شماره درس: 11
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۸/۲۷
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.
تهذيبنفس و خودسازي از اوجب واجات است و كوتاهي در آن تبعاتي دارد. از جمله تبعات آن اين است كه اگر صفت رذيله در دل رسوخ كند و ريشه در دل پيدا كند انسان را ه يك حيواني مبدل ميكند. از نظر ظاهر انسان است اما از نظر باطن به تناسب آن صفت رذيله صورتبندي ميشود و از نظر بان يك جانوري بيش نيست و آن كساني كه چشم بصيرت دارند اگر بخواهند باطن او را ببينند ميبينند. و روز قيامت كه همه چشمها تيزبين ميشود خودش باطن خودش را ميبيند و ديگران هم باطن او را ميبينند. و بهحسب ظاهر يك انسان است اما بهحب باطن يك جانور و حيواني بيش نيست و بهقول قرآن شريف پستتر از هر جنبدهاي است و بهقول امام صادق(ع) «اقبح من كل قرده و الخناذير» چنانچه كه اگر در انسانيت جلو برود و توانسته باشد صفات رذيله را از دل بكند و صفات خوب جايگزين كند و درخت فضيلت را در دل ريشهدار كند اين در انسانيت بروز و ظهور ميكند و روز به روز در آدميت رشد ميكند و وقتي وارد صف محشربشود يك آدم وارد ميشود و بهقول قرآن يك نور وارد ميشود كه از نور خود استفاده ميكند و ديگران غبطهي نور او را ميخورند و از او ميخواهند كه كاري بكند كه از نور او ديگران هماستفاده كنند و به اندازهاي سرفراز و بانشاط است كه فرياد ميزند «هاؤم اقرؤوا كتابيه» (سوره الحاقه،آيه19) در ميان مردم سرفراز است و يك انسان كامل است و از نظر مقامو معنويت خيلي بالا است. آن كس كه آدم وارد صف محشر بشود زير لواي حمد است در خدمت حضرت علي از آب كوثر مينوشد و جمال خاصي پيدا ميكند. از نظر باطن و از نظر كمال فوقالعاده زيبا است. از نظر ظاهر هم فوقالعاده زيبا ميشود و آنجا تماشاي اهل محشر و تماشاي روز قيامت ميكند و اصحاب اعراف كه در قرآن آمده است همين اشخاص هستند اصحاب اعراف مسط بر روز قيامت هستند مسلط بر افرادي هستندكه حساب و كتاب دارند و آن تسلطش نشاط خاصي براي او است به اندازهاي كه شايد از بهشت برايش لذتبخشتر باشد زير لواي حمد در خدمت اميرالمؤمنين و ائمهطاهرين و از آب كوثر نوشيدن بهدست اميرالمؤمنين علي عليهاسلام و همانجا رو به كمال و رو به معنويت است و رو به زيباي هم از باطن وهم از نظر ظاهر و ميگويد «هاؤم اقرؤا كتابيه» و ببينيد كه انسان كاملي هتم. و در حاليكه روز قيامت 50 هار سال است اما براي او يك لحظه است. يك نفر خدمت امام صادق عليهالسلام سؤال كرد يابنرسولالله 2 آيه است كه من نميتوانم بين اين 2 آيه جمع كنم 1- يك آيه ميفرمايد روز قيامت 1000 سال است «مقداره الف سنه» (سوره سجده، آيه5). 2- يك آيه ديگر ميفرمايد روز قيامت 50 هزار سال است «مقداره خمسين الف سنه» (سوره معارج، آيه4) چهجور بين اين دو آيه جمع ميشود. امام صادق عليهالسلام فرمودند 50 هزار سال است به اين معنا كه 50 گردنه دارد و هر گردنهاي هزار سال طول ميكشد راوي وحشت كرد كه چهجور ميشود 50 هزار سال 50 گردنه و هر گردنهاي هزار سال طول ميكشد تا از آنجا عبور كرد. امام صادق فرمودند اما براي مؤمن و براي شيعه يك آن است و يك لحظه است. 50 هزار سال براي اين آدم يك لحظه ميشود ويك ساعت ميشود و آن يك ساعت هم همهاش لذت است زير پرچم اميرالمؤمنين در بلندي به نام اصحاب اعراف و لذت بردن از روز قيامت. آنجا نور نيست هر