پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


شماره درس: 25

تاريخ درس: ۱۳۸۱/۹/۱۳

متن درس:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.

ديروز عرض كردم يكي از راه‌هاي مهم براي خودsازي و تهذيب‌نفس، سر در تاريخ است و قرآن شريف اين راه را خيلي مهم مي‌دان لذا من ‌گفتم كه علاوه بر اين‌كه در 11 جا امر به سير در تاريخ مي‌كند نصف قرآن به ما مي‌گويد مطالعه تاريخ و برداشت از تاريخ براي خودسازي مهم است و چون نصف قرآن حكايات و قصص گذشته‌ها است اما رنگ اخلاقي دارد به ما مي‌گويد قرآن بخوان و احوال گذشتگان را بفهم و برداشت بكن و آن افرادي كه خوب بودند به چه سعادت‌ها و آن افرادي كه بد بودند به چه شقاوت‌ها رسيدند. ديروز عرض كردم يكي از قضايا و قصه‌هاي قرآن قضيه حضرت موسي و قوم اوست كه قرآن شريف بيش از 100 مرتبه اسم حضرت موسي و قوم او را آورده است و ديروز عرض كردم حتي در سوره بقره 200 آيه راجع به موسي و فرعون و بني‌اسرائيل آمده است و معلوم مي‌شود از قوم موس خيلي مي‌شود برداشت اخلاقي كرد. ديروز گفتم راجع به ه نكته صحبت مي‌كنم 1- راجع به بني‌اسرائيل كه ديروز يك مقداري صحبت كردم. 2- راجع به يك عالم بي‌عملي كه در زمان حضرت موسي بوده است به نام بلعم‌اعور كه قرآن ه قصه‌اش خيلي اهميت داده است. 3- راجع به قارون يعني ــــ زمان حضرت موسي كه فهميده مي‌شود يك متقي غيرمهذب بوده است آن اولي يك عالم اما غير مهذب و اين دومي يك متقي اما غير مهذب. ساخته نشده بود صفت پول‌پرستي و رياست‌طلبي و حب دنيا او را گرفته بود به نام قارون در حالي‌كه از اطرافيان و خويشان حضرت موسي بود اما عاقبتش به خير نشد و به جاهاي باريكي هم رسيد. راجع به بلعم‌باعور قرآن مي‌فرمايد قصه اين بلعم‌باعور را براي اين مردم بخوان «واتل عليهم نباء الذي آتيناه آياتنا» (سوره اعراف، آيه175)‌ ما اين را يك عالم بالائي كرده بوديم كه معلوم مي‌شود بلعم‌باعور بالائي بوده است. آيا علم او لدني بوده است. نظير پيامبرها كه خداوند به او علم داده است كه ظاهر آيه اين است يا اين كه علمش مثل علماء كسبي وده است و از حضرت موسي كسب كرده بود؟ چه اول باشد يا دومي. قرآن مي‌فرمايد يك عالم حسابي بوده است. قرآن مي‌فرمايد قصه اين بلعم‌باعور را براي مردم بخوان قرآن مي‌فرمايد در حالي‌كه عالم بود اما عاقبتش به اين‌جا رسيد «فاتبعه الشيطان و كان من الغاوين» (سوره اعراف، آيه175) بازيچه دست شيطان شد ـ پناه بر خدا علم يك عالم بازيچه دست شيطان شود معلوم است به قول قرآن گمراه شد «فكان من الغاوين» قرآن مي‌فرمايد «ولو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الي الارض» (سوره اعراف، آيه176) علمش بايد او خيلي بالا برده باشد اما نشد. چرا نشد؟ صفت رذيله و حبا دنيا و رياست‌طلبي و پول‌پرستي او را زمين‌گير كرد نظير يك مرغي كه پايش را ببندند و بال‌هايش را به روي زمين بكوبند كه ديگر نمي‌تواند پرواز كند. قرآن مي‌فرمايد صفت رذيله نگذاشت پرواز كند. علمي كه به ما داده بوديم مي‌بايست به واسطه‌ي ان علم برسد به جائي كه به جز خدا نداند. برسد به جائي كه به جز خدا نبيند. اما نشد «ولكنه اخلد الي الارض» (سوره اعراف، آيه 176) بعد قرآن يك جمله عجيبي دارد مي‌فرمايد همان صفت رذيله‌اش موجب شد نظير يك سگ هار شود. كار سگ‌ هار اين ست كه اگر به او حمله بكنند مي‌گزد و اگر از او فرار كنذد مي‌گزد. سگ هار اگر بتواند بزرگ را مي‌گزد كوچك را م‌گزذ عالم بي‌عمل و غيرمهذب اگر د رجامعه جا باز كند عالم را فاسد مي‌كند «اذا فسد العالم فسد العالم» و اگر در جامعه جا باز نكرد علاوه بر اين‌كه خانه و زن و بچه و رفقايش را مي‌گنداند علاوه بر اين ا كتاب و گفتار و روش و منش خود ديگران را نابود مي‌كند و ديگران را جهنمي مي‌كند. يك روايتي هست كه حضرت امام رضوان‌الله‌تعالي‌عليه بارها و بارها براي ما مِ‌خواندند و نتيجه مي‌گرفتند مي‌فرمودند كه در روايت داريم كه عالم بي‌عمل و غيرمهذب را به جهنم مي‌برند از بوي گند او جهنمي‌ها آزرده خاطر مي‌شوند جهنم به اندازه خودش بوي گند دارد كه در روايات مي‌خوانيم كه اگر شعله‌اي از او بيايد درياها را مي‌گنداند اگر شعله‌اي از او در درياها بيفتد درياها غل برمي‌دارد اين آتش جهنم است اما عالم بي‌عمل جهنم را مي‌گنداند و جهنمي‌ها از دست او شكايت مي‌كنند كه خدايا ما با جهنم مي‌توانيم بسازيم اما تحمل بوي گند اين عالم بي‌عمل و غيرمهذب را نداريم حضرت امام مي‌فرمودند تا ببينيم كه سعه‌ي وجودي آن چقدر بوده است. 1- گاهي يكي طلبه‌اي است و يك عالم غيرمهذب است كه فقط زن و بچه‌اش را به روحانيت بدبين كرده است و به واسطه‌ي علمش زن و بچه‌اش را به اسلام بدبين كرده است. 2- گاهي يك عالمي است كه يك ده را گندانده است. 3- گاه يك آستاني را به واسطه‌ي اخلاق بدش گندانده است. 4- و بعضي اوات هم يك عالمي است كه جهان را گندانده است «اذا فسد العالم فسد العالم» مي‌فرمودند اين هر چه سعه‌ي وجودي ئداشته باشد به همان اندازه جهنم را مي‌گنداند 1- گاهي اطراف خودش را 2- گاهي يك مقدار بيشتر 3- گاهي تمام جهنم از بوي گند او گنديده مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد «ولو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الي الارض و اتبع هواه ـــــــ فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» (سوره اعراف، آيه176) بعد هم مي‌فرمايد همه‌ي اين‌ها براي چيست؟ «واتبع هواه» يعني يك عالمي است كه به جاي اين‌كه از خدا و عملش متابعت كند از هوي و هوسش پيروي مي‌كند. عالم هوسي است. بعضي اوقات پير است اما هوي و هوسش او را وامي‌دارد كه غيبت كند. پير است و پايش لب گور است اما ناگهان شهرو استاني را مي‌گنداند. مملكت را مي‌‌گنداند و خدا نكند يك عالم،‌بي‌عمل شود و به قول قرآن بازيچه‌ي دست ظيطان شوئد ديگر علمش نمي‌تواند او را حكت دهد و پرواز دهد و مي‌رسد به آن‌جا كه پايش لب گور است اما عالم هوسي است. استاد بزرگوار ما حضرت اما رضوان‌الله‌تعالي‌عليه مي‌گفتند كه بالاي سر يك اهل علمي كه دم مرگ بود رفتم مي‌گويد چشمش را باز كرد ديد من به ديدن او آمده‌ام چشم‌هايش را دوخت توي چشم من و گفت روح‌الله اين خدا خيلي ظالم است. گفتم چه شده