شماره درس: 24
تاريخ درس: ۱۳۹۰/۶/۷
متن درس:
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریة ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
اظهار ارادت کنید خدمت مولی الموحدین مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با سه صلوات.
یکی از فضیلتهای فراموش شده که ضرر آن را هم خیلی دیدهایم، ازدواج اسلامی است. این ازدواج اسلامی در میان ما متروک شده است. این دوستیابیها و این فساد اخلاقی از همین جا سرچشمه گرفته است. و ما اگر بخواهیم فساد اخلاقی نداشته باشیم، این قضیۀ زشت دوستیابی بین پسر و دختر را نداشته باشیم، باید این فضیلت بزرگ در اسلام یعنی ازدواج اسلامی را زنده کنیم. ازدواج اسلامی را پیغمبر اکرم (ص) به ما یاد داده است. بعد هم پیغمبر اکرم (ص) تأکید روی آن داشته است و مواظبت از آن میکردند و بعد هم آبا و اجداد ما، مسلمانها قبل از این تشریفات و قبل از این تجمل گراییها به آن عمل میکردند. لذا ما در زمان پیغمبر اکرم (ص)، مشکل ازدواج نداشتیم. ما در زمان گذشته که این تشریفات جلو نیامده بود، مشکل ازدواج نداشتیم. لذا فساد اخلاقی کم داشتیم. این دوست یابیها اصلاً نبود. این سختیها در زمان پیغمبر اکرم (ص) اصلاً نبود. پیغمبر اکرم (ص) اولاً روی ازدواج خیلی پافشاری داشتند. آن دختری که شوهر کند و آن پسری که زن بگیرد، عباداتشان هفتاد برابر میشود. یک دختری عروسی کند و یک آقا پسر زن بگیرد، قبل از زن گرفتنش صبح که دو رکعت نماز میخواند، ثواب همان دو رکعت و حالا که ازدواج کرده، ثواب صد و چهل رکعت نماز را دارد یعنی هفتاد برابر. علتش را هم پیغمبر اکرم و ائمۀ طاهرین (علیهم السلام) میفرمودند که هرکه ازدواج کند نصف دینش را به دست آورده و باید آن نصف دیگر را مواظبت کند. یعنی نصف دین متوقف بر ازدواج است. پیغمبر اکرم و ائمۀ طاهرین (ع) روی عذوبت، یعنی یک پسری بتواند زن بگیرد و نگیرد و یک دختری بتواند شوهر کند و نکند، خیلی مذمت کرده است. و حتی پیغمبر اکرم (ص) میفرمود که این اگر بمیرد، معلوم نیست که رستگار شود. اینقدر که روی ازدواج سفارش شده است، روی کم چیزی اینقدر سفارش شده است. بزرگان نظیر شیخ حر عاملی در وسائل، مرحوم علامۀ مجلسی در بحار، بیش از یک جلد کتاب راجع به فضیلت ازدواج نوشتند. بعد هم طرز ازدواج را پیغمبر اکرم به مردم یاد دادند. دختری متشخصتر از زهرا(س) نداریم. پسری متشخصتر از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نداریم. خودِ امیرالمؤمنین به خواستگاری آمده است. زهرای مرضیه پذیرفته است. چه چیز داری؟ گفت هیچ. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند زرهات را بفروش و خرج ازدواجت بکن. تو که احتیاج به زره در جنگ نداری، پس ذره را بفروش. ذره را پانصد درهم فروخت. پول آن روز درهم بود. پانصد درهم را خدمت پیغمبر اکرم (ص) آورد. پیغمبر اکرم همین پانصد درهم را مهریه کردند. مهریۀ زهرا داده شد. با این پانصد درهم، پیغمبر اکرم (ص) دو سه تا زن و دو سه تا مرد را که اهل کار بودند به بازار فرستادند و یک جهیزیه تهیه کردند. جهیزیه