شماره درس: 14
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۸/۳۰
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.
روز عيداست. وعيد بزرگي هم هست. ملاد پربركت امام دوم، امام مجتبي عليهالسلام است. من اين عيد بزرگ را به همه شما تبريك ميگويم و از طرف همهي شما اين عيد بزرگ را به سلاحت مقدس حضرت وليعصر و مقام معظم رهبري تبريك ميگويم. و از رطف شما ا زحضرت زهرا سلاماللهعليها ميخواهم نظر لطفي ه جلسهما عنايت كند و انشاءالله با گرفتن عيدي از حضرت ززهرا لاماللهعليها از جلسه بيرون برويد. به مناسبت اين روز بزرگ،يك مقداري دربارهي امام دوم، امام حسن عليهالسلام صحبت ميكنم و چون بحث امسال ما بحث تهذيبنفس بود، اميدوارم كه بحث، همين رنگ را به خود بگيرد. هم يك بحث تاريخي، اعتقادي باشد و هم يك بحث اخلاقي باشد. امام دوم عليهالسلام، علاوه بر رواياتي كه در مسئله هست و از طرف پيامبراكرم، امامت ايشان تنصيص شده است ـ رواياتي كه هم سني و هم شيعه نقل كرده است ـ علاوه بر اينها يك عموماتي در قرآن و در روايات هست كه آن عمومات به ما ميگويد امام مجتبي عليهالسلام امام است و امام دوم شيعيان است 1- نظير آيه مباهله، آيه مباهله به خوبي ميفهماند كه افضل ا زهمهي مردم، اين افرادي هستند كه در اين آيه مباهله به خوبي ميفهماند كه افضل از همهي مردم، اين افرادي هستند كه در اين ايه مباهله هستند. و من جمله امام دوم عليهالسلام. قضيه مباهله را همهميدانيد، نصاراي بخران زير بار نبوت پيامبراكرم نرفتند و كار رسيد به اينجا كه حاضر شدند به يكديگر نفرين كنند تا هر كدام حق هستند نفرين او دربارهي ناحق عملي بشود وقت مباهله، پيامبراكرم، امام حسن و امام حسين و حضرت زهرا و اميرالمؤمنين را آوردند در آنجائي كه با علماي بخران تعيين شده بود. اما آنها زيربار نفرين نرفتند. چون ترسيدند. و حاضر شدند به ذلت تن دهند و زير پرچم اسلام بروند و جزيه بدهند. ـ گر چه عناد و لجاجتشان نگذاشت كه مسلمان شوند ـ آيه شريفه مباهله اين است «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علي الكاذبين»(سوره آلعمران، آيه61) پيامبر، حالا كه بااينها گفتوگو كردي ولي عناد كردند د رحاليكه فهميدند تو پيامبر هستي و زيربار نرفتند، مباهله كن و بگو پسرهايمان را ميآوريم. زنهايمان را ميآوريم. آنها كه به منزلهي خودمان هستند را يمآوريم و با هم به يكديگر نفرين ميكنيم و معلوم است لعنت خدا بر كسي است كه دروغگو است و زير با نرو، است. در وقت مباهله آن ابناءناي در قرآن امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بودند. و آن نسائنا حضرت زهرا سلاماللهعليها بود وآن انفسنا اميرالمؤمنين علي عليهاسلام بود. لذا نفس پيامبر اميرالمؤمنين است. و آن زني كه لياقت دارد براي مباهله حضرت زهرا است. و آن بچههايي كه لياقت دارند براي مباهله حضرت حسن و حسين عليهماالسلام هستند. ازاين آيه شريفه استفاده ميشود كه افضل همه افراد در آن زمان، پيامبراكرم و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين بودند. اين آيه به ما ميگويد حضرت حسن عليهالسلام اتفضل از همه افراد است. و قرآن ميگويد هر كس افضل است او امام است. عقل ما هم ميگويد ه ركس افض است او امام است. در دوران امر بين يك فاضل و يك مفضول عقل ما