است گفت مي‌خواهد بين من و زن و بچه‌ام جدائي بيندازد. اگر آدم غيرمهذب شد ديگر هر چه علمش بالاتر باشد دردسرش بيشتر مي‌شود هر چه علمش بالاتر باشد شيطان از او بيشتر مي‌تواند استفاده كند. حضرت آيت‌الله‌ گلپايگاني رضوان‌الله‌تعالي‌عليه گفتند بالاي ر هم مباحث دوران طلبگي‌ام رفتم كه او هم دم مرگ بود يك اهل علم بود اما در اجتماع جا باز نكرده بود و از اين مي‌سوخت آقاي گلپايگاني مي‌گفت آن هم همين را مي‌گفت گفت كه اين خدا عجب ظالمي است گفت آسيدمحمدرضا من و تو هر دو طلبه بوديم چرا تو بايد به اين مقام و مرجعيت برسي و من خانه نشين باشم و كسي مرا نشناسد. معلوم مي‌شود كه خدا خيلي ظالم است به ان عالم هوسي مي‌گويند وقتي عالم هوسي شد آن رياست‌طلبي او نمي‌گذارد كه آرام بماند خيال نكنيد اين رياست‌طلبي و پول‌پرستي وقتي رسوخ كر قابل اصلاح بادش اين در روز قيامت هم با خدا مي‌جنگد مخصوصاً كه علم هم دارد و بهتر مي‌تواند با خدا بجنگد. خدايا چه كردي و چه كردي و مي‌شمارد كه براي خدا اثبات كند كه خودت كرده‌اي نه من. در سوره يس مي‌فرمايد «اليوم نختام علي افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون» (سوره يس، آيه65) خفه‌اش مي‌‌كند و مهر به دهانش مي‌زند تا نتواند حرف بزند، اعضاء و جوارح او بر عليه او شهادت مي‌دهد كه تو لياقت نداشتي. تو هوي و هوس بودي. تو عالم هوس بويد. جهنمي بودي. عالم شيطاني بويد. بازيچه دست ظيطان بويد. و لعم‌باعور چنين شد قرآن مي‌گويد كه براي مردم قصه كسي كه «آتيناه آياتنا» را براي مردم بخوان «واتل عليهم بنأ الذي آتيناه آياتنا» (سوره اعراف، آيه175) مِن ندارد اگر مِن بود مي‌گفتم يك مقدار خدا به او علم داده بود اما مي‌فرمايد خيلي ملا بوده است اما دنيا‌پرست بوده ات. بلعم‌باعور اول مبلغ حضرت موسي بوده است اين خيلي مقام است مي‌رفته است توي اين ده و توي اين شهر و براي حضرت موسي تبليغ مي‌كرده است. آخوند خيلي بالايي بوده است اما يك جايي رياست‌ و پول بيشتري به او پيشنهاد داده شد. مثلاً فرعون ه او مي‌گويد اگر بيائي ترا قاضي‌القضات مي‌كنيم گفت اگر بيائي يك ميليارد به تو مي‌دهيم و او را تطمع كردند و آن هم خود ساخته نبود و نتوانسته بود رياست‌طلبي و پول‌پرستي را ريشه‌كن كند و روي تقوايش كار كرده بودآدم متقي بود و روي علمش كار كرده بود مخصوصاً لگر بگوئيم كه خدا به او علم لدني داده بود ولي راجع به خودسازي كار نكرده بود ـ من بارها به طلبه‌ها مي‌گويم عزيزان من بايد دوش به دوش تحصيل علم خودسازي كنيد و الا همين علم و زرو بال مي‌شود و همين علم بدبختي مي‌شود ـ بلعم باعور گول خورد و حتي رسيد به اين‌جا كه رفت توي دستگاه فرعون ـ تا اين اندازه مي‌شود پذيرفت ولي آيا مي‌دانيد كار به كجا رسيد بنا شد كه عليه حضرت موسي ميتينگ بدهند اين آقا بشود رئيس ميتينگ‌ها يعني بنا شد بروند عليه حضرت موسي نفرين بكنيد ـ حضرت موسي كه عصايش اژدها مي‌شد و نفوذي داشت ـ مي‌خواهند در مقابل معنويت حضرت موسي معنويت درست كنند و حضرت موسي را بكوبند قاعده‌ اين جوري است قاعده استثمارگرهخا و قاعده شيطان