پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


شماره درس: 17

تاريخ درس: ۱۳۸۱/۹/۴

متن درس:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.

شهادت مولود كعبه مولي‌الموحدين مولا اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام را به همه شما تسليت مي‌گويم و اين مصيبت بزرگ را از طرف همه‌ي شما به ساحت مقدس حضرت ولي‌عصر و مقام معظم رهبري تسيلت مي‌گويم و از طرف همه‌ي شما از حضرت زهرا سلام‌الله‌عليهما مي‌خواهم نظر لطفي به جلسه عنايت كنند و ان‌شاءالله با لطف حضرت زهرا از جلسه بيرون رويم. معلوم است اين دو، سه روز بايد اظهار ارداتي خدمت مولا اميرالمؤمينين علي عليه‌السلام بكنيم ولي اميدوارم بحث طوري باشد كه رنگ اخلاقي به خود بگيرد و مربوط به بحث امسال ما باشد. مربوط بهتهذيب نفس باشد. اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام كسي نيست كه احتياج داشته باشد كه درباره‌ي فضايل او صحبت كنيم. در بين شيعه وسني مسلم است كه اقلاً يك سوم قرآن درباره‌ي ايشان نازل شده است و در اسلام پيش شيعه و سني مسلم است كه بعد از پيامبراكرم كسي را افضل و اعلم و از نظر فايل انساني بالاتر سراغ نداريم و در تاريخ بين شيعه و سني مسلم است كه اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام از طرف خدا امام مسلمان‌ها است خليفه پيامبراكرم بعد از پيامبراكرم است. و اين‌ها چيزي نيست كه شيعه بخواهد بگويد، يا شيعه احتياج به اين داشته باشد كه اثبات كند. قضيه مثبت است. قضيه مثل روز روشن است و اما اگر قضيه اين قدر روشن است پس چرا شيعه و سني داريم. چرا بعد از پيامبراكرم آن بلا را به سر اسلام آوردند و كار را رساندند به آن‌جا كه نه تنهااو را خانه‌نشين كردند بلكه به او سلام هم نمي‌كردند. علي عليه‌السلام به زهرا مي‌گفت زهرا جان ديگر نه تنها سلام به من نمي‌كنند بلكه وقتي به من مي‌رسند از من رو برمي‌گردانند تا با من حرف نزنند. چه شد كار به اين‌جا رسيد؟ قرآن بارها جواب اين چرا را داده است و جواب اين چرا اين است كه اگر خواص، صفت رذيله‌اي بر آن حكم‌فرما باشد و عوام بي‌تفاوت شوند، آن‌چه نبايد بشود مي‌شود. دانسته گمراه مي‌شود «واضله الله علي علم» (سوره جاثيه، آيه23) قرآن درباره‌ي فرعون و موسي مي‌فرمايد قضيه چيزي نيست كه فرعون و مردم منكر حضرت موسي باشند. حضرت موسي يك عصا در دست دارد اين عصا را مي‌اندازد و يك بيابان نخ‌ها و جاودهاي آن‌ها را مي‌بلعد عد هم حضرت موسي آن اژدها را مي‌گيرد و يك عصا مي‌شود پس چه‌طور فرعون بازهم زير ار نمي‌رود و خواص زيربار نمي‌روند و بالاخره تا توانستند ظلم به حضرت موسي كردند تا اين‌كه ظلمشان دست و پا پيچ آن‌ها شد ونابود شدند. حضرت موسي با اين معجزه‌اش چيزي نيست كه كسي منكر بشود و بگويد تو پيامبر نيستي. قرآن در همين باره مي‌فرمايد «و حجدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلماً و علواً فانظر كيف كمان عاقبه المفسدين» (سوره نمل، آيه14) اين‌ها منكر بودند اما يقين داشتند كه حضرت موسي پيامبر است. چرا؟ براي اين‌كه صفت ظلم و طغيان‌گري و رياست‌طلبير اين‌ها حكم‌فرما شده بود و مفسد في الارض شده بود در حالي‌كه مي‌گفتند اصلاحات، اصلاحات... ما آمده‌ايم اصلاح كنيم ما مصلح هستيم اما فسادشان مي‌رسيد به آن‌جا كه دانسته پا روي حق و حقيقت و واقعيت مي‌گذاشتند. اين قصه‌هاي قرآن جواب اين چرايي است كه من سؤال كردم. خداوند در سوره والشمس 11 تا قسم خورده است و بعد از 11 تا قم با پنج، شش تأكيد فرموده است «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» رستگاري فقط مال كسي است كه مهذب باشد اما اگر صفت رذيله بر دلش حكم‌فرما باشد آن صفت رذيله اگر فردي باشد فرد را و اگر اجتماعي باشد اجتماع را نابود مي‌كند . شقي مي‌كند و بي‌بهره مي‌كند و در ذيل همين سوره علتش را مي‌گويد: لز حضرت صالح پيامبر خواستند يك شتر با بچه از كوه برايشان بيرون بياورد. همه مردم جمع شدند و معجزه حضرت صالح را ديدند كهناگهان كوه شكافته شد و ك شتر با بچه‌اش از كوه بيرون آمد ولياحدي زير بار نرفت. چرا؟ نه تنها زير بار نرفتند بلكه تصميم گرفتند كه شتر را بكشند. قرآن سه، چهار جا اين قضيه رات نقل مي‌كند و من جمله در سوره والشمس مي‌فرمايد آن خيرخواه، آن‌كه دلش براي انسان‌ها مي‌تپد يعني همين حضرت صالح گفت: اگر حرف مرا نمي‌شنويد و زير بار من نمي‌رويد اين شتر را نكشيد كه بدبخت مي‌شويد. جنگ با خدا بدبختتان مي‌كند اگر در مقابل خدا ايستاده‌ايد نابود مي‌شويد. اين شتر آب‌گاه و چراكاه دارد توي بيابان مي‌چرد. به شما چه كار دارد؟ اما به قول فرآن شقي‌ترين مردم آمد و اين شتر ا از طرف آن‌ها كشت يعني تحريكش كردند و آمد و شتر را پي كرد و آن‌را كشت ولي بلافاصله نيز نابود شدند ـ چه نابود شدني! ـ زمين باز شد همه رفتند توي زمين و بعد شكاف زمين رو شد و بعد هم هفت، هشت روز بر اين مردم بدجنس سنگ باريد. قرآن مي‌فرمايد مي‌دانيد چرا؟ :كذبت ثمود بطغويها» طغيان‌گري بر آن‌ها حكم‌فرما بود و آن طغيان‌گري موجب شد كه ديگر عاقبت‌انديش نباشند «ولا يخاف عقبيها» وقتي انسان عاقبت‌انديش نباشد مثل عوام مردم از هر طرف باد بيابد مي‌رود ان خواص اگر مثل پيامبراكرم باشد عوام را مي‌برد و اگر مثل عمروابي‌بكر باشد عوام را مي‌برد. لذا اول مي‌فرنايد :كذبت ثمود بطغوفيها» و بعد فرمود «ولا يخاف عقبيها» يعني مردم اگر بي‌تفاوت شدند و بي‌فكر شدند و بدون فكر دنبال خواص رفتند و آن خواص هم طغيان‌گر شدند قضيه صالح پيامبر و قضه فرعون و موسي پيدا مي‌شود و من جمله قضيه سني و شيعه پيدا مي‌شود. نمي‌دانم فكر كرده‌ايد يا نه؟ اين امر مثل روز روشن است. پيامبراكرم در هر فرصتي مي‌فرمودند «علي» همه سني‌ها مي‌نويسند وقتي پيامبر مبعوث به رسالت شد يك جاسه گرفت با خواص و با بني‌هاشم و قريش و كله‌گنده‌ها و يك سو هم به آن‌ها داد ـ‌ شيربرنج داد ـ بعد از شام بلند شد و گفت: مردم من چه كسي هستم؟ همه گتند تو امين هستي و تو عاقل هستي. تو درايت و فكر دراي و چهل سال است كه يك نقطه ضعف در اين محيط آلوده نداري. گفت اگر چنين است من پيامبر هستم و هر كس اول بگويد تو پيامبر هستي اين وصي من است و امام بعد از من است. اميرالمؤمنين بپا خاستند و گفتند «اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله» فرمودند بنشين. يك بچه 13 ساله اما يك دنيا عقل و شعور و امان دو دفعه فرمودند مردم بيائيد و بگوئيد «لا اله الا الله» خير شما در اين است. اگر مي‌خواهيد آقاي دنيا و آخرت شويد بگوئيد «لا اله الا الله» البته بايد شعار و عقيده و عمل لا اله الا الله باشد. يعني شعار بايد لا اله الا الله باشد. عقيده لا اله الا الله باشد و عمل نيز بر طبق لا اله الا الله باشد. هر كس اول بگويد او بعد از من خليفه‌ي ن است و بعد از من امام رمدم است هيچ‌كس پا نشد و باز اميرالمؤمنين بپاخاستند و گفتند اشهد ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله و دفعه سوم هم همين‌طور پيامبر فرمودند و آن‌ها نپذيرفتند و اميرالمؤمنين بپا خاستند و شهادت دادند. دفعه سوم پيامبر فرمودند اين بعد از من خليفه‌ي من و امام مردم است. اين را تمام سني‌ها نوشته‌اند. يعني تاريخ طبرسي و ابن‌هشام و سيره‌طبي و مروج‌الذهب وشته‌اند و در كتاب‌هاي شيعه هم نوشته شده است. همان اول كه پيامبراكرم فرمودند خدا فرمودند علي. «خدا، من، علي» و «علي، من، خدا» در هر فرصتي پيامبراكرم اين را سفارش مي‌كردند «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و اعترتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» سني‌ها با 504 سند اين روايت را نقل مي‌كنند 504 سند خيل ياست. شايد پيامبراكرم 1000 مرتبه و من جمله دم مرگ فرمود «قرآن، علين و «علي، قرآن» «قرآن، اهل‌بيت، اهل‌بيت، قرآن» و الا ضلالت است و الا گمراهي است. و از اين قضيه روشن‌تر قضيه غدير خم است قضيه غدير خم را كه فقط شيعه نقل نمي‌كند مرحوم علامه اميني در الغدير يك جلد كتاب در اين‌باره از سني‌ها نوشته است و همه بزرگاني كه از اهل تسنن كتاب درباره‌ي تاريخ و علم كلام نوشته‌اند اين قضيه غدير خم را نقل كرده‌اند. من سراغ ندارم ك عالم سني اين قضيه عدير خم را ننوشته باشد آن هم با آن طمطراقي كه سني‌ها مي‌نويسند كه پيامبر اكرم از طرف پروردگار عالم ـ خودش علم ما كان و ما يكون و ما هو كائن دارد و مي‌دانست كه امسال مي‌يمرد ـ همه مردم حجاز را در مكه جمع كرد حجه الوداع معنايش اين جوري است كه جارچي‌ها داد زدند و اين طرف و آن طرف فرستاد تا اين‌كه 120 هزار نفر به حج آمدند و يك تبليغ حسابي از طرف پيامبراكرم روي حج شد پيامبر مي‌خواستند كه اين كار بشود و 120 هزرار نفر جمعيت آن وقت كه بچه‌بازي نيست ولي پيامبراكرم را جمع كرد. در مكه آيه نازل شد «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس» (سوره مائده، آيه67) يارسول الله علي را به خلافت نصب كن اگر نكني هيچ كاري نكرده‌اي يعني اسلام منهاي ولايت پوچ است. اين‌ها مال من نيست مال سني‌ها است اسلام منهاي ولايت پوچ است مثل الان اين جمهوري اسلامي منهاي ولايت فقيه پوچ است. لذا آيه آمد كه يا رسول‌الله اين كار حتماً بايد بشود و پيامبر به مردم مي‌گفت كه آيه آمده است و به خواص مي‌گفت بايد اين كار بشود و مشغول شده بود و به دنبال فرصت بودند براي خاطر اين‌كه در تاريخ بماند و اين جور نباشد كه پيامبراكرم در