ميگويد فاضل مقدم است. ابنابيالحديدمعتزلي در شرح نهجالبلاغه يك جمله دارند ـ كه ميگويند ابنابيالحديدمعتزلي اهل تسنن را مسخره كرده است ـ ميگويد: الحمدلله الذي فضل المقضول علي الفاضل. حمد ميكنم خدا را كه مفضول را بر فاضل تفضيل داده است و مقدم انداخته است ـ ميگويند ابنابيالحديد ميخواهد بگويد كه عقلاًمعنا ندارد خدا مفضول را بر فاضل مقدم بردارد. ميگويند ابنابيالحديدمعتزلي در همان اول شرح نهجالبلاغه ميخواهد بفهماند كه شيعه بر حق است. نه سني. لياقت امامت مال اميرالمؤمنين است كه افضل است نه مال ابيبكر و عمر كه مفضول هستند ـ علي كل حال در آيات فراواني اين جمله عقلي امضاء شده است. «افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون» (سوره يونس، آيه35) آيا كسي كه لياقت دارد ديگران را هدايت كند، اين مقدم است براي امامت، براي نبوت براي اينكه آقا وليد قوم باشد يا كسي كه كور است و دست او را بايد گرفت و جاهل است و بايد به او چيز ياد داد؟ «فما لكم كيف تحكمون» عقل شما چه جور حكم ميكند؟ عقل ما جكم ميكند معاويه جاهل، معاويهاي كه از اسلام هيچ خبر ندارد و حضرت حسن عليهالسلام كه در اين آيه مباهله از همه مردم افضل است. حضت حسن عليهالسلام در امامت مقدم بر معاويه است. حضرت حسن مقدم بر همه، همه است. نظير اين ايه در قرآن زياد است.
2- و مثل آيه تطهير. اين آيهي تطهير به اندازهاي اهميت دارد كه چندين مرتبه نازل شده است. بعضي از آيات و بعضي از سورهها بهخاطر اهميتشان چندين مرتبه نازل شدهاند مثل سوره حمد كه چندين مرتبه نازل شده است. آيه تطهير نيز چندين مرتبه نازل شده است. و از جمله قبل از جريان ماهله، يعني پيامبر، قبل از آنكه به مباهله بورد امام حن و امام حسين و حضرت زهرا و اميرالمؤمنين را زير عبائي جمع كردند و گفتند خدايا اينها اهلبيت من هستند خدايا اينها را از همهي پليديها حفظ كن. اين دعا به منزلهي اخبار است آنيه تطهير نازل شد «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً» (سوره احزاب، آيه33) يعني يارسولالله تو واميرالمؤنين و حسن و حسين و زهرا از هر پليدي پاك هستيد. اينها پليدي گناه كه ندارند، ندارند. خطا، اشتنباه، شك و شبهه، سهو و نسيان نيز ندارند. و اينها از هر چه كه يك نحو پليدي عرفي دارد پاك و منزه هستند. اين آيهي شريفه به ما ميگويد خدا چندين مرتبه به واسطهي آيه تطهير امصاء كرده سات كه حضرت حسن افضل از همه مردم است. امام مجتب افضل از همه، همه است. بهخاطر اينكه ديگران پليدي گناه دارند. يا لااقل ناپاكي خطا و نسيان و جهل دارند. اما حضرت حسن عليهالسلام از هر پليدي پاك است و ا زهر پليدي مبرا است نه تنها در گناه نكردن معصوم است بلكه در خطا كردن در شك و شبهه در ــــــ معصوم است و از هر پليدي عرفي دارد معصوم است. از هر چه عرفپسند نباشد امام حسن عليهالسلام از آن مبرا است. يعني افضل از همهي مردم اهلبيت پيامبراكرم هستند و منجمله امام حسن عليهالسلام اين آيه تطهير به ما ميگويد دوران است بين اينكه امام حسن امام باشد يا ديگري. بايد امام حسن مقدم باشد نه ديگري. به خاطر قاعده تقديم افضل بر مفضول. براي اينكه آن كس كه افضل است و برتر است امامت حق اوست مال او است نبوت حق او است، مال او است. قيادت و سيادت حق او است مال او است.
