پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


 
شماره درس: 29

تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۰/۱۲

متن درس:

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث امسال ما در ماه مبارك رمضان راجع به تهذيب نفس و خودسازي بود . اين بحث ناقص ماند و نباشد بعد از ماه مبارك رمضان شب‌هاي جمعه درباره‌ي آن صحبت كنم بحث طول مي‌كشد اما اميدوارم به خواست خدا و لطف حضرت ولي‌عصر عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف بتوانيم بحث را تمامش كنيم بحث رسيده است به اين‌جا چه كنيم خودسازي كنيم؟ اين كار مشكل را چه بايد كرد؟ درخت رذالت را از دل كندن خيلي مشكل است صفت خوب جايگزين آن كردن خيلي مشكل است بارور كردن از ميوه‌ي آن استفاده كردن خيلي مشكل است ان مشكل را چه طوري مي‌شود حل كرد؟‌ در اين‌باره در ماه مبارك رمضان و بعد ماه مبارك رمضان راه‌هايي را ارئه دادم و هفت راه ارائه دادم كه ان راه‌هايي است كه مي‌شود به واسطه‌ي آن خودسازي كرد بحث امشب ما به بعد راجع به يك راهي است كه اگر كسي تواند برود درخت رذالت خود به خود مي‌خشكد و فضايل خود به خود غرس مي‌شود ميوه‌دار مي‌شود از ميوه‌ي آن استفاده مي‌شود از اين جهت مي‌توانيم بگوئيم بهترين راه قرآن، روايات، عرفا، علماي علم اخلاق در اين‌باره خيلي صحبت كردند و آن راه محبت خدا. اگر كسي تواند محبت خدا پيدا بكند عشق خدا پيدا بكند عشق به خدا در دل اورسوخ كند حتماً درخت رذالت خود به خود مي‌خشكد حتماً درخت فضيلت خود به خود به جاي آن غرس مي‌شود ميوه‌دار مي‌شود و از ميوه‌ي آن هم مي‌توانيم خود استفاده كنم هم ديگران و مرادم زا محبت و عشق به خدا محبت عاطفي نيست عشق عاطفي نيست عشق احساساتي نيست بلكه آن عشقي كه رسوخ در دل كند در پوست و گوشت و استخوان انسان جاي بگيرد و بالاخره دل او جاي محبت خدا شود يك علفي هست كه به درخت‌ها مي‌پيچد به نارپيچك و جدا كردن آن كار مشكلي است عرب به اومي‌گويد عشق. اگر محبت خدا عشق خدا اين‌طور در دل رسوخ كرد و راستي محبت خدا در عمق جان انسان جا پيدا كرد ديگر معنا ندارد اين خودپسند باشد اين ديگر خداپسند است ديگر معنا ندارد هوي‌وهوس خود كار بكند خواست خدا كار مي‌كند درباره‌ي اهل‌بيت قرآن مي‌فرمايد (و ما تشائون الا ما يشا الله) ديگر معنا ندارد در مقابل دين در مقابل اهل‌بيت در مقابل خدا اين منيت، نفسيت داشته باشد ديگر معنا ندارد چيزي در اين جهان ببيند جز خدا. به صحرا بنگرد صحرا خدا بيند به دريا بنگرد دريا خدا بيند. به هر جا بنگرد از كوه و در و دشت نشان از روي زيباي او بيند. ديگر مي‌رسد به آن‌جا كه نيت‌ها، نفسيت‌ها، خودت‌ها، حسادت و تكبرها، غرور علمي و غرور جاه و مقام‌ها و بالاخره همه‌ي صفات رذيله پوچ مي‌شود بلكه مثل گردوي پوچ كه باز هم چيزي است نه خود به خود نابود مي‌شود. از آن طرف همه‌ي فضايل زنده مي‌شود رابطه با خدا