ضروری بود، یعنی به اندازۀ احتیاج اما خیلی ساده بود. وقتی آوردند در مقابل پیغمبر اکرم (ص) و این جهیزیه را در اطاق چیدند تا پیغمبر اکرم ببیند. پیغمبر یک نگاهی به این جهیزه کردند و گریۀ شوق کردند و فرمودند خدایا مبارک کن این جهیزیه که قالبش از گِل است. این یک پیام است. شما میخواهید غذا بخورید. حال در ظرف طلا بخورید همین مزه را دارد. در ظرف چینی یا گِلی یا مسی چه تفاوتی دارد. اگر ما تجمل گرا نباشیم و اگر وابسته به این دنیا نباشیم، چه فرقی میکند. لذا جهیزیه اینطور بود، یعنی خیلی ساده و ضروری و مایحتاج. اما همه چیز داشت و مایحتاج را داشت. بعد هم پیغمبر اکرم (ص) مابقی این پانصد درهم را یک گوسفندی کشتند و نانی پختند و همه را دعوت کردند و یک ولیمه دادند. که ولیمه دادن اینگونه مستحب هم هست. نه ولیمههای ما که همۀ ولیمههای ما حرام است. لذا ولیمۀ اینگونه مستحب هم هست. شب عروسی شده، پیغمبر اکرم (ص) دستور دادند که زنها، زهرا را به خانۀ شوهر ببرند. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم یک خانه به دست خودشان تهیه کرده بودند و یک فرش به اندازۀ احتیاج هم زهرا برده بود. پیغمبر(ص) فرمودند با الله اکبر و زهرا (س) در وسط زنها و او را به منزل شوهر ببرید. فردا صبح، پیغمبر اکرم (ص) به دیدن زهرا (س) رفتند و یک جمله دارند. سنّیها و شیعه این جمله را نوشتند و جمله خیلی شیرین است. فرمود که این خانه کار دارد. هر دو باید تلاش و کوشش داشته باشید. کارهای داخل خانه برای زهرا(س) و کارهای خارج از خانه از امیرالمؤمنین (ع) و این هم هدیهای بود که پیغمبر اکرم (ص) برای زهرا بردند. این هدیههایی که ما حالا میبریم، حرام است و چشم و هم چشمی است. این هدیهها موجب میشود که جوانها نتوانند ازدواج بکنند. این هدیۀ پیغمبر اکرم است و بعد این دو زندگی را شروع کردند. در این خانه به اندازهای رفاقت بود که دَم مرگ حضرت زهرا (س) به امیرالمؤمنین میگوید که در این خانه یک بدی نکردم. امیرالمؤمنین هم تصدیق میکنند و بالاخره یک زندگی شیرینی شروع شد. بدون اینکه پدر چیزی از بیتالمال به اینها بدهد و یا اینها توقع داشته باشند که چیزی از پیغمبر اکرم (ص) بگیرند و زندگی را شروع کردند. در این ده سال زندگی، یک خورد و خوراک و پوشاکی به اندازۀ احتیاج داشتند. زهرا (س) کار خانه را میکرد و امیرالمؤمنین (ع) هم کار خارج از خانه را میکرد و مخارج را تهیه میکرد که احتیاج به بیت المال نباشد و یک زندگی شیرینی بود که در این زندگی شیرین، امام حسن و امام حسین و زینب کبری و زینب صغری (ام الکلثوم) تحویل جامعه داده شد. چهار فرزندی که علت مبقیه برای اسلام عزیز هستند. این پیام پیغمبر اکرم(ص) است که میگوید ازدواج باید چنین باشد. به اندازۀ مایحتاج، جهیزیه میخواهیم. برای شخصیت خانم مهریه میخواهیم اما به همۀ آنها رنگ ساده زیستی بخورد. اگر رنگ تجمل گرایی به آن خورد، این ازدواج نامبارک است. لذا در روایات زیاد میخوانیم که اگر مهریه زیاد شد، این زن شوم است و نمیتواند خوشبخت شود. در روایات زیاد میخوانیم که اگر خانه تجملی شد، این