پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


 
شماره درس: 432

تاريخ درس: ۱۳۸۰/۱۰/۲۷

متن درس:

بحث هفته گذشته درباره ارزش قرآن کریم بود این معجزه جاویدان تا روز قیامت این کتابی که مثلش نیاورده و زنده است تا روز قیامت و هفته گذشته درباره فضلیت قرآن یک مقداری صحبت کردم و خواهش کردم از همه مخصوصاً از جوانها که سر و کار با قرآن داشته باشید الحمدالله این روخوانی قرآن، این حفظ قرآن در میان مردم مخصوصاً جوانها شهرتی پیدا کرده است و نعمت خیلی بزرگ است اما قدم اول است باید علاوه بر این تفسیر کارکردن در قرآن کم کم برداشت از قرآن عمل کردن به قرآن و اینکه قرآن سرمشق زندگی ما باشد و امیدوارم ببینیم، بگوییم همین طوری که الان خوشحالیم اینکه مردم مخصوصاً جوانها قرآن می خوانند حفظ قرآن می کنند یک روزی هم تفسیر قرآن بدانند برداشت از قرآن داشته باشند و قرآن سر مشق زندگی آنها باشد آن روز، روز سعادت انسانها است چیزی که گفتم امشب درباره آن صحبت کنم معجزه قرآن است قرآن از جهات متعددی معجزه است و معنای معجزه این است که کسی مثلش را نمی تواند بیاورد و قرآن شریف این تهدی را بارها کرده است این مبارزه به مثل را بارها نموده است قرآن گاهی می فرماید که اگر مثل مرا بیاورید من کنار می روم گاهی می فرماید اگر سوره ای از سورهای قرآن را مثلش را بیاورید قرآن نه قرآن رسالت نه رسالت گاهی هم می فرماید اگر چند تا آیه مثل قرآن بیاورید معلوم می شود که رسالت من قرآن من درست نیست و این یک افتخار است برای مسلمان ها هزار و چهارصد سال بیشتر است قرآن این تهدی را دارد این مبارزه به مثل را دارد و احدی تا حال نتوانسته و به قول قرآن شریف اگر جن و انس پشت به پشت یک دیگر کنند نخواهند توانست مثل این قرآن را بیاورند (قل لان اجتمعت انس و لجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثل و ل کان بغصدم ببعض ظهیراً) اگر جن و انس همه پشت به پشت یکدیگر کنند هم فکر بشوند اینکه مثل قرآن بیاورند نخواهند آورد نمی توانند و این آیه محتوایش در قرآن زیاد آمده است بعضی از نابغه ها که غرور علمی غرور نبوغ آنها را گرفته بود می خواستند این کار را بکنند اما نشد سه، چهار نفر در زمان امام صادق خواستند چنین کنند وقتی که یک سال فکر کردن او گفت من در فلان آیه ماندم و یک حال حیرانی بر ایشان پیدا شده بود امام صادق رد می شدند یک نگاه تندی به آنها کردند یعنی می دانم چه غلطی در این یک ساله می خواستید بکنید جلسه شما را می دانم بعد امام صادق همین آیه را خواندند فرمودند شما سه چهار تا که سه چهار نفرید اگر دنیا پشت به پشت یکدیگر کنند نمی توانند مثل این قرآن بیاورند امام صادق سلام الله علیه همین آیه را بر ایشان خواندند (قل لان جمعت انس و لجن علی ان یاتوا مثل هذا القرآن لا یاتون بمثل و لاکان بعضهم ببعض ظهیرا) از روزی که پیغمبر اکرم مبعوث به رسالت شدند تا الان دشمن خیلی جدیت کرده است اسلام را نابود کند در زمان پیغمبر اکرم هشتاد و چهار جنگ روی دست پیغمبر گذاشتند برای اینکه پیغمبر اسلام را قرآن و مسلمان ها را نابود کند خوب از نظر جنگ نظامی نشد از نظر تهاجم نظامی نشد خوب بود تهاجم فرهنگی کنند یعنی اینکه جانش را روی این حرف گذاشت خوب