اول آمال و آروزي اوست. كمك كردن به بنده‌هاي خدا بهترين لذات اوست و در وقتي كه نماز شب مي‌خواند موقعي كه وقت نماز مي‌شود ديگر هيچ چيز نمي‌شناسد جز نماز از هيچ چيزي لذت نمي‌برد جز نماز در وقتي كه كمك به خلق خدا كند به اندازه‌اي لذت مي‌برد كه جز خود و خدا نمي‌داند مي‌رسد به آن‌جا كه خود به خود يا ديگران، ديگران بخورد بيشتر لذت مي‌برد خود در رفاه باشد يا ديگران، ديگران در رفاه باشد بيشتر لذت مي‌برد خود در مسكن باشد يا ديگران، ديگران باشد بيشتر لذت مي‌برد قرآن در اين باره مي‌گويد «تتجافا جنوبهم علي المزاج يدئونً ربهم خوفاً و طمعاً و مما رزقناهم ينفقون فلا تعلم نفساً ما اخفي لهم من قرهً اعيون جزأ بما كانوا يعلمون»آن‌هائي كه عشق خدا در دلشان رسوخ كرده است آن‌هائي كه محبت خدا دارند اين‌ها شب نمي‌خواند پشت پا به رخت‌خواب مي‌زنند رابطه با خدايشان لذت‌بخش‌تر از خواب است و از استراحت است اين‌ها وقتي به نماز مي ايستند ديگر در دنيا نيستند حضور قلب كه مشكل‌ترين چيزهاست براي آن‌ها حاصل است صفت جمال خدا رجاء اميدواري، صفت جلال خدا ترس از مالش از بعد رحمت خدا از يان‌كه خدا نظر غضبي به او بكند اين صفت جلال بر دل او حكم‌فرماست يعني مثل ما كه در نماز شبمان شيطان با ما بازي مي‌كند گاهي اين طرف و گاهي آن طرف گاهي به فكر اين گاهي به فكر او اين طور نيستند چون محبت خدا دارند اين‌ها صفت جمال خدا بر دلشان حكم‌فرما است. صفت جلال خدا بر دلشان حكم‌فرما است محبت خدا نور خدا بر دل اين تجلي مي‌كند جلوه‌گر مي‌شود اين شبشان، روزشان هم از آن‌چه دارند انفاق مي‌كنند اگر مال دارند براي خود و براي ديگران اگر جاه و مقام و آبرو دارد براي خود و براي ديگران اگر علم دارد اگر قدرت دارد براي خود و ديگران «و سما رزقنا هم ينفقون» هر چه دارد ديگران چون بنده‌ي خدا هستند در آن چيز شريكند بعد قرآن مي‌فرمايد خيال نكن كه اين كه پشت ا به رخت‌خواب زده نماز برايش سنگين است خيال نكن اين‌كه خمس مي‌دهد كمك به ديگران مي‌كند از آن‌چه دارد به ديگران مي‌دهد برايش سنگين است براي رفع تكليف مي‌دهد نه براي خاطر اين‌كه بنده‌هاي خدا براي اين‌كه خدا گفته است بكت مي‌كند خدا فرموده است سنگين نيست برايش بلكه به اندزه‌اي لذت مي‌برد كه به غير خود و خدا نمي‌داند چقدر است راستي با زبان حالش «اين الملوك و ابناء المكوتش» بلند است راستي مي‌رسد به آن‌جا كه دو ركعت اين نماز را، دادن اين خمس را به دنيا و آن‌چه در دنيا است نمي‌دهد به قول امام صادق «الركعتان في جوف الليل احب الله من الدنيا و ما فيها» دو ركعت نماز در دل شب براي من از دنيا و آن‌چه در دنيا است ارزشش بيشتر است همه چيز را مي‌شكند براي خدا درباره‌ي محمود غزنوي قصه‌هايي مي‌گويند نمي‌دانم چقدر درست است اما از اين قصه‌ها نتيجه مي‌شود گرفت. مي‌گويند اين محمود كه عاشق يك غلام سياه بود به نام اياز براي اين‌كه اياز عاشق محمود