شماره درس: 7
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۸/۲۲
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.
بحث ديروز درباره اين بود كه براي تهذيب نفس و خودسازي قدم اول تقوي است از راه رابطه با خدا و از راه اهميت دادن به واجبات و اهميت دادن به مستحبات . از راه اجتناب از گناه بايد خودسازي كرد. و بايد تهذيب نفس كرد. علت آن را هم عرض كردم كه اين صفات رذيله ميوهاش گناه است. حسادت چه ميوهاي دارد؟ گناه. بيعفتي چه ميوهاي داد؟ گناه. چه نتيجهاي دارد؟ گناه. تكبر چه ميوهاي دارد؟ گناه. كينهتوزي چه ميوه و چه نتيجهاي دارد؟ گناه. و بهقول قرآن شيرف «انّ النّفس لامارهٌ بالسّوء» (سوره يوسف، آيه53) نفس اماره، آن بعد حيواني، آن صفات رذيله كارش اين است كه امر به گناه ميكند. يعين ميوه آن و نتيجه آن گناه است. ما اگر بگذاريم ميوه بدهد و به واسطهي اهميت به واجبات از خدا كمك بگيريم و جدي از گناه اجتناب كنيم و اگر گناه جلو آمد فوراً توبه كنيم و از خدا توبه كنيم و از خدا عذرخواهي كنيم و اين تقوي نميگذارد كه آن صفت رذيله و نفساماره و هويوهوس كار كند. بواسطه تقوي جلوي كارش را ميگيريم. و به عبارت ديگر جلو ميوه دادنش را ميگيريم و بهواسطه اين كار قدرت پيدا ميكنيم. شجاعت پيدا ميكنيم تا در آن جنگ درون با ا»صفات رذيله مبارزه كنيم بجنگيم و بر آن مسلط شويم و علاوه بر اين به مرور زمان موجب ميشود درخت رذيله پژمرده شود نظير يك درختي كه ميوههايش را بگيرند كمكم خزان ميشود و كمكم پژمرده شود و بهواسطهي اجتناب از گناه نگذاشتهايم آن صفات رذيله كار خودش را بكند. كمكم مأيوس ميشود و بهمرور زمان خشك ميشود معناي خشك شدنش اين است كه توانستهايم آن در خت رذالت را ريشهكن كنيم. توانستهايم بهواسطهي تقوي، كينهتوزي، رياستطلبي، پولپرستي، منيت، نفسيت را ريشهكن كنيم و بهقول قرآن توانستهايم تهذيبنفس كنيم. سلامت نفس پيدا كنيم نظير كسي كه بهواسطه پرهز و مداوا تواسنته است آن مرضي كه در جسم او است را ريشهكن بكند. اگر يك كسي مرض سختي داشته باشد اگر مواظبت كند از نظر غذا و عمل به دستور دكتر كمكم آن مرضي كه در بدن هست ريشهكن ميشود و نابود ميشود. صفات رذيله براي روح مثل ميكروب براي جسم است. يك مرض روحي است. كه اين مرض روحي بايد مداوا شود و مداوا شدنش دوايش تقوي است. اگر راستي انسان تقيد به ظواهر شرع داشته باشد تا كمكم مراتب تقوي را پيدا بپيمايد و از آن تقيد به ظواهر شرع، ملكه تقوي پيدا كند و كمكم دربان دلش شود يعني صفات رذيله را از روح بيرون نمايد. وقتي آن صفات رذيله از دل يبرون رود نور خدا در دل ميآيد. «ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً» (سوره انفال، آيه29) كم:م آن روح، آن دل الهام پيدا ميكند و ميتواند بين حق و باطل تميز بدهد. قدرت پيدا ميكند تا بتواند بر شيطان درون و شيطان برون مسلط شود. قرآن وعده داده است كه كسي متقي باشد،شيطان نميتواند بر او كاربرد داشته باشد. شيطان چندينجا تشر به خدا زد، اما همانجا كه به خدا تشر ميزند و در مقابل بيحيايي ميكند ميگويد من دسترسي به بند ههاي صالح تو ندارم. «قال فبعزتك لا غو ينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» (سوره