بود عرب بود مثل قرآن بیاورد نشد خواستند بکشند نشد و همین دلیل بر این است که مثل این قرآن آورده نخواهد شد و این تهدی اسلام است تهدی قرآن است یعنی مبارزه به مثل این مبارزه به مثل جهات مختلفه ای دارد یعنی خیال کردند که مراد یعنی فساحت و بلاغت قرآن این درست است اما منحصر به این نیست قرآن از یک جهت دو جهت ده جهت بیست جهت معجزه نیست از جهات مختلفه ایی قرآن معجزه است که امیدوارم امشب و شبهای بعد یک مقداری این قضیه را این مسئله را باز کنم اول چیزی که قرآن دارد و معجزه قرآن است جاذبه قرآن است این هلاوت و طراوت قرآن یک مثل عوامانه ای بزنم که حضرت رضا سلام الله علیه برای مردم عوام زده اند حضرت رضا سلام الله علیه می فرمایند وقتی سوال می شود از ایشان که قرآن چرا معجزه است چرا همیشه تازه است می فرماید برای اینکه قرآن تا روز قیامت باید در میان مردم زنده باشد جاذبه دار باشد و این قرآن همیشه زنده است همیشه با طراوت است همیشه با هلاوت است شما اگر یک دولتی داشته باشید و تا سر حد عشق او را دوست داشته باشید مثلاً یک مادر فقط یک پسر داشته باشد و تا سر حد عشق این پسر را دوست دارد این پسر مسافرت رفته است یک نامه برای این مادر نوشته است معلوم است این مادر که مدت هاست که این فرزند را ندیده است نامه اش را خیلی دوست دارد وقتی چشمش به نامه می افتد گریه شوق می کند نامه را می خواند دو دفعه می خواند سه دفعه می خواند نامه را می گذارد فردا می خواند پس فردا می خواند اما بالاخره روز اول و دوم دیگه خواندن برای او فره ندارد آن هلاوت و طراوتی که روزهای اول داشت و دیگه روزهای بعد ندارد حتی اگر تصمیم بگیرد به جای دیدن بچه نامه بچه اش را بخواند دیگه در وسط نامه خسته می شود ممکن است نامه اش را حفظ کرده باشد اما بالاخره از نامه خسته می شود اما قرآن این هلاوتش این طراوتش در ماه مبارک رمضان بعضی سی مرتبه آن را ختم می کنند بدون اینکه ذره ای از طراوات او از هلاوت او کاسته شود همه مان قرآن می خوانیم صبح به صبح انشاءالله قرآن می خوانیم شب به شب باید قرآن بخوانیم از رو بخوانیم از حفظ بخوانیم اما یک وقتی یک کسی ولو خیلی هم سر و کار با دین نداشته باشد خسته از قرآن بشود طراوت قرآن هلاوت قرآن از ذوق او از فراغ او برود مسلم این جور نیست و این از معجزات بزرگ قرآن است لذا قرآن به قول حضرت رضا سلام الله علیه همیشه تازه است مثل اینکه الان قرآن نازل شده است آن کسانی که قرآن نمی خوانند و سر و کاری با قرآن ندارند اگر قرآن بخوانند قرآن برای آنها تازه است هلاوت دارد طراوت دارد آن کسانی هم که سر و کار با قرآن دارند حتی رسیدند به آنجا که نور قرآن را می بینند عشق به قرآن دارند اینها هم هر وقت قرآن بخوانند قرآن برای آنها تازه است یک طراوت خاصی دارد یک هلاوت خاصی دارد و این از معجزات بزرگ قرآن است (ولیدبن معزه) به آن می گفتند ریحانة الادب ریحانة العرب یعنی گل سر سبد ادبیت گل سر سبد عرب افتخار عرب این ولیدبن مغره است از نظر فساحت از نظر بلاغت از نظر گفتار خیلی بالا بود یک وقتی آمد خاصه خدا پیغمبر اکرم قرآن می خواندند معلوم است دیگه خواندن قرآن آن هم پیغمبر یک جاذبه خاصی این جاذبه قرآن این را گرفت به اندازه ای دیوانه وار آمد