سه شنبه 13 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 
شماره درس: 16

تاريخ درس: ۱۳۹۰/۵/۲۹

متن درس:

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریة ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

شهادت مولی الموحدین، مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را به همۀ شما تسلیت می­گویم و از طرف همۀ شما این شهادت را به ساحت مقدّس حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت می­گویم و از طرف همۀ شما از حضرت زهرا (سلام الله علیها) می­خواهم که نظر لطفی به جلسه عنایت کنند و با لطف حضرت زهرا از جلسه بیرون رویم.

بحث امسال ما راجع به فضایل فراموش شده بود. یک فضیلت فراموش شده که بالاترین فضایل است و متأسفانه فراموش شده است، مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است و به عقیدۀ من بحث امروز، مهمتر از بحثهای گذشته و از بحثهای آینده است.

قرآن، خدا، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را خوب به مردم معرفی کرد. پیغمبر اکرم (ص) خوب امیرالمؤمنین را به مردم معرفی کرد. خدا، قرآن، پیغمبر اکرم، فرمودند این فضیلت تا ندارد. اگر می­خواهید برای او همتا درست کنید، قرآن است. قرآن، علی و علی، قرآن. وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ (سوره رعد، آیه 43). اینها می­گویند که تو پیغمبر نیستی. بگو پیغمبرم و دو تا دلیل دارم که یک دلیلم قرآن و خداست. یک دلیل دیگرم هم علی (علیه السلام) است. اما به جای اینکه بگوید علی (علیه السلام) می­فرماید: و مَنْ کان عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ. آنکه علم قرآن نزد اوست. اگر بخواهیم این آیه را معنا کنیم، یک مقایسه بکنیم در قرآن، می­فهمیم که خدا چه می­گوید. پروردگار عالم راجع به حضرت سلیمان و حضرت بلقیس داستانی دارد.