ص، آيه82 يا 83) يك آيهاي در قرآن هست كه اين آيه براي جوانها خيلي اميدوار كننده است كه از زبان خدا است. اين آيه «فبعزتك لا غو ينهم اجمعين» را خدا از زبان شيطان نقل كرده است به عبارت ديگر تشر شيطان را و بيحيائي شيطان را در مقابل خدا نقل كرده است. اما آن آيه اميدوار كننده را خود خدا فرموده است با چهار، پن تا تأكيد خيلي ردسا ميفرمايد:« انه ليس له سلطان علي الذين امنوا و علي ربهم يتوكلون انما سلطانه علي الذين يتولونه» (سوره نحل، آيه99-100) پنج، شش تا تأكيد رسا دارد و معناي آنيه اين است حتماً و يقيناً كسي كه زير پرچم خدا باشد كسي كه متق باشد شيطان دسترسي به او ندارد. شيطان به چه كسي دسترسي دارد؟ به فاسق، به فاجر، به آن كسي كه زير بار پرچم شيطان باشد. «انما سلانه علي الذين يتولونه» (سوره نحل، آيه100) خلاصه بحث ديروز را اين آيه شريفه خيلي رسا، تأكيدهاي فراوان ميگويد لذا جوانهاي عزيز، بايد خودسازي كرد. ارگ خداي ناكرده صفت رذيلهاي بر شما حكم،رما بشود هر چه عمر شما بيشتر شود اين صفت رذيله مل درخت ريشهدارتر ميشود. و ديگر در آخر عمر و پيري و در وقتي كه وارد اجتماع شديد ودردسرهاي اجتماع،خودسازي كردن خيلي مشكل است. الان تا جوانيد بايد جواني خود را بايد عمر خود را ووقت خود و همو غم خود را صرف شفاي روح كنيد. صرف سلامتي روح. صرف خودسازي بكنيد. و قرآن ميفرمادي اگر ميخواهدي خودسازي كنيد بهترين راه تقوي است. بهترين راه تقيد به ظواهر شرع. بارها و بارها جوانةا از من سؤال ميكنند يا از من ميخواهند استاد خصوص آنها باشم. اين يك اشتباه است كه در ميان جوانها افتاده است. سير و سلوك استاد خصوصي ميخواهد و بهقول حافظ شيرازي طي اين مرحله بيهمرهي حضر مكن طي اين مرحله بدون استاد نكن براي اينكه ظلمات است و بترس از خطر تنهايي. براي آن كس كه خودسازي كرده است و راه را پيموده است و مقدمات را طي كرده است. استاد خصوصي لازم است مثلآً از باب مثال حضرت امام رضواناللهتعاليعليه يك عمر خودسازي كرد. جوانيش را صرف علم و عمل كرد. خود معلم اخلاق شد. وقتي در مدرسهي فيضيهي قم درس اخلاق ميگفت در زمان پهلوي شود شي ميكرد. كه فيلسوف عارفي بود. آن وقت يك گمشدهاي داشت كه پيدا كرد. خودشان ميفرمودند. با آقاي شاهآبادي رضواناللهتعاليعليه برخورد كردم ديدم اين گمشدهي من است. تقريباً شش، هفت سال حضرت امام از اين استاد خصوصي استفاده كردند. استاد خصوصي براي حضرت امام وقتي بود كه مقدمات تمام شده بود، يعني از «توبه» به «يقظه» از يقظه به «تقوي» از تقوي به «تخليه» از تخليه به «تحليه» از تحليه به «تجليه» و از تجليه به «لقاء» آنوقت كه به مقام «لقاء» رسيده بود استاد خصوصي خود را پيدا كرد و توانست به جاهايي برسد. انصافاً حضرت امام به جاهاي بالايي رسيده بود همچنين استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي رضواناللهتعاليعليه بعد از آنكه يك مجتهد بود. بعد از آن:ه يك فيلسوف عارفي بود. بعد از آنكه از نظر خودسازي رسيده بود به مقام بالايي و خود معلم اخلاق بود، ميگويد رفتم نجف، به جاي اينكه من دنبال استاد خصوصي باشم،استاد خصوصي به دنبال من آمد. مرحوم اقاي قاضي آمد خانه