مادر راجع به اولاد و اولاد راجع به پدر و مادر. مخصوصاً خویشان راجع به یکدیگر. کسی که از کسی قهر کند، این ترک رحم کرده است و در قرآن سه جا لعنت شده است به کسی که ترک رحم کند. ترک رحم معنایش اینست که به شما بدی کند و تو هم قهر کنی و تو هم قطع رابطه میکنی. سه جا در قرآن لعن به تو شده که ترک رحم یعنی چه. مگر میشود برادر با برادر یا برادر با خواهر، مثلاً سرِ یک پول یا ارثی یک حرفهای بچهگانهای با هم قهر کنند. اما آنچه هست و قرآن میگوید، این عفو عمومی است. همه باید چنین باشند، خواه غریبه باشد یا خودی. زن و شوهر باشد یا خواهر و برادر. این عفو عمومی علامت ایمان است. و إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا. لذا به همۀ شما بگویم که اگر شب قدر با هم قهر باشید. حال زن و شوهر باشد یا برادر و خواهر و یا العیاذبالله پدر و پسر یا پدر و دختر و یا دختر و مادر و هرکه باشد، دعای او مستجاب نمیشود. از دعاهایی که شبهای قدر مستجاب نمیشود، آدمهای قهرو و آدمهای کینه توز هستند. شب قدر همه باید با هم رفیق باشند. همه باید از بدیها بگذرند ولو او تقصیر داشته باشد. آیهاش را الان خواندم. حساب اینکه چه کسی تقصیر دارد نیست، حساب اینست که تو باید گذشت و ایثار داشته باشی حال اگر او هم تقصیر داشته باشد. مگر ما در روز قیامت تقصیر نداریم، اما خدا ما را میگذرد. اگر اهل این باشیم که خدا ما را بیامرزد، خدا از گناهان ما درمیگذرد. همین شبهای ماه مبارک رمضان که در روایت داریم که خدا فوج فوج از بندههایش میگذرد. شبهای قدر به اندازه ای خدا از بندهها میگذرد که شیطان طمع میکند. از همه میگذرد، معنایش اینست که همه گنهکارند و همه تقصیر دارند و خدا از تقصیر آنها میگذرد. یک کسی نگوید که مثلاً برادرم تقصیر دارد و من نمیتوانم با او حرف بزنم و با او آشتی کنم، نه، معنایش اینست که خدا هم در روز قیامت نمیتواندبا تو آشتی کند و تو لیاقت آشتی شدن با خدا را نداری و لذا وقتی گنهکار باشی نمیتوانی به بهشت بروی و باید به جهنم بروی.
اینها را ساده نگیرید، اینها قرآن است. از اولی که وارد شدم تا الان آنچه گفتم قرآن گفتم و دیگر نمیتوانی بگویی که چرا خدا گفته و قرآن چرا گفته و اهل بیت چرا میگوید. تو نمیفهمی و الاّ اهل بیت درست میفرمایند و خدا درست گفته است و قرآن به جا گفته است. ما باید این حالت عفو و این حالت صفح و این حالت غفران برای ما حکمفرما باشد و بتوانیم از بدی دیگران بگذریم تا خدا در روز قیامت از بدی ما بگذرد. تا بشود شب قدر توبۀ ما قبول شود و الاّ آدمهای قهرو هرچه حال هم پیدا کند و گریه و زاری هم بکند، خدا این را نمیآمرزد و وقتی نیامرزید، خدا دعایش را هم مستجاب نمیکند. این قسم اول از عفو است که عفو عمومی است یعنی هرکه مؤمن باید باید این حالت را داشته باشد.
قسم دوم ـ عفو خصوصی که برای خواص است. آن کسانی که توانستند درخت رذالت را از دل بکنند و درخت فضیلت را به جای آن غرس کنند و میوه دار کنند و از میوۀ آن استفاده کنند و آن کسی است که دل پاک داشته باشد.
