شماره درس: 31
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۰/۲۶
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحيم
بحثي كه در اين چند شب عنوان شد بحث فوقالعاده مهمي است و شايد پيش علماي علم اخلاق پيش سير و سلوكيها بحث مهمتر از اين بحث نداشته باشيم و هر چه اين بحث را دنبال كنيم جا دارد و اگر در ميان شنوندهها يك نفر ــــــت به اين بحث بشود برداشت از اين حث بكند براي همهي ما كفايت ميكند اصل بحث اين بود چه كنيم بتوانيم درخت رذالت را از دل بكنيم درخت فضيلت به جاي آن غرس كنيم بارور كنيم از ميوهي آن استفاده كنيم خود اين بحث از نظر قرآن مهمترين بحثهاست ودر ماه مباركرمضان فهميديم همهي انبياء آمدهاند براي همين كار. قرآن با آن عظمتش پيامبر اكرم با آن عظمتش آمده است براي همين كار راههايي را در ماه مباركرمضان نشان دادم براي خودسازي و اين چند جلسهي آخر بحث رسيد به اينجا كه يكي از چيزهايي كه مهمتر از همهي چيزها بهتر از همهي چيزها براي خودسازي است محبت خدا است و بحث محبت خدا اگر از همان بحث ماهمباركرمضان مهمتر نباشد كمتر نيست وبزرگان هميشه درصدد همين بحثها بودند چه كنيم محبت خدا پيدا كنيم كه اگر محبت خدا پيدا شد دنيا صددرصد آباد است آخرت صددرصد آباد است و از جمله سعادتها اينكه خودسازي، خود به خود حاصل است لذا در شبهاي گذشته در جلساتا قبل ميگفتم اگر محت خدا آمد رذالت خود به خود ميرود ديگر معنا ندارد نور خدا نور محبت خدا در دل باشد و رذالتي هم در دئل باشد ديگر درخت رذالت محبت خدا ميخشكاند اگر محبت خدا آمد فضائل را همراه دارد ديگر كليهي فضايلي كه براي انسان است به طور ناخودآگاه اين فضايل همراه محبت خدا ميآيد درخت فضيلت غرس ميشود را بارور ميشود از بار آن از ميوهي آن هم خود و هم ديگران استفاده ميكنند و خوشا به حال آن كساني كه ولو كمرنگ اين محبت خدا در دل آنها ست و پروردگار عالم در قرآن اين محبت را ميخواهد آن مرتبه بالايش را هم يمخواهد درقرآن كلمهي عشق نيامده است و سر اينكه نيامده اينكه كلمهي جلفي است و منافات با فصاحت و بلاغت قرآن دارد منافات با آن تقدس و تنزه قرآن دارد لذا كلمهي عشق در قرآن نيست اما مراد غش در قرآن هست و خدا از مؤمن ميخواهد كه اين عشق به خدا را داشته باشد ميفرمايد «ومن الناس امن يتخذ من دون الله انداداً يحبونهم كحب الله الذين آمنوا اشد حب لله» مردم يك چيزهايي را يك افرادي را براي خود بت ميكنند و آن چيزها را آن كسها را محبت به آنها پيدا ميكنند اين غير مؤمنين هستند و اما مؤمن آن است كه محبت خدا دارد آن مرتبهي بالايش را، مؤمن آن است كه عشق به خدا دارد و اين والذن آمنوا اشد حب لله اين اشد حب ــــــ است با كلمهي عشق يعني دل مؤمن مالامال از محبت خدا است غر محبت خدا در دلش چيزي نيست غير محبت خدا در دلش كسي نيست در آيهي ديگر هم ميفرمايد خودت را بشناس همين. اگردر دل تو محبت غير خدا هست تو مشركي. تو مؤمن نيستي ولي اگر دل تو مالامال محبت خدا است و خدا دل تو را پر كرده است از محبت خودش بدان مؤمن ميفرمايد «ما جعل الله لرجل من قلبين في جوف» دوتا دل يك نفر ندارد اگر دل مال خداست مال ديگران نيست اگر مال ديگران است مال خدا نيست و اينكه هم مال خدا باشد هم مال ديگران باشد اين معقول نيست اين دو تا دل ميخواهد يك انسان و يك انيان يك دل دارد نه دو دل خدا براي اين انسان يك دل قرار داده است نه دو