مكه و مسجدالحرام بگويند و براي اين‌كه مردم بدانند كه قضيه خيلي مهم است و در تاريخ بماند، پيامبراكرم صبر كردند تا حج تمام شد و آمدند غدير خم كه در چند فرسخي مكه است و پيامبراكرم در اين غدير خم كه يك دره‌اي بود منزل كردند. آيه شريفه باز نازل شد «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما لغت رسالته و الله يعصمك من الناس» (سوره مائده، آيه67) يا رسول الله علي را به خلافت منصوب كن و الا هيچ كاري نكرده‌اي. اسلام منهاي ولايت نمي‌شود لذا پيامبراكرم منزل كردند و آن‌ها كه رفته بود وادار نمود كه برگشتند و شايد يك روز طول نكشيد تا اين‌ها برگشتند و آن‌ها كه نيامده بودند آمدند 120 هزار نفر را پيامبراكرم در وسط بيابان نگاه داشت. بيابان بي‌آب و علف و گرما و آن‌هم گرماي حجاز در 18 ذي‌الحجه همان روز عيدي كه مال شيعه است و بالاترين اعياد است و عيدي بالاتر از اين نداريم. پيامبراكرم نماز ظهر را با 120 هزار نفر جمعيت خواندند بعد يك منبري با جهاز شتر درست كردند و پيامبر منبر رفتند اول از مردم يك اقرار رگفتند فرمودند مردم من كيستم «الست اولي بكم من انفسكم» اين آيه قرآن است «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» (سوره احزاب، آيه ـــــ) پيغمبر اكرم از خود مردمك به خود مردم اولي‌تر است. يعني هر چه پيامبر بگويد بايد پذيرفته شود ولو اين‌كه به ضرر كسي باشد و باجان و دل بايد بپذيريد فرمود من كيستم آيا من اولي به شما از خود شما نيستم؟ همه گفتند نعم و مهيا شدند البته خيلي‌ها مي‌دانستند كه پيامبر مي‌خواهد چه بگويد. با معجزه كمربند علي را رگفتند و بالاي دست بردند و علي را همه مي‌ديدند واين‌ها براي بود كه در تاريخ بماند و ذره‌اي انكار نشود. فرمود:«من كنت مولاه فهذا علي علي مولا» هر كس كه من اولي به تصرف هستم اين علي هم همين سمت را دارد بعد از من اميرالمؤمنين همين صفت را دارد «اولي بكم من انفسكم» بعد هم يك دعا و يك نفرين كردند خدايا ياري كن هر كه علي را ياري كند. خدايا ذليل كن و شكست بده هر كه علي را شكست بدهد يعني خدايا ياري كن هركه تشيع را ياري كند و بشكن و نابود كن هر كه تشيع را ضربه بزند. پيامبراكرم از منبر پائين آمدن و گفتند بايد همه بيعت كنيد. بيعت مي‌خواهد چه‌كار؟ براي اين‌كه خدا گفت براي اين‌كه تو گفتي «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» بيعت براي تأكيد مطلب بود. اين بيعت‌ها براي تأكيد مطلب است و الا بيعت موضوعيت ندارد. انتخابات در اسلام موضوعيت ندارد. لذا بيعت براي تأكيد بود. فرمودند كه بيعت كنيد اول كسي كه دست داد عمر بود ـ همه سني‌ها مي‌نويسند ـ آنهم خيلي داغ گفت «بخ بخ لك يا اميرالمؤمنين اصبحت مولاي و مولاي كل مؤمن و مؤمنه» گفت مباركت باد اي اميرالمؤمنين تو از اين به بعد اميرالمؤمنين هستي. تو از اين به بعد امام من و امام هر زن و مردي هستي. و بعداً از او هر بادم‌‌‌‌‌جان دور قاب چين‌ها، خواص يك يك بيعت كردند، ابي‌بكر و عثمان و طلحه و زبير و همين‌ها كه كارشكني كردند يعني خواص، اين خواص بادم‌جان دور قاب چين‌ها كه اطراف پيامبر را داشتند بالاخره