بوده است تابع محمود بوده است مؤدب در مقابل او و اين‌كه چه جور بايد بنده مولا داري كرد بلد بوده ايت چه جور بايد بنده باشد مي‌دانسته است مي‌گويند همه و همه و ديگران مذمتش مي‌كردند چرا شاه عاشق غلامش باشد آن‌هم يك كاكا سياه آن هم يك از نظر اجتماعي بي‌شخصيت اين معنا ندارد ميگويند يك روزي يك در گران‌بهايي را محمود داد به وزيرش به پهلو دستش گفت اين در را بگير بشكن اين در را گرفت و به التماس افتاد آقا اين در گران‌قيمت است اقا اين در به درد مي‌خورد آقا به جاي اين‌كه بشكنيم اجازه بدهيد در موزه ببرم محمود گفته باشد بده به سوم جلسه دور زد اين اياز هم يك بنده در مقابل محمود مؤدب ايستاده بود وقتي كه در را احدي نشكست محمود گفته بده به اياز ايا زگفت محمود گفت در را بشكندر را زد زمين ذره ذره شد داد جلسه بلند شد حتي بهانه آمد محمودذ ببين چقدر فهم است ببين چقدر بي‌ادب است در شب چراغ شكستن آن‌هم بدون وقت چقدر اين از نظر عقل و شعور پايين است مي‌گفتند هر كسي چيزي گفت و يك مذمتي راجع به اين محمود گفت مثنوي يك داستان مفصلي راجع به اين دارد آن شعر آخرش اين است كه اياز به اطرافيان گفت بابا بي‌ادب شما هستيد در كلام شاه، كلام شاه به دنيا ارزش دارد و شما همه كلام شاه را شكستيد اما در در مقابل كلاه شاه يك شيشه‌اي بيش نيست يك سنگ معدني بيش نيست من بي‌ادب نيستم شما بي‌ادب هستيد كه كلام شاه شكستيد قصه درست باشد يا نه اصل قضيه اگر درست است به جا باشد يا نه اين‌ها را كار ندارم آن كه كار دارد اين است كه راستي اگر عاشق خدا شديم ديگر معنا ندارد مخالفت. ديگر معنا ندارد كلام خدا را شكستن، ديگر معنا ندارد عمل نكردن به قرآن، ديگر معنا نداردراجع به اهل‌بيت اين بنده‌هاي خالص خدا ما محبت نداشته باشيم يا العياذبالله مخالفت بكنيم «ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله» اگر راستي دوست خدا هستيد بايد تابع صد در صد پيامبراكرم باشيد راج به محبت اهل‌بيت عليهم‌السلام ما سه آيه در قرآن داريم كه انبياء هم مي‌گفتند «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا موده و القربي» يارسول‌الله به اين‌ها بگو من حق به شما خيلي دارم اما اجر رسالت نمي‌خواهم اجر رسالت من عشق شما به اهل‌بيت من، ‌مودت شما به حسين من، مودت شما به علي(ع) من،‌ مودت شما به زهراي من اين يك آيه كه جداً مي‌خواهد اگر ما بخواهيم جواب آن همه صدمات رسول‌گرامي باشيم اگر ما بخواهيم به اندازه‌‌ي وسعمان پاداش به رسالت بدهيم مزد رسالت را بدهيم قرآن مي‌فرمايد محبت به اهل‌بيت داشته باش در آيه‌ي ديگر مي‌فرمايد اين‌كه ميگويم محبت به اهل‌‌بيت داشته باش اين مربوط به خود شما مي‌شود نه اين‌كه چون زهراي من است چون حسن و حسين من است چون امام زمان من است من مي‌گويم دوست داشته باش نه «و ما سئلتكم من اجر فهو لكم» اگر من از شما اجري خواستم اگر از شما پاداشي خواستم بالاخره برگشتش به خود شما است همين عشق به ولايت براي شما نتيجه دارد. عشق به ولايت براي دين شما براي دنياي شما براي آخرت شما مفيد است آيه‌ي سوم مي‌فرمايد كه براي شما مفيد است يعني چه؟ مي‌فرمايد «قل لا اسئلكم اجراً الا من شاء ايتخذ الي ربه سبيلا» اگر كسي رابطه با خدا مي‌خواهد پيدا كند بايد عشق به ولايت داشته باشد اگر كسي مي‌خواهد به خدا برسد بايد عشق به پيامبراكرم داشته باشد راه اين است اگر عشق به امام حسين بنا شد اگر محبت اهل‌بيت نباشد به جايي نمي‌رسيد گمراهيد، بدبختيد از اين جهت مي‌گويم پاداش به من پيامبر بدهيد فرد رسالت من محبت شما به اهل‌بيت. خوب اين 3 آيه مي‌فهماند به ما كه محبت اهل‌بيت بايد باشد اين 3 آيه به ما مي‌فهماند كه راه رسيدن به خدا ولايت است. راه رسيده به سعادت دنيا و آخرت ولايت است اما چيزي كه الان مورد بحث من است اين است كه اين 3 آيه به ما مي‌فهماند اگر محبت آمد اگر راستي مودت به امام حسين و مودت به ولايت آمد ديگر معنا ندارد كلام اميرالمؤمنين را زير پا بگذارد ديگر معنا ندارد متابعت از اهل‌بيت عليهم‌السلام نكند يك شعري منصوب به امام حسين(ع) است منصوب به اما مسجاد عليهم‌السلام است شايد اين شعر را هر دويشان فرموده باشند البته اينها شعر نمي‌گفتند گاهي تمسك به شعر مي‌كردند خيلي كم، اما گاهي هم شعر مي‌گفتند حالا اين شعر نمي‌دانم ا‌نشاء است يا انشاء اما نسبت به امام حسين عليه‌السلام داده شده نسبت به اما سجاد سلام‌الله‌عليه هم داده شده، شعر معنايسش اين است كه تو ادعاي محبت مي‌كني اما معصيت هم مي‌كني اين عجيب است امام حسين مي‌فرمايد و للله عجيب است بعد مي‌فرمايد آخر چه طور ممكن است كسي محبت به كسي داشته باشد اما مخالفت آن كس را هم بكند، اگر محبت آمد ديگر مطابعت صددرصد است اگر محبت آمد ديگر معنا ندارد مخالفت اگر محبت به خدا آمد ديگر معنا ندارد كسي صفت رذيله داشته باشد اگر محبت به پييامبر و قرآن و اهل‌بيت كه وابسته‌هاي به پيامبر است آمد ديگر معنا ندارد كه مخالفت با قرآن كند مخالفت دستورات كند مخالفت ائمه‌ي طاهرين عليهم‌السلام بكند و اگر مخالفت است آن محبتي كه رسوخ در دل كرده باشد آن نيست محبت احساساتي است محبت عاطفي است محبت خوب است اما راستي محبتي كه عقل بپسندد محبتي كه دل باور كرده باشد آن محبتي كه رسوخ در دل كرده باشد نه احساساتي باشد اين محبت مصادف مي‌شود با مطابعت صددرصد تباين پيدا مي‌كند با مخالفت لذا در اين شعري كه منصوب به امام حسين است منصوب به امام سجاد است اين دو بزرگوار مي‌فرمايد «ـــــــ الاه و انت تظهر حبه» تو گناه مي‌كني اما اظهار محبت هم مي‌كني «هذا لامري فالفعال لبديع» به خدا قسم به جانن من و تو قسم اين از عجائب است كه كسي ادعاي محبت كند اما مخالفت هم بكند اما گناه هم بكندئ بعد مي‌فرمايد كه »ان كان في حبك لصادقات ان المحب لمن يحب مطيعوا» اگر راستي محبت واقعي باشد محبت ادعايي نباشد ديگر معنا