شماره درس: 4
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۸/۱۹
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.
بحث امسال ما درباره تهذيب نفس بود و اميدوارم كه اين بحث به جايي برسد كه براي همه ما و مخصوصاً جوانها مفيد باشد. اين بحث از نظر قرآن اهم از همه بحثها است و در اسلام بحثي مهمتر از تهذيب نفس نداريم كاي مهتر از اين كار نداريم. اگر همه ـمخصوصاً جوانها ـ به اينكار اهميت بدهند حتماً سعادت دنيا و سعادت آخرت دارند. و اگر اهيمت ندهند از نظر قرآن حتماً شقاوت دنيا و شقاوت آخرت دارند. نميشود كسي تهذيب نفس نكرده باشد اما رستگار بشود. و اين تهذيب نفس يا خودسازي اگر چه بريا هنه لازم و واجب است اما براي جوانها لازمتر است. استاد بزرگوار ما حضرت امام رضواناللهتعاليعليه بارهت به ما سفارش ميكردند تا جوانيد خودسازي كنيد كه اگر در سرازيري واقع شديد ديگر خودسازي بسيار مشكل است. نميگوئيم،نميشود اما بسيار مشكل است و در مقايسه بريا جوانها آسان است لذا من از جوانها تقاضا درام كه بيش از ديگران به اين بحث اهميت بدهيد. نگذاريد درخت رذالت در دل شما رسوخ كند. اگر بزرگ شديد و مسن شد و مثلاً صفت حسادت را زا دل ريشهكننكرده باشيد و يا لااقل كنترل نگرده باشيد شما را بيچاره ميكند و دنياي شما را از بين ميبرد. آخرت شما را از بين ميبرد. اگر خداي ناخواسته منيت و نفسيت و خوديت و تكبر و خودپسندي و عملپسندي بر دل كسي حكمفرما شد و رسوخ در دل كرد اين صفات رذيله او را بيچاره ميكند. دنيا و آخرت او را از بين ميبرد و بهقول قرآن شريف بيبهره و شقي است هم در دنيا و هم در آخرت.
لذا بحث امسال ما براي همه خوب و مفيد است اما براي جوانها ـ دختر و پسر ـ اهميتش بيشت است. و من همان جملهاي را كه حضرت امام رضواناللهتعاليعليه بارها و بارها به ما نصيحت ميكردند و به ما گوشزد ميكردند به جوانها ميگويم: جوانها تا ميتوانيد خودسازي كنيد. تا جوانيد از اين جواني خود استفاده كنيد از جواني خود، از عمر خود استفاده كنيد و خودسازي كنيد. در 24 ساعت لااقل يك ساعت دو ساعت به خودسازي بپردازيد. اين درخت رذالت را اگر نميتوانيد از دل بكنيد لااقل نگذاريد ميوه بدهد. لااقل كنترل كنيد. با تسلط بر صفات رذيله نگذاريد كه طوفاني شود. نگذاريد ميوهدار شود نگذاريد ريشهدار شود كه اگر ريشهدار شود و ميوهده شد و شما نتوانستيد آنرا كنترل كنيد. مثل سلي است كه در شهر بيايد و آن سيل كنترل شده نباشد مثل آتشي است كه در شهر بيفتد و آن آتشي كنترل شده نباشد كه معلوم است همه چيز را نابود ميكند همه چيز را ميسوزاند ـ آتش و سيل خانه خراب مِكنند. اموال را از بين ميبرند ـ اما صفات ريذله اگر طوفاني شود علاوه بر اينكه آبرو را از بين ميبرد علاوه بر اينكه خود انسان را نابود ميكند. از اينها مهمتر، دين را نابود ميكند. آدم بيدين از كار درميآيد. ميرسد به آنجا كه شبانهروز با خدا ميجنگد. در روز قيامت هم با خدا ميجنگد. اگر او را بهرو به آتش جهنم بيندازند باز هم به خدا نق ميزند و غر ميزند ـخيال نكنيد اينها واقع نشده است. خيال نكنيد اينها از من است ـقرآن با كمال صراحت ميفرمايد افرادي كه منيت داشته باشند افرادي