كس بايد خودش نور داشته باشد. اگر كسي بتواند صفات رذيله را رفع كندو درخت فضيلت در دلش غرس بكند و بتواند دلش نور خدا داشته باشد و تجلي نور خدا باشد در روز قيامت فوقالعاده نوراني است بهطوري كه صف محشر را نوراني ميكند بهطوري كه آن نورش،او را نوراني و رهنمايي به بهشت ميكند. در سوره حديد، دو سه آيه است كه از يك نظر اميدوار كننده است و ا زيك نظر ناراحت كننده است. براي كساني كه فضيلت دارند و تهذيبنفس كردهاند و توانستهاند برسند به جايي كه دلشان به نور خدا منور شده است ميفرمايد «يوم تري المؤمنين و المؤمنات يسعي نورهم ين ايديهم و بايمانهم بشريهم اليوم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ذلك هو الفوز العظيم» (سوره حديد، آيه12) مؤمن چه زن و چه مرد در روز قيامت نور دارند و اين نور آنها تلألو دارد سرتاپا نور است و نور آنها براي آنها راهنمايي براب بهشت است و علاوه بر آن ملائكه اطراف او را گرفتهاند وبرايش شعار ميدهند و ميگويند درود بر تو و شعارشان اين است كه بهشتي كه درختهايش سر به فلك كشيده و ههرها زير آن جاري است مال تو است. بيا برويم در بهشتي كه خود تهيه كردهاي بعد هم ميگويند عجب فوز عظيمي و عجب تقدير عجيبي از براي خود در دنيا تهيه كردهاي. اين يك طايفه كه به واسطهي خودسازي و تهذيبتفس و فضايلي كه در دل دارند سرتاپا نور هستند نور ايمان و نور فضلت. در روز قيامت مؤمن يعني نور و تلألو مثل ماه شب چهارده زيبايي دارد. مثل خورشيد درخشندگي و نورانيت دارند. اماافرادي كه فضيلت ندارند و صفت رذيلهاي بر دل اينها حكمفرما بوده و نگذاشته است كه دل آنها مورد نور خدا واقع شود و نگذاشته است كه نور ايمان جلوه در دل كند اينها در روز قيامت تاريك هستند. تاريكي چه تاريكي!! چيزي نيست كه از نور آن استفاده كنند و اينها ميبينند كه مؤمنين و افراد بافضيلت نور دارند التماس به آنها ميكنند كه بگذاريد ما هم از نور شما استفاده كنيم. «يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل الرجعوا ورائكم فالتمسوا نوراً ففرب بينهم بسورٍ له باطنه فيه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب» (سوره حديد، آيه13) به اين افرادي كه نور دارند و فضيلت دارند ميگويند بگذاريد ما از نور شما استفاده بكنيم. «قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نوراً» ـ قائل معلوم نيست نميدانم چه كسي ميگويد آيا مؤمنين يا ملائكه يا خدا ـ به آنان گفته ميشود اگر نور بخواهيد بايد به دنيا برگرديد و آن هم ممكن نيست پس بايد در اين ظلمت باشيد «قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نوراً» اينها در تاريكي و آنها هم در نور به سر حد منزل ميرسند. سر حد منزل آنها بهشت و سر حد منزل اينها دوزخ و جهنم است« ففرب بينهم بسورٍ له باطنه فيه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب» (سوره حديد، آيه13) از اين آيه و آيات ديگر استفاده ميشود كه جهنميها و بهشتيها را ميبينند و بهشتيها جهنميها را ميبينند و با هم درد دل ميكنند و اينجا هم جهنمِها با بهشتيها حرف ميزنند و هم بهشتيها با جهنميها حرف ميزنند «ينادونهم الم نكن معكم» (سوره حديد، آيه14) ميگويند ما كه با شما بوديم قوم و خويش شما بوديم و رفيق شما بوديم و ما هم شيعه بوديم چرا ما چنين و شما چنان هستدي. چرا شما اين نور و منزلگاهتان بهنام بهشت