خانه شوم است و دیگر نمیتواند اولاد صالح و شایسته تحویل جامعه بدهد. ازدواجها باید ساده باشد. باید همه چیزش به اندازۀ احتیاج باشد. لاأقل رفاهی باشد. و اما اگر تجملی شد، همه حرام است و شوم است و موجب میشود که ازدواج اصلاً واقع نشود و ازدواج مشکل و سخت باشد. پیغمبر اکرم (ص) خیلی مواظب بودند که این قانون شکسته نشود و بعد هم روی منبر میفرمودند که ای کسانی که شخصیت دارید اگر میخواهید دخترتان را شوهر بدهید باید به کسی بدهید که دین و اخلاق داشته باشد. نگویید که این به من نمیخورد بلکه اگر دین و اخلاق دارد به تو میخورد. إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ. اگر یک جوان متدین و با اخلاقی آمد به او دختر بدهید و الاّ دخترتان در خانه میماند و الاّ اگر رفتید روی تشریفات، آن کسی که دین و اخلاق ندارد، نمیتواند با دخترتان زندگی کند. دخترتان را اگر به فساد نکشد، بالاخره یک مرگ تدریجی در خانه است. و اگر یک وقت میشنیدند که میخواهد غیر از این بشود و تجملاتی بشود و میخواهد این جملۀ إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ، زمین بخورد، یک کاری میکردند که آن کار دوباره کار را به اصل کار برگرداند. این قضیۀ جبیبر قضیۀ عجیبی است. حبیبر آدم عجیبی است. آدم کارگری است اما متدین و حرف شنو است و اخلاقش خوب است. این زن ندارد. پیغمبر اکرم (ص) یک وقتی به او نگاه کردند و دیدند که مثل اینکه میخواهد نشاطش را از دست بدهد. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند آیا میخواهی به تو زن بدهم. گفت: بله. پیغمبر اکرم فرمودند برو در منزل زیاد بن لُبید که زیاد بن لُبید یک آدم متدین اما متموّل بود. یک دختر دارد به نام دلفا که بعد اسمش فاطمه شد. آن دختر هم حرف شنوی از پیغمبر اکرم (ص) داشت. فرمودند که برو در خانۀ این زید بن لُبید و بگو که پیغمبر اکرم فرمودند که دخترت را به من بده. این جوان آمد در خانۀ این مرد متدین و متول و پیغام پیغمبر را داد. این اول تعجب کرد. همین که شما میگویید، این که به ما نمیخورد. مهمان هم داشت و گفت برو من مهمان دارم و الان خودم خدمت پیغمبر اکرم (ص) میآیم. این دختر حرف را شنید. پدرش را صدا کرد و گفت اگر پیغمبر گفته باشد و تو این را رها کردی و رفت خیلی زشت و بی ادبی است. گفت پس چه بکنم. دختر گفت این را بیاور در خانه و خودت برو نزد پیغمبر اکرم و ببین که پیغمبر چه میفرمایند. آمد خدمت پیغمبر اکرم (ص) و گفت که یا رسول الله چه فرمودید. پیغمبر فرمودند که دخترت دلفا را به این جوان بده که هم دین دارد و هم اخلاق دارد. آمد به خانه و به دخترش گفت که بله، هرچه پیغمبر اکرم (ص) بفرماید چشم. این نیست که بگوید که من دختر متمولی هستم و این جوان چیزی ندارد و من از اشراف هستم و این پسر کارگر است. بلکه گفت پیغمبر اکرم (ص) فرموده است. در همان خانه یک اطاقی برایش تهیه کردند و همان وقت پیغمبر اکرم (ص) عقدش را خواندند و بالاخره پیغمبر اکرم میخواستند همان شب عروسی شود و همان شب عروسی شد و این به حجله آمد و دید که عجب درّ گرانبها و عجب نعمتی. لذا