كه خودپسند باشند. افرادي كه تكبر بر آنها حكمفرما باشد افرايد كه عجب بر آنها حكمفرما باشد روز قيامت با خدا ميجنگند به خدا ميگويد خدايا من بهشتي هستم. نه جهنمي. تو اشتباه ميكني. تو مِخواهي مرا به جهنم ببري. تو به من ظلم ميكني قرآن ميفرمايد ببين صفت رذيله انسان را به كجا ميكشاند «يوم يبعثهم الله جميعاً فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم علي شيئٍ الا انهم هم الكاذبون» (سوره مجادله، آيه18) ميفرمايد يك عدهاي ميآيند در صف محشر و حساب و كتابشان كه تمام ميشوئد جهنمي هستند. با خدا درميافتند در مقابل خدا قسم ميخورند ميگويند خدايا بهحق خودت قسم اشتباه مِكني. خدايا بهحق خودت قسم ظلم ميكني. من بهشتي هستممن جهنمي نيستم. قرآن ميفرمايد ببين خودپسندي به كجا ميرسد. ببين اگر انسان صفت رذيله داشته باشد آن دنيايش است كه با خدا و دين و واقعيت و حق ميجنگيد اينجا هم با ما ميجنگد «الا انهم هم الكاذبون» همه بايد با صفات رذيله بجنگيم. همه بايد در اين جبهه كه در درون ماست و بهقول پيامبر اكرم جهاد اكبر است مواظب باشيم ـمخصوصاً جوانها ـ جوانها هستند كه بهتر ميتوانند خودسازي كنند و صفات ريذله را از دل بكنند و بهجاي آن صفات خوب و فضايل غرس كند و بارور كند و از ميوه او بسيار بهجا استفاده كند. كه سعادت دنيا و آخرت مرهون اين خودسازيها است. همه و مخصوصاً جوانها بعد از نماز صبح اين سوره والشمسي را بخوانند و اين دو آنيه «قد افلح من زكيها. وقد خاب من دسيها» را بخوانند و تلقين كنند و بعد هم براي خودشان معنا كنند. بعد از نماز صبح بگويند خداوند 11 قسم خورده است و بعد از 11 قسم 6 تأكيد فرموده است رتگاري فقط و فقط ـ در دنيا و در آخرت ـ مال كسي است كه مهذب باشد و بيبهره و شقي و بدبخت است آن كسي كه صفت رذيلهاي بر دل او حكمفرما باشدو يكي از راههاي تهذيب نفس همين قاونن مراقبه و قانون محاسبه است. لذا همه، همه ـ مخصوصاً جوانها ـبعد از نماز صبح متذكر اين دو آيه باشند: «قد افلح من زكيها. وقد خاب من دسيها»
اما توصيه اينجانب به پيرمردها وپيرزنها اين است كه قرآن با كمال صراحت ميفرمايد اگر صفت رذيله داشته باشي در آخرت نميشود به بهشت بروي «يوم لا ينفع مالٌ و لا بنون. الا من اتي الله بقلبٍ سليمٍ» (سوره شعرا،آيه89) اين آيه را هر كس كه يك مقدار ادبيت داشته باشد و در عربيت كار كرده باشد ميتواند معنا كند نه از مجملات است و نه از متشابهات. خيلي معنا ظاهر و واضح است. ميفرمايد رو زقيامت هيچچيز به درد انسان نميخورد جز دل پاك. آن دل پاك است كه انسان را بهشتي ميكند. و الا مال، رياست، اولاد و آن چيزهايي كه در دنيا روي آن كار كرده است و علاقه به آنها داشته است در آخرت به درد نميخورد. پس چه چيز به درد ميخورد، قلب سليم«يوم لا ينفع مالٌ و لا بنون الا من اتي الله بقلب سليم» تقاضايي كه از حضار جلسه دارم و از شنوندهها در شب دارم اين است كه اين بحثها را اهميت بدهيد. فقط گفتن و شنيدن تنها نباشد. توجه به اين مطلب كه صفت رذيله انسان را بيچاره ميكند و توجه به اينكه همه ما صفت رذيله داريم. كسي نميتواند بگويد من صفت ريذله نارم ـحتي شما كه در اين جلسهي مقدس هستيد ـ اگر كسي بگويد صفت رذيله ندارميا نميفهمد كه صفات ريذله يعني چه؟ يا جهل مركب دارد كه از جهل بسيط بدتر است. مگر به اين زوديها ميشود حب به مال حب به رياست را ريشهكن كرد؟ مگر به اين زوديها ميشود رذالت حسد و رذالت عجب را ريشهكن كرد؛ مرحوم بحرالعلوم رضواناللهتعاليعليه از فقهايي است كه بارها خدمت حضرت وليعصر رسيده است و در فقه الهامات دارد و در آخر عمر يك الهامات خوبي داشته است. مرحوم ميرازي قمي با بحرالعلوم هم مباحثه بودند. بحرالعلوم رد نجف ماندند اما مرحوم ميرازي قمي به قم آمدند و در قم مرجعيت پيدا كردند كه مرتب خبر الهامات مرحوم را به ميرزاي قمي ميرسيد ـ استعداد بالا و الهامات فراوان بحرالعلوم مرحوم ميرزاي قمي را به تعجب واداشت. چون در زماني كه هم مباحثه بودند ميديد مرحوم بحرالعلوم اينقدر بالا نبودند الان بالا رفتهاند. لذا از قم به نجف رفتند تا مرحوم بحرالعلوم را ملاقات نمايد. و دو تا مرجع تقليد در يك جلسهي خصوصي همديگر را ملاقات كردند. مرحوم ميرزاي قمي به بحرالعلوم گفت آقا من هم مباحثهي شما بودم و شما اين استعداد ديني و فقهي بالا را نداشتيد شما اين الهامات الهي و امدادهاي غيبي را نداشتيد چهجور شد كه به اين فرجه رسيديم و آقا مرا در بغل گرفتند و سينه من به سينه ايشان چسبيد و اين الهامات از آنجا پيدا شد همين مرحوم با اين الهامات و با اين تقدس در آخر عمر د رمجالس خصوصي و در مجالس اهل علم و در درس خود شكر ميكرد و ميفرمود الحمدالله ميتوانم ادعا كنم كه ريشهي ريا را كندهام و بهجاي آن درخت خلوص غرس كردهام و از ميوه آن استفاده ميكنم. بعد از 70 سال ميگويد ريشهي ريا را گندهام. مگر ميشود به اين زوديها ريشه حادت و ريا و نفاق و تظاهر كنده شود؟ مگر شود؟ مگر مِشود به اين زودي، لجاجتها و عنادها و حساب روي حرف خود نه ديگران از بين برود؟
كار ميخواهد آنهم به قول بزرگان كه گفتهاند با دست چاه كندن بايد 40 سال با خونجگر انسان بتواند مهذب شود يا لااقل بتواند براي صفات رذيله مسلط شود لذا جوانها: 1- اين تهذيب نفس از اوجب واجبات است اگ رتهذيب نفس نكنيم بيچاره ميشويم و صفت رذيله م را بدبخت ميند. 2- اين كار مشكل است و خيلي هم مشكل است 3- همه توجه داشته باشيم كه صفت رذيله داريم و بايد با اين صفالت ريذله مبارزه كرد. اينها از عقرب بدتر است. اين ها از مار بدتر است اينها از لشكر صدام و پياده نظام آمريكا و از لشكر خود آمريكا بدتر است و ما بايد توجه داشته باشيم كه در درون ما يك لشكر مهجز از شيطان به نام نفس اماره، به نام صفات رذيله به نام هوي و هوس موجود است هر كجا برويم با ما است در خواب و بيداري با ما است. در خلوت و در جلوت با ما است چه بايد كرد با اين مارها و عقربها. بايد متوجه شد بايد مبارزه كرد كه اگر مبارزه نكنيم ممكن است در حال عادي كاري با ما نداشته باشد اما در وقت حساس و وقت امتحان اين صفات رذله طوفاني شود كه آن وقت نمره نميآوريم بلكه رفوزه ميشويم آن وقت است كه ناگهان زير پل همه چيز ميزنيم و حاضر هستيم كه همه چيز را حتي دين مال را فداي اين صفات رذيله كنيم. يك آيهاي در قرآن هست كه انصافاً كمرشكن است و مال افرادي را بان مي كند كه صفت رذيله دارند.