هدهد به حضرت سلیمان گفت که یمن یک مملکت خورشیدپرست است و ملکه­ای هم به نام بلقیس دارد. شاه و سلطان آنجا بلقیس است. بعد از رد و بدلها و بعد از نامه­ها، حضرت سلیمان در جلسه گفت چه کسی هست که تخت بلقیس را از یمن به شام بیاورد و نزد من بیاورد. یک کسی گفت من به نصف روز می­توانم این کار را بکنم. اما یک کسی که در تاریخ، در روایات ما آمده که اسمش آصف بن برخیا گفت من می­توانم به یک چشم به هم زدن این کار را بکنم. و قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ. به یک چشم به هم زدن. قرآن می­فرماید که حضرت سلیمان اجازه داد. به یک چشم به هم زدن، تخت بلقیس و خود بلقیس و همه پیش حضرت سلیمان آمدند. قرآن می­فرماید اینکه این کار را کرد، یک کمی از علم قرآن داشت. و قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ، به قول ادبیّت تنوین این علمٌ، دلالت بر قلت می­کند که امام سجاد (سلام الله علیه) می­فرماید یک قطره از دریای علم ما. تخت بلقیس را نزد حضرت سلیمان آورد. این آیه می­فرماید حضرت سلیمان یک قطره از دریا داشت، و اما همۀ این دریای علم نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ. علم به جای تنوین قلّتش اضافه شده به الکتاب که دلالت بر استیعاب می­کند. یعنی همۀ علم قرآن پیش علی (ع) است که یک قطره­اش پیش آصف بن برخیا بوده و توانسته تخت بلقیس را از یمن به شام بیاورد. لذا خدا هم معرفی قرآن را می­کند و هم معرفی ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را می­کند و این بیست و سه ساله کار قرآن، کار پیغمبر اکرم (ص)، تعریف دو چیز بوده است، یکی قرآن و یکی ولایت. در حدیث ثقلین پیغمبر اکرم در هر فرصتی شاید بیش از هزار جا امیرالمؤمنین و قرآن را معرفی کرده است. علی، قرآن و قرآن، علی. علی آن کسی است که علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن دارد. قرآن آنست که می­تواند جامعۀ بشریت را اداره کند، اگر قرآن را به دست امیرالمؤمنین (ع) بدهند، می­تواند به یک شبانه روز بر دنیا مسلّط شود. اگر حضرت ولی عصر (عج) به یک شبانه روز مسلّط به جهان می­شود، از اینجاست. اگر به شش شبانه روز مستقر به جهان می­شود، از اینجاست. اگر هم امام زمان بعدش می­تواند دنیا را اداره کند، یک دنیای منهای فقر و یک دنیای منهای اقتصاد سالم و یک دنیای منهای غم و غصه و منهای ظلم، از همین جاست. یعنی امام زمان (عج) قرآن را پیاده می­کند و وقتی پیاده کرد، قانون اسلام یعنی اقتصاد سالم. یعنی همه در رفاه و آسایش. لذا أقلاً سیصد آیه نظیر این آیه که من خواندم، دربارۀ مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. که این خواه ناخواه وقتی درمورد امیرالمؤمنین (ع) شد، دربارۀ اهل بیت (علیهم السلام) است، برای اینکه تفاوتی بین امیرالمؤمنین و امام زمان نیست و دیگر تفاوتی بین امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین نیست. علم همۀ آنها مثل هم، حلم همۀ آنها مثل هم، شجاعت همۀ آنها مثل هم و شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفۀ همۀ آنها مثل هم است. به قول حضرت صادق (سلام الله علیه): أوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد. سنّیها تا این اندازه قبول دارند. شیعه می­­گوید دو ثلث قرآن اما بالاخره سیصد آیه دربارۀ امیرالمؤمنین، معرفی امیرالمؤمنین هست و همه و همه علی را شناختند، چنانچه قرآن را شناختند. لذا از طرف خدا یک فضیلت معرفی کرد به مردم و مردم امیرالمؤمنین را شناختند. اما امیرالمؤمنین علی(علیه­السلام) یعنی ولایت. بعد از پیغمبر اکرم(ص) مظلوم واقع شد. ریاست طلبیها، پول پرستیها، لجاجتها، عصبیتها، دوشمنیهای شخصی، اینها همه و همه جمع شد و امیرالمؤمنین عقب زده شد. قرآن منهای علی، ناقص است. پیغمبر اکرم (ص) حتی دم مرگ هم می­فرمود ای مردم! قرآن، علی و علی، قرآن و قرآن منهای علی ضلالت است و کسی نمی­تواند قرآن معنا کند. چنانچه علی منهای قرآن هم ضلالت است برای اینکه امیرالمؤمنین (ع) آمدند برای اینکه مبیّن قرآن باشند و بارها می­فرمود ضلالت است. چه وقت سعادت و هدایت است؟ وقتی که قرآن توأم با ولایت و ولایت توأم با قرآن باشد. این دو دوش به دوش یکدیگر باشند تا روز قیامت به من برسند. لذا از طرف پیغمبر اکرم و از طرف قرآن و از طرف خدای متعال، هیچ قصور و تقصیری نیست و به طور کامل هم قرآن معرفی شده و هم ولایت و هم امیرالمؤمنین(ع). یعنی یک فضیلت شناخته شده است و در زمان پیغمبر اکرم(ص) این فضیلت، فراموش شده نبود. همه و همه احترام خاصی برای امیرالمؤمنین که همان احترام خاص را برای قرآن و همان احترام خاص را برای پیغمبر اکرم (ص) داشتند. اگر یک جایی توسط یک فضولی یا یک بدبختی، یک جسارت خیلی کم به امیرالمؤمنین (ع) می­شد، پیغمبر اکرم (ص) از طرف خدا روی منبر عکس العمل نشان می­دادند و جداً عکس العمل نشان می­داد. لذا اگر هم کسی حسود بود و یا زیر بار علی (ع) نمی­رفت، جرأت نداشت در زمان پیغمبر اکرم (ص) نفس بکشد و یا حرف بزند. اگر هم یک خصومتی می­شد، خدا فوراً عکس العمل نشان می­داد. آنهم نه فقط توسط حدیث قدسی و نه فقط توسط پیغمبر و اینکه پیغمبر بفرماید، بلکه به توسط قرآن، خدا عکس العمل شدیدی نشان می­داد و بالاخره در آخر کار هم دستور داده شده که این امیرالمؤمنین به ولایت منصوب شوند. بعد هم آیه آمد که: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. حالا دیگر دین کامل شد. دین یعنی چه؟ قرآن، ولایت و ولایت، قرآن. قرآن منهای ولایت ناقص است. قرآن منهای ولایت نه اینکه ناقص است بلکه مرضیّ خدا نیست. چه وقت مرضیّ خداست، الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. این دو نعمت، بالاترین نعمتها و شناخته شدۀ نعمت و آنهم از طرف خدا و پیغمبر و قرآن است. باید بگوییم امیرالمؤمنین (ع) در زمان پیغمبر، تا وقتی که پیغمبر (ص) زنده بودند، یک فضیلت مباح بود و فراموش نشده بود. یک فضیلت شناخته شده بود. همه می­دانستند که امیرالمؤمنین چیست و کیست. هم فضایلش را می­دیدند و هم قرآن آیه پس از آیه که گفتم أقلاً سنیها می­گویند سیصد آیه و شیعه می­گوید بیش از اینها و شأن نزول آیات، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است. اگر بعد از پیغمبر اکرم (ص) اینطور جلو رفته بود، ما الان بی ولایت نبودیم. ما الان این همه بلا و مصیبت نداشتیم و دچار استکبار جهانی نبودیم. سقیفۀ بنی ساعده جلو آمد. زحمات بیست و سه سالۀ پیغمبر اکرم (ص) هدر شد. زحمات خدا و زحمات قرآن هدر شد. وقتی سقیفۀ بنی ساعده جلو آمد، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که به این می­گویند فضیلت و به این می­گویند یک انسان کامل، دید که قرآن منهای ولایت شد. لذا دو سه روز نشستند و یک قرآن که مختصری از ولایت بود و نازل منزلۀ ولایت بود، به دست مبارکشان نوشتند. البته قرآن در زمان پیغمبر اکرم (ص) در آن بیست و سه ساله کتاب وحی داشت و رئیس کتّاب وحی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود و این قرآنی که در دسترس ماست نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و نه جا به جا شدن است. همین قرآنی که الان در دست ماست، در زمان پیغمبر اکرم (ص) بود. پیغمبر اکرم (ص) از دنیا رفتند. قرآنهای فراوانی به دست کتّاب وحی نوشته شده بود که رئیسش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود و در میان مردم مشهور بود اما این قرآنی که الان در دست ماست تفسیر ندارد. امیرالمؤمنین (ع) دیدند که قرآن منهای ولایت شد. لذا در عرض دو سه روز یک قرآن نوشتند که تفسیر و تبیین است اما مختصر و این را آوردند در میان مردم. ای وای به بی تفاوتی که چه می­کند. زهرای مرضیه از همین می­نالید. وقتی خطبه را خواند و همه را مجاب کرد و همه را به گریه انداخت، به او گفتند که این مردم کردند و یک کدام از این مردم بی تفاوت بلند نشد و بگوید که ما نکردیم و ما طرفدار ولایت و طرفدار زهرا هستیم. لذا زهرا (س) فوق العاده ناراحت شد و رو کرد به قبر پیغمبر اکرم (ص) و شکایت این مردم بی تفاوت را به قبر رسول الله کرد. قضیۀ این قرآن امیرالمؤمنین هم اینطور شد. یک قرآن نوشتند که اگر آن قرآن الان در میان ما بود، باز می­شد گفت که قرآن، ولایت و ولایت، قرآن. اما قرآن امیرالمؤمنین (ع) را قبول نکردند و گفتند حسبُنا کتاب الله. ما قرآن داریم و احتیاج به قرآن تو نداریم. اما یک نفر بلند نشد و بگوید پیغمبر (ص) گفته، لاحسبُنا کتاب الله. قرآن، ولایت و ولایت، قرآن. پیغمبر اکرم (ص) هزار جا گفته است که: انّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لَن یَفترقا حَتّی یَرِدا عَلیَّ الحوض ما ان تَمَسَّکتُم بِهِما فَلن تَضلّوا أبدا. قرآن بدون ولایت، ضلالت است. گفتند نه، حسبُنا کتاب الله. قرآن داریم و قرآن برای ما بس است. بله قرآن در میان مردم بود و همان قرآن الان در میان ما هست و نه اینکه بعضی از نابخردان و ساده­لوحها که دشمن یک روایتهای جعلی درست کرده و قرآن تحریف شده. بلکه قرآن یک کلمه نه کم شده و نه زیاد و نه آیه­ها و نه سوره­ها جابه جا شده است. پیغمبر اکرم (ص) که مُردند این قرآن جمع شده بود، همین قرآن که الان ما داریم بدون تفاوت،یعنی ذره­ای تفاوت آن قرآن با این قرآنها ندارد. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) یک قرآن ولایی نوشت و به عبارت دیگر به این مرد گفت ای مردم! حال که مرا نپذیرفتید، پس نازل منزلۀ من را قبول کنید و آنها قبول نکردند. دیدند اگر این را قبول کنند، امیرالمؤمنین (ع) بالاخره رو می­آید، پس بنابراین قبول نکردند. حال که قبول نکردند چه شد؟ کم کم این نعمت بزرگ ولایت فراموش شد و دیگر نسلهای بعدی علی را هم نشناختند چه رسد به اینکه فضیلت او را بدانند و شد یک فضیلت ناشناخته شده در نسل بعدی.