تصمیم گرفت که سه روز عبادت کند. روزها روزه بگیرد و شبها عبادت کند و شب چهارم به دنبال دلفا که بعد شد فاطمه، برود. دو سه روز که طول کشید این طایفه مخصوصاً زنها خوشحال شدند و گفتند که معلوم میشود که این عنین است و اصلاً زن نمیخواهد. رفتند نزد پیغمبر اکرم (ص) و پیغمبر او را خواستند و گفتند که اشکال چیست. قضیه را گفت که حالا سه روز و سه شب تمام شده و امشب نوبت عروسی است و بالاخره عروسی کردند و پروردگار عالم هم اولاد شایسته به اینها داد و یک زندگی خوش و خرم و یک عروسی اینگونه از طرف پیغمبر اکرم (ص). حال پیغمبر اکرم چرا این کار را کرد؟ شاید به خاطر اینکه میدید که نزدیک است که تشریفات و تجملات و اختلاف طبقاتی جلو بیاید. و نزدیک است که این جملۀ إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ، از بین برود. لذا در زمان پیغمبر اکرم(ص) ازدواجها خیلی ساده بود و یک نفر زن و مرد پیدا نمیشد که مرد زن نداشته باشد و زن، شوهر نداشته باشد. زندگی فوق العاده فقیرانه اما رفاهانه بود. خوش و خرم بودند. به قول پیغمبر اکرم (ص) که میفرمودند دخترتان را به یک متدین بدهید. برای اینکه آن شخص متدین اگر دوستش داشته باشد، برای اینکه دوستش دارد و عاشقش است خوبی میکند و اگر هم دوستش نداشته باشد، چون متدین است معنا ندارد که آدم متدین به زنش بدی کند ولو زنش را دوست نداشته باشد. حرف خیلی شیرینی است. ما راه را گم کردهایم. در زمانهای قبل هم همینگونه بوده است. در آن زمانها خانه را به گونهای میساختند که اِشراف نداشته باشد. برعکس خانههای الان که همه اشراف دارد، آنها طوری میساختند که اشراف نداشته باشد اما اطراف خانه را اطاق میساختند. پسر که بزرگ میشد یکی از این اطاقها را به این پسر میدادند و عروسی خیلی ساده میگرفتند. این پسر با اینکه خیلی هم کار نداشتند اما ظهر با مادر و پدر بود. اطاق دوم و سوم و بالاخره سه عروس و یک مادر شوهر و رئیس هم یک پدر شوهر و همه کاره و بچهها هم مطیع پدر و بالاخره در یک خانه سه چهار دسته زندگی خوش و خرمی داشتند. اگر هم یک چیزی میشد آن قضیۀ مادرشوهری بود و آن هم تقصیر عروسها بود برای اینکه عروسها باید حرف مادرشوهر را بشنوند و اما زندگی بسیار ساده بود. یک نفر دختر بی شوهر و یک نفر مرد بی زن نبود. دلیلش هم همین خانههایی است که الان در همین اصفهان هست و رسم مسلمانها هم همین بود. این خانۀ جداگانه خیلی ضرر دارد و خیلی مفاسد دارد. خانۀ جدا و خرج و مخارج جدا و بالاخره وقت عروسی مستقل صد در صد سابقاً نبود و لذا ازدواج هم حسابی ساده بود و یک نفر دختر بی شوهر و یک نفر مرد بی زن پیدا نمیشد. از نظر مسکن که اینگونه بودند. از نظر مخارج، مثلاً در اصفهانیها رسم بود که اسمش را گذاشته بودند آبگوشت نخود و لوبیا و بالاخره یک ناهار اینطور تهیه میکردند و هفت هشت نفری میخوردند و بسیار لذت بخش بود و کار خانه را با هم میکردند. همه با هم خوش و خرم بودند و پسر هم اگر پدرشان زارع بود اینهم زارع بود و اگر پدرش کاسب و تاجر بود این هم کاسب یا تاجر بود. و بالاخره همه کار هم داشتند