خودپسند و لجوج و متكبر هشتند و زيربار حق و حقيقت نمِروند. حسود و پولپرست و رياستطلب هستند. ابتدا شأن نزول آيه را ميگويم بعد آيه را مي خوانم. اميرالمؤمنين علي عليهاسلام ا زرطف حق به دست پيامبر اكرم به خافت منصوب شد يعني در غدير خم كه اصلاً پيامبر براي همين به مكه آمده بودند ـحجه الوداع دو ماه بعد پيامبر از دنيا رفتند ـ هنگامي كه پيامبر ميخواستند براي حج به كمه بروند پيامبريك بسيج عمومي دادند سفارش كردند امر كردند همه، همه بيايند برا يانكه ميخواستند اميرالمؤمنين را به خلافت منصوب كنند 120 هزار نفر را پيامبر جمع كرد وقتيكه اعمال حج تمام شد در وت برگشتن ا زحج در غدير خم اين ها را نگه داشت، در آن آفتاب گرم نماز ظهر را خواندند و بعد از نماز ظهر د رمقابل اين 120
هزار نفر منبر رفتند و فرمودند «الست اولي بكم من انفسكم» اين قرآن است «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» (سوره احزاب، آيه6) گفت اين آيه قرآنرا قبول داريد كه من از شما و خود شما اوليتر هستم من هر كاري كه به شما بگويم بايد قبول كنيد. اين را قبول داريد؟ همه گفتند بلي. اميرالمؤمنين را بر سر دست بلند كردند ـ با خرق عادت و معجزه ـ همه ميديدند فرمودند:«من كنت مولاه فهذا علي مولا» هر كس من مولاي او هستم اين اميرالمؤمنين مولاي او است بعد هم يك دعا كردند و يك نفرين «اللهم وال من واله و انصر من نصره و اخذل من خذله» خدايا ياري كن هر كس علي را ياري كند. بشكن و نابود كن كسي كه علي را بشكند. بعد هم دو، سه روز بعد از اين قضيه در آن بيابان بيآب و علف و گرماي سوزان ماندند و وادار كردند كه همه بيعت كنند سنيها ميگويند اول كسي كه بيعت كرد عمر بود گفت «بخٍ بخٍ لك يا اميرالمؤمنين اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنهٌ» ـ اين را هم سني و هم شيعه گفته است ـ بعد ابيبكر و عثمان و اطرافيها مثل طلحه و زبير و بعد هم مردم دسته به دسته با اميرالمؤمنين بيعت كردند. در مان اين 120 هزار نفر،آدمهاي حسود و متظاهر و منافق زير بار علي نرو هم بودند. اما توي رودربايستي يا ترس ساكت بودند. يك عرب نترس جسور آمد در مقابل پيامبر و گفت يا رسولالله اين كار كه كردي از طرف خودت بود يا از طرف خدا اگر از طرف خودت بوده است من قبول ندارم و اگر از طرف خدا وند است ـ نميتوانم بگويم بول ندارم ـبلكه نميتوانم ببينم. از خدا بخواه يك آتشي يا يك سنگي از آسمان بيايد ومرا نابود كند. من نميتوانم ببينم علي خليفهي بعد از تو باشد. پيامبر فرمودند اينجا نميشود سنگ بيايد. عذاب در ميان مسلمانها و در مقابل من نازل نميشود برو، نابود ميشوي. در ذيل آيه «سئل سائل بعذاب واقع» (سوره معارج، آيه1) رويات داريم كه قهر كرد و رفت در وسط بيابان. صاعقهاي آمد و او را نابود كرد. يك آيهاي در قرآن وجود دارد كه حال افرادي است كه در آن جمعيت مثل اين آقا بودند. يعني زير بار نروها و لجوجها، رياستطلبها و پولپرستها. آه اين است «و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارهً من السماء و ائتنا بعذاب اليم» (سوره انفال،آيه32) در اين جمعيت يك افرادي هستند كه ميگويند پروردگار اگر اين حق است و از طرف تو است باراني از سنگ از آسمان بر ما فرودآر يا عذاب دردناكي براي ما بفرست. اين آيه شريفه اينطور ميفرمايد كه اگر آدم زير بار، نرو باشد و بخواهد حرف خودش را به كرسي بنشاند، اگر حق و واقعيت مخالف با سليقه او باشد آنرا ميخواهد نابود كند. چون خودپسندي است، عملپسند است. رياستطلب است. براي اين رياستطلبي، خودپسندي، منيت حاضر است در اين دنيا نابود بشود. آبرويش