دل «ماجعل الله لرجل من قلبين في جوف» اما چيزي كه فوقالعاده مهم است زنگ خطر زدهخ است قرآن شريف سورهي توبه است در سورهي توبه يك آيهاي هست اين آيهاي مختصري كه گفتم تفسيرش ميكند تبينش ميكند تفسيرش ميكند ميفرمايد انسان به دلت مراجه كن. اگر ديگران را اگر چيزهاي ديرگ را دل داري و بيش از خدا دوست داري بدان بتپرستي بدان فاسقي كي متقي هستي كي موحد هستي وقتي كه به غير از خدا در دل تو چيزي نباشد ميفرمايد كه «قل ان كان آباوهم و ابناءكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال نقترفتموها و تجارت تخشوم كسادها و مساكن ترزونها احب عليكم من الله و رسول و جهاد فيسبيل فتربصوا حيت يأتي الله بامر و الله لا يهدي القوم الفاسقين» به دلت نگاه اگر چيزي بهتر از خدا محبوبتر از خدا در دل توست ولو پدرو مادرت باشد ولو بچههايت باشند وبو همسرت باشد ولو عشيره و اقربات باشند ولو برادرت باشد ولو مالت باشد ولو كسبت باشد ولو خانهات باشدئ هر ه باشد هر كه باشد اگر از خدا محبوبتر است اگر نميتواني فداي خدا كني اگر خدا را فداي او ميكني منتظر باش منتظر باشد منتظر بدبختي، منتظر باش منتظر نكبت هم در اين دنيا و هو در آخرت و بدان تو فاسقي «والله لا يهدي القوم الفاسقين» بدان دست عنايت خدا روي سر تو نيست چون فاسقي. اگر انسان فاسق و فاجر شد ديگر معنا ندارد دستعنيات خدا روي سراو باشد دست عنيات خدا روي سر كي؟ آنكه همه چيز را فداي خدا كند. اگر تعارض شد بين خدا وبچهها. بچهها فداي خدا، اگر تعارض بين تجارت و كسبت و نماز بايد فداي نماز شود فداي خدا شود. اگر تعارض شد بين مال و خدا بايد فداي خدا شود نه خدا فداي او و بالاخره هر چه ولو جانت هر كه ولو بچههايت بايد خدا عزيزتر از آنها باشد اين آيه ميفرمايد يك امتحان كن. اگر راستي در امتحان همه چيزي را همه كس را فداي خدا كردي تو عاشق خدا تو متقي تو رستگار تو سعادتمند در دنيا و آخرت و بالاخره تو آن كسي هستي كه دست عنايت خدا روي سر تو، تو آن كسي هستي كه پروردگار عالم تو را ميكشاند از ظلمتها به نو و اگر در امتحان رفوزه درآمدي نمره نياوردي تعارض شد بين خودت و بچههايت تعارض شد بين خودت و خانهات تعارض شد بين خدا و خودت تعارض شد بين خدا و هر چه و هركه تعارض شد بين هوي و هوس و خدا به جاي اينكه هوي و هوس را فداي خدا كني خدا را فداي هوي و هوس كردي بدان در اين امتحان رفوزه شدي نمايانگر اين است كه محبت خدا را ندادي و نظير اين آيات در قرآن زياد است كه انسان بايد هميشه خود را امتحان بكند نميشود در دل انسان دو قلب باشد نميشود هم هوي و هوس باشد و هم خدا اگر هوي و هوس است محبت خدا نيست اگر محت خدا است هوي و هوس نيست و اين امتحاني كه قرآن به ما ميگويد امتحان رسايي است و همهتان هم ميتوانيد خود را امتحان بكنيد كه آيا محبت خدا هست يا نه اگر در امتحان نمره خوب بياوريد آنوقت است كه خودسازي براي تو آسان ميشود آن وقت است كه دست عنايت خدا روي سر تو «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» از اين ظلمت به نور از آن ظلمت به نوز از آن ظلمت به نور و بالاخره از تاريكيها به نور مطلق و نور مطلق يعني محبت خدا در دل و بدانيد معمولاً رفوزه هستيم كسي بتواند ادعا بكند من نمره خوب دارم و در امتحان حاضرم همه چيز را فداي خدا بكنم مشكل است ادعا فراوان است اما از امتحان بيرون آمدن كاري است بسيار مشكل،يك مثال عوامانه