صفت‌ها اين است كه در مقابل معنويت‌ها معنويت درست كنند و واقع را بكويند و حقيقت را بكويند. در روايات مي‌خوانيم الاغش نرفت. الاغش تخطي مي‌كرد. اگر انسان بد شد از حيوان هم بدتر مي‌شود. «اولئك كالانعام بل هم اضل» (سوره اعراف، آيه179) عالم رياست‌طلب از الاغ دتر است و بلعم‌باعور عصباني شد و از بس توي سر الاغ زد الاغ را كشت و بالاخره اين الاغ نگذاشت كه اين‌ها عليه حضرت موسي ميتينگ به را بيندازند. نگذاشت كه عليه موسي زنده باد و مرده باد بگويند الاغ مرده ولي كار خودش را كرد و اين آقا هم مطرود شد به اندازه‌اي كه خطاب شد به موسي كه يه اسن بگو جهنمي هستي و در اين‌باره اشكال نكن ولي سه دعاي مستجاب داري اگر اين سه تا دعا را مي‌خواهي فكري بكن و اين خيلي مي‌توانسته است كار كند. خانمش گولش زد گفت يكي از اين دعاها را به من بده گفت چه دعايي مي‌خواهي گفت من پير هستم. دعا كن جوان شوم و زشت هستم دعا كن زيبا بشوم و او هم دعا كرد و اتفاقاً اين زن جوان و خيلي زيبا شد روزهاي اول با بلعم‌باعور مي‌ساخت ولي كم‌كم چون بلعم‌باعور پير بود و نمي‌توانست زن را اداره كند زن بد در آمد اين عصباني شد نفرين كرد تبديل به شگ شد ـ اين هم دعاي دوم ـ بچه‌هايش دورش ريختند كه چرا مادر ما را سگ كردي ما مادر مي‌خواهيم و مجبور شد دعاي سوم را بكند و دعا كرد زن به حال اول برگردد. اين شد بلعم‌باعور آن علم و تقوايش و آن كارش و اين هم دعاهايش. خدا مي‌گويد اي احمق سه تا دعاي متسجاب به تو دادم يك بار مي‌گفتي غلط كردم چقدر عالي مي‌شد اگر يادتان باشد مي‌گفتم قرآن مي‌فرمايد بدبخت وقتي كه غيرمهذب باشد كارش به اين‌جا مي‌رسد و مي‌گويد خدايا من نمي‌توانم واقع را ببينم پس يك سنگي بيايد و مرا نابود كند «واذا قالو اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجاره من السماء اوائتنا بعذاب اليم» (سوره انفال، آيه32) شأن نزولش ان بود كه اميرالمؤمنين منصوب به خلافت شد يك مردي عد از دوسه روز وقتي كه ديد اين جدي است و همه بيعت كردند آمد پيش پيامبراكرم و گفت يا رسول‌الله اين كار اگر از خودت است من قبول ندارم اما اگر از طرف خدا بود من نمي‌توانم ببينم از خدا بخواه يك سنگي بيايد و مرا نابوئد كند يا يك آتشي بيايد و مرا بسوزاند. فرمود اين‌جا كه نمي‌شود پيش من عذاب نازل بشود برو توي بيابان عذاب مي‌آيد. رفت توي بيابان و يك صاعقه‌اي آمد و نابودش كرد. اين به جاي اين‌كه بگويد «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فالمطر علينا حجاره من اسلماء اوئتنا بعذاب اليم» (سوره انفال، آيه32) بگويد خدايا توفيق به من بدهد كه آن را قبول كنم، اين‌كه خيلي بهتر است مي‌گويد خدا اگر علي حق است مرا بكش به جاي اين‌كه بگويد خدايا اگر علي حق است يك دلپاكي به من بدهد تا من در مقابل اميرالمؤمنين تواضع كنم ولي آدم ناجنس از اين كارها نمي‌كند. خدا نكند كسي ناجنس باشد در ميان ما فراوان است و اميدوارم كه خودمان نباشيم و الا اگر توي جامعه برويم مي‌بينيم فراوان است. به بلعم‌باعور گفت سه تا دعاي مستجاب داري به جاي اين‌كه بگويد خدايا توفيق