باشيد «جنات تجري من تحت الانهار» (سوره بقره، آيه25) و ما در جهنم آنهم در ظلمات باشيم. آتش جهنم سوزندگي دارد اما روشنايي ندارد. يكي از بدبختيهاي اهل ججهنم اين استكه آتش جهنم نور ندارد ولي وزندگي دارد. جهنميها به بهشتيها ميگويند ما هم كه با شما بوديم چرا ما چنين و شما چنان. بهشتيها جواب ميدهند بهخاطر اينكه شما به بطالت گذرانديد با آمال و آروزها دنيايتان را تمام كرديد. «قالوا بلي ولكنكم فتنمت انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الاماني حت يجاء امرالله و غركم بالله الغرور» (سوره حديد، آيه14) شيطان شما را گول زد نفس اماره شما را گول زد ما بهشتي شديم و شما جهنمي شديد «وغركم بالله الغرور» از اين آيه استفاده ميكنيم كه افرادي كه توانستهآند درخت فضيلت در دل غرس كنند آن درخت فضلت روز قيامتبراي آنان نور است و افرادي كه نتوانسته اين درخت فضيلت را در دل غرس كنند آنجا ظلمت است. آنجا بينور است و معلوم است آدمي كه راهنما نداشته باشد. آدمي كه در تاريكي باشد جاي او چاه جهنم است. لذا اگر بخواهيم بهشت داشته باشيم و روز قيامت سرافراز باشيم و نور داشته باشيم بايد خودسازي كنيم. بايد درخت رذالت را از دل بكنيم و بهجاي آن درخت فضيلت كه نور است غرس كنيم و ريشهدار كنيم و بارور كنيم كه در دنيا براي ما بار داشته باشد يعني بار فضلت داشته باشد و در آخرت هم برايمان بار داشته باشد يعني نور، سعادت، بهشت داشته باشد. «يوم لاينفع مال و لابنون الا من اتي الله بقلب سليم» (سوره شعراء، آيه89) روز قيامت هيچ چيزي بدرد نميخورد جز دل پاك. دل يكه صفت رذيله در آن نباشد. دلي كه فضيلت در آن باشد اين آخرتش است. دنيايش هم چنين است آدمي كه فضلت دارد در همين دنيا هم نشاط دارد. آدمي كه توانسته است صفت رذيلهاش را رفع كند و صفت خوب جايگزين آن بكند از همان فضيلتش نتيجه ميبرد و لذت ميبرد و بهقول قرآن شريف آن كسي كه درخت فضيلت را داشته باشد «الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربها» (سوره ابراهيم، آيه24) ددرخت فضيلت هميشه بار داد و بارش هم براي خودش استكه نشاط ميبرد و لذت ميبرد و هم براي ديگران است. انسان اگر خودخور باشد صفت رذيلهاي مثل حسادت و تكبر و خودخواهي و منيت بر او حكمفرما باشد هميشه در آتش آن صفت رذيله ميسوزد و اگر داراي فضيلت باشد همان صفت خوبش برايش نشاطآور است ديگر كينهتوز نيست. ديگر گذشت و ايثار و فداكاري بر او حكمفرما است و همان گذشت و ايثار و فداكارياش براي او لذت دارد. در سوره يوسف ـ كه ما اگر چنين جلو برويم چنين ميشوم ـ ميخوانيم كه برادران حضرت يوسف خيلي مصيبت بار آوردند و انصافاً خيلي بدي كردند اما وقتي حضرت يوسف با برادرها ملاقات كرد گفت «لا تثريب عليكم اليوم» (سوره يوسف، آيه92) اينجا ميشود گفت كه انسانها بعضي اوقات گذشت و ايثار و فداكاري ميكنند اما در آخر سوره يوسف قصه را اينجور نقل ميكند كه حضرت يعقوب با برادرهاي جنايتكار آمد حضرت يوسف روي تخت نشسته بود و حضرت يعقوب را هم پهلوي خود نشاند اول حرفي كه به بابا دارد گفت بابا خوابم را ببين كه چهجور تعبير شد الان چه مقام و منزلتي داريم «نزع الشيطان بيني و بين اخوتي» (سوره يوسف، آيه100) بابا از برادران من ناراحت نباش برادرانم مرا در چاه نينداختند. برادرهايم اين مصيبت را بر سر من نياوردند بلكه شيطان بين من و برادرانم كدروت انداخت. نسبت را به برادران نميدهد و به بابا ميگويد شيطان اين كارها را كرده است نبايد به فكرگذشتهها بود. اين يك لذت براي انسان است ما اگر بگوئيم بالاترين لذت براي حضرت يوسف در آن وقت چه لذتي بوده است آيا نشستهاند بر روي تخت بود؟ نه. آيا آن سلطنت و مقام بود؟ نه. لذت براي يوسف آن بود كه گويد «نزع الشيطان بيني و بين اخوتي» (سوره يوسف، آيه100) بابا از برادرهايم بگذر و فكر گذشته را نكن اگر هم بدي شد شيطان كرد. لذت پيامبراكرم كي بود؟ آن وقتي كه مسلط شد بر اهل مكه و آن خطبه وحدت را خواندند «لا اله الا الله وحده وحده» و مردم مكه به پيامبر خيلي بدي كرده بودند به اندازهاي كه پيامبر ميفرمايد هيچ پيتامبري به اندازهي من اذيت نشد اما در مقابل اينها فرمود من با شما چه كنم؟ همه اقرار كردند هر چه بكني به جا است. فرمود همان كه برادرم يوسف به برادرهايش گفت من هم به شما ميگويم «لاتثريب عليكم اليوم» (سوره يوسف، آيه92) «انتم الطلقاء» لذت پيامبر اين نبود كه بر اينها مسلط شده است لذت پيامبر اين بود كه در آن موع عفو،گذشت، ايثار و فداكاري نمايد. آن ميوه فضيلت و آن ميوهي درخت فضيلت پيامبر بود از حضرت علي پرسيدند بالاتريت لذت چه وقت و چه چيز بود. فرمودند آن وقتي كه من روي شانهي پيامبر بودم و بت ميشكستم. آدم با فضيلت لذتش بتشكني است. لذتش عفو و گذشت و ايثار و فداكاري است. لذتش ديگران را به نوايي رساندن است. نه اين:ه خودش به نوايي برسد. و اين درخت فضيلت لذت دارد و فوقالعاده هم لذتش بالا است و بهقول قرآن شريف راجع به نماز شب خوانها و آن كساني كه به مردم رسيدگي ميكنند ميفرمايد «فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين جزاء بما كانوا يعملون» (سوره سجده، آيه17) هيچ كس نميداند ه اين چه لذتي دارد مگر انكه خودش هم اين مقام را پيدا بكند «تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفاً و طمعاً و مما رزقنهم ينفقون. فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين جزاء بما كانوا يعملون» (سوره سجده، آيه16-17) يعني يك مشت افرادي هستند كه شب پشتپا به رختخواب ميزنند و بلند ميشوند. صفت جمال و جلال خدا بر دل اينها حكمفرما ميشود ـ اين كار شبهايشان ـ و روزها كارشان اين است «و مما رزقنهم ينفقون» (سوره بقره، آيه3) از هر چه دارند انفاق ميكنند. يعني آنجا كه جاي نشر علم است ديگرگرا هستند. آنجا كه بايد از آبرو از قدم از قلم استفاده كند ديگرگرا هستند. آنجا كه از مالش بايد ديگران استفاده كنند ديگرگرا هستند «فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين جزاء بما كانوا يعملون» (سوره سجده، آيه17)آن كساني كه صفت رذيله دارند فكر ميكنند لذت يعني خوردن و آشاميدن و اطفاء غريزهي جنسي و پول جمع كردن و رياستطلبي و اعمال رياست و ظلم به ديگران ـ حيوانات چنين هستند. آدمهايي كه صفت رذيله دارند چنين هستند خيال ميكنند كه اينها لذت است. اما آدمها يعني آنها كه توانستهاند يك قدم بالا بروند و صفت رذيله را ريشهكن كنند يا لااقل كنترل كنند و درخت فضيلت را غرس كنند و يك آدم با فضيلتي باشند اينها خورد و خوراكشان را لذت نميدانند آنچه كه برايشان مهم است ديگرگرايي است. آنچه كه برايشان مهم است رابطه با خداست و بهقول روايت: حضرت علي عليهالسلام در شب يا عابد و در روز يك شير بود. شير براي