قرآن با کمال صراحت میفرماید: یَومَ لایَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنونَ إلّا مَن أتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیمٍ (سوره شعراء، آیات 88 و 89). در روز قیامت هیچ چیز به درد نمیخورد و هیچ چیزی نمیتواند آدم را بهشتی کند، جز دل پاک. دل پاک یعنی دل بدون کینه و دل بدون بغض دیگران. کینه توزی از حیوانات است نه از انسان و انسان باید کینه نداشته باشد. به او میگویند صفح که قرآن زیاد این کلمه را استعمال کرده است. علاوه بر عفو، صفح. یعنی اگر کسی به شما بدی کرد، یک دفعه به دل میگیرید و ناراحت میشوید و از او میگذرید که به این میگویند عفو. اما یک دفعه اصلاً ناراحت نمیشوید، حالا یک غلط و یک بدی کرد، دل پاک شما اقتضاء میکند که اصلاً ناراحت نشوید تا نوبت به عفو برسد و نوبت صفح است. یعنی اصلاً و ابداً کینه در دل شما نمیآید. اصلاً ناراحتی در دل شما نمیآید تا اینکه شما بخواهید عفو کنید و این را باید داشته باشید، والیَعفوا وَالیَصفَحوا. هرکجا کلمۀ عفو آمده، معمولاً کلمۀ صفح هم آمده است، الاّ در باب دیه و امثال اینها که دو سه جا میفرماید اگر پدرت یا پسرت را هم کشتند و عفو کنی خیلی خوب است، آنجا صفح نیامده است اما در این نزاعهای عمومی و در این بدیهای به یکدیگر معمولاً کلمۀ صفح آمده است. یعنی اگر تو دل پاک داری. معنا ندارد که به دل بگیری. مثل خدا، مثل ائمۀ طاهرین (علیهم السلام) و یا مثل اولیای خدا. ببینید معنای یک انسان کامل اینست: مالک اشتر با یک لشکر مجهزی آمد که به جنگ برود. در یک روستایی منزل کرد. آمد یک سری به آن ده یا به آن شهر بزند و ببیند که چه خبر است. یک آدم از اراذل و اوباش که دین ندارد و حرفها و کارهای نامربوط میکند تا دیگران بخندند. یک چند نفر در کوچه نشسته بودند و این آقا یک گِلی نظیر یک فندق درست کرد و وقتی مالک اشتر آمدند که بروند آن گِل را به عمامۀ ایشان زد. ایشان اصلاً به این نگاه نکرد و رفتند. آنهایی که مالک اشتر را میشناختند، گفتند وای به تو. الان مالک اشتر تو را میخواهد در لشکر و کیفرت میکند. این نمیدانست که او مالک اشتر است و خیلی ناراحت شد و بلند شد. از این کوچه به آن کوچه و آقا را گم کرده بود و بالاخره در مسجد آقا را پیدا کرد. دید آقا نماز میخوانند. وقتی نماز آقا تمام شد، این رفت افتاد روی دست و پای آقا که آقا غلط کردم و اشتباه کردم. فرمودند تو چه کسی هستی. گفت من همان هستم که به عمامۀ شما گِل زدم. فرمودند من که تو را نمیشناسم اما وقتی گِل را به عمامۀ من زدی. دیدم توهین به یک مسلمان کردی و توهین به مسلمان، جنگ با خداست. دلم برایت سوخت. لذا آمدم مسجد نماز کنم و بعد از نماز از خدا بخواهم که از گناه تو و از گناه من درگذرد. این شاگرد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. اگر ما چنین نباشیم، شاگردیمان لنگ است. نمیشود گفت که شاگرد علی (علیه السلام) هستیم. ما باید مالک اشترها را خیلی داشته باشیم. همۀ ما و مخصوصاً زن و شوهر در خانه، روش هر دو باید مالک اشتر باشد، مخصوصاً بچهها راجع به مادر پیر و به پدر پیر. میگفت که یک آقا سرش شکسته بود. به او میگفتند چرا سرت شکسته و او نمیگفت. بالاخره مجبورش کردند که بگوید و گفت که دیشب پرستاری مادرم را میکردم. مادرم از من آب خواست و آب را بردم بالای سر مادرم و مادرم چرتش برده بود. ایستادم تا بیدار شود و آب را بخورد. یک وقت بیدار شد و خیال کرد که من کوتاهی کردم و من دیر آوردم. عصبانی شد و لیوان را با آبها زد توی سرم و سرم شکست. من دوباره رفتم برایش آب آوردم. اصلاً مثل اینکه سرش نشکسته است. اما چیزی که این آقا گفته بود این است که دلم میسوزد از مادر که چرا عصبانی شد. دلم میسوزد از اینکه مادرم از دست من ناراحت شد. باید چنین باشیم. به این میگویند عفو و صفح، هردو. البته مال خواص است. اما یک عفو دیگری داریم به نام عفو أخصّ الخواص.
قسم سوم ـ عفو أخصّ الخواص و آن اینست که اگر کسی به شما بدی کرد شما به او خوبی کنید. یک مثال بزنم و ببین که در خانه، در کوچه و در مردم چه باید بکنیم.