عنايت كن. خدايا من غلط كردم توبه‌ي مرا قبول كن. خدايا به حضرت مسوي بگو مرا بپذيرد و دفعه يك عالم الهي بشود و خدايا عاقبت مرا به خير كن. چقدر عالي درمي‌آمد اما وقتي ناجنس باشد وقتي دنياپرست باشد زنش او را گول مي‌زند و زن پير را جوان و زيبا مي‌كند و بعد هم هر سه تا دعا نابود شد. و مي‌شود بلعم‌باعور مورد طرد پروردگار «واتل عليهم بنأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين» (سوره اعراف، آيه175) ثل اين‌كه اصلاً علم نداشت مثل ماري كه از پوستش بيرون آيد اين از علمش بيرون آمد حالا چه «فاتبعه الشيطان» بازيچه دست شيطان شد. وقتي بازيچه‌ي دست شيطان باشد شيطان اين‌جور مي‌كند. در قرآن مي‌گويد روز قيامت هم بازيچه‌ي دست شيطان است. شيطان به او مي‌گويد خوب بود قبول نكني چرا با من جنگ داري من فقط وسوسه كردم. بعد هم مي‌گويد خدايا من از او بيزارم و از كارهاي زشتش هم بيزارم. خدايا او را به جهنم ببر مسخره‌اش مي‌كند. شيطان هم در روز قيامت مسخره‌اش مي‌كند. عالم غيرمهذب به ما چه مي‌گويد مي‌گويد اگر آدم ناجنس شد و اگر صفت رذيله‌اي بر دل حكم‌فرما شد كه ولو عالم باشد همان علمش بدبختي مي‌آورد همان علمش و زرو و بال براي خودش و زن و بچه‌اش و جامعه‌اش مي‌شود پس بايد خودسازي كنيد. جوان‌ها تا مي‌توانيد خودسازي كنيد يك كاري بكنيد اين صفات رذيله ريشه‌كن بسشود و الا نظير يك خار در پاي شما است و شما سالم هستيد اما اين خار نمي‌گذارد راه برويد. اگر يك خار در انگشت شما باشد، شما سالم هستيد اما اين خار نمي‌گذارد كار بكنيد. حسد توي دل خار در دل است نمي‌گذارد انسان سالم بماند. تكبر و منيت و مخصوصاً دنياپرستي و رياست‌طلبي خارهاي دل هستند و نمي‌گذارد انسان سالم باشد. چه بايد كرد همين طور كه اگر خارر در پاي شما برود حسابي بايد دقت كنيد. چشم دقت كند، دست دقت كند، اين خار را در بياورد تا پا راحت بشود. بايد دل را راحت كرد و الا صفت رذيله دل را آتش مي‌زند. هميشه اين دل پر از آتش است. اما قضيه قارون. معلوم مي‌شود قارون يك آدم مقدسي بوده است. آن يك عالم و اين يك مقدس اما اين مقدس باز پول‌پرست بوده است با زآن رياست‌طلبي و پول‌پرستي در دل او رسوخ كرده بود است و پروردگار عالم يك زندگي خاصي به او داده بود و يك زندگي خاصي براي پول جمع كردن داشت بعضي‌‌ها اين‌جور هستند. در پول جمع كردن يك زرنگي خاصي دارد و بايد شكرش را بكند و اين زرنگي را در راه حلال بزند و بعد هم خمسش را بدهد و به فقرا و ضعفا رسيدگي كند تا اين پولش فوق‌العاده پربركت باشد. تاريخ‌نويسان مي‌گويند او علم كيميا داشته است ولي اين را من خيال نمي‌كنم. علم كيميا معنايش همين است و معلوم نيست اصلاً ما علم كيميا داشته باشيم. معنايش اسن است كه پروردگار عالم يك زندگي خاصي به او داده بود اما براي اين‌‌كه آن پول براي او غرور آورده بود. مي‌‌گفت «اوتيته علي علم» (سوره قصص، آيه78) قرآن در دو سه جا روي آن پافشاري دارد. به جاي ان كه بگويد خدا به من پول داده است مي‌گفت علم وزرنگي‌ام پول دارم كرده است و زرنگي و فهم و شعورم در حالي‌كه بايد بگويد