برود و ايمانش برود اما واقعيت را نپذيرد. حقيقت را نپذيرد. مرحوم آيتالله شهيد مطهري يك جملهي خوبي در اينجا دارند كه انصافاً جمله خوبي است. مِفرمايد بهجاي اينكه ميگويد «و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجاره من السما اوئتنا بعذاب اليم» بگويد «اللهم وفقنا لما تحب و ترضي» خدايا اگر اين حق است به من توفيق بده آنرا قبول بكنم. اگر آدم عاقل باشد، اگر آدم با وجدان باشد نمِگويد خدايا اگر اين حق است يگ سنگ بيايد و مرا نابود كند ـ اين خيلي ديوانگي ميخواهد ـ بگويد خدايا اگر اين حق است به من توفيق بده زير بار آن بروم ـ چقدر عالي ميشود ـ بگويد خدايا به من توفيق بده يك آدمي باشم كه در مقابل حق و حقيقت متواضع باشم. و در مقابل واقعيتها تكبر نداشته باشم. خدايا به من توفيق عنايت كن كه بتوانم خودسازي كنم. صفات رذيله را از بين ببرم اما بهجاي اينكه از اين حرفها بزند كج است وكج ميرود و آدم نمِتواند در راه مستقيم باشد. آن حيواني كه سروكار داشته باشد. بلبل باغ گل شد كجا ميرود. اين مگس وقتي وارد باغ گل شد هيچ وقت نميرود روي گل بنشيند ميرود اين طرف، آن طرف تا يكجا يك عذرهاي پيدا كند و يا يك زمين كثيفي پيدا كند آنجا جمع بشوند چرا خوب است به اين مگس بگويند آقا مگس بر روي درخت گل. اما نميرود. آدمي كه صفات رذيله دارد چنين است. نميرود روي گل. نميرود با گل تماس داشته باشد ميرود با عذره تماس پيدا ميكند. و ميشوند مگس صفتها، منفيبافها چنين هتند با هم وقتي جمع ميشوند يك مشت اراذل، و يك مشت اوباش يك مشت افراد لجوج ومعانه و رياستطلب و پولپرست با هم يك حزب را تشكيل ميدهند چرا؟
كند همجنس با همجنس پرواز كبوتر با كيوتر باز با باز
ارگ صفت رذيله باشد دنبال اين است كه اطرافيانش يك مشتي اراذل و اوباش اشد. ارگ صفت رذيله خودپسندي پولپرستي دارد به دنبال اين است كه دو،سه تا دزد پيدا كند كه آنها هم مثل خودش حيف و ميل كن، مال مردم خود باشند تا با هم رفاقتو تباني داشته باشند. اين آيه شريفه يك ترسيم ديگر از جامعه ديگري دارد . از افرادي كه زير بار حق ميروند. افرادي كه صفت رذيله ندارند. افرايد كه واقعاً رفيق حق و حقيقت هستند. حقياب، حقجو، حقپذير هستند ميفرمياد يك مشت افرادايي جوريي هستند كه وقتي به حق و حقيقت رسيدند گريه شوق ميكنند. وقتي واقعيت را فهميدند،وقتي به حق رسيدند، وقتي آيه شريفه به ايشان نازل شد گريه شوق ميكنند. گريه شوق بهخاطر رسيدن به واقعيت. بهخاطر عرفان پيدا كردن. بعد هم ميگويند چرا گريه شوق نكنيم؟ چرا حق و حقيقت را قبول نكنيم؟ در حاليكه ما به دنبال آن بوديم و اتلحمدالله خدا توفيق عنات كرد و لطف كرد و اين حق و حقيقت را به ما رساند. «و اذا سمعوا كاانزل الي الرسول تري اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق» (سوره مائده، آيه83) وقتيكه قرآن را ميبينند گريه شوق ميكنند كه الحمدالله حق به ما رسيد الحمدالله خدا توفيق عنايت كرد و حق به ما رسيد چرا قبول نكنيم نور است باغ گل است واقعيت است. ان دو آيهاي كه خواندم حال مردم را بيان ميكند يك عده آدمهايي كه فت رذيله دارند، زير بار حق نميروند. بلكه حاضر بميرند ولي حق را نبينند. يك عده هم آدمهايي كه دنبال حق و حقيقت هستند. آدمهايي كه زير بار حق ميروند آدمهاي باصفا و صميميت وقتي خدا را پيدا كردند خيلي آرام با خوشحالي ميپذيرند نه با خوشحالي بلكه قرآن ميفرمايد با گريه شوق ما پذيرند. نه با خنده بلكه با