دم دهان پیغمبر اکرم را گرفت نخوان تو را به رحمی که بین من و توست نخوان و بالاخره رفت در میان هم پیاله هایش نشست یک جمله ای از این نقل می کنند جمله فوق العاده با فصاحت و بلاغت است از نظر ادبیت به اندازه ای فصاحت و بلاغت دارد که همه در مقابل این جمله متواضع اند در مقابل آن افرادی که دشمن قرآن بودند کارشکنی می کردند پیغمبر را سنگش می زدند نمی گذاشتند مردم اطراف پیغمبر باشند در میان اینها نشست گفت که: (ان له لهلاوه و ان له لطراوه و ان اعلاه لمسعرو ان اصف له مضرع و انه یعلوا و لا یعلا علیه) گفت راستی این قرآن چه هلاوتی دارد چه شیرینی خاصی چه طراوتی دارد مثل گل که صبح از درخت چیده بشود چه طراوتی دارد این قرآن مثل یک درخت کهنی است که شاخه های او میوه های شیرینی دارد و ریشه های او در اعماق زمین است که هیچ چیزی نمی تواند این درخت را از بن برکند و بالاخره این قرآن یک کلامی است که بالای آن کلامی نیامده است مثل او نیست و این جمله با این فصاحت و بلاغت که به قول ادبیت شش مرتبه باب زائد تاکید شده و خود این کلامی به هلاوتی دارد این ولیدبن مغیره را متلاطم کرده بود اما برای جوانها زیل این تاریخ را هم بگویم یک نتیجه اخلاقی هم بگیرم ولیدبن مغیره بلند شد رفت خانه این افراد بادنجان دور قاب چین این افرادی که دیدند اگر ولیدبن مغیره برود برای آنها خیلی ضرر دارد برای اسلام خیلی نفع دارد شور کردند چه کنیم این ولیدبن مغیره را برگردانیم چه کنیم این ولیدبن مغیره یک دفعه مسلمان نشود بالاخره تاریخ مفسل است رفتند تحریکش کردند و این آمد در جمعیت شان نشست حالا علیه قرآن می خواهد حرف بزند نمی تواند بگوید طراوت ندارد هلاوت ندارد گفت چه کنیم که پیغمبر اکرم را از میدان به در کنیم چه کنیم پیغمبر اکرم با این قرآنش خانه نشین بشود یک کسی گفت شایعه پراکنی می کنیم و می گوییم که این دیوانه است گفت: (اللهم لا) کسی که چهل سال در میان ما با عقل با کیاست زندگی کرده است و ما از عقل او استفاده کردیم چه جور می شود بگوییم دیوانه است یک بی خردی گفت می گوییم کذاب است درغگو است گفت: (اللهم لا) کسی که چهل سال در میان ما امین صداقت او صمیمیت او شهرت دارد کی می پذیرد یک کسی گفت می گوییم کاهن است گفت: (اللهم لا) بعد قرآن می فرماید: خود بدبختش فکر کرد هی حرف را آورد سر زبان برگرداند هی فکر کرد فکر کرد ناگهان شیطان در دهان او گذاشت یک جمله ای گفت که رفقا من چیزی به یادم آمد می گویم منتشرش می کنیم تا اینکه پیغمبر را خانه نشین کنیم یک تهمت و آن اینکه می گوییم پیغمبر ساحر است جادوگر است و این می چسبد برای خاطر اینکه پیغمبر زن را از شوهر، شوهر را از زن برادر را از برادر پسر را از پدر، پدر را از پسر جدا می کند یعنی تلاطمی در میان مردم افتاده بود مخصوصاً جوانها اطراف پیغمبر را گرفته بودند زن مسلمان می شد اختلاف در خانه پیدا می شد و بالاخره این اختلاف این ولیدبن مغیره از همین سوء استفاده کرد گفت می گوییم که پیغمبر اکرم جادوگر است گفتند: (اللهم نعم) چیز خوبی است شایعه خوبیه لذا بنا شد که همه این شایعه را پخش بکنند قرآن در سوره مزمل این قضیه را نقل می کند اما خیلی عصبانی یعنی پروردگار عالم غضب کرده است و این چندتا آیه درباره