ندارد كه مخالفت خدا اظهار محبت خدا مطابعت از پيامبراكرم محبت پيامبراكرم، محبت به ولايت مطابعت از ولايت اما اظهار بكند كه دوست دارم اما مخالفت بكند به قول امام سجاد به قول امام حسين(ع) «ان ذلك لامري في الفعال بديعوا» اين خيلي عجيب است و اين يك معنايي است كه همه‌ي ما مي‌توانيم درك كنيم با سواد بي‌سواد زن، مرد راستي اگر كسي محبت به كسي داشته باشد ديگر مخالفت آن كس معنا ندارد اگر كسي محبت به كسي داشته باشد از آمال‌ و آرزويش اين است كه با اين خلوت داشته باشد اگر كسي عشق كسي را داشته باشد بالاترين آمال و آرزويش اين است كه با اين جلسه‌اي داشته باشد اگر كسي محبت به كسي دارد بهترين لذت‌هايش اين است كه او را مهمان كند با آن مهمان بنشيند حرف بزند و از خوردن او لذت ببرد اين‌ها يك چيزهائي‌است كه همه مي‌توانند درك ككند حتماً صفات رذيله يكي پس از ديگري مي‌خشكد اصلاً درخت رذالت مي‌خشكد ديگر معنا ندارد بخيل باشد بالاترين لذتش اين است كه به بنده‌هاي خدا خدمت كند پيامبر اكرم رد مي‌شدند ديدند كسي كه محبت خدا دارد اما بي‌سواد معمولاً اين‌هايي كه اطراف يامبراكرم را گرفته بودند و راستي جاذبه پيامبراكرم اين‌ها را گرفته بود و محبت خدا در دل اين‌ها رسوخ كرده بود كه اسمشان را هم گذاشته باشند عشاق خدا، پيامبر يكي از اين‌ها را ديد كه زن و بچه‌اش در كوچه خودش هم دارد قدم مي‌زند در كوچه پيامبر به اين گفتند ابوايوب. ابوايوب انصاري بود چرا در كوچه. گفت يك مسلمان آمد مسلمان شد اين خانه نداشت من ديدم اگر اين در كوچه بماند در مسجد بماند براي ما ننگ است براي او سخت است اما اگر من خانه‌ام را به او بدهم و من در كوچه باشمن اين براي من افختار است واين مرضي خدا است لذا اين خانه‌ام را دادم به مهاجري باز ن و بچه‌اش رفتند در خانه من بي‌خانه شدم حالا كنار كوچه تا خدا براي من خانه‌اي بفرستد براي من خانه‌اي درست شود و اين بالاترين لذتش هم همين است نه خيال كنيد رفع تكليف است نه اين «و مما رزقناهم ينفقون» ست مي‌بيند اين تازه مسلمان است مي‌بيند اين بنده‌ي خدا است مي‌بيند بايد به ترحم كرد اين ايثار و گذشت و فداكاري مي‌كند «و يؤثرون علي انفسهم و لا كان بهم خصاصه» چند مرتبه نازل شده كه دوستان خدا عاشق خدا اين كساني هستند كه علاوه بر اين‌كه انفاق مي‌كنند ايثار و گذشت و فداكاري دارند ايثار و معناي ايثار يعني مثل همين ابوايوب انصاري. اين‌ها راستي به ما نشان دادند كه محبت به خدا چه نتايجي دارد و نشان دادند اسلام يعني چه، مسلمان يعين چه و بالاخره فهماندند اين‌كه اگر ما محبت به خدا داشته باشيم صفات رذيله‌ي‌مان يكي پس از ديگري نابود مي‌شود گفتم درخت رذالت خود به خود مي‌خشكد مصيبت است اما در حالي‌كه بلاست و مصيبت است ولي لذت‌بخش است مي‌گويند شتر بعضي اوقات يك دردي پيدا مي‌كند كه دواي درد اين است كه آهن را سرخ كنند آتشين كنند و بگذارند روي آن دردد اين مي‌سوزد