آن وقت همه بيعت كردند بعد هم سه روز پيامبراكرم براي بيعت ماندند از صبح تا شب مردم مي‌گفتند «علي، علي، علي»‌ قضيه غدير خم تمام شد. از قضيه غدير خم تا وفات پيامبر و شهادت پيامبر تقريباً دو ماه و ده روز تمام شد پيامبراكرم بنا شد بميرد يا شهيد بشود. همان وقت رحلت پيامبر خبر دادند كه توطئه‌گرها دارند توطئه مي‌كنند پيامبر هم مي‌دانستند ـ خدا نكند امتحان جلو بيايد ـ‌ لذا پيامبر به مسجد آمدند و مسجد از جمعيت پر شد. پيامبراكرم نماز را نشسته خواندند ـ‌ اين خلاف قانون و خلاف فقه است بعد هم چون بالاي منبر نمي‌توانستند بروند روي پله اول نشستند. حتي پيامبر را كشان كشان به مسجد آوردند كه پاهاي مبارك روي زمين مي‌كشيد ـ‌فرمودند اين نمازي كه من خواندم مختص به من است يعني اي انسان‌ها، اي تاريخ، اي آيندگان من مسجد آمدم و بااين حال نماز خواندم و حتي قانون شكستم براي اين بود كه پيامبر بودن و اولي الامر بودم و مي‌توانستم قانون را بشكنم اگر من نماز اين جوري خواندم براي يك كار مهمي بوده است بعد هم مردم را مهيا كردند و با تحريك عاطفه مردم پرسيدند من براي شما چگونه پيامبري بودم. گريه مردم بلند شد. داد مردم بلند شد گفتند خيلي خوب و خيلي عالي بودي ما ذليل بوديم آقا شديم. ما فقير و بي‌چاره بوديم و خوراك‌مان علف بيابان و آب‌هاي متعفن بود تو ما را آقا كردي و ما متحول كردي و ما را سرافراز كردي. فرمودند «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا»‌ اي مردم من امروز و فردا مي‌ميرم ـ‌ دوساعت بعد آقا از دنيا رفتند ـ‌ مندم مرگ هستم بعد از من «قرآن و علي»،‌«علي و قرآن» اگر يكي ازاين دو باشد ضلالت است بايد به يك دستتان قرآن و به يك دستتان ولايت باشد والا صلالت است والا گمراهي و بدبختي است. آنها كه ولايت را رها كردند و دودش الان به چشم ما مي‌رود. الان دشمن توانسته است به واسطه‌ي همين سني‌‌‌گري وشيعه‌گري چه بلائي به سر اسلام بياورد. بعد از آن پيامبر آمدند خانه. اين‌ها هم آمدند و اتاق را پر كردند ـ اين‌ها كه نقل مي‌كنم از سني‌ها است از شيعه نقل نمي‌كنم ـ پيامبر باز براي اين‌كه تحريك عاطفه نمايد و مردم را مهيا نمايد و بعد از آن دوباره همين روايت ثقلين را بعد يك وضع بهتري بگويد فرمود عايشه آن 7 درهم كه از بيت‌المال پيش تو است بياور تا اين 7 درهم را نيز رد كنم چون اگر اين 7 درهم بماند و من بميرم در روز قيامت نمي‌توانم جواب بدهم. و سرمبارك پيامبر درد مي‌كرد يك اندازه‌اي چشم‌هاي مبارك را به هم گذاشتند و دو دفعه چشم‌ها را باز گفتند عايشه 7 درهم چه شد گفت آورده‌ام. حضرت 7 درهم را دادند به اميرالمؤمنين و گفتند تو خليفه من هستي. اين 7 درهم را صرف فقرا و ضعفا و بي‌چاره‌ها كن. دو دفعه فرمودند كه مردم قلم و دوات بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه «لن تضلوا ابداً»‌ و آن جمله «ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً»‌ را تكرار كردند. دشمنان ديدند كه وضع بد شد چون اگر بنويسد ـ ولو زيرش مي‌زدند اما بالاخره يك مدرك حسابي مي‌شود. نگذاشتند ـ پيامبراكرم تا حال چيزي ننوشته بودند.