پیغمبر اکرم (ع) به مدینه آمدند و کار پیغمبر اکرم گرفت و خیلی عالی شد. یهودیها هم مجبور شدند و زیر بار رفتند. البته بیعت شکستند و خیلی بدی کردند اما مرادم اینجاست که پیغمبر اکرم (ص) تشکیل حکومت دادند. این اهل که، این قریش، این سرکرده ها و به عبارت امروز استکبار جهانی آنروز، تصمیم به براندازی کردند. در ده سال هشتاد و چهار جنگ برای پیغمبر جلو آوردند. جنگها خیلی عجیب بود و خدا کمک میکند. به قول قرآن خدا مدد میکرد و الاّ مسلمانها اصلاً امکانات نداشتند و دشمن حسابی امکانات داشت. عُدّه و مُده برای دشمن و بی عدهای و بی مدهای و بی امکانات و افراد کم از مسلمانها بود. بالخره در ده سال هشتاد و چهار جنگ برای پیغمبر اکرم (ص) جلو آوردند. پیغمبر اکرم (ص) با یک سیاست خاصی بدون خونریزی بر مکه مسلط شدند. وقتی مسلط بر مکه شدند، همۀ اینها تسلیم شدند. همۀ این استکبار جهانی، ابوعثمانها و هند جگرخوارها و همه و همه تسلیم شدند و در مسجد جمع شدند. یقین داشتند که الان پیغمبر اکرم (ص) دستور قتل عمومی میدهد و همه را اعدام میکند. اینها مهیا بودند و هم زنشان و هم مردشان مثل بید میلرزیدند. پیغمبر اکرم (ص) وارد شدند. اول در خانۀ خدا رفتند. آن کاری که همۀ جنگها و همۀ حرفها برای همین شکستن بت بود. لذا خانۀ خدا را از لوث بت پاک کرده است. سیصد و شصت بت به دست امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) شکسته شد. خیلی خوشحال است. هم پیغمبر و هم امیرالمؤمنین (ع). یک وقتی از امیرالمؤمنین پرسیدند که بهترین حالات برای تو چه وقت است. گفت آن وقتی که روی شانۀ پیغمبر بت میشکستم. خیلی برای پیغمبر اکرم و برای امیرالمؤمنین خوشحال کننده بود. خانۀ خدا را پاک کردند و آمدند همین دری که الان هست، حلقۀ در را گرفتند و خطبۀ پیروزی را خواندند. لا اله الا الله وحده وحده، انجز وعده، و نصر عبده. همۀ آنها مثل بید میلرزیدند. دوست هم یک خوشحالی حسابی برایش پیدا شده بود. اطراف پیغمبر اکرم (ص) با یک سرور و خوشحالی. خطبه که تمام شد، پیغمبر اکرم (ص) رو کردند به اینها و فرمودند که چه کنم با شما؟. همۀ آنها گفتند یا رسول الله هرچه بکنی بجاست برای اینکه ما در صدمه زدن تو هیچ چیزی را فروگذار نکردیم. هشتاد و چهار مرتبه در ده سال براندازی. پیغمبر اکرم (ص) یک جمله دارند. فرمودند آنچه برادرم یوسف به برادرها گفت، همان را من به شما میگویم و آیۀ قرآن را خواند: لا تثریب علیکم الیوم انتم الطلقا؛. این جملۀ انتم الطلقا را پیغمبر اکرم دارند و حضرت یوسف نداشتند. انتم الطلقا، همه آزاد. که سورۀ نصر هم بعد نازل شد برای اینکه همه ایمان آوردند، چه دوست و چه دشمن و چه عامی و چه غیرعامی و چه استکباری و چه غیراستکباری، همه و همه. سورۀ شریفه آمد:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
اِذا جاءَ نَصْرُ اللهِ وَ الْفَتْحُ (1) وَ رَاَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللهِ اَفْواجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ (3) اِنَّهُ كانَ تَوّاباً (4(.
