بسم الله الرحمن الرحيم
راز و نياز
ديشب به سيل اشک ره خواب ميزدم
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته)؛ در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 28/1/87 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
نسيان و ذكر
إلهي فَألْهِمْنا ذِكْرَكَ فِي الخَلاءِ وَالمَلاءِ، وَاللَّيْلِ وَالنَّهارِ، وَالإِعْلانِ وَالإِسْرارِ، وَفي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ، وآنِسْنا بِالذِّكْرِ الخَفِيِّ، واستَعْمِلْنا بِالْعَمَلِ الزَّكِيِّ، وَالسَّعْيِ المَرْضِيِّ، وَجازِنا بالمِيزانِ الوَفِيِّ.
ذكر اصالتاً كار دل است. منظور از دل؛ يعني همان چيزي كه توجه از آن ناشي ميشود. توجه به چيزي از يك قوه، عامل، و فاعلي ناشي ميشود كه اسمش دل است. عواطف و رؤيتهاي شهودي هم از همين قوه است. بحث ما آن قوهاي است كه توجه و اراده ميكند. گاهي اين ياد كردن، حالتي است شبيه يك حالت غير اختياري؛ طوري كه انسان دلش ميخواهد چيزهايي را فراموش كند اما فراموش نميشود. انسان گاهي نسبت به بعضي دانستههايش حساسيتي پيدا ميكند. تعلق زيادي دارد و يا رنج و ناراحتي شديدي از آن دارد. هر دوي اينها كه يا موجب تعلق و محبت شديد است يا موجب تنفر بسيار، باعث ميشود كه در خاطر انسان بماند و يادش نرود. گاهي از اين ياد هم ناراحت است؛ به خصوص در مصيبتها، كه اين تقريباً يك حالت غير اختياري است. ولي گاهي انسان بايد به زحمت، موضوعي را به ياد بياورد كه اگر توجه و تمرين نكند به يادش نميآيد و فراموش ميكند. اين بستگي دارد به اينكه آن حالت قبلي محبت و نفرت، چه اندازه شدت داشته باشد. ما اكثر اوقات نسبت به خداي متعال اين طور نيستيم كه بي اختيار به ياد خدا باشيم.
علل نسيان
امور مادي و دنيوي، لذايذ مختلف، گرفتاريهاي گوناگون، برخوردها، افكار، و يا ناراحتيها باعث ميشود انسان، خدا را فراموش كند. بعضي معرفت، ايمان و محبتشان نسبت به خداي متعال آنچنان نيست كه خود به خود علت ياد كردن باشد. بايد انسان با زحمت و تمرين سعي كند به ياد خدا بيفتد. ضعف و شدتش هم بستگي به ضعف و شدت ايمان انسان به خداي متعال دارد. آنهايي كه ايمان دارند به طور طبيعي به ياد محبوب ميافتند. اگر خداي متعال به انسان لطف كند و توفيق دهد كه محبتش را نسبت به خداي متعال تقويت كند لازمهي آن لطف اين است كه بسيار به ياد خدا باشد. انسان محبوبش را هر چه بيشتر ياد كند بيشتر لذت ميبرد و خسته نميشود. ولي اشكال كار ما اين است كه محبتهاي امور دنيا يا غير خدا، آنهايي كه استقلالاً مورد محبت ما قرار ميگيرند، جوري است كه بخش مهمي از قلب ما را احاطه ميكند و باعث ميشود كه از خدا غافل شويم. در اينجا بايد با سعي و دعا و از راههاي مختلف اسباب و وسايلي فراهم كرد كه هميشه به ياد خدا باشيم.
بهترين عامل ذكر
تمام دستورهايي كه در شرع مقدس وارد شده همه براي اين است كه عاملي باشد تا انسان به ياد خدا بيفتد، كه البته آثار ديگري هم دارد. بهترين برنامه هم نماز است، أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي1؛ نماز به پا داريد تا ياد من باشيد. شايد يكي از حكمتهاي اصلي تشريع نماز اين است كه وسيلهاي باشد تا انسان به ياد خدا بيفتد. كساني كه دلشان ميخواهد توجهشان بيشتر شود، فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً2. كساني كه ميخواهند از نظر كميت و كيفيت يادشان ترقي پيدا كند، غير از واجبات، مستحباتي را هم به برنامههايشان اضافه ميكنند يا كيفيت نماز را مثلاً با رعايت وقت نماز بالا ميبرند؛ شايد از حكمتهاي نماز اول وقت اين است كه كسي كه مقيد به نماز اول وقت است كارهايش را طوري برنامه ريزي ميكند كه مزاحم نمازش نشود. سعي ميكند كاري كند كه اول وقت، وقتش براي نماز خالي باشد؛ يعني دائماً از صبح تا ظهر ذهن و دلش به ياد خداست. خود اينكه انسان مواظبت داشته باشد تا بيشتر به ياد خدا باشد، كمكم دل و روح را به خدا انس ميدهد.