بنی امیه، بنی العباس جلو آمدند و این بنی امیه و بنی العباس، برای اینکه ریاست خودشان را بکنند، ولایت را عقب زدند و خودشان را به جای ولایت و به جای اهل بیت نشاندند و شدند امیرالمؤمنین. قرآن امیرالمؤمنینش که باید امام صادق (ع) باشد، منصور دوانقی شد و یا بالاتر اینکه معاویه خیلی کار کرد و ولایتش یزید شد. قرآن، علی و علی، قرآن و حالا شده قرآن، یزید و یزید، قرآن. و این مردم هم کم کم ولایت را فراموش کردند و شد یک فضیلت فراموش شده و شد یک فضیلت ناشناخته شده. کار را رساندند به آنجا که وقتی شهادت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را منتشر کردند، مثلاً در شام تعجب می­کردند و می­گفتند مگر علی نماز می­خواند که او را در محراب کشتند. این شد ولایت و آن هم شد قرآن. معلوم است که قرآن منهای ولایت، دیگر کاربرد ندارد و نمی­تواند انسانها را زنده کند. قرآن می­فرماید من آدم تا آدم بسازم. من آدم تا حیات طیب بدهم. من آمدم تا سعادت دنیا و آخرت را تأمین کنم اما قرآن می­گوید من مبیّن و مفسر می­خواهم، تال و تلو می­خواهم و تال و تلو من اهل بیت (علیهم السلام) است. آن نسلهای بعدی خیال کردند که می­توانند بدون ولایت به قرآن عمل کنند. لذا شد امیرالمؤمنین یک فضیلت فراموش شده. شد امیرالمؤمنین یک فضیلت ناشناخته شده. چیزی که الان بگویم و مابقی ان شاء الله برای فردا، اینست که قرآن تعریف شما ایرانیها را می­کند. می­فرماید: و مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ (سوره مائده، آیه 54). اگر سقیفۀ بنی ساعده جلو آمد و مردم علی را رها کردند، اما بدانید که یک وقتی می­آید که علی، قرآن و قرآن، علی. وقتی آیۀ شریفه نازل شد، هنوز این حرفها نبود. پیغمبر اکرم (ص) دست زدند روی شانۀ سلمان و گفتند شما. اگر سقیفۀ بنی ساعده آمد و همۀ کاسه و کوزه­ها را به هم ریخت اما این ایرانی ولایت را پیدا می­کند. در آن لجن زارهای ظلم بنی امیه و بنی العباس، ایرانی ولایت را پیدا کرد. عرب نتوانست پیدا کند. مسلمانهای اروپایی و غیراروپایی و امثال اینها نتوانستند ولایت را پیدا کنند، اما این ایرانی ولایت را پیدا کرد و پیغمبر اکرم (ص) تعریف کرده و خدا هم در قرآن تعریف کرده، اینکه ای ایرانی! تو هستی که ولایت را پیدا می­کنی. و مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ، اگر سقیفۀ بنی ساعده جلو می­آید و امیرالمؤمنین خانه نشین و مطرود می­شود اما در آن لجنزارهای ظلم بنی امیه و بنی العباس و در آن روایات خرافی ابوحُریرها و بالاخره در آن ظلمی که بالاترین ظلمهاست، این ایرانی ولایت را پیدا می­کند. فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ. اینها پیدا می­کنند و لذا پیدا کرد. این یکی از افتخارهای بزرگ ایرانی و ما شیعه­هاست که بالاخره هم نتیجه خواهد داد. در همین سورۀ مائده در آیۀ بعد می­فرماید که نتیجه خواهد داد و نتیجه­اش اینست که: الا ان حزب الله هم المفلحون، الا ان حزب الله هم الغالبون. این حزب الله به جهان غلبه پیدا می­کند. یعنی خدا در این آیات وعده داده است که به دست ما و به رهبری ولایت، پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته خواهد شد و قرآن سرمشق جهان و مبیّنش ولایت خواهد شد. حال ما که علی را پیدا کردیم آیا الان فضیلت فراموش شده است یا نه؟. اگر بتوانیم بگوییم نه، امیرالمؤمنین الان در میان ما فضیلت شناخته شده و فضیلت غیرفراموش شده است، آدمهای حسابی هستیم و شیعۀ حسابی هستیم و همان انتظار فرج را داریم و اما اگر ما هم نتوانستیم بگوییم و بگوییم که علی را شناختیم اما فضیلت فراموش شده در میان ماست، این خیلی ظلم است هم به خودمان و هم به ولایت. ان شاء الله فردا در این باره صحبت می­کنم.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group