همین قضیه است که ولیدمغیره در حالی که می دانست طراوت قرآن را هلاوت قرآن را آن جمله اول را گفته بود اما برای خاطر ریاستش برای خاطر حزب گراییش و بالاخره برای خاطر عصبیتش این جور عمل کرد چند تا آیه نازل شد (انه فکر فقدر فقتل کیف قدرتم قتل فکیف قدرتم عبس و نظرتم قال ان هذاالاسحر یعصر ان هذا الاقول البشر) نشست و فکر کرد حرف را برگرداند و بالاخره حرف را آماده کرد بعد قرآن می فرماید مرگ بر این با حرفش مرگ بر این با این گفته اش و اینکه بالاخره گفت قرآن سحر است پیغمبر اکرم ساحر است جمله اخلاقی که می خواهم از این بحث بگیرم این است که اگر انسان لجوج شود اگر انسان معانت شود اگر (ال عیاذ بالله) انسان خودپسند یا حزب پسند یا گناه پسند شود هر چه به او بخوانند فایده ای ندارد یک قدری بالاتر عرض کنم اگر صفت رذیله ایی بر دل کسی حکمفرما باشد دیگر مثل قرآن هم نمی تواند این را بسازد قرآن در همین باره می فرماید من شفا هستم من می توانم عقل را شفا بدهم من می توانم دل بسازم من می توانم آدم بسازم اما شرطش این است که تو قابل پذیرش باشی (و تنزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة ولا یزید ضالین الا حسارا) اما اگر کسی ظالم به خودش شد صفت رذیله ای بر دلش حکمفرما شد همین قرآن برای او ضرر دارد ولیدبن مغیره می شود آن افرادی که ولیدبن مغیره را واداشتند چنین کرد می شود اینها می دانستند قرآن طراوت دارد اینها می دانستند قرآن هلاوت دارد اینها می دانستند قرآن یک معجزه است و مثل او تا حال نیامده و قرآن مبارزه با مثل به آنها می کرد و نمی توانستند نظیرش را بیاورند در حالی که در میانشان فساحت، بلاغت مثل ولیدبن مغیره مثل این جمله زیاد بود اما در مقابل قرآن سرافکنده در مقابل قرآن متواضع سر به زیر تسلیم ولی همین اینها مسلمان نمی شدند چرا؟ عناد چرا؟ لجاج چرا؟ حسادت، پول پرستی، خود پرستی و اگر یک صفت رذیله ای بر دل انسان حکمفرما باشد دیگه هیچ چیزی، هیچ کسی نمی تواند او را بسازد ولو هلاوت قرآن ولو طراوت قرآن و من تقاضا دارم از همه مخصوصاً از جوان ها خودسازی کنید مشکل است اما لازم است همین چند تا آیه ای که خواندم به ما می گوید: خودسازی از اوجب واجبات است الزام لازمات است اگر خدایی نکرده کسی خودسازی نکند صفت رذیله ای داشته باشد این نمی تواند روی سعادت پیدا بکند او لجاجت و عنادش آن خود پرستی و صفات رذیله دیگرش او را بدبخت می کند و (علی کل حال) این معجزه اول قرآن است هلاوت قرآن، طراوت قرآن و همه به این هلاوت و طراوت قرآن اقرار داشتند اینها قانون وضع کرده بودند اینکه کسی با پیغمبر اکرم تماس نگیرند یعنی وقت پیغمبر اکرم شروع کردند اینها اول با کتک اول با طرد پیغمبر اکرم با هو کردن با جنجال با غوغا سالاری می خواستند پیغمبر اکرم را از میدان برکنند نشد بعد نشستند چه کنیم قانون وضع کردند گفتند که باید کسی تماس با پیغمبر اکرم نداشته باشد کسی گوش به قرآن پیغمبر نکند حتی یک قانون پنبه ای وضع کرده بودند اینکه اگر کسی وارد مکه شد باید دو تا پنبه در گوشش بگذارد یک دفعه صدای پیغمبر صدای قرآن پیغمبر در گوش این نرود برای اینکه تجربه کرده بودند همین قرآن پیغمبر هلاوت و طراوت این قرآن جذب می کند همین ها که این