بزنم. معمولاً در اين محبتهاي نجازي در اين عشقهاي مجازي آن كسي كه عاشق است نگاه ميكند ببينيد كه معشوقش چه لباسي دوست دارد همان لباس را ميپوشد چه خوراكي دوست دارد همان خوراك را تيه ميكند چه جوري راه ميرود اين هم راه برود خانهاش چه جوري است به همان طرز خانه تهيه كند و بالاخره تمام گفتار تما مكردار تمام منشها زا او سرشچمه ميگيرد وراستي تقليد به تما معنا در آدلب و رسوم اجتماعي از او، خوب اين عشق مجازي و الان زنهاي ما چون كه تمدن غرب را و غرب را دوست دارند ميبينيم كه روشها، منشها و گفتارها از آنجا سرچشمه ميگيرد. چرا؟ چون غرب را دوست دارند يكي از ضررهايي كه خانمها كردند و ضررش جبرانناپذير هم هست مگر اينكه برگردند اينكه اين چادري كه خدا دوست دارند را از دست دادند. چرا از دست دادند؟ در چادر چه اشكالي بود كه اين وضع نكبتبار غربي جاي تو نشست در خانهي فاسق و فاجرها آمده در خانهي مقدسها آمده حتي در خانهي چادريها هم آمده يعني چادري تا ا»جا كه صحنه جلو نيايد خودش چادري است اما براي اينكه دخترش زود شوهر كند حاضر نيست چادر سر او بكند يا نميگويد چرا چادر نداري و علي كل حال الان چادر ضد ارزش شدخ در همين اصفهان و اين چادر را خدا دوست دارد اين چادر را زهرا دوست دارد چرا از دست دادن لطمه دارد اثر وضعي دارد اگر عشق به خدا بود ميگفت خدا اين جادر را ميخواهد امر به او كرده است پس بايد چادر داشته باشم اما به جاي چادر چون غرب را ميخواهد نه خدا چون تمدن غربي ميخواهد نه خدا رسيده است به آنجا كه چادر شده ضد ارزش. الان در دانشگاههاي ما در خيابانهاي ما در مجالس ما در محافل ما حتي زنهاي مقدس ما ديگر حاضر نستند چادر سر كنند و اين يك مصيبت ايت چون عشق به خدا نيست و عشق به غرب نكبتي است چادر ميشود ضد ارززش فكل ميشود ارزش ميرسد حتي به اينجا الان يك چادري رو گرفته و مقدس و خيلي هم شخصيت دارد با يك مانتويي اما فكلي اما جلف اين دو تا بيايند در مغازهي يك آدم مقدس. به كدام بيشتر اهميت ميدهد؟ اين تلويزيون ما الان هر وقتي فيلمي پخش كند كه زنهاتي دكترها و مهندسها و با شخصيتها آن زنها را نشان ميدهد با يك وضع مانتو، كلي، كيف دست و بالاخره اين وضع نكبتباري كه هست اما همان وقت اگ ربخواهد يك كلفتي را نشان بدهد يك زن بيفرهنگي را نشان بدهد يك چادر سرش ميكند و ميآورد در تلويزيون ونشان ما ميدهد تلويزيون جمهوري اسلامي آن كه ميبيند از جمهوري اسلامي، شيعه ميبيند كه زنهاي چادري در فيلم يعين زنهاي بيفرهنگ عني كلفتها، لباسشورها، دواجيشورها، و بيفرهنگها اما اگر بخوهد يك فيلمي نشان بدهد كه در آن دكتربازي بشود مهندسبازي بشود زنهاي با فرهنگ نشان داده بشود فكل، سينهباز و نكبتباز و سرتاپا نكبت از نظر خدا آن تلويزيون آن هم وضع ما اين محبت به خدا است؟ اين محبت به غرب است. اين فدا كردن خدا است براي هوي و هوس ما، محبت خدا را خود خدا را فداي هوي و هوس مِكنيم معلوم هم هست به قول قرآن ميگويد صبر بكن ميفهمي چي ميشود صبر بكن خدا حلم دارد ديرگير است اما سختگير است «فتربصوا حتي يأتي الله بامر» بعد هم ميفرمايد اي فاسق اي فاجر ديگر خدا دست عنايتش روي سر تو نيست تو كه بخواهي غرب را مقدم بر خدا بيندازي تو كه بخواهي فرهنگ را در بيچادري در فكل ببيني تو كه ميخواهي فرهنگ را در بدبختي غربي ببيني و تو كه بخواهي بيفرهنگي را در قرآن و زن قرآني ببيني اين نكبت دارد. بترس «فتربصوا حتي يأتي الله بامره و الله لا يهدي القوم الفاسقين» يك يك برويد جلو ببينيد چقدر رفوزه هستيد فقط چادرش نيست مال حلال، آيه خدا مقدم است يا تجارت اين بازي كه الان درآمده هر روز به يك جور اين رباخواريها اين رشوهخواريها با اين همه گناهش اين قماربازيها با اين همه گناهش اين اكل مال به باطل با اين همه گناهش هر رزو يك ساز و آوازي براي ما در اين ايران مخصوصاً در اصفهان درستميشود يك روز شمش طلا به او مِدهند يك روز الماس به او ميدهند يك روز چندين ميليون به او ميدهند و بالاخره او را گول ميزنند يك روز الماس به او ميدهند يك روز چندين ميليون به او ميدهند و بالاخره او را گوي ميزنند خدا رحمت كند آقاي فلسفي را ميگفت شيره سر ماليدن دو قسم است يكي شيرهي ملايري است كه سر آدم ميمالند سر بيفرهنگها يكي هم شيرهي غربي سر آدم ميمالند سر جوانها سر بافرهنگها اما هر دو شيره است شيره سر ماليدن و آن شيرهي غربي علاوه بر اينكه آدم را چسبناك ميكند آدم را ميبرد حالا شيرهي ملايري دين را نميبرد و اين وضع پول در آوردن ماست برويد بازار بينيد چه خبرها است چه گرانفروشيها، چه رباخواريها، برويد در ادارهها چه رشوهخواريها و بالاخره كجا ميتوانيد يك لقمهي حلال پيدا بشود يعني يك كسي بگويد الحمدالله امرزو خودم حلال خوردم كجا ميشود؟ يك وقت به شما ميگفتم يك روايتي مرحوم صاحب وسائل (رض) در باب مضاربه رويات را نقل ميكند راستي روايت كمرشكن است تكاندهنده است با اين وضع ما، راوي ميگويد امام صادق مرا خواستند گفتند وضع بد است و گراني است و تورم است و من ميخواهم كاسبي كنم و خدا هم برميگشتند از آنها سؤال كرديم كه اين جسي كه ما داريم وضعش چه جور است؟ گفت خيلي عالي است ميتوانيم دو برابر بفروشيم ميگويد كه رفتيم شام ديديم كه بازار داغ است لذا يك ـــــــ را فروختيم دو تومان. هزار دينار اما مصادق شد دو هزار دينار يگويد من خيلي خوشحال شدم كه من توانستم براي امام صادق هزار دينار كار كنم. آمدم ميدينه دو تا كيسه را بردم خدمت امام صادق دو هزار دينار آقا يك كيسه مال خودتان است و اين يك كيسه هم استفاده كارم است تجارتم است من هم نميخواهم هر دو هزار دينار مال شما امام صادق يك نگاه تندي گفتند اين پول كجا بوده؟ قضيه را گفتم. گفتم گرانفروشي. يك تومان و دو تومان گفتتا قضيه را براي امام صادق نقل كردم هر دو كيسه را انداخت در مقابل من فرموذدند اين پولها بدرد من نميخورد بعد هم فرمودند كه «مجالدت السيف اهون من طلب الحلال» اينا در جبهه در خط مقدم جبهه بجنگد اين آسانتر از ين است كه غذاي حلال را بهدست آورد و راستي غذاي حلال به دست آوردن و خدا نميپسندد آقا امامزمان نميپسندد آن قضيه مشهور را شنيدهايد كه راوي امي است از وكلاي اما يازدهم است ميگويد پولها را بردم خدمت آقا امام حسنعسكرسي آقا امامزمان بچهي چند سالهاي بودند كه با آقا امام حسن بازي ميكردند اقا فرمودند نور چشمك عزيزم اين پولها سهم امام است بيا و بردار گفت بابا حيف نباشد ديت پاك من به اين پولهاي كثيف يه اين پولهاي نجس. امام حسنعسكري فرمودند بيا خوبش را بردار بدش را بازگردان. گفت آقا اين بچهي سه چهار ساله 64 كيسه سهم امام و يك يك جدا ميكردند ميگفتند اين حلال است يك كيسه برميداشتند ميگفتند اين گرانفروشي درونش است اصلاً نميخواهم ميگذاشتند كنار. يك كيسه ميگفتند اين تجارتش حرام بوده درست نبوده و رسيدند ه يك كيسهاي كه خيلي مختصر مال يك خانم 5 درهم بود فرمودند اين حلال است يك زن چرخ رشته است خمسسش 5 درهم شده و براي شما فرستاده اين قاليچه را براي شما بافته كه شما روي آن بنشينيد آقا امامحسن همان وقتلند شدند قاليچه را پهن كردند و روي آن نشستند آن 5 درهم را هم دادند به اما زمان گفتند ان خرج و مخارج خودمان و اينجا مرادم است نميپذيرفتند حلال ميخواهند حلال پيدا كردن كجا؟ انسان در امتحانها گير ميكند اما راستي اگر محبت خدا باشد ديگر همه چيز فداي محبت خدا ميشود ديگر همه چيز آسان ميشود وقتي مشكل است كه ما بخواهيم هم محبت خدا باشد هم محبت دنيا وقتي مشكل است كه ما بخواهيم دو تا دل داشه ابشيم هم عشق به دنيا به خدا وقثتي مشكل است كه ما بخواهيم بازي در بياوريم و كلاه سر خودمان بگذاريم و الا اگر انسان راتسي جدي باشد در اينكه خدا لا غير جدي باشد هر كجا خدا و عير شد غيد بايد نابود شود بايد زير پاي من له شود آنكه بايد باشد محت خدا فقط و فقط. خدا كمك ميكند براي اينكه در روايات فراوان داريم اگر تو محبت به من پيدا كردي چندين هزار برابر به تو محبت ميكنم اين روايت را جبههها در آن 8 سال جنگ چه حالتي اين جوانها داشتند اين روايت را آنها ميخواندند مخصوصاً در خط مقدم جبهه در سنگرها كه مناجات با خدا داشتند. روايت خوب روايتي است «من طلبني وجدني و من وجدني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته و قتلته و من قتلتله فعلي ديت و من علي ديت فأن ديت» ميگويد اگر راستي دنبالم باشي من را مييابي اگر يافتي مرا عاشق من ميشوي اگر عاشقم شدي عاشقت ميشوم اگر عاشقت شدم ديگر معلوم است نفساماره و هوي وهوس و صفات رذيله به طور كلي نابود ميشود «قتلته» ميكشم تو را يعني كل آن جبههايها آن جوانها قتلته را به معناي شهرته ميگفتند و ميرفتند در خط مقدم جبهه «اما قتلته. معنايش بالاتر از اينها است همانها كه ميخواستند جوانها پيدا كنند يعني همين بحث ما اگر راستي كسي عاشق خدا شد خدا عاشق او وقتي خدا عاشق او شد ديگر صفات رذيله ه طور كلي نابود ميشود خود به خود نابود ميشود ديگر خدا آن صفات رذيله را ميكشد ديگر نفساماره طابع ميشود ديگر هوي و هوس نابود ميشود ديگر انسانيت گل ميكند ديگر دست عنايت خدا روي سر انسان و به قول قرآن از ظلمتها به نور مطلق كشيده ميشود و آخر روايت هم همين را ميگويد ديگر دل اين ميشود جاي خدا ميفرمايد كسي كه من عاشقش شدم او را ميكشم آدم ميكنم وقتي آدمش كردم نتيجهاش پاداشش خود من كسي را كه من آدمش كنم معلوم است ديگر جايش كجاست عندالله ديگرمن كجا در دل او قلب المؤمنعرش الرحمان و اگر راستي مخصوصاً جوانها راستي كار كنيد خدا كمكمان ميكند ميگفتم از نماز كمك بگيريد از خدا كمك بگيريد آن 8 سال جنگ من ديدم كه شد اين جوانها اول احساسات بود اما ناگهان ديديم به يك ماه در ماه نشد ديديم كه راستي يك آدم كامل راستي رسيدند به آنجا كه الهام داشتند چه الهامهايي من بعضي اوقات از اين جوانهاي جبهه رفته مخصوصاً از اسرايشان از معلولين و مجروحينشان جان ميگيريم استفاده ميكنم راستي الهام دارند راستي هم حاضر است همه چيز فداي خدا بشود رفته بودم سر يك جانبازي نخاعي بود و خوابيده بود نميتوانست بنشيند گفتم حال شما گفت الحمدالله خيلي خوب است گفتم درد هم داري گفت آتش را بگذاريد كف دستتان ببينيد چقدر ميسوزد تاين طوري درد دارم نخاعي بود اينطور درد دارم بعد به من گفت