نعمت انس گرفتن
انس يكي از رموز آفرينش انسان است، كه البته مثل همهي نعمتهاي ديگر براي اين خلق و عطا شده كه انسان حسن استفاده كند. يكي از اين رموز آن است كه وقتي انسان با چيزي پيدرپي ارتباط برقرار كرد با آن انس ميگيرد. طبيعت انسان خوپذير است. اين خيلي به پيشرفت در كارهاي خير كمك ميكند. اگر نبود طبيعتِ خوگرفتن و عادت كردن، خيلي از كارها براي ما سخت بود. چند تا جمله كه آدم بخواهد حرف بزند اگر عادت و ملكه نبود، يك ساعت طول ميكشيد كه ياد خودش بياورد. اين عادت است كه كارها را آسان ميكند. لازمهاش هم اين است كه وقتي نماز ميايستيم، ديگر نبايد فكر كنيم كه سورهي حمد چند آيه دارد يا براي چه بايد بخوانيم. اما اين عيب را هم دارد كه وقتي انسان تنبلي كند و توجه نداشته باشد باعث ميشود يك چيز خشك و بيرمقي شود. عادت كه شد ديگر اثر واقعي خودش را ندارد. لا تنظروا الي طول ركوع الرجل و سجوده3؛ كسي كه نمازش خيلي طولاني است به طول ركوع و سجودش نگاه نكنيد، كه اين عادت اوست. در روايت ديگري ميفرمايد: و لكن انظروا الي عقله؛ اگر ميخواهيد اشخاص را ارزشيابي كنيد، ببينيد عقلشان چقدر است، و گرنه تكرار اعمال خارجي خيلي ملاك نيست. اگر توأم با عقل باشد بله، ارزش دارد، اما اگر مثل عادت باشد خيلي ارزش ندارد. فايدهي چنين انس و عادتي دربارهي محبت به خدا اين است كه ديگر نبايد فكر كند چه عاملي پيدا كند تا به خدا توجه پيدا كند و ياد او باشد.
اسوههاي ذكر
در ميان علما و بزرگان، كساني بودهاند كه واقعاً وقتي احوالاتشان را ميشنوم پيش خودم خجالت ميكشم! يكي از اساتيد معظمحفظهم الله تعالي از استادشان كه با ايشان ارتباط نزديك داشتند نقل ميكردند كه اعمال عبادي ايشان آنقدر بود كه اگر كسي اطلاع داشت فكر ميكرد كه ديگر ايشان به درس و بحث نميرسد. هر روز زيارت عاشورا، نماز جعفر طيار و اوراد و اذكار ديگر را به جا ميآوردند. از قول همان استادشان نقل ميكرد كه ايشان ميگفت: من از خدا خواستهام تا آخرين روزي كه از دنيا ميروم، اعمالم ترك نشود. و ميگفتند: اتفاقاً همين طور هم شد. آن شبي كه ايشان از دنيا رفت تمام اعمالش را انجام داد و حتي نماز نافلهاش را خواند و در حال سجده از دنيا رفت. آنهايي كه اهل مطالعه و دقت باشند، ميدانند حاشيهي شيخ محمدحسين بر كفايه و مكاسب چقدر ارزش دارد. معروف است كه اگر كسي اين حاشيه بر مكاسب و كفايه را بفهمد مجتهد است. ايشان همهي كتابهاي ديگرشان و حاشيه را تا سن 27 سالگي نوشته است. اين آقا درباره مرحوم آقا شيخ محمدحسين نقل ميكرد كه بعد از آن كه اعمالش را مثل زيارت عاشورا و... انجام ميداد، شب كه ميخوابيد متكاي زير سرش از اشك چشمش خيس ميشد.
حاج شيخ غلامرضا كوچه بيوكي پيرمردي بود از علماي يزد؛. كتابي به نام تنديس پارسايي در احوالاتش نوشتهاند. ايشان تا سن 90 سالگي هم منبر ميرفت. عمدهي مطالب منبرش آيات قرآن و نكات تفسيري بود و گاهي يكي دو تا شعر ميخواند. ب منبر ايشان را در يزد از زمان كودكي به ياد دارم. اين شعر حافظ را مكرر از ايشان شنيدم:
گـر كسـان قـدر مي بداننـدي شـب نخـفتي و رَز نشـاننـدي
خود مرحوم شيخ وقتي اين شعر را ميخواند، بعد، اين آيه را تلاوت ميكرد: تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ4. اشاره به حالتهاي كساني است كه شب تا صبح مواظباند تا آنجايي كه ميتوانند، توجهشان به خداي متعال باشد.
ديشـب به سيل اشك ره خـواب ميزدم نقشي به يـاد روي تو بر آب ميزدم
نقـش خيـال روي تو تا وقت صبحدم بـر كارگاه ديدهي بيخـواب ميزدم
هر مرغ فكـر كز سر شاخ طرب بجست بازش ز طرّهي تو به مضـراب ميزدم5
يعني هر فكري كه به ذهنم ميآمد تا باعث شود تو را فراموش كنم آن را دور ميكردم.