قانون را وضع کردند سیره حلوی سیره ابن هشام می نویسد که شب که می شد پیغمبر اکرم نصف شب به آن طرف قرآن می خواند در سوره مزمل دستور داده شد که قرآن بخوان (یا ایها المزمل قم الیل الا قلیلا رفضه اونقص فیه قلیلا اوزدعلیه ورتل القرآن ترتیلا) ای کسی که عبای نبوت به دوشت آمده ای کسی که بار سنگین به دوشت آمده باید شب بیداری نماز شب کمک بگیری باید از خواندن قرآن کمک بگیری قرآن بخوان با ترتیل بخوان یعنی با آن جاذبه ای که داری قرآن بخوان و پیغمبر اکرم نصفه شب به آن طرف گاهی قرآن می خواندند رسم پیغمبر اکرم این بود که از نصف شب به آن طرف دیگه بیدار بودند یک مقدار قرآن می خواندند یک مقدار نماز می خواندند می خوابیدند دو دفعه بیدار می شدند می خوابیدند و بالاخره آخر شب قبل از طلوع فجر دیگه بیدار بودند رابطه با خدا اما قرآن که می خواندند با جاذبه می خواندند بلند می خواندند صدای پیغمبر اکرم بیرون می آمد همین ها که قانون وضع کرده بودند که به قرآن پیغمبر اکرم کسی گوش ندهد می آمدند اطراف خانه پیغمبر را می گرفتند البته دزدکی او از او مخفی می کرد او از او مخفی می کرد و می نشستند در آن هوا موقع خوابشان گوش می دادند به قرآن پیغمبر اکرم ابن هشام در سیره اش می گوید که بعضی اوقات اینها رسوا هم می شدند. یعنی این برخورد به او می کرد روی هوا روشن می شد او را می دید او به او اعتراض می کرد او به او اعتراض می کرد با هم دو دفعه معاهده می کردند که نیایند اما فردا شب زودتر می آمدند این هلاوت قرآن است این طراوت قرآن است آنها توجه به معنایش هم داشتند بی سواد بودند اما توجه به معنا داشتند البته توجه به معنا یعنی ترجمه نه توجه تفسیری آنها چیز دیگری هم می دانستند که ما نمی دانیم و آن فساحت و بلاغت قرآن است و این فساحت و بلاغت قرآن را آن ها درک می کردند آنها که فساحت و بلاغت قرآن را درک می کردند ترجمه قرآن را درک می کردند اما آن که از رختخواب اینها را بلند می کرد آن که حاضر بودند بیایند روی خاک ها پشت دیوار خانه پیغمبر بنشینند و گوش بدهند به قرآن پیغمبر اکرم آن هلاوت و طراوت قرآن بود از قرآن لذت می بردند خوب آنها برای اینکه فساحت و بلاغت می دانستند برای اینکه ترجمه قرآن می دانستند خوب حق دارند ما همین طور یعنی ماها در حالی که قرآن را ترجمه اش رامعمولاً نمی دانیم فساحت و بلاغت سرمان نمی شود عموم مردم نمی دانند فساحت و بلاغت یعنی چه اما همین ها در وقتی که کسی قرآن بخواند همه را جذب می کند مخصوصاً اگر صدای خوبی داشته باشد اگر ترتیل در قرآن داشته باشد و اگر بالاخره قرآن خوب بخواند قرآن جاذبه دارد بی سواد را جذب می کند با سواد را جذب می کند آن که معنا بداند جذب می شود آنکه تفسیر بداند جذب می شود آن هم که بی سواد حسابی است جذب قرآن می شود من خیال نمی کنم کسی بگوید من جذب قرآن نمی شوم من گوش می دهم به قرآن اما قرآن مرا جذبم نمی کند نمی شود نظیر این است که مثلاً یک آهنی بگوید من جذب آهنربا نمی شوم یک کاهی بگوید من جذب کهربا نمی شوم معقول نیست قرآن برای دل همه همه کاهربا، آهنربا دل را جذب می کند بله ممکن است مثل ولیدبن مغیره جذب بشود اما وقتی آهنربا او را رها کند بیفتد ممکن است اما در حال خواندن قرآن هر که