اما کار هم ساده زیستی و اما یک زندگی فوق العاده خوش و خرم. گذشت میخواهد. ایثار و فداکاری میخواهد. این زندگی الان ما که تجملی شده است، این برای همۀ ما غل و زنجیر شده است. در اول سورۀ یس همین را میگوید که زندگی را غل و زنجیر برای خودت نکن. إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ * وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ. یعنی به دست خودتان غل و زنجیر به گردنتان نیندازید و به اندازهای چه کنم و چه کنم که دیگر نمیتوانید سر بالا کنید. راه زندگی، راه خوبی و خوشی را برای خودت سلب کردی و به اندازهای تشریفات برای تو غم و غصه آورده که کوری که حقیقت را ببینی. ما زندگی را برای خودمان غل و زنجیر کردیم. وقتی غل و زنجیر کردیم به اینجا رسیدهایم. قرآن میفرماید ای پدر و مادرها به این پسرها زن بدهید و به دخترها شوهر بدهید. و انکحو الأیامی منکم والصالحین مِنْ عبادِکُمْ و امائکم اِن یکونوا فقراءَ یغنهم الله من فضله، اصلاً فکر فقر و بیکاری او را نکن. بالاخره خودت یک کاری داری و این هم وردست تو و بالاخره یک کاری پیدا میشود. این هم شریک زندگی تو و یک خورد و خوراکی در خانه پیدا میشود. خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج، این چهار مورد باید به اندازۀ رفاه باشد و قبلاً این چهار چیز را به اندازۀ رفاه داشتند، لذا یکی از این غم و غصهها و دلهرهها و اضطراب خاطرها و نگرانیها نبود و همۀ پسرها هم زن داشتند و همۀ دخترها هم شوهر کرده بودند. اصلاً مشکل خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج نبود. در زمان پیغمبر اکرم (ص) نبود. یا پایینتر بیاییم، زمانهای پیرمردهای در جلسه که شاید بدانند که پدرشان چه کرد و پدرشان با خود اینها چه کرد. شاید زنهای مُسن در جلسه بدانند که پدر و مادرشان راجع به ازدواج اینها چه کردند. اصلاً قبلاً ما مشکل خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج نداشتیم. خودمان با دست نامبارک خودمان و با کار حرام خودمان، غل و زنجیر درست کردیم، راجع به خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج. همۀ اینها غلط است و بلکه حرام است. این تشریفات برای چیست و چرا باید این تشریفات باشد؟. این مهریهها غلط است و این مهریهها حرام است. حال میدانید که به کجا میرسد؟ این مهریهها علاوه بر اینکه پسر نمیتواند ازدواج کند و دختر در خانه میماند، علاوه بر اینها برمیگردد به خُل بازی. و خُل بازی به آنجا رسیده که آمار میدهند که مهریه یک کیلو طلا، یا مهریه دو کیلو طلا، یا مهریه دو چشم شوهر. این مهریهها طولی هم نمیکشد. یک ماه یا دو ماه بعد به طلاق میکشد. میگوید چشمهایت را بده و قاضی میگوید چشمها را نمیشود داد، بلکه باید مبدل به پول کرد. مثلاً هزار مثقال طلا و اگر ندارد که بدهد، زندان میرود. چند وقت قبل آمار داده بود که یک دختر خانم دیوانه گفته بود مهریۀ من هزار بوسه و دو ماه طول نکشید که به طلاق رسید. یکی از بوسهها را هم حاضر نشد که بگیرد و حالا یا بخشیدن و رفتن دنبال کارشان و یا زندان. اینها دیوانگی