3- از آن آيات مهمتر آيه مودت است. آيه مودت 3 جور در قرآن نازل شده است. گاه يفرموده است «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده في القربي» (سوره شوري، آيه23) يا رسولالله به مردم بگو: من پيامبر هستم اما مزد نمي خواهم مگر اينكه مزد من اين باشد كه ذويالقرباي مرا دوست داشته باشد. ذويالقربي ملماً حضرت حسن عليهالسلام و حضرت حسين عليهالسلام و حضرت زهرا و پيامبراكرم و ائمهطاهرين عليهمالسلام هستند. ذويالقربي اين 14 نفر هستند. قرآن ميفرمايد: پيامبراكرم مودت اينها را ميخواهد يعني ما وظيفه داريم اينها را دوست داسته باشيم. و در آيهي ديگر فرموده است «قل ما سئلتكم من اجرٍ فهو لكم» (سوره سباء، آيه47) يارسولالله بگو: من اگر ميگويم امام حسن را دوست داشته باشيد براي خاطر خودتان است. نفع اين به خود شما برميگردد نفع اين به خود ما برميگردد يعني چه؟ در آيهي ديگر ميفرمايد چون امام است و بايد از او متابعت بكنيد لذا آن محبت واميدارد كه از او متابعت بكنيد «قل ما اسئلكم عليه من اجرٍ الا من شاء ان يتخذ الي ربه سبيلاً» (سوره فرقان، آيه57) من سؤال نميكنم از شما اجري را مگر براي اينكه امام حسن و امام حسين و اميرالمؤمنين سبلالله هستند و معناي سبلالله يعني امامت. اين سبيل گاهي استعمال ميشود و از آن قرآن اراده ميشود و گاهي استعمال ميَود و از آن عترت اراده ميشود. و از جملهي عترت امام حسن عليهالسلام است. پيامبر ميفرمايد من اجر رسالت ميخواهم و اجر رسالتم مودت ذويالقربي است. يعني مودت امام حسن. مودت امام حسين براي اين است كه نفع آن به خود شما برميگردد. چون اگ راو را دوست داشته باشيد او را به امامت برميگزينيد و از او متابعت ميكنيد و و قتي متابعت كرديد نفع آن به خود شما برميگردد. اين سه تا آيه به خوبي به ما مِفهماند كه مثل حضرت حن عليهالسلام امام دوم است. يعني اگر ما بر فرض دليلي براي امامت امام مجتبي نداشتيم ـ كه داريم ـ نظير اين آيات به ما ميگويد كه امام حسن، امام مسلمانها است. امام حسين، امام مسلمانها است اميرالمؤمنين، امام مسلمانها است. و بالاخره اين 12 نفر، امام شيعه به اقرار خاص و عام از همهي مردم افضل هستند و امام مسلمانها هستند. و از نظر روايات هم مثل اين آيات، زايد است. ا زجمله:
4- روايت ثقلين است كه اين روايت ثقلين را سنيها به نحو تواتر در كتابهايشان نقل كردهاند. صاحب احقاقالحق با 504 سند، روايت رانل ميكند. و پيامبراكرم در مدت عمرشان شايد بيش از 100 بار در مواضع خاص، اين روايت ثقلين را خواندهاند. هرجاكه فرصتي پيدا ميكردند ميفرمودند: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض ما ان تمسكتم بها فلن تضلوا ابداً» دو پشتوانه سرمشق شما است1- به يك دست قرآن 2- به يك دست عترت شما هدايت شدهايد و سعادتمند هستيد و الا ضلالت و گمراهي و بدبختي مال شما است. حتي پيامبراكرم دم مرگ آمدند مسجد و همين را گفتند. و حتي پيامبراكرم دم مرگ ميخواستند بنويسند. نگذاشتند كه پيامبر بنويسد و در مسجد همينكه بارها گفته بودند وقت مرگ ـ دو ساعت بعد هم پيامبر از دنيا رفتند ـ اين روايت ثقلين را فرمودند. عترت كيست؟ از جمله امام حسن مجتبي عليهالسلام و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسينـ اين روايت به ما ميگويد امام حسن امام است ـالبته بعداز پدر و بعد از رسولگرامي ـ و نظير اين روايت زياد است. و بگذريم از اينكه سني و شيعه نقل ميكنند كه پيامبراكرم بااسم تعيين فرمودند كه بعد از من اميرالمؤمنين بعد حضرت حسن، بعد حضرت حسين ... تا آخر و قطع نظر از اينكه سنيها نقل ميكنند كه: پيامبراكرم بارها ميگفت «الحسن و الحسن امامان قاما او قعدا» چه صلح كند. چه قيام كند حضرت حسن و حضرت حسين هر دو امام بعد از من هستند قطع نظر از اينها، عمومات آيات و روايات به ما ميگويد حضرت حسن عليهالسلام امام است. چيزي كه بايد توجه به آن داشته باشيد اين است كه خيال نكنيد اينها را مردم نميدانستند. نه. پيش مردم مسلم بود كه حضرت حسن امام است. مسلم بود كه معاويه از نظر حسب و نسب و فضايل اصلاً و ابداً لياقت ندارد كه در مقابل امام حسن و اميرالمؤمنين قد علم بكند. اما چه شد كه چنين شد آخر همين بحث انشاءالله صحبت ميكنم همين مقدار به شما بگويم كه اين آياتي را كه من خواندم، مردم ميدانستند. همه مردم ميدانستند ـ حتي ممثل معاويهها ميدانستند ـكه حضت حسنمصداق آيه تطهير است. همه ميداسنتد كه حضرت حسن مصداق روايت سفينه است. مصداق روايت ثقلين است همه اينرا ميدانستند. از آن طرف هم همه ميدانستند كه معاويه كسي نيست كه بتواند امامت داشته باشد. و .بتواند خليفه رسولالله باشد حسبش را همه ميدانستند. نسبش را همه ميدانستند. يعني ميدانستند كه معاويه پسر يك فاحشهي رسمي در زمان جاهليت است. ميدانستند كه ولدالزنا است. ميدانستند كه از نظر نسب ـ از بدي ـ نميشود مثل او را پيدا كرد. از نظر فضايلهمميدانستند هيچ فضيلتي ندارد. يك قضيهاي مشهور است. ـ روز عيد است ميگويم تا جوانها بخندند ـ معاويه وقتي كه به خلافت رسيد يكي از كارهاي زشتش اين بود كه عليه اميرالمؤمنين روايت جعل ميكرد. يك افراد ناباب و دنياپرستي هم اطرافش جمع شده بودند مل ابوهريرهها و كعبالاحبارها و اينها عليه اميرالمؤمنين روايت جعل ميكردند. ـ مدتها چنين بود ـ يك روزي معاويه به ابوهريره گفت در اين مدت يك روايتي در فضيلت ما نقل نكردي. ـ يعني نسبت كذب به پيامبر ندادي و افترا به پيامبر نزدي ـ گفت من ميخواستم اينكار را بكنم اما هر چه فكر ميكنم كه يك اتيازي در تو ببينم تا آنرا يك روايت كنم اين امتياز را در تو نميبينم. گفت اي ابوهريره اگر فكر كردي و يك امتياز درست كردي يك ميليون درهم به تو ميدهم. اين بدبخت جهنمي آمد. فكر كرد، فكر كرد تا بالاخره فكرش به اينجا رسيد كه معاويه برادر دختر ابيسفيان است كه دختر ابيسفيان را پيامبر گرفته بود. گفت اين دختر ابوسفيان امالمؤمنين است پس خواه ناخواه معاويه خال اميرالمؤمنين است. معاويه دايي مسلمانها است. آن وقتها برقي نبود، چراغب نبود، ميگويند شام را چراغان كردند بهخاطر اين يك روايت جعلي خرافي براي اينكه در قرآن خواهرش امالمؤمنين است پس اين هم دايي مسلمانها