باشد جذب قرآن می شود به این می گوییم طراوت قرآن به این می گوییم هلاوت قرآن و می گوییم قرآن معجزه است از این جهت هیچ کلامی مثل قرآن نیست احدی هم مثل قرآن کلامی با این طراوت کلامی با این هلاوت نمی تواند بیاورد و قرآن با کمال شهامت می فرماید: مثل من یک کلامی بیاور با جاذبه باشد با هلاوت و طراوت باشد من دیگه نمی گویم قرآن معجزه است من دیگه نمی گویم قرآن کتاب آسمانی است (قل لعنجطعة الانس والجن علی ان یانظر بمثل هذا القرآن لایاتون بمثل ولا کان بعضهم ببعض ظهیرا) این معجزه اول قرآن معجزه دوم فساحت و بلاغت قرآن است عرب در وقتی که پیغمبر اکرم در حجاز مبعوث به رسالت شدند یک امتیاز داشت و آن امتیاز فساحت و بلاغت شعری و مسابقه شعری داشتند همه سال مثل این مسابقه فوتبالی که از آن هست و یک دردسری برای انسانها شده است مخصوصاً جوانها آن وقت در حجاز به جای مسابقه فوتبال مسابقه شعری داشتند البته هجو اشعار بی معنا اشعار شهوت رانی ولی بالاخره این مسابقه شعری همه ساله بود و آن جا هر که امتیاز شعری پیدا می کرد شعرش را آویزان می کردند در خانه خدا و بعد از صد سال کم و زیاد سبعه معلقه درست شد یعنی هفت قطعه شعر از هفت طایفه عرب این امتیاز برده بودند و این هفت قطعه شعر بهترین اشعار بودند از نظر فساحت و بلاغت معنای فساحت و بلاغت یعنی کلام رسا به جا سخن گفتن خوب سخن گفتن به این می گویند فساحت و بلاغت آن قطعه شعری که از نظر معنا خوب معنا داشت آن قطعه شعری که خیلی رسا بود آن قطعه شعری که توانسته بود ذوق را در آنجا پیاده کند این قطعه شعر را در خانه خدا یک امتیاز برای یک طایفه و این به نام سبعه معلقه یعنی هفت قطعه شعر آویزان بود در خانه خدا برای هفت طایفه امتیاز بود قرآن نازل شد مسابقه شعری به طور کلی از بین رفت دیگه خجالت می کشیدند که جمع شوند مسابقه شعری بگذارند در مقابل قرآن او که تمام شد آن هفت سبعه معلقه را هم خودشان آمدند با یک دنیا خجالت از خانه خدا بیرون بردند دیدند شمع است در مقابل خورشید و شمع در مقابل خورشید دیگه چه امتیازی دارد و ابن یسلم در تاریخ است که مسابقه شعری عرب وقتی قرآن نازل شد به طور کلی از بین رفت سبعه معلقه که هفت امتیاز برای هفت طایفه عرب بود نابود شد حتی تاریخ نویسان می نویسند که شب آمد آن طایفه قطعه شعرش را گفت بعد آن طایفه و بالاخره هفت قطعه شعرشان را از خانه خدا دزدیدند، بردند برای اینکه می دیدند این قطعه شعر در مقابل قرآن شمع است در مقابل خورشید و این هم فساحت و بلاغت قرآن معجزه قرآن (قل لان جتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذالقرآن لایاتون بمثل ولاکان بعضهم ببعض ظهیرا) خوب قرآن می فرماید که: عرب تو که مسابقه شعری داری تو که هر سال روی این کار فکر داری و بالاخره جمع می شوی در خانه خدا و مسابقه شعری می گذاری من هم قرآن دارم شما همه تان جمع شوید یک سوره مثل قرآن من بیاورید چند تا آیه مثل قرآن من بیاورید چند تا سوره مثل قرآن من بیاورید من کنار می روم شماها سبعه معلقه تان شما ها با مسابقه شعری تان من هم تنها با قرآنم، یعنی یکی از حربه های بزرگ پیغمبر اکرمم همین حربه قرآن هشتاد و چهار جنگ در مدینه بود اما آن که عرب را ذلیل کرده بود متواضع کرده