اما لذت مي‌برد مي‌گويند فراق عاشق همين است مي‌سوزد اما لذت مي‌برد اگر راستي يك كسي محبت خدا داشته باشد مي‌رسد به آن‌جايي كه هر بلا را لذت مي‌داند از الطاف خطيئه خدا مي‌داند خيال نكنيد مثل حضرت زينب العياذبالله اغراق بگويد نه راستي چنين است در مجلس ابن‌زياد براي زينب مشكل است خيلي مشكل است به اندازه‌اي كه آن زينب با آن همه استقامت با آن همه شجاعت اما زانوها لرزيد و نشست ولي وقتي كه آن بي‌ادب به زينب گفت زينب ديد خدا با تو چه كرد؟ پا شد ايستاد مثل اين‌كه جان گرفت گفت «سكلتك امك يابن مرجانه ما رأيت الا جميلا» گفت مرده‌شورت را ببرند نمي‌فهمي چون نمي‌فهمي از اين حرف‌ها مي‌زني من به غير خوبي از خداوند چيزي نديدم «ما رأيت الا جميلا» هيمن بلاها را چون از طرف خدا است اين لذت مي‌برد گفتم مثل همان آةن داغي است كه روي زخم مي‌‌گذارند در حالي‌كه مي‌سوزاند اما لذت مي‌برد بلا و مصيبت ايت اما دو بعدي است از آن بعدي كه لاست برادرش شهيد شده اين دچار دشمن آن هم ابن‌زياد شده معلوم است زجر مي‌برد گريه مي‌كند اما از آن طرف كه خواست خداست بريا دين است براي تشيع است لذت مي‌برد لذتش هم به اندازه‌اي است كه مي‌گويد ما رأيت الا جميلا. تو نمي‌فهمي تو بايد بميري كه نمي‌فهمي اگر جاي من بودي مي‌فهميدي كه:

يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل و يكي هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آن چه را جانان پسندد

راستي چون مربوط به خداست چون خدا مصلحت تامه‌ي ملزمه دارد خدا داده است اين خوشحال است چون بلا دارد از اين‌كه مصيبت دارد و اين عشق به خدا اين محبت به خدا خيلي لذت‌بخش است و راستي چنين است يك ساعت وصلش به دنيا و آن‌چه در دنيا است ارزش دارد يك درهم صرف درباره‌اش از دنيا و آن‌چه در دنيا است لذت دارد لذت دنيا دارد ديگر لذت آخرت چه خبرها است حضرت امام رضوان‌الله‌تعالي‌عليه بعضي اوقات اين جمله‌ي دعيا كميل را مي‌خواندند از زيان اميرالمؤمنين علي (ع) كه« صبرت علي نارك فكيف اصبر علي فراقك» مولا اميرالمؤمنين ياد ما مي‌دهد كه اگر محبت خدا آمد فراق او از آتش جهنم هم بالاتر، اگر محبت خدا آمد ديگر آن‌چه او را زجر مِ‌دهد اين است كه يك دفعه العياذبالله خدا نظر غضب‌آلودي به اين بكند اين ناراحتش مي‌كند نكگند خدا از دست من راضي نباشد؟ چه كنم؟ خدا صددرصد از دست من راضي باشد؟ فكر هميشه اين است درصدد اين است و اين بالاترين عبادت است براي او اين بحث ناقص است بايد يك مقداري درباره‌اش صحبت كنم اگر بتوانيم محبت خدا پيدا كنيم محبت خدا از كجا پيدا مي‌شود بعد درباره‌اش صحبت مي‌كنم اما الان بگويم كه اگر راستي متقي باشيم اگر راستي اهميت به واجبات اجتناب از گناه اهميت به مستحبات اگر گناه آمد راستي ناراحت گريه و زاري، تضرع و توبه پروردگار عالم محبتش را عنايت مي‌كند اين چيزهايي كه در اسلام در عرفان پيش علماي علم اخلاق خيلي