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

مي‌تواسنت بنويسد اما پيامبر نمي‌نوشتند و قرآن را علي نوشت يعني املاء از پيامبراكرم و به خط مولا اميرالمؤمنين اين قرآني كه الن پيش ما است ك ذره‌ كم و زياد ندارد و در زمان پيامبر و به‌دست اميرالمؤمنين جمع شده‌ است لذا اين مزخرفات كه مي‌گويند قرآن تحريف شده است و قرآن بعد از پيامبر جمع شده است اين‌ها همه مزخرفاتي است كه نفهم‌ها درست كرده‌اند والا مسلم و قطع است كه اين قرآن املاء پروردگار عالم به جبرئيل است و القاء‌جبرئيل ه قلب مبارك پيامبر و پيامبراكرم املاء كردند و اميرالمؤمنين،‌كاتب وحي آن‌را نوشتند و يك ذره از نظر زير و بر هم كم و زياد ندارد و قرآن جمع شد و به همين نحوي كه ما الان قرآن داريم تازماني كه پيامبراكرم از دنيا رفتند همن بوده است ـ ديدند اگر پيامبر بنويسد كار خراب مي‌شود و مشكل مي‌شود لذا عمر باكمال پرروئي گفت ان الرجل ليهجر گفت اين هذيان مي‌گويد ـ پناه بر خدا يك كسي كه قرآن مي‌گويد هر چه بگويد وحي است و هر چه بگويد عقل است و هر چه بگويد خدا گفته است گفت ان لرجل ليهجر. ابن‌ابي‌الحديد معتزلي ك سني خيلي بالائي است يعني عملش خيلي بالا است و 20 جلد تفسير براي نهج‌البلاغه علي(ع) نوشته اشت. اين هر چه مي‌خواهد نقل كند از استادش نقل مي‌كند من به استادم گفتم كه اين جمله را چه كسي گفته است و معنايش چيست؟ گفت هر كس گفته است خلاف قرآن گفته است و هر كس گفته است كافر است اما چه كسي گفته است من نمي‌دانم ـ پيامبراكرم عصباني شدند و فرمود گم‌شويد و همه را از اتاق بيرون كردند. چه كسي ماند؟‌علي و زهرا. در حالي‌كه دراتاق عايشه بودند اما عايشه را هم بيرون كردند و سرمبارك پيامبراكرم در دامن اميرالمؤمنين و زهرا هم نشسته بود وناراحت بود و گريه مي‌كرد كه ناگهان حسن و حسين آمدند و روي سينه پيامبر افتادند مي‌خواستند آن‌ها را جدا كنند ـ به زهرا گفت نه. اين‌ها عزيزان من هستند. اين‌ها مونس من هستند. من لذت مي‌برم كه اين‌ها روي سينه من باشند و من بميرم و روي سينه پيامبر بودند كه جان دادند. مرادم اين است كه در اتاق احدي نبود. پيامبراكرم از دنيا رفت ولي بلافاصله سقيفه‌بني‌ساعده را تشكيل دادند يعني همين بادم‌جان دور قاب چين‌ها. يك قدري از اين طايفه و يك قدري از آن طايفه و يك قدري از آن طايفه ده، بيست نفر جمع شدند و گفتند كه بايد امام يكي ا زماها باشد. عمر و ابي‌بكر و اين‌ها كه از مهاجرين بودند زرنگي كردند و اوس و خزرج را گول زدند چون اين مي‌گفت از ما بايد باشد آن مي‌گفت از ما باشد گفتند ابي‌بكر پيرمردتر است پس ابي‌بكر باشد ولي علي نباشد نمي‌دانم كه بالاخره با 5 ردي ابي‌بكر كه از صندوق سقيفه درآمد به عنوان خليفه مسلمان‌ها انتخاب شد. با هوچي‌بازي. اين هوچي‌بازي‌ها خيلي كار مي‌كند ـ الان هم اين هوچي‌بازي‌ها خيل كار مي‌كند. و متأسفانه اين‌ هوچي‌بازي‌ در بين مسئولين و حتي مجلس شوراي اسلامي چه مصيبتي شده است ـ با هوچي‌بازي و زور و پرروئي و بي‌ديني و بالاخره همه مردم جمع شدند و يك جو ناسالمي براي مردم درست شد و علي كنار رفت در حالي‌كه هنوز بدن پيامبر روي خاك بود و اميرالمؤمنين مشغول غسل دادن پبامبر بودند و مردم مي‌آمدند نماز مي‌خواندند و آن‌ها هم مي‌رفتند خليفه تراشي كنند. در يك جو ناسالم ابي‌بكر خليفه شدو اميرالمؤمنين بركنار شد؟ چرا؟ يعني‌چه؟ آيا كسي نمي‌دانست كه علي خليفه است. اين طور كه من براي شما بيان كردم. چه كسي نمي‌دانست؟ بي‌سواد و باسواد زن و مرد پيرو جوان بافرهنگ و بي‌فرهنگ چه كسي نمي‌دانست؟ اما خدا نكند جو ناسالم شود كه با هوچي‌بازي چه مصيبت‌ها درست مي‌كنند. برگشتش به اين است كه وقتي عوام فكرش را كنار گذاشت و خواص هم رياست‌طلبي و منيت پول‌پرستي بر آن حكم كرد به اين‌جا مي‌رسد «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علواً» (سوره نمل، آيه14) يعني اين‌ها منكر شدند اما يقين داشتند چرا؟ «ظلماً و علوا»‌ عموم مردم ظلم كردند. ا چه ظلم كردند؟ با سكوتشان و با بي‌تفاوتي و ترس‌شان ظلم كردند. پيامبراكرم فرمودند وقتي كه حب دنيا و ترس از مرگ بر مردم مسلط شد ديگر كف و پف مي‌شوند و در آن روز مردم كف وپف شدند و علي خانه‌نشين شد و ابي‌بكر خليفه. ابي‌بكر به بابايش نوشت چون من پيرمرد بودم مرا خليفه كردند. پدرش جواب داد اگر بنا به پيرمردي است من كه باباي تو هستم بايد خليفه مي‌شدم نه تو. اما شد. اين تاريخ خيلي چيز به ما مي‌گويد امروزش همين است و زمان اميرالمؤمنين همين بود و زمان حضرت ابراهيم و موسي و همه‌ي پيامبرها همين بود قرآن مي‌فرمايد «و ما يأتيهم من رسولٍ الا كانوا به يستهزون» (سوره حجر، آيه11) واي به اين مردم هر پيامبري آمد مسخره‌اش كردند. «و ما ارسلنا في قريه من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون» (سوره سباء، آيه34) هر پيامبري آمد اين كله‌باد دارها اين خواص زير بار نروها و اين عالم‌ها، ‌پول‌پرست‌ها و رياست‌طلب‌ها منكر پيامبر شدند. بلي بعضي‌ وقت‌ها مثل پيامبراكرم آن 13 سال مترفين نگذاشتند اما آن 10 سال كه در مدينه بودند مترفين را كنار گذاشتند و به قول قرآن پا برهنه‌ها اطراف پيامبر را گرفتند و پيامبر توانستند خيلي كار كنند ولي متأسفانه وقتي كه جنازه پيامبر روي خاك بود آن‌ها خليفه تراشي كردند. سلمان فارسي توي سرش مي‌زد و توي كوچه‌ها مي‌گشت مي‌گفت «كرديد، نكرديد»، «كرديد، نكرديد» آن عرب‌ها متوجه نمي‌شدند كه او چه مي‌گويد اما هنوز پيامبراكرم از دنيا نرفته بود و به قرآن شريف مثل آن پيرزن از صبح تا عصري رشته مي‌بافت و از عصر تا شب رشته‌ها را پنبه مي‌كرد قضيه اين جور شد وچرا چنين شد مرگ بر رذالت. قرآن شريف مي‌فرمايد «قتل الانسان»‌ و دو مرتبه هم مي‌گويد «قتل الانسان» يعني مرگ بر رذالت. مرگ بر خواص اگر بد فكر كنند و اگر رذالت بر سر اين‌ها مسلط باشد. پايان

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group