كمك به خلق خدا. اميرالمؤمنين در آن 25 سال 26 مزرعه به دست خودش براي فقرا و ضعفا و بيچارهها آباد كرد. و چاه 25 مزرعه را به دست مبارك خودش كند و درختهايش را غرس كرد و بارور كرد و وقتي بارور شد براي بيچارهها و ضعفا و فقرا وقف كرد اين لذت اميرالمؤمنين است يعني وقت خوردن وآشاميدن و استراحت براي علي عليهالسلام لذت نيست و اهميت ندارد. در همان مزرعه كدوي پخته ميخوردو چون گرسنه است از همان كدوي پخته لذت ميبرد. اما آنچه كه برايش مهم است اين است كه ببيند اين چاه آب پيدا كرده است وردختها بارور شدهاند و توانسته است اين مزرعه و باغ را براي فقراء و ضعفا وبيچارهها وقف كند.. اگر درخت فضيلت باشد لذت زياد انسان ميتواند لذت بهشت را در همين دنياببرد. ما خيال ميكنيم كه بهشتيها لذتشان همان «جنات تجري من تحتها الانهار» است. بلكه لذتشان صحبت كردن با خدا است. در قرآن ميخوانيم روز قيامت بعضي از افرادي كه صفت فضيلت دارند لذتشان اين است كه به جمال حق نگاه ميكنند «وجوه يومئذٍ ناضره الي ربها ناظره« (سوره قيامت، آيه23) روز قياتمت افرادي هستند خيلي بانشاط، اين نشاط از كجا پيدا شده است؟ با خدا حرف ميزنند و به جمال حق مينگرند رسيدهاند به مقامي كه نور خدا در دل آنها تلألو كرده است و تجلي كرده است و ميتواند با چشم دل خدا را ببيند و با گوش دل حرف خدا را بشنود و با زبان گوياي حق با خدا حرف بزند. حضرت آسيه زير شكنجهها است. حضرت آسيه از نظر رياست خيلي بالا است زن فرعون است و فرعون علاوه بر اينكه سلطنت دارد ادعاي خدايي ميكند و مردم علاوه بر اينكه او را به سلطنت قبول دارند، او را خدا ميدانند و اين زن آن فرعون است. اما شكنجه اين زن چيست؟ قرآن ميفرمايد آسيه ميگويد شكنجه من اين است كه در خانه فرعون زندگي ميكنم و راحتي من اين است كه من از دست اين فرعون و خانهي فرعون نجات پيدا كنم و من از خانهاي كه در آن گناه است خانهاي كه در آن شرك است نجات پيدا كنم. قرآن ميفرمايد اين خانم در زير شكنجهها ميگويد خدايا من خانهاي در بهشت ميخواهم كه در پيش تو باشد. انسان به جايي برسد كه حتي بهشت عدن و رضوان برايش پوچ است. براي اينكه چشم مردم به حساب بيايد مردم را جمع كردند و در مقابل مردم حضرت آسيه را ميخكوب كردند. ميخ را به دست و پا و سينه ميكوبيدند تا اينكه به درجه شهادت رسيد همان وقت ميگفت «قالت رب امن لي عندك بيتا في الجنه و نجني من فرعون و عمله و نجني من القوم الظالمين» (سوره تحريم، آيه11) خدايا لذت من اين است كه از اين دنيا و مصائبش، از اين فسق و فجور و فرعون و فرعونمنشي نجات پيدا كنم. خدايا يك خانه به من بده اما پيش خودت. و من لذتم اين است كه من خدا خدا كنم و تو لبيك لبيك بگويي. معلوم است كه اين لذت غير از لذت خورد و خوراك است حتي خورد و خوراك در بهشت. مرحومديلمي در ارشاد مينويسد خطاب شد به پيامبراكرم يا رسولالله در بهشت افرادي هستند كه ـــــ در عالم وحدت هستند. اصلاً نظر به بهشت و نعمتهاي بهنشت ندارند اصلاً حورالعين را نميبينند و قصر و قصور و جنات تجري من تحتها الانهار را نميبينند و بهشت از دست اينها شكايت ميكند. بهشت عالم حيوان است. حيات دارد درخت بهشت، خانههاي بهشت، حورالعين بهشت، تختها و فرشهاي بهشت حيوان هستند. «وان الدار الاخره لهي الحيوان» (سوره عنكوبت، آيه64) حيات دارند و حرف ميزنند. اينها شكايت اين بهشتي