است. وقتی که حرف پیغمبر اکرم (ص) شنیده نشود، به اینجاها میرسد. مهریۀ من هزار شاخۀ گل. خانم خودت باید گل باشی که نیستی و دنبال گل میگردی. پسر باید گل باشد و پسر گل یعنی متدین و با اخلاق و الاّ هزار شاخۀ گل که هزار شاخه است، اگر یک میلیون هم باشد، این مهریه، مهریه نیست و بالاخره صدِ هشتاد این ازدواجها به طلاق میرسد و وقتی به طلاق رسید یا نمیتواند بدهد و زندان و آن هم که میخواهد راحت شود همین مثال عوامانه که مهریهام را بخشیدم و جانم را آزاد کردم. اینها دیوانگی است. قرآن هم همین را میگوید، کسی که متدین نباشد و او را به جهنم بردند در جهنم به همدیگر میگویند لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ، اگر ما دیوانه نبودیم و اگر ما عاقل بودیم نباید ما جهنم بیاییم. عقل نداشتیم و وقتی عقل نداشتیم کار به اینجا میرسد. لذا این ازدواجها غلط و حرام است. فضیلت فراموش شده هم ازدواجی است که پیغمبر فرموده است، ازدواجی که پیغمبر (ص) حضرت زهرا (س) را آنگونه ازدواج دادند. این یک الگوست و آبا و اجداد ما به این عمل میکردند و ما مشکل عذوبت نداشتیم. ما مشکل مسکن نداشتیم و مشکل خورد و خوراک نداشتیم. ما یک زندگی خیلی شیرینی داشتیم. شاید در مجلس ما باشند پیرمردهایی که بدانند که چه خوش و چه خندهها و چه شب نشینیهایی داشتند و البته نه توأم با گناه. برف میآمد و این پیرمردها چه بازیهایی میکردند با یک نشاط عجیبی و حالا آن نشاط که نیست، آن برف را هم خدا قطع کرد. زندگی بسیار خوب و عالی بود. ما طلبهها این زندگی را داشتیم و متأسفانه ما هم از دست دادیم. یا از دستمان گرفتند و یا از دست دادیم و یا هر دو. و الاّ معنا ندارد این نیازی که خدا داده است، جواب این نیاز را ندهد. معلوم است که این نیاز غریزۀ جنسی یک امر طبیعی است و اسلام باید برای آن فکر کند و خدا باید برای آن فکر کند و دربارۀ این نیاز طبیعی قرآن میفرماید همه و همه، و انکحو الأیامی منکم والصالحین مِنْ عبادِکُمْ و امائکم اِن یکونوا فقراءَ یغنهم الله من فضله. مادرها، پدرها! ملت! باید مسئلۀ عذوبت در جامعۀ شما نباشد. مسئلۀ تجرّد که بازیهایی جلو میآید که به غیر از جهنم چیزی ندارد. الان این مسئلۀ دوستیابی یک جهنم شده است، هم برای دختر و پسر و هم برای پدر و مادر و هم برای اجتماع. الان این فساد اخلاقی یک جهنم شده است هم برای دختر و پسر و هم برای پدر و مادر و هم آبروریزی برای طایفه و هم برای اجتماع و نظام و هم برای اسلام. این چه مسلمانی است با این مهریهها و با این جهیزیهها. این جهیزیهها چیست؟. این جهیزیهها هیچ وقت عاقبت ندارد. برای این دختر به خیر نمیشود. آن جهیزیهای به درد میخورد که به آن احتیاج داشته باشد. اما این تشریفات و این جهیزیههای میلیونی و میلیاردی حرام است و در روز قیامت داغ میکنند و میگذارند به گُردۀ آن کسانی که این کارها را به مردم یاد دادند و این مردمی که این کارهای زشت را میکنند. این مهریهها غلط است. این جهیزیهها غلط است. این بُرد و آوردها چیست. اینکه دختر و یک آدمهای طمعکار را ببرند به این مغازه و آن مغازه و صد میلیون روی دست پسر بگذارند به عنوان طلا و جواهرات. این بُرد و آورد یعنی غل و زنجیر برای اجتماع که دیگر نشود ازدواج کرد. برای خواستگاری تلفن میکند. میپرسند خانه دارد یا نه و الاّ ما دختر به پسری که خانه نداشته باشد، نمیدهیم. ماشین داری یا نه؟ موبایل لعنتی داری یا نه؟ و یا خیلی چیزهای دیگر که همه دیوانگی است. یا مادر پسر میپرسد زندگیتان چگونه است. من سراغ دارم که رفتند برای خواستگاری و به در خانه و دیوار خانه نگاه کردند و برگشتند و گفتند این در و دیوارها به ما نمیخورد و یا رفتند در خانه و دیدند که فرشها ماشینی است و خیلی حرف نزدند و گفتند این فرشها پدر و مادرش ماشینی است و به درد ما نمیخورد. پس به درد شما جهنم میخورد. اینها همه جهنم است و همه غلط است. چه چیز درست است؟ ازدواج اسلامی. نه این حجاب اسلامی که الان درست شده که این حجاب کفر است و اسلامی نیست بلکه حجاب اسلامی یعنی چادر. ازدواج اسلامی یعنی ازدواج زهرا (س).
یک مثال بزنم و بحث را تمام کنم. مرحوم آقا شیخ محمدتقی مسجدشاهی یکی از مراجع بزرگ است و در اصفهان هم بوده و اصفهانیها قدرش را ندانستند و به نجف رفت. خیلی بالاست و هفت هشت ده جلد کتاب نوشته است، کتابهای خیلی مهم و به روز. این یک طلبه بود در درس مرحوم کاشف الغطاء و کاشف الغطاء هم یکی از مراجع بزرگ است که مرحوم صاحب جواهر وقتی به نام او میرسد میگوید استاد اکبر. کاشف الغطاء خیلی بالا بوده است. این کاشف الغطاء یک روز دید که دخترش تمایل به ازدواج دارد. نمیدانم از گفتار یا کردارش و یا از کجا فهمید. آمد و رفت روی منبر و بعد درس گفت من یک دختر دارم. اگر یک طلبۀ متدین، درس خوان و با اخلاق باشد دخترم را به او میدهم. آقا شیخ محمدتقی یک طلبه بود و بلند شد. رفتند به خانه و به او گفت که چه داری؟ گفت هیچ چیز ندارم. فقط چند تا کتاب در حجره و این لباسهایم. فرمودند این خانۀ ما یک اطاق زیاد دارد و این اطاق برای تو و یک جهیزیه هم به اندازۀ ضرورت برای شما تهیه میکنم و همین امشب هم عروسی میگیرم. و اتفاقاً کاشف الغطاء همان شب دختر خودش را با این جهیزیۀ زهرایی و با این جهیزیۀ خداپسند و با این مسکن زهرایی و با این مسکن آبا و اجدادی ما، ازدواج کرد. قبل از اذان صبح آمد و در زد و گفت برایتان آب گرم کردم. بروید و غسل کنید که نماز شبتان از بین نرود. رفتند غسل کردند و بالاخره یک ازدواج شد. اما این ازدواج به اندازهای پر برکت بود که مجتهد بعد مجتهد و متمول بعد متمول. یک گدایی رفته بود نزد ظلالسلطان که خدا لعنتش کند گفته بود اینجا برای چه آمدی؟ اگر پول میخواهی برو مسجدشاه و اگر قدرت میخواهی برو مسجدشاه. مجتهد روی مجتهد و تمول روی تموّل و نمیشود که خدا پاداش ندهد. خدا پاداش میدهد، عاقبت بخیری برای اولاد. ما اگر به راستی ازدواج اسلامی و یا ازدواج آبا و اجدادی داشته باشیم و این مسئلۀ عذوبت که از بدترین مسائل است را حل کنیم، خیلی کار کردیم. البته یکی از شما نیست که حرف مرا بشنوید اگر مذمت نکنید و بگویید آقا اینها چیست و اینها قدیمی شده است. من مسلمانم و شیعه