گريهي شوق ميپذيرند. اين دو آيه به همه مخصوصاً جوانها خيلي چيز ميفهماند. وقتي برويم توي جامعه ميبينيم چنين است. يك مشت افراد لجوج زير بار نرو، حاضرند آبرويش برود اما نامربوط خود را بگويد. حاضر است آبوري اجتماعي فرهنگياش از ببين برود اما حيف و ميل خود را بكند حاضر است بچههايش از نظر آبرو وحيثيت نابود بشوند اما او كارش را بكند. صفت رذيلهاش ارضا بشود هرطور ميخواهد بشود ـ كه قول شما اصفهانيها براي خاطر يك دستمال قيصريه را به آتش ميكشد. حاضر است براي اينكه صفغت رذيله اش ارضا بشود نظام جمهوري اسلامي نابود بشود. فكر كند بگويد براي اين نظام اقلاً 600 هزرا جوان در آن 8 سال جنگ داده شده اس. فكر كند كه اين همه صدمهها اين همه زحمتها كه مردم كشيدند و اين همه زحمتها و صدمه كه الان اين مردم تحمل ميكنند اما صبر ميكنند بهخاطر نظام جمهوري اسلامي لااقل من هم همراه اينها باشم. من هم همسوي اينها باشم. ميگويد همه چيز فداي آن دتمال كه من بتوانم بهدست بياوردم دستمال را من به دست بياورم ولو قيصريه آتش زده شود. از اين حرفها و از اين آيات شيرفه نگذاريد. بدانيد ما در تاريخ فراوان داريم افرادي كه براي خاطر صفت رذيله، دانشته، دين دادند . دانسته آبور دادند. دانسته همه چيز را فداي صفت ريذله كردند. تاريخ پر است. قصههاي قرآن بهخاطر همين است قرآت كتاب قصه نيست ـ پس اين قصهها را براي چه ميگويد؟ حضرت ابراهيم عليهالسلام بت شكستند در وقت شكستن بتها هم گفت كه براي چه بت ميشكنيم: اي انسان حيف نيست رد مقابل يك چوب، يك سنگ سجده كني؟ كُرنش كني؟ شخصيت خودت را فداي يك چوب كه به شكل آدمي درست كردهاي فدا كني؟ شخصيت خودت را فداي اينكه شعور ندارد. اينكه قدرت ندارد. جمع شدند تا حضرت ابرايهم را بكشند گفتند بايد او را آتش بزنيم ـچرا؟ براي اينكه كارش با عقل ما جور درميآيد ولي با هوي و هوس ما سازگار نيست. يك آتش چهار فرسخي ـ همين مردمـتهيه كردند و حضرت ابراهيم را در آتش انداختند ولي اين آتش گلستان شد يعني يك باغ گل، چهار فرسخ رد چهار فرسخ آتش گلستان شد باغ گل شد حضرت ابراهيم در وسط اين باغ نشسته است و كيف ميكند كه خدا چه گلستاني براي من درست كرد. آيا ايمان آوردند؟ نه. نه ـ يعني پس از ديدن اين معجزه ـباز هم گفتند بت. نه خدا. گفتند نمرود، نه ابراهيم. قرآن ميفرمايد بالاخره ايمان نياوردند. و همين مردم به پشتيباني مردم نمرود و نمرود به پشتيباني مردم حضرت ابراهيم را از بابل كه آن وقت يك شهر فوقالعاده مهمي بود به ــــــ همين فلسطين امروز تبعيد كردند. و حضرت ابراهيم به آنجا رفتند و توانستند كاربكنند. چهجور ميشود اين قرآن با اين همه جاذبهاش پيامبر اكرم در مكه نتواند كار بكند پيامبر در مكه با اين همه زحمت در 13 سال 40 تا مريد پيدا كرد كه آنهم متفرق شد پيامبراكرم مجبور شدند يك عدهاي را به حبشه يك عدهاي را به يمن بفرستد. و بالاخره خودش با چند نفر بيشتر نبودند چرا؟ واي به صفت رذيله وقتي صفت رذيله بيايد پيامبر را خانه نشين ميكنند. اميرالمؤمنين را خانه نشين مِكند. با اين قضيه غدير خم اما بعد از پيامبراكرم دو ماه نگذشته بود كه كار سريد به آن}ا كه اميرالمؤمنين به زهرا ميگويد زهرا جان ديگر اين مردم از من رو بر ميگردانند تا مرا نبينند تا با من حرف نزنند. خواص كردند آنچه نبايد بكنند عوام متابعت كردند از آنچه نبايد متابعت بكنند. به آنجا كه 25 سال اميرالمؤمنين را خانه نشين كردند و بعد هم آن 5 سال كه اي كاش حكومت برا يعلي نيامده بود. آن 5 سال حكومت براي علي از آن 25 سال مشلتر بود تا اينكه با شمشير ابنملجم علي(ع) فارغ شد بهقول خودش ـ وقتيكه شمشير آمدـفرمود:«فزت و رب الكعبه» آسوده شدم راحت شدم. از دست چه كسي؟ از دست چه چيزي از سدت صفات رذيله ـ پايان