به هر حال بودند كساني كه اين گونه بودند و با تمرين سعي ميكردند ياد خدا را در دلشان زنده نگه دارند و با محبتي كه داشتند نميگذاشتند خوابشان ببرد. همينطور اشك از چشمشان ميآمد. بايد پرسيد: چرا گريه ميكني؟! از عذاب جهنم ميترسي؟! شايد ما باور نكنيم كه جور ديگري هم اشك ريختن وجود دارد!
شوق ديدار
مضمون روايتي دربارهي حضرت شعيب(ع) اين است كه حضرت شعيب آنقدر گريه كرد كه نابينا شد. خدا بينايياش را برگرداند. دوباره بيا! باز آنقدر گريه كرد تا دوباره نابينا شد. دفعه سوم خداي متعال چشمش را برگرداند و باز آنقدر گريه كرد تا نابينا شد. اين دفعه جبرئيل را پيش شعيب فرستاد، كه برو بپرس چرا گريه ميكني؟ اين سؤال و جواب براي اين است كه امشب من و شما بشنويم! جبرئيل آمد كه اي شعيب، خداي متعال ميفرمايد: چرا اين قدر گريه ميكني؟ اگر از ترس عذاب است، من جهنم را بر تو حرام كردم و اگر از شوق بهشت است، بهشت را به تو دادم، هر جايش را ميخواهي انتخاب كن. عرض كرد: خدايا، تو ميداني نه از ترس عذاب است و نه از شوق بهشت، بلكه از اشتياق ديدار توست.6؛
شايد انسان اينها را بشنود و باور كند كه ميشود فقيهي با آن عظمت علمي، با آن دقت نظر و با آن عبادتها، چنين حالي داشته باشد؛ براي اينكه فقاهتش براي رضاي خدا باشد، كتاب نوشتنش، درس خواندنش و درس دادنش، چون خدا اينگونه دوست دارد. آن وقت شب هم كه ميخوابد از شوق ديدار محبوب خوابش نميبرد و اشك ميريزد. خوش به حال كساني كه اگر بخواهند غافل هم شوند خدا نميگذارد. آخر همهي محبتها كه يك طرفه نيست؛ «چه خوش بي مهرباني هر دو سر بي». براي به ياد خدا افتادن خدا وسيلهاي قرار ميدهد. آنهايي كه ارتباطشان با خدا قوي است، اشارهاي به قلبشان ميشود. آنهايي كه دورترند وسايل ديگري فراهم ميشود؛ دردي، مرضي و... . به هر حال خدا نميگذارد اينطور بندهاي كه به طور دائم ياد او است غفلت داشته باشد. بنده هم بايد بداند كه خودش چيزي ندارد. اگر خودش باشد و خودش، مبتلا به غفلت ميشود. اين است كه حتي براي اينكه ياد خدا باشد از خدا ميخواهد كه ياد او را به قلبش الهام كند. اكنون فراز ديگري از مناجات ذاكرين را بخوانيم.
الهام و انس به ذكر
إلهي فَألْهِمْنا ذِكْرَكَ فِي الخَلأ وَالمَلأ؛؛ حالا كه اين طور شد و به ما دستور دادي و امر كردي، خودت به ما الهام كن كه در خلوت و جلوت به ياد تو باشيم.
وَاللَّيْلِ وَالنَّهارِ؛؛ در شب و روز
شما اطلاق شب را در نظر بگيريد. يعني حتي در حال خواب. خدا بندههايي دارد كه در حال خواب هم غافل نميشوند.
وَالإِعْلانِ وَالإِسْرارِ؛؛ و هم در آشكار و نهان ياد تو باشم.
وَفي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ؛؛ و نيز در خوشي و ناخوشي، نعمت و بلا، در هيچ حالي تو را فراموش نكنم.
وآنِسْنا بِالذِّكْرِ الخَفِيِّ؛؛ دل ما را انس بده با ياد پنهاني. يادي كه با زبان و بلند باشد، خيلي موجب انس نيست. ممكن است زبان عادت كند، اما انس نيست. انس وقتي است كه دل، از عمقِ قلب به خدا توجه كند، و اين بيشتر در حال خلوت و توجه آرام، ميسر ميشود. اگر دلش با خدا ارتباط پيدا كند، و نيز تكرار و تمرين كند كه در خلوت هم دلش متوجه باري تعالي باشد، خدا هم اين لطف را به او ميكند كه دلش را با خودش مأنوس ميكند. جوري انس با خودش را به او ميچشاند كه اگر خدا را فراموش كند ناراحت ميشود. مانند اين است كه گمشدهاي دارد. اين است كه پناه ميبرد به خدا كه خدايا، خودت به من يادت را الهام كن. خدايا، به حق دوستانت، قطرهاي از آنچه دريايش را به دوستانت دادي به ما هم عطا كن.
--------------------------------------------------------------------------------
1. طه / 14.
2. بقره / 200.
3. كافي، ج2، ص 105.
4. سجده / 16.
5. حافظ
6. ر.ك، بحارالانوار، ج 12، ص 380، باب 11.