خدا. همين غرور او را بدبخت كرد. قرآن مي‌فرمايد به اندزه‌اي اين قارون پول‌دار بود كه شتر قوي نمي‌توانست پول او را بكشد. آن وقت‌ها پول‌ها طلا و نقره بود در آن وقت شتر قوي نمي‌توانست پول‌هاي او را بكشد، خيلي پول‌دار بود و گنج‌ها داشت. حضرت موسي به او گفت ما لياقت بده و خمس خود را بده. خدا داده است و تو هم مثلآً خمست را بده و مثلاً زكاتت را بده. او يك حسابي كرد ديد كه خيلي بايد بدهد‌ـ يك جمله‌اي به شما مخصوصاً به جوان‌ها بگويم:‌ نگذاريد بدهي شما به امام‌زمان زياد شود همان اول حساب سال داشته باشيد. اگر همان اول باشد خيلي آسان است اما اگر برف انبار شد ديگر زيربار نمي‌‌روي. قارون به حضرت موسي گفت يك مقدارش را ببخش. خداوند به حضرت موسي فرمود حالا كه امتحان پيش آمده است مقداري از خمس را به او ببخش و حضرت موسي بخشيد ولي قارون گفت زياد است و حضرت موسي باز هم بخشيد و قارون گفت باز هم زياد است و حضرت موسي به اندازه‌اي كه جا داشت بخشيد تا اين‌كه رسيد به جايي كه ديگر نمي‌شد بخشيد گفت مي‌دهم اما آن حب دنيا و غرور و ناجنسي قارون ـ‌خدا نكند آدم ناجنس باشد ناجنسي دو جور است 1- يك دفعه‌ خيلي ناجنس نيست زير پل مي‌زند و مي‌گويد نمي‌دهم. 2- اما يك دفعه زير پل مي‌زند و مي‌گويد اصلاً چه كسي گفته است خمس بايد بدهيم. خمس را آخوندها در آورده‌اند يعني مافر مي‌شود ـ و قارون از اين‌ها بدتر شد گفت ما اصلاً بايد يك كاري كنيم كه حضرت موسي را «از ميدان بري كنيم» موسي يك دردسري است براي ما و گفت كه تهمت مي‌زنيم. قارون يك زن فاحشه‌اي را كه بچه داشت ديد و يك پول حسابي به اين زن داد گفت وقتي موسي روي منبر حرف مي‌زند وسط منبر بلند شو و بگو تو اگر راست مي‌گويي خودت را اصلاح كن. تو با من زنا كرده‌اي و اين بچه هم مال تو است و من بااين بچه چه كار كنم ـ خيلي ناجنسي مي‌خواهد اما خدا نكند آدم بد و كج بشود ـ ديروز مي‌گفتم قرآن مي‌گويد پيامبر مي‌كشد. «ذلك بانهم كانوا يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا عتدون» (سوره بقره، آيه61). اگر تجاوزگري و طغيان‌گري بر انسان حكم‌فرما باشد انسان پيامبركش مي‌شود و بالاخره اين زن آمد ولي در حالي كه بد بوده است معلوم مي‌شود كه ذاتش خوب بوه است ـ اگر ذات خوب باشد خيلي ــــــ مي‌خورد. جوان‌ها تا مي‌توانيد خودسازي كند. ذاتتان را خوب كنيد. سلامت نفس پيدا كنيد ـ اين زن وسط منبر حضرت موسي پشيمان شد پيش خود گفت حضرت موسي پيامبر خدا است چرا من به او تهمت بزنم. لذا وسط منبر بلند شد و گفت اي موسي اين قارون مرا وا داشته است كه به تو تهمت بزنم اما به تو بگويم كه من مب‌دانم تو پيامبر خدا هستي و من هم زنا داده‌ام و اين بچه هم ولدالزنا است وقارون گفته است كه من اين بچه را به تو نسبت بدهم. حضرت موسي خيلي حليم بود و راستي حليم بود. در تاريخ ما از حلم حضرت موسي چيزهايي سراغ داريم از جمله اين‌كه يك‌سال با اين عصا در خانه فرعون ايستاد تا بالاخره فرعون راهش داد معلوم مي‌شود كه خيلي حلم مي‌خواهد ما ود ساعت هم نمي‌توانيم بايستيم. اما اين به حضرت موسي گران آمد. ديد كه