بارک الله یارسول الله که چه خوش گفتی و چه خوش کردی. قرآن میفرماید مسلمانی یا نه؟. اگر مسلمانی باید اسوه از پیغمبر اکرم بگیری. و لکُم فی رسولِ اللهِ أسوهٌ حسنهٌ لمَن کانَ یَرجُو اللهَ و الیومَ الاخر . هرکسی خدا میخواهد و هرکسی بهشت میخواهد و هرکسی امید اینکه خدا او را بیامرزد میخواهد، باید از پیغمبر اکرم (ص) سرمشق بگیرد و بالاخره به این میگویند توبۀ اخصّ الخواص. یعنی علاوه بر اینکه عفو میکند، صفح میکند و علاوه بر اینکه صفح میکند، غفران و احسان میکند و این سومی را هم میخواهند. حال درست است که مال اخص الخواص است اما از همه میخواهند. این قسم سوم مال خواص است اما قرآن از همه میخواهد. قسم دوم و سوم مال خواص و اخص الخواص است اما قرآن از زن و شوهر میخواهد که آیهاش را دیروز خواندم، و إن تعفوا و تَصفحوا و تغفروا فإن الله غفور رحیم. زن و شوهر باید عفو داشته باشند، قرآن میگویم کم است، صفح، قرآن میگوید کم است او بدی میکند دیگری خوبی کند. او قهر میکند دیگری آشتی کند و ما حق نداریم با یکدیگر قهر باشیم. ما حق نداریم کینۀ دیگران در دلمان باشد. گفتم قرآن دو سه جا میفرماید که پسرت را کشته، برادرت را کشته اما، و ان تعفوا خير لكم، و ان تعفوا أقربوا للتقوی. آدم متقی آنست که عفو کند و صفح کند. اگر ما به راستی به این دو سه تا آیه راجع به دیه که صحبت میکردیم، عمل میکردیم، نباید الان یک ثلث از زندانمان برای دیه باشد. اگر مردم به راستی به یکدیگر رسیدگی میکردند، نباید یک ثلث دیگرش هم برای چکها و سفته ها باشد. این زندانهای ما و من جمله زندان اصفهان که من بعضی اوقات یادم که میآید، شب خوابم نمیرود. خیلی وضع زندانها بد است. همین زندان اصفهان که وضعش خیلی بد است. اگر آن عفو و صفح بود، یک ثلث نبود. اگر آن قانون تعاون بود، یک ثلث نبود. یک ثلث دیگرش برای اراذل و اوباش و دزدها و جنایتکارها و خیانتکاران. و همه راحت بودند. چرا عفو و صفح و غفران نداریم و به یکدیگر بدبین هستیم. برای اینکه قانون تعاون در ما حکمفرما نیست. این وضع خوب وقتی واقع شده است یعنی دو سه شب دیگر به شبهای قدر نزدیک میشویم. پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: شقی ترین افراد آنست که شب قدر بگذرد و آمرزیده نشود و اگر کینۀ کسی به دلتان باشد، آمرزیده نمیشوید و از نظر پیغمبر اکرم (ص) شقیترین افراد خودت هستی. حال زن باشد یا مرد و یا دختر باشد یا پسر، هرکه باشد و هرچه باشد، باید این عفو و صفح و غفران را داشته باشد. باید اگر کسی به ما بدی کرد، ما خوبی بکنیم و یقین هم داشته باشیم که بدی او به او میرسد و حتی این را هم نخواهیم.
مرحوم آیت الله آقای شاه آبادی، این استاد حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) در سیر و سلوک بود. حضرت امام به این خیلی احترام میگذاشتند در حالی که سه چهار سال بیشتر شاگردی نکردند، اما وقتی اسم آقای شاه بادی میآمد رنگ ایشان تغییر میکرد. مرد عجیبی بوده است. این آقای شاه آبادی به حمام رفت و از خزینه که بیرون آمد یک سرهنگ زمان طاغوت یک مقدار آب به آقا پاشید و به آقا جسارت هم کرد. مرحوم شاه آبادی اصلاً نگاهش هم نکردند و برگشتند در خزینه و خودشان را آب کشیدند و رفتند. آن سرهنگ در حمام برای آن توهین زبانش تاول کرد. بالاخره اینطرف بزن و آنطرف بزن که بالاتریها این را خوب کنند و نشد و بالاخره بعد بیست و چهار مُرد و به دَرَک رفت. حال اینجا مرادم است که نقل میکنند که آقای شاه بادی بارها میگفت که ای کاش من به این برگشته بودم و اینکه زبانش تاول کرد و از جهت اینکه بدی کرد و مُرد من ناراحتم. و آقای شاه بادی این ناراحتی این و به دَرَک رفتن این را هیچ وقتی فراموش نمیکرد. خدا کرد به دستش خود و با بدی خودش اما آقای شاه بادی ناراحت بود که چرا من به این برنگشتم که اگر برگشته بودم شاید این اینطور نمیشد. اگر کسی به ما بدی کرد، باید به او خوبی کنیم. إن تعفوا، قسمت اول، و تَصفحوا، قسم دوم، و تغفروا، قسم سوم. باید عفو عمومی و یا بالاتر صفح عمومی باشد. اصلاً کینه یعنی چه و چطور مسلمان کینۀ مسلمانی را به دل بگیرد؟. اما بالاتر از این دو، اگر کسی به ما بدی کرد، ما خوبی کنیم. مثل همین که پدرت را کشته و عفو کن و خوبی کنی. و ان تعفوا خير لكم، و ان تعفوا أقربوا للتقوی. بحث خوبی است. خدا را قسم میدهم به حق حسن و حسین (علیهماالسلام) که این حالت عفو و صفح و غفران را که ما بشویم اخصّالخواص، به همۀ ما عنایت بفرماید.
حسین را ببین که برایش خیلی گریه میکنیم. اما شما را به خدا قسم در این مصیبتها روی هدف و روی علت هم گریه کن و برداشت کن.