هستم اما مهریه را اینطور میکنم که صد و بیست و چهار هزار سکۀ بهار آزادی و وقتی میگوییم چرا صد و بیست و چهار سکه، میگویند به نام همۀ پیامبرها. چنانچه حالا به نام چهارده معصوم را، بازی درمیآورد. قباله را میخوانم و میبینم که اولش نوشته کلام الله مجید. دو ـ مهریۀ حضرت زهرا ـ سه ـ یک شمعدان. چهار ـ هزار سکۀ طلا و از این صفحه به آن صفحه رفته تا بالاخره شده یک میلیارد. و الان این مهریهها یک میلیارد دست کمش است. یعنی یک میلیارد جهنم. اگر به راستی قرآن است که طبق قرآن عمل کن. اگر مهریۀ حضرت زهراست که طبق آن عمل کن. اما این بازیها که اول مهریۀ حضرت زهرا، بیست و شش تومان و دوزار و ده شاهی. اگر مهریۀ حضرت زهراست که مابقی را رها کن. پس بعد صد هزار سکه و یک کیلو طلا و اینها چیست. مثل اینکه میخواهند یک چیزی بخرند، این یک چیزی میگوید و او یک چیزی میگوید و یک بازی عجیبی در مهریهها درآوردیم. به این خانم میگویند که ولیمه که داده شد و تمام شد، عروسی نگیرید. میگوید نه، من حتماً ولیمه میخواهم. میگویند شما را میبرند به مکه. میگوید نه، من ولیمه میخواهم. ولیمه هم اینکه این را عروسک کنند و داماد را پیش او بنشانند و بالاخره گناه روی گناه و یک ساعت و دو ساعت یک جلسۀ گناه که این شد عروسی. یا برو مشهد و بیا و یا مثل زهرا (س) کن. اما نه عروس و نه داماد بلکه عروس بدتر از داماد و داماد بدتر از عروس و طایفۀ عروس بدتر از طایفۀ دماد و طایفۀ داماد بدتر از طایفۀ عروس و بالاخره خراب خراب است. غل و زنجیر است که به دست خودمان برای خودمان درست کردیم و چارهای هم نداریم و چارهاش فقط اینست که این غل و زنجیرها را بشکنیم. هر وقت شکسته شد، مسئلۀ عذوبت از بین میرود و مسئلۀ غم و غصه و اضطراب خاطر و مسئلۀ فقر و مسکن و همۀ اینها به قول ما طلبهها سالب به انتفاع موضوع میشود. فضیلت متروکه و فضیلت فراموش شده، ازدواج اسلامی است. و رذالت مشهورۀ شیطانی به نام ازدواج بین دختر و پسر و هرکه هرطور که تیغش ببرد، روی کار آمده است. متمولها یک نوع و متوسطها یک نوع و فقرا یک طور دیگر. همۀ اینها جهنم است. وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿41﴾ فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ ﴿42﴾ وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ ﴿43﴾ لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ ﴿44﴾ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ ﴿45﴾ وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ ﴿46﴾،(سورۀ واقعه). دست چپیها چقدر شومند. زیر هرم جهنم و زیر دود جهنم هستند و این هُرم و دود جهنم الان در جامعۀ ماست. اینها چه کسی هستند؟ تجمل گراها در ولیمهها و جهیزیهها و عروسیها و بُرد و آوردها. بعد قرآن میفرماید معلوم است که این تجمل گرایی، گناه روی گناه است.
خدایا! ما گفتیم و اینها هم شنیدند.
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعزّ الأجل الأکرم
بعیال الحسین، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلّب القُلوب ثبّت قلوبنا علی دینک