بود آن تکبر عربی را از بین برده بود قرآن پیغمبر در مقابل اینها تسلیم بودند نمی دانستند چه بکنند گیج بودند دیگه گیجی شان می رسید به این جا که قانون وضع می کردند می گفتند هر وقت که پیغمبر اکرم از خانه بیرون آمد آن را سنگ باران کنید برو بچه ها را اراذل و اوباش را اینها اطراف کوچه را می گرفتند پیغمبر را سنگ باران می کردند سنگ ها را می گفتند بزنند به ساق پای پیغمبر اکرم و خون جاری می شد پیغمبر اکرم گاهی بر می گشتند به خانه و می رفتند در اتاق حضرت خدیجه می ایستاد در اتاق خانه را سنگ باران می کردند و حضرت خدیجه داد می زد ای نامردها زن در این خانه است گاهی پیغمبر اکرم فرار می کردند می رفتند مسجد تا سر و صدا تمام شود گاهی پیغمبر اکرم مجبور می شدند فرار می کردند در بیابان ها و حضرت خدیجه با امیرالمومنین می رفتند یک آبی یک غذایی پیغمبر را گاهی گم کرده بودند زیر تخته سنگی زیر خاری پیغمبر اکرم را پیدا می کردند و تاریخ نویس ها می گویند پیغمبر اکرم زمزمه داشت گفت: خدایا: اینها نمی فهمند به آنها نگویید اگر می خواهید دل من خوش شود اینها را هدایت کن (اللهم قهدقومی فانهم لایعلمون) این همه سر و صداها این همه ننگ ها خوب پیغمبر اکرم می گفت: سر و صدا ندارد بنشینید به جای این مسابقه شعری تان همه پشت به پشت یکدیگر کنید مثل قرآن من از نظر طراوت، از نظر هلاوت از نظر فساحت و بلاغت بیاورید وقتی آوردید من کنار می روم اما کلام به این رسایی کلام به این پرمعنایی کلام به اینکه به جا گفته شود درست گفته بشود خوب گفته بشود با این هلاوت با این طراوت گفته بشود می نشستند می بینند نمی شود وقتی که هم که پشت به پشت یکدیگر می کردند کاری می کردند سبعه معلقه درست می کردند می دیدند در مقابل قرآن یک شمع در مقابل خورشید خوب شمع در مقابل خورشید چه روشنایی دارد اینها مسلم است الانش هم مسلم است الان هم یک میلیارد مسلمان داد می زند می گوید: (قل لان جتمعت الانس والاجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثل ولاکان بعضهم لبعض ظهیرا) خوب نمی تواند آمریکایی جنایت کار مثل قرآن بیاورد آن که قدرت خیلی دارد آن که دست اراذل اوباش اما با فساحت و بلاغت خیلی دارد چرا نمی کنند آن که تهاجم فرهنگی دارد خوب به جای این تهاجم فرهنگی تهاجم فصیح و بلیغ بکند نشده است می خواهد بکند اما نشده است نمی شود تا روز قیامت هم نمی شود و نه آمریکایی جنایت کار به قول قرآن دنیا پشت به پشت یکدیگر کند و بخواهد مثل این قرآن بیاورد نمی شود نشده است نخواهد هم شد قرآن قول داده است قرآن وعده داده است.نمی شود عرب نتوانست اجم در میانشان فصیح، بلیغ، دانا، عاقل زیاد بود نتوانست و بالاخره دنیای استکباری الان نتوانست نمی توانند از همین جهت هم می بینید که برای از بین بردن اسلام برای از بین بردن مسلمانها برای ضربه زدن به جوانها فساد اخلاقی رواج می دهند تهاجم فرهنگی به این معناست فساد اخلاقی غیرت را از مردها می برد عفت را از زنها می برد تا اینکه مردم او را از این نظر در مقابل قرآن، قرآن را در مقابل آنها کوچک بکند این هم معجزه دوم معجزه سوم که آن هم خیلی بالاست انشاءالله برای هفته آینده.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group