ارزش دارد ما نمي‌توانيم به دست بياوريم خدا بايد عنايت كند مثل خلوص خدا بايد بدهد مثل حضور قلب خدا بايد بدهد و مثل محبت به خودش را او بايد عنايت كند محبت به دينش را او بايد عنايت كند اما مقدماتش دست ما و از جمله مقدماتش اين‌كه ما متقي باشيم اگر راستي متقي باشيم يك متقي واقعي بازي‌مان نبايد نمازهايمان بريا رفع تكليف نباشد بي‌اهميت به واجبات نباشيم از گناه ناراحت بشويم جداً هم ناراحت بشويم اگر گناه آمد جداً از خداوند عذرخواهي كنيم به مستحبات اهميت بدهيم به توسلات اهميت بدهيم بشويم يك متقي واقعي پروردگار عالم خيلي چيزها به ما مي‌دهد و من الجمله محبت خودش و معلوم هم هست در قرآن در چندين جا مي‌فرمايد من متقي را دوست دارم من فاسق و فاجر را دوست ندارم خوب معلوم است وقتي فاسق و فاجر را دوست نداشت محبتش را هم به او نمي‌دهد اما اگر متقي شديم خدا ما را دوست مي‌دارد وقتي خدا ما را دوست داشت همه چيز به ما مي‌دهد از جمله كه بالاترين چيزهاست محبت خودش است اين محبت خودش خيلي فايده دارد در دنيا خيلي لذ ت بخش است در آخرت خيلي لذت بخش است در آخرت راستي اگر محبت جلوه كند در دل و راستي اين عاشق خدا باشد و خدا هم عاشق اين است ديگر اصلاً لذتي در بهشت نمي‌بيند، نمي‌خواهد جز خلوت با خدا نمّ‌خواهد جز نظر كردن به رحمت خدا (وجوه يومئذٍ ناظر الي ربها ناظر) در روز قيامت يك افرادي هستند خيلي شادند حالا كارشان چي؟ به خدا نگاه مي‌كنند خدا را كه با اين چشم نمي‌شود ديد ب چشم عشق ابن بالاترين لذت براي اوست پنجاه هزار سال قيامت براي اين مي‌شود يك لحظه در بهشتش هم بهشت تا خدا خداي مي‌كند اين در بهشت است اما همين نه قصر مي‌بيند نه قصور، نه باغ مي‌بيند نه نهر آن نعمت‌هايي كه در بهشت است يك سيب بهشتي به دنيا و آن‌چه در دنيا است ارزش دارد يك ليوان آب بهشت به دنيا و آن‌چه در دنيا است ارزش دارد اما اين اصلاً نمي‌بيند اين‌ها را منقمر در عالم ملكوت منقمر در عالم وحدت از چي لذت مي‌برد از اين‌كه مي‌بنيد با چشم دل با چشم عشق خدا را، لذتش اين است ديگر تا خدا خدايي مي‌كند مي‌تواند اين طور لذت‌ها را داشته باشد الا اين‌كه چون مأمور به اين است كه از همه چيز استفاده كند اين مي‌شود و ابعاد گاهي در بهخشت معمولي ستن از بهشت معمولي استفاده مي‌كند گاهي در بهشت عدن است از خدمت رسيدن پيامبر و ائمه‌طاهرين استفاده مي‌كند گاهي در بهشت رضولان است از كلام خدا سلامٌ قولاً من رب رحيم استفاده مي‌كند گاهي هم مي‌رود بالاتر «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضياً مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» از آن جنتي استفاده مي‌كند نتيجه خيلي دارد اميدوارم در جلسه ما باشد خوب درك مي‌‌كند چه مي‌گويم و خوشا به حال آن كساني كه ولو كمرنگ محبت خدا در دل اين‌ها رسوخ كرده است (والسلام)

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group