است. اين قضيه تمام شد. اين ابوهريره ـ خدا نكند آدم پولپرت باشد خدا نكند آدم رياستطلب باشد. پولپرستي، رياستطلبي آدم را به جاهاي بدي ميرساند ـ اين بدبخت از اصحاب رسول الله بود اما پولپرستي او را به اينجاها رسانده بود. د رمكه بود يك پياز فروشي كه پيازهايش روي دستش مانده بود پيش ابوهريره آمد و گفت اگر يك روايت جعل بكني كه اين پيازهاي من به فروش بورد. نصفش مال من و نصفش مال تو. آمد خانه خدا د رميان مردم نفهم بيتفاوت جاهل گفت سمعت رسول الله يقول من اكل بصل بكه بمكه و جبت له الجنه هر كس در مكه پياز بخورد بهشت برايش واجب ميشود. اين انبار پياز را با اين عنوان فروخت نصفش را داد به ابوهريره و نصفش را هم صاحب پيازها برداشت. ابوهريره به شام آمد. معاويه به ديدارش آمد ـ و قبل از آنكه ابوهريره به شام بيايد روايت ابوهريره به شام رسيده بود و مسخرهبازي شده بود و همه دست گرفته بودند ـ معاويه آمد توي مجلس و براي اينكه ديگران بخندند گفت ابوهريره من شنيدهام تو يك روايتي از پيامبر نقل كردهاي كه هر كه در مكه پياز بخورد بهشت برايش واجب ميشود. پيامبر اين حرف راكجا زده است. چرا تهمت به پيامبر ميزني ابوهريره يك جوابي داد گفت آقاي معاويه اين روايت را با روايت معاويه خال المؤمنين را پيامبر در يك جلسه گفتند همانجا كه گفت معاويه خال المؤمنين همانجا گفت من كل بصل بكه مكه و جبت له الجنه. يعني ما پول ميخواهيم. دنيا ما را برده است. ما دنيا طلب شدهايم ما بدبخت شدهايم اگر تو پول بدهي روايت درست ميكنيم اگر هم او پول بدهد روايت درست ميكنيم ـ مرادم اينجاست ـ كه معاويه احتياج دارد كه به او بگويند خال المؤمنين. يك ميليون ميدهد تا يك دروغي به پيامبر نسبت بدهند و يك حديث درست كنند. كه معاويه خال المؤمنين است. حالا اين در مقابل اميرالمؤمنين است در مقابل امام حسن است. امام حسن كيست؟ اين آيه شريفه درباره امام حسن تفسير شده است سنيها گفتهاند شيعه هم گفته است. «ولو ان ما في الارض من شجره اقلامٌ و البحر يمده من بعده سبعه ابحرٍ ما نفدت كلمات الله» (سوره لقمان، آيه27) امام هادي ميفرمايد معناي آيه اين است كه اگر درياها مركب بشود و فضايل اميرالمؤمنين را بنويسند درياها تمام ميشود و دو دفعه درياها مركب شود تا هفت مرتبه و فضايل اهلبيت نوشته شود فضايل امام حسن(ع) نوشته شود درياها تمام ميشود اما فضايل اهلبيت تمام شدني نيست يعني اين آيه درباره علي است. اين آيه دربارهي امام حسن است. اين آيه دربارهي ائمهطاهرين عليهمالسلام است. اين را مردم ميدانستند. همه ميدانستند. همان آدميهاي كوچه و بازار، آدمهاي كارگر هم ميدانستند علي كيست؟ و امام حسن و امام حسين كيستند؟ پس اگر ميدانستند چرا چنين شد چه جور شد كه حضرت حسن بايد خانهنشين شوند چرا به يك جاهايي برسد كه ايد بگوئيم ننگ براي مسلمانها است نقطه سياه در اسلام است نقطه سياه در تاريخ است ابنعباس با امام حسن و امام حسين نشسته بودند يك عرب جاهلي آمد مسئله پرسيد. مسئله را از ابنعباس پرسيد. ابنعباس خجالت كشيد جواب بدهد صبر كرد تا امام حسن جواب دادند اين عرب، جواب امام حسن نرا نپذيرفت وبياعتنائي كرد. ابنعباس رو كرد به آن مردك و گفت كه آقا جواب دادند مگر نميداني امام حسن عليهالسلام «علم ما كان و ما يكون وما هو كائن» دارند؟ آقا جواب دادند چه احتياجي كه من جواب بدهم؟ چه جور شد چرا مردم چنين كردند؟ چه جور شد معاويه جلو افتاد و حضرت حسن خانهنشين شد؟چه جور شد مردم معاويه را گرفتند و حضرت حسن را رها كردند پيامبراكرم ميفرمايد بهخاطر دو چيز 1- ترس از مرگ 2- حب دنيا. يعني وتي كه مردم دنياپرست شدند، وقتي كه مردم، پولپرست شدند ورياستطلب شدند. وقتي كه مردم بيتفاوت شدند و از صحنه بيرون رفتند وقتي كه مردم دينشان را رها كردند و دنيا را گرفتند. آن وقت مثل معاويهاي جلو ميافتد. مثل يزيدي جلو ميافتد و مثل امام حسن خانهنشين ميشود. يك روايت بخوانم اين روايت خيلي ارزنده است.گر چه ارزنده است اما براي ما يك عار است يك ننگ است يك خجالت است. اين رويات راسنيها نقل كردهاند و شيعه هم نقل كرده است. پيامبراكرم يك روزي روي منبر فرمودند «يوشك ان تداعي علكيم الامم كتداعي الاكله علي قصصها» يك روزي دشمن بر شما ميتازد و شما را ميخورد ومسلط ميشود نظير آدم گرسنه كه بر سفرهي غذايي ميتازد. روزي اسثمارگرها مثلاً گفت شما را ميبرند امكانات شما را ميبرند. شما را زير دست ميكنند و همه چيز شما را ميبرند و شما ميشويد زير دست. «يوشك ان تداعي عليكم الامم كتداعي الاكله علي قصصها» اين بر اصحاب رسولالله سنگين آمد. بر آن اصحابي كه با 313 نفر ميرفتند جلو و چندين هزار نفر دشمن را نابود ميكردند. با نبود امكانات 84 جنگ را پشت سر گذاشتند. يك ذلتي به شدمن كافر دادند. الان سنگين تمام شد كه مگر ميشود دشمن مسلط شود بر سر مسلمانها. مگر ميشود مثل معاويه مسلط شود بر سر امام حسن. آن وقت سؤال كردند «قيل يا رسول الله و من قلهٍ نحن يومئذٍ» گفتند يا رسولالله براي خاطر اينكه ما كم هستيم؟ و دشمن زياد ميشود و مسلمانها كم ميشوند. به خاطر اين است كه چون كم هستيم ذليل ميشويم؟ چون كم هستيم معاويه ميتواند بر ما مسلط شود. چون كم هستيم اسثمارگرها، استكبار جهاني ميتواند بر ما مسلط شود. حضرت فرمودند «لا بل انتم كثيرٌ» شما زياد هستيد. يك ميليارد مسلمان ـ مثل الان ـ ميگويند كه يك ميليارد و نيم مسلمان يعني بالاتر از يك پنجم جهان مسلمان مي باشند. پيامبراكرم فرمودند «ولكنكم ــــ كغثاء السيل»خيلي هستيد اما يك مشت كف و پف روي آب، كف و پف روي آب معلوم است كه مغلوب است. معلوم است كف و پف، آب را ميبرد. ظلم استكبار جهاني او را ميبرد. مسلط بر سر او ميشود و هرچه دارد ميبرد و ميگويد تو، نوكر من، ميگويد ذخاير ترا من ميبرم، ساكت باش. تعريف من را هم بكن. نوكر صد درصد من هم باش فرمودند «ولكنكم غثاء كغثاء السيل» بعد پيامبراكرم فرمودند «فاذا كان كذلك» وقت يكه مسلمانها يكمشت كف و پف شدند اين ميشود كه «لينزعن من قلبوبهم المهانه و يقذفن في قلوبكم المهانه» فرمود: ابهت شما از دل كفار ميرود، ديگر ابهت نداريد. اين جور نيست كه وقتي اسم اسلام و اسم مسلمانها را بشنوند، لرز كنند و رنگشان تغيير كند. نه. ديگر مسلمانها ارجي و قربي در ميان كفار ندارند. مهانت در دل شما ريخته ميشود. «قيل يا رسول الله و ما المهانه» اين مهانت چيست؟ كه در دل مسلمانها ريخته ميشود و اين مسلمانها كارشان به اينجا ميرسد كه كف و پف هستند و دشمن آنها را ميبلعد؟ قال «حب الدنيا و كراهه الموت» فرمود به خاطر 2 چيز 1- دنياپرستي در رؤسا و مسئولين، رياستطلبي در مسئولين، خواص. 2- ترس از مرگ د رعموم مردم. وقتي عموم مردم از مرگ ترسيدند و وقتي رياستزلبي، پولپرستي، دنياپرستي بر دل خواص حكمفرما شد آن وقت است كه مسلمانها زياد هستند ولي زير دست استثمارگرها و زير دست دسمن. اين روايت از آن وقتي كه پيامبراكرم از دنيا رفته است تا الان همهاش مصداق دارد يعني سقيفهي بنيساعده ـ اگر مردم راستي در صحنه بودند وبيتفاوت نميشدند ـ تشكيل نميشد و حسن خانهنشين نميشد. اگر پولپرستها، رياستطلبها، خواص رياستطلب عقب نشيني نميكردند و عموم مردم به خاطر ترس از مرگ عقب نشيني نميكردند قضيه كربلا جلو نميآمد. و اگر راستي مسلمانها و عموم مردم در صحنه بودند و از مرگ نميترسيدند و خواص رياستطلب، دنياپرست نبودند اين قضايايي كه براي اين مسلمانها است نبود. الان دو، سه ميليون يهودي در قلب مسلمانان ـ يك غده سرطاني! چرا؟ يعني الان چه جور شده كه دو،سه ميليون يهودي مسلط بر عالم اسلام شده است؟ چرا اين قضيه فلسطين جلو آمده است؟ پيامبراكرم ميفرمايد براي 2 چيز 1- در خواص، رياستطلبي و پولپرستي 2- در عوام، ترس از مرگ و بيتفاوتي و اينكه ترس از مرگ آنها را عقب نشانده است. آنها را بيتفاوت كرده است. و شما در اين 1400 سال هر بحبوحهاي هر بحراني كه براي اسلام جلو آمده است حساب كنيد اين حرف پيامبراكرم مصداق پيدا ميكند. چنانچه هر وقتي كه اين دو نبود اسلام پيروز بود. در جنگ احد مسلمانها يك شكستي خوردند. وقتي كه دو دفعه پيروز شدند يا رسولالله ما كه پيروز بوديم چرا شكست خورديم؟ پيامبر فرمود براي اينكه يك آن خدا را فراموش كرديد. يك آن رفتيد توي دنيا. دنياپرستي و پولپرستي شما را به اينجا كشانده است هر وقت كه مسلمانها و عموم مسلمانها در صحنه آمدند و از مرگ نترسيدند و هر وقت خواص مسلمانها دست از رذالت برداشتند پولپرست، رياستطلب و دنياطلب نبودند آن روز روز پيروزي آنها است. دليلش هم در زمان ما، همين نظام ما كه پيروز شد. اگر الان هم در مخاطره است به خاطر همين دو چيز است روزي كه اين نظام پيروز شد براي اينكه دو چيز رفت عموم مردم از مرگ ترس نداشتند و اسلام را ميخواستند و خواص هم دنياپرست نشدند اين نظام پيروز شد. و اسلام را ميخواستند و خواص هم دنياپرست نشدند اين نظام پيروز شد. و هر وقت هم كه ـ العياذبالله ـ عموم مردم بيتفاوت شوند و مسئولين ما رياستطلب و پولپرست شوند اين نظام در مخاطره خواهد بود. از صدر اسلام تا الان اين روايت پيامبراكرم مصداق داشته است. لذا جوانها نگويند چه جور ميشود امام حسن عليهالسلام با آن همه فضايلش در ميان مردم مسلمان خانهنشين بشود؟ ميشود يا نه؟ آري! وقتي كه مردم بيتفاوت شدند حسنها حسينها خانهنشين ميشوند. پايان