امااز اين درد لذت ميبرم چون براي خدا است لذت ميبرم اما ميداني از چه دارم ميسوزم و مسلم همين چند روزه هم ميميرم از اين وضع نكبتباري كه در خيابانها هست از اين وضع خانمها از اين بيتفاوتي آقايان اين دارد زجرم ميدهد كه چرا بايد خانمها اينقدر بِتفاوت اينقدر غربزده و آقايان اينقدر بيتفاوت از ان زجر ميكشم خوب راستي اين آدم است طي كرده است طي كردن به خواندن و رفتن مدرسه نيست مسلم بخواهد مرجع تقليد شود بخواهد ملا شود بخواهد گره علمي از كار بگشايد اين بايد مدرسه برود اين بايد 40 سال خون جگر بخورد تا مرجع تقليد شود ا يك شرايط خاصي بايد دانشگاه برود تا يك دكتر متخصص شود اما اگر بخواهد خدا را ببيند خدا در دل او حكومت كند اين مدرسه نيست «واعبد ربك حتي يأتيك اليقين» رابطه با خدا لذا در شبهاي گذشته در جلسات قبل گفتم جوانها اگر بگوئيد چه كنم محبت خدا پيدا كنم تقوا، تقوا، تقوا. «و اعبد ربك حتي يأتيك اليقين» اين قرآن است عبادت كن رابطه با خدا محكم باشد نماز خوب باشد نماز شب باشد خدمت به خلق خدا باشد كارها رنگ خدا داشته باشد اجتناب از گناه همه و همه اگر گناه آمد فوراً جبران تدارك آن وقت محبت خدا ميآيد وقتي محبت خدا آمد مثل اين جانباز كه فراواناند الحمدالله و اين جنگ تحميلي گر چه ضررها داشت يكي هم بارها گفتم اين جنگ تحميلي يكي از اين جوانها كه در جبهه شهيد شد به دنيا و آنچه در دنيا است ارزش داشت معلوم است ضرر ديديم اما خيل منافع داشت اگر آن 8 سال جنگ نبود الان همين صدام زنجيري نكبت و بدبختي در اينجا سلطنت ميكرد نطقش اين بود 6 روزه تهرانم و آنجا حكومت مكنم همين آمريكاي جنايتكار كه اين صدام را ذليل و بدبخت كرده اين سگ را پا روي آن ميگذارد ولهش ميكند گفته بود برو و 6 روزه تهراني من هم تائيدت ميكنم صد در صد كي نگذاشت؟ شما جوانها كي نگذاشت؟ 8 سال جبهه ولي آنكه الان مورد بحثم است اينكه اين جبهه آدم ساخت جوانهايي راستي سير و سلوكي راستي رساند به يك ماه دو ماه به آنجا كه راه 50 سال را طي كردند رساند به آنجا كه خدا را ميديدند با چشم دل مناجات با خدا ميكردند به قول حضرت امام خدا هم با اينها مناجات ميكرد اين را ما ديديم در اين مناجات شعبانيه كه ميگويد خدايا بعضي از بندهها اينطورياند كه هم او با تو مناجات ميكند و هم تو با او يعني مكالمه يعني ميشنود كه خدا دارد با اين حرف ميزند ميبيند خدارا با چشم دل ميشنود با گوش دل صداي خدا را «وناجيته» اينها شكر اينها را ديدم زمان ما پيدا شد چرا؟ راستي خودشان شد مال خدا و روايت ميگويد: 40 روزه ميشود 40 روز «من اخلص للله اربعين صباحا جر دينا بع الحكه من قلبه لسان» اگر كسي 40 روز مال خدا باشد عملش مال خدا دلش مال خدا خودش هم مال خدا «من اخلص للله» خوشد مال خدا عمده اينجاست به مقام عبوديت برسد ميفرمايد رياضت 40 شبانهروزش آدميت رياضت 40 شبانهروزش حكومت خدا بر دل رياضت 40 شبانهروزش ميرسد به آنجا كه الهام دارد راستي الهام دارد خيال نكنيد الهام مال زمان گذشته و پيامبرها بوده خوب ما الان ديگر پيامبر لازم نداريم براي اينكه پيامبر خاتم و قرآن ما تا روز قامت به خوبي ميتواند اداره كند پيامبر بيايد ديگر لغواست پيامبر بيايد ديگر معنا ندارد اما الهامها وحيها كه از بين نرفته آن الهامها كه در زمان سابق بوده ان الهامها الان هم هست مرد ميخواهد الهامپذير باشد و الا دنيا عالم پر از الهام است. (والسلام)