را پيش خدا ميبرند و ميگويند خدايا اين به ما اعتنائي ندارد خطاب ميشود بگذاريد بنده من با من حرف بزند و ــــــ د رعالم وحدت باشد. سرگردان در جمال من و ذات من باشد بعد خطاب شده يارسولالله اين رو به كمال هم هيت. و آن به آن من به او نظر ميكنم و او رو به كمال است معلوم ميشود كه در بهشت هم كمال است. اين جور نيست كه متوقف شود معلوم ميشود كه انسان «حد يقف» ندارد. متوقف ممنوع است. نا خدا خدايي ميكند رو به كمال است مگر اينكه صفت رذيله او را متوقف كند. اگر اين صفت رذيله در دل آمد متوقف ميكند ـ اگر ماشين خراب شده باشد نميتواند راه بورد ـديگر بدبخت و بيچاره شده است مثل مرغي زمينگير شده ات «ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه افله الي الارض» (سوره اعراف، آيه176) صفت رذيله آدم را به زمين ميخكوب ميكند اما براي انسان حتي در بهشت توقف ممنوع است و سير دارد و حركت دارد.
طيراغ مرغ ديدي تو ز پاي بند شهوت بدر آي تا ببيني طيران آدميت
به سوي خدا پرواز كردن كه هر چه جلو برود جادارد و چون خدا غيرمتناهي است او هم توقف ندارد بلكه حركتي غيرمتناهي است و حركتها هم مثل هم نيست يعني آن به آن لذتي دارد كه آن قبل نداشت. نه لذت خونرد و خوراك و نه لذت حورالعين و نه لذت جنات تجري من تحتها الانهار. بلكه لذت يك آدم مكالمهي با خداي است. لذت يك عاشق خدا ديدن است. مكالمه با خدا است. جوانان اين جمله حضرت امام را فراموش نكنيد كه گاهي با اشاره به شما ميگفتند در مناجات شعبانيه داريم كه خدايا، بنده به اينجا ميرسد كه همينطور كه او با تو مناجاتميكند تو هم با او مناجات ميكني. «وناجيته» يعني خدايا تو با من مناجات ميكني. اين چه مرزي استچه مقامي است و اينمقام هرآني كه جلو برود لذتش بيشتر ميشود يعني لذتها مثل هم نيستند. در دنيا لذتها مثل هم است اصلاً در دنيا لذت نيست همهاش دفعالم استدر دنيا انسان گرسنه ميشود چيزي ميخورد. گرسنگي يك الم است براي خاطر سير شدن چيزي ميخورد اين خوردنها همهاش مثل هم است انسان هر چه بخورد سير ميشود. منتها غذاها يك مقدار لذيذ و يك مقدار لذيذتر هستند اما اگر گرسنه باشد همتان نانجو برايش از هر غذايي بهتر است چنانچه اگر سير باشد همان غذاي عالي برايش بدترين غذاها است. براي آدم سير اگر چلوكباب هم ببريد حالش بههم ميخورد. براي آدم گرسنه بالاترين لذت همين نانجو است. ابراهيم ادهم در كاخش بود نگاه كرد ديد يك كارگر، ظهر آمد پائين قصرش يك نانجو خورد و چهقدر با لذت خورد و بعد ميخواست آب بخورد دستش نميرسيد بيل را زد زير آب و با بيل آب خورد و چه عالي خورد و بعد هم بيل را زير سر گذاشت و خوابيد و خواب خوبي رفت ابراهيم ادهم ديد در قصرش تا بهحال چنين غذايي به اين لذيذي نخورده است و چنين شربي به اين لذيذي نخورده است و خوابي به اين لذيذي نرفته است گفتدنيا كه اين است و لذتش اين است چرا انسان خود را جهنمي كند. دنيا دفع الم است. با اين خورد و خوراكها انسان گرسنه، سير ميشود اما بهشت اين جور نيست لذت اين آن غير ازلذت بعدي است. حركت به سوي خدا لذت آن قبل غير از لذت آن بعدي است هر آني يك لذت و هر ساعتي لذتها دارد و لذتها هم متفاوت است. انسان خلق شده است براي حركت به سوي خدا آنهم غيرمتناهي. اما توقف ممنوع مگر براي كسي كه صفت رذيلهاش او را زمينگير كرده باشد «ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه اخلد الي الارض» (سوره اعراف، آيه176) انسان اگر زمينگير باشد تا دم مرگ هم زمينگير است. در صف محشر هم وضعنكبتباري دارد در جهنم نكبتبارتر است و اين صفت رذيله دنيارا ناآباد ميكند و عالم برزخش را هم ناآباد ميكند و عالم قيامت را ناآباد ميكند و بالاخره جهنم را ناآباد ميكند. اما صفت خوب، فضلت دنيايش را آباد ميكند ولو فقير و بيچاره باشد اما صد در صد بانشاط است ولو اينكه كوخ داشته باشد اما صد در صد با لذت است. مثل زندگي زن وشوهري كه با محبت خداداي باشد خدا ميفرمايد وقتي زن و شوهر با هم عقد ميخواند خدا يك محبتي به آنها ميدهد «وجعل بينكم موده و رحمه» (سوره روم، آيه21) اين محبت را اگر خراب نكنند اگر با دوستي با يكديگر و گذشت آنرا به سرحد عشق برسانند اگر چه روي خاك بخوابند اگر چه بيشام بخواند باز هم بالاترين لذتها را دارند اما اگر بين زن و شوهر محبت نباشد، ميرسد به آنجا كه زن ميخواهد به سگ نگاه كند اما به شوهرش نگاه نكند بعضي اوقات اينجوري است كه مجبور هستند با هم بسازند. زندگي اينجوري اگر در كاخ هم باشد بدتر از كوخ است. و ميرسد به جائي كه خانه برايش زندان است. و خورد و خوراك از هر زهري بدتر است. چرا؟ چون محبت خداداي در اين خانه از بين رفته است. اگر انسان با فضيلت شد همين دنيايش بهشت است. بالاترين بهشت براي يك انسان بافضيلت آن فضايلي است كه خود غرس كرده است و بارور كرده است و از آن استفادهميكند. يك آدم رئوف و مهربان و باگذشتو ايار و فداكار زير شكنجهها هم مثل آسيه ميگويد «رب ابن لي عندك بيتاً في الجنه ونجني من فرعون و عمله ونجني من القوم الظالمين» (سوره تحريم، آيه11) يعني بالاترين نعمتها تحميل شكنجهها براي خداست. اما اگر صفت رذيله در دل حكمفرما باشد بالاترين بلا همين است. خلاصه ما اگر دنيا بخواهيم. اگر عالم برزخ بخواهيم اگر قيامت خوب بخواهيم اگر بهشت بخواهيم بايد صفت رذيله نداشته باشيم. و الا اگر اين صفت رذيله در دل رسوخ كند ما را در همين دنيا به صورت حيوان ميآورد. در عالم برزخ هم حيوان است و روز قيامت هم همين حيوان است و همين حيوان بايد برود جهنم تا از حيوانيت بيرون بيايد. اگر شيعه باشد مورد لطف پيامبراكرم و ولايت واقع ميشود و نجات پيدا ميكند. خدا نكند كسي صفت رذيلهاي داشته باشد در روايات ميخوانيم پيامبراكرم بعضي اوقات ميروند جهنم دانه بردارند ببينند آيا كسي پاك شده تا او را به بهشت ببرند بعضيها كه الان در هيمن جمهوري اسلامي ميبينيم بعضي از كارگردانها همين جوري هستند در ميان مردم ميبينيم بعضيها اين جوري هستند نسيم پيامبراكرم جهنم را ميگيرد يعني جهنم يك مقدار خنك ميشود آن كس كه كينه پيامبراكرم را دارد آن كسي كه كينه اسلام و مسلمانها را دارد جهنمي شده براي همين كينهتوزيهايش ميگويد چه خبر است يك نسيم خنكي آمد ميگويند پيامبر آمده است تا دانه برگيرد ميرود در سلول و در سلولش را ميبندد براي اينكه چشمش به پيامبراكرم نيفتد ميگويد منحانضر نيستم پيامبر را ببينم من حاضر نيستم پيامبر مرا ياري كند. آدم بدبخت به اينجا ميرسد آدم صفت رذيلهدار به اينجا ميشردو در اينجا حاضر نيست قرآن روحانيت دست او را بگيرد در برزخ هم حاضر نيست پيامبر دست او را بگيرد در روز قيامت هم حاضرنيست پيامبر دست او را بگيرد وقتي هم جهنم ميرود ميخواهد سلول برود اما چشمش به پيامبراكرم نيفتد. پايان