و جاذبه قاضي مرا گرفت و به من فرمود فرزندم همينطور كه درسهاي رسمي بايد باشد بايد يك درس سير و سلوك هم باشد كه ميگويد فردا رفتم درس خصوصي ايشان و ديدم كه گمشده خود را پيدا كردم وخيلي هم مرحوم طباطبائي به اين مرد احترام ميگذاشتند يكي از رفتار در جله يك شيشهي عطر داد به مرحوم طباطبائي، ايشان عذرخواهي كردند و نگرفتند و با يك حال اندوهناكي فرمودند از وقتي كه مرحوم قاضي از دنيا رفته است تا الان و تا آخر عمرم عطر استعمال نكردهام انصافاً اين شاگرد، شاگرد باوفايي بود. آنوقت آهي ميكشيدند و ميفرمودند اگر چيز دارم هر چه دارم از مرحوم آقاي قاضي است. لذا اين اشتباهي كه در ميان جوانها پيدا شده است ـ مثلاً سيوطي ميخواند يا شرح لمعه ميخواند ـ اصلاً مرتبهي اول تقوي را بپيموده است، ميگويد من استاد خصوصي ميخواهم و شما استاد خصوصي من بشويد. اينها غلط است. شما استاد خصوصي نميخواهيد ده سال، بيست سال شما استاد خصوصي نمي خواهسد. چرا؟ براي اينكه قرآن براي شما استاد خصوصي تعيين كرده است. استاد خصوصي كيست؟ چيست؟ تقوي. قرآن ميگويد آيا ميخواهيد بهجائي برسيد؛ قدم اول را برداريد. قدم اول تقوي است. تقوي ديگر استاد نميخواهد. رساله خواندن ميخواهد. بايد آشناي به احكام باشيد. اين جور منبرها را ميخواهد. كتابهاي عمومي اخلاقي ميخواهد و اعتقادات ميخواهد. اعتقادات استدلالي و به عبارت ديگر آشنايي به اسلام ميخواهد. اين يك بال كه بال علم است. دوم بال عمل است. بايد تقيد به ظواهر شرع داشته باشيد. همانطور كه گفتم استاد خصوصي اينها است. نماز اول وقت، نماز با جماعت، نماز مؤدب و با تعقيب و از همين نماز كمك بگيريم. قرآن تكرار ميكند و ميفرمايد از نماز كمك بگيريد. معلم اخلاق تو نماز است. «واستعينوا بالصبر و الصلاه» (سوره بقره، آيه45) يكي كوشش، صبر و استقامت چون راه مشكل است. يكي هم نماز، از اين دو كمك بگيريد. قرآن ميفرمايد از تقوي كمك بگيريد «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله» (سوره مائده، آيه35) قرآن معلم اخلاق ميدهد و ميفرمايد اي مسلمان بايد به جايي برسي. اگر ميخواهي به جايي برسي چه ميبايد كرد؟ تقوي، وسيله است تقوي. بلي امام صادق عليهاسلام آيه را معنا ميكنند. علاوه بر تقوي وسيله توسل به اهلبيت وسيله است توسل به امامزمان. الان كسي كه ميخواهد بهجايي برسد هر روز ك زيارت جامعه صبحها بين خود و امامزمان «واتبغوا اليه الوسيله» اينها قرآن است. لذا قرآن ميفرمايد اين چيز خرافي كه در ميان جوانها افتاده براي خاطر اين است كه مأيوس شوند و بهجائي نرسند و استاد خصوصي پيدا نميشود و اگر هم پيدا شود خطرناك است براي اينكه بسياري از افراد بهنام معلم اخلاق و بهنام استاد خصوصي جاميخورند و ناگهان يك چيز بيخودي از كار در ميآيد. و معلوم است كه شاگردهاي زير دست اين چه ميشوند. مخصوصاً خانمها كه آ» ديگر وامصيتا است يك دفعه خانم به نام استاد خصوصي چه مصيبتها به بار ميآورد و الان هم هست در اصفهان هست و در تهران بيشتر در مشهد هست بهنام استاد خصوصي پدر طرف را درميآورند و پدر خودش را هم درميآورد يك ضلالتهاي گمراه كننده و ك حرفهاي نامربوط ميگويند. قرآن ميگويد استاد خصوصي همان تقوي است. زن وقتي كه راستي شوهردار باشد و رد مقابل شوهر متواضع باشد و عفت خود را در خلوت و در جلوت حفظ كند اين ميشود زن نمونه. زن نمونه يعني چه؟ زن نمونه را اگر آمريكا يا پياده نظامهاي آمريكا كه تازه در جمهوري اسلامي پيدا شدهاند و حتي ميخواهند روز زن، زن نمونه براي ما درست كنند اگر به آنها بگوئي زننمونه را معنا كنند و معرفي كنند اينها رقاصهها را بهنام هنر زن نمونه و دختر نمونه ميدانند. قرآن دختر نمونه درئست ميكند. زن نمونه يعني چه؟ عني آن زني كه در راهخودسازي است يعني آن خانمي كه دلش ميخواهد به مطلوب برسد. به مقصود برسد. قرآن ميفرمايد آيا ميخواهيد به مقصود برسيد. آيا ميخواهيد به مطلوب برسيد. بايد 2 صفت داشته باشيد. 1- تواضع در مقابل شوهر. آن زني كه زباندار زينب در مقابل شوهر آن زني كه در مقابل احكام اسلام تواضع صد در صد دارد. هيچ نگراني در دل ندارد از اينكه بگويند خانم ارث تو يك برابر ارث برادرت دو برابر است و خوشحال هم هست چون خدا گفته است و درست گفته است. حتي برسد به آن}ا كه اگر بگويند كه خانم تعدد زوجات درست است. اين در مقابل خدا تسليم ميباشد. اگر بگويند خانم طلاق دست توباشد غلط است. و طلاق دست مرد است ـ اصلاً طلاق نيست آنجا هم كه هست مربوط به مرد است نه مربوط به زن. و اين تسليم باشد در مقايل اين حرف. اين قرآن است ميفرمايد «والصالحات قانتات» (سوره نساء، آيه34) زن نمونه آن است كه در مقابل قوانين خدا صد در صد متواضع است و الان همين خانمها كه استاد خصوصي و امثال اينها درصدد هستند كه پيدا كنند. يا همين خانمهاي جلسه كه جداً خانمهاي خوبي هستند و پاي منبري هستند و نماز جماعتي هستند همينها اگر مراسم هوو را بياورند لرز ميكنند. استاد خصوصي يعني تواضع در مقابل قرآن. تواضع در مقابل قانون قرآن. نه قانون خرافي و قوانيني كه بشر وضع ميكند ـ «ان الحكم الله» قانون مختص به خدا است «و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون» «و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون» «و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون» (سوره مائده، آيات 44-45-47).
اين سه آيه در سوره مائده پشتسر هم نازل شده است. هر كس به غير خدا حكم كند هم فاسق است و هم ظالم است و هم كافر هر كس هم بخواهد آن هم، هم ظالم است و هم فاسق است و هم كافر.«ان الحكم الا الله». زن نمونه تواضع دارد در مقابل قرآن. مرد نمونه متواضع است در مقابل پيامبراكرم و مرجع تقليد. در مابل رساله عمليه. به اين ميگويند زن نمونه و به آن ميگويند مر نمونه. 2- غيرت و عفت. و الصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله (سوره نساء، آيه34) زن نمونه آن است كه چادر برايش يك ارزش است روگرفتن برايش يك ارزش است. مختلط نوبدن بين زن و مرد يك ارزش است. بيارزشترين چيزها پيش او اختلاط زن و مرد، اختلاط دختر و پسر و اردوي دانشجوئي باشد. زن نمونه يعني آن زني كه در راه است . و ميتواند به جايي برسد عفت دارد چه د رخلوت و چه در جلوت. عفتش را حفظ ميكند صد در صد. مرد نمونه آن مردي است كه غيرت دارد و غيرتش را حفظ ميكند صد در صد. مرد نمونه آن مردي است كه اگر بشوند، اگر ببيند دخترش با نامحرم حرف ميزند ناراحت بشود چه برسد كه بگويند و بخندند. چه برسد كه دخترش با يك جوان عزب بهعنوان رفاقت به اردوي دانشجويي برود. در آيه ديگر ميفرمايد زن شايسته كيس؟ آن كسي است كه رفيق مرد ندارد. مرد شايسته كيست؟ آن كسي است كه رفيق زن ندارد. اين دوستيابي كه بين دخرت و پسرها در دانشگاه درست شده است قرآن ميفرمايد تو غير شايسته هستي. شايسته آن است كه «ولا متخذات ــــ» (سوره نساء، آيه25) «ولا ـــــــــ» (سوره مائده، آيه5) اگر يك مرد راستي بدش ميآيد كه رفيق دختر داشته باشد اين شايسته است. اما اگر خوشش ميآيد كه دوست دختر داشته باشد يا دختر دوستپسر داشته باشد قرآن ميفرمايد تو بيعفتي. تو بيغيرتي. تو صالح و شايسته نيستي. «و الالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله» (سوه نساء، آيه34) اين در راه بودن بهرتين معلمها است و من از خانمها ـ مخصوصاً از دخترخانمها ـ تقاضا دارم به عنوان استاد خصوصي يك دفعه خودتان را گمراه و بدبخت و بيچاره نكنيد. استاد خصوصي شما رسالهي مرجع تقليد شما است. استاد خصوصي شما كافيكليني و بحار علامه مجلسي است استاد خصوصي شما يك دوره اعتقادات است. استاد خصوصي شما تقيد به ظواهر شرع يعني اهمست به همهي واجبات. اهميت به مستحبات به اندازهاي كه ضرر به كارتان نخورد اهميت به اجتناب از گناه. و يك مقدار بيشتر اهميت به اينكه زمان ما كليد داشته باشد. اين قدر بيهوده حرف نزنيم. اين قدر بيهوده نشنويم. اين قدر بيهموده نبينيم. اين بيهوده ديدنها اين بيهوده شنيدنها اين بيهوده گفتنها. اينها است كه دل را سياه ميكند اينها است كه جلوي انسان را مِگيرد. چه ميتواند انسان را به جلو بكشاند؟تقيد از مكروهات و اجتناب از شبهات. «فاتقوا الله ما استطعتم» (سوره تغابن، آيه16) اگر بتواند اجتناب از اين بيهودهگريها كه مربوط به چشم و گوش و زبان است. و بالاخره اگر بتواند خود را نجات بدهد از وسوسهها، از خطورات، از تصورهاي بيجا. نشستن دم قلب و دربان قلب شدن. كه شياطين وارد نشوند. خانم، آقا، جوانهاي عزيز، اگر چنين شد خداوند وعده داده است به مقام بالا، بالايي برسيد. حتي 40روز آنرا وعده داده است چه برسد كه يك عمر مراقبت باشيد ميفرمايد «لو لا ان الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا الي ملكوت السموات و الارض» اگر انسان دلش چراگاه شياطين نباشد و بتواند صفات رذيله را از دل بيرون كند و وساوس را بيرون كند و دربان قلب خودش باشد و دل او چراگاه نباشد اين ميرسد به آنجا كه مييابد قيومت حق را. يعني مييابد اينكه همه چيز وابسته به خدا است او استقلال ندارد و مييابد كه دلش نيز وابسته به خدا است و مييابد خدا و نور خدا را در دل نظير آدم تشنه كه تشنگي را مييابد و اين ديگ رعلم نيست ـ فلاسفه علم دارند ـ عرفان است يعني يابيدن است. ما علم داريم و عرفان. علم مربوط بههمين دانستنيها است. اگر از معلم چيز ياد بگيريم علم است مثل الان كه من ميگويم و شما چيز ياد ميگيريد اما گاهي عمل انسان راميرساند به مقام يقين . و قتي به مقام يقين رسيد ديگر دانستني نيست. عرفان است يابيدني است. شما الان در حال روزه تشنه هستيد. تشنگي چست؟ اين علم نيست بلكه مييابيد تشنگي را و اين خيلي بالات راز علم است. يعني علم حضوري است و ممكن هم هست كه نتوانيد تعريف بكنيد چون معمولاً اين اوصاف را نميشود تعريف كرد. گاهي انسان ميداند خدا را مثلاً با برهان نظم وجود خدا را اثبات ميكند ولي گاهي با برهان نظم نيست بلكه «واعبد ربك حتي ياتيك اليقين» (سوره حجر، آنيه99) تقيد به ظواهر شرع داشته باش و عبادت كن تا بيابي خدا را و برسي به مقام يقين. يقين آدم تشنه كه يقين دارد تشنه است. اينجوري، ببيند خدا را و برشد به جائي كه مثل الميرالمؤمنين ميگويد: كورباد چشمي كه خدا را نبيند. يعني آن كسي كه خدا را نبيند دل ندارد. آن كسي كه خدا را نبيند دل ندارد. آن كسي كه قيومت حق را درك نكند و بهقول اميرالمؤمنين اول خدا، آخر خدا وسط خدا، همه چيز خدا. اگر اين نباشد اين دل ندارد. بهقول عوام اين كپه گل است نه دل. اين دل، دل حيواني است نه دل انساني. دل انسان آن است كه چشم داشته باشد و خدا را ببيند. انسان را خلق كردهاند براي اينكه وقتي به نماز ميايستد و حد و سوره ميخواند بيابد كه اين كلام خدا است. و بشنود كلام خدا را. وقتيكه ذكر سبحان ريب الاعلي و بحمده و سبحان ربي العظيم و بحمده ميگويد توجه كند كه خدا متوجه كلامش است و به او باركالله هم ميگويد تا برسد به آنجا. كه ميگويد السلام عليكم و رحمه الله و بركاته خدا به او ميگويد كه باركالله چه عالي نماز خواندي، بهشت براي تو واجب و معلوم است كس كه خود خدا براي واجب شود ديگر بهشت. بهشتش به طريقي اولي واجب است. ما خلق شدهايم براي اين. راه چيست؟ خيلي آسان است. خودسازي مشكل است. بهقول حضرت امام چهل سال خونجگر ميخواهد تا انسان بتواند صفت رذيله را رفع بكند اما را آسان است راه چيست؟ تقوي. اهميت به همه واجبات مخصوصاً نماز اهميت به همهي مستحبات مخصوصاً خدمت به خلق خدا اجتناب از گناه مخصوصاً حقالناس تا كمكم ملكه بشود تا كمكم انسان دربان دل خود بشود و وقتي دربان دل خود شد بيگانه را بيرون كرد به مقصود ميرسد و به مطلوب ميرسد و به گمشدهي خود ميرسد وقتي رسيد چه ميشود؟ «الا بذكر الله تطمئن القلوب» (سوره رعد، آيه28) ديگر دل آرام ميشود. ديگر ميرسد به آ»جا كه يك دل پيدا ميكند منهاي غم و غصه. يك دل منهاي اضطراب خاطر، يك دلمنهاي ترس و واهمه، يك دل منهاي نگراني از آينده. جوانها ببينيد «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (سوره يونس، آيه62) تأكيدها خيلي مهم است كلمه الا آمده است براي تأكيد. انّ آمده است براي تأكيد، جمله اسميه آمده براي تأكيد. با يك رسائي ميفرمايد:راستي آنكه بهجايي رسيده و از اولياءالله است يعني دوست خدا است و خدا او را دوست دارد اين ديگر از گذشته غم و غصه ندارد. يك زندگي منهاي غم و غصه. از آينده ترس ندارد، يك زندگي منهاي دلهره و اضطراب خاطر و نگراني. يك زندگي با يك دنيا نشاط. هيچ چيز ندارد اما نشاط دارد. هيچ چيز ندارد، اما گناهكار را هر كه باشد پستترين افراد ميداند. در تاريخ ميخوانيم ـاين بهلول عجيب بوده ـ البته بهخاطر گذشت و فداكاري. راه را طي كرده بود اما با گذشت و فداكاري، خود را زد به ديوانگي. اين:ار خودش را ميكرد. يك قصههايش اين است كه يك روزي آمد به دربار هارونالرشيد راهش ميدادند ـهارونالرشيد خودش را خيلي بالا ميدانست ميگفت اي ابر ببار هر كجا بباري به خاك من باريدهاي. به سلطنت ميباريدهاي ـ آمد آنجا و يك شاهي مثلً يك ريال امروز گذاشت كف دست هارون و گفت خداحافظ. گفت اين چيست؟ گفت من چند روز قبل حاجني داشتم و نذر كردم به فقيرترين مردم و ذليلترين مردم يك ريال بدهم و امروز حاجتم برآورده شد. فكر كردم ذليلترين مردم كست؟ فقيرترين كردم كيست؟ بهغير از تو كسي را سراغ ندارم. اينرا آوردهام تا نذرم را ادا كنم والله چنين است. خيال نكنيد ميخواسته ايت مسخره كند. بهلول دروغ بلد نيست راستي چنين است. وقتي كسي خدا را داشته باشد. ديگر همه چيز در مقابل او پوچ است. همه چيز در مقابل او هيچ است. پس چيزي خوب است مؤمن پيش او ارزش دارد. چه چيز پيش او اهميت دارد؟ دين. و لذا حاضر است همه چيز را فدا كند. به بهلول گفتند بيائيد قاضي القضات بشويد. رئيس همه قاضيها. قوه و قضائيه رياستش مال تو ـ آنهم نه فقط ايران و عراق. دو سوم جهان آن روز ـ ديد كه يا دين است يا رياست. يا دين است يا پول. گفت دين از همه چيز مقدم است پس چه بايد كرد تااز دست اين فرار كند براياينكه هر كجا برود دستگير خواهد شد گفت بهترين راه ديوانگي است. فردا صبح اين آقاي به اين مهمي سوار يك چوب شد آمد و گفت مواظب باشيد اسبم لگد به شما نزند مينشست و با بچهها بازي ميكرد واز همين راه پول بهدست ميآورد و صرف فقراء ميكرد كه قصهها دارد. در وقتي كه دين باشد و دنيا. در موقع تعارض دين و دنيا،دنيا را زير پا ميگذارد. هر كه باشد و هر چه باشد به دين اهميت ميدهد ولو اينكه شهادت باشد. ولو اينكه آبرو باشد ولو اينكه شخصيت از دست دادن باشد و خود را به ديوانگي زدن باشد. بايد تقوي داشته باشيم. بايد اهميت به واجبات بدهيم. اگر خير دنيا ميخواهيم. تقوي. اگر خير آخرت ميخواهيم تقوي اگر ميخواهيم خدا در بنبستها به فريادمان برسد. تقوي. اگر ميخواهيم از راهي كه گمان نميكنيم مشكلات ما حل شود تقوي. «من يتق الله يجعل له مخرجاً ويرزقه من حيث لا حتسب.» (سوره طلاق، آيه2) «ومن يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لك شيئٍ قدراً» (سوره طلاق،آيه3) تقوي تقوي تقوي.
ديگر بس است يك آيه ميخوانم هديه به جوانها. آيه تشبيه معقول به محسوس ميكند ميفرمايد آيا ميخواهي يك زندگي پابرجا و يك زندگي با شناط و يك زندگي كه پايهاش محكم باشد داشته باشي؟ تقوي.
بعد ميفرمايد بدان اگر زندگي تو تؤام با تقوي نباشد مثل كسي است كه يك خانه بسازد لب درهي سيل زده، لب دره پر از آتش. آن خانه چه ميشود؟ يك باد بيايد ميرود ته دره. بهقول قرآن ميرود ته دره آتش جهنم. ارگ زندگي پابرجا ميخواهيم. تقوي. والا زندگي منهاي تقوي اين است كه قرآن ميگويد. «افمن اسّس بنيانه علي تقوي من الله و رضوانٍ خيرٌ ان من اسّس بنيانه علي شفا جرفٍ هارٍ فانهار به في نار جهنم و الله لا يهدي القوم الظالمين» (سوره توبه، آيه109) دست عنايت خدا روي سر فاسق نيست و زندگي فاسقان زندگي فسق و فجور است و زندگي كه با فسق خانه بسازد و زندگي تشكيل بدهد مل كسي است كه لب دره سيل زده خانه بسازد، آن خانه خراب ميشود وته دره ميرود و در آتش جهنم و بدبختي دنيا و آخرت. پايان