قارون نه تنها زيراب موسي را مي‌خواهد بزند مي‌خواهد زيراب دين و زيراب خدا را بزند آن هم اين جوري. لذا حضرت موسي عصباني شد. قارون هم پاي منبر نشسته بود گفت زمين قارون را بگير قارون تا ناف رفت توي زمين. قارون به التماس اقتاد كه شما را به خدا قسم مي‌دهم هر چه مي‌خواهي مي‌دهم. دو دفعه گفت يابن لاوي لا تتكلم. قارون حرف نزن. زمين او را. زمين تا سينه او را گرفت. آدم ناجنس در اين جامعه هم بنا مي‌كند به ناجنسي كردن. ديد كه «دمش به تله افتاده» گفت مي‌خواهي مالم را بخوري و از اين جهت به زمين گفتي مرا بگير. موسي گفت زمين اول ــــــ‌را بگير. بعد كه ـــــ‌ زير زمين رفت. گفت زمين او را بگير و بالاخره قارون به جهنم رفت. قرآن روي اين پافشاري دارد و دو سه جا مي‌فرمايد و در سوره اعراف مفصل مي‌فرمايد كه قارون اين جوري شد براي چه؟ اين‌كه مقدس بود و در صف اول بود و از خويشان حضرت موسي بود و خدا علم به او داده بود خدا زرنگي به او داده بود و پول دار شده بود اما پول‌پرست بود اما رياست‌طلب بود منست داشت. غرور داشت. خوديت داشت و رسيد به آن‌جائي كه نبايد برسد و نظيرش را زياد داريم. قارون به جاي اين‌كه گويد هدايا هر چه هست مال تو است. قرآن مي‌فرمايد «واتوهم من مال الله الذي آتاكم» (سوره نور، آيه33) خدا به تو داده است مال خدااست خمس آن‌را بده. نمي‌دهد و توجيه هم مي‌كند خيلي از شماها توجيه مي‌كنيد و بعضي اوقات هم زير پل خمس را مي‌زنيد. براي اين‌كه خمس ندهد و بعضي اوقات هم با يك توجيه‌گري‌ها و كلاه‌شرعي‌ها يك آخوند بي‌چاره را پيدا مي‌كنيد و با يك بخشش‌ها و يك كارهاي زشتي كه نباد بشود و به يك مسلمان و به يك شيعه نمي‌خورد از زير بار خمس فرار مي‌كنيد. و بعضي اوقات هم مثل شماها كه مي‌گوئيد ما نداريم. بازار بد است. وضع بازار بد است. ما گرفتاريم. قرآن مي‌گويد خدا به تو داده است تو خمس آن‌را بده. اين‌كه خبري نيست. چهار تا مال تو يكي هم مال خدا. و همين هم نيست چون خدا مي‌گويد هر چه خواستي بدون اسراف و تجمل به طور متوسط بخور و وقتي حوائجت تمام شد آخر كار اگر چيزي زياد آمد يك پنجم آن مال خدا است. همه‌اش مال خدا است. اما چهار پنجم آن مال تو و يك پنجم آن مال امام زمان باشد. ولي نمي‌دهد يك مقدار كه به او فشار بياروند قارون مي‌شود. خدا نكند امتحان جلو بيايد و بترسيم از اين‌كه امتحان جلو بيايد چون 90 درصد رفوزه هستيم چه بايد كرد. خودسازي، خودسازي،‌خودسازي.

ك مقدار در اين‌باره صحبت كردم ان‌شا‌ءالله فردا هم در اين‌باره صحبت مب‌كنم اما دلم مي‌خواهد اين قضيه فدك حضرت زهرا را فردا درباره‌اش صحبت بكنم. و ببينم عوام فريبي و عوام‌زدگي و رياست‌طلبي و منيت و خوديت كار را به كجا مي‌رساند و چه بلائي به سر ايشان مي‌آرود كه مثل حضرت زهرا شهيد مي‌‌كنند ومالش را دانسته غصب مي‌كنند. پروردگار عالم بارها مي‌فرمايد كه اتمام حجت مي‌شود و بر همه هم اتمام حجت مي‌شود و برون اتمام حجت نمي‌شود خدا اول اتمام حجت مي‌كند و بعد از اتمام حجت امتحان مي‌كند. پايان

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group